رنج می کشم
تنها
و می خندم
در میدان!
باشد که عشاق
دستهای یکدیگر را
پیدا کنند
باز!
...
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
تنها
و می خندم
در میدان!
باشد که عشاق
دستهای یکدیگر را
پیدا کنند
باز!
...
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
کافه
پر از زندگی بود
پر از
لبخندهای منتظر!
و
دستهای سرد خالیمان
در جستجوی رفاقت!
...
بی چشمهای درشت قهوهای ات
قهوه کارساز نیست دیگر
و من
نقش می کنم
چشمانت را
بر پنجره های بخار گرفته
....
در کوچه های فریاد
جایت چقدر خالیست !
...
در سینه ام قلبی
هر تپشش را
خون می گرید
با یادت
و
باران
نغمه های رمزآلودش را
باز هم می بارد
بر جوی تشنه
بعد از ما...
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
پر از زندگی بود
پر از
لبخندهای منتظر!
و
دستهای سرد خالیمان
در جستجوی رفاقت!
...
بی چشمهای درشت قهوهای ات
قهوه کارساز نیست دیگر
و من
نقش می کنم
چشمانت را
بر پنجره های بخار گرفته
....
در کوچه های فریاد
جایت چقدر خالیست !
...
در سینه ام قلبی
هر تپشش را
خون می گرید
با یادت
و
باران
نغمه های رمزآلودش را
باز هم می بارد
بر جوی تشنه
بعد از ما...
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
"رنگین کمان"
صد بار من می خوانمت از نو
هر روز تو تازه تری از پیش
صد بار می گویم خداحافظ
اما سلامت می دهم در خویش
ای آبی خوشرنگ شیرینم
این سبز،بی تو مشکی است یکسر
وین آسمان سرمه ایم را
چشمان تو بگرفته اش در بر
وقتی که دریا ارغوانی است
هنگام کوچ مهر در کهسار
وقت سلام نقره فام ماه
می خوانمت ای عشق دیگر بار
خورشید لبخندت طلایی رنگ
بر من بتاب ای ارمغان ناب
این قلب سرکش بی قرار تست
این سرخگون وحشی بی تاب
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
صد بار من می خوانمت از نو
هر روز تو تازه تری از پیش
صد بار می گویم خداحافظ
اما سلامت می دهم در خویش
ای آبی خوشرنگ شیرینم
این سبز،بی تو مشکی است یکسر
وین آسمان سرمه ایم را
چشمان تو بگرفته اش در بر
وقتی که دریا ارغوانی است
هنگام کوچ مهر در کهسار
وقت سلام نقره فام ماه
می خوانمت ای عشق دیگر بار
خورشید لبخندت طلایی رنگ
بر من بتاب ای ارمغان ناب
این قلب سرکش بی قرار تست
این سرخگون وحشی بی تاب
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
از پهنه های پر تپش
بیتاب اما پر کشش
باز آن صدای نازنین
از دور می خواند مرا
باز آن سرود , آن گردباد
از خانه می روبد مرا
در کوچه می راند مرا
هر گوشه می کوبد مرا
این سو و آن سو می برد
مشتاق عطری آشنا
دنبال آن بو می برد
هردم که می افتم ز پا
باز آن نوای آتشین
مغرور می خواند مرا
آن کوهه کوهه موج موج
سر در نشیب رو اوج
با جان می آمیزد مرا
تا عاقبت در ساحلی
فارغ ز خیز و خوابها
خاموش بنشاند مرا
آن بحرِ گویا, بی صدا
پر شور می خواند مرا...
@chekamehsabz🍀
بیتاب اما پر کشش
باز آن صدای نازنین
از دور می خواند مرا
باز آن سرود , آن گردباد
از خانه می روبد مرا
در کوچه می راند مرا
هر گوشه می کوبد مرا
این سو و آن سو می برد
مشتاق عطری آشنا
دنبال آن بو می برد
هردم که می افتم ز پا
باز آن نوای آتشین
مغرور می خواند مرا
آن کوهه کوهه موج موج
سر در نشیب رو اوج
با جان می آمیزد مرا
تا عاقبت در ساحلی
فارغ ز خیز و خوابها
خاموش بنشاند مرا
آن بحرِ گویا, بی صدا
پر شور می خواند مرا...
