📺 کافه ziya خان 💚
77 subscribers
37.8K photos
12.6K videos
392 files
6.72K links
به توکل نام اعظمت
📅تاسیس۹۴/۹/۱۱

#ضیاران_۳۰۱۰
برای پیدا کردن چیزایی که میخواید:
#ضیاکلیپ #ضیاموزیک #طنضیا #ضیاگیف #دلنوشته #ضیادل

اینستا:
https://instagram.com/caffe_ziya_khan?utm_medium=copy_li

پیام:
https://t.me/HarfBeManBOT?start=MTQ0NTA1MjQ0MQ
Download Telegram
Forwarded from 📺 کافه Ziya خان  (F@RiDeH🌸)
ماجراهای منو بابا
خاطرات چای
#طنزینه_های_ضیایی

(بابا نشسته میخوای بری باهاش حرف بزنی)
_بابا جونم میشه حرف بزنیم?
+دخترم قبلش یه چایی بیار برام

(پای تلوزیون نشسته)
_بابا میزنی شبکه يک ، فرمول ببینم؟!
+آره... به شرطی که یه چایی دبش برام بیاری

(تو آشپز خونم)
+دخترم کجایی؟!
_ آشپز خونه..
+حالا که اونجایی واسم یه چایی قند پهلو بیار

(موبایلمو میارم پیشش یه فیلم باحال نشونش بدم)
_بابا یه دقه ول کن اون أخبار کوفتی رو... اینو ببین!
+پس واسم یه چایی نبات بیار...



و همچنان ادامه دارد....

😐😉😁😐😉😁


کاملا واقعی

@caffe_ziya_khan
#کافه_ziya_خان
#فریده
Forwarded from 📺 کافه Ziya خان  (F@RiDeH🌸)
ماجراهای منو بابا

#طنزینه_های_ضیایی

هممون پای تلوزیون نشستیم و کلی با بخش دوم برنامه فرمول جان و تکیه کلام های جناب قانع حال کردیم و به لب زدن آقای مجری هم کلی خندیدیم که اصن بلد نبود 😂
بابا بهم گفت تکیه کلام هاش چی بود..؟!
منم جو گیر شدم و بلند شدم،
انگشت اشاره رو گرفتم سمتش و مثل خواننده ها بلند گقتم: پرفسور تویی... بقیه عداتم نمیتونن دربیارن!!!
همونطور که مثل مجسمه نشسته بود چهرش هیچ تغیری نکرد
از نگاهش خوندم که انگار تو دلش گفت: دخترم دیگه رد داده!


از داداش و مامانم بگذریم..



خب چیکار کنم... برنامه هیجانی شد 😏



😂😅😂

#فریده

@caffe_ziya_khan

#کافه_ziya_خان
Forwarded from 📺 کافه Ziya خان  (F@RiDeH🌸)
ماجراهای منو بابا

#طنزینه_های_ضیایی

از خواب پاشدم و صدای آقای مجری داشت میومد
با چشم خواب آلود رفتم وضو گرفتم و نماز خوندم تازه فهمیدم مامانم آشپز خونس! 😐😶
داداشم همین که منو دید گفت:فریده... بیا که شب یلدا رگباری هدیه میدن!
گفتم: آره بسکه من شانس دارما!!! والا شب یلدا هم هیچی به آدم نمیدن
به آقای مجری نگاه میکردم و با خودم میگفتم: کاش بهم یه کتاب هدیه میدادن... آسمون که به زمین نمیاد آخه!
تو حال خودم بودم که تیتراژ پایانی پخش شد
مامانم سریع گفت: بزن اونور... بزن اونور...
گفتم: وا مامان قشنگ میخونه که
گفت: انگار یه روح راه افتاده تو خیابون... تصویرش رو مگه نمیبینی!
ترجیح دادم به افق خیره بشم و تو حال خودم باشم



چيه؟! 😶😐
بابام خونه نبود دیگه...
من که گفتم بدشانسم
بیا... اینم یه نمونش
امروز که خونه نبود منم خواب موندم😟

@caffe_ziya_khan
#کافه_ziya_خان
#فريده


کاملا واقعی ☺️
Forwarded from 📺 کافه Ziya خان  (شنل قرمزی Red Riding Hood🌸)
#طنزینه_های_ضیایی

