هر سپیده مرگ پیش از ما
پیش از گنجشکها و گلهای باغچه
بیدار میشود
همینجاست
پشت تمام پنجره های غبارگرفته ی این سرزمین
روزها خاکستری و سرد
شبها نمدار گریه های آدمها
بوی رنج
طعم لزج خون
در دهان زخمی خیابانها
سفیر جنگ با چهره ا ی کریه
ناقوسها را بصدا در می آورد
کاش میشد سفر کرد
شبیه پرستوهای عاشق
کوچ کرد و رفت
تا بینهایت رهایی
برای رسیدن به رسولان عشق
#ترنم
@chekamehsabz🍀
پیش از گنجشکها و گلهای باغچه
بیدار میشود
همینجاست
پشت تمام پنجره های غبارگرفته ی این سرزمین
روزها خاکستری و سرد
شبها نمدار گریه های آدمها
بوی رنج
طعم لزج خون
در دهان زخمی خیابانها
سفیر جنگ با چهره ا ی کریه
ناقوسها را بصدا در می آورد
کاش میشد سفر کرد
شبیه پرستوهای عاشق
کوچ کرد و رفت
تا بینهایت رهایی
برای رسیدن به رسولان عشق
#ترنم
@chekamehsabz🍀
مرگ خنده دار ترین شوخی این چله ی بی پایان است
بمب، لالایی مادرهاست
من نه از جنگ می ترسم و نه سایه ی مرگ
من پر شده از وحشت صلحم،
مبادا
نتوانم بی لالایی مرگ
خواب شیرین دم صبحم را به خراشی از وحشت خون وصله کنم.
مرگ، طعم ملسی دارد در سیطره ی خوابم
مثل نارنج
یا که نه !
ملس است همچو انار.
هرچه هست این مرگ، همدم هر لحظه ام است
مرگ را گر ببرد مرگ
چه کنم؟ چه کنیم ما که عمری همدمش بودیم و همراه تنش؟
#شهرزاد_مقدادی
@chekamehsabz🍀
بمب، لالایی مادرهاست
من نه از جنگ می ترسم و نه سایه ی مرگ
من پر شده از وحشت صلحم،
مبادا
نتوانم بی لالایی مرگ
خواب شیرین دم صبحم را به خراشی از وحشت خون وصله کنم.
مرگ، طعم ملسی دارد در سیطره ی خوابم
مثل نارنج
یا که نه !
ملس است همچو انار.
هرچه هست این مرگ، همدم هر لحظه ام است
مرگ را گر ببرد مرگ
چه کنم؟ چه کنیم ما که عمری همدمش بودیم و همراه تنش؟
#شهرزاد_مقدادی
@chekamehsabz🍀
Iran
Salar Aghili
ايران🖤
ایران فدای اشکُ خندهی تو
دل پرو تپندهی تو
فدای حسرتُ امیدت
رهایی رمندهی تو، رهایی رمندهی تو...
ایران اگر دل تو را شکستند تو را به بند کینه بستند
چه عاشقانه بینشانی که پای درد تو نشستند
که پای درد تو نشستند....
#سالارعقیلی
@chekamehsabz🍀
ایران فدای اشکُ خندهی تو
دل پرو تپندهی تو
فدای حسرتُ امیدت
رهایی رمندهی تو، رهایی رمندهی تو...
ایران اگر دل تو را شکستند تو را به بند کینه بستند
چه عاشقانه بینشانی که پای درد تو نشستند
که پای درد تو نشستند....
#سالارعقیلی
@chekamehsabz🍀
#نوشته_یک_نقاش
.
احتمالا میان اینهمه سر و صدای چند روز اخیر و از خلال شبح جنگ همهمان کمابیش فریادهای دادخواهی دوستداران حیوانات در حمایت (رسانهای) از زبان بستههای سوخته در آتش استرالیا و از سویی هم نهادها و بنیادهای هنری را در دفاع از میراث فرهنگی و تاریخی ایران دیدهایم، بماند که کمکی هم از سر افتخار و عرقمان سرکیف آمدهایم.
جنس این دلشورهها حقا که جهان اولی است، اما مهمتر از آن با کلاس و فرهنگی بودنش است و البته مربوط به طبقات فاخر جامعه.
