چیستایثربی کانال رسمی
6.39K subscribers
6.06K photos
1.3K videos
57 files
2.14K links
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.



@chistaa_2
Download Telegram
#هنر / #حمله دومرد ناشناس به چیستا یثربی

حاشیه
#حمله_دو_مرد_ناشناس_به_چیستایثربی

روزنامه دنیای اقتصاد - شماره ۲۶۴۷ تاریخ چاپ: ۱۳۹۱/۰۳/۰۲ بازدید: 174 بار کد خبر: DEN-449090
شنبه 30 اردیبهشت ماه دو مرد به چیستا یثربی و دخترش در خانه خودشان حمله کردند. به گزارش خبرآنلاین، چیستا یثربی نمایشنامه‌نویس و کارگردان تئاتر شنبه 30 اریبهشت ماه توسط دو مرد که یکی از آنها را شناسایی کرده است، مورد حمله قرار گرفت.
 شنبه 30 اردیبهشت ماه دو مرد به چیستا یثربی و دخترش در خانه خودشان حمله کردند. به گزارش خبرآنلاین، چیستا یثربی نمایشنامه‌نویس و کارگردان تئاتر شنبه 30 اریبهشت ماه توسط دو مرد که یکی از آنها را شناسایی کرده است، مورد حمله قرار گرفت.
او درباره این حادثه گفت: «صبح شنبه با دخترم در خانه بودیم و او مشغول درس خواندن بود. ناگهان صدای ضربه‌های شدید به در خانه آمد و چون این ضربه‌ها مشکوک بود، در را باز نکردیم و کسی هم از پشت چشمی در قابل رویت نبود.» یثربی ادامه داد:
«به فاصله چند دقیقه بعد آب لجنی از زیر در وارد خانه شد و تمام موکت‌ها را آلوده کرد. فوری ، برق و آب خانه هم ، قطع شد و وقتی از همسایه‌های دیگر پرس و جو کردیم دیدم همه آنها آب و برق دارند. متاسفانه ساختمان سه طبقه قدیمی ما مدیر ندارد و به همین دلیل نمی‌توانستم این مساله را به کسی بگویم.»وی همچنین افزود: «چند لحظه بعد از قطع آب و برق، صدای توهین و ناسزا گفتن مردی که به در شیشه‌ای خانه می‌کوبید، آمد.... من و دخترم از جا پریدیم اما او با شکستن شیشه‌ها قصد ورود به خانه را داشت. ما هر دو جلوی در را گرفته بودیم و در همین لحظه بود که دخترم در را رها کرد و با هوشیاری به پلیس 110 زنگ زد.» یثربی با اشاره به اقدام سریع پلیس 110، عنوان کرد: «پلیس از کلانتری یوسف آباد خیلی زود خودش را به خانه ما رساند. با آمدن 110 نفر اول متواری شد اما نفر دوم را شناسایی کردیم. البته با کمک شاهدان عینی توانستیم ردپایی از نفر اولین حمله کننده پیدا کنیم. اما بعدا ناپدید شد و تغییر هویت داد !...

در این حمله ، تمام شیشه های درب ورودی خانه ی چیستایثربی شکست ، خودش با یک تکه شیشه کنار دیوار تهدید شد و وقتی دخترش آمد از او دفاع کند ؛ دست دخترش برای جلوگیری از ورود مهاجم به خانه به شدت با شیشه پاره شد و کار به بخیه و بیمارستان کشید.جیغهای چیستا و دخترش ، هیچ همسایه ای را به کمک او نفرستاد و تنها پلیس صد و ده ؛ پس از متواری شدن مهاجمان، گزارش جلسه را تهیه کرد و به یثربی گفت که یکی از مهاجمان را دیده و چون با شیشه ، مسلح بوده ؛ به نظرش خطرناک بوده است.این اتفاق چند سال پیش..شاید سه سال پیش رخ داد.......
#چیستایثربی
#حمله
فقط خواستم بگویم هیج چیز در این جهان عجیب و پر کثرت ما ،
#عجیب
نیست!!!! دست کم برای من
#باید_آماده_بود!

من از آن شب دیگر نمیخوابم !....این خبر در بسیاری از رسانه های چند سال پیش ، در فضای مجازی و مطبوعات ، منتشر شد و غوغای زیاد ولی بی حاصل ، به پا کرد...ضاربان هرگز شناسایی و مجازات نشدند !....


خودم هم امشب؛ خبر را از نت گرفتم تا برایتان منتشر کنم....در صورتی که دلم میخواست فراموشش کنم....ولی گاهی نمیشود! به خصوص گاهی کامنتهای عجیبی که میخوانم ! انگار عده ای از ما ، در کره ی مریخ زندگی میکنند !!!!!

...در پاسخ به #عده ای که همیشه میپرسند : مگربعضی چیزها ممکن است؟
بله.ممکن است!....در بهترین و اصیل ترین منطقه ی تهران ؛ جلوی چشم همسایه ها ، در روز روشن هم ممکن است!...یادم است آن زمان روی چه پرونده ای کار میکردم تا فیلمنامه اش کنم.... و بعد.....

