•| ادبیات ِ نستُوه |•
153 subscribers
264 photos
44 videos
5 files
127 links
‌‌‌‌‌‌ ‌‌ محفل ِ اَشعآر و اَحوآل ؛ ●

' حُسین‌ بَرقی '‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ●

" چِ "‌‌ ✍️




خالق ِ رُمان‌های📚 ؛ [لنز سیاه] ، [ خیابان ویلسون ] ، [ چ ِ]


‌‌‌‌
‌‌‌

‌ ‌
Download Telegram


پرسشم تنها همین بود، چـرا درد به جـانـم دادی؟

در قفـس بودیم امـا تو ، سـراغ از ‌آسمـانم دادی



یـاد بـادا ، گفتـم از دریـا برایـم خـاطـراتی را بگـو

شانه‌هایم خیس شد، تا چشم بارانی نشـانم دادی



جشـن بـاران بود و مشکی بود ، سراسر آسـمـان

محو چشمـان‌ات شدم بانو ، سوسو نشانم دادی



دادمـت قول ، زیر بـاران اشــک پنهـان می‌شود

در بیابان نگاهت ، دیده‌‌ای خونیـن نشـانم دادی



گفـتـم‌ات حـافـظ تـفـعـل کـن ، تبسـم کن به شـعـر

قهوه‌ را نوشیده‌ بودی ، فـال رفتن را نشـانم دادی



دادی‌ام گرچـه فریـب ، من دوستـت دارم هـنوز

راه را گـم کرده‌ام شاید ، سرابی را نشـانم دادی



خـواهـش‌ام از عـشــقـت ایـن بـوده ; مــرا آزاد کـن

عاشقت بودم نمی‌دیدم ، به زندان‌بان نشـانم دادی



انگـشت نمایم کرده‌ای ، یک شهر من را دیده است

آن شبـی افتـاده بودم پایـت امـا ، تو امـانـم دادی؟




#حـسـیـن_بـرقـی | چ ِ

هفدهم مرداد

| از دفتر خاتون |

#نیمایی
#نوگرا
🕊21
پادشـاه بغـل و فـاتـح قـلـبـم ، نگهــت

چائی تـرک زبـان شب سـردم ، نگهــت


تو که پیـوند به هر مجمـع ضدیـن بـودی

آویـخته چـون حلقـه به چشمـم ؛ نگهــت


جـان من، خوف من از باختـن دنیـا نیـست

تا که دارم عـوض از هـردو جهـانم، نگهــت


رخ مـهـتـاب سیـه شد ! خـودت می‌دانـی

سبـبِ رنـگ شب و جوهر دستـم ، نگهـت


با آه دلـم ، خـواستـه‌ام مهـر تـو را

مـسـتـجـاب آمـد و دیـدم ، نگهــت


قهـوه‌ نوشیـده‌ام امـا مـات‌ام ! ...

هـم فال تـه قهـوه‌ی تلخـم نگهــت


تا 'حَـیّ علـی' نـام تـو گفتـم ، آمـد

وحـی از جـانـب هــمـدم ؛ نگـهــت


دلـم آغاز جهانی‌سـت پـر از زیبایی

'هـفـتـمـیـن' دولـتِ بختـم ؛ نگهــت



پرسیـد حکیـم ، نـام طبـیـب مـا را ؟

حاشـا ندانـد ، درمانـگر دردم نگهـت


هر کـه بیند خوشـی‌ام، نـام تـو را می‌پرسد

مستـم از نـام تو من ، نرگـس مستـم نگهــت


از ریـزش چـشـمـان تـو ، غـرقـم بـانـو

به شبـی سـرد ، شده قطـره شبنـم ، نگهـت


بـا تـو پـروانـه‌ام و در پـی شـمـع می‌گـردم

در بـدو ، به گـرد مـهتـاب بـگـردم ؛ نگـهــت


چـشـم تـو ، روح نـهـان در عیـسی‌سـت

مـرجـع پـاکـی مـریــم ، نگـهــت ...


