لیبراسیون/لیبرالیسم
7.41K subscribers
2.68K photos
813 videos
89 files
516 links
🕊 گسترش گفتمان لیبرالیسم-محوریت آزادی فردی و اجتماعی-فردگرایی و شهروندی-اندیشۀ انتقادی و خردگرایی-حاکمیت قانون سکولار-دموکراسی-مدرنیتۀ سیاسی-جامعه مدنی-مالکیت خصوصی 🌌
#بازگشت_به_مشروطه
#ملی_گرایی
#لیبرالیسم_محافظه‌کار
#ناسیونالیسم_لیبرال
Download Telegram
🔸جهانخواری همراه با لبخند؛ مدیرمسئول «بیلد» به رهبر چین کمونیست: شما تمام جهان را به خطر می‌اندازید!🔸
📃روز ۱۵ آوریل ۲۰۲۰ روزنامه معروف «بیلد» که به عنوان پرخواننده‌ترین رسانه‌ی نوشتاری آلمان شناخته می‌شود، برای حکومت کمونیست چین یک «صورت‌حساب» با عنوان «بدهکاری چین به ما» منتشر کرد. این صورت‌حساب را روزنامه «بیلد» در گفتگو با مایک پمپئو وزیر خارجه ایالات متحده تنظیم کرده است. پمپئو در این مصاحبه گفت: «زمانی خواهد رسید که کسانی که مسئول این وضعیت در جهان هستند به پاسخگویی فرا خوانده شوند.»
📍از قرار معلوم حکومت کمونیست چین که مانند جمهوری اسلامی به آزادی بیان در جوامع باز و نظام‌های دمکراتیک نیز اعتراض دارد و می‌خواهد در آنسوی دنیا نیز رسانه‌ها و خبرنگاران به «ساحت مقدس» آنها نپردازند و با افشاگری‌های خود آنها را مورد پرسش و پاسخگویی قرار ندهند، از طریق سفارتخانه‌‌ی چین در برلین نامه‌ای خطاب به «بیلد» منتشر کرده که روز بعد یولیان رایشلت مدیرمسئول این روزنامه به آن پاسخ داده است. رایشلت پاسخ خود را در یک ویدئو نیز خوانده که با زیرنویس چینی در وبسایت بیلد منتشر شده است. متن کامل نامه‌ی مدیرمسئول این روزنامه به رهبر چین کمونیست را در زیر می‌خوانید:
🔰جناب آقای رئیس جمهور شی جینپینگ،

سفارتخانه شما در برلین در یک نامه سرگشاده مرا خطاب قرار داده که چرا بیلد پرسیده آیا چین نمی‌بایست خسارات بسیار عظیم اقتصادی را که ویروس کُرونا در حال حاضر در تمام جهان موجب شده جبران کند؟

سفارت شما این پرسش را «بدخواهانه» خوانده و مرا به «تحریکات ناسیونالیستی» متهم می‌کند.

اجازه بدهید تا نکاتی را در این زمینه یادآوری کنم.

۱.شما رئیس دولت یک حکومت پلیسی هستید. بدون این حکومت پلیسی، شما رئیس جمهور نمی‌بودید. شما می‌توانید همه چیز را، هر یک از شهروندان خود را، کنترل کنید اما از اینکه بازار به شدت آلوده‌ی فروش حیوانات را در کشورتان کنترل کنید، خودداری می‌کنید. فعالیت هر روزنامه‌ یا وبسایت انتقادی را متوقف می‌کنید اما به دکه‌هایی که در آنها سوپ خفاش به فروش می‌رسد کاری ندارید. شما نه تنها مردم خود را کنترل پلیسی می‌کنید بلکه آنها را به خطر نیز انداخته و از این طریق تمام جهان را به خطر می‌اندازید.

۲.حکومت پلیسی به عدم آزادی منجر می‌شود. کسی که آزاد نیست، مبتکر و خلاق نیز نیست. کسی که مبتکر نیست، نمی‌تواند چیزی اختراع کند. به همین دلیل شما کشور خود را به مقام قهرمانی جهان در سرقت از مالکیت معنوی دیگران رسانده‌اید. چین به بهای اختراعات دیگران خود را ثروتمند می‌کند بجای آنکه خودش دست به اختراع بزند. دلیل‌اش این است که شما اجازه نمی‌دهید تا انسان‌های جوان در کشورتان آزادانه بیندیشند. بزرگترین کالای رکوردشکن صادراتی چین که کسی هم آن را نمی‌خواست اما با اینهمه به سراسر جهان صادر شد، کُرونا است.

۳. از همان زمانی که جنابعالی، دولت شما و دانشمندان شما می‌‌دانستند که کُرونا از انسان به انسان منتقل می‌شود، جهان را در ابهام نگاه داشتید. مهمترین متخصصان شما وقتی پژوهشگران غربی می‌خواستند بدانند که در کشور شما در ووهان چه اتفاقی در حال افتادن است، به تلفن‌ها جواب نمی‌دادند، به ایمیل‌ها پاسخ نمی‌دادند. جنابعالی بیش از آن یک ناسیونالیست مغرور هستید که بخواهید حقیقت را درباره آنچه بگویید که از نظر شما نیز یک ننگ ملی به شمار می‌رود.

۴.«واشنگتن پست» گزارش می‌دهد که آزمایشگاه‌ها در ووهان ویروس‌های کُرونا در خفاش‌ها را مورد تحقیق قرار می‌دادند بدون آنکه استانداردهای ایمنی را رعایت کرده باشند. چرا آزمایشگاه‌های سمّی و آلوده‌ی شما مانند زندان‌هایتان برای زندانیان سیاسی محافظت نمی‌شوند؟ آیا ممکن است یک بار هم شده این موضوع را برای بیوگان، دختران، پسران، شوهران، پدران و مادران سوگواری که در سراسر جهان قربانی کُرونا شده‌اند، دست‌کم توضیح بدهید؟

۵.هم‌ اکنون در کشورتان درباره شما زمزمه‌هایی به گوش می‌رسد. قدرت‌تان متزلزل است. شما از چین یک کشور غیرشفاف و مرموز ساخته‌اید که نخست یک حکومت پلیسی ضدبشری بود و حالا صادرکننده‌ی یک بیماری مرگبار مسری. این میراث سیاسی شماست.

سفارتخانه شما به من می‌نویسد که گویا من نسبت به «دوستی سنتی مردم دو کشور» بی‌انصافی می‌کنم. گمان می‌کنم شما این را که حالا سخاوتمندانه ماسک به سراسر جهان می‌فرستید، «دوستی» بزرگی می‌شمارید. من این را دوستی نمی‌نامم بلکه از نظر من (امپریالیسم) جهانخواری همراه با لبخند است. شما می‌خواهید چین را از طریق یک بیماری مسری که از آن کشور صادر شده، تقویت کنید. اما گمان نکنم که بتوانید قدرت شخصی خود را از این طریق نجات بدهید. به نظر من دیر یا زود، کُرونا پایان سیاسی شما را رقم خواهد زد.

با درودهای دوستانه
یولیان رایشلت
منبع: روزنامه بیلد
@cafe_andishe95
📑وقتی حاکمان تمامیت‌خواه سخن از «جهش تولید» در آینده می‌دهند، فاجعه‌ی بزرگی در راه است.

خامنه‌ای در پیام نوروزی سال ۱۳۹۹ سال جدید را سال «جهش تولید» نام گذاری کرد. او سال پیش را «رونق تولید» نامیده بود:

«سال گذشته گفتیم «رونق تولید»، امسال بنده عرض می‌کنم «جهش تولید»؛ امسال سالِ جهشِ تولید است. این شد شعار امسال؛ کسانی که دست‌اندرکار هستند جوری عمل کنند که تولید ان‌شاء‌الله جهش پیدا کند و یک تغییر محسوسی در زندگی مردم ان‌شاء‌الله به وجود بیاورد.»

