📂«من فرمانروایانی را که اکثریت مردم را دشمن خود ساختهاند و مجبورند برای حفظ مقام خود بهزور توسل جویند، بدبخت میدانم. زیرا آنکه دشمنان اندکی دارد بهآسانی میتواند خود را از گزند آنان مصون نگاه دارد، ولی کسی که اکثریت مردمان با او دشمناند هرگز روی ایمنی و آرامش نمیبیند و هر چه بیشتر ستمگری پیشه کند حکومت خود را ضعیفتر میسازد. ازاینرو، بهترین راهی که قدرتمندان در پیش میتوانند گرفت این است که بکوشند دوستی مردم را جلب کنند.»
#نیکولو_ماکیاولی ، گفتارها
@cafe_andishe95
#نیکولو_ماکیاولی ، گفتارها
@cafe_andishe95
⚠️خون به خون شستن محال آمد، محال...
⭐️ یک مرد معترض و خشمگین، طلبه ای را در همدان به ضرب گلوله کشت!
شاید اگر فرد ضارب زنده می ماند و بخت یارش می بود و در دورانی پس از این دوره، برای خودش وزیری و وکیلی میشد، در کتاب خاطراتش، از این جنایت خود به افتخار یاد میکرد و فخر هم میفروخت. مانند آقای «محسن رفیق دوست» (وزیر سابق سپاه و رئیس اسبق بنیاد مستضعفان) که در خاطراتش میگوید:
💬 «غروبی داشتم میرفتم توی خیابان صاحب جم، هوا تازه تاریک شده بود. دیدم این ساواکی دارد از بالا میآید طرف پایین. معلوم هم هست که مست است. خلاصه دنبال او رفتیم و خانهاش را توی آن خیابان که معروف بود به چها راه سوسکی یاد گرفتیم. یکی دو بار دیگر من او را دیدم بعد دیگر اصلا تصمیم گرفتم که یک بلایی سر این بیاورم. البته خیلی هم نامنظم میآمد. معمولا شبها ساعت نهونیم - ده میآمد میرفت خانه اش. یک جلسه رفته بودم مشهد خدمت حضرت آیتاللهالعظمی میلانی. داستان را به صورت کلی برای ایشان [گفتم] که یک همچین شخصی این جوری کرده و اگر که مثلا این، دست حاکم اسلام بیفتد، چکار میکنند؟ ایشان فرمودند: این جور اشخاص مهدورالدم هستند، اینها ظلمه هستند، اینها عمله ظلم هستند. بعد از چند وقت موضوع را به صورت بازتری خدمت مرحوم آیت ا... مطهری عرض کردم . بعد به طریق دیگری این جریان را خدمت حضرت آیتا... مهدوی کنی – که الحمدالله در قید حیات هستند و خدا ایشان را طول عمر بدهد – عرض کردم. از حرفهای هر سه تای اینها دریافتم که این آدم، کشتنی است. توی یک جلسهای موضوع را به مرحوم اندرزگو گفتم. اندرزگو گفت: همه اینها کشتنی هستند اما کاری نکنید که مثلا به خاطر این گیر بیفتی چون ما اگر قرار باشد که گیر بیفتیم، بگذار برای کارهای بالاتر گیر بیفتیم که انشاءا... خدا قبول کند. یک شبی که به شدت باران میآمد، شاید یکی از شبهایی بود که توی تهران کمتر آن جور باران میآید، البته من چند شبی کشیک او را کشیدم با یک چماق حسابی و چون کمتر شبی بود که این مست نباشد. بالاخره او، از ماشین پیاده شد، میخواست برود خانهاش. من مخفی شده بودم و با چماق زدم توی سر این، او افتاد و یک هفت هشت تا چماق دیگر هم زدم توی سر و کله این و هُلش دادم افتاد توی جوی آب و رفتم. فردای آن روز شایع شد که یک جنازهای توی میدان شوش توی آبها پیدا شده و انشاءا... خدا قبول کند.»
ا.جباری
@cafe_andishe95
⭐️ یک مرد معترض و خشمگین، طلبه ای را در همدان به ضرب گلوله کشت!
شاید اگر فرد ضارب زنده می ماند و بخت یارش می بود و در دورانی پس از این دوره، برای خودش وزیری و وکیلی میشد، در کتاب خاطراتش، از این جنایت خود به افتخار یاد میکرد و فخر هم میفروخت. مانند آقای «محسن رفیق دوست» (وزیر سابق سپاه و رئیس اسبق بنیاد مستضعفان) که در خاطراتش میگوید:
💬 «غروبی داشتم میرفتم توی خیابان صاحب جم، هوا تازه تاریک شده بود. دیدم این ساواکی دارد از بالا میآید طرف پایین. معلوم هم هست که مست است. خلاصه دنبال او رفتیم و خانهاش را توی آن خیابان که معروف بود به چها راه سوسکی یاد گرفتیم. یکی دو بار دیگر من او را دیدم بعد دیگر اصلا تصمیم گرفتم که یک بلایی سر این بیاورم. البته خیلی هم نامنظم میآمد. معمولا شبها ساعت نهونیم - ده میآمد میرفت خانه اش. یک جلسه رفته بودم مشهد خدمت حضرت آیتاللهالعظمی میلانی. داستان را به صورت کلی برای ایشان [گفتم] که یک همچین شخصی این جوری کرده و اگر که مثلا این، دست حاکم اسلام بیفتد، چکار میکنند؟ ایشان فرمودند: این جور اشخاص مهدورالدم هستند، اینها ظلمه هستند، اینها عمله ظلم هستند. بعد از چند وقت موضوع را به صورت بازتری خدمت مرحوم آیت ا... مطهری عرض کردم . بعد به طریق دیگری این جریان را خدمت حضرت آیتا... مهدوی کنی – که الحمدالله در قید حیات هستند و خدا ایشان را طول عمر بدهد – عرض کردم. از حرفهای هر سه تای اینها دریافتم که این آدم، کشتنی است. توی یک جلسهای موضوع را به مرحوم اندرزگو گفتم. اندرزگو گفت: همه اینها کشتنی هستند اما کاری نکنید که مثلا به خاطر این گیر بیفتی چون ما اگر قرار باشد که گیر بیفتیم، بگذار برای کارهای بالاتر گیر بیفتیم که انشاءا... خدا قبول کند. یک شبی که به شدت باران میآمد، شاید یکی از شبهایی بود که توی تهران کمتر آن جور باران میآید، البته من چند شبی کشیک او را کشیدم با یک چماق حسابی و چون کمتر شبی بود که این مست نباشد. بالاخره او، از ماشین پیاده شد، میخواست برود خانهاش. من مخفی شده بودم و با چماق زدم توی سر این، او افتاد و یک هفت هشت تا چماق دیگر هم زدم توی سر و کله این و هُلش دادم افتاد توی جوی آب و رفتم. فردای آن روز شایع شد که یک جنازهای توی میدان شوش توی آبها پیدا شده و انشاءا... خدا قبول کند.»
ا.جباری
@cafe_andishe95
🔰هدف جامعه سیاسی از منظر جان لاک🔰
قبل از آنکه افراد یک جامعه، داوطلبانه و با رضایت دور یکدیگر جمع شوند و با به اشتراک گذاشتن قدرت خود تشکیل جامعه سیاسی را بدهند، انسانها در وضعیت طبیعی به سر می بردند. به اعتقاد لاک وضعیت طبیعی دارای سه ویژگی است:
نخست جامعه ای کاملا آزاد، دوم جامعه ای کاملا برابر و سوم منوط به قانون طبیعی است. البته اصول برابری نزد لاک بر خلاف هابز که شامل توانایی های جسمی و روانی همه مردم بود، یک مدعای اخلاقی است درباره حقوق.
وضعیتی که در آن انسان ها در کارها و نظم و ترتیب دادن به دارایی ها و شخص خود، همان طوریکه مناسب می دانند، آزادی کامل دارند. وضعیتی که در آن همه قدرت و اختیارات قانونی دو سویه است و هیچ کس نسبت به دیگری برتری ندارد(بند ۴). وضعیت طبیعی دارای قانون طبیعی است که آن را کنترل و هدایت میکند و همه را به رعایت آن وا میدارد. این قانون که همان قانون عقل است، به همه انسان ها که با آن مشورت میکنند می آموزد که هرکس مستقل و همه با هم برابراند و هیچ کس نباید به زندگی، سلامت، آزادی یا دارایی دیگران آسیبی برساند(بند ۶).
🌐با مطالعه توصیفات فوق از وضعیت طبیعی، اولین سوالی که به ذهن خطور میکند این است که، هنگام تشکیل جامعه سیاسی چرا انسان باید از آزادی خود صرف نظر و آن را با دیگران تقسیم کند؟چرا از امپراطوری خود دست میکشد و خود را تحت سلطه و کنترل قدرت دیگری قرار میدهد؟
درست است که در وضعیت طبیعی، انسان ها در وضعیت کاملا آزاد و برابر قرار دارند اما در این شرایط خطر هر لحظه در کمین انسان است و دائما در معرض هجوم دیگران قرار دارد و برای بهره مندی از این آزادی و برابری در شرایطی بسیار نامعلوم و نامحقق قرار دارد. از آنجا که انسان های دیگر، مانند خود او، سرور خویش و با او برابرند و هیچ نگهبان دقیق و سخت گیری از این انصاف و عدالت حفاظت نمیکند، بهره مند شدن از چنین وضعیتی بسیار غیر محتمل و نا امن است. به همین دلیل او خواهان آن می شود تا این شرایط هرچند آزاد که پر از ترس و خطرات دایمی است ترک کند (بند ۱۲۳).
اما وضعیت طبیعی دارای چه نواقص و کمبودهایی است که انسان دست به ترک آن ها می زند. اولین نقیصه بسیار مهم، فقدان قانونی است که به تایید همگان رسیده باشد تا معیار سنجش و داوری در فعل و انفعالات و مجادلات در جامعه قرار گیرد. نقیصه دوم، از آنجا که در وضعیت طبیعی هم مجری و هم داور قانون طبیعت، خود شخص می باشد، وقتی پای منافع شخصی به میان می آید بدون شک افراد منافع خود را بر دیگری ترجیح می دهند و یا هنگامی که در قضیه ای نفعی نداشته باشند نسبت به آن سهل انگاری میکنند. پس بنابراین، آنها در وضعیت طبیعی نیاز به داوری شناخته شده و بی طرف را احساس میکنند که آمریت اختلاف های آن ها را بر اساس قانون تثبیت شده ای داشته باشد(بند ۱۲۵).
نقیصه سوم، اجرای قانونی است که همگان آن را تایید کرده اند و معیار تصمیم گیری در جامعه است. پس نیاز به مجری احساس میشود تا، هنگامی که کسی قدرت دفاع از حقوق خود را ندارد، پشتیبان حقوق او بوده و قانون را اجرا کند. در وضعیت طبیعی، اغلب قدرت کافی برای پشتیبانی، دفاع و اجرای حقوق افراد وجود ندارد. زورمندانی که با ستمگری خود این حقوق را زیر پا میگذارند اغلب زیانی نمی بینند و تنبیه آن ها در بسیاری موارد، برای کسانی که در برابر آنها مقاومت میکنند، خطرناک و مخرب است(بند ۱۲۶).
