جدیدا چرا شبا اینجوری دلم‌ میگیره و از همه بدم میاد؟! 😐
الان من تو ذهنم دارم ده نفر دعوا میکنم و میرینم بهشون

نه جدی از همه بدم‌ میاد
همه که میگم ینی همه

البته که پرداد هیچوقت جزو همه حساب نمیشه

اگه فردا به کسی نرینم باید کافه رو شیرینی بدم

وای نه تو رو خدا ((((((:
من دیگه حالم از این مودم بهم میخوره واقعا الان گریه‌م‌ میگیره (:

درسته که من اگه بخوام عزیزامم میذارم کنار
ولی سخته
هربار انجامش میدم سخته
درسته عادی میشه عادت میکنم
ولی اون اولش لامصب خیلی سخته
یکاری نکنین که منم این کارو کنم تو رو خدا حیفه (:

با تمام وجود نیاز دارم فردا یه اتفاق خوشحال کننده برام بیوفته.

هیچوقت تا حالا اینجوری به این شدت احساس بی‌پناهی نداشتم.

امروز عرفان میگف دختر انقد نخند دیگه من هربار تو رو دیدم داری میخندی
راس میگه
توی کافه همش نیشم بازه
صدا قهقه‌م قط نمیشه
مسخره بازی درمیارم قر میدم شوخی میکنم
بخاطر همین روزایی که نیستم انقد نبودنم رو حس میکنن به نظرشون کافه خلوته
ولی چند نفرتون این زجه‌ها و خستگی و ناامیدی مطلق شبامم ببینین تحمل میکنین؟!
همون توده ی انرژی مثبتی که طول روز میبینین شبا منفی میشه
اونم بودنش براتون قبوله؟!

الان یادم افتاد
بعد اینهمه قلدری و داداش‌طوری رفتار کردن
دیروز اون احمق تنها کسی بود که بعد مدت ها ساید کیوت و بچگونمو دید
ینی من یهو پیشش بچه شدم

صدای فرشید 🫠✨

روزگار غریبی‌ست نازنین (: !

راجب یه موضوع دارکی زدم سیم آخر...خدا رحم کنه فقط آخر عاقبتشو (:

از دختری که بزرگترین ضربه‌شو از باباش خورده انتظار اعتماد به پسرای غریبه رو نداشته باشید.

مَرد داریم تا مَرد...!

توی جمعی نشستم که نزدیکترین آدمای زندگیمن
ولی حسم اینجوریه که انگار جایی نشستم که آدماشو کلا اولین باره میبینم
نمیدونم میفهمین چی میگم یا نه که ایشالا نفهمین

شاید بهتره هندزفریمو بذارم تو گوشم
سرمو بذارم رو میز چشامو ببندم بخوابم