چیستایثربی کانال رسمی
6.38K subscribers
6.06K photos
1.3K videos
57 files
2.14K links
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.



@chistaa_2
Download Telegram
.
#The_mailman is a #love #story of a $young couple who had their #lives in their hands to sacrifice for each other, they could move mountains just to be #together, every cell in their #body was begging for each other as they ride on a turbulence of cultural and social dilemmas, and more. All they ever wanted from this world was to let them be, and to love each other. The story starts in a neighborhood in #Tehran and goes on through adventures that extends to parts of #Europe and the Middle East, under #war; #wars so cruel to destruct and to #kill, to trade genocide with despair, and to abandon love for hatred and revenge.
https://www.amazon.com/gp/aw/s/ref=is_s?k=the+mailman+by+Chista+Yasrebi
hamid kh:
مژده به اهالی
#کتاب و پیشروی بسوی مرزهای جهانی
پستچی در آمریکا روی سایت_آمازون
به شکل #کتاب و نسخه الکترونیک ؛ هر
دو منتشر شد....
خرید کتاب: خواندن الکترونیک :9.99 دلار
کتاب با جلد و با کاغذ خوب...به شکل کتاب : 19.99 دلار با ترجمه ی بینظیر جناب
#اسماعیل_جواهری
این که یک کتاب ایرانی نویسنده مقیم ایران ؛ با جلد قوی و آبرومند ؛ و همچنین به شکل الکترونیک ؛ در سایت آمازون به فروش میرسد، برای من ؛ نویسنده "پستچی" افتخار ی عظیم است...این افتخار را با کسانی که پستچی را دوست داشتند ؛ نگارش مرا باور کردند ؛ و در صفحه ماندند ؛ شریکم....
🌏امروز در کمال ناباوری ؛ این خبر خوب ؛ خوشحالم کرد...خارجیها هم ؛ رنجهای مردم و جوانان ما را در جنگ و بعد از آن بخوانند و ایثار مردانی چون علی عزیز را... که زندگی اش را برای هدفش گذاشت...🌎
#Book #Study #library #bookstore #teen #lovestory @together_we_art #Tehran #contemporary #amazon #amazonkindle #translation #romantic #moonlight #MDML #truelove #love #war #peace #marriage #faith..از صفحه




از صفحه
حمید kh 1312
دختری اونجا نشسته ، داره گریه میکنه
گیتی پاشایی عزیز

که این ترانه اش ، همیشه محبوب پدر و مادرم بود و در خانه ی ما پخش میشد... . .

و تقدیم به " پولاد کیمیایی " عزیز ،
که چنین مادر خاص و عزیزی داشت...
بانو گیتی پاشایی ،

آهنگساز ، موسیقیدان و خواننده ای متفاوت از همه ... که دنیا ، ظرفیت نگهداری روح بلند او را نداشت.
و البته ،

من در لحظه لحظه ی داستان‌ 9 قسمتی #داشت_یادم_میامد

به این ترانه ی او و صدایش فکر میکردم .


من فقط آن دختر نبودم ، که زمانی آن گوشه نشسته ام و گریه میکنم...


همه ی ما ، زمانهایی نشسته ایم و گریه میکنیم... همه ، به نوعی دردمندیم...


همه ،خاطراتی دردناک در تاریکخانه ی جان خود داریم ، که از همه ،
حتی شاید از خودمان ، پنهان کرده ایم !


حال همه ی ما ، مثل هم است...

مگر گاهی به داد هم برسیم !

رنج می آید و میرود ،


#پرواز_را_بخاطر_بسپار
پرنده ، مردنیست
#فروغ




و گیتی پاشایی ، بلند پرواز و در یاد ماندنی....



#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#چیستا
#ترانه
#کلیپ
#موزیک_ویدیو
#داستان

#گیتی_پاشایی نازنین
مادر #بازیگر خوب
#پولاد_کیمیایی


داستان نه قسمتی
"داشت یادم‌ میامد "

علاوه بر این پیج ، در کانال رسمی تلگرام من موجود است ، و کانال #قصه های
#پاورقی ام .



