وقت آن آمد که من سوگندها را بشکنم
بندها را بردرانم پندها را بشکنم
چرخ بدپيوند را من برگشايم بند بند
همچو شمشير اجل پيوندها را بشکنم
پنبه اي از لاابالي در دو گوش دل نهم
پند نپذيرم ز صبر و بندها را بشکنم
مهر برگيرم ز قفل و در شکرخانه روم
تا ز شاخي زان شکر اين قندها را بشکنم
تا به کي از چند و چون آخر ز عشقم شرم باد
کي ز چوني برتر آيم چندها را بشکنم
#مولانا_جان
@chekamehsabz🍀
بندها را بردرانم پندها را بشکنم
چرخ بدپيوند را من برگشايم بند بند
همچو شمشير اجل پيوندها را بشکنم
پنبه اي از لاابالي در دو گوش دل نهم
پند نپذيرم ز صبر و بندها را بشکنم
مهر برگيرم ز قفل و در شکرخانه روم
تا ز شاخي زان شکر اين قندها را بشکنم
تا به کي از چند و چون آخر ز عشقم شرم باد
کي ز چوني برتر آيم چندها را بشکنم
#مولانا_جان
@chekamehsabz🍀
#عکسواره
سالهاست که ایستادهام به عور
با رعشههای مدام
چونان که هر بار
نیمم
نیم دیگرم را میبلعد
من هر سپیده
بر آینه تکثیر میشوم
و هر تکه ام به سویی گسیل میشود
با نقابی از لبخند
و هر شبانه
بر تنم
جراحتی حلول میکند
عمیق...
این زخمهای موذب
سالهاست که تاب آوردهاند
به خیالی لذیذ
کاش پیلهام به پروانگیم بیارزد...
#فیروزه_مهدیانی
@chekamehsabz🍀
سالهاست که ایستادهام به عور
با رعشههای مدام
چونان که هر بار
نیمم
نیم دیگرم را میبلعد
من هر سپیده
بر آینه تکثیر میشوم
و هر تکه ام به سویی گسیل میشود
با نقابی از لبخند
و هر شبانه
بر تنم
جراحتی حلول میکند
عمیق...
این زخمهای موذب
سالهاست که تاب آوردهاند
به خیالی لذیذ
کاش پیلهام به پروانگیم بیارزد...
#فیروزه_مهدیانی
@chekamehsabz🍀
#عکسواره
پشت آینه،
شکسته ای خسته میبینم
انگارخیال خوشم را
جایی جا گذاشتهام
درون سنگ استخوانم
طنین صدایی نهفته است
که از طنین این صدا اشک می ریزید...
#مهناز_رضا_زاده
@chekamehsabz🍀
پشت آینه،
شکسته ای خسته میبینم
انگارخیال خوشم را
جایی جا گذاشتهام
درون سنگ استخوانم
طنین صدایی نهفته است
که از طنین این صدا اشک می ریزید...
#مهناز_رضا_زاده
@chekamehsabz🍀
#عکسواره
چشمانم را میبندم
بزک لبخند را،
شور وشر
جوانی را
از صورتم پاک میکنم.
خودرا
در خلوت سردو موذی آینه
پرتاب میکنم؛
میشکنم
و بار دیگر
به موش افسرده روحم
اعلام حضور میکنم
که زندگانیم را می جود
تماشاگران برایم کف میزنند
چشمانم برق میزنند،
ومن بروی صحنه
بر طبل رویای خود شادانه میکوبم
به خانه میرسم
چشمانم را میبندم
سم عوام فریبی را
در حضورآینه بالا می آورم...
#شکوفه_پورصفری
@chekamehsabz🍀
چشمانم را میبندم
بزک لبخند را،
شور وشر
جوانی را
از صورتم پاک میکنم.
خودرا
در خلوت سردو موذی آینه
پرتاب میکنم؛
میشکنم
و بار دیگر
به موش افسرده روحم
اعلام حضور میکنم
که زندگانیم را می جود
تماشاگران برایم کف میزنند
چشمانم برق میزنند،
ومن بروی صحنه
بر طبل رویای خود شادانه میکوبم
به خانه میرسم
چشمانم را میبندم
سم عوام فریبی را
در حضورآینه بالا می آورم...
