این اصطلاحات #شاهنامه خیلی زیباست:
ورزیدهی رنجِ خویش: حاصلِ دسترنج
#شاهنامه
سپه را عدد بیش بود از نبات: شمارِ سپاهیان از گیاهان بیشتر بود.
#شاهنامه
دل از بوم و آرام پرداختن: خانهوکاشانه و آرامش را رها کردن (و به جنگ رفتن)
#شاهنامه
@chekamehsabz🍀
ورزیدهی رنجِ خویش: حاصلِ دسترنج
#شاهنامه
سپه را عدد بیش بود از نبات: شمارِ سپاهیان از گیاهان بیشتر بود.
#شاهنامه
دل از بوم و آرام پرداختن: خانهوکاشانه و آرامش را رها کردن (و به جنگ رفتن)
#شاهنامه
@chekamehsabz🍀
«تکدرختان تهران»
تهران شهر عجیبیست، چهل تکهای از تمام ایران، کلان شهری بینظیر که زمانی که در آن قدم میزنی روح قجری و پهلوی و معاصرش در آن واحد احضار میشود. هر محلهاش حال و هوایی متفاوت دارد، حال بودن عودلاجان و حسن آباد و لاله زار یک جورست و مثلا بودن در دزاشیب و تجریش یا یوسف آباد یک جور کاملا متفاوت.
ساختمان ها در این هویت چندپاره نقش مهمی بازی میکنند، اما معماری تهران در نقاشی معاصر توجه کافی دریافت کردهاست؛ که البته این توجه اکثرا از جنس انتقاد به ساخت و سازهای بیقواره و بدشکل نیم قرن اخیر یا از جنس یک نوستالژی پهلوی یا قجری بودهاند. این پروژه با نظری به سوی نمادهای مهجورتر و خجل تری از شهر شکل گرفت، یعنی درختان تهران.
چنارها ، کاجها، نارونها، سروها، بیدها ، توتها ، زبان گنجشکها، ارغوانها و... در تهران فراوانند. آرشیوی از آنهایی که چشمم را گرفتهاند در طی سه-چهار سال پیادهروی در تهران جمع کردهام. من سعی کردم درختانی را انتخاب کنم که نکته و لطفی داشتند و نبودشان چیزی از معنی آن منظره، و آن محله یا خیابان کم میکرد. بگوییم یک جور ادای دین به این وجودهای فروتن و زیبا و حالی که به تهران دادهاند.
منظر عابر پیاده برایم نکته مهمیست، چرا که تجربهی بصری شهر مثلا از درون ماشین، اتوبوس، یا موتور کاملا متفاوت است. ماشین دید شما را درون یک اتاقک خفه میکند و سرعت و فاصلهاش با موضوع به درد تجربه درختان نمیخورد. سرعت موتور زیاد است، اما اتوبوس بهترین ارتفاع را برای تماشای معماری بدست میدهد. قدم زدن از همه بهتر است، زوایای مختلف نگاه در زمان مطلوب تماشاگر تجربه میشوند. این مجموعه نیز از دیدگاه عابر پیاده تصویر شدهاست.
برخورد مناسب بصری با موضوعی محلی، نمیتواند برخوردی برای مثال رنسانسی باشد، که برای خالی نبودن عریضه پسزمینه را با طبیعت و عموما با دید تک نقطهای تصویر میکردند. حتی نکتهی منظرههای اروپایی قرن هجده و نوزده هم بیشتر نشان دادن دارایی یک ملاک بود، یا از درختان و طبیعت برای آمادهسازی صحنهی وقوع موضوع اصلی بهره میبردند. در نقاشی مدرنیسم بود که شاید مقداری به درختان در نقش محوریتری پرداخته شد. اما اگر به سویی دیگر نگاه کنیم همزمان با رنسانس و پیشتر از آن در نگارگری ایران و نقاشی ژاپنی شاهد توجه ویژه به درختان خواهیم بود. نگارگری ایران همواره به درخت به عنوان موضوعی نمادین و مهم نگریسته که گاه حتی نیمی از کادر را به خودش اختصاص میدهد. من هم پایی فرا گذاشته و تمام کادرها را به درختان شهرم اختصاص دادم، تا شاید بار دیگر از کنارشان با احساسی از توجه و لذت بصری بگذریم.
آناهیتا داراببیگی
۱۴۰۲
با احترام از شما دعوت میگردد از آثار این مجموعه در وبسایت گالری گلستان دیدن فرمائید
https://www.golestangallery.com/Fa/GolestanGallery-Gallery.aspx?id=575&artist=
@chekamehsabz🍀
تهران شهر عجیبیست، چهل تکهای از تمام ایران، کلان شهری بینظیر که زمانی که در آن قدم میزنی روح قجری و پهلوی و معاصرش در آن واحد احضار میشود. هر محلهاش حال و هوایی متفاوت دارد، حال بودن عودلاجان و حسن آباد و لاله زار یک جورست و مثلا بودن در دزاشیب و تجریش یا یوسف آباد یک جور کاملا متفاوت.
