در همهمه گنگ و تیز گورستان...
مارماهی فراموشی ات
زیر پوستم تخم میگذارد
تا مغز استخوانم میخارد
بیا ناخن هایت را در تنم فرو کن
مرا به آغوش بکش
مرا در گور بخوابان
عریان شو..
سینه هایت را بر جنازه ام بکش
در صدای خیس
واپسین ارضای سفت ران هایت
در همهمه گنگ و تیز گورستان
بگو تا ابد
دوستت خواهم داشت..
#افشین_د
پاییز ۱۳۹۸
@chekamehsabz🍀
مارماهی فراموشی ات
زیر پوستم تخم میگذارد
تا مغز استخوانم میخارد
بیا ناخن هایت را در تنم فرو کن
مرا به آغوش بکش
مرا در گور بخوابان
عریان شو..
سینه هایت را بر جنازه ام بکش
در صدای خیس
واپسین ارضای سفت ران هایت
در همهمه گنگ و تیز گورستان
بگو تا ابد
دوستت خواهم داشت..
#افشین_د
پاییز ۱۳۹۸
@chekamehsabz🍀
قلب و خاطرات سوزانم
جای مدام لگدهای چرکت شده
زیر آسمانی که تا ابد آفتابیست
#افشین_د
پاییز ۱۴۰۳
@chekamehsabz🍀
جای مدام لگدهای چرکت شده
زیر آسمانی که تا ابد آفتابیست
#افشین_د
پاییز ۱۴۰۳
@chekamehsabz🍀
هر کجا هستی آسمان (با) توست..
آسمان
ابرها
و امّا باران..
امروز
آسمان صبح
و ابرهایش را
بی شک، دیدهای
راستی
صدایت را به خاطر داری؟
به خاطر داری حتی صدایت را
چون پرنده مقلد عاشقی
میبلعیدم؟
اگر هم به خاطر نداری
یا که صرف نمیکند
و پارازیت به دور و
چشم بلا کور
برایت انرژی منفی دارد
یا هر چه
در آن کیف جیر سیاه هست
آه بله
یا شاید بود
با اجازه یک (با) دستکاری شده
آن هم فقط در آسمان
وگرنه
زندگی روی زمین
و زیر آن،
همان است که بود..
بقال هم که
در ازای وانتی از
حسرت های آفاقی
نیم سیر پنیر نمیدهد..
بله میدانم و به حتم
پیشنهاد و تصمیمت
هردو عاقلانه بوده
حال که مرا
در ازای هرچه فروختهای..
آنگاه که تیغ های میان وعدهام را
خوراندی
و درهای شب تا پنجرههای صبحت را
انگار بر لاشخوری پیر و مزاحم بستی
و چه عجولانه و محکم
و پیاپی
گویی مگسی را سوی پنجره
میراندی
خون چکان با سینه شکافتهام
تا آنجا که توانم بود
دور شدم
تا بر صفحه نمایش آسمان
با حروف ابرهای شناور
برایت پیغامی بنشانم
مانا و ابدی ..
که ازین پس
آسمان مال تو نیست
بلکه اسمان با توست
هر کجا که هستی ..
ابرهای شناور
خصوصی برای تو
چیز دیگری میگویند :
تو :
آری تو:
تو که ناگهان
یک روز صبح
حضور عاشقانه را مزاحمت
و جای بوسه های عاشقانه
بر گردنت را
لک پنداشتی
و به خیال خود
با گردنبند مروارید
پنهانش خواهی کرد
به تو مروارید ندادهاند
آنها؛
تخم مرواریدشکل ساسِ بوسه زن
(شاگاس) جهانگرد
تخم های درشت بلورین انگل
تخم ساسآرتمن مامانی
آسکاریس مشاور
تخم عالی جناب گال
با کت و شلوار و کراوات
کک طبیعت گرد
و جناب شپش جهانگرد است
که تا آمازون
در خدمت مهاجرین
و دغدغههای خارشی
و مشکلاتشان
خشتک غیر خویش را خارانده
آسمان با توست
باتو
هرکجا هستی باش
با ابرهای شناور
برایت مینویسد
مدام
وبه گردنت اشاره میکند
تا ابد..
بالا را هم که نگاه نکنی
انرژی منفی دوربادا
ابرهارا هم که نخوانی
کتاب صوتیاش ..
باران ..
هر کجا که هستی
آسمان،ابرها
و اما باران
با توست..
هر بارانی که بارید
یادت باشد
با تو میگوید:
آنکه بوسه های عاشقانه را..