#شکوفه_پورصفری
@chekamehsabz🍀
#عکسواره
آئینه تو را نشانم داد
ای غمِ در میان چشمانم
تا تو هستی مقابلم ، هیچم
در منی که همیشه میمانم
جان من کمی نگاهم کن
بوسه ای نذر چشم زیبایت
مثل آن تب که در تنم افتاد
گیر کردم میان موهایت
عطر پیراهنت به هم ریزد
مرزهای شیشه ی تن را
بشکن و با تنم بگو امشب
راز دنیای با تو بودن را
در تو مهمانم ای زلال آئین
غسل تعمید میدهی تا عشق
میبری آسمان، زمینم را
میتپی هر رگ مرا با عشق
دور انگشت خود بپیچانم
با لبت آشنا بکن من را
روح سرکش شوم ، بیندازم
توی سطل زباله ای تن را
اینطرف غم و تو لبخندی
چهره ات هم همیشه بی کینه
قاب عکسی شکسته ام بانو
روبرویم تویی که آئینه...!
#خانوم_گل
@chekamehsabz🍀
آئینه تو را نشانم داد
ای غمِ در میان چشمانم
تا تو هستی مقابلم ، هیچم
در منی که همیشه میمانم
جان من کمی نگاهم کن
بوسه ای نذر چشم زیبایت
مثل آن تب که در تنم افتاد
گیر کردم میان موهایت
عطر پیراهنت به هم ریزد
مرزهای شیشه ی تن را
بشکن و با تنم بگو امشب
راز دنیای با تو بودن را
در تو مهمانم ای زلال آئین
غسل تعمید میدهی تا عشق
میبری آسمان، زمینم را
میتپی هر رگ مرا با عشق
دور انگشت خود بپیچانم
با لبت آشنا بکن من را
روح سرکش شوم ، بیندازم
توی سطل زباله ای تن را
اینطرف غم و تو لبخندی
چهره ات هم همیشه بی کینه
قاب عکسی شکسته ام بانو
روبرویم تویی که آئینه...!
#خانوم_گل
@chekamehsabz🍀
#عکسواره
باید سکوت کنم
در انزوای صبح های ملال آور!
و فریادم را
بر جای بگذارم
در آینه....
و اشکهایم را
در کاسه ی چشمم
بخشکانم
باید سکوت کنم
...
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
باید سکوت کنم
در انزوای صبح های ملال آور!
و فریادم را
بر جای بگذارم
در آینه....
و اشکهایم را
در کاسه ی چشمم
بخشکانم
باید سکوت کنم
...
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
To Ra Dost Daram 1
Farhad Mehrdad
ز پوچ جهان هیچ اگر دوست دارم
تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم....
شاعر : #مهدی_اخوان_ثالث
با صدای : #فرهادمهراد
@chekamehsabz🍀
تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم....
شاعر : #مهدی_اخوان_ثالث
با صدای : #فرهادمهراد
@chekamehsabz🍀
رفیقم! نازنینم !
خاطراتت زنده خواهد بود
شب است اینجا و اما,
تک چراغت زنده خواهد بود
...
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
خاطراتت زنده خواهد بود
شب است اینجا و اما,
تک چراغت زنده خواهد بود
...
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
مثِ برفایی تو.
تازه آبم که بشن برفا و عُریون بشه کوه
مثِ اون قلهی مغرورِ بلندی
که به ابرای سیاهی و به بادای بدی میخندی…
#احمدشاملو
@chekamehsabz🍀
تازه آبم که بشن برفا و عُریون بشه کوه
مثِ اون قلهی مغرورِ بلندی
که به ابرای سیاهی و به بادای بدی میخندی…
#احمدشاملو
@chekamehsabz🍀
از بن سنگی
بر دامن سبز خیالی دور
نه چندان دور
ریشه دواندم که بمانم
صنوبری که خویش را چوبه دار مینامید
و هر صبح
مردی را سر بدار
در سایه نمناکش، دراز میکردند.!
در آخرین برگ این سررسید زشت و زیبا
نه سلامی را میماند
نه جوابی را منتظر
چرا که فرق نمیکند از زیر زبان کدام لهجه
بذر تف کرده رهگذریست
اما
ایستاده ام
آویخته بر شاخسار خود تنهایم
و به بلوغ اندامم ، چشم دوخته ام
ماه نقره فام هزار تکه
آشنایی..!