مائو، رهبر حزب کمونیست و زمادار چین در پیام سال نو خود در سال ۱۹۵۲ می‌گوید:

«رفقا، ما در سال ۱۹۵۱ به پیروزی‌های بزرگی در تمامی جبهه‌ها، که بسیاری از آنان پیروزی‌های بس بزرگی بودند نایل آمدیم.
امیدواریم که سال ۱۹۵۲، با کوشش مشترکمان به پیروزی‌های باز هم بزرگتری در به‌انجام‌رساندن وظایفمان ناییل آییم.» («مجموعه آثار مائو» جلد دوم، به تصحیح عزیزالله علیزاده، انتشارات فردوس، ص ۷۶)

در حالی که مائو سخن از «جهش بزرگ به جلو» می‌گفت و این‌که سرمایه‌داری غرب در حال نابودی و فروپاشی است، با سیاست‌های احمقانه‌اش چند ده میلیون چینی را در یک قحطی بزرگ به کشتن داد.

آمارهای رسمی چین تعداد این کشته‌شده‌ها از قحطی را بین ۱۵ تا ۳۰ میلیون نفر تخمین زده‌اند اما محققی مانند «ینگ جی شنگ» این عدد را ۳۶میلیون نفر و برخی محققان تا ۷۶ میلیون نفر هم تخمین زده‌اند.

«جهش تولید» خامنه‌ای اسلام‌گرا و «جهش بزرگ به جلو» مائو کمونیست جز سیاه‌روزی و مرگ و نابودی چیزی در پی نداشته و ندارد.
📚بهزاد مهرانی
@cafe_andishe95
Audio
●سخنرانی اختصاصی آقای دکتر پیروز مجتهد‌زاده(مورخ، ایران‌شناس و استاد جغرافیای سیاسی و مسائل ژئوپولیتیک در دانشگاه) در گروه کافه اندیشه

موضوع: جغرافیای سیاسی چیست؟ اهمیت آن در چیست؟ تفاوتش با ژئوپولیتیک و علوم سیاسی چیست؟

لینک گروه: https://t.me/joinchat/P6umIkQhnY06GTbeXgKt_A

@cafe_andishe95
🔸 مردم گناهی ندارند🔸

هرجا دیدید، نویسنده یا تحلیلگری، به جای ارباب قدرت و سیاست، تیغ نقد و تحقیر و توهینش را به سمت مردم گرفته، مطمئن باشید، صاحب آن قلم، دانسته یا ندانسته دمش به دُم قدرت وصل است. اینکه مردم به یک سلبریتی بیشتر توجه میکنند تا به یک استاد دانشگاه، یا بازیگران سینما و خواننده ها را بیشتر از چهره‌های فرهنگی و سیاسی میشناسند، موضوع قابل تأملی است که نه با وعظ و خطابه درمان میشود، و نه توهین و تحقیر مردم، چاره کار است. مردم گناهی ندارند.
بی فرهنگی، بی دانشی، قانون گریزی، زیاده گویی، پر مدعایی، تنبلی، کم کاری و زیاده خواهی، کم فروشی و گرانفروشی، و خیلی رذایل اخلاقی و فردی و جمعی، چیزیست که از حاکمان و والیان خود آموخته اند. اینکه می گویند، "الناس علی دین ملوکهم" یعنی، به جای معلول، برو علت را پیدا کن و یقه او را بگیر. اینکه صبح تا شب بنشینی و اشکالات مردم را بنویسی، نه مشکلی حل میشود و نه کسی به فکر فرو میرود.
مردم را از دنیای «سنت» راندند و در ورود به دنیای "تجدد"، کوشیدند همان اخلاقیات جهان سنت را به خلق الله حقنه کنند. اتومبیل و خیابان و جاده آوردند و در کنارش فتوا دادند که «تخلف از قوانین راهنمایی و رانندگی حرام است»!
مشکل دقیقاً همینجاست.
در جهان پیشا تجدد، اخلاقیات، مبنای متافیزیکی داشت و چون هنوز خدا زنده بود و متافیزیک نیز عروس دانش ها بود، حرام و حلال و واجب و مباح نیز، هم معنا داشت و هم کاربرد. اصلا چون معنا داشت، به کار میرفت و مردم با وعظ و خطابهٔ واعظان، به اخلاقیات پایبند بودند.
اما در زمانه ای که از در و دیوارِ اقتصاد و سیاست و فرهنگ و ...«مرگ خدا» و فقدان او نمایان است و دیگر متافیزیک، آن شوکت و اقتدار را ندارد، اخلاقیات مبتنی بر آن نیز، نه معنا دارد و نه کاربرد. صبح تا شام، همه در حال وعظ و خطابه و دعوت به اخلاق هستند. از آخوند و استاد دانشگاه گرفته تا شومن های تلویزیون و سلبریتی های سینما، همگی در حال وعظ و اخلاق گویی هستند و با اینهمه شاهد سقوط اخلاقیات بیشتری در جامعه هستیم. بی اخلاقی و بی فرهنگی و بی دانشی مردم، بیش از هرچیزی، ذلیل شدن متافیزیک را نشان میدهد. ما را با انواع و اقسام محصولات تجدد آشنا کردند از پارلمان و انتخابات و بورکراسی گرفته تا پورشه و اپل و آیفون و...اما آن مبنایی که می بایست اخلاقیات این جهان تجدد را تولید کند، نه تنها ارائه نشد، بل به شکل مذبوحانه ای آنرا لعن و نفی و انکار کردند. حکومتی که فلسفه وجودی اش، تعارض و جنگ با عقلانیت و جهان مدرن است، طبیعی است که مردمش به هیچ مبنایی پایبند نباشند. وقتی مبانی جهان قدیم، مرده باشد، و مبانی جهان جدید هم مورد لعن و نفرین حاکمان باشد، وضعیت همین میشود که هست. آن مبنایی که حاکمان ما با افتخار خود را در ستیز با آن می بینند، چیزی نیست جز «تفکر» و «عقلانیت».