رفتـم امـا به وطـن بـرگـشـتـم

وطـن و سـه رنـگ پـرچـم ؛ نگـهــت


#حـسـیـن_بـرقـی | چ ِ

هجدهم مرداد

#سون
#خاتون
1🔥1
تو سکــه و من بسـان ِ کـولـی شده‌ام

تو منقـل و من مثـال کـرسـی شده‌ام



گفتم : مده بازی تو مرا ، که شهرِ بازی کنـم‌ات

هی ذوق زدم ذوق زدم ، احمد ذوقـی شـده‌ام !



گفتی: که به دنیای مـوازی چه شویم؟ من گفتم

ما هر دو چنـاریم ، من از عـرض مـوازی شـده‌ام



گفتـی : که کبـوتـری ولی من بــاز ام

مـن بستـه‌ام و شبیـه قُمـری شـده‌ام



گفتـی : دگـران رَوند به چـاه و ... تـو چـرا ؟

چـون با چـال لُـپ‌ات ، عاشـقِ گـودی شده‌ام



در وصـف ، تـو را شبـیـه قـفـل‌ات کـردم

من هم چو کلیـد ... شاعـر قفـلی شده‌ام



دادی تـو حـوالـه‌ام به سـادات چـرا ؟

من دسـت به دسـت، گشتـم و حـوری شـده‌ام



از  تـرس ِ تـو ،  تـخـم می‌کنـم  بانـو جـان

در لـانـه‌ی خـود ،  بسـان ِ  مـرغی  شـده‌ام



تـو دانـه به دانـه غـم ، به خـوردم دادی

بـیـچـاره  دلـم ،  مـرغ ِ  محـلی  شـده‌ام



آن‌قـدر  نـخـوانـدی  و  نـوشـتـم  نـامـه ؛

از حرصِ تو من ، صندوق پُستـی شده‌ام



آن‌ قـدر  نشـستـه‌ای  و  غـیـبـت  کردی :

بَه ! در  نظـرت  چه  نـقـل‌قـولی  شده‌ام



چـون  پیـچ ، تو  پیـچـاندی و  من  هَـرز  شدم

کردی تو چُـنانـم !  چنانـکه  زنِ  پـولی  شده‌ام



از هـجر ِ  تـو  سـر  به  کـوه  و دامـن  دادم

القـصـه  که  جُـفـت ِ ، بُـز ِ کـوهـی  شـده‌ام



#حـسـیـن_بـرقـی | چ

#شـعـر_هـجـو

هـجـدهـم مـرداد
👍2
‌‌‌
در آغوش دلتنگی و هجوِ مقصـود و معقـول در زُمره‌ی جفای دیوانگی با درد که سایه می‌پرانـد روی منِ تاریک، نه متمایل به زی اما نباتی بودم


چ ِ
💔1
در آغـوش ِ تـو بودم ، گفـتی عزم ِ سفـر دارم

ولی من دلخوش‌ام، هنوز هم قرص قمر دارم


امشب دعای ساقه‌هایم یاد سبـز توسـت

اسَّـلـام ! گفتـم تـمـام ، تـرس از تبـر دارم


من بـرای با تـو بـودن برگــها دادم ...

از عشـق‌بازی در خـزان سهمی مگـر دارم ؟


خوشبخـت بودیم تا گـره آمد ، به مـویـت

از شـب و مـوهـای تـو ، قصـد گـذر دارم


از حرف پر بودم که اشــک ، سد حرفـم شـد

از بـغـض نـاکـام‌ام ، دو دریـای خـزر دارم ....


بعد تـو آغـوش کسـی ، شبیـه آسمـان نشـد

تـنـهـا ، شـهـاب  آرزو  را  در نـظـر  دارم


گل‌های بستـانم به شـوق روی تـو روییـده بود

گل‌بـرگـهایـت دسـت خـاشـاک و ... خـبـر دارم


روزی کـه رفتـی شـب بـرایـم یـار شـد !

روسیاهـی را به شـب دادی ، امـا من سحـر دارم


#حـسـیـن_بـرقـی | چ

نـوزدهـم مـرداد
🔥3
رقـصیـدیــم
تـوی این جـهـانِ تنگـــ بـنـا شـده
دیـوان غـزل زا !

