#عکسواره
به سین سرکشم سوگند
تاقلب
دشت
سینه ات
تاختم
و سوم شخص مفرد آنجا یافتم
به تمام نجابت ناجنس ناجورت
باختم
غروب در چشم طشت خونم نشست
مصدر "رفتن"
با قلم
قلبم
ساختم
#فرزادسنایی
@chekamehsabz🍀
به سین سرکشم سوگند
تاقلب
دشت
سینه ات
تاختم
و سوم شخص مفرد آنجا یافتم
به تمام نجابت ناجنس ناجورت
باختم
غروب در چشم طشت خونم نشست
مصدر "رفتن"
با قلم
قلبم
ساختم
#فرزادسنایی
@chekamehsabz🍀
#عکسواره
غوطه می خورم
در امنیت آبی سحر!
و آسمان
زیر پای زمین
چهارنعل می تازد
در انعکاس آب!
تردید رویا
نشسته
در سوگ حقیقت...
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
غوطه می خورم
در امنیت آبی سحر!
و آسمان
زیر پای زمین
چهارنعل می تازد
در انعکاس آب!
تردید رویا
نشسته
در سوگ حقیقت...
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
#عکسواره
اسب وحشی
از سلول انفرادی به
گلهی گورخرها نگاه میکرد
و شب
با فکر نعل و افسار شعری نوشت
" من همهی اسبهای جهانم
من و آزادی
دارایی دشتیم
پا پس بکش
ای انقطاع رهایی
پا پس بکش
ای حصر یالافشانی
آی گورخرهای رها...
من فردا
اسب خانگیام
حتی این شعر هم
از تملک من خارج است
پس بتازید بر آن
بتازید... "
#فیروزه
@chekamehsabz🍀
اسب وحشی
از سلول انفرادی به
گلهی گورخرها نگاه میکرد
و شب
با فکر نعل و افسار شعری نوشت
" من همهی اسبهای جهانم
من و آزادی
دارایی دشتیم
پا پس بکش
ای انقطاع رهایی
پا پس بکش
ای حصر یالافشانی
آی گورخرهای رها...
من فردا
اسب خانگیام
حتی این شعر هم
از تملک من خارج است
پس بتازید بر آن
بتازید... "
#فیروزه
@chekamehsabz🍀
#یاد_دوست
من اشک تو باشم و بچکم به لبت
افسانه ی بی دریغ بارم به شبت
تو خنده زنی بر نگهم، مجنون وار
لیلی شوم و واله ی آن تاب و تبت
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
من اشک تو باشم و بچکم به لبت
افسانه ی بی دریغ بارم به شبت
تو خنده زنی بر نگهم، مجنون وار
لیلی شوم و واله ی آن تاب و تبت
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
#یاد_دوست
میعاد تو شد قصه،فروریخت خیالم
بی روی عزیزت شده پاییز ، بهارم
یک روز بیا و بگذر از سر کویم
بر باد نشان عطر تنت سوی وصالم
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
میعاد تو شد قصه،فروریخت خیالم
بی روی عزیزت شده پاییز ، بهارم
یک روز بیا و بگذر از سر کویم
بر باد نشان عطر تنت سوی وصالم
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
"خانم میم"
-
-سلام خانم، میشه یه دقیقه وقتتونو بگیرم؟
-سلام جانم، بفرمائید!...
زنی تقریبا پنجاه ساله، کوتاه قامت و چادری ست، مودب و محجوب، دو دندان وسط از فک پایین افتاده، سبزه رو و ساده...
-من کارگر خونه هام، چند وقته بیکار شدم، چند جا کار می کردم ،یه عده شون رفتن کشورای خارجه، یکی دوتاشونم رفتن شهرستان...
از اطراف تهران می آید ساعت ۹ شب است، جمعه... و تازه الان باید برود خانه...
-شما تو همین محل زندگی می کنین؟
می گویم:بله
-از صبح میام تا غروب
-چقدر می گیرین؟
خجولانه می گوید :قابل شما رو نداره...
و بعد ازاینکه دوباره می پرسم ،نرخ یک روز کار از صبح تا شبش را می گوید.
-شماره موبایل دارین؟
-بله
...
شماره و اسمش را توی گوشیم ذخیره می کنم...
-باشه ، بهتون زنگ می زنم...