لینک در بیو ی همین پیج

#کامل_کلیپ در کانال رسمی من است
#chista_yasrebi
#novelist
#story
#novel
#chistayasrebi
#song
@gitipashaei_official
@pouladkimiay

https://www.instagram.com/p/Boz2KfrHbWG/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=hcs3pd2j8e8k
#آوا
#قسمت_اول
رمانی از
#چیستا_یثربی
این‌ رمان، ‌نوشته ی
#چیستایثربی است و تنها در پیج و کانال شخصی خودش ، منتشر میشود.

اشتراک آن‌، در کانالها و گروهها ، تنها با ذکر نام نویسنده ممکن است. داستان در کانال خواهد آمد و
با صدای خود نویسنده ، خوانش خواهد شد و فایل صوتی خواهد داشت ، آدرس کانال رسمی در بیوی پیج اینستاگرام.

پیشاپیش از همکاری شما عزیزانم ،سپاسگزارم
#چیستا
#نویسنده
#رمان_نویس
#قصه
#داستان
#chista_yasrebi
#novelist
#story
#novel
#Ava
Written by
#chistayasrebi

نمیشد نگاهش کرد !
چشمانش آتش داشت...آدم را میسوزاند ، برای چند زمستان، گرمت میکرد....
اصلا باور نمیکردم به آقا سلیمان گفته میخواهد به خواستگاری من بیاید!

معلم کلاس خواهرم بود.
یکسال از مابزرگتر بودند. پیش دانشگاهی!
اول فکر کردم خواهرم را بامن اشتباه گرفته است ، اما آقا سلیمان تاکید کرد :

آقا معلم گفته آوا... خواهر کوچیکتره که شال قرمز میندازه دور گردنش ...
انگار دنیا را به من داده بودند !

آرزو ، خواهرم میگفت : همچین تحفه ای هم نیست... فقط تیپش گول زنکه ، پولدار هم که نیست!
گفتم: پولشو میخوام چیکار ؟ باسواده!وخوش تیپ! با شخصیت هم که هست.

گفت: احمقی دیگه ! ...
پشیمون میشی . من که خوشحالم از من خواستگاری نکرده! چون اگه آدم به معلمش بگه نه ، ممکنه تو درس ردش کنه! ...
حالا اخلاقاشو از نزدیک که ببینی ، میخوره تو ذوقت. میفهمی!
میدانستم که توی ذوقم نخواهد خورد...

این هفته قرار بود یکروز با اجازه ی پدرم، به خانه مان بیاید تا کمی با این معلم تهرانی آشناشویم ، دل توی دلم نبود.
من فقط هفده سال داشتم و او بیست و پنج سال...

#چیستایثربی

کلی کتاب خوانده بود. از بچه ها شنیده بودم ،
میترسیدم حرف احمقانه ای بزنم، اما میدانستم که من هم بلدم درباره چیزهایی حرف بزنم، مثل جنگ، داعش، ترامپ، کردهای عراق ، ریزگردها ، زلزله و فیلم جدایی نادر از سیمین فرهادی!

همینها فعلا کافی بود... زیاد هم بود، پدرم خوشش نمی آمد آدم زیاد حرف بزند. روز موعود رسید...
#ادامه_دارد

#چیستایثربی
#آوا
#قسمت_اول

https://www.instagram.com/p/BpcryG9n9zo/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=crgkohnbkra5
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi official)
#آوا
#قسمت_اول
رمانی از
#چیستا_یثربی
این‌ رمان، ‌نوشته ی
#چیستایثربی است و تنها در پیج و کانال شخصی خودش ، منتشر میشود.