ردیـفِ چشم‌ تو را هر شب در غزل جا می‌دهـم

خطـوطِ دست تو را شبانه با شعـر یاد می‌دهـم


ای ماه ای شعر آسمانیم برو ، برو بالاتر از ردیف

آن قَدَر بالا و بالا ، تـو را  به دسـتِ خـدا می‌دهم


بـاز از مـوج موهـایـت، به اوج شـب نوشتـه‌ام

و دوبـاره می‌وزد بـاد و بـاز تـو را نـدا می‌دهـم


نخـوانـدی سـرودِ تـرانـه‌های به بـاد داده را ، آخـر

فراخوان برای سکوتِ واژگان، گاه بی‌گاه می‌دهم


چرا زده آتش ، خانه را ؟ شـرارِ طُـره گیسویـت

قسم به هُـرمِ دستـانت ، در خفـا جـان می‌دهـم


جـوانـه‌ی دسـت تـو ، نویـدِ بـهـار داده مـرا بـانـو

با تـو در بهـار ، جـان دادم ، به دی رضـا می‌دهـم


ز فصـل‌ها گـذر کـردم و کُـرنـش ، برابرِ ابـرویـت

برای عـاشقـانه‌هـا با تـو ، فصلِ خـزان می‌دهـم


تـو به سـوزِ مرداد و برفِ بهـمـن ‌، مهتاب و تابانی

بیا به امتـداد ابرهـای آذر ماه، برای تو آه می‌دهم


در جنـگِ گـرگ و میشِ شب، گـم می‌شود شعـرم

با طلـوعِ تو مقابلِ شـب ، دیوانِ غـزل زا می‌دهم


#حـسـیـن_بـرقـی ‌| چ ِ

دفـتـر شـعـر خـاتـون

بیـسـت و یکـم مـرداد
2
یـک نـفـر هـم ، خـریـدار غـم و حـالـم نیسـت

مـن کـویـرم ، که بـاران تـو بـر خـاکـم نیسـت


کــاش ، در شـعــرِ غــم‌ام  قـاصـدِ شـادی باشـی

تـو نبـاشـی چـه کنـم ، قـافیـه جـز آهـم نیسـت


خـواب دیـدم ، تـو را حـلقـه به دستـت داشتـی

مـن امیـد دارم ببیـنـم ، آنـچـه را دیـدم نیـسـت


مـهـربـانـم تـو نه تـاجـر ، نه از سلسلـه‌ی قـاجـاری

عـشـقِ ما را به چـه دادی ، نَسَبَـت حـاتـم نیست؟


بـیـنِ دلـالـان عـشـق‌ات ، بـه مـن قـیـمـت ده ...

قسمـتـم از همـه عـشـقـت ، به جز ماتـم نیسـت


بـی‌خـیـال‌ام ، دروغ‌ اسـت کـه بـی‌تــاب تـوام !

مهربـانـم ، گرچـه مهـری ز تـو در یـادم نیسـت


عـادتـم بـعـد تـو دوری ، ز جـمـاعـت بـوده‌سـت

عـشـق هم داد و ستـد شـد ، کسی یارم نیسـت


بـغـض سردی بـه گـلویـم فـقـط ، مـانـد از تـو

ای بـرنـو نشـانم ، کسـی دادرسِ دادم نیـسـت



#حـسـیـن_بـرقـی | چ ِ

دفـتـر شـعـر خـاتـون

بیـسـت و دوم مـرداد
2👏2🕊1
چشم‌هایت درشت بود با مژه‌های زیبا

و صورت گرد و چانه‌ی ظریفت 

کاسه‌ی ماه بود


کاش آن روز

که پاهایت تاب می‌خوردند

بر تابِ خانه‌ی خاله‌ات

کمی بیشتر تاب آورده‌ بودی ...



پیدا کن

استخوان هایم را

در گودالی

که نور می‌تاباند به جای تو بر شب ...