🌐اگر فساد و بدخواهی انسان های بدمنش نمی بود، نیازی برای تشکیل اجتماع دیگری دیده نمی شد و لزومی نداشت که انسان ها خود را از این اجتماع رضایت بخش و طبیعی جدا کنند و به جوامع متعدد و کوچک تر بپیوندند. انسان ها در چارچوب قانون طبیعت، میتوانستند هر کاری را که برای بقای خود و دیگران مفید می بود انجام دهند و همچنین قدرت کیفر دادن به جنایانی را داشتند که علیه قانون طبیعت صورت میگرفت. آنها با واگذار کردن قدرت خود به اجتماع و پیوستن به دیگرانی که پیش از آنها در جامعه به یکدیگر پیوسته اند با تشکیل جامعه سیاسی به دنبال هدفی والاتر بودند. یعنی به دنبال حفظ و مراقبت از “مالکیت”. در نزد لاک، مالکیت یعنی زندگی، آزادی و دارایی انسان ها. پس این همان اصل اساسی و هدفی است که لاک برای تشکیل جامعه سیاسی از آن نام می برد.
@cafe_andishe95
قبل از آنکه افراد یک جامعه، داوطلبانه و با رضایت دور یکدیگر جمع شوند و با به اشتراک گذاشتن قدرت خود تشکیل جامعه سیاسی را بدهند، انسانها در وضعیت طبیعی به سر می بردند. به اعتقاد لاک وضعیت طبیعی دارای سه ویژگی است:
نخست جامعه ای کاملا آزاد، دوم جامعه ای کاملا برابر و سوم منوط به قانون طبیعی است. البته اصول برابری نزد لاک بر خلاف هابز که شامل توانایی های جسمی و روانی همه مردم بود، یک مدعای اخلاقی است درباره حقوق.
وضعیتی که در آن انسان ها در کارها و نظم و ترتیب دادن به دارایی ها و شخص خود، همان طوریکه مناسب می دانند، آزادی کامل دارند. وضعیتی که در آن همه قدرت و اختیارات قانونی دو سویه است و هیچ کس نسبت به دیگری برتری ندارد(بند ۴). وضعیت طبیعی دارای قانون طبیعی است که آن را کنترل و هدایت میکند و همه را به رعایت آن وا میدارد. این قانون که همان قانون عقل است، به همه انسان ها که با آن مشورت میکنند می آموزد که هرکس مستقل و همه با هم برابراند و هیچ کس نباید به زندگی، سلامت، آزادی یا دارایی دیگران آسیبی برساند(بند ۶).
🌐با مطالعه توصیفات فوق از وضعیت طبیعی، اولین سوالی که به ذهن خطور میکند این است که، هنگام تشکیل جامعه سیاسی چرا انسان باید از آزادی خود صرف نظر و آن را با دیگران تقسیم کند؟چرا از امپراطوری خود دست میکشد و خود را تحت سلطه و کنترل قدرت دیگری قرار میدهد؟
درست است که در وضعیت طبیعی، انسان ها در وضعیت کاملا آزاد و برابر قرار دارند اما در این شرایط خطر هر لحظه در کمین انسان است و دائما در معرض هجوم دیگران قرار دارد و برای بهره مندی از این آزادی و برابری در شرایطی بسیار نامعلوم و نامحقق قرار دارد. از آنجا که انسان های دیگر، مانند خود او، سرور خویش و با او برابرند و هیچ نگهبان دقیق و سخت گیری از این انصاف و عدالت حفاظت نمیکند، بهره مند شدن از چنین وضعیتی بسیار غیر محتمل و نا امن است. به همین دلیل او خواهان آن می شود تا این شرایط هرچند آزاد که پر از ترس و خطرات دایمی است ترک کند (بند ۱۲۳).
اما وضعیت طبیعی دارای چه نواقص و کمبودهایی است که انسان دست به ترک آن ها می زند. اولین نقیصه بسیار مهم، فقدان قانونی است که به تایید همگان رسیده باشد تا معیار سنجش و داوری در فعل و انفعالات و مجادلات در جامعه قرار گیرد. نقیصه دوم، از آنجا که در وضعیت طبیعی هم مجری و هم داور قانون طبیعت، خود شخص می باشد، وقتی پای منافع شخصی به میان می آید بدون شک افراد منافع خود را بر دیگری ترجیح می دهند و یا هنگامی که در قضیه ای نفعی نداشته باشند نسبت به آن سهل انگاری میکنند. پس بنابراین، آنها در وضعیت طبیعی نیاز به داوری شناخته شده و بی طرف را احساس میکنند که آمریت اختلاف های آن ها را بر اساس قانون تثبیت شده ای داشته باشد(بند ۱۲۵).
نقیصه سوم، اجرای قانونی است که همگان آن را تایید کرده اند و معیار تصمیم گیری در جامعه است. پس نیاز به مجری احساس میشود تا، هنگامی که کسی قدرت دفاع از حقوق خود را ندارد، پشتیبان حقوق او بوده و قانون را اجرا کند. در وضعیت طبیعی، اغلب قدرت کافی برای پشتیبانی، دفاع و اجرای حقوق افراد وجود ندارد. زورمندانی که با ستمگری خود این حقوق را زیر پا میگذارند اغلب زیانی نمی بینند و تنبیه آن ها در بسیاری موارد، برای کسانی که در برابر آنها مقاومت میکنند، خطرناک و مخرب است(بند ۱۲۶).
🌐اگر فساد و بدخواهی انسان های بدمنش نمی بود، نیازی برای تشکیل اجتماع دیگری دیده نمی شد و لزومی نداشت که انسان ها خود را از این اجتماع رضایت بخش و طبیعی جدا کنند و به جوامع متعدد و کوچک تر بپیوندند. انسان ها در چارچوب قانون طبیعت، میتوانستند هر کاری را که برای بقای خود و دیگران مفید می بود انجام دهند و همچنین قدرت کیفر دادن به جنایانی را داشتند که علیه قانون طبیعت صورت میگرفت. آنها با واگذار کردن قدرت خود به اجتماع و پیوستن به دیگرانی که پیش از آنها در جامعه به یکدیگر پیوسته اند با تشکیل جامعه سیاسی به دنبال هدفی والاتر بودند. یعنی به دنبال حفظ و مراقبت از “مالکیت”. در نزد لاک، مالکیت یعنی زندگی، آزادی و دارایی انسان ها. پس این همان اصل اساسی و هدفی است که لاک برای تشکیل جامعه سیاسی از آن نام می برد.
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
🔰هدف جامعه سیاسی از منظر جان لاک🔰 قبل از آنکه افراد یک جامعه، داوطلبانه و با رضایت دور یکدیگر جمع شوند و با به اشتراک گذاشتن قدرت خود تشکیل جامعه سیاسی را بدهند، انسانها در وضعیت طبیعی به سر می بردند. به اعتقاد لاک وضعیت طبیعی دارای سه ویژگی است: نخست جامعه…
🔻ادامه/
گرچه انسان ها در زمان ورود به جامعه برابری، آزادی و قدرت اجرایی را که در وضعیت طبیعی از آنها برخوردار بوده اند در اختیار جامعه قرار میدهند تا قانون گذار آنها را برای صلاح جامعه به کار گیرد، اما نیت آنها از این کار این است که از بقا، آزادی و دارایی خود بهتر مراقبت کنند( زیرا هیچ انسان عاقلی را نمیتوان تصور کرد که شرایط خود را با نیت بدتر شدن تغییر دهد). قدرت جامعه، یا قدرت قانون گذاری، که توسط خود مردم ساخته و پرداخته شده است هرگز نمیتواند فراتر از صلاح جامعه به کار گرفته شود. این قدرت موظف است تا جان و مال و آزادی آنها را، با رفع نواقص وضعیت طبیعی(از حیث) دشواری و عدم قطعیت، چنان که در بالا به آن اشاره شد، تامین کند. بنابراین، هر فردی که قدرت برتر و قانون گذاری یک جامعه را در دست دارد، موظف است بر اساس قوانینی حکومت کند که به آگاهی و #تصویب_همه_مردم رسیده باشد، نه اینکه آن احکام را به میل خود وضع کرده باشد. 🔅مناقشات و اختلافات مردم باید توسط داوران بی طرف و صادق و بر اساس قوانین مصوب مردم حل و فصل شود. چنین قدرتی باید نیروی خود را در مسیر اجرای همان قوانین، در داخل کشور و یا جلوگیری از تعرض و هجوم بیگانگان، و یا جبران خسارات وارده از سوی بیگانگان و حفظ امنیت جامعه در برابر تهاجم آنها، به کارگیرد. هدف همه این ها نباید چیزی جز برقراری صلح، آسایش و صلاح همگانی باشد(بند ۱۳۱).
ف. حسنزاده
@cafe_andishe95
گرچه انسان ها در زمان ورود به جامعه برابری، آزادی و قدرت اجرایی را که در وضعیت طبیعی از آنها برخوردار بوده اند در اختیار جامعه قرار میدهند تا قانون گذار آنها را برای صلاح جامعه به کار گیرد، اما نیت آنها از این کار این است که از بقا، آزادی و دارایی خود بهتر مراقبت کنند( زیرا هیچ انسان عاقلی را نمیتوان تصور کرد که شرایط خود را با نیت بدتر شدن تغییر دهد). قدرت جامعه، یا قدرت قانون گذاری، که توسط خود مردم ساخته و پرداخته شده است هرگز نمیتواند فراتر از صلاح جامعه به کار گرفته شود. این قدرت موظف است تا جان و مال و آزادی آنها را، با رفع نواقص وضعیت طبیعی(از حیث) دشواری و عدم قطعیت، چنان که در بالا به آن اشاره شد، تامین کند. بنابراین، هر فردی که قدرت برتر و قانون گذاری یک جامعه را در دست دارد، موظف است بر اساس قوانینی حکومت کند که به آگاهی و #تصویب_همه_مردم رسیده باشد، نه اینکه آن احکام را به میل خود وضع کرده باشد. 🔅مناقشات و اختلافات مردم باید توسط داوران بی طرف و صادق و بر اساس قوانین مصوب مردم حل و فصل شود. چنین قدرتی باید نیروی خود را در مسیر اجرای همان قوانین، در داخل کشور و یا جلوگیری از تعرض و هجوم بیگانگان، و یا جبران خسارات وارده از سوی بیگانگان و حفظ امنیت جامعه در برابر تهاجم آنها، به کارگیرد. هدف همه این ها نباید چیزی جز برقراری صلح، آسایش و صلاح همگانی باشد(بند ۱۳۱).