آری ..
ابرهای امروز را دیدی ؟
همین ها را میگفت
و ازین پس هم
برایت خواهد گفت
مانا و ابدی ..
آسمان،
ابرها
و اما باران..
هر کجا باشی با توهستند
خصوصی ..برای تو ..
نگاه کن هر روز
هر روز به ابرها نگاه کن
دفتر خاطرات من را
اینبار تو بخوان
آنجاست
برایت نوشته ام
کتاب صوتی هم دارد ..
کامل و بی نقص
مثل گذشته
مثل همه کارهای غول چراغ جادوات
نه
جارو ات
بله بله چشم ..
ابرها..
ابرها..
ابرها..
لااقل دیگر
به بچهها دروغ نگو..
نه.. آسمان مال تو نیست
ونه مال حسرت های آفاقی هستی
به هیچ کس هم دیگر
با آن حرکات خاص دستت
آسمان و ابرها و افق را
نشان نده
درست میگفتی
حق با توست
و به جای موزیک عمیق تر از یک چرت کوتاه و اصلا صدای باران هم
برایت
ساسی مانکن بهتره
اینها
خیانت به سلامتی خویش است
که
با یک وانت حسرتهایآفاقی
نیم سیر پنیر گوسفندی نمیدهند
اما پنیر گاوی..
گاوی شاید..
احتمالا
میشود
در ازای فروختن
کسی که با آن صدای افکت شده میگفتی :
" الهی برات بمیرم ..."
#افشین_د
۳۰ مهر هزارو چهارصدو سه
@chekamehsabz🍀
آسمان
ابرها
و امّا باران..
امروز
آسمان صبح
و ابرهایش را
بی شک، دیدهای
راستی
صدایت را به خاطر داری؟
به خاطر داری حتی صدایت را
چون پرنده مقلد عاشقی
میبلعیدم؟
اگر هم به خاطر نداری
یا که صرف نمیکند
و پارازیت به دور و
چشم بلا کور
برایت انرژی منفی دارد
یا هر چه
در آن کیف جیر سیاه هست
آه بله
یا شاید بود
با اجازه یک (با) دستکاری شده
آن هم فقط در آسمان
وگرنه
زندگی روی زمین
و زیر آن،
همان است که بود..
بقال هم که
در ازای وانتی از
حسرت های آفاقی
نیم سیر پنیر نمیدهد..
بله میدانم و به حتم
پیشنهاد و تصمیمت
هردو عاقلانه بوده
حال که مرا
در ازای هرچه فروختهای..
آنگاه که تیغ های میان وعدهام را
خوراندی
و درهای شب تا پنجرههای صبحت را
انگار بر لاشخوری پیر و مزاحم بستی
و چه عجولانه و محکم
و پیاپی
گویی مگسی را سوی پنجره
میراندی
خون چکان با سینه شکافتهام
تا آنجا که توانم بود
دور شدم
تا بر صفحه نمایش آسمان
با حروف ابرهای شناور
برایت پیغامی بنشانم
مانا و ابدی ..
که ازین پس
آسمان مال تو نیست
بلکه اسمان با توست
هر کجا که هستی ..
ابرهای شناور
خصوصی برای تو
چیز دیگری میگویند :
تو :
آری تو:
تو که ناگهان
یک روز صبح
حضور عاشقانه را مزاحمت
و جای بوسه های عاشقانه
بر گردنت را
لک پنداشتی
و به خیال خود
با گردنبند مروارید
پنهانش خواهی کرد
به تو مروارید ندادهاند
آنها؛
تخم مرواریدشکل ساسِ بوسه زن
(شاگاس) جهانگرد
تخم های درشت بلورین انگل
تخم ساسآرتمن مامانی
آسکاریس مشاور
تخم عالی جناب گال
با کت و شلوار و کراوات
کک طبیعت گرد
و جناب شپش جهانگرد است
که تا آمازون
در خدمت مهاجرین
و دغدغههای خارشی
و مشکلاتشان
خشتک غیر خویش را خارانده
آسمان با توست
باتو
هرکجا هستی باش
با ابرهای شناور
برایت مینویسد
مدام
وبه گردنت اشاره میکند
تا ابد..
بالا را هم که نگاه نکنی
انرژی منفی دوربادا
ابرهارا هم که نخوانی
کتاب صوتیاش ..
باران ..
هر کجا که هستی
آسمان،ابرها
و اما باران
با توست..
هر بارانی که بارید
یادت باشد
با تو میگوید:
آنکه بوسه های عاشقانه را..
آری ..
