#عکسواره
من دلم گوجه سبز می خواهد، یا چیزی ترش در همین حدود، آنوقت می نشینم و نمکش می زنم و یک دل سیر اشک می ریزم...
من دلم اشک می خواهد با گوشه دشتیِ نی لبک یک چوپان پیر دامنه های زاگرس، آنوقت می نشینم و یک دل سیر با گوسفندان درد و دل می کنم....
من دلم گوسفند می خواهد، از گوسفندان دامنه های سبز زاگرس تا پس از یک دل سیر درد و دل بتوانم کبابش کنم و از گرسنگی خودم را نجات دهم...
من دلم خودم را میخواهد، خودی که سالهاست گم شده است و به هر که نشانیش را می دهم به من میخندد و میگوید: مگه داریم؟ مگه میشه؟....
خودِ گمشده ام فقط یک دشت یا کوهستانی آرام میخواست با کلی کتاب و خودکار و کاغذ...
من دلم.... من دلم هیچ چیز نمی خواهد، نه تو را، نه او را و نه خود را ، من دلم یک جرعه آب خنک از کوزه می خواهد که از دور لبانم بریزد و خنکم کند....
#پی نوشت: نوشته یک دیوانه که برای فرار از تیرهای سیبل زندگی خودش را به دست سیالیت ذهنش سپرده
#دوازدهمین روز تابستون
#باغ موزه ای که روزی زندان قصر بود و لبان فرخی را درآن دوختند..
#فرزادسنایی
@chekamehsabz🍀
من دلم گوجه سبز می خواهد، یا چیزی ترش در همین حدود، آنوقت می نشینم و نمکش می زنم و یک دل سیر اشک می ریزم...
من دلم اشک می خواهد با گوشه دشتیِ نی لبک یک چوپان پیر دامنه های زاگرس، آنوقت می نشینم و یک دل سیر با گوسفندان درد و دل می کنم....
من دلم گوسفند می خواهد، از گوسفندان دامنه های سبز زاگرس تا پس از یک دل سیر درد و دل بتوانم کبابش کنم و از گرسنگی خودم را نجات دهم...
من دلم خودم را میخواهد، خودی که سالهاست گم شده است و به هر که نشانیش را می دهم به من میخندد و میگوید: مگه داریم؟ مگه میشه؟....
خودِ گمشده ام فقط یک دشت یا کوهستانی آرام میخواست با کلی کتاب و خودکار و کاغذ...
من دلم.... من دلم هیچ چیز نمی خواهد، نه تو را، نه او را و نه خود را ، من دلم یک جرعه آب خنک از کوزه می خواهد که از دور لبانم بریزد و خنکم کند....
#پی نوشت: نوشته یک دیوانه که برای فرار از تیرهای سیبل زندگی خودش را به دست سیالیت ذهنش سپرده
#دوازدهمین روز تابستون
#باغ موزه ای که روزی زندان قصر بود و لبان فرخی را درآن دوختند..
#فرزادسنایی
@chekamehsabz🍀