اشتراک آن‌، در کانالها و گروهها ، تنها با ذکر نام نویسنده ممکن است. داستان در کانال خواهد آمد و
با صدای خود نویسنده ، خوانش خواهد شد و فایل صوتی خواهد داشت ، آدرس کانال رسمی در بیوی پیج اینستاگرام.

پیشاپیش از همکاری شما عزیزانم ،سپاسگزارم
#چیستا
#نویسنده
#رمان_نویس
#قصه
#داستان
#chista_yasrebi
#novelist
#story
#novel
#Ava
Written by
#chistayasrebi

نمیشد نگاهش کرد !
چشمانش آتش داشت...آدم را میسوزاند ، برای چند زمستان، گرمت میکرد....
اصلا باور نمیکردم به آقا سلیمان گفته میخواهد به خواستگاری من بیاید!

معلم کلاس خواهرم بود.
یکسال از مابزرگتر بودند. پیش دانشگاهی!
اول فکر کردم خواهرم را بامن اشتباه گرفته است ، اما آقا سلیمان تاکید کرد :

آقا معلم گفته آوا... خواهر کوچیکتره که شال قرمز میندازه دور گردنش ...
انگار دنیا را به من داده بودند !

آرزو ، خواهرم میگفت : همچین تحفه ای هم نیست... فقط تیپش گول زنکه ، پولدار هم که نیست!
گفتم: پولشو میخوام چیکار ؟ باسواده!وخوش تیپ! با شخصیت هم که هست.

گفت: احمقی دیگه ! ...
پشیمون میشی . من که خوشحالم از من خواستگاری نکرده! چون اگه آدم به معلمش بگه نه ، ممکنه تو درس ردش کنه! ...
حالا اخلاقاشو از نزدیک که ببینی ، میخوره تو ذوقت. میفهمی!
میدانستم که توی ذوقم نخواهد خورد...

این هفته قرار بود یکروز با اجازه ی پدرم، به خانه مان بیاید تا کمی با این معلم تهرانی آشناشویم ، دل توی دلم نبود.
من فقط هفده سال داشتم و او بیست و پنج سال...
کلی کتاب خوانده بود. از بچه ها شنیده بودم ،
میترسیدم حرف احمقانه ای بزنم، اما میدانستم که من هم بلدم درباره چیزهایی حرف بزنم، مثل جنگ، داعش، ترامپ، کردهای عراق ، ریزگردها ، زلزله و فیلم جدایی نادر از سیمین فرهادی!

همینها فعلا کافی بود... زیاد هم بود، پدرم خوشش نمی آمد آدم زیاد حرف بزند. روز موعود رسید...
#ادامه_دارد

#چیستایثربی
#آوا
#قسمت_اول

https://www.instagram.com/p/BpcryG9n9zo/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=crgkohnbkra5
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi official)
#آوا
#قسمت_اول
رمانی از
#چیستا_یثربی
این‌ رمان، ‌نوشته ی
#چیستایثربی است و تنها در پیج و کانال شخصی خودش ، منتشر میشود.

اشتراک آن‌، در کانالها و گروهها ، تنها با ذکر نام نویسنده ممکن است. داستان در کانال خواهد آمد و
با صدای خود نویسنده ، خوانش خواهد شد و فایل صوتی خواهد داشت ، آدرس کانال رسمی در بیوی پیج اینستاگرام.

پیشاپیش از همکاری شما عزیزانم ،سپاسگزارم
#چیستا
#نویسنده
#رمان_نویس
#قصه
#داستان
#chista_yasrebi
#novelist
#story
#novel
#Ava
Written by
#chistayasrebi

نمیشد نگاهش کرد !
چشمانش آتش داشت...آدم را میسوزاند ، برای چند زمستان، گرمت میکرد....
اصلا باور نمیکردم به آقا سلیمان گفته میخواهد به خواستگاری من بیاید!