امروز موقع دیدن برنامه حس ماه عسل بهم دست داد
بعد رفتیم افطار 😂😂😂😂
راسي مگه عيد نیس
؟!
یکم حالم گرفته شد رفتم آهنگ سنی دییلر پلی کردم 😉



شوخی میکنما...
مخصوص ضبط کردم بعدش بابا که اومد باهم ببینیم باز 😊


#فریده

@caffe_ziya_khan

#کافه_ziya_خان
Forwarded from 📺 کافه Ziya خان  (شنل قرمزی Red Riding Hood🌸)
ماجراهای منو بابا

#طنزینه_های_ضیایی


همه داریم با هم فرمول میبینیم
آقای مجری: ستاره سه ستاره چلوچار مربع رو سریع بگیرین پنج مليون و ببرید...
(
این کلمه سریع خیلی مهمه... حاجی خیلی روش تاکید داره 😂😉)

من یه نگاهی کردم به همه...مامانم خیلی عادی، داداش سرش تو لب تاب، بابا :😐

باز یکم حرف زدن... باز آقای مجری تکرار کرد
😐 ینی تو یه ربع سه بار گفت!!!

یه هو دیدم بابا موبایلشو گرفته دستش داره بلند بلند با خودش میگه: ستاره... سه... چند بود؟
من:چلو چار... مربع😐
یکم با زمزمه پیامکی که براش اومد خوند و گفت:اگه هي بخوان روزی 500 بردارن که زیاد میشه! 😅
تک خنده ای زدم گفتم: به کی رای دادی؟!
گفت:هیچکدوم فقط سپاهان! 😉

گزینه سوم نداشتا! 😅 😃

اونوقت پاشدم برم یه جایی بیارم کنترلو برداشت زد کانالو عوض کرد


😂😂😂😂


ینی بساطی داریم سر این فرمول دیدن 😟


😂😂😂

@caffe_ziya_khan
#کافه_ziya_خان
#فريده


کاملا واقعی
Forwarded from 📺 کافه Ziya خان  (شنل قرمزی Red Riding Hood🌸)
ماجراهای منو بابا

#طنزینه_های_ضیایی

هممون داشتیم سر برنامه دعوا میکردیم
مامانم گفت :بزنید سه رشیدپور هم اومده
داداشم گفت : نسیم... فقط نسیم...
بابا گفت : بذارید من یکم أخبار رو گوش کنم حالا!
من:هیچکدوم... فقط شبکه یک...
داداشم یه هو گفت : عه رأس میگه الان میخوان رگباری جایزه بدن!
مأمان خیلی ریلکس گفت رشید پورم میخواد بارون جایزه بریزه رو سرمون!
بابام با به جمله خیلی مهم سکوت برپا کرد که گفت : بیخودی صدا نکنید حتی اگر همه ی ایران هم جایزه بدن ما شانس نداریم

خیلی منطقی بود 😂

آقا گذاشتیم شبکه بک که مجری تا گفت ستاره سه ستاره دوازده مربع رو بزنید
اولین نفری که دست به گوشی شد خود بابام بود

😶😶😶😶



@caffe_ziya_khan
#فربده

#کافه_ziya_خان
Forwarded from 📺 کافه Ziya خان  (F@rideh🌹Moh@mmadi)
ماجراهای منو بابا

#طنزینه_های_ضیایی


امشب همین اول برنامه سر یه موضوعی با داداشم بحثم شد و اعصابم بهم ریخت و اومدم اتاقم
اونم از خدا خواسته زد یه شبکه دیگه
بابا یه بیست دقیقه ای گذشت که اومد
صداهاشونو می‌شنیدم که یه هو صدای تلوزیون زیاد شد و صدای آقای مجری میومد
بابا بلند گفت: دخترم کجایی؟ بیا... فرمول یک گذاشته...
_نمیخواد ببینم... بعد میبینم
بابا: بیا کارتون علي ضيام هم درست کردن... بیا ببین... چت شده تو؟ (موقع پخش انیمیشن بود)
_بعد میبینم... چیزی نشده
خلاصه تا آخر برنامه از جام تکون نخوردم که موقع خوردن شام بابا باز گفت : تو انگار اعصاب نداری ها... قیافت داد میزنه یه چیزی شده
اینجا دیگه یه لبخندی زدم و ادامه داد: ببین نیومدی برنامه رو ببینی علی ضیا داشت از تعجب شاخ درمی‌آورد 😉
_چی؟! 😶
بابا:یه امشب برنامه شو ندیدی... هنگ کرد!
بعد نوچ نوچ کرد و باهم خندیدیم 😅

