Forwarded from 🌈🍀چکامه سبز❤🤍💚 (M J)
سراغ آیینه می روم
هزاران پروانه ی خونین بال
در خستگی چشمانم
پر پر می زنند
و در شب نشینی بی قرارشان
رد سیاه نگاهت را
می رقصند
و خواب
در هیاهوی بی وقفه ی جمجمه ام
چرت می زند!
رویا مرا به آغوش نمی کشد
هر چه هست
کابوس است و
بس...
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
هزاران پروانه ی خونین بال
در خستگی چشمانم
پر پر می زنند
و در شب نشینی بی قرارشان
رد سیاه نگاهت را
می رقصند
و خواب
در هیاهوی بی وقفه ی جمجمه ام
چرت می زند!
رویا مرا به آغوش نمی کشد
هر چه هست
کابوس است و
بس...
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
و مهم نیست دگر حاجتی از خیر رسد
آسمان باز شود عالِمی از غیب رسد
ریشه در سنگ فرو رفتهتر از عصیانم
در نوردیدهترین خالق اضداد تنم
پیچ شک راست ترین مسأله از جان من است
گل کُند غم و غم آنست که خود خویشتن است
#بلال_اصغری
@chekamehsabz🍀
آسمان باز شود عالِمی از غیب رسد
ریشه در سنگ فرو رفتهتر از عصیانم
در نوردیدهترین خالق اضداد تنم
پیچ شک راست ترین مسأله از جان من است
گل کُند غم و غم آنست که خود خویشتن است
#بلال_اصغری
@chekamehsabz🍀
سعادتمندترینِ مردمان کسانی هستند که نیکوترین افکار را در سر دارند. افکار نیکو تنها در ضمیرهای حاصلخیز حیات مییابند. آنان که تفریح را وسیلهای برای رشد اندیشه قرار میدهند، آنان که به موسیقیِ غنی، کتابِ خوب، نقاشیِ زیبا، نمایشنامه دیدنی، رفیق شفیق و گفتگوی نشاط بخش عشق میورزند، چه کسانی هستند؟ ایشان سعادتمندترین مردمان جهاناند؛ آنها نه تنها خود سعادتمندند، بلکه دلیل سعادت دیگران نیز هستند.
- سرودهای_سعادت
- ویلیام_لیون_فلیپس
@chekamehsabz🍀
- سرودهای_سعادت
- ویلیام_لیون_فلیپس
@chekamehsabz🍀
"یاد آر زشمع مرده یادآر"
ای مرغ سحر! چو این شب تار / بگذاشت ز سر سیاهکاری
وز نفحهی روحبخش اسحار / رفت از سر خفتگان خماری
بگشود گره ز زلف زرتار / محبوبهی نیلگون عماری
یزدان به کمال شد پدیدار / و اهریمن زشتخو حصاری
یادآر ز شمع مرده یادآر
ای مونس یوسف اندرین بند / تعبیر عیان چو شد ترا خواب
دل پر ز شعف، لب از شکرخند / محسود عدو، به کام اصحاب
رفتی برِ یار و خویش و پیوند / آزادتر از نسیم و مهتاب
زان کو همه شام با تو یک چند / در آرزوی وصال احباب
اختر به سحر شمرده یاد آر
چون باغ شود دوباره خرّم / ای بلبل مستمند مسکین
وز سنبل و سوری و سپرغم / آفاق، نگار خانهی چین
گل سرخ و به رخ عرق ز شبنم / تو داده ز کف زمام تمکین
زآن نوگل پیشرس که در غم / ناداده به نار شوق تسکین
از سردی دی فسرده، یاد آر
ای همره تیهِ پور عمران / بگذشت چو این سنین معدود
وآن شاهد نغز بزم عرفان / بنمود چو وعدِ خویش مشهود
وز مذبح زر چو شد به کیوان / هر صبح شمیم عنبر و عود
زان کو به گناهِ قوم نادان / در حسرت روی ارض موعود
بر بادیه جان سپرده ، یاد آر
چون گشت ز نو زمانه آباد / ای کودک دورهی طلائی
وز طاعت بندگان خود شاد / بگرفت ز سر خدا ، خدائی
نه رسم ارم ، نه اسم شدّاد، / گِل بست زبان ژاژخائی
زان کس که ز نوک تیغ جلاد / مأخوذ به جرم حق ستائی
پیمانهی وصل خورده یاد آر
#علی_اکبر_دهخدا
@chekamehsabz🍀
ای مرغ سحر! چو این شب تار / بگذاشت ز سر سیاهکاری
وز نفحهی روحبخش اسحار / رفت از سر خفتگان خماری
بگشود گره ز زلف زرتار / محبوبهی نیلگون عماری
یزدان به کمال شد پدیدار / و اهریمن زشتخو حصاری
یادآر ز شمع مرده یادآر
ای مونس یوسف اندرین بند / تعبیر عیان چو شد ترا خواب
دل پر ز شعف، لب از شکرخند / محسود عدو، به کام اصحاب
رفتی برِ یار و خویش و پیوند / آزادتر از نسیم و مهتاب
زان کو همه شام با تو یک چند / در آرزوی وصال احباب
اختر به سحر شمرده یاد آر
چون باغ شود دوباره خرّم / ای بلبل مستمند مسکین
وز سنبل و سوری و سپرغم / آفاق، نگار خانهی چین
گل سرخ و به رخ عرق ز شبنم / تو داده ز کف زمام تمکین
زآن نوگل پیشرس که در غم / ناداده به نار شوق تسکین
از سردی دی فسرده، یاد آر
ای همره تیهِ پور عمران / بگذشت چو این سنین معدود
وآن شاهد نغز بزم عرفان / بنمود چو وعدِ خویش مشهود
وز مذبح زر چو شد به کیوان / هر صبح شمیم عنبر و عود
زان کو به گناهِ قوم نادان / در حسرت روی ارض موعود
بر بادیه جان سپرده ، یاد آر
چون گشت ز نو زمانه آباد / ای کودک دورهی طلائی
وز طاعت بندگان خود شاد / بگرفت ز سر خدا ، خدائی
نه رسم ارم ، نه اسم شدّاد، / گِل بست زبان ژاژخائی
زان کس که ز نوک تیغ جلاد / مأخوذ به جرم حق ستائی
پیمانهی وصل خورده یاد آر
#علی_اکبر_دهخدا
@chekamehsabz🍀
چند شب بر من بگذرد اگر؟
نامت کم می شود از حنجره.