مردم ما برای زندگی در جهان تجدد تربیت نشده اند. زندگی در چنین دنیایی، آداب و قواعد خودش را دارد. تعجب نکنیم چرا در فلان کشور غربی، وقتی برجی فرو میریزد، مردم نه موبایل دست میگیرند و نه تماشا میکنند. هرکسی میداند در چنین شرایطی چه باید انجام دهد. او بالغ بر سیصد سال است که برای زندگی در چنین جهانی تربیت شده. این تربیت چیزی نیست، جز رشد عقلانیت.
در جهان مدرن، به مردم نمیگویند: «تخلف از قوانین رانندگی، حرام است» یا وزیر خارجه اش، در سازمان ملل برای اثبات اینکه دنبال بمب اتمی نیستیم، نمیگوید: «سلاح هسته ای، حرام است»، چراکه مفهوم حرام دیگر نه معنا دارد و نه کاربردی‌. بلکه «فرد» را با منافع خودش بطور انضمامی درگیر میکنند. «تخلف از قوانین رانندگی، اسباب محرومیت از فلان «حقوق» و پرداخت فلان جریمه خواهد بود. در جهان مدرن، شهروند در کنار «حقوقی» که دارد و قادر به استیفای آنها نیز است، «تکالیفی» نیز دارد. بین حقوق و تکالیفش یک رابطه مستقیم است. به ازای انجام تکالیف، حقوق کاملا روشن و ملموسی دریافت میکند. اگر مردم در قرنطینه می مانند و بیرون نمیروند، چون حکومتش فلان مبلغ را محترمانه در حسابش ریخته. نه تحقیری است، نه دروغی و نه بازی. مردم چنان حکومتی، به واسطه اعتمادی که به نظامشان دارند، تکالیف اجتماعی شان را مثل تکالیف فردی به خوبی انجام میدهند.
اما در جامعه ای که از یکسو فقط مصرف محصولات تجدد، باب شده، و هنوز بر طبل عناد با عقل و عقلانیت کوبیده میشود، و از سوی دیگر حاکمانشان بسان چوپان دروغگو عمل میکنند، و صرفاً «تکلیف» وجود دارد بی هیچ «حق» ملموس و قابل استیفا، طبیعی است که نه تربیتی محقق شود و نه اخلاقی شکل بگیرد.
دکتر.ا.جباری
🔮 @cafe_andishe95
🌌«نیمه‌شب در کاخ خورشید»☀️
#کمونیسم
#کرۀ_شمالی
📍نام فریبنده‌ و افسون‌کننده‌ای دارد... «کاخ خورشید»... اما شاید فقط تا وقتی که می‌فهمیم منظور از کاخ خورشید کجاست و متوجه می‌شویم «خورشید» استعاره از چیست. در شمال‌شرق شهر پیونگ‌یانگ، پایتخت کرۀ شمالی، عمارت بزرگی ــ بزرگ البته برای آن کم است، عمارت مهیبی ــ است، به رنگ بتون و با نوعی معماری نئوکلاسیستی. این عمارت عظیم محل زندگی مردگان است. در این عمارت، دو نفر بیش‌تر ساکن نیستند، که البته هر دو سال‌ها پیش مرده‌اند و پیکر مومیایی‌شده‌شان در محفظه‌ای شیشه‌ای آرمیده است. پرچم حزب کارگری ملحفه‌شان است و بالش سنتی کره‌ای زیر سرشان، و آن یونیفورم معروف رهبران کمونیست را هم بر تن دارند. این عمارت سالن‌های بی‌انتهایی دارد، حتی سالنی دارد که طول آن یک کیلومتر است. صاحبخانه‌ها مهمان هم نمی‌پذیرند، برای دیدار از آن‌ها باید اجازۀ رسمی داشت، کره‌ای و خارجی فرق نمی‌کند، ورود به کاخ خورشید مجوز رسمی می‌خواهد.

همین توضیح کافی است تا بدانیم منظور از «کاخ» چیست و «خورشید» کیست. آری، اینجا آرامگاه «رهبران ابدی» کرۀ شمالی است: کیم ایل سونگ، بنیانگذار کرۀ شمالی، و پسرش کیم جونگ ایل. البته تعبیر «رهبران ابدی» را من به عنوان صنعتی ادبی به کار نبردم، بلکه این دو رهبر فقید کره در قانون‌اساسی این کشور دقیقاً چنین عنوانی دارند و باید با چنین عنوانی از آن‌ها نام برد: «رهبران ابدی». این عنوان در 2016 وارد قانون اساسی کره شد. البته این وارد کردن تعبیر عجیب‌ «ابد» در عنوان رسمی سابقه‌ داشت. 1998، وقتی کیم جونگ ایل (پدر رهبر امروز کرۀ شمالی) زنده بود، تعبیر «رئیس‌جمهور ابدی» را برای خود به قانون‌اساسی کشور افزود. بازگردیم به کاخ خورشید...

این عمارت در زمانی ساخته شد که هنوز بخش بزرگی از جهان زیر سلطۀ نظام‌های سوسیالیستی بود و رقابت‌ نانوشته و بیان‌نشده‌ای میان کشورهای بلوک شرق وجود داشت تا شکوه رهبران خود را به رخ مهمانان سیاسی خارجی خود کشند. این کاخ با نام کومسوسان (Kumsusan) در سال 1976 ساخته شد و در واقع اقامتگاه و دفتر کار کیم ایل سونگ، رهبر و بنیانگذار کره، بود. او از 1948 تا 1994، به مدت چهل‌وشش سال، رهبر کرۀ شمالی بود. پس از مرگ او، پسرش کیم جونگ ایل، کاخ کومسوسان را بازسازی کرد و کاربری آن را تغییر داد و در واقع به «آرامگاه» پدرش تبدیل شد. چیزهایی هم به آنجا منتقل شد تا این آرامگاه، به محل یادبود هم تبدیل شود؛ چشمگیرترین موارد، یک خودرو مرسدس بنز (اس.ای.ال 600) است که ماشین شخصی ــ در واقع خودرو اداری ــ کیم ایل سونگ بود و همچنین یک واگن قطار که این رهبر فقید با آن به گوشه و کنار کشور سفر می‌کرد.

کیم جونگ ایل هم گرچه رئیس‌جمهور «ابدی» خوانده می‌شد، اما با عنوان و لقب نمی‌توان فناناپذیر شد و مرگ گریبان رهبران «ابدی» را هم می‌گیرد. پس از درگذشت او در 2011، متخصصان روسی به پیونگ‌یانگ رفتند و پیکرش را مومیایی کردند تا مانند پدرش، در محفظۀ مخصوص شیشه‌ای، ماندگار شود و زیارت‌کنندگان بتوانند رهبر را در همان شمایل همیشگی‌اش ببینند. به این ترتیب، کاخ کومسوسان دوباره بازسازی شد و تالار دیگری به تابوت شیشه‌ای او اختصاص داده شد و پس از بازگشایی در 2012 نام آن را «کاخ خورشید» نهادند.

🚫ورود به آرامگاه برای عموم ممنوع است. خارجی‌ها نیز باید با مجوز رسمی وارد شوند و برای ورود لباس رسمی الزامی است، ضمن اینکه کفش‌ها برس کشیده و لباس‌ها ضدعفونی می‌شود. هر نوع عکسبرداری از داخل کاخ ممنوع است. تعداد اندکی از رهبران جهان هستند که پیکرشان چنین مومیایی شده و می‌توان جسدشان را دید؛ که از قضا همگی ــ به جز استثنائاتی ــ رهبران کمونیست بودند: هو شی مینه (رهبر حزب کمونیست ویتنام)، لنین (رهبر و پایه‌گذار روسیۀ شوروی)، مائو (رهبر کمونیست چین) از جملۀ این افرادند. البته هیچ‌یک آرامگاهی در چنین ابعادی و با چنین تشریفاتی ندارد که کیم‌ها دارند... زیرا اختران آرمیده در کاخ خورشید به هیچ قیمتی نباید غروب کنند
📚م.تدینی
🔮 @cafe_andishe95
همه می توانند بدبختی را تحمل کنند
اگر می‌خواهید اخلاق کسی را امتحان کنید,
به او قدرت بدهید!

🔹 آبراهام لینکلن
🔮 @cafe_andishe95
📄آبراهام لینکلن، بین سالهای ۱۸۶۱ تا ۱۸۶۵ میلادی ریاست جمهوری آمریکا را بر عهده داشت.
🇺🇸🇺🇸🇺🇸
📍این دوران همزمان با ۱۲۳۹ تا ۱۲۴۴ خورشیدی و دوران سلطنت ناصر الدین شاه قاجار در ایران است.

آبراهام لینکلن ، شانزدهمین رییس جمهوری آمریکا

آبراهام لینکلن در مراسم ادای سوگند ریاست جمهوری به جنوبی ها هشدار داد:« هموطنان ناراضی من، مساله بسیار مهم جنگ داخلی اینک در دست شما است نه در دستان من. دولت به شما حمله نخواهد کرد….شما هم برای نابود کردن دولت هیچ تعهدی ندارید، درحالیکه من، قانونی ترین سوگند را برای حفظ، نگهداری و دفاع از آن یاد کرده ام.»

