Forwarded from 🌈🍀چکامه سبز❤🤍💚 (Marjaneh)
انگار که آخر دنیاست
انگار هیچ راهی به مقصد نمی رسد
و زمان چون تابلویی مه گرفته
ایستاده....
انگار پرندگان نای پرواز ندارند و
رودخانه رمق جاری شدن...
انگار درختها
سبزینه هایشان را گم کرده اند و
خورشید حوصله ی تابیدن
ندارد
انگار باد در خانه نشسته و
فراموش کرده وزیدن را....
انگار....
زمین لرزه ای باید
که دست شوق را بگیرد و این رخوت باتلاق گونه ی بی ثمر را
در هم ریزد
و حافظه ی زمین
شکفتن و زایش را
دوباره به خاطر بیاورد....
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
انگار هیچ راهی به مقصد نمی رسد
و زمان چون تابلویی مه گرفته
ایستاده....
انگار پرندگان نای پرواز ندارند و
رودخانه رمق جاری شدن...
انگار درختها
سبزینه هایشان را گم کرده اند و
خورشید حوصله ی تابیدن
ندارد
انگار باد در خانه نشسته و
فراموش کرده وزیدن را....
انگار....
زمین لرزه ای باید
که دست شوق را بگیرد و این رخوت باتلاق گونه ی بی ثمر را
در هم ریزد
و حافظه ی زمین
شکفتن و زایش را
دوباره به خاطر بیاورد....
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
و کوچه بی رحم میشود گاهی
وقتی باد را در آغوش میگیرد
برگها میرقصند
خاطره ها جان میگیرند
و من پر میشوم از خیال پاییزییت
#ترنم
@chekamehsabz🍀
وقتی باد را در آغوش میگیرد
برگها میرقصند
خاطره ها جان میگیرند
و من پر میشوم از خیال پاییزییت
#ترنم
@chekamehsabz🍀
آن دورها
در سالهای جوانی ام
ایستاده ای
با موهای لخت سیاه
و شانه های مردانه
و شرم و غروری آمیخته به عشق
آن دورها
روی نیمکت سرد پارک
هنوز
جای گرمای دستهایمان مانده است
که پنهانی در هم گره خورده بود
آن دورها
آه چقدر محو و آرامند
گم شده در بوی مه و رطوبت
که روی سیاهی براق رسته از صورتت می نشست
اولین عشق من !
مثل بلند ترین رودخانه ی هستی
هنوز
ردپایت در قلبم جاریست
و در سپیدی گیسویم مثل برف می نشیند
چه شرم نجیبی جاری بود
در نگاهت
آه نگاهت..
که دیگر از آن دورها پیدا نیست
#مریم_ک
@chekamehsabz🍀
در سالهای جوانی ام
ایستاده ای
با موهای لخت سیاه
و شانه های مردانه
و شرم و غروری آمیخته به عشق
آن دورها
روی نیمکت سرد پارک
هنوز
جای گرمای دستهایمان مانده است
که پنهانی در هم گره خورده بود
آن دورها
آه چقدر محو و آرامند
گم شده در بوی مه و رطوبت
که روی سیاهی براق رسته از صورتت می نشست
اولین عشق من !
مثل بلند ترین رودخانه ی هستی
هنوز
ردپایت در قلبم جاریست
و در سپیدی گیسویم مثل برف می نشیند
چه شرم نجیبی جاری بود
در نگاهت
آه نگاهت..
که دیگر از آن دورها پیدا نیست
#مریم_ک
@chekamehsabz🍀
بیا کمی زندگی کنیم
من چای دم میکنم
تو گلدانها را آب بده
من پرده ها را کنار میزنم
تو پنجره ها را بسمت نور باز کن
من کبوترها را صدا میزنم
تو برای چکاوکها ترانه بساز
بیا میان یک طلوع و غروب
عاشقی را میان بوسه هایمان رد و بدل کنیم
....
بیا کمی زندگی کنیم
بهار همین نزدیکیهاست
#ترنم
@chekamehsabz🍀
من چای دم میکنم
تو گلدانها را آب بده
من پرده ها را کنار میزنم
تو پنجره ها را بسمت نور باز کن
من کبوترها را صدا میزنم
تو برای چکاوکها ترانه بساز
بیا میان یک طلوع و غروب
عاشقی را میان بوسه هایمان رد و بدل کنیم
....