در کشاکش دلسوزی برای کوالاها و کانگوروها ، کاشیها و اجرها و سنگهای ارزشمند، بد نیست عینک منتقدانه خاکگرفتهمان را برداریم و از خود بپرسیم، این دلسوزیهای فخرفروشانه، این دوستداران محیط زیست و طبیعت و تحسینکنندگان والامنش هنر، چرا به کشتهشدن هزاران کودک و سرباز عراقی و افغانی، کرد و سوری و ایرانی کوچکترین واکنشی نشان نمیدهند؟
چرا بزرگترین و ثروتمندترین بنیادهای هنری و فرهنگی (چه برسد به اندک مجلات و نشریات تخصصی هنر ایران!) ککشان برای منطقهای که هر آن در کمین جنگ و بدبختی است به گزش نمیافتد؟
چرا چیزی نمیگویند، مستندی در این باره زیرنویس نمیکنند، آخر دست کم چرا سراغ هنرمندان حقیقتا سیاسی نمیروند!
آه بله، من تنها یک هنرمندم، هنرمندی غیرسیاسی. هنرمندی با دستان پاک و روحیهای لطیف و دوست داشتنی.
راستش را بخواهید برایم کوچکترین اهمیتی ندارد اگر تمام میراث هنری و فرهنگی ایران و تمام جهان با خاک یکسان شود. اعتراف میکنم ناراحتی برای کوالاها را بیشتر مهم میدانم. تنها چیزی که به آن فکر میکنم جان است، جانهای بیارزش جهان سومی، دوستان سربازم، جان عزیز آدمهای نه چندان ارزشمند و نه چندان هنرمند و نه چندان که باید مهم.
این روزها تلنگری بود برای فهمیدن اینکه انگار نگرانی برای آدمها دیگر مد روز و فاخر و والامنشانه که هیچ، هنری و فرهنگی هم نیست.
#آناهیتا_د
@chekamehsabz🍀
.
احتمالا میان اینهمه سر و صدای چند روز اخیر و از خلال شبح جنگ همهمان کمابیش فریادهای دادخواهی دوستداران حیوانات در حمایت (رسانهای) از زبان بستههای سوخته در آتش استرالیا و از سویی هم نهادها و بنیادهای هنری را در دفاع از میراث فرهنگی و تاریخی ایران دیدهایم، بماند که کمکی هم از سر افتخار و عرقمان سرکیف آمدهایم.
جنس این دلشورهها حقا که جهان اولی است، اما مهمتر از آن با کلاس و فرهنگی بودنش است و البته مربوط به طبقات فاخر جامعه.
در کشاکش دلسوزی برای کوالاها و کانگوروها ، کاشیها و اجرها و سنگهای ارزشمند، بد نیست عینک منتقدانه خاکگرفتهمان را برداریم و از خود بپرسیم، این دلسوزیهای فخرفروشانه، این دوستداران محیط زیست و طبیعت و تحسینکنندگان والامنش هنر، چرا به کشتهشدن هزاران کودک و سرباز عراقی و افغانی، کرد و سوری و ایرانی کوچکترین واکنشی نشان نمیدهند؟
چرا بزرگترین و ثروتمندترین بنیادهای هنری و فرهنگی (چه برسد به اندک مجلات و نشریات تخصصی هنر ایران!) ککشان برای منطقهای که هر آن در کمین جنگ و بدبختی است به گزش نمیافتد؟
چرا چیزی نمیگویند، مستندی در این باره زیرنویس نمیکنند، آخر دست کم چرا سراغ هنرمندان حقیقتا سیاسی نمیروند!
آه بله، من تنها یک هنرمندم، هنرمندی غیرسیاسی. هنرمندی با دستان پاک و روحیهای لطیف و دوست داشتنی.
راستش را بخواهید برایم کوچکترین اهمیتی ندارد اگر تمام میراث هنری و فرهنگی ایران و تمام جهان با خاک یکسان شود. اعتراف میکنم ناراحتی برای کوالاها را بیشتر مهم میدانم. تنها چیزی که به آن فکر میکنم جان است، جانهای بیارزش جهان سومی، دوستان سربازم، جان عزیز آدمهای نه چندان ارزشمند و نه چندان هنرمند و نه چندان که باید مهم.