📍از دیدگاه لینکلن #تجزیه_طلبی غیر قانونی بود و او آمادگی استفاده از زور را برای دفاع از قانون فدرال و ایالات متحده داشت. زمانیکه ایالتهای جنوبی، کنفدراسیون تشکیل داده و فورت سامتر در کارولینای جنوبی را زیر آتش گرفتند و محاصره کردند، لینکلن از ایالتهای آمریکا ۷۵ هزار داوطلب خواست. چهار ایالت برده دار به کنفدراسیون پیوستند اما چهار ایالت باقیمانده با ایالات متحده ماندند و به این ترتیب جنگ داخلی آغاز شد.

لینکلن در سرحدات کنتاکی به دنیا آمد و برای زندگی و آموختن بسیار تلاش کرد. پنج ماه پیش از آنکه از سوی حزب برای ریاست جمهوری نامزد شود در مورد زندگی خود نوشت: «من ۱۲ فوریه سال ۱۸۰۹ در کنتاکی بدنیا آمدم. والدین من هردو متولد ویرجینیا و از خانواده ای معمولی بودند. مادرم وقتی ده ساله بودم درگذشت …هشت ساله بودم که از کنتاکی به ایندیانا رفتیم. آنجا منطقه ای وحشی بود و در جنگلهایش خرس و حیوانات وحشی بسیاری زندگی می کردند و من در چنین جایی بزرگ شدم. هرچند خواندن و نوشتن و حل مسایل ریاضی را آموختم اما چیز چندان زیادی نمیدانستم.»

🔻آبراهام لینکلن در حالیکه در مزرعه کار می کرد و یا زمانیکه در ایلینوی مغازه دار بود برای آموختن تلاش بسیاری کرد. در جنگ با سرخپوستان، کاپیتان ارتش بود. هشت سال در مجلس ایلینوی خدمت کرد وچندین سال در دادگاهای محلی کار کرد. یکی از همکارانش در مورد او گفته است:« جاه طلبی های اومانند موتور کوچکی است که استراحت برایش معنی ندارد.»

حاصل ازدواج آبراهام لینکلن با «مری تاد» چهار پسر بود که به جز یکی بقیه در کودکی مردند. سال ۱۸۵۸ لینکلن در انتخابات سنای آمریکا با استفن داگلاس رقابت کرد و شکست خورد اما همین رقابت و مناظراتی که با داگلاس انجام داد برایش شهرتی ملی فراهم آورد به طوریکه حزب جمهوری خواه برای انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۸۶۰ او را بعنوان نامزد معرفی کرد.

زمانیکه آبراهام لینکلن بعنوان شانزدهمین رییس جمهوری آمریکا انتخاب شد، جمعیت ایالات متحده ۳۱ میلیون و ۴۴۳ هزار و ۳۲۱ نفر بود.

آبراهام لینکلن پس ازپیروزی، حزب جمهوری خواه را به صورت یک سازمان قدرتمند ملی بازسازی کرد. کمی بعد اغلب دموکراتهای شمالی را به پایبندی به اصول و آرمانهای ایالات متحده فراخواند.

روز اول ژانویه سال ۱۸۶۳، اعلامیه آزادی بردگان را صادر کرد که بر اساس آن آزادی برده ها برای همیشه تضمین می شد.

آبراهام لینکلن در سال ۱۸۶۴ برای بار دوم در انتخابات ریاست جمهوری پیروز شد. در این ایام ایالات متحده آمریکا در جنگ با ایالتهای هم پیمان علیه دولت فدرال، به پیروزیهایی دست یافت. جنگ رو به پایان بود. آبراهام لینکلن در رابطه با آتش بس و شرایط برقراری صلح انعطاف پذیر بود. او جنوبی ها را تشویق کرد که سلاح بر زمین گذاشته و به سرعت بار دیگر به ایالات متحده بپیوندند.

📃در متن سخنرانی مراسم ادای سوگند برای دومین دوره ریاست جمهوری، که اینک بر دیوارهای بنای یادبود لینکلن در واشنگتن دی سی نقش بسته، این روحیه را می توان مشاهده کرد:« بدون بدخواهی برای کسی، با گذشت برای همه، با استواری در مورد آنچه که درست است، همانطورکه خدا به ما بینش تشخیص درستی را عنایت کرده، بگذارید برای اتمام کاری که در حال انجام آن هستیم تلاش کنیم، تا بتوانیم بر زخم های میهن مرهم بگذاریم. »
🔴او ثمره جنگ را پیروزی"حکومت مردم،به واسطۀ مردم و برای مردم"که شعارش بود می دانست.

◾️در یک جمعه نیک در روز چهاردهم آوریل ۱۸۶۵، به جان آبراهام لینکلن در تئاتر فورد شهر واشنگتن سو قصد شد. جان وایکز بوت، قاتل لینکلن، هنرپیشه ای بود که فکر می کرد با ترور لینکلن به جنوبی ها کمک می کند. اما نتیجه بر خلاف تصور بوت چیز دیگری بود. با مرگ لینکلن امید و احتمال هرگونه صلح با بخشندگی و بزرگواری نیز از میان رفت.
🔮 @cafe_andishe95
🔸«رفراندوم‌ها تاحدی شبیه نظرسنجی‌های عمومی هستند؛ بعضی وقت‌ها کاملاً اشتباه از آب درمی‌آیند. به‌نظرم بهترین کسی که می‌توان در این باره به آثارش مراجعه کرد جان استوارت میل و به‌طور خاص کتاب تأملاتی در حکومت انتخابی است. چرا برای مواجهه با این مسائل، در مقایسه با رفراندومی که تنها یک بار انجام می‌شود، دولت منتخبْ گزینهٔ بهتری است؟ این‌ها مسائلی پیچیده هستند و نیازمند نگاهی همه‌جانبه. این‌طور نیست که شما هر چهارپنج سال یک بار انتخابات برگزار کنید و بعد دموکراسی کنار برود و شما با همان انتخاب دربارهٔ همه‌چیز تصمیم گرفته باشید… نیاز مداومی به تفکر و مباحثه وجود دارد.»
«رفراندوم راه خوبی برای جلب‌توجه افراد است، اما در کنار آن باید درگیری و مباحثه‌های واقعاً جدی در پارلمان و روزنامه‌ها درباره‌اش مطرح شود. مسئلهٔ سوگیریِ رسانه‌ها هم مطرح است؛ بعضی از گفته‌ها و استدلال‌ها هستند که به‌قدر لیاقتشان به آن‌ها توجه نمی‌شود. اما اگر مباحثه‌ای جدی و عمومی در داخل و خارج از پارلمان و با یکدیگر می‌داشتیم و سپس در مجلس به‌شکلی به نتیجه‌گیری واحدی دست پیدا می‌کردیم، می‌توانستم بگویم که آن نتیجه سبک‌سرانه نیست. اما وقتی چنین کاری با تصمیمی ناگهانی انجام می‌شود که تنها شامل یک گزینه است دیگر چه می‌توان گفت؟»

📍«من کاملاً مخالف اقتدارگرایی هستم. اگر اتحاد شوروی یک چیز به ما آموخته باشد، این است که تا زمانی که به سازمان سیاسی به‌شکلی جدی‌تر نگاه نکنی سازمان اجتماعی را نیز نخواهی فهمید.»


🔅« لیبرالیسم تمام نشده است. ما از درهم‌بافتگیِ ارزش‌هایی ساخته شده‌ایم که ارزش‌های لیبرالْ نقش بزرگی در آن ایفا می‌کنند. اتفاقی نیفتاده که بگوییم دیگر این‌طور نیست. البته که این روزها حمله به لیبرالیسمْ احترام و عزت زیادی برای فرد به‌همراه دارد. اما من درحال‌حاضر نه زوالی دائمی می‌بینم و نه اُفتی بزرگ.»
📚آمارتیا سن فیلسوف هندی-آمریکایی
🔮 @cafe_andishe95
‼️دستاوردهای علمی رژیم‌های استبدادی !