ف. حسنزاده
@cafe_andishe95
💢«نه» به لیبرالیسم💢
🖋شاپور بختیار احتمالاً تنها رئیس دولت ایران بود که علناً گفت من لیبرال نیستم و برای این کشور یک الگوی اقتصاد مختلط (mixed economy) را صلاح میدانم. دیگران به صراحت او سخن نگفتند. شاید به این دلیل که اصولاً بسیاری از آنها حتّی معنی این اصطلاحات را به درستی نمیدانستند. با اینحال، «نه» به لیبرالیسم، مشخّصۀ بارز و غیرقابل انکار سیاستگذاران اقتصادی ایران و سرتاسر جهان در قرن گذشته بوده است.
🖋از زمان کمون پاریس در قرن نوزدهم، هراس از انقلاب کارگری به تدریج همۀ دولتمردان جهان را وادار کرد تا قدم به قدم از لیبرالیسم عقب نشینی کنند و کمابیش به دولتهای رفاه تبدیل شوند. کتابهای درسی دانشگاهی تغییر کردند تا نقش «بازتوزیع ثروت در جامعه» و «ارائۀ کالای عمومی» را به پررنگ ترین نقشهای دولت تبدیل کنند. قوانین تغییر کردند تا سازمانهایی رسمی مانند «سازمان برنامه و بودجه» و «وزارت رفاه» و... شکل بگیرند؛ سازمانهایی که در فلسفۀ لیبرالیسم کلاسیک هیچ جایگاه و توجیهی نداشتند.
🖋گفتمان چپ اصرار دارد که از دهۀ 1980 این روند معکوس شده و دولتهای موسوم به «نئولیبرال» به تدریج هرچه را که در دهه های قبل داده بودند، بازپس میگیرند. این واقعیت ندارد. مخارج دولتها پیوسته در حال افزایش بوده است. دولتها همواره اندازه و اثرگذاری خود در اقتصاد را افزایش داده اند و از این منظر هیچ تفاوت محرزی میان آنها نیست.
🖋آب شور سوسیالیسم، جامعه را تشنه تر میکند. شهروندانی که امتیازات رفاهی دولت را حقّ مسلّم خود بدانند، با گذر زمان امتیازات بیشتری خواهند خواست. و کم کم این واقعیت فراموش میشود که دولت به خزانۀ غیب وصل نیست. دولت هرچه دارد را از شهروندان گرفته: یا مالیات، یا بدهی که باید در آینده با مالیاتهای بیشتر بازپرداخت شود. مالیات، انگیزۀ فعالیت اقتصادی را سست میکند و تولیدکنندگان ثروت را از تولید ثروت بیشتر بازمیدارد. این واقعیت را فردوسی هزارسال قبل میدانست امّا طاعون فکری فرانسوی آن را برنمی تابد:
سرِ تخت شاهی بپیچد سه کار
نخستین ز بیدادگر شهریار
دگر آنک بیسود را برکشد
ز مرد هنرمند سر درکشد
سه دیگر که با گنج خویشی کند
به دینار کوشد که بیشی کند
«به دینار بیشی کردن» یعنی افزودن افراطی مالیاتها و تقلّب در انتشار پول. فرقی نمیکند با چه هدفی. خواه انباشت ثروت شخصی، خواه فراهم کردن ساز و برگ لشکر و خواه ارائۀ امتیازات رفاهی به سوسیالیستهای معترض. و منظور از «بی سود را برکشیدن» و «از مرد هنرمند [صنعتگر] سرکشیدن» هم که نیاز به توضیح ندارد.
🖋سنگ بنای سوسیالیسم فرانسوی شلوغ کردن خیابانهاست؛ و فریاد کشیدن تخیّلات شاعرانۀ غیرقابل تحقّق، به جای یافتن چاره ای امکان پذیر برای واقعیات تلخ روی زمین.
🖋«نه» به لیبرالیسم سیصد سال پیش از کافه های پاریس شروع شد و طعم تلخ میوه هایش جهان را در نوردید: کمونیسم و دولت رفاه، دولتهای مسلّط به بازار و مجهّز به ابزارهای قانونی محدود کردن آزادی، اقتصادهای باتلاقی و حبابی، علم اقتصاد ناتوان از تبیین واقعیات، بالیدن انسانهایی بی مسئولیت که مسئول همه چیز را دولت می دانند و جز به خیابان آمدن و مطالبۀ رفاه بیشتر مسئولیتی برای خود نمی شناسند و..و...و....
🖋جامعه ای که به لیبرالیسم نه می گوید، سنگین ترین هزینه ها را می پردازد و از عواید بی بهره می ماند. یک مثال کوچک نرخ دستمزد کارگران ایرانی است که هم اکنون از همه جای جهان پایین تر است. در یک نظام لیبرال چنین موقعیتی یکی از ممتازترین فرصتهای سرمایه گذاری است. اگر به لیبرالیسم نه نمیگفتیم و با واقعیات سر ستیز نداشتیم، امروز سیل سرمایه های جهانی راهی ایران بود و در عرض چند سال «یوز خاورمیانه» خاطرۀ «ببرهای آسیا» را از یاد تاریخ میبرد و افزایش تقاضای نیروی کار، شکاف بین دستمزدهای داخلی و خارجی را به زودی پر میکرد؛ بدون نیاز به دخالت و هزینه و سیاستگذاری دولت؛ و بدون واهمه از داغ شدن تنور نارضایتی های کارگری.
🖋«نه» به لیبرالیسم را باید کنار گذاشت، اگر فضای سیاسی ایران به رأی «آری» نیاز دارد. بر خلاف تصوّر رایج، رأی آری را کسانی میتوانند بگیرند که شجاعانه سنّت بیمار پاریس را بشکنند و بیرق آزادسازی را بلند کنند. کسانی که بی محابا لیبرال بودن خود را اعلام کنند و بگویند به افسانۀ مردم فریب و بیماری مزمن mixed economy اعتقاد ندارند. و البته کسانی که حاضر باشند هزینۀ راستی و شجاعت خود را بپذیرند.
#امیررضا_عبدلی
@cafe_andishe95
🖋شاپور بختیار احتمالاً تنها رئیس دولت ایران بود که علناً گفت من لیبرال نیستم و برای این کشور یک الگوی اقتصاد مختلط (mixed economy) را صلاح میدانم. دیگران به صراحت او سخن نگفتند. شاید به این دلیل که اصولاً بسیاری از آنها حتّی معنی این اصطلاحات را به درستی نمیدانستند. با اینحال، «نه» به لیبرالیسم، مشخّصۀ بارز و غیرقابل انکار سیاستگذاران اقتصادی ایران و سرتاسر جهان در قرن گذشته بوده است.
🖋از زمان کمون پاریس در قرن نوزدهم، هراس از انقلاب کارگری به تدریج همۀ دولتمردان جهان را وادار کرد تا قدم به قدم از لیبرالیسم عقب نشینی کنند و کمابیش به دولتهای رفاه تبدیل شوند. کتابهای درسی دانشگاهی تغییر کردند تا نقش «بازتوزیع ثروت در جامعه» و «ارائۀ کالای عمومی» را به پررنگ ترین نقشهای دولت تبدیل کنند. قوانین تغییر کردند تا سازمانهایی رسمی مانند «سازمان برنامه و بودجه» و «وزارت رفاه» و... شکل بگیرند؛ سازمانهایی که در فلسفۀ لیبرالیسم کلاسیک هیچ جایگاه و توجیهی نداشتند.
🖋گفتمان چپ اصرار دارد که از دهۀ 1980 این روند معکوس شده و دولتهای موسوم به «نئولیبرال» به تدریج هرچه را که در دهه های قبل داده بودند، بازپس میگیرند. این واقعیت ندارد. مخارج دولتها پیوسته در حال افزایش بوده است. دولتها همواره اندازه و اثرگذاری خود در اقتصاد را افزایش داده اند و از این منظر هیچ تفاوت محرزی میان آنها نیست.
🖋آب شور سوسیالیسم، جامعه را تشنه تر میکند. شهروندانی که امتیازات رفاهی دولت را حقّ مسلّم خود بدانند، با گذر زمان امتیازات بیشتری خواهند خواست. و کم کم این واقعیت فراموش میشود که دولت به خزانۀ غیب وصل نیست. دولت هرچه دارد را از شهروندان گرفته: یا مالیات، یا بدهی که باید در آینده با مالیاتهای بیشتر بازپرداخت شود. مالیات، انگیزۀ فعالیت اقتصادی را سست میکند و تولیدکنندگان ثروت را از تولید ثروت بیشتر بازمیدارد. این واقعیت را فردوسی هزارسال قبل میدانست امّا طاعون فکری فرانسوی آن را برنمی تابد:
سرِ تخت شاهی بپیچد سه کار
نخستین ز بیدادگر شهریار
دگر آنک بیسود را برکشد
ز مرد هنرمند سر درکشد
سه دیگر که با گنج خویشی کند
به دینار کوشد که بیشی کند
«به دینار بیشی کردن» یعنی افزودن افراطی مالیاتها و تقلّب در انتشار پول. فرقی نمیکند با چه هدفی. خواه انباشت ثروت شخصی، خواه فراهم کردن ساز و برگ لشکر و خواه ارائۀ امتیازات رفاهی به سوسیالیستهای معترض. و منظور از «بی سود را برکشیدن» و «از مرد هنرمند [صنعتگر] سرکشیدن» هم که نیاز به توضیح ندارد.
🖋سنگ بنای سوسیالیسم فرانسوی شلوغ کردن خیابانهاست؛ و فریاد کشیدن تخیّلات شاعرانۀ غیرقابل تحقّق، به جای یافتن چاره ای امکان پذیر برای واقعیات تلخ روی زمین.
🖋«نه» به لیبرالیسم سیصد سال پیش از کافه های پاریس شروع شد و طعم تلخ میوه هایش جهان را در نوردید: کمونیسم و دولت رفاه، دولتهای مسلّط به بازار و مجهّز به ابزارهای قانونی محدود کردن آزادی، اقتصادهای باتلاقی و حبابی، علم اقتصاد ناتوان از تبیین واقعیات، بالیدن انسانهایی بی مسئولیت که مسئول همه چیز را دولت می دانند و جز به خیابان آمدن و مطالبۀ رفاه بیشتر مسئولیتی برای خود نمی شناسند و..و...و....
🖋جامعه ای که به لیبرالیسم نه می گوید، سنگین ترین هزینه ها را می پردازد و از عواید بی بهره می ماند. یک مثال کوچک نرخ دستمزد کارگران ایرانی است که هم اکنون از همه جای جهان پایین تر است. در یک نظام لیبرال چنین موقعیتی یکی از ممتازترین فرصتهای سرمایه گذاری است. اگر به لیبرالیسم نه نمیگفتیم و با واقعیات سر ستیز نداشتیم، امروز سیل سرمایه های جهانی راهی ایران بود و در عرض چند سال «یوز خاورمیانه» خاطرۀ «ببرهای آسیا» را از یاد تاریخ میبرد و افزایش تقاضای نیروی کار، شکاف بین دستمزدهای داخلی و خارجی را به زودی پر میکرد؛ بدون نیاز به دخالت و هزینه و سیاستگذاری دولت؛ و بدون واهمه از داغ شدن تنور نارضایتی های کارگری.