ساختمان ها در این هویت چندپاره نقش مهمی بازی میکنند، اما معماری تهران در نقاشی معاصر توجه کافی دریافت کردهاست؛ که البته این توجه اکثرا از جنس انتقاد به ساخت و سازهای بیقواره و بدشکل نیم قرن اخیر یا از جنس یک نوستالژی پهلوی یا قجری بودهاند. این پروژه با نظری به سوی نمادهای مهجورتر و خجل تری از شهر شکل گرفت، یعنی درختان تهران.
چنارها ، کاجها، نارونها، سروها، بیدها ، توتها ، زبان گنجشکها، ارغوانها و... در تهران فراوانند. آرشیوی از آنهایی که چشمم را گرفتهاند در طی سه-چهار سال پیادهروی در تهران جمع کردهام. من سعی کردم درختانی را انتخاب کنم که نکته و لطفی داشتند و نبودشان چیزی از معنی آن منظره، و آن محله یا خیابان کم میکرد. بگوییم یک جور ادای دین به این وجودهای فروتن و زیبا و حالی که به تهران دادهاند.
منظر عابر پیاده برایم نکته مهمیست، چرا که تجربهی بصری شهر مثلا از درون ماشین، اتوبوس، یا موتور کاملا متفاوت است. ماشین دید شما را درون یک اتاقک خفه میکند و سرعت و فاصلهاش با موضوع به درد تجربه درختان نمیخورد. سرعت موتور زیاد است، اما اتوبوس بهترین ارتفاع را برای تماشای معماری بدست میدهد. قدم زدن از همه بهتر است، زوایای مختلف نگاه در زمان مطلوب تماشاگر تجربه میشوند. این مجموعه نیز از دیدگاه عابر پیاده تصویر شدهاست.
برخورد مناسب بصری با موضوعی محلی، نمیتواند برخوردی برای مثال رنسانسی باشد، که برای خالی نبودن عریضه پسزمینه را با طبیعت و عموما با دید تک نقطهای تصویر میکردند. حتی نکتهی منظرههای اروپایی قرن هجده و نوزده هم بیشتر نشان دادن دارایی یک ملاک بود، یا از درختان و طبیعت برای آمادهسازی صحنهی وقوع موضوع اصلی بهره میبردند. در نقاشی مدرنیسم بود که شاید مقداری به درختان در نقش محوریتری پرداخته شد. اما اگر به سویی دیگر نگاه کنیم همزمان با رنسانس و پیشتر از آن در نگارگری ایران و نقاشی ژاپنی شاهد توجه ویژه به درختان خواهیم بود. نگارگری ایران همواره به درخت به عنوان موضوعی نمادین و مهم نگریسته که گاه حتی نیمی از کادر را به خودش اختصاص میدهد. من هم پایی فرا گذاشته و تمام کادرها را به درختان شهرم اختصاص دادم، تا شاید بار دیگر از کنارشان با احساسی از توجه و لذت بصری بگذریم.
آناهیتا داراببیگی
۱۴۰۲
با احترام از شما دعوت میگردد از آثار این مجموعه در وبسایت گالری گلستان دیدن فرمائید
https://www.golestangallery.com/Fa/GolestanGallery-Gallery.aspx?id=575&artist=
@chekamehsabz🍀
Golestangallery
گالری گلستان - نمایشگاه اکنون - نمایشگاه آنلاین نقاشی آناهیتا داراب بیگی
«رازی»، برخلاف قیاس و قاعده، صفت منسوب به «ری» است و به کسی گفته میشود که اهل این شهر باشد، مانند «مَروَزی» که منسوب به «مرو» (شهری در ترکمنستان امروزی و خراسان قدیم) است.
در فارسی، «من رازی و او مروزی» و «مروزی را چکار با رازی»، به معنای از دو تیره و اعتقادِ متفاوت بودن یا دشمنی داشتنِ دو تن یا گروه با هم، ضربالمثل است. این بیتِ مولوی به همین مَثَل و مفهوم اشاره دارد:
گرچه هردو برسر یک بازیاند
لیک با هم مروزی و رازیاند
@chekamehsabz🍀
در فارسی، «من رازی و او مروزی» و «مروزی را چکار با رازی»، به معنای از دو تیره و اعتقادِ متفاوت بودن یا دشمنی داشتنِ دو تن یا گروه با هم، ضربالمثل است. این بیتِ مولوی به همین مَثَل و مفهوم اشاره دارد:
گرچه هردو برسر یک بازیاند
لیک با هم مروزی و رازیاند
@chekamehsabz🍀
مرگ
از شهر می گریزد
و من
دراز کشیده کنار تو
مثل گربه های همسایه
روی دیوار روبرو
سایه ی ساق های نقره ای ماه را
که هر شب
تا صبح
روی بام می رقصد
از پشت پنجره و پرده و پلک
می فهمم.