خانم "میم" می رود و من در جهت مخالفش راه می افتم، بوی تن خانوم "میم" ،در مسیر عبور ش و در هوای باران خورده، حس می شود، بوی عرق زنی کارگر که ساعت ۹ شب یک روز تعطیل، دنبال کار می گردد...
#مرجانه_جعفریان
#یازدهم_اردیبهشت
#روز_جهانی_کارگر
#مبارک_باد
@chekamehsabz🍀
-
-سلام خانم، میشه یه دقیقه وقتتونو بگیرم؟
-سلام جانم، بفرمائید!...
زنی تقریبا پنجاه ساله، کوتاه قامت و چادری ست، مودب و محجوب، دو دندان وسط از فک پایین افتاده، سبزه رو و ساده...
-من کارگر خونه هام، چند وقته بیکار شدم، چند جا کار می کردم ،یه عده شون رفتن کشورای خارجه، یکی دوتاشونم رفتن شهرستان...
از اطراف تهران می آید ساعت ۹ شب است، جمعه... و تازه الان باید برود خانه...
-شما تو همین محل زندگی می کنین؟
می گویم:بله
-از صبح میام تا غروب
-چقدر می گیرین؟
خجولانه می گوید :قابل شما رو نداره...
و بعد ازاینکه دوباره می پرسم ،نرخ یک روز کار از صبح تا شبش را می گوید.
-شماره موبایل دارین؟
-بله
...
شماره و اسمش را توی گوشیم ذخیره می کنم...
-باشه ، بهتون زنگ می زنم...
خانم "میم" می رود و من در جهت مخالفش راه می افتم، بوی تن خانوم "میم" ،در مسیر عبور ش و در هوای باران خورده، حس می شود، بوی عرق زنی کارگر که ساعت ۹ شب یک روز تعطیل، دنبال کار می گردد...
#مرجانه_جعفریان
#یازدهم_اردیبهشت
#روز_جهانی_کارگر
#مبارک_باد
@chekamehsabz🍀
#من_یک_کارگرم؛
لای شیار زخمهایم
گل گاو زبان می روید!
،بنفش کبود،
و
اوکه دوستش میدارم
دمنوشش میکند
تا که قلبم آرام شود!
نابرابری کارگریست
بی وقفه،
که دریچه قلبم مرا
آچار کشی میکند.
هرشب میمیرم
پشت ویترین زرگری
که محبوبم سالهاست
ارزانترین حلقه را
در آن نشان میکند.
میمیرم و
دزد ناامیدی بازهم جیب روز مزدم را میزند!
#شکوفه_پورصفری
@chekamehsabz🍀
لای شیار زخمهایم
گل گاو زبان می روید!
،بنفش کبود،
و
اوکه دوستش میدارم
دمنوشش میکند
تا که قلبم آرام شود!
نابرابری کارگریست
بی وقفه،
که دریچه قلبم مرا
آچار کشی میکند.
هرشب میمیرم
پشت ویترین زرگری
که محبوبم سالهاست
ارزانترین حلقه را
در آن نشان میکند.
میمیرم و
دزد ناامیدی بازهم جیب روز مزدم را میزند!
#شکوفه_پورصفری
@chekamehsabz🍀
#من_یک_کارگرم
حدود ۲۲ سال پیش کارگر یک شرکت بودم، روز کارگر یکی از بچه های اداری که مرا میشناخت، برای مراسمی که داشتند از من شعر و متن ادبی خواست و گفت خودت باید بخوانی، روز موعود پشت میکرفن رفتم و مقاله "انسانی به نام کارگر" را که با درد نوشته بودم خواندم، دوستم خودش را میخورد تا مقاله من تمام شود، مدیران وقت و نماینده اداره کار به هم نگاه میکردند، و کارگران که مرا میشناختند توقعی غیر از این نداشتند که فرزاد کارگر آرام اما با زبان سرخ غیر از این بنویسد....
آنروز گذشت و چندین نامه و مقاله دیگر تکان اساسی را داد و چند طرح مسکوت مانده در ان شرکت که به نفع کارگران بود و سالها بود خاک میخورد، اجرا شد ولی فرزاد آرام از ان شرکت اخراج شد و اولین طعم بیکاری را با کلی بدهکاری چشید، اما امروز دلش آرام است که حرکتی کرد ولو ناچیز....
من هنوز یک کارگرم.....