بیهوده در آغوش تو، به خواب نرفته ام
به دیدار انسان تن داده ام.
چند ابر بر من ببارد اگر؟
نامت کم می شود از حنجره.
راز رهگذرهای حوالی حوصله ام را
وسعت غمگین انسان می داند
و چه کم مرده ام
میان مردمکهای خیس.
چند تن بر این خنده های زلال بمیرد اگر؟
نامت کم می شود از حنجره
که غبار دردِ نشسته بر پلک های دلتنگی
می پیچد میان خمیازه های پروانه
آنجا که باران در آغوش خاک جان می سپارد.
مرگ همین جاست.
میان چگونه زیستن
چگونه مردن
چگونه عشق را تاب آوردن.
#شرفی
@chekamehsabz🍀
نامت کم می شود از حنجره.
بیهوده در آغوش تو، به خواب نرفته ام
به دیدار انسان تن داده ام.
چند ابر بر من ببارد اگر؟
نامت کم می شود از حنجره.
راز رهگذرهای حوالی حوصله ام را
وسعت غمگین انسان می داند
و چه کم مرده ام
میان مردمکهای خیس.
چند تن بر این خنده های زلال بمیرد اگر؟
نامت کم می شود از حنجره
که غبار دردِ نشسته بر پلک های دلتنگی
می پیچد میان خمیازه های پروانه
آنجا که باران در آغوش خاک جان می سپارد.
مرگ همین جاست.
میان چگونه زیستن
چگونه مردن
چگونه عشق را تاب آوردن.
#شرفی
@chekamehsabz🍀
Audio
خیال تو شبیه قهوه ای تلخ به رنگ چشمانت
روبروی نگاهم مرا سَر میکشد
لبخندم را باد با خود برده است
همان جریان هوای تند نفسهایت روی شقیقه های احساس من
تو اما
میان همهمه ی ترانه های روی لبانت
هر ساعت دورتر میشدی
و اینک آنقدر دور ایستاده ای
که حتی سایه ات از روی دیوار آرزوهای من گریخته است
این شهر خالی از توست
و کوچه هایش پر از رد پاهای خسته ی من
هیچکس این روزها به دیدار من نیامد
پروانه ای پشت پنجره بال میزند
شاید نشان از کسی دارد
..........
نیمه شبی شعرهایم را بگیرید
و مرا شبیه عاشق ترین مسافر
راهی تمام جاده ها کنید
شعر و خوانش : #ترنم
@chekamehsabz🍀
روبروی نگاهم مرا سَر میکشد
لبخندم را باد با خود برده است
همان جریان هوای تند نفسهایت روی شقیقه های احساس من
تو اما
میان همهمه ی ترانه های روی لبانت
هر ساعت دورتر میشدی
و اینک آنقدر دور ایستاده ای
که حتی سایه ات از روی دیوار آرزوهای من گریخته است
این شهر خالی از توست
و کوچه هایش پر از رد پاهای خسته ی من
هیچکس این روزها به دیدار من نیامد
پروانه ای پشت پنجره بال میزند
شاید نشان از کسی دارد
..........
نیمه شبی شعرهایم را بگیرید
و مرا شبیه عاشق ترین مسافر
راهی تمام جاده ها کنید
شعر و خوانش : #ترنم
@chekamehsabz🍀
هیچکس نیست!
انگار
زمان پتکی ست
کوبیده بر پیشانی هستی!
و ترس
ماهیچه های رفتن را
منقبض می کند
و در آخر باز
هیچکس نیست!
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
انگار
زمان پتکی ست
کوبیده بر پیشانی هستی!
و ترس
ماهیچه های رفتن را
منقبض می کند
و در آخر باز
هیچکس نیست!
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