#یاد_دوست
ای عشق کجا باز بجویم رویت
دیوانه شوم مست و خراب مویت
از در بشدی به آسمان کوچیدی
سرگشتهدلان عابد خاک کویت
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
ای عشق کجا باز بجویم رویت
دیوانه شوم مست و خراب مویت
از در بشدی به آسمان کوچیدی
سرگشتهدلان عابد خاک کویت
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
لبخند می زنی و دور می شوی
لبخند می زنم و می شکنم...
دیگر به آفتاب سلام نمی دهم
کاری با مهتاب ندارم
خودنویس ات, اما
می چکد بر کاغذ
هر شب.....
اینک از هر کوچه ای که عبور می کنم
خاطره ای می شوم
برای رهگذران...
زنی که بوی شعر می داد.....
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
لبخند می زنم و می شکنم...
دیگر به آفتاب سلام نمی دهم
کاری با مهتاب ندارم
خودنویس ات, اما
می چکد بر کاغذ
هر شب.....
اینک از هر کوچه ای که عبور می کنم
خاطره ای می شوم
برای رهگذران...
زنی که بوی شعر می داد.....
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
Forwarded from 🌈🍀چکامه سبز❤🤍💚 (Marjaneh)
من مرگ خویش را دیدم به چشم
در قاب عکسی که
نشسته ام کنار او
...
او که "تو" نیستی
و در واژه ی غمگنانه ی "ما"
که "تو" را کم دارد...
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
در قاب عکسی که
نشسته ام کنار او
...
او که "تو" نیستی
و در واژه ی غمگنانه ی "ما"
که "تو" را کم دارد...
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
برون آی از خانه
دلبر فتان من !
با من بخوان
سرود توانستن
که آشوب جهان است
صدای گامهای استوار ما !
بمان بر عهد و پیمانت
که هنگامه ی عشق
هم اکنون است !
و روزگار
در خم و پبچ
گیسوان ما
معنا میابد
ما !
سواران خسته ی تنهایی
در آغوش یکدیگر
دیگربار
زنده می شویم و
هزار سال دیگر
مردمان بر گورمان
آزاد خواهند زیست
آزاد....
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
دلبر فتان من !
با من بخوان
سرود توانستن
که آشوب جهان است
صدای گامهای استوار ما !
بمان بر عهد و پیمانت
که هنگامه ی عشق
هم اکنون است !
و روزگار
در خم و پبچ
گیسوان ما
معنا میابد
ما !
سواران خسته ی تنهایی
در آغوش یکدیگر
دیگربار
زنده می شویم و
هزار سال دیگر
مردمان بر گورمان
آزاد خواهند زیست
آزاد....
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
بخوان به نام گل سرخ، در صحاری شب،
که باغها همه بیدار و بارور گردند.
بخوان، دوباره بخوان، تا کبوتران سپید
به آشیانه ی خونین دوباره برگردند.
بخوان به نام گل سرخ، در رواق سکوت،
که موج و اوج طنینش ز دشتها گذرد؛
پیام روشن باران،
ز بام نیلی شب،
که رهگذار نسیمش به هر کرانه برد.
ز خشکسال چه ترسی؟ _که سد بسی بستند:
نه در برابر آب،
که در برابر نور
و در برابر آواز و در برابر شور...
در این زمانه ی عسرت،
به شاعران زمان برگ رخصتی دادند
که از معاشقه ی سرو و قمری و لاله
سرودها بسرایند ژرفتر از خواب،
زلالتر از آب.
تو خامشی، که بخواند؟
تو می روی، که بماند؟
که بر نهالک بی برگ ما ترانه بخواند؟
از این کریوه به دور،
در آن کرانه، ببین:
بهار آمده، از سیم خاردار گذشته.
حریق شعله ی گوگردی بنفشه چه زیباست!
هزار آینه جاریست.
هزار آینه
اینک
به همسرایی قلب تو می تپد با شوق.
زمین تهی ست ز رندان؛
همین توئی تنها
که عاشقانه ترین نغمه را دوباره بخوانی.
