پایان مرثیه ی تو
آغاز ترانه ای بود
پرشور و زنده !
آنکه باخت
به غزلهای عاشقانه
در زهدان قلم ،
تو بودی !
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
آغاز ترانه ای بود
پرشور و زنده !
آنکه باخت
به غزلهای عاشقانه
در زهدان قلم ،
تو بودی !
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
Forwarded from 🌈🍀چکامه سبز❤🤍💚 (م ج)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
باید رفت
و عطر ترانه ها را
ازلحن باد
جست....
شاید در انتهای زرد این جاده
خورشیدی پنهان باشد
در خلنگزار خاموش...
نوانما از : #افشین_داراب_بیگی
شعر از : #مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
و عطر ترانه ها را
ازلحن باد
جست....
شاید در انتهای زرد این جاده
خورشیدی پنهان باشد
در خلنگزار خاموش...
نوانما از : #افشین_داراب_بیگی
شعر از : #مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
جهان خالی ست
و خنده
نقشی ست
بر لبانم
دوخته بر بغضی قدیمی...
گامهای ساعت
در قلبم
انتظار نمی زاید
حال که
نیستی....
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
و خنده
نقشی ست
بر لبانم
دوخته بر بغضی قدیمی...
گامهای ساعت
در قلبم
انتظار نمی زاید
حال که
نیستی....
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
من گلی در گلشنت بودم، نفهمیدی مرا
قصد پرپر کردنم کردی سپس چیدی مرا
بعد من خار از زمین گلشنت بالا گرفت
چون که آزارت نمود آنگاه فهمیدی مرا
غم مسلط گشته بر ملک تنت، حاشا مکن
حال و روز ناخوشت چون مهر تاییدی مرا
گفته بودم کین زمین گرد است و می چرخد، ولی
آن زمان بی اعتنا بودی و نشنیدی مرا
حزن امروزت جزای آه و نفرین من است
یادت آید غرق غم بودم نمی دیدی مرا؟
#مرتضی_نادری
@chekamehsabz🍀
قصد پرپر کردنم کردی سپس چیدی مرا
بعد من خار از زمین گلشنت بالا گرفت
چون که آزارت نمود آنگاه فهمیدی مرا
غم مسلط گشته بر ملک تنت، حاشا مکن
حال و روز ناخوشت چون مهر تاییدی مرا
گفته بودم کین زمین گرد است و می چرخد، ولی
آن زمان بی اعتنا بودی و نشنیدی مرا
حزن امروزت جزای آه و نفرین من است
یادت آید غرق غم بودم نمی دیدی مرا؟
#مرتضی_نادری
@chekamehsabz🍀
بالا
پایین
بالا
پایین
حکایت زندگی ست
بالایش را
به تماشا نشستم
و پایینش را
صبورانه
گذر کردم
و لذت
تنها انتقام من بود
#فاطمه_هاشمی
@chekamehsabz🍀
پایین
بالا
پایین
حکایت زندگی ست
بالایش را
به تماشا نشستم
و پایینش را
صبورانه
گذر کردم
و لذت
تنها انتقام من بود
#فاطمه_هاشمی
@chekamehsabz🍀
طاقتت نیست
دیوانگی مرا
می شکنی
آرام
چون صخره ی ایستاده
مقابل موج
راهت را بکش و برو
آرامشم را
به پای تسلیم مگذار
اقیانوس را
از عبور چوبین کشتی
حتی
خراشی بر تن نمی افتد
#مریم_ک
@chekamehsabz🍀
دیوانگی مرا
می شکنی
آرام
چون صخره ی ایستاده
مقابل موج
راهت را بکش و برو
آرامشم را
به پای تسلیم مگذار
اقیانوس را
از عبور چوبین کشتی
حتی
خراشی بر تن نمی افتد
#مریم_ک
@chekamehsabz🍀
قاصدک باز برایم چه خبر آوردی؟
خبرت غمناک است؟
آه، بس کن
سینه ام مملو درد است خدا می داند
قاصدک باور کن
من دگر تاب و توان غم و اندوهم نیست
جای حزنی دگر اکنون درین سینه ی انبوهم نیست
قاصدک
اخوان گفت تو را
برو آنجا که تو را منتظرند
من درمانده فقط منتظرت بود مگر؟
غم در این خانه زیاد است