🖋«نه» به لیبرالیسم را باید کنار گذاشت، اگر فضای سیاسی ایران به رأی «آری» نیاز دارد. بر خلاف تصوّر رایج، رأی آری را کسانی میتوانند بگیرند که شجاعانه سنّت بیمار پاریس را بشکنند و بیرق آزادسازی را بلند کنند. کسانی که بی محابا لیبرال بودن خود را اعلام کنند و بگویند به افسانۀ مردم فریب و بیماری مزمن mixed economy اعتقاد ندارند. و البته کسانی که حاضر باشند هزینۀ راستی و شجاعت خود را بپذیرند.
#امیررضا_عبدلی
@cafe_andishe95
🔻اندیشه شناخت نیست ، بلکه توانایی تمیز نیک و بد و زیبا از زشت است و این توانایی میتواند دست کم برای من در لحظه هایی کمیاب وسیله پیش بینی فاجعهها باشد...
موضوع اندیشه نمیتواند جز چیزهای دوست داشتنی ، زیبایی ، حکمت ، عدالت و غیره باشد. زشتی ، نبود زیبایی ، نبود دادگری ، و نبود نیکی است .یعنی بدی و زشتی اصالت یا جوهرِ ندارند تا اندیشه بتواند به آنها بپردازد...
واقعیت اسفبار این است که بخش بزرگ بدیها را کسانی مرتکب میشوند که هرگز تصمیم به بد بودن یا خوب بودن نمیگیرند .آنها که توانایی اندیشیدن ندارند.!
#هانا_آرنت
@cafe_andishe95
موضوع اندیشه نمیتواند جز چیزهای دوست داشتنی ، زیبایی ، حکمت ، عدالت و غیره باشد. زشتی ، نبود زیبایی ، نبود دادگری ، و نبود نیکی است .یعنی بدی و زشتی اصالت یا جوهرِ ندارند تا اندیشه بتواند به آنها بپردازد...
واقعیت اسفبار این است که بخش بزرگ بدیها را کسانی مرتکب میشوند که هرگز تصمیم به بد بودن یا خوب بودن نمیگیرند .آنها که توانایی اندیشیدن ندارند.!
#هانا_آرنت
@cafe_andishe95
📒جهود، طلا، هیتلر و رائفی پور
مشغول کار بر روی یکی از بهترین سندهای یهودیستیزی تاریخم. کتابچهای با عنوان «بولشویسم از موسی تا لنین؛ گفتگوهای آدولف هیتلر و من». این کتابچه را «دیتریش اِکارت» نوشته است، کسی که هیتلر او را آموزگار خود میدانست. این کتابچه در سال 1924 منتشر شده، یعنی 9 سال پیش از به قدرت رسیدن هیتلر و حدود 17 تا 20 سال پیش از یهودیکشی و هولوکاست. کتابچه پر از انگارههای یهودیستیزانه است و برای فهم یهودیستیزی و در نهایت برای فهم یهودیکشی متنی اساسی است.
در اینجا یکی دو پاراگراف از کتاب را با هم بخوانیم. در این بندها هیتلر (یا استادش، اِکارت) توضیح میدهند که یهودیان خون مردم را در شیشه میکنند و طلاهای همۀ ملتها را از طریق شبکههای ارتباطی خود جمع میکنند. اکارت و هیتلر هم از دوران باستان و دوران روم مثال میآوردند و هم از روزگار معاصر. این چند پاراگراف را بخوانید و بعد فیلمی را که به این متن ضمیمه کردهام ببینید؛ صحبتهای استاد رائفیپور. البته به این تمایز هم دقت کنید که رائفیپور دربارۀ «صهیونیسم» صحبت میکند و هیتلر و اِکارت دربارۀ «جهودان». هیتلر هیچ فرقی میان «صهیونیسم» و «جهودان» نمیداند.
📚از کتاب «بولشویسم از موسی تا لنین»:
هیتلر گفت: «اگر به من باشد باید در همۀ مدارس، سر هر چهارراه، در هر مهمانسرا پلاکاردهایی نصب کنند با این جملۀ شوپنهاور که دربارۀ یهودیان گفته بود: “[یهودیان] استادان بزرگ دروغگوییاند!” [تعریفی] بهتر از این وجود ندارد! و این بدون استثنا در مورد همهشان صادق است، فرقی هم نمیکند چه جایگاهی دارند، بالا باشند یا پایین، دلال بورس باشند یا خاخام، غسل تعمید شده باشند یا ختنه شده باشند. مردم برده [آنها میشوند]! هزار سال است که به بیگاری گرفته شدهاند! و این مردم بیآزار همیشه فریب این شیادان بیشرم را میخورند. بدیهی است که مردم نسبت به آنها خصومت پیدا میکنند. اما کِی؟ وقتی که آنها از خوشقلبیِ ناپختۀ مردم بیشرمانه سوءاستفاده کردند و با رباخواری و فریبکاری دار و ندارشان را چپاول کردند. همه جا همین طور بود، در امپراتوری قدیم روم، در مصر و آسیا و بعدها در انگلستان، ایتالیا، فرانسه، لهستان، هلند، آلمان و... حتا سیسرو(1) از نشت تمامناشدنیِ خزانۀ طلای روم به اورشلیم گلایه داشت. توضیح این مسئله را باید از یوسفوس(2) بشنویم که یکی از معاصران یهودی سیسرو بود. او میگوید: هر سال بیش از دو میلیون یهودی از همۀ استانهای امپراتوری عظیم روم برای زیارت معبد سلیمان، مثلاً به عنوان زیارتی “زاهدانه”، به اورشلیم میرفتند. وقتی تیتوس اورشلیم را فتح کرد حجم هدایا معلوم شد. در دخمههای زیرزمینیِ آن به اصطلاح “خانۀ خدا” انبوهی از طلا ذخیره شده بود. امروزه به نظر میرسد آمریکا هم سوراخی [برای طلای جهودان] شده است. هِنری فورد(3) تعریف میکند در میهنش همه ادعا میکنند ایالات متحد بیش از هر کشور دیگری طلا دارد. میپرسد، اما این طلا کجاست؟ “آخرین بار که یک سکۀ طلا دیدید کِی بود؟” دولت زیر بدهی است و زور میزند پسانداز کند، حتا دیگر نمیتواند به جانبازان جنگ مستمری دهد. فورد در نهایت میگوید، در آمریکا قطعاً طلا هست، ولی مال آمریکاییها نیست.»
گفتهاش را کامل کردم: «آخرین بار که کسی در سوییس، انگلیس، هلند، فرانسه و اسکاندیناوی کسی یک سکۀ طلا دیگر دید کِی بود؟ اواخر 1922 در سوییس حتا یک سکۀ طلا هم در جریان ندیدم، همهاش [اسکناس] کاغذی، مثل ما. الان همه جای دنیا همین طور است. از هر خارجیای بپرسی، تأیید میکند. ما احمق بودیم که طلاهایمان را در بانک رایش(4) میگذاشتیم، عاقلانهتر این بود که همان اول همه را به کنیسهها میبردیم.»
هیتلر ادامه داد: «امروز این طور است، دو هزار سال پیش هم همین طور بوده...»
پانوشتها:
1) سیسرو دولتمرد و سخنور دوران روم باستان که در سال 43 پیش از میلاد کشته شد.
2) یوسف فلاوی، تاریخنگار یهودیـرومی در عهد باستان که از رهبران شورش یهودیان (66ـ70 م) بود و کتاب تاریخ جنگ یهود را در رم به زبان یونانی نوشت.
3) صنعتگر آمریکایی که از یهودیستیزان سرشناس آمریکا بود.
4) از 1875 (تا 1945) بانک مرکزی آلمان
م.تدینی
@cafe_andishe95
مشغول کار بر روی یکی از بهترین سندهای یهودیستیزی تاریخم. کتابچهای با عنوان «بولشویسم از موسی تا لنین؛ گفتگوهای آدولف هیتلر و من». این کتابچه را «دیتریش اِکارت» نوشته است، کسی که هیتلر او را آموزگار خود میدانست. این کتابچه در سال 1924 منتشر شده، یعنی 9 سال پیش از به قدرت رسیدن هیتلر و حدود 17 تا 20 سال پیش از یهودیکشی و هولوکاست. کتابچه پر از انگارههای یهودیستیزانه است و برای فهم یهودیستیزی و در نهایت برای فهم یهودیکشی متنی اساسی است.
در اینجا یکی دو پاراگراف از کتاب را با هم بخوانیم. در این بندها هیتلر (یا استادش، اِکارت) توضیح میدهند که یهودیان خون مردم را در شیشه میکنند و طلاهای همۀ ملتها را از طریق شبکههای ارتباطی خود جمع میکنند. اکارت و هیتلر هم از دوران باستان و دوران روم مثال میآوردند و هم از روزگار معاصر. این چند پاراگراف را بخوانید و بعد فیلمی را که به این متن ضمیمه کردهام ببینید؛ صحبتهای استاد رائفیپور. البته به این تمایز هم دقت کنید که رائفیپور دربارۀ «صهیونیسم» صحبت میکند و هیتلر و اِکارت دربارۀ «جهودان». هیتلر هیچ فرقی میان «صهیونیسم» و «جهودان» نمیداند.
📚از کتاب «بولشویسم از موسی تا لنین»:
هیتلر گفت: «اگر به من باشد باید در همۀ مدارس، سر هر چهارراه، در هر مهمانسرا پلاکاردهایی نصب کنند با این جملۀ شوپنهاور که دربارۀ یهودیان گفته بود: “[یهودیان] استادان بزرگ دروغگوییاند!” [تعریفی] بهتر از این وجود ندارد! و این بدون استثنا در مورد همهشان صادق است، فرقی هم نمیکند چه جایگاهی دارند، بالا باشند یا پایین، دلال بورس باشند یا خاخام، غسل تعمید شده باشند یا ختنه شده باشند. مردم برده [آنها میشوند]! هزار سال است که به بیگاری گرفته شدهاند! و این مردم بیآزار همیشه فریب این شیادان بیشرم را میخورند. بدیهی است که مردم نسبت به آنها خصومت پیدا میکنند. اما کِی؟ وقتی که آنها از خوشقلبیِ ناپختۀ مردم بیشرمانه سوءاستفاده کردند و با رباخواری و فریبکاری دار و ندارشان را چپاول کردند. همه جا همین طور بود، در امپراتوری قدیم روم، در مصر و آسیا و بعدها در انگلستان، ایتالیا، فرانسه، لهستان، هلند، آلمان و... حتا سیسرو(1) از نشت تمامناشدنیِ خزانۀ طلای روم به اورشلیم گلایه داشت. توضیح این مسئله را باید از یوسفوس(2) بشنویم که یکی از معاصران یهودی سیسرو بود. او میگوید: هر سال بیش از دو میلیون یهودی از همۀ استانهای امپراتوری عظیم روم برای زیارت معبد سلیمان، مثلاً به عنوان زیارتی “زاهدانه”، به اورشلیم میرفتند. وقتی تیتوس اورشلیم را فتح کرد حجم هدایا معلوم شد. در دخمههای زیرزمینیِ آن به اصطلاح “خانۀ خدا” انبوهی از طلا ذخیره شده بود. امروزه به نظر میرسد آمریکا هم سوراخی [برای طلای جهودان] شده است. هِنری فورد(3) تعریف میکند در میهنش همه ادعا میکنند ایالات متحد بیش از هر کشور دیگری طلا دارد. میپرسد، اما این طلا کجاست؟ “آخرین بار که یک سکۀ طلا دیدید کِی بود؟” دولت زیر بدهی است و زور میزند پسانداز کند، حتا دیگر نمیتواند به جانبازان جنگ مستمری دهد. فورد در نهایت میگوید، در آمریکا قطعاً طلا هست، ولی مال آمریکاییها نیست.»