ابرهای امروز را دیدی ؟
همین ها را میگفت
و ازین پس هم
برایت خواهد گفت
مانا و ابدی ..
آسمان،
ابرها
و اما باران..
هر کجا باشی با توهستند
خصوصی ..برای تو ..
نگاه کن هر روز
هر روز به ابرها نگاه کن
دفتر خاطرات من را
اینبار تو بخوان
آنجاست
برایت نوشته ام
کتاب صوتی هم دارد ..
کامل و بی نقص
مثل گذشته
مثل همه کارهای غول چراغ جادوات
نه
جارو ات
بله بله چشم ..
ابرها..
ابرها..
ابرها..
لااقل دیگر
به بچهها دروغ نگو..
نه.. آسمان مال تو نیست
ونه مال حسرت های آفاقی هستی
به هیچ کس هم دیگر
با آن حرکات خاص دستت
آسمان و ابرها و افق را
نشان نده
درست میگفتی
حق با توست
و به جای موزیک عمیق تر از یک چرت کوتاه و اصلا صدای باران هم
برایت
ساسی مانکن بهتره
اینها
خیانت به سلامتی خویش است
که
با یک وانت حسرتهایآفاقی
نیم سیر پنیر گوسفندی نمیدهند
اما پنیر گاوی..
گاوی شاید..
احتمالا
میشود
در ازای فروختن
کسی که با آن صدای افکت شده میگفتی :
" الهی برات بمیرم ..."
#افشین_د
۳۰ مهر هزارو چهارصدو سه
@chekamehsabz🍀
یک عطسه...
همه اش همین بود
من
تو
ما
دیروز
امروز
فردا
خاطرات
خنده ها
دلتنگی ها
شوخی ها
نگاه ها
عطر ها
بوسه ها
نگرانی و
آسودگی ها
موزیک و
جاده ها
طلوع و
غروب های امیدوار به فردا
پاییز های شاد
زمستان های گرم
خلسه و شکوفه های بهار
و آن
مرز کوه سرسبز مجاور
که چون رویای درآمیخته با آسمان
و آن درختم..
همچون نامم
به سادگی
محو شد..
رقص نقشهای پرده
با سایه شاخههای درخت انجیر
شب های سرخ بهار نارنج
و آن بلبل ابله شب خوان
تا شوق سحرگاهان مه آلود
و گام های آمیخته با
صدای دوردست کوکو..
بلندی ها
ابرهای شناور
ضربان نگاههای مواج
عکس....ها..
زمزمه فلاسک چای..
و هر چه کردیم
و گفتیم
هرکجا که بودیم
همه اش ..
همه اش را ،
یکجا
به کدام سمسار کثیف دندان طلا
مفت فروختی؟
که حتی
پیشاپیش
عکسهای یک درمیان آلبوم را
همچون شکافتن تنپوشی
که هنوز
اندازهام نکرده بودی،
شکافتی.
همه اش
با هم
یکجا ؟!!
یک آن..
مثل یک عطسه
همه و همه،
ناچیز و حقیر و مازاد .
نه
ناچیزتر..
همان ذرات آلوده عطسه
که سلامتیات را تهدید میکنند..
غیر منتظره تر از
یک
کابوس
و
مطمئن تر از
تکلیف یک ویروس
در دستمال مچاله ای
به
باد
سپردی..
#افشین_د
پاییز هزار و چهارصدو...چه مسخره
@chekamehsabz🍀
همه اش همین بود
من
تو
ما
دیروز
امروز
فردا
خاطرات
خنده ها
دلتنگی ها
شوخی ها
نگاه ها
عطر ها
بوسه ها
نگرانی و
آسودگی ها
موزیک و
جاده ها
طلوع و
غروب های امیدوار به فردا
پاییز های شاد
زمستان های گرم
خلسه و شکوفه های بهار
و آن
مرز کوه سرسبز مجاور
که چون رویای درآمیخته با آسمان
و آن درختم..
همچون نامم
به سادگی
محو شد..
رقص نقشهای پرده
با سایه شاخههای درخت انجیر
شب های سرخ بهار نارنج
و آن بلبل ابله شب خوان
تا شوق سحرگاهان مه آلود
و گام های آمیخته با
صدای دوردست کوکو..
بلندی ها
ابرهای شناور
ضربان نگاههای مواج
عکس....ها..
زمزمه فلاسک چای..
و هر چه کردیم
و گفتیم
هرکجا که بودیم
همه اش ..