#فرزادسنایی
@chekamehsabz🍀
حدود ۲۲ سال پیش کارگر یک شرکت بودم، روز کارگر یکی از بچه های اداری که مرا میشناخت، برای مراسمی که داشتند از من شعر و متن ادبی خواست و گفت خودت باید بخوانی، روز موعود پشت میکرفن رفتم و مقاله "انسانی به نام کارگر" را که با درد نوشته بودم خواندم، دوستم خودش را میخورد تا مقاله من تمام شود، مدیران وقت و نماینده اداره کار به هم نگاه میکردند، و کارگران که مرا میشناختند توقعی غیر از این نداشتند که فرزاد کارگر آرام اما با زبان سرخ غیر از این بنویسد....
آنروز گذشت و چندین نامه و مقاله دیگر تکان اساسی را داد و چند طرح مسکوت مانده در ان شرکت که به نفع کارگران بود و سالها بود خاک میخورد، اجرا شد ولی فرزاد آرام از ان شرکت اخراج شد و اولین طعم بیکاری را با کلی بدهکاری چشید، اما امروز دلش آرام است که حرکتی کرد ولو ناچیز....
من هنوز یک کارگرم.....
#فرزادسنایی
@chekamehsabz🍀
Forwarded from اثیری... (فیروزه)
دودمانم برآب
آب در شوره زار
و شور بر ترکِ دستانم...
ما بدنبال نور بودیم
اما دیدیم
شبتابی تنفروشی میکند
آه ،ای خدایان سیاسی
ای دهانهای تردست
دودمانتان بر باد...
#فیروزه
@Astral_one
آب در شوره زار
و شور بر ترکِ دستانم...
ما بدنبال نور بودیم
اما دیدیم
شبتابی تنفروشی میکند
آه ،ای خدایان سیاسی
ای دهانهای تردست
دودمانتان بر باد...
#فیروزه
@Astral_one
#منیککارگرم
نماد صعود و انهدامِ جان و روح یک جامعه ، منم
چگونه راست بأیستم
چگونه خمیدگی و له شدگی استخوان تنم را به شعر درآورم
چگونه شعارهای سر در دزدخانه ها را باور کنم که میگویند رفاه کارگران
ما چاپیده شدهایم
قرن ها است که به بردگی
گرفتنمان!
فریاد بزن
گوش خرده بورژوا هارا کر کن
روزی جوانه خواهیم زد
بی رویش برگ
با پیوند ابدی ریشه هایمان .
#بلال_اصغری
@chekamehsabz🍀
نماد صعود و انهدامِ جان و روح یک جامعه ، منم
چگونه راست بأیستم
چگونه خمیدگی و له شدگی استخوان تنم را به شعر درآورم
چگونه شعارهای سر در دزدخانه ها را باور کنم که میگویند رفاه کارگران
ما چاپیده شدهایم
قرن ها است که به بردگی
گرفتنمان!
فریاد بزن
گوش خرده بورژوا هارا کر کن
روزی جوانه خواهیم زد
بی رویش برگ
با پیوند ابدی ریشه هایمان .
#بلال_اصغری
@chekamehsabz🍀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آزادی وقتی معنی دارد
که برای دشمنمان بخواهیم
وگرنه برای خودمان که طبیعی است
دکتر هما ناطق گنجینهی ارزشمند تاریخ و فرهنگ ایران بودند ایشان سابقه تدریس در دانشگاه سوربن و دانشگاه تهران را در کارنامه خود داشتند
و تحقیقات فراوانی در زمینه تاریخمشروطیت و دوران قاجار انجام داده بودند
@chekamehsabz🍀
که برای دشمنمان بخواهیم
وگرنه برای خودمان که طبیعی است
دکتر هما ناطق گنجینهی ارزشمند تاریخ و فرهنگ ایران بودند ایشان سابقه تدریس در دانشگاه سوربن و دانشگاه تهران را در کارنامه خود داشتند
و تحقیقات فراوانی در زمینه تاریخمشروطیت و دوران قاجار انجام داده بودند
@chekamehsabz🍀
انگار!
صد سال
از آمدنت
می گذرد....
انگار!
در ژرفنای تاریخ
جایی!
روزی!
کنار هم جنگیده ایم ...
انگار!
خونِ بهم آمیخته مان را
مادر زمین
در رگهای گلهای نورسته
جاری کرده.....
دامن سبز کوه را
نفس می کشم...
چقدر شقایق های وحشی
شبیه تواند!