دیکتاتور چین گول دروغ های خودش را خورده بود و گمان می‌کرد که دانشمندانش نوابغی هستند که می‌توانند برای هر مشکلی راه‌حلی علمی بیابند. مائو موقعی که با معضل گرسنگی فراگیر در کشورش مواجه شد از دانشمندان تحت امرش درخواست کرد روی این موضوع کار کنند و راهکاری ارائه دهند. به زودی راه حل پیدا شد و مائو به ملت گرسنه چین مژده داد که دانشمندانش جلبکی را کشف کرده‌اند که هر کسی با پرورش آن و خوردنش می‌تواند به راحتی مشکل کمبود پروتئین در رژیم غذایی‌اش را حل کند. مائو اضافه کرد که مزیت بزرگ این جلبک این است که در ادرار انسان رشد می‌کند. او از مردم خواست که از همین حالا به پرورش این جلبک مشغول شوند و بیش از این درباره کمبود مواد غذایی نق نزنند.

💢استالین هم در شوروی با مشکل مشابهی روبرو بود اما راهکارش متفاوت بود. او تئوری‌های علمی دانشمند نمایی به اسم لیسنکو را مورد حمایت قرار داد.لیسنکو ضمن بورژوایی خواندن علم ژنتیک، مدعی شد که می‌تواند با پیوند زدن گیاهان به یکدیگر و منع کامل استفاده از کود و آفت کش ها، در زمستان محصولات گیاهی را رشد دهد و سیبری را سراسر سبز کند و میلیون‌ها درخت پرتقال در آن بکارد.

استالین به قدری از این ایده‌ها خوشش آمد که لیسنکو را وزیر کشاورزی کرد و اجرای تئوری‌هایش را الزامی کرد و مخالفان تئوری لیسنکو را زندانی یا اعدام کرد .به این ترتیب میلیون‌ها کارگر کشاورزی به کار گماشته شدند تا بر اساس تئوری‌های لیسنکو سیبری را سرسبز کنند و در زمستان غلات کشت بدهند.
اما نتیجه کار،چیزی جز تشدید قحطی و گرسنگی نبود.
حالا هم اوضاع فرق چندانی در جهان دیکتاتورها نکرده است و در بر همان پاشنه قدیمی می‌چرخد.
📍دستاوردهای علمی رژیم‌های استبدادی شوخی‌های تلخ روزگار ماست.
#کمونیسم
#دیکتاتوری
.اینستاگرام بیژن اشتری، نویسنده و مترجم ایرانی
@cafe_andishe95
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بریده‌ای از مستند سراسر تزویر و دروغ "آسوده بخواب کورش" که اواسط زمستان ۹۸ توسط گروه مستندساز وابسته به بسیج دانشجویی دانشگاه علم و صنعت و با پشتیبانی مالی صادق خرازی تولید شد.
اوایل تابستان بعد از انتشار این ویدئو در بین دانشجویان بنا به وظیفه ملی میهنی خود انتقاداتی را به این مستند مطرح نمودیم و در قالب یک فایل pdf تسلیم دفترِ کارگروه این تشکیلات مستندساز کردیم که عکس‌العملی نشان ندادند.
جالب این‌که بخش‌هایی از مصاحبه جناب پیروز مجتهدزاده را هم بصورت بریده بریده مصادره به مطلوب کرده‌اند.
درین مستند دروغین هرمیداس باوند و هوشنگ طالع و امینی، شخص محمدرضاشاه پهلوی را عامل اصلی تجزیه بحرین از ایران معرفی می‌کنند.
تا ساعاتی دیگر فایل pdf مقاله‌ای کوتاه از پیروز مجتهدزاده را در کانال قرار خواهیم داد.
@cafe_andishe95
🔸فروید، مارکسیسم و لغو مالکیت◾️
بخش1
📍فروید را به عنوان روانکاوی می‌شناسیم که سیطره اندیشه‌اش، به‌رغم مخالفت‌هایی که با تئوری‌های او شده، بر سیر تفکر مدرن انکار‌ناپذیر است. اما آیا فروید صرفا یک روانکاو بود؟ بله! ولی روانکاوی که می‌توانست از اعصاب و روان بدن انسان فراتر رود و اعصاب و روان جامعه را نیز بکاود و تحلیل کند. او به‌ویژه در کتاب‌های آسیب‌شناسی روانی زندگی روزمره و نیز ناخوشایندی‌های فرهنگ، نشان داده است که دنیای اندیشه او محصور در اجسام انسان‌ها نیست بلکه او دغدغه‌های دیگری نیز دارد که می‌تواند در مقام همان دکتر فروید روانکاو، به آنها بپردازد و بگذرد. در این یادداشت‌ کوتاه، بر آنم تا به یکی از این موارد اشاره کنم. در ناخوشایندی‌های فرهنگ، فروید به تحلیل روانشناختی دیدگاه کمونیست‌ها مبنی‌بر لغو مالکیت خصوصی می‌پردازد.

◾️همان‌طور که می‌دانید، بنابر پیش‌فرض آزمون‌نشده کمونیست‌ها، مالکیت خصوصی منشا شر و پلیدی و بدرفتاری‌های انسان و زورگویی او است و چنانچه بشر بتواند از چنگال این عامل ویرانگر نجات یابد، زندگی او رو به اوج خواهد گرفت و در ساحل امن و صلح و مهربانی لنگر خواهد انداخت. از دیدگاه آنان، اگر مالکیت خصوصی ملغی شده و همه کالاها و املاک به اشتراک گذاشته شوند، بدخواهی و پلیدی از میان مردم برخواهد بست. زیرا در جامعه موعود کمونیست‌ها، همه نیازها برطرف شده و دیگر دلیلی وجود نخواهد داشت که فرد، دیگری را دشمن خود بینگارد و با او به ستیز برخیزد.

پرداختن فروید به این قضیه، در وهله اول، نشان‌دهنده دغدغه او درباره مساله خشونت و پرخاشگری است. فروید هرگز نتوانسته است خشونت را نفی و انکار کند، زیرا بر آن است که بنیاد هستی مبتنی‌ است بر سرکوب. اما هرگز در مقام تایید‌کننده و حتی توجیه‌کننده خشونت نیز برنیامده است. در ادامه بررسی‌های خود در مورد مساله خشونت، او دیدگاه کمونیست‌ها را می‌یابد و بر آن می‌شود تا درخصوص دیدگاه آنان به داوری بنشیند. اما او خود به صراحت می‌گوید که قصدش به هیچ‌وجه نقد اقتصادی نظام کمونیستی نیست ولی معتقد است که این پیش‌فرض روانشناختی آنان، چیزی جز وهم و پنداری بی‌پایه و اساس نیست. البته فروید نافی این نیست که مالکیت خصوصی هم می‌تواند عاملی برای احساس برتری و در نتیجه ستیزه‌جویی و پرخاشگری انسان باشد، اما نبودن مالکیت خصوصی، نه تغییری در تفاوت‌های فردی انسان‌ها به وجود می‌آورد و نه ماهیت غریزه پرخاشگری و خشونت را دستخوش دگرگونی می‌سازد. فروید معتقد است که خشونت به هیچ عنوان زاده مالکیت نیست زیرا که این میل کما بیش به گونه‌ای بی‌حد و حصر در اعصار کهن، آن هنگام که مالکیت هنوز ناچیز بود، بر روابط آدمیان حاکمیت داشت. او به میل جنسی اشاره می‌کند: «بر فرض که حق شخصی نسبت به کالاهای مادی از میان برداشته شود، با این حال همچنان حق و امتیاز ویژه‌ای در روابط جنسی بر جای می‌ماند، حقی که بنا است سرچشمه شدیدترین حسادت‌ها و سرسختانه‌ترین دشمنی‌ها میان انسان‌هایی باشد که جز این گونه، همسان می‌بودند.» (فروید، 1382) به طور کلی، نتیجه‌گیری فروید این است که آدمیزاد، نمی‌تواند به آسانی از ارضای میل پرخاشگری و خشونت‌ورزی خود برهد و چشم بپوشد. فروید خشونت را در یک پارادیم فرهنگی مورد نگرش قرار می‌دهد که ریشه در سرشت بشر دارد.

