به بهانه اتفاق فرخندهای که این روزها در فضای مجازی شاهد هستیم این نکات را هم میتوان یادآور شد:
- نخست این که چنان که گفته شد مردم میخوانند اما اگر فضا فراهم باشد. وقتی دل و دماغی برای نویسنده باقی نماند و نگران باشد که فلان روزنامه خاص انواع و اقسام اتهامات را متوجه کتاب او و خود او و اجداد و نیاکان او کند و به خاطر کلماتی که بر زبان یکی از شخصیت های داستان جاری شده به این و آن باید توضیح دهد چگونه میتوان انتظار داشت کار خلاقه ای تولید شود؟ به تعبیر حافظ «کی شعرِ تر انگیزد خاطر که حزین باشد».
- با ظهور نرمافزارهای پیامرسان و خصوصا گروهها و کانالهای تلگرامی این نگرانی درگرفت که آخرین نفسهای کتاب و کتابخوانی نیز به شماره میافتد. اکنون اما آنچه تهدید انگاشته میشد به فرصت بدل شده است. به جای لطیفهها و مطالب عادی بخشی از کاربران به مدد نرم افزارهای پیام رسان در حال خواندن داستان هستند.
- تا کتابی یا مجلهای منتشر میشود که در آن مطلبی به مذاق برخی خوش نمیآید وزیر ارشاد را دعوت میکنند که چرا این مطلب منتشر شده. اما حالا چه کار میخواهند بکنند؟ اگر مطلبی را نپسندند آیا وزیر ارتباطات را دعوت میکنند؟! اگر وزیر ارشاد باید بابت هر چه در نشریات درج می شود باید پاسخگو باشد لابد وزیر ارتباطات هم به خاطر میلیونها کلمه که در فضای تلگرام رد و بدل میشود باید توضیح دهد که البته می دانیم شدنی نیست!
- از کتابی که با هزار دردسر و نهایتا در هزار شماره منتشر می شود عایدی چندانی دست نویسنده را نمی گیرد. داستان منتشره مورد اشاره هم به رایگان در اختیار کاربران قرار میگیرد و نویسنده هم وجهی مطالبه نکرده اما تصور کنید و فقط تصور کنید قرار باشد 100 هزار نفر هر کدام یک هزار تومان بپردازند. مجموع آن سر به 100 میلیون تومان میزند. با این حساب کافی است نویسنده ای چند جلد کتاب بنویسد و در فضای مجازی منتشر کند و از خوانندگان بخواهد وجهی واریز کنند. شک نکنید که تحول شگرفی رخ خواهد داد. شاید صنعت نشر احیا نشود اما نویسندگان نفسی می کشند؛ چه نفسی. در این مورد خاص البته مطلقا بحث پولی مطرح نشده و نیازی نیست برگ مالیات صادر شود!
نویسندگان و شاعران بسیاری هستند که در صف انتظار دریافت مجوز قرار دارند و تازه اگر به این توفیق دست یابند باید سراغ این ناشر و آن ناشر برود تا آیا در هزار نسخه منتشر می کند یا نه. اکنون اما چه اتفاقی افتاده؟ یک داستان که حاصل ذهن خلاقه یک نویسنده شاخص و برجسته است بیواسطه به مخاطب عرضه شده و تعداد خوانندگان و مخاطبان دهها برابر شمارگان معمول است. البته بهتر آن است که بخشی از کتاب در فضای مجازی انتشار یابد و بقیه یا متن کامل و اصل را در کتاب چاپی بخوانند اما این امر مستلزم آن است که روند اعطای مجوز از حالت فعلی به درآید.
از این گفتار دو نتیجه مد نظر است: نخست این که تلگرام میتواند نه تهدید کتاب و نویسنده که یاریرسان آن باشد و دیوار ممیزی ترک برداشته و می توان به جای اندیشیدن صرف به برخورد می توان اعتماد کرد. همان گونه که خانم چیستا یثربی چون در این مملکت زندگی میکند و اصول و باورهایی دارد بی تهدید و داغ و درفش هم رعایت میکند و جا دارد دیگران نیز از این الگوی اخلاقی و سیاسی تبعیت کنند.
نکتهای دیگر: واقعا اگر روزی محمود دولتآبادی تصمیم بگیرد «زوال کلنل» را در کانال خود در تلگرام منتشر کند چه اتفاقی رخ خواهد داد؟ این بحث را بگذاریم و بگذاریم و بقیه داستان «پستچی» را بخوانیم.
نویسندگان شاخص ایرانی به چنان بلوغی رسیدهاند که بدون نظارت و ممیزی هم خود رعایت کنند و خوانندگان و کاربران هم علاقه خود به داستان و ادبیات را این گونه ابراز میکنند. تعداد کاربران این کانال واقعا قابل توجه و بلکه افتخار است...
