#نظم_گروهی
#اصول_پیمایش_جمعی
بخش دوم
«سکوت در طبیعت»
مقدمه ایی بر دلیل های تحریر این نوشتار:
« یکی از روزها که به تنهایی در حال صعود به قله زو مشهد بودم، با گروهی برخوردم که با تعداد بسیار زیادی در حال صعود و مشخصه مهم این گروه این بود که در ابتدای این خیل عظیم، فردی یک اسپیکر بزرگ را بر دوش حمل می کرد و با همین وضعیت فردی در میانه و همچنین در انتهای گروه، سه آهنگ متفاوت که بیشتر از آن دیش دیش، کلماتی مبهم همراه ته مایه هایی از فحش می بارید تا یک موسیقی موجه آرام بخش!
از همه مهم تر اینکه کسی به آهنگ ها گوش نمی کرد، و همه با هم مشغول صحبت بودند!»
خستگی های زندگی شهری را همه می شناسند، وفور ساختمان های مربع و مستطیل، خاکستری بتن، آسفالت، حجم زیاد دود، آدم های کمتر خوشحال، سقوط ریال، افزایش تورم و هزاران مقوله شاد دیگر که برای هر روز و باید گفت هر ساعت که برای ما تدارک می بینند!
خوب حالا تصمیم گرفتی، فرصتی به تن و روان وامانده بدهی و گوش های خسته از بوق و ترافیک را وعده می دهی:
«رواق چشم من سرای توست!»
می خواهی خرقه سالوس و ریای شهری را بیرون آوری به آرامش و به اصطلاح می خواهی مدتی هرچند کوتاه «ریلکس» کنی!
گروهی را انتخاب، و وقت همیشه نبوده را تنظیم، گاهی قراری را لغو، گاهی حتی غیبت غیر مجاز، خلاصه آن که می خواهی خودت را به مام طبیعت بسپاری!
در زمان موعد، اگر همه چیزی درست باشد، کسی دیر نکرده، زمین و زمان به تو ارفاق نموده و درنهایت حرکت را با گروه آغاز، کم کم دور می شوی، کم کم صدای شهر گم، کم کم صدای پرندگان را می شنوی، با خودت شعری زمزمه، که ناگهان چه می شود؟
یک گروه را می بینی که با یک اسپیکر به قامت حضرت نوح یعنی دو وجب بلندتر از قامت بلندترین انسان روی زمین ( همان ها که معروفند به اسپیکر باغی! ) یک آهنگ با صدای بلند از جانب کسانی که همراه تو هستند یا از کنارت عبور و خلاصه، راه می روند بر روی اعصاب و روانت!
کاش یک آهنگ ملایم، آهنگی که ترانه خوبی داشته باشد، ملودی مناسب!
می خواهی فرار کنی که می بینی دوباره به دام همان مصیبت های شهری و سر و صدا می افتی!
خوب اگر کمی منصف تر باشیم، می گوییم:
«آهنگ است دیگر، بگذار حالش را ببرند، جوان هستند و....»
بله اشکالی ندارد! اما شما برو یک گوشه ایی دنج، با خودت خلوتی کن، و حالی به خودت بده، اما بحث پیمایش در طبیعت متفاوت است، چرا؟
وقتی در طبیعت هستی و نتوانی به آوای طبیعت گوش کنی پس چه زمانی؟ آمدنت بهر چه بود؟
این آهنگ ها را همیشه می توانی گوش کرد، اما درک طبیعت، زمان می خواهد و مکان!
چه کسی تضمین داده که ما همیشه در کوه و دشت خواهیم بود؟
(سوای بدبختی های جاری چون تصادف، سکته و حوادث خودجوش!
حالا کمکم باید سایه جنگ را هم بر زندگی خود روا بداریم!)
نکته بعد:
همه ما باید بدانیم که طبیعت ملک شخصی نیست!