نمیشناسی ام..؟؟؟
#خانوم_گل
@chekamehsabz🍀
بر دامن سبز خیالی دور
نه چندان دور
ریشه دواندم که بمانم
صنوبری که خویش را چوبه دار مینامید
و هر صبح
مردی را سر بدار
در سایه نمناکش، دراز میکردند.!
در آخرین برگ این سررسید زشت و زیبا
نه سلامی را میماند
نه جوابی را منتظر
چرا که فرق نمیکند از زیر زبان کدام لهجه
بذر تف کرده رهگذریست
اما
ایستاده ام
آویخته بر شاخسار خود تنهایم
و به بلوغ اندامم ، چشم دوخته ام
ماه نقره فام هزار تکه
آشنایی..!
نمیشناسی ام..؟؟؟
#خانوم_گل
@chekamehsabz🍀
ندانستی؟!
که این بیوزنی مسموم
رهایی نیست؟
آری.. آری.. میدانم
که دیریست همه خودت را
با خود برده ای
اما ندانستی که من نیز
دیگر هیچ ذرهای از وجودم را
نزد تو نگذاشتم..
به پشت سرت نگاه کن..
آری هیچ..
دیگر هیچ ذره ای از من،
با تو
یا در پیات نیست..
کنون از تو فقط خودی مانده
بی من
تو سبک،یا که سبکبال نشدی
این رهایی نیست
سیاه تر از سیاهچال
تو.. پوک شدی ..
همان خودی بی بال
که انگار اولین آرزویمان
و تنها معجزه پروازش را
هرگز نداشته،
یا
.
فراموش کرده ..
#افشین_د
۲۳مرداد۴۰۲
@chekamehsabz🍀
که این بیوزنی مسموم
رهایی نیست؟
آری.. آری.. میدانم
که دیریست همه خودت را
با خود برده ای
اما ندانستی که من نیز
دیگر هیچ ذرهای از وجودم را
نزد تو نگذاشتم..
به پشت سرت نگاه کن..
آری هیچ..
دیگر هیچ ذره ای از من،
با تو
یا در پیات نیست..
کنون از تو فقط خودی مانده
بی من
تو سبک،یا که سبکبال نشدی
این رهایی نیست
سیاه تر از سیاهچال
تو.. پوک شدی ..
همان خودی بی بال
که انگار اولین آرزویمان
و تنها معجزه پروازش را
هرگز نداشته،
یا
.
فراموش کرده ..
#افشین_د
۲۳مرداد۴۰۲
@chekamehsabz🍀
برنج از ساقه میدزدند
کشاورزان هزاران غم درو کردند
چه نانی
چه آبی
به رسم یادبودِ خاطراتِ داس
سلام میکنم با قامت نور
#بلال_اصغری
(مرداد۱۴۰۲)
@chekamehsabz🍀
کشاورزان هزاران غم درو کردند
چه نانی
چه آبی
به رسم یادبودِ خاطراتِ داس
سلام میکنم با قامت نور
#بلال_اصغری
(مرداد۱۴۰۲)
@chekamehsabz🍀
به این کلمهها دقت کنید: «داماد»، «کشک»، «نان»، «شوش»، «گرگ»
یک ویژگی جالب این کلمهها این است که اگر هر كدام از آنها را از طرف دیگر، يعنی از آخر به اول هم بخوانیم باز به خودِ همان کلمه میرسیم!
حالا این ترکیبها یا گروه كلمهها را در نظر بگیرید: «ماش شام»، «خرس سرخ»، «مرگ گرم». این ترکیبها هم همان خاصیت را دارند، یعنی خودشان و معکوسشان یکی است!
و اما جالبتر و سختتر از همه این ابیات است:
شکّر بترازوی وزارت برکش / شو همره بلبل بلب هر مهوش
رامش مرد گنج باری و قوت / تو قوی را بجنگ در مشمار
در ادبیات به این آرایۀ ادبی یا صنعت شعری «قلب مُستَوی» گفته میشود و معمولاً شاعران برای نشان دادن توانایی خود از آن استفاده میکنند.
#بدانیم
@chekamehsabz🍀
یک ویژگی جالب این کلمهها این است که اگر هر كدام از آنها را از طرف دیگر، يعنی از آخر به اول هم بخوانیم باز به خودِ همان کلمه میرسیم!
حالا این ترکیبها یا گروه كلمهها را در نظر بگیرید: «ماش شام»، «خرس سرخ»، «مرگ گرم». این ترکیبها هم همان خاصیت را دارند، یعنی خودشان و معکوسشان یکی است!