به صدای در و دیوارش اگر گوش کنی
همه اش فریاد است
گوئیا داخل این خانه ز غم داد زدن آزاد است
پای خود را اگر از در بگذاری بیرون
همه جا آباد است
تو که خود می دانی
شاد گردد دل هر انسانی
که بیاید به درش مهمانی
قاصدک جان ولی
نشدم شاد من از آمدنت
چون که هربار برایم غم و ماتم داری
قاصدک شادم کن
به غم ماتم و اندوه قسم می دهمت
شادم کن
خسته ام، خسته ز اخبار غمت
آه، دیوانه شدم
معذرت می خواهم
رسم مردانگی این نیست که مهمانم را
اینچنین زخم زبانش بزنم
تو در این خانه ی من مهمانی
قحطی مهر و محبت شده امروز، ولی
تو در این قحطی ایام در خانه ی من را زده ای
قاصدک در دل من جا داری
قاصدک پوزش من را بپذیر
#مرتضی_نادری
@chekamehsabz🍀
خبرت غمناک است؟
آه، بس کن
سینه ام مملو درد است خدا می داند
قاصدک باور کن
من دگر تاب و توان غم و اندوهم نیست
جای حزنی دگر اکنون درین سینه ی انبوهم نیست
قاصدک
اخوان گفت تو را
برو آنجا که تو را منتظرند
من درمانده فقط منتظرت بود مگر؟
غم در این خانه زیاد است
به صدای در و دیوارش اگر گوش کنی
همه اش فریاد است
گوئیا داخل این خانه ز غم داد زدن آزاد است
پای خود را اگر از در بگذاری بیرون
همه جا آباد است
تو که خود می دانی
شاد گردد دل هر انسانی
که بیاید به درش مهمانی
قاصدک جان ولی
نشدم شاد من از آمدنت
چون که هربار برایم غم و ماتم داری
قاصدک شادم کن
به غم ماتم و اندوه قسم می دهمت
شادم کن
خسته ام، خسته ز اخبار غمت
آه، دیوانه شدم
معذرت می خواهم
رسم مردانگی این نیست که مهمانم را
اینچنین زخم زبانش بزنم
تو در این خانه ی من مهمانی
قحطی مهر و محبت شده امروز، ولی
تو در این قحطی ایام در خانه ی من را زده ای
قاصدک در دل من جا داری
قاصدک پوزش من را بپذیر
#مرتضی_نادری
@chekamehsabz🍀
رجعت
تلخ ترین چاره بود!
...
کاش دوستی بیاید
مرا به کهنسالی برساند!
آنجا که
استخوانهایم
زمزمه ی خاک را
باور می کنند!
....
خسته ام!
پشت مردمک چشمها
حفره ایست
خالی و عمیق
بی انعکاس نوری....
خسته ام
...
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
تلخ ترین چاره بود!
...
کاش دوستی بیاید
مرا به کهنسالی برساند!
آنجا که
استخوانهایم
زمزمه ی خاک را
باور می کنند!
....
خسته ام!
پشت مردمک چشمها
حفره ایست
خالی و عمیق
بی انعکاس نوری....
خسته ام
...
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
اشتباه از ما بود که خواب سرچشمه را در خیال پیاله می دیدیم
دستهامان خالی
دلهامان پر
گفتگوهامان مثلا یعنی ما
کاش می دانستیم
هیچ پروانه ای پریروز پیلگی خویش را به یاد نمی آورد
حالا مهم نیست که تشنه به رویای آب می میریم
از خانه که می آئی
یک دستمال سفید، پاکتی سیگار، گزینه شعر فروغ
و تحملی طولانی بیاور
احتمال گریستن ما بسیار است
#سیدعلی_صالحی
@chekamehsabz🍀
دستهامان خالی
دلهامان پر
گفتگوهامان مثلا یعنی ما
کاش می دانستیم
هیچ پروانه ای پریروز پیلگی خویش را به یاد نمی آورد
حالا مهم نیست که تشنه به رویای آب می میریم
از خانه که می آئی
یک دستمال سفید، پاکتی سیگار، گزینه شعر فروغ
و تحملی طولانی بیاور
احتمال گریستن ما بسیار است
#سیدعلی_صالحی
@chekamehsabz🍀
Floating down through the clouds
Memories come rushing up to meet me now.
In the space between the heavens,
and in the corner of some foreign field,
I had a dream.