همه اش را ،
یکجا
به کدام سمسار کثیف دندان طلا
مفت فروختی؟
که حتی
پیشاپیش
عکسهای یک درمیان آلبوم را
همچون شکافتن تنپوشی
که هنوز
اندازهام نکرده بودی،
شکافتی.
همه اش
با هم
یکجا ؟!!
یک آن..
مثل یک عطسه
همه و همه،
ناچیز و حقیر و مازاد .
نه
ناچیزتر..
همان ذرات آلوده عطسه
که سلامتیات را تهدید میکنند..
غیر منتظره تر از
یک
کابوس
و
مطمئن تر از
تکلیف یک ویروس
در دستمال مچاله ای
به
باد
سپردی..
#افشین_د
پاییز هزار و چهارصدو...چه مسخره
@chekamehsabz🍀
در جعبه پولادین کابوسی ابدی
با هزار قفل جفای تو
زیر اقیانوس سیاه پاییز
زنده به گور
صورتم سیاه شده
#افشین_د
آبان ۴۰۳
@chekamehsabz🍀
با هزار قفل جفای تو
زیر اقیانوس سیاه پاییز
زنده به گور
صورتم سیاه شده
#افشین_د
آبان ۴۰۳
@chekamehsabz🍀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کابوس ،
زوزه قلب شکسته
میان ویرانههای تاریک کاشانهام نیست
کابوس ،
بارش مدام آوار خاطرات پوکیاست
که احمقانه
با شعر و شور
عزیز میداشتمش..
#افشین_د
پاییز ۴۰۳
@chekamehsabz🍀
زوزه قلب شکسته
میان ویرانههای تاریک کاشانهام نیست
کابوس ،
بارش مدام آوار خاطرات پوکیاست
که احمقانه
با شعر و شور
عزیز میداشتمش..
#افشین_د
پاییز ۴۰۳
@chekamehsabz🍀
Audio
میگذرد زمان
ذوب میشود خاطره ها
استخوان ها نیز
زمان میگذرد
بخار میشود
نام ها
دردها و لذتها
و یادها
زمان میگذرد
و تنها
گذشته است
که واقعیست
زمان میگذرد
و هرگز نمیایستد
تا اکنون را
و آنچه را که در دستانت داری
ودر واقع داشته ایم..
را در آغوشت
بچشی..
غیر از یک لحظه ..
آن هنگام که خاطره ها
به تمامی
و یکباره
بر سطح کوچک و لغزنده اکنون
همچون مذاب سوزناک آتشفشانی
به ظاهر همیشه خاموش
فرو میریزند..
لحظه ای که
سرنوشت همگی
با همه تلاش ها
شکست و پیروزیهایمان
دروغ و زشتی و زیبایی ها
عشق و نفرتها
و شکر و نفرین و دردها
در آن نقطه
یکی میشود
آنگاه که میان لب ها
نام کسی
نیمه کاره
عقیم میماند..
و بر گونه ای سرد
میچکد..
لحظه وداع با خود
و
زندگی که در زمان
باز هم
عقیم مانده..
#افشین_د
آذر ۱۴۰۳
@chekamehsabz🍀
ذوب میشود خاطره ها
استخوان ها نیز
زمان میگذرد
بخار میشود
نام ها
دردها و لذتها
و یادها
زمان میگذرد
و تنها
گذشته است
که واقعیست
زمان میگذرد
و هرگز نمیایستد
تا اکنون را
و آنچه را که در دستانت داری
ودر واقع داشته ایم..
را در آغوشت
بچشی..
غیر از یک لحظه ..
آن هنگام که خاطره ها
به تمامی
و یکباره
بر سطح کوچک و لغزنده اکنون
همچون مذاب سوزناک آتشفشانی
به ظاهر همیشه خاموش
فرو میریزند..
لحظه ای که
سرنوشت همگی
با همه تلاش ها
شکست و پیروزیهایمان
دروغ و زشتی و زیبایی ها
عشق و نفرتها
و شکر و نفرین و دردها
در آن نقطه
یکی میشود
آنگاه که میان لب ها
نام کسی
نیمه کاره
عقیم میماند..
و بر گونه ای سرد
میچکد..
لحظه وداع با خود
و
زندگی که در زمان
باز هم
عقیم مانده..
#افشین_د
آذر ۱۴۰۳
@chekamehsabz🍀
"ما" مرده ایم
در حالی که منهایمان هم
زاده نمیشود
انگار من هایمان،
معلق
در کابوس و برزخی سیاه
زیر بارش تیغ های خاطرات
در آستانه تولد
همچون نوزادی پیر که زیستن را
با تنفس نخستین گریه آغاز کرده،
همانجا
آویخته با بند ناف خشکیده اش
رها شده
و تا ابد گریه میکند ..