اما

از چشم‌هایت

نشد عبور کنم

جنگلِ دهانت ، مهربان بود 

و کبوتر‌هایم را

هوا می‌کردم و

از گوشه‌ی لب‌هایت آب می‌خوردند



چ ِ
💔21

عـزم کن و درب را 

محکـم پشـتِ سـرت بکوب !

اوج بگیـر و پایـت را 

بر تـن استخـوانـی‌ام بکـوب 

و رد شـو 

راهـش را 

نمی‌دانـم !

صِـلاح‌اش را

خـودت فقـط خـودت

می‌دانی  




دیگـر

تحمـلِ پنجـه‌هایـت را 

بر فکـر و خیـال‌ام ندارم 

تـو آزاده‌ هستـی

که رشتـه‌ی خـواب و بیـداری‌ام را

به هم می‌دوزی 

و اسیـر هستـی 

که قـدم هایـت را   

از حصـارِ جمـجـمـه‌‌ام

فراتـر نمی‌بـری




قصـد دارم

دیگـر از تـو ننویسـم 

و پایانِ لغـت را 

با خـالِ شانـه‌ات

نقطـه بکوبـم .

 
می‌روم

به تعقیـب واژه‌ها

امّـا می‌دانـی

امّـا می‌دانـم

حتی حتی حتی

این چنـد خـط هـم از توسـت



#حـسـیـن_بـرقـی | چ ِ

مـهـر ۹۹
1🕊1
Ba Man Ghadam Bezan
Ali Sorena
با من بیا
به حرمت دشمنامون
به حرمت تفاوتِ
نگاه‌مون
با هم‌دوره‌هامون
🔥1
Nemitarsam
Ali Sorena [Music97.IR]
بگو من از چی دم می‌زنم ؛
چرا حرف از زیاد و کم می‌زنم
مگر

مزرعه‌ی پدر ، دوباره جوانه نزد

شمشیر تازی ، در غلاف زنگ نزد

دفه‌ی پیرزن ، بر پود گره نزد

مطرب شهر ،  بر تار چنگ نزد

گنجشک بی‌نشان ،  بی‌امان بال نزد

پس 

آتش بزن 

بر سیگارت

که خاک

چمبره خواهد زد

بر پیکرت


#حسین_برقی | چ ِ

مرداد ۴۰۴
👏1
‌‌‌
دیـوانـه منـم ؛ مـسـت و قلنـدر! چـه بگویـم
بیـگانـه منـم ؛ غـروب و شـبـدر! چـه بگویـم

چنـدی‌سـت هـوایـی شـدم و در پـی جنـگـم
حسـرت به دلـم ؛ حنجـر و خنجـر چه بگویم



#حسین_برقی | چ

۲۵ مرداد ۱۱ : ۱۱
👏1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مـایـیـم و ره ِ دور و مَـه ِ تــار و سیـگار