طبیعت اموال عمومی است و فضای آن اشتراکی، آیا مطمئنید که همه میخواهند با همین ولوم، همین آهنگ شما را گوش کنند؟ شما آمدی یک آهنگ مورد علاقه خودت را انتخاب کردی، آیا همه این آهنگ شما را دوست دارند؟
نکته مهم:
طبیعتی که ما در آن هستیم، ساکنان اولیه و اصلی آن حیواناتی هستند که ما وارد حریم آن ها می شویم، آیا بهتر نیست رسم ادب و احترام به میزبانان را رعایت کنیم؟
آیا سلایق همه یکی است؟
حتی شما دوست عزیزی که فکر می کنی، هایده و استاد شجریان و آقای نوری و معین و ... را همه دوست دارند، پس پخش آن چه اشکالی دارد؟
خیر، همین طور که ما از حرف های رکیک به اصطلاح ترانه های امروزی حالی نبرده، و می گویم که این ترانه ها نه ریتم و نه آهنگ و نه ترانه سرا دارد مخلوطی از مبهم های ناهنجار است، هستند کسانی که همین ها را دوست دارند!
در مجموع نتیجه گیری می کنیم:
فضای عمومی طبیعت، همگانی است،
لطفا موسیقی بلند را بخصوص حین پیمایش، به گوش مردم فرو نکنیم!
دست برداریم از این خودخواهی ها و بیایم اخلاق جمعی خود را مرتب پالایش کرده و مدام خودمان را به چوب نقادی کشیده تا مگر کم کم بتوانیم درک بهتری از سکوت، آرامش و حس خوب طبیعت در کنار هم و باهم ببریم، و
نکته آخر:
طبیعت حتی جای بلند حرف زدن، فریاد هایی که سه کوه آن طرف تر هم تمام جانوران و گیاهان را از جای در می آورد نیست!
کسی با خنده و شوخی و ترانه مخالف نیست، لطفا جایگاه آن را بررسی کنیم و به فضای معنوی، سکوت و آرامش طبیعت، کسانی که طبیعت را برای سکوت و آرامش آن انتخاب کرده اند احترام بگذاریم...
بیاید مثل همه مردم دنیا که رو به پیشرفت هستند، سعی کنیم:
خوب رانندگی کنیم،
به پیاده و سواره احترام بگذاریم،
به طبیعت عشق بورزیم،
اخلاق جمعی را بر خودخواهی های فردی ترجیح بدهیم،
دنیا را بر مدار تصمیم های فردی خود ننویسیم،
در مجموع:
«یک ایرانی در خور تمدن آریایی باشیم ....»
#حجت_فرهنگدوست
@Farhang_Art
@Art_Farhang
#اصول_پیمایش_جمعی
بخش دوم
«سکوت در طبیعت»
مقدمه ایی بر دلیل های تحریر این نوشتار:
« یکی از روزها که به تنهایی در حال صعود به قله زو مشهد بودم، با گروهی برخوردم که با تعداد بسیار زیادی در حال صعود و مشخصه مهم این گروه این بود که در ابتدای این خیل عظیم، فردی یک اسپیکر بزرگ را بر دوش حمل می کرد و با همین وضعیت فردی در میانه و همچنین در انتهای گروه، سه آهنگ متفاوت که بیشتر از آن دیش دیش، کلماتی مبهم همراه ته مایه هایی از فحش می بارید تا یک موسیقی موجه آرام بخش!
از همه مهم تر اینکه کسی به آهنگ ها گوش نمی کرد، و همه با هم مشغول صحبت بودند!»
چرا سکوت در طبیعت مهم است؟
خستگی های زندگی شهری را همه می شناسند، وفور ساختمان های مربع و مستطیل، خاکستری بتن، آسفالت، حجم زیاد دود، آدم های کمتر خوشحال، سقوط ریال، افزایش تورم و هزاران مقوله شاد دیگر که برای هر روز و باید گفت هر ساعت که برای ما تدارک می بینند!
خوب حالا تصمیم گرفتی، فرصتی به تن و روان وامانده بدهی و گوش های خسته از بوق و ترافیک را وعده می دهی:
«رواق چشم من سرای توست!»
می خواهی خرقه سالوس و ریای شهری را بیرون آوری به آرامش و به اصطلاح می خواهی مدتی هرچند کوتاه «ریلکس» کنی!
گروهی را انتخاب، و وقت همیشه نبوده را تنظیم، گاهی قراری را لغو، گاهی حتی غیبت غیر مجاز، خلاصه آن که می خواهی خودت را به مام طبیعت بسپاری!