گفتهاش را کامل کردم: «آخرین بار که کسی در سوییس، انگلیس، هلند، فرانسه و اسکاندیناوی کسی یک سکۀ طلا دیگر دید کِی بود؟ اواخر 1922 در سوییس حتا یک سکۀ طلا هم در جریان ندیدم، همهاش [اسکناس] کاغذی، مثل ما. الان همه جای دنیا همین طور است. از هر خارجیای بپرسی، تأیید میکند. ما احمق بودیم که طلاهایمان را در بانک رایش(4) میگذاشتیم، عاقلانهتر این بود که همان اول همه را به کنیسهها میبردیم.»
هیتلر ادامه داد: «امروز این طور است، دو هزار سال پیش هم همین طور بوده...»
پانوشتها:
1) سیسرو دولتمرد و سخنور دوران روم باستان که در سال 43 پیش از میلاد کشته شد.
2) یوسف فلاوی، تاریخنگار یهودیـرومی در عهد باستان که از رهبران شورش یهودیان (66ـ70 م) بود و کتاب تاریخ جنگ یهود را در رم به زبان یونانی نوشت.
3) صنعتگر آمریکایی که از یهودیستیزان سرشناس آمریکا بود.
4) از 1875 (تا 1945) بانک مرکزی آلمان
م.تدینی
@cafe_andishe95
Telegram
🚺نجیب ترین بانوی عریان!!!
🔹 حدود هزار سال پیش، «لیدی گودایوا» همسر یکی از بزرگان انگلیس، در اعتراض به افزایش بی رویه مالیات برای مردم شهر خود، هر روز به سراغ همسرش میرفت و عاجزانه تقاضا میکرد که مالیاتها کاهش پیدا کند.
🔹 همسر او که سیاست و تصمیمهای سیاسی خود را بر خواسته همسر خود ترجیح میداد، به همسرش گفت: اگر یک روز، برهنه سوار اسب شوی و تمام شهر از سمتی به سمت دیگر بروی، مالیاتها را کاهش خواهم داد.
🔹 گودایوا اسبش را زین کرد. لباسهایش را بر زمین ریخت. در شهر گفتند: گودایوا در حمایت از مردم، برهنه در میان شهر میگردد! تمام مردم، مغازه ها را بستند و به خانه ها رفتند. پرده ها را کشیدند و با چشمانی اشکبار، منتظر شدند این گردش شوم به پایان برسد.
🔹 گودایوا باعث شد مالیاتها کاهش یابند اکنون مجسمه او در «کاونتری» است. اسطوره ها، به تنهایی خلق نمیشوند. بلکه در بستری از فهم و شعور و حمایت اجتماعی شکل میگیرند.
🔹 نمیدانم اگر گودایوا در این نقطه از تاریخ و جغرافیا، به این بازی تلخ وادار میشد، آیا پنجره ها بسته میشد یا تصاویر او از طریق شبکه های اجتماعی و موبایلها، از دستی به دست دیگر میگشت!
@cafe_andishe95
🔹 حدود هزار سال پیش، «لیدی گودایوا» همسر یکی از بزرگان انگلیس، در اعتراض به افزایش بی رویه مالیات برای مردم شهر خود، هر روز به سراغ همسرش میرفت و عاجزانه تقاضا میکرد که مالیاتها کاهش پیدا کند.
🔹 همسر او که سیاست و تصمیمهای سیاسی خود را بر خواسته همسر خود ترجیح میداد، به همسرش گفت: اگر یک روز، برهنه سوار اسب شوی و تمام شهر از سمتی به سمت دیگر بروی، مالیاتها را کاهش خواهم داد.
🔹 گودایوا اسبش را زین کرد. لباسهایش را بر زمین ریخت. در شهر گفتند: گودایوا در حمایت از مردم، برهنه در میان شهر میگردد! تمام مردم، مغازه ها را بستند و به خانه ها رفتند. پرده ها را کشیدند و با چشمانی اشکبار، منتظر شدند این گردش شوم به پایان برسد.
🔹 گودایوا باعث شد مالیاتها کاهش یابند اکنون مجسمه او در «کاونتری» است. اسطوره ها، به تنهایی خلق نمیشوند. بلکه در بستری از فهم و شعور و حمایت اجتماعی شکل میگیرند.
🔹 نمیدانم اگر گودایوا در این نقطه از تاریخ و جغرافیا، به این بازی تلخ وادار میشد، آیا پنجره ها بسته میشد یا تصاویر او از طریق شبکه های اجتماعی و موبایلها، از دستی به دست دیگر میگشت!
@cafe_andishe95
🔘شهر مدرن، جایی دارد که فاضلاب و زباله هایش را انجا جمع میکند تا در عین رهایی شهر مدرن از آلودگی این فاضلاب ها، عنداللزوم با بازیافت این زباله ها در تولید انرژی، چرخه اقتصادی زندگی مدرن خود را بچرخاند.
نسبت جوامع دین زده و حکومتهای توتالیتر با جوامع مدرن و دولتشهرهای مدرن، دقیقا چنین نسبتی است
مماشات اروپاییان و دولتشهرهای مدرن غربی، با حکومتهای خودکامه و فاسد و مستبد جهان اسلام در ذیل همین الگوی «شهر مدرن-فاضلاب» قابل فهم و تحلیل است. اروپاییان از یکسو به نقد اجزائی مانند فقدان دمکراسی یا فقدان ازادی بیان و ... از این فاضلاب میپردازند، از دیگر سو به طرق مختلف به حفظ و ثبات کلیت این فاضلاب اشتغال دارند.
سیاستهای رسانه هایی مانند bbc درون همین الگو قابل فهم است.
دکتر.ا.جباری
@cafe_andishe95
نسبت جوامع دین زده و حکومتهای توتالیتر با جوامع مدرن و دولتشهرهای مدرن، دقیقا چنین نسبتی است
مماشات اروپاییان و دولتشهرهای مدرن غربی، با حکومتهای خودکامه و فاسد و مستبد جهان اسلام در ذیل همین الگوی «شهر مدرن-فاضلاب» قابل فهم و تحلیل است. اروپاییان از یکسو به نقد اجزائی مانند فقدان دمکراسی یا فقدان ازادی بیان و ... از این فاضلاب میپردازند، از دیگر سو به طرق مختلف به حفظ و ثبات کلیت این فاضلاب اشتغال دارند.
سیاستهای رسانه هایی مانند bbc درون همین الگو قابل فهم است.
دکتر.ا.جباری
@cafe_andishe95
⚫️چپگرایان و دموکراسی و پوپر
🔴هر کوششی برای پر کردن ظرف خالی دموکراسی با محتوای انضمامی دیر یا زود تن به وسوسهی تمامیتخواهی میدهد. فرقی نمیکند انگیزههای پشت چنین کوششهایی تا چه حد بیشائبه و از روی صداقت باشد، بدین قرار حق با منتقدان دموکراسی است. دموکراسی متضمن شکافی است میان شهروند انتزاعی و شخص بورژوازی که علائق بیمارگونی جزیی و ویژهی خود دارد
🔺اسلاوی ژیژک متفکر استالنیست
🔴در اواخر قرن بیستم روسای مهمترین قدرتهای جهانی مستقیما از سرویسهای اطلاعاتی میآیند. هر چه بیشتر آنها قدرت را در دستهای خودشان متمرکز میکنند، قدرت نیز در روندِ نوینِ نمایش، بیش از پیش به عنوان پیروزی دموکراسی تبرک مییابد. به رغم همهی این ظواهر، سازماندهی نمایشی دموکراتیک جهانی که بدین سان در حال ظهور است، عملا در معرضِ این خطر است که به بدترین جباریتی که تاریخ نوع بشر تاکنون تجسم بخشیده است بدل گردد.
🔺جورجو آگامبن نویسنده کمونیست
🔴در واقع اگر شر هست_ اگر شر از یک موقعیت هستی شناختی ایجابی برخوردار میباشد_ پس موجب و مسئولی دارد.
برای تبرئهی آن موجب، باید از شرِ هرگونه هستیای سلب کرد. آنانی که معتقد بودند نازیسم و استالینیسم بر خلاف دموکراسی ویژهی خودشان فرمی از اندیشه یا نوعی سیاست نیست، صرفا مایل به تبرئه تفکر، یا سیاست هستند. یعنی میخواهند پیوند ژرف و پنهان امر واقعی سیاسی نازیسم را با آنچه معصومیت دموکراسیاش میخوانند کتمان کنند.
🔺آلن بدیو متفکر مائوئیست
🔴نفع بورژوازی در این است که اصلاحات لازمه ای که در جهت دموکراسی بورژازی به عمل می آید کند تر، تدریجی تر ، با احتیاط تر ، سست تر و از طریق اصلاح باشد نه از طریق انقلاب .
در جامعه ی سرمایه داری سر و کار ما با دموکراسی سر و ته زده محقر و کاذب و دموکراسی منحصرا برای توانگران یعنی اقلیت است
شما بایستی از دموکراسی بورژوازی که در مقایسه با فئودالیسم پیشرفت تاریخی بزرگی محسوب می شود، سود ببرید، اما برای لحظه ای هم که شده نبایستی خصوصیت بورژوائی این «دموکراسی» و سرشت مشروط و محدود تاریخی اش را فراموش کنید. هرگز در «اعتقاد خرافی» نسبت به دولت سهیم نشوید، و هیچگاه فراموش نکنید که دولت حتی در دموکراتیک ترین جمهوری ها، نه فقط در حکومت سلطنتی، به سادگی ماشین سرکوب یک طبقه توسط طبقه دیگر است.
🔺لنین انقلابی کمونیست
🔴بسیاری ازسوسیال دموکراتهای رفرمیست میگویند: اول یک دموکراسی واقعی درروبنا برقرارکنیم وبعد برپایه آن اقتصاد را دموکراتیزه کنیم.