#عصر_ایران
#پستچی
#داستان
#کتابخوانی_در_تلگرام
#ترویج_کتابخوانی
#چیستایثربی
#نخستین_بانی_این_حرکت
#انتشار_مجازی کتابی که هنوز منتشر نشده است
#آشتی_با_خواندن
#asriran
@chista_yasrebi
- نخست این که چنان که گفته شد مردم میخوانند اما اگر فضا فراهم باشد. وقتی دل و دماغی برای نویسنده باقی نماند و نگران باشد که فلان روزنامه خاص انواع و اقسام اتهامات را متوجه کتاب او و خود او و اجداد و نیاکان او کند و به خاطر کلماتی که بر زبان یکی از شخصیت های داستان جاری شده به این و آن باید توضیح دهد چگونه میتوان انتظار داشت کار خلاقه ای تولید شود؟ به تعبیر حافظ «کی شعرِ تر انگیزد خاطر که حزین باشد».
- با ظهور نرمافزارهای پیامرسان و خصوصا گروهها و کانالهای تلگرامی این نگرانی درگرفت که آخرین نفسهای کتاب و کتابخوانی نیز به شماره میافتد. اکنون اما آنچه تهدید انگاشته میشد به فرصت بدل شده است. به جای لطیفهها و مطالب عادی بخشی از کاربران به مدد نرم افزارهای پیام رسان در حال خواندن داستان هستند.
- تا کتابی یا مجلهای منتشر میشود که در آن مطلبی به مذاق برخی خوش نمیآید وزیر ارشاد را دعوت میکنند که چرا این مطلب منتشر شده. اما حالا چه کار میخواهند بکنند؟ اگر مطلبی را نپسندند آیا وزیر ارتباطات را دعوت میکنند؟! اگر وزیر ارشاد باید بابت هر چه در نشریات درج می شود باید پاسخگو باشد لابد وزیر ارتباطات هم به خاطر میلیونها کلمه که در فضای تلگرام رد و بدل میشود باید توضیح دهد که البته می دانیم شدنی نیست!
- از کتابی که با هزار دردسر و نهایتا در هزار شماره منتشر می شود عایدی چندانی دست نویسنده را نمی گیرد. داستان منتشره مورد اشاره هم به رایگان در اختیار کاربران قرار میگیرد و نویسنده هم وجهی مطالبه نکرده اما تصور کنید و فقط تصور کنید قرار باشد 100 هزار نفر هر کدام یک هزار تومان بپردازند. مجموع آن سر به 100 میلیون تومان میزند. با این حساب کافی است نویسنده ای چند جلد کتاب بنویسد و در فضای مجازی منتشر کند و از خوانندگان بخواهد وجهی واریز کنند. شک نکنید که تحول شگرفی رخ خواهد داد. شاید صنعت نشر احیا نشود اما نویسندگان نفسی می کشند؛ چه نفسی. در این مورد خاص البته مطلقا بحث پولی مطرح نشده و نیازی نیست برگ مالیات صادر شود!
نویسندگان و شاعران بسیاری هستند که در صف انتظار دریافت مجوز قرار دارند و تازه اگر به این توفیق دست یابند باید سراغ این ناشر و آن ناشر برود تا آیا در هزار نسخه منتشر می کند یا نه. اکنون اما چه اتفاقی افتاده؟ یک داستان که حاصل ذهن خلاقه یک نویسنده شاخص و برجسته است بیواسطه به مخاطب عرضه شده و تعداد خوانندگان و مخاطبان دهها برابر شمارگان معمول است. البته بهتر آن است که بخشی از کتاب در فضای مجازی انتشار یابد و بقیه یا متن کامل و اصل را در کتاب چاپی بخوانند اما این امر مستلزم آن است که روند اعطای مجوز از حالت فعلی به درآید.
از این گفتار دو نتیجه مد نظر است: نخست این که تلگرام میتواند نه تهدید کتاب و نویسنده که یاریرسان آن باشد و دیوار ممیزی ترک برداشته و می توان به جای اندیشیدن صرف به برخورد می توان اعتماد کرد. همان گونه که خانم چیستا یثربی چون در این مملکت زندگی میکند و اصول و باورهایی دارد بی تهدید و داغ و درفش هم رعایت میکند و جا دارد دیگران نیز از این الگوی اخلاقی و سیاسی تبعیت کنند.
نکتهای دیگر: واقعا اگر روزی محمود دولتآبادی تصمیم بگیرد «زوال کلنل» را در کانال خود در تلگرام منتشر کند چه اتفاقی رخ خواهد داد؟ این بحث را بگذاریم و بگذاریم و بقیه داستان «پستچی» را بخوانیم.
نویسندگان شاخص ایرانی به چنان بلوغی رسیدهاند که بدون نظارت و ممیزی هم خود رعایت کنند و خوانندگان و کاربران هم علاقه خود به داستان و ادبیات را این گونه ابراز میکنند. تعداد کاربران این کانال واقعا قابل توجه و بلکه افتخار است...
#عصر_ایران
#پستچی
#داستان
#کتابخوانی_در_تلگرام
#ترویج_کتابخوانی
#چیستایثربی
#نخستین_بانی_این_حرکت
#انتشار_مجازی کتابی که هنوز منتشر نشده است
#آشتی_با_خواندن
#asriran
@chista_yasrebi