چگونه زندگی کنیم؟
2 subscribers
132 photos
61 videos
1 file
بِسْمِ ٱللّٰهِ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحيم

تابع قوانین جمهوری اسلامی

کمکمون کنید تا ‌مثل قبل شادتون کنیم💪😂


@chegonehzendegikonim
Download Telegram
لطفا دوستان خود را به این کانال دعوت کنید
✔️✔️مهربان که باشی
صبح هم زیباست،
خورشید هم زیباست...

آسمان رنگ دیگری دارد
روزت رویایی است...

اگر تو بخواهی.
برای مهربانی همیشه بهانه
پیدا می‌شود...

@chegonehzendegikonim
اگر عـــقل امــروزمو داشتم
هیچ وقت اشتباهات دیــروزمو نمی کردم
ولی اگر اشتباهات دیـــروز مو نمی کردم
عــــقل امروزمو نداشتم
پس باید از اشتباهات نهایت استفاده رو کرد
پروفسورسمیعی

@chegonehzendegikonim
✔️✔️
این سیکل موفقیت رو بخاطر بسپار و رعایت کن تا برسی به موفقیت.

@chegonehzendegikonim
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
12 ترفند ویژه برای شیفتگان سفر در دل طبیعت

Chegonehzendegikonim
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
"هرگز نترسید که صدایتان را برای صداقت، حقیقت و شفقت بالا ببرید"

بخشی از سخنرانی تاثيرگذار ویلیام فاکنر برای فارغ التحصیلان دانشگاه آکسفورد.

@chegonehzendegikonim
در کشور دانمارک با قطار سفر میکردم. بچه ای بسیار شلوغ میکرد...
خواستم او را آرام کنم به او گفتم اگر آرام باشد برای او شکلات خواهم خرید. آن بچه قبول کرد و آرام شد. قطار به مقصد رسید و من هم خیلی عادی از قطار پیاده شده و راهم را کشیدم و رفتم. ناگهان پلیس مرا خواند و اعلام نمود شکایتی از شما شده مبنی بر اینکه به این بچه دروغ گفته ای. به او گفته ای شکلات میخرم ولی نخریدی!!

با کمال تعجب بازداشت شدم! در آنجا چند مجرم دیگر بودند مثل دزد و قاچاقچی!! آنها با نظر عجیبی به من می نگریستند که تو دروغ گفته ای آن هم به یک بچه!! به هر حال جریمه شده و شکلات را خریدم و عبارتی بر روی گذرنامه ام ثبت کردند که پاک نمودن آن برایم بسیار گران تمام شد!! آنها گدای یک بسته شکلات نبودند. آنها نگران بدآموزی بچه شان بودند و اینکه اعتمادش را نسبت به بزرگترها از دست بدهد و فردا اگر پدر و مادرش حرفی به او زدند او باور نکند! اما در کشور ما، گول زدن به عنوان روش تربیتی استفاده می شود.

📚 چرا عقب افتاده ایم
👤 علی محمد ایزدی

@chegonehzendegikonim
عمر عقاب ۷۰ سال است ولی به ۴۰ که رسید چنگال هایش بلند شده و انعطافِ گرفتن طعمه را دیگر ندارد..
نوک تیزش کند و بلند و خمیده میشود و شهبال های کهنسال بر اثر کلفتی پَر به سینه میچسبد و دیگر پرواز برایش دشوار است.

آنگاه عقاب است و دوراهی:
بمـیرد یـــــا دوباره متولد شود
ولی چگونه؟؟

عقاب به قله ای بلند میرود نوک خود را آنقدر بر صخره ها میکوبد تا کنده شود و منتظر میماند تا نوکی جدید بروید. با نوک جدید تک تک چنگال هایش را از جای میکَند تا چنگال نو درآید. و بعد شروع به کندن پَرهای کهنه میکند.
این روند دردناک 150 روز طول میکشد ولی پس از 5 ماه عقاب تازه ای متولد میشود که میتواند 30 سال دیگر زندگی کند.