در زمان موعد، اگر همه چیزی درست باشد، کسی دیر نکرده، زمین و زمان به تو ارفاق نموده و درنهایت حرکت را با گروه آغاز، کم کم دور می شوی، کم کم صدای شهر گم، کم کم صدای پرندگان را می شنوی، با خودت شعری زمزمه، که ناگهان چه می شود؟
یک گروه را می بینی که با یک اسپیکر به قامت حضرت نوح یعنی دو وجب بلندتر از قامت بلندترین انسان روی زمین ( همان ها که معروفند به اسپیکر باغی! ) یک آهنگ با صدای بلند از جانب کسانی که همراه تو هستند یا از کنارت عبور و خلاصه، راه می روند بر روی اعصاب و روانت!
کاش یک آهنگ ملایم، آهنگی که ترانه خوبی داشته باشد، ملودی مناسب!
می خواهی فرار کنی که می بینی دوباره به دام همان مصیبت های شهری و سر و صدا می افتی!
خوب اگر کمی منصف تر باشیم، می گوییم:
«آهنگ است دیگر، بگذار حالش را ببرند، جوان هستند و....»
بله اشکالی ندارد! اما شما برو یک گوشه ایی دنج، با خودت خلوتی کن، و حالی به خودت بده، اما بحث پیمایش در طبیعت متفاوت است، چرا؟
وقتی در طبیعت هستی و نتوانی به آوای طبیعت گوش کنی پس چه زمانی؟ آمدنت بهر چه بود؟
این آهنگ ها را همیشه می توانی گوش کرد، اما درک طبیعت، زمان می خواهد و مکان!
چه کسی تضمین داده که ما همیشه در کوه و دشت خواهیم بود؟
(سوای بدبختی های جاری چون تصادف، سکته و حوادث خودجوش!
حالا کمکم باید سایه جنگ را هم بر زندگی خود روا بداریم!)
نکته بعد:
همه ما باید بدانیم که طبیعت ملک شخصی نیست!
طبیعت اموال عمومی است و فضای آن اشتراکی، آیا مطمئنید که همه میخواهند با همین ولوم، همین آهنگ شما را گوش کنند؟ شما آمدی یک آهنگ مورد علاقه خودت را انتخاب کردی، آیا همه این آهنگ شما را دوست دارند؟
نکته مهم:
طبیعتی که ما در آن هستیم، ساکنان اولیه و اصلی آن حیواناتی هستند که ما وارد حریم آن ها می شویم، آیا بهتر نیست رسم ادب و احترام به میزبانان را رعایت کنیم؟
آیا سلایق همه یکی است؟
حتی شما دوست عزیزی که فکر می کنی، هایده و استاد شجریان و آقای نوری و معین و ... را همه دوست دارند، پس پخش آن چه اشکالی دارد؟
خیر، همین طور که ما از حرف های رکیک به اصطلاح ترانه های امروزی حالی نبرده، و می گویم که این ترانه ها نه ریتم و نه آهنگ و نه ترانه سرا دارد مخلوطی از مبهم های ناهنجار است، هستند کسانی که همین ها را دوست دارند!
در مجموع نتیجه گیری می کنیم:
فضای عمومی طبیعت، همگانی است،
لطفا موسیقی بلند را بخصوص حین پیمایش، به گوش مردم فرو نکنیم!
دست برداریم از این خودخواهی ها و بیایم اخلاق جمعی خود را مرتب پالایش کرده و مدام خودمان را به چوب نقادی کشیده تا مگر کم کم بتوانیم درک بهتری از سکوت، آرامش و حس خوب طبیعت در کنار هم و باهم ببریم، و
نکته آخر:
طبیعت حتی جای بلند حرف زدن، فریاد هایی که سه کوه آن طرف تر هم تمام جانوران و گیاهان را از جای در می آورد نیست!
کسی با خنده و شوخی و ترانه مخالف نیست، لطفا جایگاه آن را بررسی کنیم و به فضای معنوی، سکوت و آرامش طبیعت، کسانی که طبیعت را برای سکوت و آرامش آن انتخاب کرده اند احترام بگذاریم...
بیاید مثل همه مردم دنیا که رو به پیشرفت هستند، سعی کنیم:
خوب رانندگی کنیم،
به پیاده و سواره احترام بگذاریم،
به طبیعت عشق بورزیم،
اخلاق جمعی را بر خودخواهی های فردی ترجیح بدهیم،
دنیا را بر مدار تصمیم های فردی خود ننویسیم،
در مجموع:
«یک ایرانی در خور تمدن آریایی باشیم ....»
#حجت_فرهنگدوست
@Farhang_Art
@Art_Farhang