ببینیم اگراین زیربنای اقتصادی دموکراتیزه شودچه اتفاقی میفتد؟
این زیربنای اقتصادی پس ازدموکراتیزه شدن نیزکماکان مبتنی برآنارشی تولید ومبادله کالایی بوده و توسط آن بجلو رانده خواهد شد و یادمان نرود در این اقتصاد نیروی کار نیزکالا است و درحقیقت،پایه ای ترین کالا درجامعه سرمایه داری و روابط سرمایه داری است.
🔺آواکیان نویسنده کمونیست
🔴یک نکته دیگر هم که مردم متوجه نیستند این است که ما امروزه تحت دیکتاتوری زندگی میکنیم. دیکتاتوری بورژوازی. من اهمیتی نمیدهم که آنها دوست دارند خودشان را «دموکراتیک» بنامند و درباره آزادیها و رهاییهای بزرگشان داد سخن دهند. شما باید به درون خود این پدیده نگاه کنید و ببینید این پدیده چگونه تنظیم شده و ساختار یافته است و خواهیم دید که کلیت این پدیده برای استثمار و اعمال سلطه بر بخشهای بزرگ جامعه انسانی، چه در این کشور و چه در سایر نقاط دنیا تنظیم شده است
🔺آردی اسکای بریک-نویسنده کمونیست
➖➖➖➖➖➖➖➖
🔶در همه ی نظمهای اجتماعی که از آنها آگاهی داریم ، بی عدالتی ، سرکوبی ، فقر و درماندگی وجود داشته است.دموکراسی های غریی نیز از این حیث مستثنی نیستند.اما نزد ما با این بیماری مبارزه می شود.من معتقدم که در دموکراسی غربی ما بی عدالتی و سرکوبی ، فقر و درماندگی از هر جامعه ی دیگری که می شناسیم کمتر است.
نظم های اجتماعی دموکراتیک هنوز راه طولانی تا تکامل و بهبود دارند .اما بهتر از همه ی انهایی است که تا کنون وجود داشته اند.بهبود بخشیدن جنبه فوری دارد
اما...شاید #خطرناک ترین اندیشه ی سیاسی ارزوی #کامل کردن و #خوشبخت ساختن انسان است.
کوشش برای پدید آوردن بهشت در زمین همواره دوزخ ساخته است
#انقلاب_یا_اصلاح 📕
#کارل_پوپر 🖊
@cafe_andishe95
🔴هر کوششی برای پر کردن ظرف خالی دموکراسی با محتوای انضمامی دیر یا زود تن به وسوسهی تمامیتخواهی میدهد. فرقی نمیکند انگیزههای پشت چنین کوششهایی تا چه حد بیشائبه و از روی صداقت باشد، بدین قرار حق با منتقدان دموکراسی است. دموکراسی متضمن شکافی است میان شهروند انتزاعی و شخص بورژوازی که علائق بیمارگونی جزیی و ویژهی خود دارد
🔺اسلاوی ژیژک متفکر استالنیست
🔴در اواخر قرن بیستم روسای مهمترین قدرتهای جهانی مستقیما از سرویسهای اطلاعاتی میآیند. هر چه بیشتر آنها قدرت را در دستهای خودشان متمرکز میکنند، قدرت نیز در روندِ نوینِ نمایش، بیش از پیش به عنوان پیروزی دموکراسی تبرک مییابد. به رغم همهی این ظواهر، سازماندهی نمایشی دموکراتیک جهانی که بدین سان در حال ظهور است، عملا در معرضِ این خطر است که به بدترین جباریتی که تاریخ نوع بشر تاکنون تجسم بخشیده است بدل گردد.
🔺جورجو آگامبن نویسنده کمونیست
🔴در واقع اگر شر هست_ اگر شر از یک موقعیت هستی شناختی ایجابی برخوردار میباشد_ پس موجب و مسئولی دارد.
برای تبرئهی آن موجب، باید از شرِ هرگونه هستیای سلب کرد. آنانی که معتقد بودند نازیسم و استالینیسم بر خلاف دموکراسی ویژهی خودشان فرمی از اندیشه یا نوعی سیاست نیست، صرفا مایل به تبرئه تفکر، یا سیاست هستند. یعنی میخواهند پیوند ژرف و پنهان امر واقعی سیاسی نازیسم را با آنچه معصومیت دموکراسیاش میخوانند کتمان کنند.
🔺آلن بدیو متفکر مائوئیست
🔴نفع بورژوازی در این است که اصلاحات لازمه ای که در جهت دموکراسی بورژازی به عمل می آید کند تر، تدریجی تر ، با احتیاط تر ، سست تر و از طریق اصلاح باشد نه از طریق انقلاب .
در جامعه ی سرمایه داری سر و کار ما با دموکراسی سر و ته زده محقر و کاذب و دموکراسی منحصرا برای توانگران یعنی اقلیت است
شما بایستی از دموکراسی بورژوازی که در مقایسه با فئودالیسم پیشرفت تاریخی بزرگی محسوب می شود، سود ببرید، اما برای لحظه ای هم که شده نبایستی خصوصیت بورژوائی این «دموکراسی» و سرشت مشروط و محدود تاریخی اش را فراموش کنید. هرگز در «اعتقاد خرافی» نسبت به دولت سهیم نشوید، و هیچگاه فراموش نکنید که دولت حتی در دموکراتیک ترین جمهوری ها، نه فقط در حکومت سلطنتی، به سادگی ماشین سرکوب یک طبقه توسط طبقه دیگر است.
🔺لنین انقلابی کمونیست
🔴بسیاری ازسوسیال دموکراتهای رفرمیست میگویند: اول یک دموکراسی واقعی درروبنا برقرارکنیم وبعد برپایه آن اقتصاد را دموکراتیزه کنیم.
ببینیم اگراین زیربنای اقتصادی دموکراتیزه شودچه اتفاقی میفتد؟
این زیربنای اقتصادی پس ازدموکراتیزه شدن نیزکماکان مبتنی برآنارشی تولید ومبادله کالایی بوده و توسط آن بجلو رانده خواهد شد و یادمان نرود در این اقتصاد نیروی کار نیزکالا است و درحقیقت،پایه ای ترین کالا درجامعه سرمایه داری و روابط سرمایه داری است.
🔺آواکیان نویسنده کمونیست
🔴یک نکته دیگر هم که مردم متوجه نیستند این است که ما امروزه تحت دیکتاتوری زندگی میکنیم. دیکتاتوری بورژوازی. من اهمیتی نمیدهم که آنها دوست دارند خودشان را «دموکراتیک» بنامند و درباره آزادیها و رهاییهای بزرگشان داد سخن دهند. شما باید به درون خود این پدیده نگاه کنید و ببینید این پدیده چگونه تنظیم شده و ساختار یافته است و خواهیم دید که کلیت این پدیده برای استثمار و اعمال سلطه بر بخشهای بزرگ جامعه انسانی، چه در این کشور و چه در سایر نقاط دنیا تنظیم شده است
🔺آردی اسکای بریک-نویسنده کمونیست
➖➖➖➖➖➖➖➖
🔶در همه ی نظمهای اجتماعی که از آنها آگاهی داریم ، بی عدالتی ، سرکوبی ، فقر و درماندگی وجود داشته است.دموکراسی های غریی نیز از این حیث مستثنی نیستند.اما نزد ما با این بیماری مبارزه می شود.من معتقدم که در دموکراسی غربی ما بی عدالتی و سرکوبی ، فقر و درماندگی از هر جامعه ی دیگری که می شناسیم کمتر است.
نظم های اجتماعی دموکراتیک هنوز راه طولانی تا تکامل و بهبود دارند .اما بهتر از همه ی انهایی است که تا کنون وجود داشته اند.بهبود بخشیدن جنبه فوری دارد
اما...شاید #خطرناک ترین اندیشه ی سیاسی ارزوی #کامل کردن و #خوشبخت ساختن انسان است.
کوشش برای پدید آوردن بهشت در زمین همواره دوزخ ساخته است
#انقلاب_یا_اصلاح 📕
#کارل_پوپر 🖊
@cafe_andishe95
🔸من دریافتم که کمونیستها هیچگاه نکته حائز اهمیتی را ذکر نمیکنند.آنان خود سرمایه داران را مورد سرزنش قرار می دهند و می کوشند نفرت علیه شخص آنها را برانگیزند،در حالی که مارکس گفته بود نظام سرمایه داری نظیر نوعی ماشین است که سرمایه داران به همان اندازۀ کارگران اسیرند و نمی توانند کاری جز آنچه ماشین به آنها تحمیل میکند،انجام دهند!
🔻مارکس عملن این نظریه که سرمایه داران را آدمهای بدی معرفی می کرد یعنی افرادی که شریرانه قصد استثمار مردم را دارند"مارکسیسم عوامانه"لقب داده بود.
کارل.ر.پوپر-فیلسوف لیبرال
@cafe_andishe95
🔻مارکس عملن این نظریه که سرمایه داران را آدمهای بدی معرفی می کرد یعنی افرادی که شریرانه قصد استثمار مردم را دارند"مارکسیسم عوامانه"لقب داده بود.
کارل.ر.پوپر-فیلسوف لیبرال
@cafe_andishe95
⁉️علاقه سیاستمداران به دخالت در اقتصاد و زندگی مردم ما را به کجا میبرد؟ (بازی باخت-باخت)
🔻مداخله گسترده در زندگی خصوصی و کسبوکار مردم در حال ایجاد شکافی عمیق میان مردم و سیاستمداران است. ساختار دولتی ما بسیار فراتر از دیگر نظامهای سیاسی موجود، در کسبوکار و زندگی مردم مداخله میکند و این در حالی است که خود قادر به حل مشکلات بیشمار کشور نیست. مردم میگویند در حالی که هیچ نهادی پاسخگوی نابسامانیهای موجود در سیاستگذاری اقتصادی و شرایط زندگی مردم نیست، زندگی خصوصی و کسبوکارشان مدعیان بیشماری دارد. متاسفانه هر دو مداخله باعث مزمن شدن تنشهایی در جامعه شدهاند که در نهایت به عنوان عامل اخلالگر زندگی و فضای و کسبوکار عمل کردهاند.
🔻 چه اندیشهای است که سیاستهای جاری را علیه عامه مردم و به نفع عدهای انگشتشمار توجیه میکند؟ بسیاری از کسانی که با تاریخ اندیشهها آشنا نیستند، وقتی از یک طرف رانتخواری حاصل از سیاستهای دولتی را میبینند و از طرف دیگر فقیر شدن مردم را شاهد هستند نتیجه میگیرند که این شرایط حاصل ساختار سرمایهداری در کشور است. تصور این بزرگواران از نظام سرمایهداری، وجود عدهای صاحب سرمایه بزرگ در مناسبات اقتصادی کشور است. چنین تصوری تنها حاصل اشتباه گرفتن کلمات مشابه و آشنا نبودن با مفاهیم و معارف بنیادی اقتصاد است. آنچه امروز در ایران با آن مواجه هستیم در تاریخ اندیشههای اقتصادی سابقهای طولانی دارد و اندیشمندان زیادی له و علیه آن سخن گفتهاند. مکتب دخالت و برنامهریزی دولتی در اقتصاد به شیوهای که امروز در ایران شاهد آن هستیم مرکانتیلیسم نام دارد. مرکانتیلیسم، نوعی ملیگراییِ اقتصادی است با هدف ساختن کشوری مرفه و قدرتمند.