با احترام :

#یک_زن
#یک_مادر
#یک_نویسنده
#یک_روزنامه_نگار
#یک_انسان
#چیستایثربی

@chista_yasrebi
#او_یکزن
#قسمت_یازده
#چیستایثربی

گفت:سلام....گفتم: سلام.از خشم؛نفس نفس میزدم.گفت : بشین خانمی...و آرامش داشت....قلبم میطپید..هرگز آن طور طپش قلب را تجربه نکرده بودم ؛نشست.گفتم: این دختره ؛منو میگه؟...روی من اسم زشت گذاشته؟! مگه من چیکارش کردم؟! گفت:ولشون کن! منشیای بیکار اینجان؛ هیچ کاری ام بلد نیستن؛ جز مسخره کردن و حرف مفت زدن...چون فامیلیم؛ نمیتونم فعلا بیرونشون کنم!... هنوز نفس نفس میزدم.اگر نیکان جلویم را نگرفته بود؛ دوست داشتم همه شان را به حد مرگ بزنم.نیکان ؛ عطر خوشبویی زده بود.گفت :نه! خدا رو شکر ؛ بتون ساخته این ایام.....! چقدر فرق کردید از دفعه پیش تا حالا ! نشستم.سعی کردم جلوی نفسهایم را بگیرم.درد شکم باز شروع شد....با خودم گفتم :نه! بمیرم دیگر جلوی او قرص نمیخورم؛ وگرنه فکر میکنه موادی؛ چیزی هستم! گفتم :راستی گفتین با من امری دارید ؟ گفت: بله ؛ تو رزومه تون دیدم چند تا مقاله ی خوب سینمایی ترجمه کردید.میخواستم باهم کار کنیم. اگه راضی باشید؟ گفتم :منشی اینجا بشم؟ کنار نی نی؟ گفت: من یه طرح خوب دارم؛ دو تام نویسنده ؛شمام خوش فکری!.... حس کردم ایده های زیادی داری.یه تیم میشیم.اول فیلمنامه؛ بعدم فیلمو میسازیم. گفتم :ببخشید حقوقش چقدره؟ کاغذ قراداد سفید را مقابلم گذاشت.گفت:هر چقدر خودت میخوای بنویس.بستگی به وقتی داره که میذاری.گفتم ؛ من کلا کارم خوبه.نرخم بالاست! باز زد زیر خنده.سعی میکرد خنده اش را کسی نشنود.گفتم:شما چرا هی میخندی؟ تو فیلماتون خیلی بد اخلاقی!... گفت: تو یه جورعجیبی حرف میزنی.انگار اینجا بزرگ نشدی؛ آدم فکر میکنه داره با یه بچه حرف میزنه! بتون برنخوره ؛ من که خوشم میاد؛گفتم : پس رقم با من؛ آره؟ جای رقم دستمزد را خالی گذاشتم.فقط سنم را نوشتم.اردیبهشت هفتاد... گفتم:مثل چک سفیدشد! چند جلسه که اومدم؛ اگه خوشم اومد؛ رقممو میگم، وگرنه میرم. گفت:راستی یه امانتی داشتم؛ پاکتی از کشویش در آورد.گفت:یه هدیه ی ناقابله برای اون محیط بانه؛ میدونم چه شغل سختی دارن اینا. میخواستم خودم بدم.اما نمیشناختمش؛ درستم نبود. اگه اینو پدرتون لطف کنن؛ به عنوان هدیه؛ بهش بدن؛گفتم:آقا سهراب قبول نمیکنه؛ از طرف پدرمم قبول نکرد.گفت: شما بدین پدرتون؛ شایدم قبول کرد. به من خیره شده بود؛ یک لحظه خجالت کشیدم. گفتم:دیگه باید برم! گفت:اولین جلسه؛ فردا باشه؟گفتم: نه، من یه دوستی دارم؛ در واقع معلممه.من متناشو تایپ میکنم؛ اونم آلمانی یادم میده. میخوام اول یه مشورتی باش کنم...
گفت:نویسنده ست؟گفتم: بله.میشناسید."چیستایثربی"!نشست!انگار دوش آب سرد؛ رویش گرفته بودند.
گفت: ببین! فیلمنامه فعلا منتفیه...ولی میخوام بیای دفترخصوصیم. فردا! یه چیزی میخوام بت بگم.... مهمه ؛ خیلی....اما به چیستا فعلا چیزی نگو.باشه؟ یه رازه!راز بین من و تو! نمیدانم عطر کداممان گیجم کرد که گفتم :باشه!
#یک_زن
#قسمت_یازدهم
#چیستایثربی
#داستان
#داستان_بلند
#پاورقی_اینستاگرامی
#ادبیات
برگرفته از اینستاگرام رسمی
#چیستا_یثربی

دوستان عزیز؛ حق مولف ؛ مثل حق سایر اصناف، محترم است.لطفا در اشتراک گذاری؛ نام نوبسنده و لینک تلگرام رسمی من ؛ فراموش نشود.سپاس
@chista_yasrebi
کانال رسمی
@chista_2
کانال قصه