#پارتیک
#پارتواقعیرمان🔞
_گُه خوردی رفتی بیرون، گُه خوردی با این مانتوی کوتاه توی خیابون مانؤور دادی، غلط اضافه کردی توی خیابون بستنی لیس زدی، بزنم دهنت رو پُر خون کنم؟
آنقدر فریاد زده و موهای بلند و نارنجی رنگ دخترک را کشیده بود که او دیگر جانی نداشت جوابش را بدهد.
از شدت درد و تحقیر هق هقش بند نمی آمد.
صورتش از ضربات پی در پی سیلی سُرخ شده بود و سوزشش جانش را می ستاند.
با کمک دسته های کاناپه سعی می کند استخوان های خورد شده اش را جمع کند.
مرد این بار هم رحم نمی کند و لگدی به پاهایش میزند، ضربه ایی محکم که جیغ دخترک را بلند می کند:
_خدا لعنتت کنه محمد، خدا از روی زمین ورت داره که فکر کردم آدمی، فکر کردم بعد بابام یکی همدمم میشه، نگو خوره ی جونمی تو...
می گوید و هق هقش دل سنگ را هم آب می کرد.
محمد عصبی سیگاری آتش می زند و بیقرار، همچو کسی که انگار قراراست امروز روز آخرش باشد، چشمان خونینش را به دخترک می دهد:
_صدبار گفتم نرو روی عصابم، با من راه بیا....
کف دستش را محکم به پیشانی اش کوبیده، با صدای بلندی داد میزند:
_با کِرمای مغزم باید کنار بیای فهمیدی؟ من روانیم آره من روانیم وقتی می بینم یکی غیر من متوجه قوس کمرت میشه و زیر لب به به و چَه چَه می کنه.....
به سمت دخترک رفته صورت لِه شده اش را میان انگشتان پُر زور دستانش می گیرد:
_تو مال منی می فهمی، تو زن منی، تو سهم محمد بی کسی، کسی حق نداره تو رو از من بگیره فهمیدی ماهی؟
ماهی دستانش را پس زده با خشم جیغ می کشد:
_نه نمیفهمم، نمی خوامم که بفهمم، ازت طلاق می گیرم محمد، داغم روی دلت می ذارم تا بفهمی من آدم موندن توی این گهدونی نیستم.
دستانش را پس می زند که محمد یاغی شده صورتش را به سمت خود بر می گرداند و لبانش را همچو تشنه ای میان لبان خود به بازی در می آورد.
https://t.me/+m1DqPyFjGtkyZWFk
https://t.me/+m1DqPyFjGtkyZWFk
https://t.me/+m1DqPyFjGtkyZWFk
https://t.me/+m1DqPyFjGtkyZWFk
https://t.me/+m1DqPyFjGtkyZWFk
https://t.me/+m1DqPyFjGtkyZWFk
https://t.me/+m1DqPyFjGtkyZWFk
https://t.me/+m1DqPyFjGtkyZWFk
https://t.me/+m1DqPyFjGtkyZWFk
https://t.me/+m1DqPyFjGtkyZWFk
#پارتواقعیرمان🔞
_گُه خوردی رفتی بیرون، گُه خوردی با این مانتوی کوتاه توی خیابون مانؤور دادی، غلط اضافه کردی توی خیابون بستنی لیس زدی، بزنم دهنت رو پُر خون کنم؟
آنقدر فریاد زده و موهای بلند و نارنجی رنگ دخترک را کشیده بود که او دیگر جانی نداشت جوابش را بدهد.
از شدت درد و تحقیر هق هقش بند نمی آمد.
صورتش از ضربات پی در پی سیلی سُرخ شده بود و سوزشش جانش را می ستاند.
با کمک دسته های کاناپه سعی می کند استخوان های خورد شده اش را جمع کند.
مرد این بار هم رحم نمی کند و لگدی به پاهایش میزند، ضربه ایی محکم که جیغ دخترک را بلند می کند:
_خدا لعنتت کنه محمد، خدا از روی زمین ورت داره که فکر کردم آدمی، فکر کردم بعد بابام یکی همدمم میشه، نگو خوره ی جونمی تو...
می گوید و هق هقش دل سنگ را هم آب می کرد.
محمد عصبی سیگاری آتش می زند و بیقرار، همچو کسی که انگار قراراست امروز روز آخرش باشد، چشمان خونینش را به دخترک می دهد:
_صدبار گفتم نرو روی عصابم، با من راه بیا....
کف دستش را محکم به پیشانی اش کوبیده، با صدای بلندی داد میزند:
_با کِرمای مغزم باید کنار بیای فهمیدی؟ من روانیم آره من روانیم وقتی می بینم یکی غیر من متوجه قوس کمرت میشه و زیر لب به به و چَه چَه می کنه.....
به سمت دخترک رفته صورت لِه شده اش را میان انگشتان پُر زور دستانش می گیرد:
_تو مال منی می فهمی، تو زن منی، تو سهم محمد بی کسی، کسی حق نداره تو رو از من بگیره فهمیدی ماهی؟
ماهی دستانش را پس زده با خشم جیغ می کشد:
_نه نمیفهمم، نمی خوامم که بفهمم، ازت طلاق می گیرم محمد، داغم روی دلت می ذارم تا بفهمی من آدم موندن توی این گهدونی نیستم.
دستانش را پس می زند که محمد یاغی شده صورتش را به سمت خود بر می گرداند و لبانش را همچو تشنه ای میان لبان خود به بازی در می آورد.
https://t.me/+m1DqPyFjGtkyZWFk
https://t.me/+m1DqPyFjGtkyZWFk
https://t.me/+m1DqPyFjGtkyZWFk
https://t.me/+m1DqPyFjGtkyZWFk
https://t.me/+m1DqPyFjGtkyZWFk
https://t.me/+m1DqPyFjGtkyZWFk
https://t.me/+m1DqPyFjGtkyZWFk
https://t.me/+m1DqPyFjGtkyZWFk
https://t.me/+m1DqPyFjGtkyZWFk
https://t.me/+m1DqPyFjGtkyZWFk