و اما جالبتر و سختتر از همه این ابیات است:
شکّر بترازوی وزارت برکش / شو همره بلبل بلب هر مهوش
رامش مرد گنج باری و قوت / تو قوی را بجنگ در مشمار
در ادبیات به این آرایۀ ادبی یا صنعت شعری «قلب مُستَوی» گفته میشود و معمولاً شاعران برای نشان دادن توانایی خود از آن استفاده میکنند.
#بدانیم
@chekamehsabz🍀
دل من آشوب است
نقش شمشیر زمان
نیش های بسیار
و شکستن های
وحشی و سرد و خموش
روی پیشانی من
خبر از آن "من" دیگر دارد
جنگ در تک تک این ثانیه ها
صلح نشناختهای را در من
نقش جانم کرده است
هستی از آنچه نبوده است
آمد به میان...
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
نقش شمشیر زمان
نیش های بسیار
و شکستن های
وحشی و سرد و خموش
روی پیشانی من
خبر از آن "من" دیگر دارد
جنگ در تک تک این ثانیه ها
صلح نشناختهای را در من
نقش جانم کرده است
هستی از آنچه نبوده است
آمد به میان...
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
من همین فردا
به رفیقانم که همه از عریانی می گریند
خواهم گفت:
- گریه کار ِ ابر است
من وتو با انگشتی چون شمشیر،
من و تو با حرفی چون باروت
به عریانی پایان بخشیم
و بگوییم به دنیا، به فریاد ِ بلند
عاقبت دیدید ما، ما صاحبِ خورشید شدیم...
و در این هنگام است
و در این هنگام است
که همان بوسه ی تو خواهم بود....!!!
#خسرو_گلسرخی
@chekamehsabz🍀
به رفیقانم که همه از عریانی می گریند
خواهم گفت:
- گریه کار ِ ابر است
من وتو با انگشتی چون شمشیر،
من و تو با حرفی چون باروت
به عریانی پایان بخشیم
و بگوییم به دنیا، به فریاد ِ بلند
عاقبت دیدید ما، ما صاحبِ خورشید شدیم...
و در این هنگام است
و در این هنگام است
که همان بوسه ی تو خواهم بود....!!!
#خسرو_گلسرخی
@chekamehsabz🍀
#یاد_دوست
مرا با تو سرگشته بودن خوش است
و انگاره شعری سرودن خوش است
تو آن انتهای نفس های عشق
و من در تو غرق و نبودن خوش است
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
مرا با تو سرگشته بودن خوش است
و انگاره شعری سرودن خوش است
تو آن انتهای نفس های عشق
و من در تو غرق و نبودن خوش است
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
#یاد_دوست
هیچکس یاد تو را از واژه ها بیرون نکرد
دفتر شعر مرا دردی چنین گلگون نکرد
در دو چشمانت بسی شور و نشاط و عشق بود
خاک بی بنیاد را آهی چنین دلخون نکرد
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
هیچکس یاد تو را از واژه ها بیرون نکرد
دفتر شعر مرا دردی چنین گلگون نکرد
در دو چشمانت بسی شور و نشاط و عشق بود
خاک بی بنیاد را آهی چنین دلخون نکرد
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
من به راهِ خود باید بروم،
کس نه تیمارِ مرا خواهد داشت.
در پُر از کشمکش این زندگیِ حادثه بار،
( گر چه گویند نه) هر کسْ تنهاست.
آن که می دارد تیمارِ مرا، کارِ من است.
من نمی خواهم درمانم اسیر.
صبح وقتی که هوا روشن شد،
هر کسی خواهد دانست و بجا خواهد آورد مرا،
که در این پهنه ور آب،
به چه ره رفتم و از بهر چه ام بود عذاب!
#نیمایوشیج
@chekamehsabz🍀
کس نه تیمارِ مرا خواهد داشت.
در پُر از کشمکش این زندگیِ حادثه بار،
( گر چه گویند نه) هر کسْ تنهاست.
آن که می دارد تیمارِ مرا، کارِ من است.
من نمی خواهم درمانم اسیر.
صبح وقتی که هوا روشن شد،
هر کسی خواهد دانست و بجا خواهد آورد مرا،
که در این پهنه ور آب،
به چه ره رفتم و از بهر چه ام بود عذاب!
#نیمایوشیج
@chekamehsabz🍀