این روزها تلنگری بود برای فهمیدن اینکه انگار نگرانی برای آدمها دیگر مد روز و فاخر و والامنشانه که هیچ، هنری و فرهنگی هم نیست.
#آناهیتا_د
@chekamehsabz🍀
از بغض قرن های رنج
زمین و زمانمان ترک خورده است
جایی آتش شعله می کشد
جای دگر خون
و تکه ای
جنازه و دشنام
#مریم_ک
@chekamehsabz🍀
زمین و زمانمان ترک خورده است
جایی آتش شعله می کشد
جای دگر خون
و تکه ای
جنازه و دشنام
#مریم_ک
@chekamehsabz🍀
خفقانی از فریاد
در سرزمین خاکستری
برای صلح
برای جنگهای نا فرجام
مردمان ِ عصبی و بهم پیچیده
برای قلب های شکسته
برای. خونهای دیده نشده
برای جان های بی جان
برای مرگ های خاموش و یواشکی
قرار است خدا کاری کند
#مهناز_رضازاده
@chekamehsabz🍀
در سرزمین خاکستری
برای صلح
برای جنگهای نا فرجام
مردمان ِ عصبی و بهم پیچیده
برای قلب های شکسته
برای. خونهای دیده نشده
برای جان های بی جان
برای مرگ های خاموش و یواشکی
قرار است خدا کاری کند
#مهناز_رضازاده
@chekamehsabz🍀
پوزخند می زند
استخوانهایم!
به روزگاری که
به هزار حیلت
دستهای تو را از من دزدیدن,
نتوانست.....
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
استخوانهایم!
به روزگاری که
به هزار حیلت
دستهای تو را از من دزدیدن,
نتوانست.....
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
آغشته به عشق میشوم
و در زمهریر چشمانت.
میپیچم
مرا به ماه میدوزی
من تو را به ستاره ها
میخواهم با چشمکی
مرا روشن ز نور کنی
به شوق آغوشت
در بقچه لالاییت بپیچی
و شبها زیر نور ماه زیر سرت بگذاری
#مهناز_رضازاده
@chekamehsabz🍀
و در زمهریر چشمانت.
میپیچم
مرا به ماه میدوزی
من تو را به ستاره ها
میخواهم با چشمکی
مرا روشن ز نور کنی
به شوق آغوشت
در بقچه لالاییت بپیچی
و شبها زیر نور ماه زیر سرت بگذاری
#مهناز_رضازاده
@chekamehsabz🍀
منوچهر سخایی ؛ برف
منوچهر سخایی ؛ برف
ترانه : برف🌨
🎤 #منوچهرسخایی
برف سپید آید
نرم و سبک رقص آ
تیر هدف کنده
برسرکوهستان
خفته شهر ودشت
درحریر برف
دردغم گمشده
در اسمان شهر
من در زیر
پنجره خاموشم...
@chekamehsabz🍀
🎤 #منوچهرسخایی
برف سپید آید
نرم و سبک رقص آ
تیر هدف کنده
برسرکوهستان
خفته شهر ودشت
درحریر برف
دردغم گمشده
در اسمان شهر
من در زیر
پنجره خاموشم...
@chekamehsabz🍀
پاییز می تازد
زمستان می بارد
و من
چه بی رحمانه
تمام خودم را
محکوم می کنم
به جوانه زدن هنوز
و هر شب
در میان هزار خیال مرده
با خود می اندیشم
آیا لبخند من
این جهان غمگین را کمی
تنها کمی
بهار خواهد کرد؟
#مریم_ک
@chekamehsabz🍀
زمستان می بارد
و من
چه بی رحمانه
تمام خودم را
محکوم می کنم
به جوانه زدن هنوز
و هر شب
در میان هزار خیال مرده
با خود می اندیشم
آیا لبخند من
این جهان غمگین را کمی
تنها کمی
بهار خواهد کرد؟
#مریم_ک
@chekamehsabz🍀
هر شب که ماه سرمی زند
طلوع می کنی!
چون ستاره ای دور
هذیانهای مذبوحانه ام
را به نظاره می نشینی و
می روی....
