و شعری گاه
کوهی را بر می آشوبد
و اشک
آه
اشک مذاب از شکسته ی دل
سنگ را می شکند
چه دروغ های زیبایی!
کجایید سخنوران جهان
که من
اینجا
هر چه واژه ی شکسته بود
به ریسمان کشیدم
و هرچه اشک بود
از این چشمان شعله ور
بر سر این ویرانه ریختم
دریغ اما
دریغ از یک تکه آهن و آجر
که برخیزد
از گلوی زخمی سرزمینم
آه نفرین
به دست های بی کفایتت ای تو!
که به نوشتن شعری راضی شد
و چشمانت
که به ریختن اشکی!
بر پیکر معصوم وطن
نفرین به تو
ای من شاعر!
#مریم_ک
@chekamehsabz🍀
کوهی را بر می آشوبد
و اشک
آه
اشک مذاب از شکسته ی دل
سنگ را می شکند
چه دروغ های زیبایی!
کجایید سخنوران جهان
که من
اینجا
هر چه واژه ی شکسته بود
به ریسمان کشیدم
و هرچه اشک بود
از این چشمان شعله ور
بر سر این ویرانه ریختم
دریغ اما
دریغ از یک تکه آهن و آجر
که برخیزد
از گلوی زخمی سرزمینم
آه نفرین
به دست های بی کفایتت ای تو!
که به نوشتن شعری راضی شد
و چشمانت
که به ریختن اشکی!
بر پیکر معصوم وطن
نفرین به تو
ای من شاعر!
#مریم_ک
@chekamehsabz🍀
#عکسواره
به فریب شاخه ای آشنا
انگشت بر گلویم فشردی
مشت فریاد را بغض کردم
دم نزدم
هر نفسم جوانه شد
به بهانه ی لبخندی
طناب دار
بر شاخه هایم گره زدید
سبز تر شدم
برای فریاد شادی کودکان
نه لبخندی فریبکار
نه آغوشی که طعم مرگ دارد
مرا نکشت
تبری سهمگین باید
که ریشه های مرا
دوباره به پوزخند جوانه نصیبتان کند
#مریم_ک
@chekamehsabz🍀
به فریب شاخه ای آشنا
انگشت بر گلویم فشردی
مشت فریاد را بغض کردم
دم نزدم
هر نفسم جوانه شد
به بهانه ی لبخندی
طناب دار
بر شاخه هایم گره زدید
سبز تر شدم
برای فریاد شادی کودکان
نه لبخندی فریبکار
نه آغوشی که طعم مرگ دارد
مرا نکشت
تبری سهمگین باید
که ریشه های مرا
دوباره به پوزخند جوانه نصیبتان کند
#مریم_ک
@chekamehsabz🍀