@chekamehsabz🍀
رد طناب
بر گلوی سحرگاه
ضربه
به چهارپایه ی چوبین
و آخرین رعشه های تن
سقوط از دمپایی پلاستیکی واژگون
استخوان گلوی خورشید
شکسته است
و آسمان هر صبح
خون بالا می آورد
#مریم_ک
@chekamehsabz🍀
بر گلوی سحرگاه
ضربه
به چهارپایه ی چوبین
و آخرین رعشه های تن
سقوط از دمپایی پلاستیکی واژگون
استخوان گلوی خورشید
شکسته است
و آسمان هر صبح
خون بالا می آورد
#مریم_ک
@chekamehsabz🍀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
قطعه《یاد آر》
#محمد_معتمدی
شاعر: #علی_اکبر_دهخدا
در روز ۲۲ جمادی الاولی ۱۳۲۶ قمری مرحوم میرزا جهانگیرخان شیرازی رحمهالله علیه، یکی از دو مدیر صور اسرافیل، را قزاقهای محمدعلی شاه دستگیر کرده به باغ شاه بردند و در ۲۴ همان ماه در همان جا او را به طناب خفه کردند. بیست و هفت هشت روز دیگر چند تن از آزادیخواهان و از جمله مرا از ایران تبعید کردند و پس از چند ماه با خرج مرحوم مبرور ابوالحسن خان معاضدالسلطنه پیرنیا بنا شد در ایوردن سوئیس روزنامه صور اسرافیل طبع شود.
در همان اوقات شبی مرحوم میرزا جهانگیرخان را به خواب دیدم در جامه سپید (که عادتاً در تهران در بر داشت) و به من گفت: «چرا نگفتی او جوان افتاد؟» من از این عبارت چنین فهمیدم که میگوید: چرا مرگ مرا در جایی نگفته یا ننوشتهای؟ و بلافاصله در خواب این جمله به خاطر من آمد: «یادآر ز شمع مرده، یادآر!» در این حال بیدار شدم و چراغ را روشن کردم و تا نزدیک صبح سه قطعه از مسمط ذیل را ساختم، و فردا گفتههای شب را تصحیح کرده و دو قطعه دیگر بر آن افزودم و در شماره اول صوراسرافیل منطبعه ایوردن سوئیس چاپ شد.
@chekamehsabz🍀
#محمد_معتمدی
شاعر: #علی_اکبر_دهخدا
در روز ۲۲ جمادی الاولی ۱۳۲۶ قمری مرحوم میرزا جهانگیرخان شیرازی رحمهالله علیه، یکی از دو مدیر صور اسرافیل، را قزاقهای محمدعلی شاه دستگیر کرده به باغ شاه بردند و در ۲۴ همان ماه در همان جا او را به طناب خفه کردند. بیست و هفت هشت روز دیگر چند تن از آزادیخواهان و از جمله مرا از ایران تبعید کردند و پس از چند ماه با خرج مرحوم مبرور ابوالحسن خان معاضدالسلطنه پیرنیا بنا شد در ایوردن سوئیس روزنامه صور اسرافیل طبع شود.
در همان اوقات شبی مرحوم میرزا جهانگیرخان را به خواب دیدم در جامه سپید (که عادتاً در تهران در بر داشت) و به من گفت: «چرا نگفتی او جوان افتاد؟» من از این عبارت چنین فهمیدم که میگوید: چرا مرگ مرا در جایی نگفته یا ننوشتهای؟ و بلافاصله در خواب این جمله به خاطر من آمد: «یادآر ز شمع مرده، یادآر!» در این حال بیدار شدم و چراغ را روشن کردم و تا نزدیک صبح سه قطعه از مسمط ذیل را ساختم، و فردا گفتههای شب را تصحیح کرده و دو قطعه دیگر بر آن افزودم و در شماره اول صوراسرافیل منطبعه ایوردن سوئیس چاپ شد.