آه !
دیگر در خوابهایم
قدم نزن!
تنهاییم را
باور کرده ام....
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
طلوع می کنی!
چون ستاره ای دور
هذیانهای مذبوحانه ام
را به نظاره می نشینی و
می روی....
آه !
دیگر در خوابهایم
قدم نزن!
تنهاییم را
باور کرده ام....
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
به آغوشم بکش
تنهایی ام آب می شود،
دستهایت را دوست می دارم.
دستانت
تصویرگر عشقند.
کتابی ست آغوش تو،
که هزار و یک شب
رویا میتوان بافت
میان آن.
سینه ات سرزمین آرزوهاست
و بلور بازوانت
رنگین کمانی ست
میان آفتاب و باران
که هیجان قلب مرا
آرام میکند.
به آغوشم بکش
مرهمی بر زخم های عمیقم،
بی نامم، بی نشان،
در این زندان بی انتها
صدایم بزن
خودم را گم کرده ام
پیدایم کن
بی دفاعم مقابل چشمهایت،
بی محکمه، بی قضاوت
تبعیدم کن
به جزیره ی آرام آغوشت.
#امیربابک_یحیی_پور
@chekamehsabz🍀
تنهایی ام آب می شود،
دستهایت را دوست می دارم.
دستانت
تصویرگر عشقند.
کتابی ست آغوش تو،
که هزار و یک شب
رویا میتوان بافت
میان آن.
سینه ات سرزمین آرزوهاست
و بلور بازوانت
رنگین کمانی ست
میان آفتاب و باران
که هیجان قلب مرا
آرام میکند.
به آغوشم بکش
مرهمی بر زخم های عمیقم،
بی نامم، بی نشان،
در این زندان بی انتها
صدایم بزن
خودم را گم کرده ام
پیدایم کن
بی دفاعم مقابل چشمهایت،
بی محکمه، بی قضاوت
تبعیدم کن
به جزیره ی آرام آغوشت.
#امیربابک_یحیی_پور
@chekamehsabz🍀
به جنازهام نگاه میکنم
نه ..
روح نیستم
داستان ارواح و عوام نیست.
آن منم
که در تو مرده است ..
#افشین_د
@chekamehsabz🍀
نه ..
روح نیستم
داستان ارواح و عوام نیست.
آن منم
که در تو مرده است ..
#افشین_د
@chekamehsabz🍀
Forwarded from 🌈🍀چکامه سبز❤🤍💚 (Marjaneh)
بشکن
این حباب سرد سکوت را!
خسته ام
از جنگ
از ترس
از عشق!...
خسته ام
سخن بگو....
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
این حباب سرد سکوت را!
خسته ام
از جنگ
از ترس
از عشق!...
خسته ام
سخن بگو....
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
Forwarded from 🌈🍀چکامه سبز❤🤍💚 (Marjaneh)
"نماز استیجاری"
آقا کمی مهربانتر وایسی همه مان جا می شیم....
مرد افغانستانی حدود چهل و پنج ساله به زحمت خود را درون جمعیت توی اتوبوس می چپاند, به وضوح لنگ می زند و هر از گاهی از درد چهره درهم می کشد اتوبوس شلوغ است و مردم بی حوصله و گرفتار...
هیچکس به مرد افغان توجهی ندارد و به پاهای دردناکش ,دو دختر جوان سوار اتوبوس می شوند نگاهی به افغانی می اندازند و خودشان را جمع و جور می کنند افغانی در سکوت از پنجره به بیرون نگاه می کند. بالاخره به مقصد می رسد با مصیبت از اتوبوس پیاده می شود و چهره اش از درد مچاله می شود...راننده ی اتوبوس نگاه تحقیرآمیزی حواله اش می کند...: کی از دست این افغونیا خلاص بشیم ,خدا عالمه...
لنگ لنگان عرض خیابان را طی می کند حواسش به اتومبیلها و موتوری ها و اتوبوس ها و آدمها باید باشد ,هوای تیر ماه مشهد گرم است و آفتاب داغ و مستقیم می تابد,مرد خیس عرق شده است از گرما و از درد...بالاخره از خیابان عبور می کند و خود را به مطب دکتر می رساند, مطب چند پله به سمت پایین می خورد ,آهسته و کج و کج از پله ها سرازیر می شود, نامش را به منشی می گوید و منتظر می نشیند....