خواستم یه چیزی بگم راجب حمایت و از این چیزا که منصرف شدم 😶


😂😂😂


@caffe_ziya_khan
#کافه_ziya_خان
#فريده
Forwarded from 📺 کافه Ziya خان  ((FARIDEH_MOHAMMADI))
ماجراهای منو بابا
خاطرات چای
#طنزینه_های_ضیایی

(بابا نشسته میخوای بری باهاش حرف بزنی)
_بابا جونم میشه حرف بزنیم?
+دخترم قبلش یه چایی بیار برام

(پای تلوزیون نشسته)
_بابا میزنی شبکه يک ، فرمول ببینم؟!
+آره... به شرطی که یه چایی دبش برام بیاری

(تو آشپز خونم)
+دخترم کجایی؟!
_ آشپز خونه..
+حالا که اونجایی واسم یه چایی قند پهلو بیار

(موبایلمو میارم پیشش یه فیلم باحال نشونش بدم)
_بابا یه دقه ول کن اون أخبار کوفتی رو... اینو ببین!
+پس واسم یه چایی نبات بیار...



و همچنان ادامه دارد....

😐😉😁😐😉😁


کاملا واقعی

@caffe_ziya_khan
#کافه_ziya_خان
#فریده
خاطرات قدیمی
😊❤️😊

ماجراهای منو بابا

#طنزینه_های_ضیایی

از خواب پاشدم و صدای آقای مجری داشت میومد
با چشم خواب آلود رفتم وضو گرفتم و نماز خوندم تازه فهمیدم مامانم آشپز خونس! 😐😶
داداشم همین که منو دید گفت:فریده... بیا که شب یلدا رگباری هدیه میدن!
گفتم: آره بسکه من شانس دارما!!! والا شب یلدا هم هیچی به آدم نمیدن
به آقای مجری نگاه میکردم و با خودم میگفتم: کاش بهم یه کتاب هدیه میدادن... آسمون که به زمین نمیاد آخه!
تو حال خودم بودم که تیتراژ پایانی پخش شد
مامانم سریع گفت: بزن اونور... بزن اونور...
گفتم: وا مامان قشنگ میخونه که
گفت: انگار یه روح راه افتاده تو خیابون... تصویرش رو مگه نمیبینی!
ترجیح دادم به افق خیره بشم و تو حال خودم باشم



چيه؟! 😶😐
بابام خونه نبود دیگه...
من که گفتم بدشانسم
بیا... اینم یه نمونش
امروز که خونه نبود منم خواب موندم😟

@caffe_ziya_khan1
#کافه_ziya_خان
#فريده


کاملا واقعی ☺️
می‌خوام ببرمتون به روزای قبل کرونا...هی خداااا😔


خب بسه...
از خاطرات قدیم

ماجراهای من و بابام😍



#طنزینه_های_ضیایی

هممون پای تلوزیون نشستیم و کلی با بخش دوم برنامه فرمول جان و تکیه کلام های جناب قانع حال کردیم و به لب زدن آقای مجری هم کلی خندیدیم که اصن بلد نبود 😂
بابا بهم گفت تکیه کلام هاش چی بود..؟!
منم جو گیر شدم و بلند شدم،
انگشت اشاره رو گرفتم سمتش و مثل خواننده ها بلند گقتم: پرفسور تویی... بقیه عداتم نمیتونن دربیارن!!!
همونطور که مثل مجسمه نشسته بود چهرش هیچ تغیری نکرد
از نگاهش خوندم که انگار تو دلش گفت: دخترم دیگه رد داده!


از داداش و مامانم بگذریم..



خب چیکار کنم... برنامه هیجانی شد 😏



😂😅😂

#فریده

@caffe_ziya_khan1

#کافه_ziya_خان

پست زیر مربوط ب متن بالاست 😂