@chekamehsabz🍀
"یاد آر زشمع مرده یادآر"
ای مرغ سحر! چو این شب تار / بگذاشت ز سر سیاهکاری
وز نفحهی روحبخش اسحار / رفت از سر خفتگان خماری
بگشود گره ز زلف زرتار / محبوبهی نیلگون عماری
یزدان به کمال شد پدیدار / و اهریمن زشتخو حصاری
یادآر ز شمع مرده یادآر
ای مونس یوسف اندرین بند / تعبیر عیان چو شد ترا خواب
دل پر ز شعف، لب از شکرخند / محسود عدو، به کام اصحاب
رفتی برِ یار و خویش و پیوند / آزادتر از نسیم و مهتاب
زان کو همه شام با تو یک چند / در آرزوی وصال احباب
اختر به سحر شمرده یاد آر
چون باغ شود دوباره خرّم / ای بلبل مستمند مسکین
وز سنبل و سوری و سپرغم / آفاق، نگار خانهی چین
گل سرخ و به رخ عرق ز شبنم / تو داده ز کف زمام تمکین
زآن نوگل پیشرس که در غم / ناداده به نار شوق تسکین
از سردی دی فسرده، یاد آر
ای همره تیهِ پور عمران / بگذشت چو این سنین معدود
وآن شاهد نغز بزم عرفان / بنمود چو وعدِ خویش مشهود
وز مذبح زر چو شد به کیوان / هر صبح شمیم عنبر و عود
زان کو به گناهِ قوم نادان / در حسرت روی ارض موعود
بر بادیه جان سپرده ، یاد آر
چون گشت ز نو زمانه آباد / ای کودک دورهی طلائی
وز طاعت بندگان خود شاد / بگرفت ز سر خدا ، خدائی
نه رسم ارم ، نه اسم شدّاد، / گِل بست زبان ژاژخائی
زان کس که ز نوک تیغ جلاد / مأخوذ به جرم حق ستائی
پیمانهی وصل خورده یاد آر
#علی_اکبر_دهخدا
@chekamehsabz🍀
ای مرغ سحر! چو این شب تار / بگذاشت ز سر سیاهکاری
وز نفحهی روحبخش اسحار / رفت از سر خفتگان خماری
بگشود گره ز زلف زرتار / محبوبهی نیلگون عماری
یزدان به کمال شد پدیدار / و اهریمن زشتخو حصاری
یادآر ز شمع مرده یادآر
ای مونس یوسف اندرین بند / تعبیر عیان چو شد ترا خواب
دل پر ز شعف، لب از شکرخند / محسود عدو، به کام اصحاب
رفتی برِ یار و خویش و پیوند / آزادتر از نسیم و مهتاب
زان کو همه شام با تو یک چند / در آرزوی وصال احباب
اختر به سحر شمرده یاد آر
چون باغ شود دوباره خرّم / ای بلبل مستمند مسکین
وز سنبل و سوری و سپرغم / آفاق، نگار خانهی چین
گل سرخ و به رخ عرق ز شبنم / تو داده ز کف زمام تمکین
زآن نوگل پیشرس که در غم / ناداده به نار شوق تسکین
از سردی دی فسرده، یاد آر
ای همره تیهِ پور عمران / بگذشت چو این سنین معدود
وآن شاهد نغز بزم عرفان / بنمود چو وعدِ خویش مشهود
وز مذبح زر چو شد به کیوان / هر صبح شمیم عنبر و عود
زان کو به گناهِ قوم نادان / در حسرت روی ارض موعود
بر بادیه جان سپرده ، یاد آر
چون گشت ز نو زمانه آباد / ای کودک دورهی طلائی
وز طاعت بندگان خود شاد / بگرفت ز سر خدا ، خدائی
نه رسم ارم ، نه اسم شدّاد، / گِل بست زبان ژاژخائی
زان کس که ز نوک تیغ جلاد / مأخوذ به جرم حق ستائی
پیمانهی وصل خورده یاد آر
#علی_اکبر_دهخدا
@chekamehsabz🍀
Forwarded from 🌈🍀چکامه سبز❤🤍💚 (م ج)
"آهای خبردار"
آهای خبردار
مستی یا هشیار
خوابی یا بیدار
خوابی یا بیدار
تو شب سیاه
تو شب تاریک
از چپ و از راست
از دور و نزدیک
یه نفر داره
جار میزنه جار
آهای غمی که
مثل یه بختک
رو سینه ی من
شده ای آوار
از گلوی من
دستاتُ بردار
دستاتُ بردار
از گلوی من
از گلوی من
دستاتُ بردار
کوچه های شهر
پُرِ ولگرده
دل پُرِ درده
شب پر مَرد و
پُرِ نامرده
آهای خبردار
آهای خبردار
باغ داریم تا باغ
یکی غرق گل
یکی پُرِ خار
مرد داریم تا مرد
