#پارت_۲۷
کژال
-لابد بار اولته توام؟
-نه.
-پس بجنب دیگه از آدمهای ماست خوشم نمیاد.
دختر روبه رویش قرار گرفت و به چشمهای میراث خیره شد لبخندی روی لبهایش شکل گرفت.
-آقا شما زیادی جذابید.
میراث نیشخندی روی لبهایش شکل گرفت و گفت:
-آقا چیه؟ مگه من پادشاهم؟ میراث صدام کن. اسم تو چیه؟
دختر همانطور که بدن میراث را نوازش میکرد، جوابش را داد.
-ندا.
دستهایش اصلا گرما نداشت اما ترجیح داد اهمیتی به این موضوع ندهد، ندا خودش را به جلو کشید و با جرات زیاد لبهایش را روی لبهای میراث گذاشت.
درحال بوسیدن یکدیگر بودند که دست ندا پیشروی کرد و ربدوشامبر میراث را از تنش در آورد و شروع به نوازش سینهاش کرد.
موهایش را از پشت سر در دست گرفته بود و محکم ضربه می زد.
صدای ناله زنِ ناشناخته تمام خانه را پر کرده بود.
میراث هیچ لذتی نداشت، فقط درد میکشید.
دست بر روی بدن زن گذاشت و سرعتش را بیشتر کرد.
آن قدر باز بود، که بدون درد خودش را درونش حرکت می کرد.
یک لحظه بی حوصله فریاد کشید:
-گمشو اونور بابا! اینقدر گشادی که هیچ لذتی نمیبرم! فقط به خواجه حافظ شیرازی ندادی ،نه؟
زن، بدون این که توجه کند ،از پایین تخت با بدن لختش به طرف او آمد.
-من فقط این ماه با تو بودم عزیزم! تو خودت یکم خشنی این بلارو سرم آوردی!
رویش را جمع کرد و با حالتی چندش آور به او خیره شد.
-گشاد چه هیچی غار علی صدر شدی بابا! به خاله میگم جای دیگه بفرستت به درد من نمیخوری.....
همان لحظه دخترک بکری که تمام فکر و ذکر میراث را درگیر خودش کرده بود وارد شد.
صدای طنازش در گوش میراث طنین انداخت:
_دو برابر قبلی پول میخوام...در ازاش میتونی هر چقدر که بخوای منو به جای این گشاد روی تخت بالا و پایین کنی...
میراث درنگ نکرد.
زن چندش آور را کنار زد و با رسیدنش به دخترک چشم توسی با یه حرکت...
https://t.me/+Isbm5RjfUSwzZjlk
https://t.me/+Isbm5RjfUSwzZjlk
https://t.me/+Isbm5RjfUSwzZjlk
https://t.me/+Isbm5RjfUSwzZjlk
ته تغاری حاجی...‼️
پسر ناخلفش میراث!
پسر 28 ساله ی جذاب و سکسی معتمد محل...یه شب توی اوج نیاز و مستی با دختر بچه ای از محله ی فقیر نشین ها همخواب میشه و باکرگیش رو ازش میگیره و حامله اش میکنه.
ولی دختره برای فرار از دستش به هر دری میزنه اما میراث پیداش میکنه و اونو توی خونه زندونی میکنه و با وجود اینکه ازش حامله اس هرشب...♨️
اولین پارتاش شب رابطه ی پسر حاجی با دختر باکره اس
https://t.me/+Isbm5RjfUSwzZjlk
https://t.me/+Isbm5RjfUSwzZjlk
https://t.me/+Isbm5RjfUSwzZjlk
https://t.me/+Isbm5RjfUSwzZjlk
https://t.me/+Isbm5RjfUSwzZjlk
کژال
-لابد بار اولته توام؟
-نه.
-پس بجنب دیگه از آدمهای ماست خوشم نمیاد.
دختر روبه رویش قرار گرفت و به چشمهای میراث خیره شد لبخندی روی لبهایش شکل گرفت.
-آقا شما زیادی جذابید.