...
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
صد سال
از آمدنت
می گذرد....
انگار!
در ژرفنای تاریخ
جایی!
روزی!
کنار هم جنگیده ایم ...
انگار!
خونِ بهم آمیخته مان را
مادر زمین
در رگهای گلهای نورسته
جاری کرده.....
دامن سبز کوه را
نفس می کشم...
چقدر شقایق های وحشی
شبیه تواند!
...
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
چقدر قلبم خسته است
در بعد از ظهر پنجشنبه !
صدایم در نمی آید
نگاهم ماهی مرده ایست
بی رونق
بی امتداد
در بعد از ظهر پنجشنبه !
و نشان هایی که
می جستم
گم شده اند
در انبوه شبح های
بی لبخند
در بعدازظهر پنجشنبه !
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
در بعد از ظهر پنجشنبه !
صدایم در نمی آید
نگاهم ماهی مرده ایست
بی رونق
بی امتداد
در بعد از ظهر پنجشنبه !
و نشان هایی که
می جستم
گم شده اند
در انبوه شبح های
بی لبخند
در بعدازظهر پنجشنبه !
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
Forwarded from اقلیم ادب و هنر (Mahhnaz_rz)
انگار!
صد سال
از آمدنت
می گذرد....
انگار!
در ژرفنای تاریخ
جایی!
روزی!
کنار هم جنگیده ایم ...
انگار!
خونِ بهم آمیخته مان را
مادر زمین
در رگهای گلهای نورسته
جاری کرده.....
دامن سبز کوه را
نفس می کشم...
چقدر شقایق های وحشی
شبیه تواند!
...
#مرجانه_جعفریان
خوانش :#مهناز_رضازاده
🆔️ @Eqlim_adab_o_honar
صد سال
از آمدنت
می گذرد....
انگار!
در ژرفنای تاریخ
جایی!
روزی!
کنار هم جنگیده ایم ...
انگار!
خونِ بهم آمیخته مان را
مادر زمین
در رگهای گلهای نورسته
جاری کرده.....
دامن سبز کوه را
نفس می کشم...
چقدر شقایق های وحشی
شبیه تواند!
...
#مرجانه_جعفریان
خوانش :#مهناز_رضازاده
🆔️ @Eqlim_adab_o_honar
شانه ای نیست برای گریستن!
دستی برای فشردن!
لبخندی از سر مهر!
و "تنهایی"
یگانه واژه ایست
که پژواکش
تن زمین را می لرزاند!
...
در عصای کهنه ی من!
هیچ معجزتی پنهان نیست...
باید ایستادگی کرد
و
رفت!
همین!
...
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
دستی برای فشردن!
لبخندی از سر مهر!
و "تنهایی"
یگانه واژه ایست
که پژواکش
تن زمین را می لرزاند!
...
در عصای کهنه ی من!
هیچ معجزتی پنهان نیست...
باید ایستادگی کرد
و
رفت!
همین!
...
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
از دستانم
پرنده روییده است
از چشمانم
نسترن!
و قلبم
چراگاه گوسفندان معصوم....
اینک!
مصونم
از ترس
از اندوه
از عشق
از تو
...
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
پرنده روییده است
از چشمانم
نسترن!
و قلبم
چراگاه گوسفندان معصوم....
اینک!
مصونم
از ترس
از اندوه
از عشق
از تو
...
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
باز ماندهایم
در تنگنای تاریکی
دست را تبر زدیم تا پلکانی شود برای رهایی
اما دریغ
هنوز گیجیم از آوار این همه مصیبت
و عجیب که به درد خو گرفتهایم
به انتظارنشستهایم
به انتظار دستی از ماورا
که پایان دهد به رنج
که پایان دهد به درد عمیق این سالیان سیاه
یا شاید
تاریخ انقضای عمرمان به سرآید !
و به زودی
پیامآوران تاریکی
در محبس تنگ و تاریک دیگری
پنهانمان خواهند کرد
باید پر بکشیم...
باید پرواز کنیم...
#فیروزه
@chekamehsabz🍀
در تنگنای تاریکی
دست را تبر زدیم تا پلکانی شود برای رهایی
اما دریغ
هنوز گیجیم از آوار این همه مصیبت
و عجیب که به درد خو گرفتهایم
به انتظارنشستهایم
به انتظار دستی از ماورا
که پایان دهد به رنج
که پایان دهد به درد عمیق این سالیان سیاه
یا شاید
تاریخ انقضای عمرمان به سرآید !