بخوان به نام گل سرخ و عاشقانه بخوان:
«حدیث عشق بیان کن بدان زبان که تو دانی.1»
1.از حافظ
#شفیعی_کدکنی
@chekamehsabz🍀
که باغها همه بیدار و بارور گردند.
بخوان، دوباره بخوان، تا کبوتران سپید
به آشیانه ی خونین دوباره برگردند.
بخوان به نام گل سرخ، در رواق سکوت،
که موج و اوج طنینش ز دشتها گذرد؛
پیام روشن باران،
ز بام نیلی شب،
که رهگذار نسیمش به هر کرانه برد.
ز خشکسال چه ترسی؟ _که سد بسی بستند:
نه در برابر آب،
که در برابر نور
و در برابر آواز و در برابر شور...
در این زمانه ی عسرت،
به شاعران زمان برگ رخصتی دادند
که از معاشقه ی سرو و قمری و لاله
سرودها بسرایند ژرفتر از خواب،
زلالتر از آب.
تو خامشی، که بخواند؟
تو می روی، که بماند؟
که بر نهالک بی برگ ما ترانه بخواند؟
از این کریوه به دور،
در آن کرانه، ببین:
بهار آمده، از سیم خاردار گذشته.
حریق شعله ی گوگردی بنفشه چه زیباست!
هزار آینه جاریست.
هزار آینه
اینک
به همسرایی قلب تو می تپد با شوق.
زمین تهی ست ز رندان؛
همین توئی تنها
که عاشقانه ترین نغمه را دوباره بخوانی.
بخوان به نام گل سرخ و عاشقانه بخوان:
«حدیث عشق بیان کن بدان زبان که تو دانی.1»
1.از حافظ
#شفیعی_کدکنی
@chekamehsabz🍀
(جیرجیرک ها زیر آفتاب)
خورشید، پی در پی
بر فرق اکلیلی شبها
کوبید و کوبید
تا الهه نگهبان لوند شب
غرق در خون
با حریر سپید و بلندش
از پای نشست
عقاب بیقرار تیزپرواز شهوت
از شانه اش فرو غلتید..
پیچید میان حریر
هچون کفنی خون آلود.
زان روز دیگر شب نشد
روزها میگذشت
دیگر اما
هرگز
شب نشد..
جیر جیرک ها از سایه های داغ
این مرز تیز بلاتکلیف پوک نافرخنده ی بدفرجام
که گویی ماه و مهتابشان را
همچون تیغ هزارپَر
هزاران تکه یناپیدا کرده
که دیگر هیچ عاشقی بقایایش را
یا که حتی وجودش را
بر معشوقی
یا که حتی عابری
ثابت کند.
بیرون زدند
آه آری..
جیر جیرک ها
سرانجام
زیر آفتاب
بیرون زدند..
آوازشان زیر تازیانه داغ خورشید
و صورت های جدی عابران مسخ
صدایی جز خشخشی تهی از پژواک
وپاهاشان جز اندام های زشت و خارداری دیگر بیش نبود.
و آنسوی تر
پیرمردی با همسرش که سالهاست شب از خاطرشان رفته
و کودکی که نمیداند شب چیست
از پنجره بر چیزی چشم دوختهاند..
که گویی از جاروی رفتگر جا مانده !
اجتماعی روان از حشرات زشت
تا لاشه پرنده ای بزرگ
پیچیده در حریری چرک و خون آلود..
به حتم ، کلاغی مرده است..
#افشین_د
۹ تیر ماه ۱۴۰۲
خورشید، پی در پی
بر فرق اکلیلی شبها
کوبید و کوبید
تا الهه نگهبان لوند شب
غرق در خون
با حریر سپید و بلندش
از پای نشست
عقاب بیقرار تیزپرواز شهوت
از شانه اش فرو غلتید..
پیچید میان حریر
هچون کفنی خون آلود.
زان روز دیگر شب نشد
روزها میگذشت
دیگر اما
هرگز
شب نشد..
جیر جیرک ها از سایه های داغ
این مرز تیز بلاتکلیف پوک نافرخنده ی بدفرجام
که گویی ماه و مهتابشان را
همچون تیغ هزارپَر
هزاران تکه یناپیدا کرده
که دیگر هیچ عاشقی بقایایش را
یا که حتی وجودش را
بر معشوقی
یا که حتی عابری
ثابت کند.