#سیروس_امیری_زنگنه
@chekamehsabz🍀
از شهر می گریزد
و من
دراز کشیده کنار تو
مثل گربه های همسایه
روی دیوار روبرو
سایه ی ساق های نقره ای ماه را
که هر شب
تا صبح
روی بام می رقصد
از پشت پنجره و پرده و پلک
می فهمم.
#سیروس_امیری_زنگنه
@chekamehsabz🍀
«من مهار نمیشوم و آرام نمیگیرم. من در پیِ سازگاریِ خود نیستم. من تپشهایِ ژرفِ دلم را دنبال میکنم. من مخلوقی هستم ضعیف، بیثبات، و ساختهشده از گل و رؤیا. با این وجود، احساس میکنم که تمامیِ نیروهایِ جهان درونِ من در چرخشاند.»
#نیکوس_کازانتزاکیس
@chekamehsabz🍀
#نیکوس_کازانتزاکیس
@chekamehsabz🍀
Gonjeshkake Ashi Mashi ~ Music-Fa.Com
Farhad Mehrad ~ Music-Fa.Com
گنجشگک اشی مشی، لب بوم ما مشین
بارون میاد خیس میشی، برف میاد گوله میشی
میفتی تو حوض نقاشی
خیس میشی، گوله میشی
میفتی تو حوض نقاشی
کی میگیره فراش باشی
کی میکشه قصاب باشی
کی میپزه آشپز باشی
کی میخوره حاکم باشی
گنجشگک اشی مشی..
#فرهادمهراد
@chekamehsabz🍀
بارون میاد خیس میشی، برف میاد گوله میشی
میفتی تو حوض نقاشی
خیس میشی، گوله میشی
میفتی تو حوض نقاشی
کی میگیره فراش باشی
کی میکشه قصاب باشی
کی میپزه آشپز باشی
کی میخوره حاکم باشی
گنجشگک اشی مشی..
#فرهادمهراد
@chekamehsabz🍀
Kurdish Lullaby
Shahrzad
خوابم می آید!
می ترسم!
از کابوس می ترسم!
باید بیدار باشم
کاش فردا
"روز خوب" بیاید
از پس ابهام این انتظار طولانی!
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
می ترسم!
از کابوس می ترسم!
باید بیدار باشم
کاش فردا
"روز خوب" بیاید
از پس ابهام این انتظار طولانی!
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
#اسب_دریایی_کشنده_یزدگرد
در برخی از روایات ایرانی و غیرایرانی اسبان شگفتی دیده میشوند که یا خود از دریا/ رود بیرون آمدهاند و یا از گُشنی کردن بارهای دریایی با مادیانهای معمولی زاده شدهاند. این اسب دریایی معمولا در اختیار پهلوان یا پادشاه قرار میگیرد اما در کهنترین نمونه داستانی این مضمون در متون ایرانی که گزارش کشته شدن یزدگرد در شاهنامه است آمده. اسب آبی یا دریایی بر خلاف شواهد متعدد دیگر از آنِ هیچ شهریار یا یلی نیست و خویشکاری او فقط کشتن شاهِ بزهکار است.در روایت کشته شدن یزدگرد هیچیک از ماخذ دیگر غیر از مجملالتواریخ که ظاهرا ماخذش شاهنامه بوده به دریایی بودن اسب اشاره نکردهاند و از این رو گزارش فردوسی به دلیل نگهداشت یکی از بنمایههای مکررِ داستانی، اساطیریتر است. ثعالبی کشنده یزدگرد را اسبی عجیب دانسته که به هر زبان سخن میگفت و بعد از قتل شاه ناپدید میشود. بعضی از منابع تاریخی مثل تاریخ بلعمی این اسب را فرستادهای از جانب خدا دانستهاند.
محققانی مانند نولدکه و کریستن سن معتقدند که بزرگان مخالف یزدگرد او را در ناحیهای دور به صورت پنهانی کشته و سپس برای توجیه مرگ شاه و تبرئه خویش این داستان افسانهای را ساختند.