◾️فروید «خودشیفتگی ناظر به تفاوت‌های کوچک» را عاملی برای ایجاد خشونت‌ها به‌ویژه در سطوح اجتماعی محلی و گاه ملی می‌داند. پرخاشگری در چنین وضعیتی نوعی جنبه اجتماعی و یک‌پارچه به خود می‌گیرد و روند باز‌تولیدش تسهیل می‌شود و شاید از همین رو است که تلاش برای استقرار یک فرهنگ جدید کمونیستی در روسیه، تکیه‌گاه روانشناختی خود را در آزار و سرکوب بورژوازی می‌یابد و دم از جامعه اشتراکی بی‌طبقه و لغو مالکیت خصوصی می‌زند.
@cafe_andishe95
🔸فروید، مارکسیسم و لغو مالکیت◾️
بخش2
📍اکنون می‌توانیم بیندیشیم که آیا واقعا مالکیت خصوصی منشا خشونت است و لغو آن به امحای خشونت خواهد انجامید؟ ظاهرا برای اندیشیدن در این باب، نیازمند پاره‌ای ملاحظات معرفت‌شناختی هستیم. انگلس، آدام اسمیت را لوتر اقتصاد سیاسی می‌دانست. زیرا آدام اسمیت مالکیت خصوصی را در ذات آدمی جست همانطور که لوتر، ایمان را در درون انسان کشف کرد. در حالی که در رویکرد مارکس، انگلس و همفکرانش، مالکیت خصوصی نه ذاتی درونی آدمی، بلکه ابزار سلطه بیرونی بر او است. اینان معتقدند که اسمیت و دیگران، مالکیت خصوصی را به عنوان سوژه و انسان را به ذات بدل ساخته‌اند و تقریبا از همین چشم‌انداز، نظریه «با خود بیگانگی» مارکس شکل گرفته است.
◾️مارکس معتقد است که مالکیت خصوصی در نهایت منجر به ایجاد ثروت صنعتی می‌شود و در چنین مرحله‌ای مالکیت خصوصی تسلط خویش بر آدمی را کامل می‌کندو آنگاه که مسلط شد، ناگزیر مناسبات ناشی از ثروت صنعتی را بر او تحمیل می‌کند و این مناسبات هم در ذات خود مناسباتی خشن و ناملایم هستند. پس رهایی از این خشونت، مستلزم عبور از مالکیت خصوصی به مثابه خصیصه ملموس انسانی «بیگانه شده» است. اینان از چنین منظری به قضایا می‌نگرند، حال آنکه فروید با نگاهی ژرف‌تر، رویکرد دیگری را پیش می‌کشد: اگر مالکیت خصوصی عامل خشونت است، پس چرا خشونت در زمانی که اساسا مفهومی از مالکیت هم وجود نداشت، شکل گرفته و جریان داشت؟ دکتر فروید در پی هراس اخلاقی خود از افتادن در دام یک ‌جانبه‌نگری، به ماجرا بعدی روانشناختی هم می‌دهد و چیزی مثل خشونت را نه زاییده مالکیت که امری غریزی در نهاد انسان می‌داند. هرگز هم نمی‌کوشد که آن را نفی یا انکار نماید. در نامه‌نگاری‌ای که با انیشتین درباره جنگ دارد، فروید معتقد است که هرگز جنگ پایان نخواهد یافت اما از جنگ و کشتار ابراز تاسف می‌کند. او تلاش می‌کند به ما بفهماند که برای خشونت، ریشه‌های روانشناختی – روانکاوانه‌ای هستند که اموری چون مالکیت خصوصی و ... نمی‌تواند به سادگی، مبنای آن قرار گیرد.

بنابراین برای بررسی آن دست به مطالعه جدیدی می‌زند، هر چند که هنوز نگران است و پرسشی گنگ و مبهم، ابعاد وسیع ذهنش را تیره و تار ساخته است: مردمان شوروی پس از امحا و الغای بورژوازی و مالکیت خصوصی، دگر بار دست به انجام چه کاری خواهند زد؟ پاسخ این پرسش را شاید اکنون بدانیم.
📚ح. فراستخواه
@cafe_andishe95
✍🏿 به بهشت کمونیستی خوش آمدید!

توی این کشور هر لاطائلات چروکیده و بنجلی که از طبله‌ی چپ روییده، قابل نشر است و ویترین دارد و سرمایه‌ی کشور حراجش می‌شود. مساله یکی و دو نمونه نیست که جریانی ریشه‌دار و مرموز در داخل و خارج کشور است که حیات وابسته‌اش را خیلی ساده می‌شود لیست کرد:

اراجیف تاریخ گذشته‌ی نویسندگان مفنگی چون جلال و سیمین و صمد بهرنگی و شریعتی و ... را با نازل‌ترین قیمت‌ها می‌توانید بخرید. برای تروریست‌های آدم‌کش توده‌ای و فدایی و مجاهد و ... بزرگ‌داشت می‌گیرند، کسی مانند ابراهیم گلستان که کل نتیجه‌ی زندگی حقارت‌بارش، ستایش آدم‌خوارانی چون #استالین و #مائو است را کادو می‌گیرند و به خورد نسل جوان می‌دهند.

نوشته‌های مستعمل دلقک‌های دست‌چندمی چون ژیژک و دلوز و آدورنو و ... که در جهان آزاد مایه‌ی سرگرمی و حرام کردن مالیات با نشخوار بودجه‌های دانشگاهی‌اند، به سان سرگین الاغ ماده یا همان «عنبرنسا» در بازار چاپ می‌‌شود تا شاید «عفونت سرمایه‌داری» را بشورد و ببرد. تنها آن‌ها نیستند، شیهه‌های نافهم دانشمند مکتبی، هابرماس یا کمونیست علیل، هابسبام که از گفتن چهار جمله‌ی قابل فهم ناتوانند و به شکل طبیعی با چنین مغزهای کوچکی قادر به درک مساله‌های روزی مانند فروپاشی شوروی / کلپس اقتصادی / جریان سرمایه / نئولیبرالیسم / جهانی‌شدن و ... نیستند و در واکنش پرت‌وپلا می‌نویسند، چون آیاتی از آسمان بر جامعه‌ی نامرتبط ایران می‌بارد یا کتاب‌های فکاهی پیرمرد مفلوکی‌ چون چامسکی را سر هر‌ کوی و برزن حراج می‌گذارند که احتمالن با تپه‌ای قهوه‌ای رنگ از بلاهت به دانشجویان ما روابط بین‌الملل را بی‌آموزد.

جز صنعت نشر، درد تجارت‌خانه‌ی دانش اگر بیش‌تر نباشد، کم‌تر نیست. دانشگاه و دانشکده‌های اقتصاد دربست در اختیار نهادگرایان و دولت‌گرایان رانتیری‌ست که می‌خواهند با زنده کردن آرای نابغه‌ی اقتصاد اسلامی-سوسیالیستی، استاد بنی‌صدر، بیش از بیش کشور را در فاضلاب سوسیالیستی و شبه‌سوسیالیستی بی‌اندازند و کله‌لخت‌هایی چون مومنی و راغفر و مفت‌برانی چون پژویان و شاکری که از حل یک معادله‌ی چندوجهی اقتصادسنجی ناتوانند، با دست انداختن بر بودجه‌‌ی بی‌حساب‌وکتاب دولتی، هر روز بیش‌تر باد می‌کنند. هم‌زاد این کودن‌های دانشگاهی در دانشکده‌های علوم انسانی و اجتماعی، مشتی هرزه‌نگار پای منقلند مانند ابازِری و فرهادپور و حیوانات تازه سر از تخم درآورده‌ی دست‌آموزشان، که هرچه بنگ بگوید را با چسباندن یک «نئولیبرالیسم» بر سرش دود می‌کنند و در فضای متعفن پیرامون‌شان می‌پراکنند.