برای زیستن باید تغییر کرد.
درد کشید...
از آنچه دوست داشت گذشت.
عادات و خاطرات بد را از یاد برد و دوباره متولد شد.
یـــــا بايد مُرد...
انتخاب با خودِ توست...

*تمثیل سرخپوستی

@chegonehzendegikonim
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
برای اینکه به راحتی در داخل ماشین نوشیدنی استفاده کنید اما ریخت و پاش و کثیفی نداشته باشه حتما این ترفندها رو یاد بگیرید

@chegonehzendegikonim
سیر حرکت جسد پس از مرده شدن در زیر خاک
@chegonehzendegikonim
✔️✔️اگر عقیده ی مخالف شما را
عصبانی می کند، نشانه ی آن است که
شما ناخودآگاه می دانید که
دلیل مناسبی برای آنچه
فکر می کنید، ندارید!
@chegonehzendegikonim
امام على عليه السلام:

زن، گُل است، نه پيشكار. پس در همه حال ، با او مدارا كن، و با وى، به خوبى همنشينى نما تا زندگى ات باصفا شود.

📚من لا يحضره الفقيه


┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
🔵 امام رضا (ع):

🔰خود را با كار مداوم‌ خسته‌ نكنيد و براى‌ خود تفريح‌ و تنوع‌ قرار دهيد.

📚 بحار، ج‌ 78 ،ص‌ 346
یک حکایت🕊

کیست که با خدا معامله کند

آورده اند که مردی پارسا، از نیک مردان روزگار ، روزی تنها پول موجود در خانه را برداشت و به بازار رفت تا خوراک برای اهل منزل بخرد.

و عده ای را دید که با هم گلاویز شده اند و مشغول دعوا و جدال و خصومت هستند. به آنها گفت: جدال و دعوای شما برای چیست؟ گفتند: بخاطر مقداری پول!

مرد پارسا پول خود را که اتفاقا به اندازه مقدار مورد نزاع بود به ایشان بخشید و بین آنها آشتی برقرار کرد. سپس به خانه رفت و قصه را برای همسرش تعریف کرد.

همسر گفت: خوب کردی ، درست کردی ، صواب کردی ...!

سپس در همه خانه گشت تا چیزی برای فروش پیدا کند. ریسمانی در خانه بود آنـرا به مــــــرد داد تا آن را بفروشد و غذایی تهیه کند. آن مرد ریسمان را به بازار برد اما هیچ کس آنرا نخرید. هنگام برگشت به خانه مردی را دید که مـــاهی می فروشد و کسی ماهی او را نمیخرد گفت: ای دوست! ماهی تو را کسی نمی خرد و ریسمـــان من را هم !‏

چطور می بینی که با یکدیگر معامله ای انجام دهیم؟ مرد ماهی فروش قبول کرد. ریسمان به مرد داد و ماهی را گرفت و بسمت خانه روان شد. چون شکم ماهی را شکافتند مروارید بزرگ و پر بهائی از آن بیرون آمد !

مروارید را به بازار بردند و آنرا به صدها هزار درهم فروختند! ... و از برکت آن مال زندگی توام با خداپرستی و فروتنی و نیکوکاری می گذراندند ... روزی سائلی بر در خانه ی آنها آمد و گفت: مردی درمانده و فقیرم، همسر و فرزندانی نزار و پریشـان دارم با من مدارا و مهربانی کنید. زن به مردش نگریست و گفت : به خدا قسم همین حال را ما داشتیم تا خداوند به ما نعمت داد و آســـانی و آسایش بخشید. شکر آن است که این نعمت موجود را با این فقیر تقسیم کنیم . پس آن را دو بخش کردند و یکی را به فقیر دادند . فقیر مال را گرفت و کمی دور شد . ســـپس برگشت و گفت: من فقیر نیستم ! من فرستاده ی خدا هستم به سمت شما ! خداوند شما را آزمایش کـــــرد. در وفـور نعمت شکر کردید و در پریشانی صبر نمودید. پس در دنیا شما را بی نیاز کرد و در آخــــرت آن ببینید که هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده و به خاطر کسی هم نگذشته باشد ... !