بیرون زدند
آه آری..
جیر جیرک ها
سرانجام
زیر آفتاب
بیرون زدند..
آوازشان زیر تازیانه داغ خورشید
و صورت های جدی عابران مسخ
صدایی جز خشخشی تهی از پژواک
وپاهاشان جز اندام های زشت و خارداری دیگر بیش نبود.
و آنسوی تر
پیرمردی با همسرش که سالهاست شب از خاطرشان رفته
و کودکی که نمیداند شب چیست
از پنجره بر چیزی چشم دوختهاند..
که گویی از جاروی رفتگر جا مانده !
اجتماعی روان از حشرات زشت
تا لاشه پرنده ای بزرگ
پیچیده در حریری چرک و خون آلود..
به حتم ، کلاغی مرده است..
#افشین_د
۹ تیر ماه ۱۴۰۲
من نافرمان را
خدایم
_از آغازین_
در شرابی صدساله تعمید داده بود.
اما قداست رود را از خاطر نبرده ام
نجوای عاشقانه باد را
در گوش جوانه های درختان میوه در کوهستان...
بیابانهای شگفت انگیز
زیر بریز و بپاش نور ماه نقره فام
وستاره دنباله داری را
که با دیدنش چون تویی آرزو کردم
پیش از آنکه تو باشی...
همان نافرمانم که پیش ازتو
بهیچ سازی نمیرقصید;
چو چنگی ام کنون
بین دستان خنیاگر توکه
آهنگ عصیانی دوباره مینوازد!
#شکوفه_پورصفری
@chekamehsabz🍀
خدایم
_از آغازین_
در شرابی صدساله تعمید داده بود.
اما قداست رود را از خاطر نبرده ام
نجوای عاشقانه باد را
در گوش جوانه های درختان میوه در کوهستان...
بیابانهای شگفت انگیز
زیر بریز و بپاش نور ماه نقره فام
وستاره دنباله داری را
که با دیدنش چون تویی آرزو کردم
پیش از آنکه تو باشی...
همان نافرمانم که پیش ازتو
بهیچ سازی نمیرقصید;
چو چنگی ام کنون
بین دستان خنیاگر توکه
آهنگ عصیانی دوباره مینوازد!
#شکوفه_پورصفری
@chekamehsabz🍀
#عکسواره
من از صراط الپیچ ماپیچتان
سالهاست گریخته ام،
در ظلمت درونم
شمعی افروخته ام؛
بسوی جاده ای که مرا دور نمی زند.
آی شمایی که خوشحال نخواهید زیست!
واز خشم خدایی که به ارث برده اید
در امان نخواهید بود!
میروم تا همسفری با خود
در جاده ای پر از هوای شک و یقین این سالها..
تا ختم بخودم!
باشد که رستگار شوم.
#شکوفه_پورصفری
@chekamehsabz🍀
من از صراط الپیچ ماپیچتان
سالهاست گریخته ام،
در ظلمت درونم
شمعی افروخته ام؛
بسوی جاده ای که مرا دور نمی زند.
آی شمایی که خوشحال نخواهید زیست!
واز خشم خدایی که به ارث برده اید
در امان نخواهید بود!
میروم تا همسفری با خود
در جاده ای پر از هوای شک و یقین این سالها..
تا ختم بخودم!
باشد که رستگار شوم.
#شکوفه_پورصفری
@chekamehsabz🍀
#عکسواره
عنصر سنگ و خاک و آتش
معماران سنگ چین حقیقت
آدمهایی مسخ شده
جاده ای که به انزوای ابدیت میرسد
برده هایی با خنجرهایی در پهلو
از دروازه ی مرگ عبور میکنند
و آیا کسی سیاه پوش بی اندیشه گان تاریخ خواهد شد ؟!
تبر بر زمین بگذار
هیچ بتی در این سرزمین شکستنی نیست
#ترنم
@chekamehsabz🍀
عنصر سنگ و خاک و آتش
معماران سنگ چین حقیقت
آدمهایی مسخ شده
جاده ای که به انزوای ابدیت میرسد
برده هایی با خنجرهایی در پهلو
از دروازه ی مرگ عبور میکنند
و آیا کسی سیاه پوش بی اندیشه گان تاریخ خواهد شد ؟!