معلم کلاس خواهرم بود.
یکسال از مابزرگتر بودند. پیش دانشگاهی!
اول فکر کردم خواهرم را بامن اشتباه گرفته است ، اما آقا سلیمان تاکید کرد :

آقا معلم گفته آوا... خواهر کوچیکتره که شال قرمز میندازه دور گردنش ...
انگار دنیا را به من داده بودند !

آرزو ، خواهرم میگفت : همچین تحفه ای هم نیست... فقط تیپش گول زنکه ، پولدار هم که نیست!
گفتم: پولشو میخوام چیکار ؟ باسواده!وخوش تیپ! با شخصیت هم که هست.

گفت: احمقی دیگه ! ...
پشیمون میشی . من که خوشحالم از من خواستگاری نکرده! چون اگه آدم به معلمش بگه نه ، ممکنه تو درس ردش کنه! ...
حالا اخلاقاشو از نزدیک که ببینی ، میخوره تو ذوقت. میفهمی!
میدانستم که توی ذوقم نخواهد خورد...

این هفته قرار بود یکروز با اجازه ی پدرم، به خانه مان بیاید تا کمی با این معلم تهرانی آشناشویم ، دل توی دلم نبود.
من فقط هفده سال داشتم و او بیست و پنج سال...
کلی کتاب خوانده بود. از بچه ها شنیده بودم ،
میترسیدم حرف احمقانه ای بزنم، اما میدانستم که من هم بلدم درباره چیزهایی حرف بزنم، مثل جنگ، داعش، ترامپ، کردهای عراق ، ریزگردها ، زلزله و فیلم جدایی نادر از سیمین فرهادی!

همینها فعلا کافی بود... زیاد هم بود، پدرم خوشش نمی آمد آدم زیاد حرف بزند. روز موعود رسید...
#ادامه_دارد

#چیستایثربی
#آوا
#قسمت_اول

https://www.instagram.com/p/BpcryG9n9zo/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=crgkohnbkra5
امشب قسمت نبود،
#قصه رو بذارم ، .
اما دلم سخت هوای این ترانه ی
#فریدون_فروغی عزیز رو کرده بود.‌‌‌.. دلم نیومد ، این آرزو را از خودم دریغ کنم...
.
. هر کی دوست داره ، شعرِ منو بخونه و ویدیوی
#فروغی رو ببینه و خدا ، هوای دل ما رو داشته باشه ...








.گاهی موقعیتهایی در زندگی ، پیش میاد ، که دو نفر ‌که سهله ، صد نفر هم ، نمیتونن تصمیم درست بگیرن ، که سالها بعد پشیمون نشن ... .

نمیشه برای مسائل #عاطفی ،حکم قطعی صادر کرد.هرگز ، این کار را نکنید!‌
وگرنه شاید یک‌ روز ،خود یا فرزند یا عزیرتون ،دچارش شید! و اکنون ، موقعیتِ #فرمانده و #سارا ، دقیقا در چنین وضعی است... برزخ عشق و تعهد!




کدام قدم درست و کدام قدم خطاست ؟!

وقتی تعهدات برای ما ، ارزش دارند ، اما ،
ما فقط یکبار زنده ایم!

و شاید فقط ، یکبار ، چنین از اعماق جان، عاشق شویم! اما ....اخلاقیات و اعتقادات فردی؟؟؟ ... .

تا ببینیم آنها چه میکنند.

👇👇👇👇👇👇👇👇👇
.

تو ، با شرمِ سلحشوری ،
و من ، با دلی شعله ور ،
شعری می آفرینیم ،
که خدا هم ، گریه اش میگیرد ... . .
.

شعر از :
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#چیستا

#موزیک
#موسیقی
#کلیپ
#ویدیو
#فریدون_فروغی
ترانه:
#خاک
#موزیک_ویدیو

فریدون ، هیچوقت وطنش را ترک نکرد و همیشه می‌گفت کارهای من برای مردم این "خاک" است. ما هم نمی‌خواهیم خلاف میل او عمل کنیم و آنقدر صبر می‌کنیم تا
#مجوز انتشار این آهنگ‌ها صادر شود. .
.
چقدر هم که شد!😶
.
.
.
.