: سلام پدر جان...
مرد افغانستانی خیلی کهنسال به نظر می رسد انگار نه انگار که چهل و پنج ساله است
:سلام خانم دکتر
: مشکلتون چیه؟
: پادرد خانم دکتر , این پادردِ بی پیر امانمو بریده....
دکتر معاینه اش می کند و از تورم بسیار شدید و التهاب هر دو زانوی مرد افغانی تعجب می کند!
می پرسد که آیا ضربه ای به پاهایش نخورده؟ یا از جایی سقوط نکرده؟ یا احیانا تصادف نکرده؟
مرد افغانی پاسخش منفی است و توضیح می دهد که تحصیلاتش کاردانی ست در یک رشته ی فنی, ولی نتوانسته شغلی دست و پا کند به ناچار و برای امرار معاش به خواندن نماز قرضی برای از دنیا رفتگانی که خودشان در زمان حیاتشان نمازشان را نخوانده اند, می پردازد و پولی بابت این نوع نماز خواندن دریافت می کند, بدین ترتیب روزی بالغ بر 500 رکعت نماز می خواند و رکوع و سجود می رود و زانوان از فرط خم و راست شدن ,به این روز افتاده است...!
دکتر به دقت گوش می دهد ,سپس سرش را تکان می دهد و می اندیشد که درمورد زانوهای ورم کرده ی مرد افغانی و گمانه های نخ نمایی که پس از مرگ هم میان برهای بهشت را می جویند, چکار می توان کرد...
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
آقا کمی مهربانتر وایسی همه مان جا می شیم....
مرد افغانستانی حدود چهل و پنج ساله به زحمت خود را درون جمعیت توی اتوبوس می چپاند, به وضوح لنگ می زند و هر از گاهی از درد چهره درهم می کشد اتوبوس شلوغ است و مردم بی حوصله و گرفتار...
هیچکس به مرد افغان توجهی ندارد و به پاهای دردناکش ,دو دختر جوان سوار اتوبوس می شوند نگاهی به افغانی می اندازند و خودشان را جمع و جور می کنند افغانی در سکوت از پنجره به بیرون نگاه می کند. بالاخره به مقصد می رسد با مصیبت از اتوبوس پیاده می شود و چهره اش از درد مچاله می شود...راننده ی اتوبوس نگاه تحقیرآمیزی حواله اش می کند...: کی از دست این افغونیا خلاص بشیم ,خدا عالمه...
لنگ لنگان عرض خیابان را طی می کند حواسش به اتومبیلها و موتوری ها و اتوبوس ها و آدمها باید باشد ,هوای تیر ماه مشهد گرم است و آفتاب داغ و مستقیم می تابد,مرد خیس عرق شده است از گرما و از درد...بالاخره از خیابان عبور می کند و خود را به مطب دکتر می رساند, مطب چند پله به سمت پایین می خورد ,آهسته و کج و کج از پله ها سرازیر می شود, نامش را به منشی می گوید و منتظر می نشیند....
: سلام پدر جان...
مرد افغانستانی خیلی کهنسال به نظر می رسد انگار نه انگار که چهل و پنج ساله است
:سلام خانم دکتر
: مشکلتون چیه؟
: پادرد خانم دکتر , این پادردِ بی پیر امانمو بریده....
دکتر معاینه اش می کند و از تورم بسیار شدید و التهاب هر دو زانوی مرد افغانی تعجب می کند!
می پرسد که آیا ضربه ای به پاهایش نخورده؟ یا از جایی سقوط نکرده؟ یا احیانا تصادف نکرده؟
مرد افغانی پاسخش منفی است و توضیح می دهد که تحصیلاتش کاردانی ست در یک رشته ی فنی, ولی نتوانسته شغلی دست و پا کند به ناچار و برای امرار معاش به خواندن نماز قرضی برای از دنیا رفتگانی که خودشان در زمان حیاتشان نمازشان را نخوانده اند, می پردازد و پولی بابت این نوع نماز خواندن دریافت می کند, بدین ترتیب روزی بالغ بر 500 رکعت نماز می خواند و رکوع و سجود می رود و زانوان از فرط خم و راست شدن ,به این روز افتاده است...!