I had a dream.
Good-bye Max.
Good-bye Ma.
غوطهور از ميان ابرها،
خاطراتم با عجله به ديدارم ميآيند.
در فضايي بين ملکوت،
و در گوشه اي از يک دشت (زمين) خارجي،
رويايي ديدم.
رويايي ديدم.
بدرود ماکس.
بدرو ما.
fter the service when you're walking slowly to the car,
And the silver in her hair shines ,in the cold November air,
You hear the tolling bell
And touch the silk in your lapel
And as the tear drops rise to meet the comfort of the band
You take her frail hand
And hold on to the dream.
بعد از خدمت وقتي که داري آرام به سمت ماشين قدم ميزني،
و در هواي نوامبر، [سنجاق سر] نقره در موهايش ميدرخشد،
صداي ناقوس را ميشنوي
و ابريشم يقهات را لمس ميکني
و همچنان که قطرات اشک باعث تسلي گروه ميشوند
دست نازک او (زن) را ميگيري
و به رويايت ميچسبي.
A place to stay Oi! A real one ...
Enough to eat I know that, what about John?
Somewhere old heroes shuffle safely down the street.
Where you can speak out loud about your doubts and fears
And what's more no-one ever disappears
You never hear their standard issue kicking in your door.
You can relax on both sides of the tracks.
And maniacs don't blow holes in bandsmen by remote control.
And everyone has recourse to the law
And no-one kills the children anymore.
And no one kills the children anymore.
جايي براي ماندن هوي! يک جاي واقعي...
غذاي کافي اين را ميدانم، جان چه ميشود؟
جايي که قهرامانان قديمي با خيال راحت در خيابان قدم ميزنند.
جايي که بتواني با صداي بلند در مورد شکها و ترسهايت حرف بزني
و جالبتر اينکه هيچکس ناپديد نميشود (نميميرد)
هرگز نميشنوي که مامورانشان بر درت بکوبند.
در هر دو سمت جاده (يا ريل) ميتواني استراحت کني.
و ديوانهها با کنترل از راه دور افراد گروه را انکار/سوراخ-سوراخ نميکنند.
و همه به قانون دسترسي دارند
و ديگر هيچکس کودکان را نميکشد.
و ديگر هيچکس کودکان را نميکشد.
Night after night
Going round and round my brain
His dream is driving me insane.
In the corner of some foreign field
The gunner sleeps tonight.
What's done is done.
We cannot just write off his final scene.
Take heed of his dream.
Take heed.
هر شب
مرتب توي ذهنم تکرار ميشود
روياي او (مرد) دارد ديوانهام ميکند.
در گوشه اي از يک مرغزار خارجي،
امشب مسلسلچي (توپچي) ميخوابد.
چيزي که اتفاق افتاده، ديگر تمام شده.
ما نميتوانيم صحنهي آخرش را خراب کنيم.
به روياي او توجه کنيد.
توجه کنيد.
@chekamehsabz🍀
Memories come rushing up to meet me now.
In the space between the heavens,
and in the corner of some foreign field,
I had a dream.
I had a dream.
Good-bye Max.
Good-bye Ma.
غوطهور از ميان ابرها،
خاطراتم با عجله به ديدارم ميآيند.
در فضايي بين ملکوت،
و در گوشه اي از يک دشت (زمين) خارجي،
رويايي ديدم.
رويايي ديدم.
بدرود ماکس.
بدرو ما.
fter the service when you're walking slowly to the car,
And the silver in her hair shines ,in the cold November air,
You hear the tolling bell
And touch the silk in your lapel
And as the tear drops rise to meet the comfort of the band
You take her frail hand
And hold on to the dream.
بعد از خدمت وقتي که داري آرام به سمت ماشين قدم ميزني،
و در هواي نوامبر، [سنجاق سر] نقره در موهايش ميدرخشد،
صداي ناقوس را ميشنوي
و ابريشم يقهات را لمس ميکني
و همچنان که قطرات اشک باعث تسلي گروه ميشوند
دست نازک او (زن) را ميگيري
و به رويايت ميچسبي.
A place to stay Oi! A real one ...
Enough to eat I know that, what about John?
Somewhere old heroes shuffle safely down the street.
Where you can speak out loud about your doubts and fears
And what's more no-one ever disappears
You never hear their standard issue kicking in your door.