#شاهنامه
#مرگ_یزدگرد
@chekamehsabz🍀
در برخی از روایات ایرانی و غیرایرانی اسبان شگفتی دیده میشوند که یا خود از دریا/ رود بیرون آمدهاند و یا از گُشنی کردن بارهای دریایی با مادیانهای معمولی زاده شدهاند. این اسب دریایی معمولا در اختیار پهلوان یا پادشاه قرار میگیرد اما در کهنترین نمونه داستانی این مضمون در متون ایرانی که گزارش کشته شدن یزدگرد در شاهنامه است آمده. اسب آبی یا دریایی بر خلاف شواهد متعدد دیگر از آنِ هیچ شهریار یا یلی نیست و خویشکاری او فقط کشتن شاهِ بزهکار است.در روایت کشته شدن یزدگرد هیچیک از ماخذ دیگر غیر از مجملالتواریخ که ظاهرا ماخذش شاهنامه بوده به دریایی بودن اسب اشاره نکردهاند و از این رو گزارش فردوسی به دلیل نگهداشت یکی از بنمایههای مکررِ داستانی، اساطیریتر است. ثعالبی کشنده یزدگرد را اسبی عجیب دانسته که به هر زبان سخن میگفت و بعد از قتل شاه ناپدید میشود. بعضی از منابع تاریخی مثل تاریخ بلعمی این اسب را فرستادهای از جانب خدا دانستهاند.
محققانی مانند نولدکه و کریستن سن معتقدند که بزرگان مخالف یزدگرد او را در ناحیهای دور به صورت پنهانی کشته و سپس برای توجیه مرگ شاه و تبرئه خویش این داستان افسانهای را ساختند.
#شاهنامه
#مرگ_یزدگرد
@chekamehsabz🍀
🌈🍀چکامه سبز❤🤍💚
#اسب_دریایی_کشنده_یزدگرد در برخی از روایات ایرانی و غیرایرانی اسبان شگفتی دیده میشوند که یا خود از دریا/ رود بیرون آمدهاند و یا از گُشنی کردن بارهای دریایی با مادیانهای معمولی زاده شدهاند. این اسب دریایی معمولا در اختیار پهلوان یا پادشاه قرار میگیرد اما…
چون او کشته شد اسپ آبی چو گرد
بیامد بدان چشمه لاژورد
به آب اندرون شد تنش ناپدید
کس اندر جهان این شگفتی ندید
#شاهنامه
@chekamehsabz🍀
بیامد بدان چشمه لاژورد
به آب اندرون شد تنش ناپدید
کس اندر جهان این شگفتی ندید
#شاهنامه
@chekamehsabz🍀
بیشتر آدمها، در نوعی بیخبری همیشگی زندگی میکنند.
آنها همیشه امیدوارند که چیزی اتفاق بیفتد و زندگیشان را دگرگون کند!
حادثهای، برخوردهای اتفاقی، بلیت برنده بخت آزمایی، تغییر سیاست و حکومت!
آنها هرگز نمیدانند که همه چیز از خودشان آغاز میشود.
"مارک فیشر"
فیلیپه اکهارت مجسمه ساز برزیلیه که از مهارتش در هنر برای انتقال مفاهیم عمیق و قدرتمند استفاده میکنه. مثل امید...
@chekamehsabz🍀
آنها همیشه امیدوارند که چیزی اتفاق بیفتد و زندگیشان را دگرگون کند!
حادثهای، برخوردهای اتفاقی، بلیت برنده بخت آزمایی، تغییر سیاست و حکومت!
آنها هرگز نمیدانند که همه چیز از خودشان آغاز میشود.
"مارک فیشر"
فیلیپه اکهارت مجسمه ساز برزیلیه که از مهارتش در هنر برای انتقال مفاهیم عمیق و قدرتمند استفاده میکنه. مثل امید...
@chekamehsabz🍀
می روم در خیابان و آدمها
یک به یک همچنان خدا تنها
سر به تو و گره به ابروها
هر یکی قصه ایست بی همتا
مردمان بغض در گلو دارند
دردها لیک بی گفتگو دارند
با دل و عقلشان بگو مگو دارند
ذهنِ بیمار چشمِ روبه رو دارند
آسمان از غبار خاکستری ست
خاک بی خنده های نیلوفری ست
در خرابات یک جغد بر دلبری ست
جای تزریق بر گردن مرمری ست
می گذارم به سر خیابان را
گریه پهلو زده است باران را
می خورم خون و تف کنم نان را
آسمان با بریل نوشت توفان را
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
یک به یک همچنان خدا تنها
سر به تو و گره به ابروها
هر یکی قصه ایست بی همتا
مردمان بغض در گلو دارند
دردها لیک بی گفتگو دارند
با دل و عقلشان بگو مگو دارند
ذهنِ بیمار چشمِ روبه رو دارند
آسمان از غبار خاکستری ست
خاک بی خنده های نیلوفری ست
در خرابات یک جغد بر دلبری ست
جای تزریق بر گردن مرمری ست
می گذارم به سر خیابان را
گریه پهلو زده است باران را
می خورم خون و تف کنم نان را
آسمان با بریل نوشت توفان را
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