بیا کمی زندگی کنیم
بهار همین نزدیکیهاست
#ترنم
@chekamehsabz🍀
نیم نگاهت
گنگ و سرگشته
از نو بنا می سازد
دنیای ویران مرا
...
و
وسوسه ی دورِ " باهمی"
انحنای لبخند را
سرخی شادمانگی را
می نشاند
بر لبان خشک و رنگ باخته....
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
گنگ و سرگشته
از نو بنا می سازد
دنیای ویران مرا
...
و
وسوسه ی دورِ " باهمی"
انحنای لبخند را
سرخی شادمانگی را
می نشاند
بر لبان خشک و رنگ باخته....
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
....
گفته بودم زندگی زیباست
گفته و ناگفته، ای بس نکته ها کاینجاست
آسمانِ باز؛
آفتابِ زر؛
باغهای گل؛
دشتهای بی در و پیکر؛
سر برون آوردن گل از درون برف؛
تاب نرم رقص ماهی در بلور آب؛
بوی خاک عطر باران خورده در کهسار؛
خواب گندمزار در چشمهی مهتاب؛
آمدن،رفتن،دویدن؛
عشق وزیدن؛
در غم انسان نشستن ؛
پابه پای شادمانیهای مردم پای کوبیدن؛
کار کردن،کارکردن؛
آرمیدن؛
چشم انداز بیابانهای خشک و تشنه را دیدن ؛
جرعههایی از سبوی تازه آب پاک نوشیدن ؛
گوسفندان را سحرگاهان به سوی کوه راندن؛
همنفس با بلبلان کوهی ِ آواره خواندن؛
در تله افتاده آهوبچگان را شیر دادن؛
و رهانیدن،
نیمروز خستگی را در پناه دره ماندن؛
گاه گاهی ،
زیر سقف سقف این سفالین بامهای مه گرفته،
قصههای در هم غم را ز نم نم های باران شنیدن،
بی تکان گهوارهی رنگین کمان را
در کنار بام دیدن ؛
یا شب برفی،
پیش آتشها نشستن،
دل به رویاهای دامنگیر و گرم شعله بستن
آری، آری، زندگی زیباست
زندگی آتشگهی دیرنده پا برجاست
گربیفروزیش، رقص شعلهاش در هر کران پیداست
ورنه، خاموش است و خاموشی گناه ماست».......
قسمتی از منظومه ی جاودانه ی
#آرش_کمانگیر
سروده ی #سیاووش_کسرایی
@chekamehsabz🍀
گفته بودم زندگی زیباست
گفته و ناگفته، ای بس نکته ها کاینجاست
آسمانِ باز؛
آفتابِ زر؛
باغهای گل؛
دشتهای بی در و پیکر؛
سر برون آوردن گل از درون برف؛
تاب نرم رقص ماهی در بلور آب؛
بوی خاک عطر باران خورده در کهسار؛
خواب گندمزار در چشمهی مهتاب؛
آمدن،رفتن،دویدن؛
عشق وزیدن؛
در غم انسان نشستن ؛
پابه پای شادمانیهای مردم پای کوبیدن؛
کار کردن،کارکردن؛
آرمیدن؛
چشم انداز بیابانهای خشک و تشنه را دیدن ؛
جرعههایی از سبوی تازه آب پاک نوشیدن ؛
گوسفندان را سحرگاهان به سوی کوه راندن؛
همنفس با بلبلان کوهی ِ آواره خواندن؛
در تله افتاده آهوبچگان را شیر دادن؛
و رهانیدن،
نیمروز خستگی را در پناه دره ماندن؛
گاه گاهی ،
زیر سقف سقف این سفالین بامهای مه گرفته،
قصههای در هم غم را ز نم نم های باران شنیدن،
بی تکان گهوارهی رنگین کمان را
در کنار بام دیدن ؛
یا شب برفی،
پیش آتشها نشستن،
دل به رویاهای دامنگیر و گرم شعله بستن
آری، آری، زندگی زیباست
زندگی آتشگهی دیرنده پا برجاست
گربیفروزیش، رقص شعلهاش در هر کران پیداست
ورنه، خاموش است و خاموشی گناه ماست».......