چقدر دیر ،‌چقدر دور... .
.

چقدر به برخی ، ظلم شد و میشود!
مراقب باشیم!
.
.
.
.

#آوا_متولد۱۳۷۹
#داستان
#داستان_دنباله_دار
پست بعد
قسمت 42

#chista_yasrebi
#chistayasrebi
#storytelle#writer
#novelist
#avaa_born_in_2000

#story
#book
#novel
.

https://www.instagram.com/p/BuCbz_7gd8t/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=z4txs5e8nrsq
#رمان
#خواب_گل_سرخ
منتشر شد


پخش از
اخر این هفته

اثر
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#چیستا
.
.دو سال این کتاب را پاورقی وار با هم ، و دورهم در این پیج ، هروله کردیم و به پایان‌نرسید این‌ قصه... داستان مانا ، محسن ، مریم ،حامد... و دیگران...
.
.
آیا باید غریبه را به خانه و حریم خود ، راه بدهیم ؟! و اساسا ، چه کسی ، واقعا غریبه است ؟
و تشخیصش ، با جامعه است یا خودمان ؟!
.
.
.نگاهی آسیب_شناسی
به معضل #ارتباط
در ‌جامعه ی امروز.
.
. .

#داستان
#رمان
#قصه
#داستان_ایرانی
#داستان_نویسان_ایرانی
#رمان_ایرانی

#کتاب
#کتاب_خوب
#ورق_بزن_مرا
#نشر_قطره
#کتاب_کاغذی
#کتاب_الکترونیک

#کتاب
#کتابخوانی
#کتابخوان

#فروش_حضوری
#کتابفروشیها
#فروش_آنلاین

نشر قطره
88973351_3ساعات اداری

حمایت شما از داستان نویس ایرانی
یعنی ادامه ی حیات داستان نویسی، در #ایران
پیشاپیش ، از این حمایت سپاسگزارم.‌
. .
.
#chista_yasrebi
#chistayasrebi
#chista

#novel
#story
#books
#writers .

https://www.instagram.com/p/BxBl-0NACsw/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=1ueuu5ipm5isl
#جریره ، بر اساس اثر چاپ شده ای از #چیستایثربی
#نمایش
#تاتر
نویسنده
#چیستا_یثربی
کارگردان
#پریسابینات
.
#بوستون
#آمریکا
#موزیکال
#اپرا
بر اساس داستانی از
#شاهنامه فردوسی
درباره
جریره ، .
همسر اول و بانوی سیاوش ، مادر فرود .‌
و فرنگیس : همسر دوم سیاوش .
.
.
داستان ایثار در راه فرزند .
.
دوستان ایرانی مقیم آمریکا ، لطفا به اشتراک‌ بگذارند.
.اجرایی شاعرانه ، موزیکال و متفاوت از داستانی متفاوت ، در شاهنامه

چهره ی قدرتمند، ایثارگر و راسخ زنان و مادران
در
شاهنامه ‌فردوسی.

داستان همسر اول
جریره ، بانوی اول سیاوش و مادرِ فرود
پسر سیاوش

یک مادر ، تا کجا میتواند برای حقانیت فرزندش ، از خود و زندگی اش ، بگذرد ؟
.

با هنرمندی :
بازیگران ‌ایرانی و آمریکایی
و کارگردانی
بانو پریسا بینات عزیز
.
تحصیلات آکادمیک هنر و بازیگری در آمریکا
مدرس و کارگردان تاتر .
.
.
اجرا
17_24 May ساعت هشت شب ، در بوستون

#زنان_شاهنامه
#هنرمندان_ایرانی .
.
"JARIREH"
A #Persian #story adapted from #Shahnameh By #Chista_Yasrebi
Director: Parisa Bayenat