یکی سَرِ کار
یکی سَرِ بار
آهای خبردار
یکی سَرِ دار
توی کوچه ها
یه نسیم رفته
پیِ ولگردی
توی باغچه ها
پاییز اومده
پی نامردی
توی آسمون
ماهُ دق میده
ماهُ دق میده
دردِ بی دردی
پاییز اومده
پاییز اومده
پی نامردی
یه نسیم رفته
پی ولگردی
تو شب سیاه
تو شب تاریک
از چپ و از راست
از دور و نزدیک
یه نفر داره
جار میزنه جار
آهای غمی که
مثل یه بختک
رو سینه ی من
شده ای آوار
از گلوی من
دستاتُ بردار
دستاتُ بردار
از گلوی من
از گلوی من
دستاتُ بردار
دستاتُ بردار
از گلوی من
از گلوی من
دستاتُ بردار
دستاتُ بردار
از گلوی من
#همایون_شجریان
@chekamehsabz🍀
آهای خبردار
مستی یا هشیار
خوابی یا بیدار
خوابی یا بیدار
تو شب سیاه
تو شب تاریک
از چپ و از راست
از دور و نزدیک
یه نفر داره
جار میزنه جار
آهای غمی که
مثل یه بختک
رو سینه ی من
شده ای آوار
از گلوی من
دستاتُ بردار
دستاتُ بردار
از گلوی من
از گلوی من
دستاتُ بردار
کوچه های شهر
پُرِ ولگرده
دل پُرِ درده
شب پر مَرد و
پُرِ نامرده
آهای خبردار
آهای خبردار
باغ داریم تا باغ
یکی غرق گل
یکی پُرِ خار
مرد داریم تا مرد
یکی سَرِ کار
یکی سَرِ بار
آهای خبردار
یکی سَرِ دار
توی کوچه ها
یه نسیم رفته
پیِ ولگردی
توی باغچه ها
پاییز اومده
پی نامردی
توی آسمون
ماهُ دق میده
ماهُ دق میده
دردِ بی دردی
پاییز اومده
پاییز اومده
پی نامردی
یه نسیم رفته
پی ولگردی
تو شب سیاه
تو شب تاریک
از چپ و از راست
از دور و نزدیک
یه نفر داره
جار میزنه جار
آهای غمی که
مثل یه بختک
رو سینه ی من
شده ای آوار
از گلوی من
دستاتُ بردار
دستاتُ بردار
از گلوی من
از گلوی من
دستاتُ بردار
دستاتُ بردار
از گلوی من
از گلوی من
دستاتُ بردار
دستاتُ بردار
از گلوی من
#همایون_شجریان
@chekamehsabz🍀
صیاد نان باشی وشکارشوی
در حین مردنت به زندگی دچار شوی
مابین زوزه وحشی هزاران گرگ
باگلویی که بوسیدش آزادی
یک ترانه ازهزار شوی
ما مرده ایم در همخوابی سکوت
ما روسپیان هم آغوش با ننگیم
ببین برادرمان برسردار میرقصد
ما خائنان اجنبی پرست این جنگیم
یکی به جرم شادی، یکی به جرم آزادی کلام
یکی زدرد نان، یکی زتلمبار قسطهای وام
یکی که نه نان داردو نه دندان دارد
بادختر آبستن زندانیش میشود تمام
مانقطه های سر خط این داستانیم
سرفصل این قصه گیسوان ژینا بود
حتی خدا با آنهمه مهربانیش
هم با ما بودو هم با آقا بود
کجایی فروغ؟ آینه نمانده
بگو نجات دهنده در کدامین گور است؟
من در سکوت باشم و باران بزند
هرروز داغ عزیزی....نفس کشیدنم زور است
#شکوفه_پورصفری
@chekamehsabz🍀
در حین مردنت به زندگی دچار شوی
مابین زوزه وحشی هزاران گرگ
باگلویی که بوسیدش آزادی
یک ترانه ازهزار شوی
ما مرده ایم در همخوابی سکوت
ما روسپیان هم آغوش با ننگیم
ببین برادرمان برسردار میرقصد
ما خائنان اجنبی پرست این جنگیم
یکی به جرم شادی، یکی به جرم آزادی کلام
یکی زدرد نان، یکی زتلمبار قسطهای وام
یکی که نه نان داردو نه دندان دارد
بادختر آبستن زندانیش میشود تمام
مانقطه های سر خط این داستانیم
سرفصل این قصه گیسوان ژینا بود
حتی خدا با آنهمه مهربانیش
هم با ما بودو هم با آقا بود
کجایی فروغ؟ آینه نمانده
بگو نجات دهنده در کدامین گور است؟
من در سکوت باشم و باران بزند
هرروز داغ عزیزی....نفس کشیدنم زور است
#شکوفه_پورصفری
@chekamehsabz🍀
می پندارم!
