🌈🍀چکامه سبز🤍💚
214 subscribers
3.18K photos
370 videos
59 files
237 links
Download Telegram
تمام چیزهایی که گفتم را فراموش کن
من می توانم یک صبح زیبا
خورشید را بابرقی از لبخند
به پنجره ی اتاقت بیاویزم
بدون اینکه با تو حرفی از
دردهای گذشته بگویم


#منصور_اسمعیلی



@chekamehsabz🍀
Forwarded from عکس نگار
‍ سنگین یعنی
درد تو!
که نمی دانی و نمی مانی!
تا که چشمهایم
هر روز
تمامِ مرا ببارد
بی وقفه...
غمگین یعنی
قلب من!
که تپشهای بیهوده اش
حسرت را در رگهایم
می چرخاند!
تا که
لبخند را از لبهایم
بدزدد
بی رحمانه....
و من هنوز هم
در گلدان کوچکم
ریحان می کارم!
و سر زدن ستاره های کوچک و سبز را
از آغوش خاک سیاه
به نظاره می نشینم!
باشد که
بیاموزم...

#مرجانه_جعفریان



@chekamehsabz🍀
حق با توست ..
در قایقی بودیم بی‌مقصد
رها
اما براقیانوسی مواج از وصال،
زیر باران اجابت...
و اکنون
همچون قایق‌های کاغذینی هستیم
در حوض خانه‌ات
که تو زیرآبش را
کشیده ای ...

#افشین_داراب_بیگی



@chekamehsabz🍀
Forwarded from 🌈🍀چکامه سبز🤍💚 (Marjaneh)
بخوان
رازهای قلب مرا!
و
عشق!
در گلوی من
و بر لبان تو
آوازی خواهد شد
که تمام دلهای شکسته را
عاشق می کند
دوباره....

#مرجانه_جعفریان



@chekamehsabz🍀
#شبانه_سبز

وقت شكستنش
مادرم
آرام نگاهم كرد

پدرم
سكوت
معنادار

من
به صدايش
گوش كردم

كه هر روز
لحظه ي
تكه تكه شدنش

در بند بند وجودم
تكرار
مي شد

عجب
موجود
غريبي ست

دلم را
مي گويم
د ل .




#پرواز_یک_دیوانه


@chekamehsabz🍀
#شاه_نعمت‌الله_ولی💠

هرچه خواهدمی کند سلطان ما
دل برد جان بخشد آن جانان ما
دنیی و عقبی از آن و این و آن
ما از آن او و او هم ز آن ما



@chekamehsabz🍀
تمام نمی شوی!
مثل لذتِ عطر نان تازه
در امنیت صبحهای کودکی...
همیشگی ترینم!
روز در دستان" تو"
آغاز می شود...



#مرجانه_جعفریان


@chekamehsabz🍀
#سین_سلام_سبز


‏صداي خش خش
زير پاهايمان را
‏دوست دارم

‏اين بار
به جاي راه رفتن
‏بیا تانگو برقصيم

‏دستت را دور گردنم
حلقه كن
‏نزديك تر بيا

‏بگذار
بوي تو
‏هواي تنفس من باشد

‏به من نگاه كن
‏پاييز از چشمان من
‏شروع مي شود

‏كه دلتنگي ام را
‏مشت مشت
به آسمان مي پاشد

‏با من برقص
‏چرا که رقص با تو
‏حالم را خوب مي كند
خوب خوب خوب.


‏⁧ #مجتبی



@chekamehsabz🍀
دلتنگم
و ارزو دارم فانوسي باشم ،
روشن شوم،
در تنهايي تو بپيچم و شبيه مزامير داوود
اواز اندامت را تا خوشه ي تاريك ماه زمزمه كنم ...
زمزمه كنم تا صبح تا طلوع خورشيد تا خود عشق ،زمزمه كنم تورا با لباني خاموش زمزمه اي از سر عشق
رهرو نازك خيالي كه دست هائم حتي ديگر در نبودنت هشيار نميشود
من پي نوري ،پي عشقي ،پي اغوشي شايد
سالهاست اينجا كه هستم
در تنهاييم
سرود دوستت دارم ميخوانم...


#رویا_ایمانی

@chekamehsabz🍀
سیال
همچون باد
می روی و من
نبودنت را
حیران
به نظاره می نشینم
....
روی نرمینِ تنِ ابر
نقشِ رفتنت
حک می شود
در قاب خاکستری آسمان!
و زمین زیر پایم
فرومی ریزد....
آه !
کاش باران ببارد
کاش...