You can relax on both sides of the tracks.
And maniacs don't blow holes in bandsmen by remote control.
And everyone has recourse to the law
And no-one kills the children anymore.
And no one kills the children anymore.
جايي براي ماندن هوي! يک جاي واقعي...
غذاي کافي اين را ميدانم، جان چه ميشود؟
جايي که قهرامانان قديمي با خيال راحت در خيابان قدم ميزنند.
جايي که بتواني با صداي بلند در مورد شکها و ترسهايت حرف بزني
و جالبتر اينکه هيچکس ناپديد نميشود (نميميرد)
هرگز نميشنوي که مامورانشان بر درت بکوبند.
در هر دو سمت جاده (يا ريل) ميتواني استراحت کني.
و ديوانهها با کنترل از راه دور افراد گروه را انکار/سوراخ-سوراخ نميکنند.
و همه به قانون دسترسي دارند
و ديگر هيچکس کودکان را نميکشد.
و ديگر هيچکس کودکان را نميکشد.
Night after night
Going round and round my brain
His dream is driving me insane.
In the corner of some foreign field
The gunner sleeps tonight.
What's done is done.
We cannot just write off his final scene.
Take heed of his dream.
Take heed.
هر شب
مرتب توي ذهنم تکرار ميشود
روياي او (مرد) دارد ديوانهام ميکند.
در گوشه اي از يک مرغزار خارجي،
امشب مسلسلچي (توپچي) ميخوابد.
چيزي که اتفاق افتاده، ديگر تمام شده.
ما نميتوانيم صحنهي آخرش را خراب کنيم.
به روياي او توجه کنيد.
توجه کنيد.
@chekamehsabz🍀
در خلوت خشک درختی
در سینه کش آفتابی بی رمق،
در خش خش برگ ریزی
آغوشش را به تماشا نشستم
و بر لخته هایِ خونِ خیالِ خامِ خواستنش
خاموش...
چون تخته سنگ گورستانی متروک
»»»»»»»»
چوب خطم خط خورد،
خط آخر
»»»»»»»»
چمباتمه...
کِز کرده...
با رخت رخوت بر تنم،
و سر بر شانه خاکی جاده ای خلوت
سرابی از دور
عطشم را می آزارد باز...
#فرزادسنایی
#تیرماه_1401
@chekamehsabz🍀
در سینه کش آفتابی بی رمق،
در خش خش برگ ریزی
آغوشش را به تماشا نشستم
و بر لخته هایِ خونِ خیالِ خامِ خواستنش
خاموش...
چون تخته سنگ گورستانی متروک
»»»»»»»»
چوب خطم خط خورد،
خط آخر
»»»»»»»»
چمباتمه...
کِز کرده...
با رخت رخوت بر تنم،
و سر بر شانه خاکی جاده ای خلوت
سرابی از دور
عطشم را می آزارد باز...
#فرزادسنایی
#تیرماه_1401
@chekamehsabz🍀
#یاد_دوست
چشمان تو را غباری از خواب گرفت
درد آمد و از دست دلم تاب گرفت
این بود پس از تو کار چشمم ای دوست
یک عمر نشست و آب را قاب گرفت
#قیصر_امین_پور
@chekamehsabz🍀
چشمان تو را غباری از خواب گرفت
درد آمد و از دست دلم تاب گرفت
این بود پس از تو کار چشمم ای دوست
یک عمر نشست و آب را قاب گرفت
#قیصر_امین_پور
@chekamehsabz🍀
زمان!
ساکن است
در معیت خاطرات تو!
انگار!
در قاب هایی طلایی
جا خوش کرده اند
آن روزها!
تمیز و رخشان....
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
ساکن است
در معیت خاطرات تو!
انگار!
در قاب هایی طلایی
جا خوش کرده اند
آن روزها!
تمیز و رخشان....
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
خیالم!
در باد می نشیند
بر باد می روم!
خیال دستانت
روی موهایم،
بر باد می رود!
خیالت،
در باد می چرخد،
می نشیند بر گونه ام!
خیس است و خاکستری
خیالت.
مثل باران!
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
در باد می نشیند
بر باد می روم!
خیال دستانت
روی موهایم،
بر باد می رود!
خیالت،
در باد می چرخد،
می نشیند بر گونه ام!
خیس است و خاکستری
خیالت.
مثل باران!
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