🔸 آدام اسمیت در رساله مشهور خود، ثروت ملل -کتابی که بنیان نظریه اقتصاد مدرن دانسته میشود- این ایده را که رفاه ملل با حجم گنجهایشان قابل اندازهگیری است، رد کرد. اسمیت چند نقد مهم بر نظریه مرکانتیلیستی وارد آورد. اول آنکه ثابت کرد تجارت وقتی آزادانه باشد به هر دو طرف سود میرساند. دوم آنکه استدلال کرد تخصص در تولید، صرفهجویی ناشی از تولید انبوه را که بهبوددهنده کارایی و رشد است، توضیح میدهد. در نهایت اسمیت استدلال کرد که رابطه دسیسهآمیز بین حکومت و صنعت برای عامه مردم مضر است.
🔻 آنچه امروز برای توجیه دخالت همهجانبه دولت در اقتصاد مطرح میشود در واقع نصی رنگورورفته از مرکانتیلیسم است. به بهانه منفعت کشور، هر روز منافع مردم قربانی نفع عده انگشتشماری سوداگر برخوردار از رانتهای دولتی میشود. غمانگیزتر آن است که طرفداران مرکانتیلیسم ایرانی بیتوجه به اثرات و عواقب این سیاستها رفتارهای مرکانتیلیستی مجنونی چون ترامپ را شاهدی بر کارآمد بودن این سیاستها میشمارند.
◾️ در میان سیاستمداران ایرانی این تصور شایع است که با تصویب و اجرای قوانین متناسب صلاحدید مقامات و ملاحظات سیاسی روز میشود اقتصاد و فرهنگ کشور را به دلخواه برنامهریزی و هدایت کرد و پیشرفت کشور در گرو و محصول اراده ایشان است. تقریباً هر روز شاهد ابطال این تصور هستیم. مداخله گسترده در اقتصاد و تشدید نظام چندقیمتی، قوانین معوج و غیرعقلایی که درباره واردات و صادرات به اجرا گذاشته شد، رویکرد حاکمیتی راجع به استفاده از شبکههای اجتماعی و صدها نمونه دیگر شبیه این بود که بخواهید بدون توجه به جاذبه خانه بسازید. عملاً ساختمانی برپا نخواهد شد.
✍️محمد ماشینچیان
@cafe_andishe95
🔻مداخله گسترده در زندگی خصوصی و کسبوکار مردم در حال ایجاد شکافی عمیق میان مردم و سیاستمداران است. ساختار دولتی ما بسیار فراتر از دیگر نظامهای سیاسی موجود، در کسبوکار و زندگی مردم مداخله میکند و این در حالی است که خود قادر به حل مشکلات بیشمار کشور نیست. مردم میگویند در حالی که هیچ نهادی پاسخگوی نابسامانیهای موجود در سیاستگذاری اقتصادی و شرایط زندگی مردم نیست، زندگی خصوصی و کسبوکارشان مدعیان بیشماری دارد. متاسفانه هر دو مداخله باعث مزمن شدن تنشهایی در جامعه شدهاند که در نهایت به عنوان عامل اخلالگر زندگی و فضای و کسبوکار عمل کردهاند.
🔻 چه اندیشهای است که سیاستهای جاری را علیه عامه مردم و به نفع عدهای انگشتشمار توجیه میکند؟ بسیاری از کسانی که با تاریخ اندیشهها آشنا نیستند، وقتی از یک طرف رانتخواری حاصل از سیاستهای دولتی را میبینند و از طرف دیگر فقیر شدن مردم را شاهد هستند نتیجه میگیرند که این شرایط حاصل ساختار سرمایهداری در کشور است. تصور این بزرگواران از نظام سرمایهداری، وجود عدهای صاحب سرمایه بزرگ در مناسبات اقتصادی کشور است. چنین تصوری تنها حاصل اشتباه گرفتن کلمات مشابه و آشنا نبودن با مفاهیم و معارف بنیادی اقتصاد است. آنچه امروز در ایران با آن مواجه هستیم در تاریخ اندیشههای اقتصادی سابقهای طولانی دارد و اندیشمندان زیادی له و علیه آن سخن گفتهاند. مکتب دخالت و برنامهریزی دولتی در اقتصاد به شیوهای که امروز در ایران شاهد آن هستیم مرکانتیلیسم نام دارد. مرکانتیلیسم، نوعی ملیگراییِ اقتصادی است با هدف ساختن کشوری مرفه و قدرتمند.
🔸 آدام اسمیت در رساله مشهور خود، ثروت ملل -کتابی که بنیان نظریه اقتصاد مدرن دانسته میشود- این ایده را که رفاه ملل با حجم گنجهایشان قابل اندازهگیری است، رد کرد. اسمیت چند نقد مهم بر نظریه مرکانتیلیستی وارد آورد. اول آنکه ثابت کرد تجارت وقتی آزادانه باشد به هر دو طرف سود میرساند. دوم آنکه استدلال کرد تخصص در تولید، صرفهجویی ناشی از تولید انبوه را که بهبوددهنده کارایی و رشد است، توضیح میدهد. در نهایت اسمیت استدلال کرد که رابطه دسیسهآمیز بین حکومت و صنعت برای عامه مردم مضر است.
🔻 آنچه امروز برای توجیه دخالت همهجانبه دولت در اقتصاد مطرح میشود در واقع نصی رنگورورفته از مرکانتیلیسم است. به بهانه منفعت کشور، هر روز منافع مردم قربانی نفع عده انگشتشماری سوداگر برخوردار از رانتهای دولتی میشود. غمانگیزتر آن است که طرفداران مرکانتیلیسم ایرانی بیتوجه به اثرات و عواقب این سیاستها رفتارهای مرکانتیلیستی مجنونی چون ترامپ را شاهدی بر کارآمد بودن این سیاستها میشمارند.
◾️ در میان سیاستمداران ایرانی این تصور شایع است که با تصویب و اجرای قوانین متناسب صلاحدید مقامات و ملاحظات سیاسی روز میشود اقتصاد و فرهنگ کشور را به دلخواه برنامهریزی و هدایت کرد و پیشرفت کشور در گرو و محصول اراده ایشان است. تقریباً هر روز شاهد ابطال این تصور هستیم. مداخله گسترده در اقتصاد و تشدید نظام چندقیمتی، قوانین معوج و غیرعقلایی که درباره واردات و صادرات به اجرا گذاشته شد، رویکرد حاکمیتی راجع به استفاده از شبکههای اجتماعی و صدها نمونه دیگر شبیه این بود که بخواهید بدون توجه به جاذبه خانه بسازید. عملاً ساختمانی برپا نخواهد شد.
✍️محمد ماشینچیان
@cafe_andishe95
⚜️سخنی با روحانیان
بیشک همهی روحانیان در ایران در این ستم چهلسالهی حکومت روحانیان بر مردم، نقش نداشتهاند. برخی حتا مخالف و منتقد حکومت بودند و رنج بردند و بسیاری از این مخالفان حکومت هم البته در نبرد قدرت با همصنفان و هملباسان خود حذف شدند بدون اینکه دغدغهی حقوق بشر و آزادی و حقوق شهروندان داشته باشند. لذا منظورم این نیست که هر روحانی منتقد حکومت و اساسا هر منتقد حکومت نزاعش با حکومت، نزاع آزادی و استبداد باشد.
با درنظر گرفتن همهی اینها، باید به روحانیت گفت که از لباسی که دستکم در این چهل سال لباس تحمیق و تخفیف مردم و لباس چپاول اموال یک ملت فقیر و لباس قاضیالقضاتهای برپاکنندهی چوبهی دار بوده، برای نهگفتن به حکومت در بیایید و در یک ایران سکولار و دموکرات که دینْ دکان ِ سودجویی و سرکوب خلایق نیست، به آن لباس برگردید.
این اعتراض یک وظیفهی اخلاقی و ملی است.
«تیموتی اسنایدر»، تاریخدان معاصر آمریکایی، در کتاب «بیست درس قرن بیستم» سخنی خطاب به نظامیان مسلح در نظامهای اقتدارگرا میگوید که میشود علاوه بر نظامیان در شرایط امروز ایران روحانیان را هم اضافه کرد:
«اگر در خدمت حکومت هستید و اسلحه (و لباس روحانیت) با خود حمل میکنید، خدا به شما عمر بدهد. ولی بدانید که در شُرور گذشته ماموران پلیس و سربازانی (و روحانیانی) هم دست داشتهاند که ناگهان روزی شروع کردهاند به کارهای غیرمعمول. آمادهی نه گفتن باشید.»
داخل پرانتز از من است.
با از تن درآوردن لباس خود به استبداد دینی حاکم بر ایران «نه» بگویید.
بهزاد مهرانی
@cafe_andishe95
بیشک همهی روحانیان در ایران در این ستم چهلسالهی حکومت روحانیان بر مردم، نقش نداشتهاند. برخی حتا مخالف و منتقد حکومت بودند و رنج بردند و بسیاری از این مخالفان حکومت هم البته در نبرد قدرت با همصنفان و هملباسان خود حذف شدند بدون اینکه دغدغهی حقوق بشر و آزادی و حقوق شهروندان داشته باشند. لذا منظورم این نیست که هر روحانی منتقد حکومت و اساسا هر منتقد حکومت نزاعش با حکومت، نزاع آزادی و استبداد باشد.
با درنظر گرفتن همهی اینها، باید به روحانیت گفت که از لباسی که دستکم در این چهل سال لباس تحمیق و تخفیف مردم و لباس چپاول اموال یک ملت فقیر و لباس قاضیالقضاتهای برپاکنندهی چوبهی دار بوده، برای نهگفتن به حکومت در بیایید و در یک ایران سکولار و دموکرات که دینْ دکان ِ سودجویی و سرکوب خلایق نیست، به آن لباس برگردید.
این اعتراض یک وظیفهی اخلاقی و ملی است.
«تیموتی اسنایدر»، تاریخدان معاصر آمریکایی، در کتاب «بیست درس قرن بیستم» سخنی خطاب به نظامیان مسلح در نظامهای اقتدارگرا میگوید که میشود علاوه بر نظامیان در شرایط امروز ایران روحانیان را هم اضافه کرد:
«اگر در خدمت حکومت هستید و اسلحه (و لباس روحانیت) با خود حمل میکنید، خدا به شما عمر بدهد. ولی بدانید که در شُرور گذشته ماموران پلیس و سربازانی (و روحانیانی) هم دست داشتهاند که ناگهان روزی شروع کردهاند به کارهای غیرمعمول. آمادهی نه گفتن باشید.»
داخل پرانتز از من است.
با از تن درآوردن لباس خود به استبداد دینی حاکم بر ایران «نه» بگویید.