#افشین_د
بهمن ۴۰۳
@chekamehsabz🍀
در حالی که منهایمان هم
زاده نمیشود
انگار من هایمان،
معلق
در کابوس و برزخی سیاه
زیر بارش تیغ های خاطرات
در آستانه تولد
همچون نوزادی پیر که زیستن را
با تنفس نخستین گریه آغاز کرده،
همانجا
آویخته با بند ناف خشکیده اش
رها شده
و تا ابد گریه میکند ..
#افشین_د
بهمن ۴۰۳
@chekamehsabz🍀
آنگاه که بیاستفاده و بیغرور و
مطرود
میان شلاقههای تیز بوران زمستان
پنجههای التماست را هم شکستند
و قندیلهای خود شیفتگی را
سراسیمه و مطیع
در آستانه تولد واپسین چروک پیری
گردنشان
بر چشمان ستایشگرت نشاندند
و آنگاه
که شکاف سوزناک و خونچکان سینه پرمهرت را
از پنجههای نامردشان
از پنجههای طلبکاری که خشمگین
و عاصی
دستکش صبوری صاحبش را ناگهان درید..
آنگاه که چاک های سوزان سینهات را به تیغههای خنک یخهای تاریکترین زمستان عمرت کشیدی
ناگهان ..
چیزی در خاطرت میدرخشد
روزگاری را که دندانهای گرگ
و بالهای عقاب داشتی
که با دگردیسی حماقتبار
در توهمی خود ساخته
تسلیمش کردی..
چیزی در پشت سرت تیر میکشد
همچون جیوه سرخ در رگ هایت میجوشد ،
و..
ته مانده پنجههای خون آلود التماست را
در تاریکی و سرما و سکوت
تا انتهایش
میجوی..
و آنگاه ..
در طعم خون..
بهار را خواهی یافت..
نو زاده شدن را
و رستن بالهای با شکوهت را
با ناباوری
در آن تیرگی و خون و سرما و درد،
دوباره
خواهی دید..
کنون
همچون عقابی نوبالغ
در نخستین شعف اوج
انعکاس خورشید در چشمانم میدرخشد
و بر فراز بهاری باشکوه
بر پهنهای وسیع پر میکشم..
در فرودست
نقطه کوچکی پوشیده از برف
پیداست
و
یک
جعبه کوچک سرد و توخالی
که دیگر پیدا نیست..
#افشین_د
بهار زودرس
۱۶ بهمن ۱۴۰۳
@chekamehsabz🍀
مطرود
میان شلاقههای تیز بوران زمستان
پنجههای التماست را هم شکستند
و قندیلهای خود شیفتگی را
سراسیمه و مطیع
در آستانه تولد واپسین چروک پیری
گردنشان
بر چشمان ستایشگرت نشاندند
و آنگاه
که شکاف سوزناک و خونچکان سینه پرمهرت را
از پنجههای نامردشان
از پنجههای طلبکاری که خشمگین
و عاصی
دستکش صبوری صاحبش را ناگهان درید..
آنگاه که چاک های سوزان سینهات را به تیغههای خنک یخهای تاریکترین زمستان عمرت کشیدی
ناگهان ..
چیزی در خاطرت میدرخشد
روزگاری را که دندانهای گرگ
و بالهای عقاب داشتی
که با دگردیسی حماقتبار
در توهمی خود ساخته
تسلیمش کردی..
چیزی در پشت سرت تیر میکشد
همچون جیوه سرخ در رگ هایت میجوشد ،
و..
ته مانده پنجههای خون آلود التماست را
در تاریکی و سرما و سکوت
تا انتهایش
میجوی..
و آنگاه ..
در طعم خون..
بهار را خواهی یافت..
نو زاده شدن را
و رستن بالهای با شکوهت را
با ناباوری
در آن تیرگی و خون و سرما و درد،
دوباره
خواهی دید..
کنون
همچون عقابی نوبالغ
در نخستین شعف اوج
انعکاس خورشید در چشمانم میدرخشد
و بر فراز بهاری باشکوه
بر پهنهای وسیع پر میکشم..
در فرودست
نقطه کوچکی پوشیده از برف
پیداست
و
یک
جعبه کوچک سرد و توخالی
که دیگر پیدا نیست..
#افشین_د
بهار زودرس
۱۶ بهمن ۱۴۰۳
@chekamehsabz🍀