مـا و سـر ِ پـُرشـور و کلنـجـار و سیـگار



گفتـی ، بـبـری لـذت بسیـار ز عـشـقـــم

مـن مانـده‌ام و کاسـتِ سَـتـّار و سیـگار
‌‌


حسـرت به دلـم بـوده ببـوسـم دو لبانـت

بـوسـیـده لبـم ، خـاطــره‌ئ یـار و سیـگار



از رحـم و مـرامـت به خـدا هـیـچ نـدیـدم

بیچـاره دلـم ، خواهـش و اصرار و سیـگار



شـد حـاصـل شـب‌های فـراق‌ات چـه تکـرار

سـوز جـگـر و... سـرفــه‌ی بسـیــار و سیـگار



غـم هـا ، فـرود آمـده از جـانـب‌ات ای یـار

هـم داغ لــب و سیـنــه‌ئ تـبــدار و سیـگار



از مِـهـر جـهـان ، پاکـت سیـگار بـه مـن داد

خـود خـواسـتــه‌ام ؛ دردِ دل آزار و سـیـگار



مــن ؛ شـاعــر ِ دیـوانــه و دهـقــانِ فـداکار

آتــش زده‌ام ، دسـتـه‌ئ گـیـتـار و سـیـــگار





#حسین_برقی | چ ِ

۲۶ مرداد
2🔥2
صـد هفتـه تـو رفتـی و دلـم ، تـاب نـدارد

تـصویـرِ تـو را سـینـه‌ی مـن ، قـاب نـدارد



همـسـایـه‌ئ مـهـتـاب شـدم ، در طـلـب تـو

در دوری تـو ، چـشــمِ تـرم خــواب نــدارد



آتـش زده‌ غـم ، اشــک و روانــم بـا هــم

خـاکـستـرِ روحــم ، غـم سـیـلاب نـدارد



مـن نـور شـدم ، بـر شـب تاریـک نگاهـت

این برکـه ولی ‌، دیـده‌ئ شـب‌تـاب نـدارد




از تـورِ تـو مسـت‌سـت ، نهنگـی کـف دریـا

ایـن مـاهـی آزاد ، نـیـازی به قـلّاب نـدارد



صــد بـار مـرا دیـدی و یـکــ بـار نـگـفـتـی :

آن سنـگِ شـهـاب ، مقـصـد مهتـاب نـدارد ؟



یـکــ بـار تـو را دیـدم و صــد بـار بـگـفـتـم :

ایـن مـاه ِ زمـیـن ، حـسـرت پـرتـاب نـدارد ؟



هـم قـلـبـم و هـم دیـده‌ی مـن خـونیـن‌ســت

چـون دیـن شـمـا ، حـُرمـت خـونـآب نـدارد !



رفـتـم تـو بـمـان ! بـه شـهــر ِ رویـاهـایـت

ایـن شـهـر ، دگـر شـاعـرِ بـدخـواب نـدارد




#حـسـیـن_بـرقـی | چ ِ

۲۸ مــرداد مـاه
2💔2🕊1
زنـی در قـلـب مـن ، پـیـروز پیـکار اسـت

خـیـال هـر شـبـم ، با مـرگ دیـدار اسـت



به جنگـم آمـدی گفتـی : سلاحـت نیسـت

سـلاحم بی‌صـدا ، از نـوع خـودکار اسـت




قـلـم مـشـکـی شده در مـرگِ ایـن کـودک

به روی سیـنه‌ام چـنـد بـیـت ، آوار اسـت



هـمـیـن مـغـزِ کـبــودم ؛ حـاصــل درد و

بـه افـکـارم جـنـیـنِ درد ، بسـیـار اسـت



تـو با خـاکـسـتـرم ، در بـاد می‌رقصـی

وفـای تـو ، شبـیـه دود سـیــگار اسـت




نـبـودی جـمـعـه را بـا خـاطــرت مُــردم

درون سـیـنـه‌ام ، آشـفـتـه بـازار اســت



به آغـوشــت بگـیـر ، شـعــرِ یتـیـمـم  را

برایـت شـاعـری ،  با گریـه بیـدار اسـت



به گـوش کـوچـه‌هـا ، از مـن بَـدی گـفـتـی

ولـی راز تــو در ، صـنــدوق اسـرار اســت



بـرایـم الـذیـنَ کـافِـرو خـوانـدی ، نمـی‌دانـی

بـه دیـنــم ، یـادِ تـو  مـصـداقِ پـنـدار اســت




خـداونــدت بـرایـم دشـمـنـی خـونـی‌سـت

خـدای مـصـلحـت ، بـی‌شـک بـیـمار اســت



ببـیـن تبخـیـر شـد ، دریـای حـاشـایـت

هــلـال مـاهِ مـن از ابــر ، بـیـزار اســت



کـشـیـدم خـنـده‌ات را ، روی لـب‌هایـم

لـبـم از داغ هـایـم  ؛  سـوگـــوار اسـت



قـلـم ؛ می‌لـرزد از جـیـغِ کسـی امشـب

دوبـاره شــعـــر دارد  ،  بـاردار اســت !



بـیـا و خـاطــراتــت را ، بـبـر خــاتــون

بـه یـاد آوردنـت تـکـرار ، تـکـرار اسـت




#حـسـیـن_بـرقـی | چ ِ

سـی‌ام مـرداد مـاه

#نـیـمـایـی
1👏1🕊1