#پارت_66
آرام شد و با خجالت بیشتر به تنِ هاووش چسبید. نمیتوانست فاصله بگیرد چون سریع کف سرش شروع به سوزش میکرد.
هاووش روی تار به تار آن موها متمرکز شده و آرام سعی در جدا کردنشان از دورِ آن دکمهی اضافی بود.
موهایی که مثل رنگش، بوی زیتون هم میداد!
از چشمها و رنگ مو و بوی تنش. همه و همه چنان مسخ کننده بود که توانایی عقب نشینی را از او میگرفت و تنش را سست میکرد.
وسطهای کار دستش را پس کشید و با جلو بردن سرش، عمیقاً آن بوی خوشِ زیتونی را استشمام کرد.
_بوی خوبی میدی!
ضربان قلبِ کرانه چند برابر شد. بدنهایشان بهم چسبیده و تنها مانع بینشان لباسهایی که به تن داشتند بود.
هاووش مثل یک هیپنوتیزم شده رج به رجِ موهای کرانه را بو کشید و انگشتان دستش با مهارت به روی گردنش نشست.
توی حس رفته بود که قسمت مالیخولیایی مغزش به کار افتاده و حلاوت آن بوی خوش را به کامش زهر کرد.
_دخترِ عارف! دختر یکی یدونهای که اَد از من حاملهاست!
ناخوداگاه بوسهی خیسش به روی چانهی لرزان کرانه نشست و پیشانیاش را به پیشانی کرانه چسباند.
_من با تو چیکار کنم دخترِ عارف؟
ته کلامش عجز نشسته بود. درگیر یک بلا تکلیفی شده بود که حسابش با خود معلوم نبود.
_چجور با پیدا شدن سر و کلهات وسط زندگیام کنار بیام؟ قرار بر طعمهی انتقام شدن بود. نه پا گذاشتن توی خونهام!
موهای کرانه را از دورِ دکمه باز کرد ولی اجازهی عقب کشیدن را به او نداد.
_آروم بمون. همینجوری، همیشه! بخوای از حدت بگذری، منم از همه چیز میگذرم. هامین تمام زندگیه منه و البته تنها عضو خانوادهام!
✨بنا به درخواست شما عزیزان، ویآیپی رمان (هاووش) افتتاح شد.✨
🍓در کانال vip هاووش هفته ای ۱۲ الی ۱۴ پارت داریم(دوبرابرچنلاصلی)
🫐داستان داخل ویآیپی زودتر از چنل اصلی به پایان میرسه❤
🍓 وانشات داریم(دقت کنید پارتهای ممنوعه به هیچ عنوان داخل چنل اصلی آپ نمیشه)🔞💋
جهت عضویت مبلغِ 42.000 تومان به شماره کارت زیر واریز کنید.
💳 6037998167453843
(سمیعی)
و فیش رو به ادمین ارسال کنید🌻👇
@HavoushVip
❌دقت کنید که با افزایش تعداد پارت ها افزایش قیمت خواهیم داشت❌💜
آرام شد و با خجالت بیشتر به تنِ هاووش چسبید. نمیتوانست فاصله بگیرد چون سریع کف سرش شروع به سوزش میکرد.
هاووش روی تار به تار آن موها متمرکز شده و آرام سعی در جدا کردنشان از دورِ آن دکمهی اضافی بود.
موهایی که مثل رنگش، بوی زیتون هم میداد!
از چشمها و رنگ مو و بوی تنش. همه و همه چنان مسخ کننده بود که توانایی عقب نشینی را از او میگرفت و تنش را سست میکرد.
وسطهای کار دستش را پس کشید و با جلو بردن سرش، عمیقاً آن بوی خوشِ زیتونی را استشمام کرد.
_بوی خوبی میدی!
ضربان قلبِ کرانه چند برابر شد. بدنهایشان بهم چسبیده و تنها مانع بینشان لباسهایی که به تن داشتند بود.
هاووش مثل یک هیپنوتیزم شده رج به رجِ موهای کرانه را بو کشید و انگشتان دستش با مهارت به روی گردنش نشست.
توی حس رفته بود که قسمت مالیخولیایی مغزش به کار افتاده و حلاوت آن بوی خوش را به کامش زهر کرد.
_دخترِ عارف! دختر یکی یدونهای که اَد از من حاملهاست!
ناخوداگاه بوسهی خیسش به روی چانهی لرزان کرانه نشست و پیشانیاش را به پیشانی کرانه چسباند.
_من با تو چیکار کنم دخترِ عارف؟
ته کلامش عجز نشسته بود. درگیر یک بلا تکلیفی شده بود که حسابش با خود معلوم نبود.
_چجور با پیدا شدن سر و کلهات وسط زندگیام کنار بیام؟ قرار بر طعمهی انتقام شدن بود. نه پا گذاشتن توی خونهام!
موهای کرانه را از دورِ دکمه باز کرد ولی اجازهی عقب کشیدن را به او نداد.
_آروم بمون. همینجوری، همیشه! بخوای از حدت بگذری، منم از همه چیز میگذرم. هامین تمام زندگیه منه و البته تنها عضو خانوادهام!
✨بنا به درخواست شما عزیزان، ویآیپی رمان (هاووش) افتتاح شد.✨
🍓در کانال vip هاووش هفته ای ۱۲ الی ۱۴ پارت داریم(دوبرابرچنلاصلی)
🫐داستان داخل ویآیپی زودتر از چنل اصلی به پایان میرسه❤
🍓 وانشات داریم(دقت کنید پارتهای ممنوعه به هیچ عنوان داخل چنل اصلی آپ نمیشه)🔞💋
جهت عضویت مبلغِ 42.000 تومان به شماره کارت زیر واریز کنید.
💳 6037998167453843
(سمیعی)
و فیش رو به ادمین ارسال کنید🌻👇
@HavoushVip
❌دقت کنید که با افزایش تعداد پارت ها افزایش قیمت خواهیم داشت❌💜