و به زودی
پیامآوران تاریکی
در محبس تنگ و تاریک دیگری
پنهانمان خواهند کرد
باید پر بکشیم...
باید پرواز کنیم...
#فیروزه
@chekamehsabz🍀
چنان قحط سالی شد اندر دمشق
که یاران فراموش کردند عشق
چنان آسمان بر زمین شد بخیل
که لب تر نکردند زرع و نخیل
بخوشید سرچشمههای قدیم
نماند آب، جز آب چشم یتیم
نبودی به جز آه بیوه زنی
اگر برشدی دودی از روزنی
چو درویش بی رنگ دیدم درخت
قوی بازوان سست و درمانده سخت
نه در کوه سبزی نه در باغ شخ
ملخ بوستان خورده مردم ملخ
در آن حال پیش آمدم دوستی
از او مانده بر استخوان پوستی
وگر چه به مکنت قوی حال بود
خداوند جاه و زر و مال بود
بدو گفتم: ای یار پاکیزه خوی
چه درماندگی پیشت آمد؟ بگوی
بغرید بر من که عقلت کجاست؟
چو دانی و پرسی سؤالت خطاست
نبینی که سختی به غایت رسید
مشقت به حد نهایت رسید؟
نه باران همی آید از آسمان
نه بر میرود دود فریاد خوان
بدو گفتم: آخر تو را باک نیست
کشد زهر جایی که تریاک نیست
گر از نیستی دیگری شد هلاک
تو را هست، بط را ز طوفان چه باک؟
نگه کرد رنجیده در من فقیه
نگه کردن عالم اندر سفیه
که مرد ار چه بر ساحل است، ای رفیق
نیاساید و دوستانش غریق
من از بینوایی نیم روی زرد
غم بینوایان رخم زرد کرد
نخواهد که بیند خردمند، ریش
نه بر عضو مردم، نه بر عضو خویش
یکی اول از تندرستان منم
که ریشی ببینم بلرزد تنم
منغص بود عیش آن تندرست
که باشد به پهلوی بیمار سست
چو بینم که درویش مسکین نخورد
به کام اندرم لقمه زهر است و درد
یکی را به زندان درش دوستان
کجا ماندش عیش در بوستان؟
#سعدی
#بوستان
@chekamehsabz🍀
که یاران فراموش کردند عشق
چنان آسمان بر زمین شد بخیل
که لب تر نکردند زرع و نخیل
بخوشید سرچشمههای قدیم
نماند آب، جز آب چشم یتیم
نبودی به جز آه بیوه زنی
اگر برشدی دودی از روزنی
چو درویش بی رنگ دیدم درخت
قوی بازوان سست و درمانده سخت
نه در کوه سبزی نه در باغ شخ
ملخ بوستان خورده مردم ملخ
در آن حال پیش آمدم دوستی
از او مانده بر استخوان پوستی
وگر چه به مکنت قوی حال بود
خداوند جاه و زر و مال بود
بدو گفتم: ای یار پاکیزه خوی
چه درماندگی پیشت آمد؟ بگوی
بغرید بر من که عقلت کجاست؟
چو دانی و پرسی سؤالت خطاست
نبینی که سختی به غایت رسید
مشقت به حد نهایت رسید؟
نه باران همی آید از آسمان
نه بر میرود دود فریاد خوان
بدو گفتم: آخر تو را باک نیست
کشد زهر جایی که تریاک نیست
گر از نیستی دیگری شد هلاک
تو را هست، بط را ز طوفان چه باک؟
نگه کرد رنجیده در من فقیه
نگه کردن عالم اندر سفیه
که مرد ار چه بر ساحل است، ای رفیق
نیاساید و دوستانش غریق
من از بینوایی نیم روی زرد
غم بینوایان رخم زرد کرد
نخواهد که بیند خردمند، ریش
نه بر عضو مردم، نه بر عضو خویش
یکی اول از تندرستان منم
که ریشی ببینم بلرزد تنم
منغص بود عیش آن تندرست
که باشد به پهلوی بیمار سست
چو بینم که درویش مسکین نخورد
به کام اندرم لقمه زهر است و درد
یکی را به زندان درش دوستان
کجا ماندش عیش در بوستان؟
#سعدی
#بوستان
@chekamehsabz🍀