دکتر به دقت گوش می دهد ,سپس سرش را تکان می دهد و می اندیشد که درمورد زانوهای ورم کرده ی مرد افغانی و گمانه های نخ نمایی که پس از مرگ هم میان برهای بهشت را می جویند, چکار می توان کرد...
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
تنهایی
لشکری هستم
از آرزوهای عقیم
امیدهای کوتاه
یآسهای چسبناک
اندوههای خرامان
شادمانیهای لنگان....
این لشکر خسته اما
هنوز هم غبار راه دارد
بر کهنه کفشهای کتانی اش....
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
لشکری هستم
از آرزوهای عقیم
امیدهای کوتاه
یآسهای چسبناک
اندوههای خرامان
شادمانیهای لنگان....
این لشکر خسته اما
هنوز هم غبار راه دارد
بر کهنه کفشهای کتانی اش....
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
Forwarded from 🌈🍀چکامه سبز❤🤍💚 (M Chekamehsabz)
هنوزم مثل اون روزا،برات باعشق میمیرم
هنوزم مثل اون وقتا،منه رسوا رو یادت هست؟
صدای خنده های تو هنوز تو گوش شبهامه
هنوزم بغض و اشکهای منه تنها رو یادت هست؟
شفای درد من بودی،طبیب بی وفای من
بگو دردت به جون من، منه بیمارو یادت هست؟
به جای هردومون بغضم،به جای هردومون خوش باش
هنوزم عهداون شبها،قرارامونو یادت هست؟
به خوابم اومدی گفتی،هنوزم عاشقم هستی
بگو مجنون زیبارو،منه لیلا رو یادت هست؟
کجایی شهریار من؟ثریاتو به زر دادن
بگو اصلا کنار اون،پریزادت رو یادت هست؟
#خانوم_گل
@chekamehsabz🍀
هنوزم مثل اون وقتا،منه رسوا رو یادت هست؟
صدای خنده های تو هنوز تو گوش شبهامه
هنوزم بغض و اشکهای منه تنها رو یادت هست؟
شفای درد من بودی،طبیب بی وفای من
بگو دردت به جون من، منه بیمارو یادت هست؟
به جای هردومون بغضم،به جای هردومون خوش باش
هنوزم عهداون شبها،قرارامونو یادت هست؟
به خوابم اومدی گفتی،هنوزم عاشقم هستی
بگو مجنون زیبارو،منه لیلا رو یادت هست؟
کجایی شهریار من؟ثریاتو به زر دادن
بگو اصلا کنار اون،پریزادت رو یادت هست؟
#خانوم_گل
@chekamehsabz🍀
Audio
.
آواره ام
میان لغات...!
هوای بودنم گاه ابری ست و
گاه آفتابی
کلمه مرا میبرد با خود
به جشن قاصدکهای دیروز
به یلداهای جا مانده در سرخی انار
به حوض پر از ماهی معشوقه ی بی قرار
سلمانی سر کوچه!
مرا پرواز می دهد
به سوی لبخند بی مانند تو
که گلریزان صبح است!
به سوی نگاه سنگینت
و سکوت غمگینت
که انتهای شب است!
من در واژه غلت می خورم و تکثیر می شوم
و هر شعر
کودکی است که
زاده می شود...
شعر و خوانش : #مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
آواره ام
میان لغات...!
هوای بودنم گاه ابری ست و
گاه آفتابی
کلمه مرا میبرد با خود
به جشن قاصدکهای دیروز
به یلداهای جا مانده در سرخی انار
به حوض پر از ماهی معشوقه ی بی قرار
سلمانی سر کوچه!
مرا پرواز می دهد
به سوی لبخند بی مانند تو
که گلریزان صبح است!
به سوی نگاه سنگینت
و سکوت غمگینت
که انتهای شب است!
من در واژه غلت می خورم و تکثیر می شوم
و هر شعر
کودکی است که
زاده می شود...