این سرزمین جایی شده که تجزیه‌طلبان به آسانی می‌توانند پرچم کشور بیگانه را به استادیوم ببرند، در آن برای تجزیه‌طلبی چون جنگلی فیلم حماسی می‌سازند و زیرپوستی فرقه‌ی حرام‌زادگان دموکرات و پیشه‌وری بی‌وطن، این بوزینه‌ی خانگی روس‌ها هم تطهیر می‌شود پس عجیب نیست که الکساندر دوگین، مدرس شیطان و کمونیست جیبی پوتین می‌تواند با عزت و احترام بیاید و برود و فردا چشم‌های طمع‌کارِ دریده‌ و وقیحش، تمامیت ارضی ایران را بگیرد.

در این خوان گسترده‌ی سخاوت ما، البته تنها روس‌ها نیستند که بروبیایی دارند؛ چینی‌های راه‌زن، چشم‌تنگ‌های خون‌خوار پیونگ‌یانگ، اربابان دیوانه‌ی جزیره‌ی بردگان در خلیج خوک‌ها، حتا این شاه‌دیلر مواد مخدر ونزوئلایی هم به فراخور حال‌شان دارند از این خوان نان می‌برند.

و این داستان تمامی ندارد. از هر طرف که بروید، بر وحشت‌تان می‌افزاید. #ایران، این سرزمین مادری هفت هزار ساله، اکنون بهترین بهشت روی زمین برای کمونیست‌ها، سوسیالیست‌ها و مجانین چپ شده که در آن مبتلایان به این ویروس خطرناک، بستری و درمان نمی‌شوند بلکه می‌روند پشت بلندگو تا سم مهلک وجودشان را به جان ملت بی‌اندازند. توی این کشور برخلاف چیزی که می‌گویند، همه چیز آزادِ آزاد است؛ از فعالیت و پلاکارد بلند کردن در دانشگاه تا گردهم‌آیی و تشکیل باندهای فکری، پراکندن ویروس از راه روزنامه و کتاب و حتا این چند سال اخیر ساختن جوخه‌های هدفمند ترور شخصیت، همه‌ی این‌ها آزاد است اما تنها برای یک جریان و برای کسانی که ویروس‌یاب‌ها، دوز خطرناک ابتلا به گونه‌های مختلف #ویروس_چپ را در آن‌ها تایید کرده باشند. این سطح از آزادیِ بیماران و مبتلایان حتا در اتحاد جماهیر #شوروی هم برای همه‌ی گونه‌های هم‌سان زیست فسیلی و آلوده‌ی چپ وجود نداشت، نهایتش رفقای استالین در آدم‌خواری آزاد بودند!

آن وقت در همین کشور تمامن آزاد و ترمز بریده برای ماشین چپ‌روی، خدای ناکرده، زبانم لال، پیش آید که کسی یک واژه درباره‌ی حق مالکیت، سرمایه‌داری، بورژوازی ملی، لیبرالیسم و نئولیبرالیسم بگوید، آن وقت است که زمین به آسمان و آسمان به هفت آسمان آن‌ور‌ترش دوخته می‌شود!

ساسان آقایی
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
🔸فروید، مارکسیسم و لغو مالکیت◾️ بخش2 📍اکنون می‌توانیم بیندیشیم که آیا واقعا مالکیت خصوصی منشا خشونت است و لغو آن به امحای خشونت خواهد انجامید؟ ظاهرا برای اندیشیدن در این باب، نیازمند پاره‌ای ملاحظات معرفت‌شناختی هستیم. انگلس، آدام اسمیت را لوتر اقتصاد سیاسی…
🔹زیگموند فروید و کمونیسم🔻

📍کمونیست‌ها گمان می‌کنند که راه رهایی از بدبختی را پیدا کرده‌اند. طبق نظر آنان آدمی کاملا خوب و خیرخواه همنوع خویش است، اما نهاد مالکیت خصوصی طبیعت او را ضایع کرده است. مالکیت بر ثروت خصوصی به یکی قدرت فردی می‌دهد و از این راه او را به بدرفتاری با همنوع خویش وسوسه میکند و آن کس که از مالکیت محروم شده است باید در برابر ستمگر خصمانه مبارزه کند. اگر مالکیت خصوصی لغو شود و همه در ثروت اشتراک پیدا کنند و از لذت آن برخوردار شوند، بدخواهی و دشمنی میان انسانها ناپدید خواهد شد. از آن جا که همه نیازها برآورده می‌شود، علتی هم برای دشمنی وجود ندارد و همه با رغبت به کاری می‌پردازند که لازم است. قصد ندارم به نقد سیستم کمونیستی بپردازم. نمی‌توانم به تحقیق بگویم که لغو مالکیت خصوصی در خدمت این هدف مفید است یا نه. اما می‌توانم تشخیص بدهم که پیش شرطی که این سیستم بر آن استوار است از نظر روان شناسی، وهمی بی پایه است. با لغو مالکیت خصوصی، فقط یکی از ابزارهایی که میل پرخاشگری انسان از آن استفاده می‌کند، از دست او گرفته می‌شود، که نیرومندترین ابزار هم نیست، اگر چه بسیار نیرومند است. اما تفاوتی که از نظر قدرت و نفوذ میان انسانها وجود دارد و سائق تعرض (پرخاشگری) برای مقاصد خود از آن استفاده می‌کند، به جای خود باقی است و در ماهیت آن هم تغییری ایجاد نمی‍‌شود. تعرض را مالکیت خصوصی ایجاد نکرده است. تعرض در دورانهای اولیه، که مالکیت بسیار ناچیز بوده است، بی حد وجود داشته است و در کودکان، که مالکیت هنوز شکل اولیه مقعدی خود را از دست نداده است مشاهده می‌شود، باعث کدورت روابط عاطفی و عاشقانه انسانها می‌شود، شاید به استثنای رابطه مادر با فرزند ذکورش. اگر حق خصوصی بر ثروت مادی هم از میان برداشته شود، باز امتیازاتی در روابط جنسی برای بعضی از مردم باقی می‌ماند که باعث نیرومندترین بدخواهی ها و شدیدترین دشمنی بین انسانهایی می‌شود که از جنبه های دیگر با هم برابرند. اگر این هم به وسیله آزاد کردن کامل زندگی جنسی از میان برداشته شود، یعنی خانواده که نطفه تمدن است از بین برود، البته نمی‌توان به آسانی پیش بینی کرد که تکامل تمدن چه راههای نوی را در پیش خواهد گرفت. اما یک چیز را می‌توان انتظار داشت و آن این است که این خصلت نابودنشدنی انسان، در آن جا هم به دنبال آن خواهد رفت.

📚زیگموند فروید، تمدن و ملامتهای آن
@cafe_andishe95
نشست دوم - ۲ اردیبهشت ۲۵۷۹
دکتر پیروز مجتهدزاده
●نشست اختصاصی دوم با دکتر پیروز مجتهدزاده(استاد برجسته جغرافیای سیاسی) در گروه تخصصی کافه اندیشه همراه با پرسش و پاسخ.

موضوعات: جدایی بحرین، جزایر تنب، شاه، مصدق، امیر کبیر و...