#مرجانه_جعفریان


@chekamehsabz🍀
Forwarded from اتچ بات
‍ .
به دیدنم که می آیی
هندوانه بیاور
با پوستی سبز و تویی سفید
قرمزی اش
خون داغ که در توالت بازداشتگاه
پایین می رود...
پرچم من
شعری ست
که پشت بسته ی سیگاری نوشته ام

به دیدنم که می آیی
کمپوت سیب بیاور
که تبعیدمان کنند از بهشتی که
به هیچ آدمی سجده نخواهم کرد
که بگویی: سیب!
در عکس عروسی مردی
که خودش در زندان است
و روحش در زندان و دلش پیش تو
که بگویی سیب در عکسی سوخته
که با تخت جمشید آتش زدند

به دیدنم که می آیی
بچه ها را بیاور
که یادشان نرود چرا تلویزیون نداریم
و دستبندشان را
از هیچ امامزاده ای نخریده ایم
که بابا نه رفته بود نان بیاورد و نه آب!
که دیگر هیچ وقت نیامد!
که هیچ مردی با داس و اسب نمی آید
و آنکه مادر
در سجده صدایش می زند
تنها
اسم میدانی ست در تهران

به دیدنم که می آیی
خودت را بیاور
که نگهبان ها ببینند
زیبایی از آزادی بزرگ تر است
و دیوانگی
نام مشترک همه ی ماست
که دندان های شکسته ام را نشانت دهم
و بگویی: سیب!
برای لبخندی
که با اشک هاشور خواهد خورد

به دیدنم که می آیی
چمدانی بیاور
شاید اینبار جای من
لباس هایم را تحویلت دادند...


شعر : سید مهدی موسوی
خوانش : #محمدرضا_م



@chekamehsabz🍀

#سین_سلام_سبز

دلم را
‏بی صبرانه
‏منتظر هجوم
‏دستهایت کرده ام

‏که بی درنگ
‏حمله به قلبم را
‏صادر کنی

‏من
‏رم شهر بی دفاع
‏تو ارتش نازی
‏بی ملاحظه حمله کن

‏سربازهای مغزم
‏فقط براي صلح با تو
‏پرچم های سفيد قلب شان را
‏بالا برده اند

‏و روي عقربه هاي ساعت
‏روزگار را قدم مي زنند
‏و به احترامت
‏عاشقانه مي ايستند.

‏⁧ #پرواز_یک_دیوانه



@chekamehsabz🍀
در آستانه ی شب ایستاده ام

شبی از جنس دلتنگی

خواب هم، نمی برد مرا

بغضی لبریز

چشمانی آشنا

بوسه های ممنوعه

لذتی معصومانه نگهم می دارد

خسته از آوارگی

تا صبح پرسه زنان

#ساراشرفی



@chekamehsabz🍀
#راه_نویس


توی ذهنم همیشه داستانهایی داشتم که آخرش خوب تمام می شد, زیبایی زیبا می ماند , زشتی صورتش را می شست و زیبایی جهان را فرامیگرفت, سختی ها آسان  و بدیها خوب می شدند
توی ذهنم تو بودی و لبخندهای سپیدت از جنس عشق و رفقایی از جنس. مهر...
دور هم می نشستیم و شعر می خواندیم و گفتگو می کردیم و نان و پنیرمان را می خوردیم به حلاوت
ساده بودیم و مهربان , خیانت نبود , عجز نبود, دروغ و گریه های بی پایان نبود... مرگ جلوی پای ما  زانو می زد و عشق به پایمان برمی خاست...
توی ذهنم دستهای همدیگر را رها نمی کردیم و مهربانی های انباشته در وجودمان را می افشاندیم بر مردمان
توی ذهنم کودکانمان و کودکانشان به خیر و خوشی بزرگ می شدند....
من و تو چشم در چشم هم پیر می شدیم و دست در دست هم می مردیم...
توی ذهنم چه چیزهای ساده ای داشتم , ساده و دست نیافتنی اما....
این توفان لعنتی چه بی صدا و بی احساس ذهنمان را , خودمان را به دست حسرت سپرد
چه ساده....


#مرجانه_جعفریان



@chekamehsabz🍀
ببین که چگونه قامت تابستان ایستاده در قاب شهریور  
  و خزان پشت دیوار ،
  بی قرار خزیدن روی گلدان های خانه مادربزرگ
    این پا و آن پا می کند

#شهرزاد_مقدادی
@chekamehsabz🍀