شعر و خوانش : #مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
چقدر آرزو داشتیم
به وسعت تمام تاریخ
شبیه کابوس میان خوابهایمان راه رفتند
جغدان شوم آوا
در جنگل سیاه اندیشه هایشان خواندند
رقصیدیم ؛ شلاق خوردیم
خواندیم ؛ تیرباران شدیم
فریاد زدیم ما زنده ایم
میان خیابانها سرب داغ سینه هایمان را شکافت
رازقی ها و یاسها
شمعدانیهای کنار حوض خاطره هایمان
با اسید نفرت نابود شد
و شبی شوم و سیاه
در خوابی کابوس گونه بودیم
پرستوهای مهاجر را پر پر کردند
در آسمانی که به رویمان بسته اند
آنان صدو هفتاد و شش نفر بودند
بدنبال آفتاب پر کشیدند
و کرکسان خونخوار
بال رویاهایشان را چیدند
زمین غرق خون به گریه افتاد
...
اینک این ماییم
بال پرواز آنان همان صد و هفتاد و شش نفر
برای رسیدن به آزادی
که آرزویشان بود
#ترنم
@chekamehsabz🍀
به وسعت تمام تاریخ
شبیه کابوس میان خوابهایمان راه رفتند
جغدان شوم آوا
در جنگل سیاه اندیشه هایشان خواندند
رقصیدیم ؛ شلاق خوردیم
خواندیم ؛ تیرباران شدیم
فریاد زدیم ما زنده ایم
میان خیابانها سرب داغ سینه هایمان را شکافت
رازقی ها و یاسها
شمعدانیهای کنار حوض خاطره هایمان
با اسید نفرت نابود شد
و شبی شوم و سیاه
در خوابی کابوس گونه بودیم
پرستوهای مهاجر را پر پر کردند
در آسمانی که به رویمان بسته اند
آنان صدو هفتاد و شش نفر بودند
بدنبال آفتاب پر کشیدند
و کرکسان خونخوار
بال رویاهایشان را چیدند
زمین غرق خون به گریه افتاد
...
اینک این ماییم
بال پرواز آنان همان صد و هفتاد و شش نفر
برای رسیدن به آزادی
که آرزویشان بود
#ترنم
@chekamehsabz🍀
اندکی کنار من بنشین
من از تمام درهای بسته عبور کرده ام
برای رسیدن به تنفس عشق
گریخته ام از هزاران رنج
که در سرزمین من خانه کرده است
بیا و اندکی کنار من بنشین
لباسهایم خاک اندود
دستهایم جوهری
و پاهایم پر از زخمهای قرنها ظلم
بگشای آغوشت را
تشنه ی نوازشم
از آنجا که من می آیم
کبوتران را در قفس میکشند
و پرستوها را در آسمان آتش میزنند
بیا تا برایت قصه ی تشنگی آدمهای کویر را بخوانم
مرثیه ی تلخ غرق شدن در قطره های باران را شنیده ای؟؟
ما عاشقانِ باران و غزلیم
اما با حنجره هایی به دار کشیده
بیا تا برایت بگویم
ما زندگان مرده ایم
...
بیا و ساعتی کنار من بنشین
تو ای پرستوی رسیده به آفتاب
#ترنم
@chekamehsabz🍀
من از تمام درهای بسته عبور کرده ام
برای رسیدن به تنفس عشق
گریخته ام از هزاران رنج
که در سرزمین من خانه کرده است
بیا و اندکی کنار من بنشین
لباسهایم خاک اندود
دستهایم جوهری
و پاهایم پر از زخمهای قرنها ظلم
بگشای آغوشت را
تشنه ی نوازشم
از آنجا که من می آیم
کبوتران را در قفس میکشند
و پرستوها را در آسمان آتش میزنند
بیا تا برایت قصه ی تشنگی آدمهای کویر را بخوانم
مرثیه ی تلخ غرق شدن در قطره های باران را شنیده ای؟؟
ما عاشقانِ باران و غزلیم
اما با حنجره هایی به دار کشیده
بیا تا برایت بگویم
ما زندگان مرده ایم
...
بیا و ساعتی کنار من بنشین
تو ای پرستوی رسیده به آفتاب
#ترنم
@chekamehsabz🍀