This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مو طلا بافته و نقره تن و پنجه بلور
آفتاب آمده از جاده ی ابریشم دور
مملو از شوق حضور
منتظر مانده لب پنجره ات
غرق در شادی و شور
تا به گلدان خیال تو ببخشد گل نور
تا تو چون فاخته ها
مثل دلباخته ها
بالهای مژه ات را بگشایی با ناز
تا تو در سمفونی این پرواز
صبح خود را بنوازی و بسازی آغاز
در هوایی که نفسهای تو جاریست در آن
شعله ها باز به رقص آمده اند
می تراود به طراوت گل سرخ از قوری
چای دم میزند از رایحه ی باغ بهشت
در پگاهی که شده چشم جهان روشن از عشق
باز کن دفتر پرخاطره ی پنجره را
و ببین صفحه ای از منظره را
با مداد آینه در قصر زلالینگی آب بکش
با مداد عاشقی یک دل بی تاب بکش
روز نو، روزی نو، شادی نایاب بکش
وا کن آغوش به روی تب و تابی ابدی
و به لبخند خدایی که همین نزدیکی ست
مهربانانه بگو "صبح بخیر"
#شهرادميدرى
#پنجره_ی_جانت_را_رو_به_ضیافت_آفتاب_بگشا
#طلوع_را_به_خلوت_روحت_مهمان_کن
آفتاب آمده از جاده ی ابریشم دور
مملو از شوق حضور
منتظر مانده لب پنجره ات
غرق در شادی و شور
تا به گلدان خیال تو ببخشد گل نور
تا تو چون فاخته ها
مثل دلباخته ها
بالهای مژه ات را بگشایی با ناز
تا تو در سمفونی این پرواز
صبح خود را بنوازی و بسازی آغاز
در هوایی که نفسهای تو جاریست در آن
شعله ها باز به رقص آمده اند
می تراود به طراوت گل سرخ از قوری
چای دم میزند از رایحه ی باغ بهشت
در پگاهی که شده چشم جهان روشن از عشق
باز کن دفتر پرخاطره ی پنجره را
و ببین صفحه ای از منظره را
با مداد آینه در قصر زلالینگی آب بکش
با مداد عاشقی یک دل بی تاب بکش
روز نو، روزی نو، شادی نایاب بکش
وا کن آغوش به روی تب و تابی ابدی
و به لبخند خدایی که همین نزدیکی ست
مهربانانه بگو "صبح بخیر"
#شهرادميدرى
#پنجره_ی_جانت_را_رو_به_ضیافت_آفتاب_بگشا
#طلوع_را_به_خلوت_روحت_مهمان_کن