میراث نیشخندی روی لبهایش شکل گرفت و گفت:
-آقا چیه؟ مگه من پادشاهم؟ میراث صدام کن. اسم تو چیه؟
دختر همانطور که بدن میراث را نوازش میکرد، جوابش را داد.
-ندا.
دستهایش اصلا گرما نداشت اما ترجیح داد اهمیتی به این موضوع ندهد، ندا خودش را به جلو کشید و با جرات زیاد لبهایش را روی لبهای میراث گذاشت.
درحال بوسیدن یکدیگر بودند که دست ندا پیشروی کرد و ربدوشامبر میراث را از تنش در آورد و شروع به نوازش سینهاش کرد.
موهایش را از پشت سر در دست گرفته بود و محکم ضربه می زد.
صدای ناله زنِ ناشناخته تمام خانه را پر کرده بود.
میراث هیچ لذتی نداشت، فقط درد میکشید.
دست بر روی بدن زن گذاشت و سرعتش را بیشتر کرد.
آن قدر باز بود، که بدون درد خودش را درونش حرکت می کرد.
یک لحظه بی حوصله فریاد کشید:
-گمشو اونور بابا! اینقدر گشادی که هیچ لذتی نمیبرم! فقط به خواجه حافظ شیرازی ندادی ،نه؟
زن، بدون این که توجه کند ،از پایین تخت با بدن لختش به طرف او آمد.
-من فقط این ماه با تو بودم عزیزم! تو خودت یکم خشنی این بلارو سرم آوردی!
رویش را جمع کرد و با حالتی چندش آور به او خیره شد.
-گشاد چه هیچی غار علی صدر شدی بابا! به خاله میگم جای دیگه بفرستت به درد من نمیخوری.....
همان لحظه دخترک بکری که تمام فکر و ذکر میراث را درگیر خودش کرده بود وارد شد.
صدای طنازش در گوش میراث طنین انداخت:
_دو برابر قبلی پول میخوام...در ازاش میتونی هر چقدر که بخوای منو به جای این گشاد روی تخت بالا و پایین کنی...
میراث درنگ نکرد.
زن چندش آور را کنار زد و با رسیدنش به دخترک چشم توسی با یه حرکت...
https://t.me/+Isbm5RjfUSwzZjlk
https://t.me/+Isbm5RjfUSwzZjlk
https://t.me/+Isbm5RjfUSwzZjlk
https://t.me/+Isbm5RjfUSwzZjlk
ته تغاری حاجی...‼️
پسر ناخلفش میراث!
پسر 28 ساله ی جذاب و سکسی معتمد محل...یه شب توی اوج نیاز و مستی با دختر بچه ای از محله ی فقیر نشین ها همخواب میشه و باکرگیش رو ازش میگیره و حامله اش میکنه.
ولی دختره برای فرار از دستش به هر دری میزنه اما میراث پیداش میکنه و اونو توی خونه زندونی میکنه و با وجود اینکه ازش حامله اس هرشب...♨️
اولین پارتاش شب رابطه ی پسر حاجی با دختر باکره اس
https://t.me/+Isbm5RjfUSwzZjlk
https://t.me/+Isbm5RjfUSwzZjlk
https://t.me/+Isbm5RjfUSwzZjlk
https://t.me/+Isbm5RjfUSwzZjlk
https://t.me/+Isbm5RjfUSwzZjlk
Telegram
کـــژال | "سودا ولینسب"
بنرها پارت واقعی رمان هستن🙏🏼
°| ﷽ |°
نویسنده: سودا ولی نسب | ✨️𝐒𝐄𝐕𝐃𝐀
کــــژال ●آنلاین ●
آفـــْاق ●آنلاین ●
طــوق ●حق عضویتی ●
لینک رمانهای نویسنده:👇🏽
@valinasab_sevda
°| ﷽ |°
نویسنده: سودا ولی نسب | ✨️𝐒𝐄𝐕𝐃𝐀
کــــژال ●آنلاین ●
آفـــْاق ●آنلاین ●
طــوق ●حق عضویتی ●
لینک رمانهای نویسنده:👇🏽
@valinasab_sevda