هرآنچه نیک است
ریشه در "عشق "دارد
و هرآنچه پلید
ریشه در "جهل"
و ما !
یک به یک
رسولانی هستیم
که کتابمان
چگونه اندیشیدن ماست!
و مکتبمان
چگونه زیستن ما!
...
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
هرآنچه نیک است
ریشه در "عشق "دارد
و هرآنچه پلید
ریشه در "جهل"
و ما !
یک به یک
رسولانی هستیم
که کتابمان
چگونه اندیشیدن ماست!
و مکتبمان
چگونه زیستن ما!
...
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
زرد و سرد و پوسیده تار و پود
کجایش زیباست پاییز ؟!
بهار
در خلسه آفتاب و پروانه ها
پلک هایم را خواهم چید ..
#افشین_د
@chekamehsabz🍀
کجایش زیباست پاییز ؟!
بهار
در خلسه آفتاب و پروانه ها
پلک هایم را خواهم چید ..
#افشین_د
@chekamehsabz🍀
در زخم ترین
خون نامه ی زمین
از لابه لای سنگهای آبی
روئید
بر تارک سیاه خاک!
رقصید
نیلوفرانه
بر گونه های صورتی برکه!
...
فردا
زنبورها
امید می مکند
در عشق بازی
باد و
هاگهای شاد
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
خون نامه ی زمین
از لابه لای سنگهای آبی
روئید
بر تارک سیاه خاک!
رقصید
نیلوفرانه
بر گونه های صورتی برکه!
...
فردا
زنبورها
امید می مکند
در عشق بازی
باد و
هاگهای شاد
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
رد دار و مازوت
گلویم را می خراشد
از گلوی کودکی لاغراندام
کلاغی می پرد
روی شانه ام می نشیند
خاله
فال می خری؟
و دستهای چوبی ام را زیر پاهای کلاغ
می لرزد
خورشید دودآلود
از شانه ی دیگرم طلوع می کند
و کلاغ
اینبار
خبر از پاییز نمی دهد
#مریم_ک
@chekamehsabz🍀
گلویم را می خراشد
از گلوی کودکی لاغراندام
کلاغی می پرد
روی شانه ام می نشیند
خاله
فال می خری؟
و دستهای چوبی ام را زیر پاهای کلاغ
می لرزد
خورشید دودآلود
از شانه ی دیگرم طلوع می کند
و کلاغ
اینبار
خبر از پاییز نمی دهد
#مریم_ک
@chekamehsabz🍀
Somber
Jorge Méndez
اگر روزی خواستی گریه کنی
مرا صدا بزن
قول نمی دهم بتوانم بخندانمت
ولی می توانم با تو بگریم...
اگر روزی برآن شدی که بگریزی
در این که مرا صدا بزنی هیچ درنگ مکن
قول نمی دهم از تو بخواهم که بمانی ولی می توانم با تو بگریزم...
اگر روزی نمی خواستی با کسی سخنی بگویی مرا صدا بزن تا با هم سکوت کنیم...
ولی اگر روزی مرا صدا زدی و من پاسخت ندادم به نزد من بشتاب
زیرا قطعاً من به تو نیاز خواهم داشت...
#گابریل_گارسیا_مارکز
@chekamehsabz🍀
مرا صدا بزن
قول نمی دهم بتوانم بخندانمت
ولی می توانم با تو بگریم...
اگر روزی برآن شدی که بگریزی
در این که مرا صدا بزنی هیچ درنگ مکن
قول نمی دهم از تو بخواهم که بمانی ولی می توانم با تو بگریزم...
اگر روزی نمی خواستی با کسی سخنی بگویی مرا صدا بزن تا با هم سکوت کنیم...
ولی اگر روزی مرا صدا زدی و من پاسخت ندادم به نزد من بشتاب
زیرا قطعاً من به تو نیاز خواهم داشت...
#گابریل_گارسیا_مارکز
@chekamehsabz🍀
بیزارم از دنیای خاکستری
سپید سپید
سیاه سیاه
چون تصویر نیک و بد خدایان
که سپیدی در سیاهی
وسیاهی در سپیدی
رخنه نمی کند
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
سپید سپید
سیاه سیاه
چون تصویر نیک و بد خدایان
که سپیدی در سیاهی
وسیاهی در سپیدی
رخنه نمی کند
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