قسمتی از منظومه ی جاودانه ی
#آرش_کمانگیر
سروده ی #سیاووش_کسرایی
@chekamehsabz🍀
عدالت را برایم معنا کن
آن زمان که دستهایت
مرگ آدمی را مهر میکند
یا وقتی کودکی فقرش را پشت لبخند معصومانه اش پنهان میکند
برایم از برابری بگو
آن دم که به جوخه ی اعدام
فرمان آتش میدهی
و انسانی در خون خود میغلتد
عدالت را برایم معنا کن
راستی، نام تو چه بود؟؟
قاضی یا جلاد؟؟!!!!!
شعر و خوانش :
#ترنم
@chekamehsabz🍀
آن زمان که دستهایت
مرگ آدمی را مهر میکند
یا وقتی کودکی فقرش را پشت لبخند معصومانه اش پنهان میکند
برایم از برابری بگو
آن دم که به جوخه ی اعدام
فرمان آتش میدهی
و انسانی در خون خود میغلتد
عدالت را برایم معنا کن
راستی، نام تو چه بود؟؟
قاضی یا جلاد؟؟!!!!!
شعر و خوانش :
#ترنم
@chekamehsabz🍀
این روزها در شهر چشمان آمیخته به شک می بینی و گوش های آغشته به مرگ و دهانت بسته است.
این روزها دست دوستی را نمی توانی به محبت بفشاری و به مهر در آغوش بگیری که انگار مرگ را در بغل گرفته ای.
این روزها هزاران کشته زمینی و هوایی به سرزمین نسیان و فراموشی رفته است و پوزخند کریه سایه ها بر این فراموشی زجرت می دهد.
این روزها خسرو آواز ایران هم نفس مصنوعی می کشد و بیهوده دل خوش این نفسیم.
این روزها حال شهر خوب نیست و انگار با بهار هزاران فرسنگ راه داریم...
این روزها....
#فرزادسنایی
#اسفند۹۸
@chekamehsabz🍀
این روزها دست دوستی را نمی توانی به محبت بفشاری و به مهر در آغوش بگیری که انگار مرگ را در بغل گرفته ای.
این روزها هزاران کشته زمینی و هوایی به سرزمین نسیان و فراموشی رفته است و پوزخند کریه سایه ها بر این فراموشی زجرت می دهد.
این روزها خسرو آواز ایران هم نفس مصنوعی می کشد و بیهوده دل خوش این نفسیم.
این روزها حال شهر خوب نیست و انگار با بهار هزاران فرسنگ راه داریم...
این روزها....
#فرزادسنایی
#اسفند۹۸
@chekamehsabz🍀
شهر خاموش من آن روح بهارانت کو؟
شور و شیدایی انبوه هزارانت کو؟
می خزد در رگ هر برگ تو خوناب خزان
نکهت صبحدم و بوی بهارانت کو؟
کوی و بازار تو میدان سپاه دشمن
شیهه ی اسب و هیاهوی سوارانت کو؟
زیر سرنیزه ی تاتار چه حالی داری؟
دلِ پولادوش شیر شکارانت کو؟
سوت و کور است شب و میکده ها خاموش اند
نعره و عربده ی باده گسارانت کو؟
چهره ها در هم و دلها همه بیگانه ز هم
روز پیوند و صفای دل یارانت کو؟
آسمانت همه جا سقف یکی زندان است
روشنای سحر این شب تارانت کو؟
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
@chekamehsabz🍀
شور و شیدایی انبوه هزارانت کو؟
می خزد در رگ هر برگ تو خوناب خزان
نکهت صبحدم و بوی بهارانت کو؟
کوی و بازار تو میدان سپاه دشمن
شیهه ی اسب و هیاهوی سوارانت کو؟
زیر سرنیزه ی تاتار چه حالی داری؟
دلِ پولادوش شیر شکارانت کو؟
سوت و کور است شب و میکده ها خاموش اند
نعره و عربده ی باده گسارانت کو؟
چهره ها در هم و دلها همه بیگانه ز هم
روز پیوند و صفای دل یارانت کو؟
آسمانت همه جا سقف یکی زندان است
روشنای سحر این شب تارانت کو؟
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
@chekamehsabz🍀
Forwarded from 🌈🍀چکامه سبز❤🤍💚 (Marjaneh)
واژه واژه
می باری از شعرم
چون باران نرم اسفند ماه!
و زمین !
بار و برش را
وامدار ترانه نگاه توست...
سکوتم !
هم آوایی عشق و درد است!
و
شعله ور میکند اشتیاق را
چون دمیدن هوا در آتش....
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
می باری از شعرم
چون باران نرم اسفند ماه!
و زمین !