@cafe_andishe95
◀️چهار تاثیر بلند مدت بحران ویروس کرونا بر جامعه‌ی جهانی

📍مرگ و میر انبوه (مثل اعلام مرگ ۶۲۷ تن در ایتالیا در طی ۲۴ ساعت در ۲۱ مارس ۲۰۲۰ و رسیدن تعداد مرگ‌ها در این کشور به واسطه‌ی کرونا به پنج هزار در صدر فهرست آمار مرگ در کشورها) و خسارات عظیم اقتصادی (در حد از کف رفتن ۵ میلیون شغل در ایالات متحده) از پیامدهای آنی و کوتاه مدت اپیدمی ویروس کرونا بوده‌اند. اما حتی پس از پایان این اپیدمی پیامدهای این بحران متوقف نخواهد شد.

نمی شود صدها میلیون نفر برای هفته‌ها در خانه بمانند و این پدیده پیامدهای بلند مدت اجتماعی در سطح ملی نداشته باشد. اقداماتی مثل رساندن نرخ بهره به صفر یا وعده‌ی ارسال چک هم نتوانست از بحران اقتصادی مابعد این واگیر جلوگیری کند. ویروس کرونا در دنیا نیز بحران اقتصادی و اجتماعی ایجاد کرده است. در این نوشته به چهار پیامد بلند مدت اجتماعی و سیاسی اشاره می کنم.

1️⃣معکوش شدن روند جهانی شدن

روند جهانی شدن با سه پدیده‌ی تروریسم، مهاجرت انبوه و رکود درآمد قشر کارگر در کشورهای غربی در قرن بیست و یکم تا حدی با مقاومت مواجه شده اما متوقف نشده است. بحران کرونا این روند را به سه دلیل کُند خواهد کرد حتی پس از آن که منحنی بحران تخت شود. نخست اینکه تهدیدات مقامات چینی مبنی بر عدم ارسال مواد و تجهیزات دارویی به کشورهای غربی آنها را مجبور خواهد ساخت در حوزه‌‌ی بهداشت و درمان راه خودکفایی در پیش گیرند. دوم این که در بسیاری از کالاهای اساسی در دوره‌ی بحران زنجیره‌ی تامین مواد و کالاها نقشی اساسی در اعتماد و اطمینان اجتماعی دارند و جوامع حداقل در این موارد در روند جهانی شدن زنجیره‌ی تولید و توزیع تجدید نظر خواهند کرد. و سوم آن که صنعت گردشگری که دوران اوج خود را طی می کرده است با تهدیدات بهداشتی‌ای که همراه با جابجایی انسان‌ها در مقیاسی گسترده دارد تا حدی کند خواهد شد تا جوامع راه هایی برای به حداقل رساندن پیامدهایش بیندیشند.
بسیاری در دوره‌ی بحران، اتحادیه‌ی اروپا را برای عدم کمک کافی به ایتالیا مورد انتقاد قرار دادند. وقتی در چارچوب اتحادیه‌ی اروپا با چنین مشکلی مواجه هستیم طبعا اتکا به دیگر جوامع در چارچوب جامعه‌ی جهانی در دوران بحران‌ها کاهش می یابد.

2️⃣کندی مهاجرت

کشورها از این پس می توانند تقاضای مهاجرت را به آسانی به دلیل استانداردهای بهداشتی در جامعه‌ی مهاجر فرست رد کنند. ایالات متحده پس از بروز این بحران مهاجران را بلافاصله پس از ورود سوار هواپیما کرده و اخراج می کند کاری که دولت ترامپ در سه سال مقابله با مهاجران غیر قانونی قادر به انجامش نبود (به دلیل قوانین مهاجرتی). دغدغه‌های بهداشتی می تواند طرفداران مرزهای باز را به حاشیه براند.

3️⃣بیداری بیشتر نسبت به خطر چین کمونیست

همصدایی بخشی از چپ اروپایی و امریکایی با مقامات چینی در عدم مسئولیت خواهی از دولت کمونیستی چین جوامع غربی را نسبت به تهدیدات دولت چین برای سلامت و رفاه جامعه‌ی جهانی تا حدی بیدار ساخته است. رسانه‌های متمایل به چپ در حالی برچسب‌های نژاد پرست را به ترامپ روانه می کردند (به علت ویروس چینی خواندن کرونا) که هیچ گزارشی در مورد عدم شفافیت دولت چین و عدم اشتراک اطلاعات با جامعه‌ی جهانی منتشر نمی کردند. دو کشوری که بیش از همه از اپیدمی ویروس کرونا رنج دیدند (ایران و ایتالیا) بیشترین روابط اقتصادی را نسبت به همسایگان خود با چین داشتند

خطر تبلیغات سیاسی چین و همکاری یا همنوایی رسانه‌ها و اندیشکده‌های چپگرای امریکا با ماشین تبلیغات چین هیچگاه تا این حد جدی گرفته نشده بود. این همکاری در سطحی بوده است که شورای روابط خارجی ایالات متحده (یکی از اندیشکده‌های متمایل به چپ) پس از اخراج خبرنگاران امریکایی از چین در مطلبی اعلام می کند که "چین دلش برای خبرنگاران امریکایی پس از رفتن آنها تنگ خواهد شد".

❗️وقتی رئیس سازمان بهداشت جهانی در چارچوب تبلیغات پکن سخن میگوید و مسئولیت خواهی و پاسخگویی را فراموش می‌کند می توان تاثیر منفی چین بر نهادهای بین المللی را نیز به درستی درک کرد.
@cafe_andishe95
◀️چهار تاثیر بلند مدت بحران ویروس کرونا بر جامعه‌ی جهانی(بخش2

4️⃣شیوع بیشتر دورکاری و دور- خدمت رسانی

واگیری ویروس کرونا در دنیا (بیش از ۱۴۰ کشور) و بعد همه گیری آن در برخی جوامع مردم سراسر کره‌ی خاکی را مجبور کرده است اموری مثل مراجعه به پزشک یا انجام کارهای اداری در خانه را که پیش از این نیز در دسترش بودند مطمح نظر قرار دهند. همچنین بسیاری برای خرید مواد غذایی به تحویل درب خانه رو کرده‌اند.برای بسیاری از بیماری‌ها دیدار حضوری با پزشک ضرورتی ندارد و با وجود تجهیزات پزشکی در دسترس مردم (مثل اندازه گیری فشار خون یا تب) افراد می توانند با پزشک خود از راه دور مشورت و علائم حیاتی خود را گزارش کنند. در دوران شیوع کرونا این نحوه‌ی مراجعه (بهداشت از راه دور) بسط یافت و مردم به تدریج بیشتر با آن خو خواهند گرفت. همچنین با مجبور شدن شرکت‌ها به کاستن از نیروی کار در محیط‌های اداری بخش قابل توجهی از نیروی آنها به خانه‌ها انتقال یافته است. با توجه به پایین آمدن هزینه‌ها برای هر دو طرف (هزینه‌ی محیط اداری برای کارفرمایان و هزینه‌‌ی حمل و نقل برای کارکنان) کسب و کارها این روش را ادامه خواهند داد.

جهان مابعد تجربه‌ی کرونا با جهان ماقبل آن یکسان نخواهد بود اما در میزان تغییر هنوز نمی توان اظهار نظر کرد. جوامع ممکن است بسته به میزان خسارت و رنج و آلامی که متحمل می شوند واکنش‌های متفاوتی را در پیش بگیرند. نوع واکنش دولت‌ها و نهادهای عمومی و مدنی نیز در این زمینه حتما تاثیر خواهند داشت.
م.م ایندیپندنت
@cafe_andishe95
❇️ ‏اسناد کمیاب از تلگراف های مردمی از گوشه کنار ایران در حمایت از رضاشاه(سردارسپه آن زمان) برای پایان دادن به سلطنت قاجار


#رضاشاه

@paniranist