(کشف الاسرار – میبدی)


یکی دیگر از موارد معامله با خداوند، قرض الحسنه است. قرآن کریم می فرماید: کیست که خدا را قرض الحسنه دهد تا برای او دو چندانش کند و او را پاداشی نیکو باشد.» (حدید /11)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مقاومت شیشه در برابر سارقين 😳😳😳
@chegonehzendegikonim
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شگفتا!!!!🤣🤣🤣🤣
@chegonehzendegikonim
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ده راهکار جالب
حتماً ببینید 🙏🙏🙏
@chegonehzendegikonim
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ادامه _:
ده راهکار جالب
حتماً ببینید 🙏🙏🙏
@chegonehzendegikonim
🌺 *دو برادر*👬🌺
سال ها دو برادر با هم در مزرعه ای که از پدرشان به ارث رسیده بود، زندگی می کردند.
یک روز به خاطر یک سوء تفاهم کوچک، با هم جرو بحث کردند.
پس از چند هفته سکوت، اختلاف آنها زیاد شد و از هم جدا شدند.
یک روز صبح در خانه برادر بزرگ تر به صدا درآمد. وقتی در را باز کرد، مرد نجـاری را دید. نجـار گفت:«من چند روزی است که دنبال کار می گردم، فکرکردم شاید شما کمی خرده کاری در خانه و مزرعه داشته باشید، آیا امکان دارد که کمکتان کنم؟»
برادر بزرگ تر جواب داد: «بله، اتفاقاً من یک مقدار کار دارم. به آن نهر در وسط مزرعه نگاه کن، آن همسایه در حقیقت برادر کوچک تر من است.
او هفته گذشته چند نفر را استخدام کرد تا وسط مزرعه را کندند و این نهر آب بین مزرعه ما افتاد. او حتماً این کار را بخاطر کینه ای که از من به دل دارد، انجام داده.»
سپس به انبار مزرعه اشاره کرد و گفت:« در انبار مقداری الوار دارم، از تو می خواهم تا بین مزرعه من و برادرم حصار بکشی تا دیگر او را نبینم.» .
نجار پذیرفت و شروع کرد به اندازه گیری و اره کردن الوار. برادر بزرگ تر به نجار گفت:« من برای خرید به شهر می روم، اگر وسیله ای نیاز داری برایت بخرم ؟ " نجار در حالی که به شدت مشغول کار بود جواب داد: " نه چیزی لازم ندارم"
هنگام غروب وقتی کشاورز به مزرعه برگشت, چشمانش از تعجب گرد شد. حصاری در کار نبود. نجار به جای حصار یک پل روی نهر ساخته بود.
کشاورز با عصبانیت رو به نجار کرد و گفت : "مگر من به تو نگفته بودم برایم حصار بسازی؟ "
در همین لحظه برادر کوچک تر از راه رسید و با دیدن پل فکر کرد که برادرش دستور ساختن ان را داده, از روی پل عبور کرد و برادر بزرگش را در اغوش گرفت و از او برای کندن نهر معذرت خواست.
وقتی برادر بزرگتر برگشت, نجار را دید که جعبه ابزارش را روی دوشش گذاشته و در حال رفتن است.
کشاورز نزد او رفت و بعد از تشکر از او خواست تا چند روزی میهمان او و برادرش باشد.
نجار گفت : "دوست دارم بمانم ولی پل های زیادی هست که باید انها را بسازم"
*راستی*
تا
*بحال واسه چند نفر*
*پل ساختیم؟!!!*
یا
*بین خودمون*
و
*چند نفر*
*از عزیزانمون*
*حصار کشیدیم ؟!!!*
سازنده ترین کلمه «گذشت» است
آن را تمرین کن!
پرمعنی ترین کلمه «ما» است
آن را به کار بر!
عمیق ترین کلمه «عشق» است
به آن ارج بده!
بی رحم ترین کلمه «تنفر» است
با آن بازی نکن!
خودخواهانه ترین کلمه «من» است
از آن حذر ،کن
@chegonehzendegikonim