Actors: Maria Pino, Elly Berke
Composer & Pianist: Noam Elkies
Opera Singer: Theodora Cottarel
Performers: Sepideh Falsafi, Neda toloue, Sara Ashrafi 
Instrument Player: Jafar Alizadeh (Taar), Franak ghafour (Daff)
Stage manager: Jessica Barzell
Consultant: Kellian Pletcher
Art Director: Midia Kiasat
Photographer: Sina Bagheri

Tickets are available:
https://Jarireh.ticketspice.com/jarireh

May 17 and May 24, 8 PM- 10 PM
At First Church in Cambridge / #Boston

@parisabayenat @yasrebi_chista @theodoracottarelsoprano  @midiakiasat
#jarireh #persianopera #WomenInShahnameh #Women  #theatre #opera #trailer #firstchurchincambridge #chista_yasrebi
#ChistaYasrebi #ParisaBayenat #MidiaKiasat #Performance
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi official)
#آوا
#قسمت_اول
رمانی از
#چیستا_یثربی
این‌ رمان، ‌نوشته ی
#چیستایثربی است و تنها در پیج و کانال شخصی خودش ، منتشر میشود.

اشتراک آن‌، در کانالها و گروهها ، تنها با ذکر نام نویسنده ممکن است. داستان در کانال خواهد آمد و
با صدای خود نویسنده ، خوانش خواهد شد و فایل صوتی خواهد داشت ، آدرس کانال رسمی در بیوی پیج اینستاگرام.

پیشاپیش از همکاری شما عزیزانم ،سپاسگزارم
#چیستا
#نویسنده
#رمان_نویس
#قصه
#داستان
#chista_yasrebi
#novelist
#story
#novel
#Ava
Written by
#chistayasrebi

نمیشد نگاهش کرد !
چشمانش آتش داشت...آدم را میسوزاند ، برای چند زمستان، گرمت میکرد....
اصلا باور نمیکردم به آقا سلیمان گفته میخواهد به خواستگاری من بیاید!

معلم کلاس خواهرم بود.
یکسال از مابزرگتر بودند. پیش دانشگاهی!
اول فکر کردم خواهرم را بامن اشتباه گرفته است ، اما آقا سلیمان تاکید کرد :

آقا معلم گفته آوا... خواهر کوچیکتره که شال قرمز میندازه دور گردنش ...
انگار دنیا را به من داده بودند !

آرزو ، خواهرم میگفت : همچین تحفه ای هم نیست... فقط تیپش گول زنکه ، پولدار هم که نیست!
گفتم: پولشو میخوام چیکار ؟ باسواده!وخوش تیپ! با شخصیت هم که هست.

گفت: احمقی دیگه ! ...
پشیمون میشی . من که خوشحالم از من خواستگاری نکرده! چون اگه آدم به معلمش بگه نه ، ممکنه تو درس ردش کنه! ...
حالا اخلاقاشو از نزدیک که ببینی ، میخوره تو ذوقت. میفهمی!
میدانستم که توی ذوقم نخواهد خورد...

این هفته قرار بود یکروز با اجازه ی پدرم، به خانه مان بیاید تا کمی با این معلم تهرانی آشناشویم ، دل توی دلم نبود.
من فقط هفده سال داشتم و او بیست و پنج سال...
کلی کتاب خوانده بود. از بچه ها شنیده بودم ،
میترسیدم حرف احمقانه ای بزنم، اما میدانستم که من هم بلدم درباره چیزهایی حرف بزنم، مثل جنگ، داعش، ترامپ، کردهای عراق ، ریزگردها ، زلزله و فیلم جدایی نادر از سیمین فرهادی!

همینها فعلا کافی بود... زیاد هم بود، پدرم خوشش نمی آمد آدم زیاد حرف بزند. روز موعود رسید...
#ادامه_دارد

#چیستایثربی
#آوا
#قسمت_اول

https://www.instagram.com/p/BpcryG9n9zo/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=crgkohnbkra5