بهار چرخ می زند
در افسانه ها
تو فرو می ریزی
در کوچه هایی که
عشق را در حافظه اش
باور دارد
بهار  می داند قصه روئیدن را
از هیچ....
تو بر دوچرخه ی زمان
سوار بر باد
بی‌رنگ و بی‌رنگ ‌تر
غرق می شوی
در هیچ....
....
خسته ام
دیگر نمی‌نویسم

#مرجانه_جعفریان

@chekamehsabz🍀

دخیل عشقم را
برگشوده ام من!
و دیگر باره اش نخواهم بست
به هیچ تقدسی!
دوستداریم، قاصدک هایی هستند
آبستن پیغامهای خوب
که محبت و عشق می زایند
و هزار پاره ی روحم!
هر کدام ،
دستی ست گشاده
که تمام بینوایی اش را،
شادکامی اش را،
سرود و مرثیه اش را،
می بخشد!

#مرجانه_جعفریان

@chekamehsabz🍀

ماندن
افسانه ای بیش نبود!
کالبد اثیری ات
زمزمه می کند
ترانه های سبز آزادی را!
در ابرترین
حس آسمان...

#مرجانه_جعفریان

@chekamehsabz🍀

ماری
درون مغزم
پوست می اندازد
نبض درد
بر شقیقه‌هایم
از چشمانم می جوشد
...
صدای شکستن استخوان
در گوشم می پیچد
...
مار
خنده می‌زند...

#مرجانه_جعفریان

@chekamehsabz🍀