تبر بر زمین بگذار
هیچ بتی در این سرزمین شکستنی نیست
#ترنم
@chekamehsabz🍀
#عکسواره
میان جهل و نادانی گرفتاریم
عجب رسمی ست دنیا را
هر آن کس را که آگاهی ست
محکوم است به تنهایی
#حسین_ابراهیم_نژاد
@chekamehsabz🍀
میان جهل و نادانی گرفتاریم
عجب رسمی ست دنیا را
هر آن کس را که آگاهی ست
محکوم است به تنهایی
#حسین_ابراهیم_نژاد
@chekamehsabz🍀
#عکسواره
می ترسم
می ترسم
می ترسم از اهل اعترافهای برهنه.
از نقاب سخت خنده
بر دیوارهای گیج گمشده.
می ترسم
از پوچی این، یکی شدن های مبهم.
از سایه های سرگردان
و باورهای ستمگرانه در انزوای تقلید.
#شرفی
@chekamehsabz🍀
می ترسم
می ترسم
می ترسم از اهل اعترافهای برهنه.
از نقاب سخت خنده
بر دیوارهای گیج گمشده.
می ترسم
از پوچی این، یکی شدن های مبهم.
از سایه های سرگردان
و باورهای ستمگرانه در انزوای تقلید.
#شرفی
@chekamehsabz🍀
#عکسواره
در پیچاپیچ راهی عبث،
گیر افتاده ایم
تا رسیدن سالهاست که مانده
افسوس
در مسیر بیداری فرسوده میشویم...
#مهناز_رضا_زاده
@chekamehsabz🍀
در پیچاپیچ راهی عبث،
گیر افتاده ایم
تا رسیدن سالهاست که مانده
افسوس
در مسیر بیداری فرسوده میشویم...
#مهناز_رضا_زاده
@chekamehsabz🍀
Audio
#عکسواره
" پارتیتور"
و تبر میخندد
به زنگار دو اندیشه که هر دو هیچند...
تماشاگر باش
که اگر راه و بی راهه
به هم میآیند
من و تو باز به پرواز در ایمان باشیم
رود جاریست
نُتی از صفحهی پارتیتور
نسبی با رذالت دارد
قدمش نحس و صدایش از جیغ
همچو افیون
میزند طعنه به تریاک غمین
منو تو مینگریم
شادی را
مثل یک زاغ کبود
زاری را
که به خود گر آییم
پس هر بازدمی میگوییم
این رنج به ظاهر امید
خاصّه در اصل یقین پیموده است
آی دوست
شادی ارزانی آنان باشد
من و تو محکومیم
همره و جاویدِ در غم باشیم.
شعر و خوانش:
#بلال_اصغری
@chekamehsabz🍀
" پارتیتور"
و تبر میخندد
به زنگار دو اندیشه که هر دو هیچند...
تماشاگر باش
که اگر راه و بی راهه
به هم میآیند
من و تو باز به پرواز در ایمان باشیم
رود جاریست
نُتی از صفحهی پارتیتور
نسبی با رذالت دارد
قدمش نحس و صدایش از جیغ
همچو افیون
میزند طعنه به تریاک غمین
منو تو مینگریم
شادی را
مثل یک زاغ کبود
زاری را
که به خود گر آییم
پس هر بازدمی میگوییم
این رنج به ظاهر امید
خاصّه در اصل یقین پیموده است
آی دوست
شادی ارزانی آنان باشد
من و تو محکومیم
همره و جاویدِ در غم باشیم.
شعر و خوانش:
#بلال_اصغری
@chekamehsabz🍀
روز قلم در ایران باستان روز چهاردهم تیر، جشنتیرگان، بوده است؛ از آن جهت که در این روز هوشنگ، پادشاه پیشدادی، نویسندگان را گرد آورد و گرامی داشت. در تقویم رسمی ایران روز چهاردهم تیرماه روز قلم است.
#روز_قلم_مبارک
@chekamehsabz🍀
#روز_قلم_مبارک
@chekamehsabz🍀