بار و برش را
وامدار ترانه نگاه توست...
سکوتم !
هم آوایی عشق و درد است!
و
شعله ور میکند اشتیاق را
چون دمیدن هوا در آتش....
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
میخندد سکوت گورهای دسته جمعی
آنگاه که وجودم را شوق بهار میرقصاند
آن نهالی که برای بدن جاندار بی ریشه اش اشک میریزد
چشمان خشمگین خون زده ام را عاشقانه دوست دارد
فریادهای مرا لمس میکند
زیرا میداند
ارواح تمام درختان را من خدا هستم
و فرمان میدهم به باران و اسفند که بیل را پرستش کنند .
#بلال_اصغری
@chekamehsabz🍀
آنگاه که وجودم را شوق بهار میرقصاند
آن نهالی که برای بدن جاندار بی ریشه اش اشک میریزد
چشمان خشمگین خون زده ام را عاشقانه دوست دارد
فریادهای مرا لمس میکند
زیرا میداند
ارواح تمام درختان را من خدا هستم
و فرمان میدهم به باران و اسفند که بیل را پرستش کنند .
#بلال_اصغری
@chekamehsabz🍀
Forwarded from 🌈🍀چکامه سبز❤🤍💚 (Marjaneh)
بوی باران است
عطر تو!
حسی غریبانه
که
حلاوت بعدازظهر اسفند را
به اندوهی گنگ
بدل می کند
و هجمه ی بودنهای تمام شده را
چون آبشاری یخ زده
بر دهان می کوبد
تا که سکوت
خاصیت لبهای به بوسه ننشسته
باشد
آه!
عطر تو....
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
عطر تو!
حسی غریبانه
که
حلاوت بعدازظهر اسفند را
به اندوهی گنگ
بدل می کند
و هجمه ی بودنهای تمام شده را
چون آبشاری یخ زده
بر دهان می کوبد
تا که سکوت
خاصیت لبهای به بوسه ننشسته
باشد
آه!
عطر تو....
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
پیراهن سپید من روی بند رخت
دلهره هایم در آغوش اسفند
بارانی که بی مهابا میبارد
کوچه ها با پنجره هایی خیس
چشمانی خیره به شب
و
بهاری که در راه است
تمام قصه همین است
عبور از سردی زمستان
تا لمس شکوفه ها و بنفشه ها
#ترنم
@chekamehsabz🍀
دلهره هایم در آغوش اسفند
بارانی که بی مهابا میبارد
کوچه ها با پنجره هایی خیس
چشمانی خیره به شب
و
بهاری که در راه است
تمام قصه همین است
عبور از سردی زمستان
تا لمس شکوفه ها و بنفشه ها
#ترنم
@chekamehsabz🍀
خیال می کردم
پایان زمستان
بهار می رسد
و باران اسفند
نوید آن است
اما
ناگهان من باریدم
و صدای باران مرثیه ی تنهایی ام شد
#فاطمه_هاشمی
@chekamehsabz🍀
پایان زمستان
بهار می رسد
و باران اسفند
نوید آن است
اما
ناگهان من باریدم
و صدای باران مرثیه ی تنهایی ام شد
#فاطمه_هاشمی
@chekamehsabz🍀
به عطر نفسهای اسفند دلخوشم
به رسیدن فصل نو
هنوز دیر نیست
من منتظرم
من به خوابم ماهی قرمزی را دیده ام
و چشم به راه لاله سرخی نشستهام
#مهناز_رضازاده
@chekamehsabz🍀
به رسیدن فصل نو
هنوز دیر نیست
من منتظرم
من به خوابم ماهی قرمزی را دیده ام
و چشم به راه لاله سرخی نشستهام
#مهناز_رضازاده
@chekamehsabz🍀
Forwarded from 🌈🍀چکامه سبز❤🤍💚 (Marjaneh)
غزلخوانان
می روم !
که ماندن, گاه
همچون خمره ی شراب فراموش شده
گورستانِ مستی ست...!
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
می روم !
که ماندن, گاه
همچون خمره ی شراب فراموش شده
گورستانِ مستی ست...!
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
از خاطره دستانت
به آغوشت میروم
همچون راهب گرسنهای
که بین خدا و نان
آواره شده ..
#افشین_د
@chekamehsabz🍀
به آغوشت میروم
همچون راهب گرسنهای
که بین خدا و نان
آواره شده ..
#افشین_د
@chekamehsabz🍀