بهزاد مهرانی
@cafe_andishe95
📊بکار بردن واژه "تورم سالیانه" به مفهوم افزایش قیمتها در یک سال, از جانب بانک جهانی, شایسته توصیف اقتصاد ایران نیست. "تورم سالیانه ۵۰ درصد" گوشه ای از اقتصاد را مد نظر قرار میدهد تا میزان چاپ پول در مقابل تولید خدمات و کالا سنجیده شود.
مشکل اقتصاد ایران تنها چاپ اسکناس بی پشتوانه دولت روحانی نیست. مسئله اساسی, ساختار اقتصادی جمهوری اسلامیست که دولتی, رانتی و فاسد است. از طرف دیگر همین اقتصاد آخوندی, هدفش افزایش توان مالی ملی نیست؛ بلکه بطور کلی در جهت پیشبرد ایدئولوژی شیعیگری, امام زمانی و ایجاد حکومتی جهانیست.
یعنی حتی اگر تحریمهای آمریکا برداشته شوند, آخوندها تمام نفت ایران را یک جا صادر کنند و همه دنیا از آنان نفت خریداری کنند؛ ممکن است مردم ایران از فقر مطلق به فقر نسبی ترقی موقت کنند, اما پیش از آنکه درآمدهای نفتی صرف آبادانی مناطق سیل زده و زلزله شوند, یا موجب بهبود محیط زیست و گسترش زیر ساختارهای ارتباطی نظیر اینترنت شوند و یا در پیشرفت تکنولوژی و حضور همه مردم, منجمه زنان, در بالا بردن تولید ملی بکار گرفته شوند؛ همین درآمدهای نفتی, صرف ساخت سدهای سپاه, ساخت جاده بر رودخانه ها, ساخت بمب اتم, صدور انقلاب به سایر نقاط دنیا, آبادانی فلسطین, لبنان و ونزوئلا میشود. صرف جنگ با اسرائیل و امریکا و اروپا و نصف دنیا دنیا میشود. صرف هزینه های حزب الله لبنان, برادران سپاه در ایران و آقازادگان کانادا میشود.
و اینها تنها بخشی از دستاورد اقتصاد جمهوری اسلامی در ایران است. بخش مهمتر این است که با ادامه حکومت دینی, زنان بیکار میشوند, رشد اقتصادی منفی میشود, زمینه های رشد اقتصادی و فرصتها ی اقتصاد عصر انفورماتیکی برای نسل کنونی و نسلهای آینده زایل میشوند. برای نمونه, همین امروز اینترنت ایران از بسیاری از کشورهای فقیر در دنیا, محدودتر, کندتر و تکنولوژی ان عقب افتاده تر است. این عقب ماندگی حیاتی در زمینه زیرساخت اقتصاد انفورماتیکی, تقصیر تحریم آمریکا نیست. بلکه تسهیلات ارتباطی با جهان خارج, از جانب خود حکومت فیلتر شده است. فرصتهای دیگر اقتصادی به همین شکل است. برای نمونه, صنعت توریزم در ایران منحرف شده است. بجای آنکه از بناهای باستانی, طبیعت زیبا, و فرهنگ غنی به عنوان سرمایه های ملی و اقتصادی استفاده شود, حضور زنان بدون حجاب در کشور ممنوع شده است. در نتیجه کسی از اروپا به ایران سفر نمی کند و بجای آن, صنعت توریزم شیعه در ایران تبدیل به زنان صیغه ای مشهد, رونق قبر امام, بهبود اقتصادی فرزندان امام و امامزاده ها شده است.
افزایش ۵۰ درصدی تورم از دید بانک جهانی تنها یک آمار غیر ملموس است. از این نگاه, به نظر من, مشکل بزرگتر اقتصاد ایران, از لحاظ بررسی آمار بانک جهانی؛ کوچکتر شدن کل اقتصاد به میزان بیش از شش درصد است و این در زمانیست که اقتصاد جهانی در حال رشد مداوم, گذار از اقتصاد صنعتی به اقتصاد انفورماتیکی و شکوفا شدن است.
مسئله ایران حکومت دینی در عصر انفورماتیک است. و اقتصاد این حکومت بدون تحریم آمریکا نیز فرو میپاشد. پرسش این است که آیا فروپاشی حکومت تا آنجا طول خواهد کشید که به فروپاشی ایران تمام خواهد شد؟ یا مردم ایران به رشدی رسیده اند که کشور و خود را از شر حکومت دینی نجات خواهند داد؟
مجیدشهبازخانی
@cafe_andishe95
مشکل اقتصاد ایران تنها چاپ اسکناس بی پشتوانه دولت روحانی نیست. مسئله اساسی, ساختار اقتصادی جمهوری اسلامیست که دولتی, رانتی و فاسد است. از طرف دیگر همین اقتصاد آخوندی, هدفش افزایش توان مالی ملی نیست؛ بلکه بطور کلی در جهت پیشبرد ایدئولوژی شیعیگری, امام زمانی و ایجاد حکومتی جهانیست.
یعنی حتی اگر تحریمهای آمریکا برداشته شوند, آخوندها تمام نفت ایران را یک جا صادر کنند و همه دنیا از آنان نفت خریداری کنند؛ ممکن است مردم ایران از فقر مطلق به فقر نسبی ترقی موقت کنند, اما پیش از آنکه درآمدهای نفتی صرف آبادانی مناطق سیل زده و زلزله شوند, یا موجب بهبود محیط زیست و گسترش زیر ساختارهای ارتباطی نظیر اینترنت شوند و یا در پیشرفت تکنولوژی و حضور همه مردم, منجمه زنان, در بالا بردن تولید ملی بکار گرفته شوند؛ همین درآمدهای نفتی, صرف ساخت سدهای سپاه, ساخت جاده بر رودخانه ها, ساخت بمب اتم, صدور انقلاب به سایر نقاط دنیا, آبادانی فلسطین, لبنان و ونزوئلا میشود. صرف جنگ با اسرائیل و امریکا و اروپا و نصف دنیا دنیا میشود. صرف هزینه های حزب الله لبنان, برادران سپاه در ایران و آقازادگان کانادا میشود.
و اینها تنها بخشی از دستاورد اقتصاد جمهوری اسلامی در ایران است. بخش مهمتر این است که با ادامه حکومت دینی, زنان بیکار میشوند, رشد اقتصادی منفی میشود, زمینه های رشد اقتصادی و فرصتها ی اقتصاد عصر انفورماتیکی برای نسل کنونی و نسلهای آینده زایل میشوند. برای نمونه, همین امروز اینترنت ایران از بسیاری از کشورهای فقیر در دنیا, محدودتر, کندتر و تکنولوژی ان عقب افتاده تر است. این عقب ماندگی حیاتی در زمینه زیرساخت اقتصاد انفورماتیکی, تقصیر تحریم آمریکا نیست. بلکه تسهیلات ارتباطی با جهان خارج, از جانب خود حکومت فیلتر شده است. فرصتهای دیگر اقتصادی به همین شکل است. برای نمونه, صنعت توریزم در ایران منحرف شده است. بجای آنکه از بناهای باستانی, طبیعت زیبا, و فرهنگ غنی به عنوان سرمایه های ملی و اقتصادی استفاده شود, حضور زنان بدون حجاب در کشور ممنوع شده است. در نتیجه کسی از اروپا به ایران سفر نمی کند و بجای آن, صنعت توریزم شیعه در ایران تبدیل به زنان صیغه ای مشهد, رونق قبر امام, بهبود اقتصادی فرزندان امام و امامزاده ها شده است.
افزایش ۵۰ درصدی تورم از دید بانک جهانی تنها یک آمار غیر ملموس است. از این نگاه, به نظر من, مشکل بزرگتر اقتصاد ایران, از لحاظ بررسی آمار بانک جهانی؛ کوچکتر شدن کل اقتصاد به میزان بیش از شش درصد است و این در زمانیست که اقتصاد جهانی در حال رشد مداوم, گذار از اقتصاد صنعتی به اقتصاد انفورماتیکی و شکوفا شدن است.
مسئله ایران حکومت دینی در عصر انفورماتیک است. و اقتصاد این حکومت بدون تحریم آمریکا نیز فرو میپاشد. پرسش این است که آیا فروپاشی حکومت تا آنجا طول خواهد کشید که به فروپاشی ایران تمام خواهد شد؟ یا مردم ایران به رشدی رسیده اند که کشور و خود را از شر حکومت دینی نجات خواهند داد؟
مجیدشهبازخانی
@cafe_andishe95
چرا مصدقی نیستم؟
🌑 نقل کرده اند صد و اندی سال پیش بازرگانی بریتانیایی یعنی همان ویلیام ناکس دارسی معروف قراردادی با شاه قاجار بست تا در ایران به اکتشاف نفت بپردازد، قرار شد اگر نفتی پیدا شد 16 درصد از درآمد آن را به دولت فخیمه ایران بدهند و در صورت پیدا نشدن نفت هم زیانی متوجه ایران نمی شد. به بیان اهل بازار، ایرانی ها در سود شریک می شدند. کسانی به مرد بریتانیایی هشدار دادند که این مملکت صاحب ندارد و امنیتی در آن نیست و بهتر است بی خیال این سرمایه گذاری پرخطر شود. اما او علیرغم سختی ها کار خودش را پیش برد و شش هفت سالی هزینه کرد تا به نفت رسید (سال 1287).
🌒 برای تامین امنیت آن حوالی بریتانیایی ها از قبایل بختیاری و اعراب کمک گرفتند و به نوعی آنها نخستین پیمانکاران بخش خصوصی ایران در صنعت نفت به شمار می آمدند! گفته شده است که حدود 3 درصد از درآمد نفت را هم بابت تامین امنیت به آنها تعلق می گرفت و از این رو پول پرداختی به دولت ایران کمتر از آن 16 درصد توافق شده بود، آنها در جواب به اعتراض های دولتی ها می گفتند شما امنیت را تامین کنید تا پولش را به شما بدهیم، استعمار پیر البته به خوبی جنس درباری ها و دولت ایران را می شناخت و زیر آبی رفتن و فریب هم که بخشی از بازی آنها بود. این قضیه مشکل ساز بود و ایرانی ها تازه فهمیدند روی عجب گنجی راه می رفته اند، ولی پرداختی همچنان طبق قرارداد بود. در دوران رضا شاه که مملکت سامانی پیدا کرده بود، باز کار بالا گرفت، گفته اند او که امثال تیمورتاش، داور و فروغی را در اختیار داشت و پیش از این هم چندین بار دم اجنبی را چیده بود، این بار از روی خشم قرارداد را پاره کرد. کار به محافل بین المللی کشید تا در نهایت قراردادی دیگر (سال 1312) بسته شد.
🌓 این قرارداد تا 60 سال نفت را در اختیار کمپانی نفت ایران و انگلیس قرار می داد (32 سال بیشتر از قرارداد دارسی) و کسانی به همین دلیل آن را خیانت به منافع ملی دانسته اند. اما از این طرف در آن منطقه تحت نفوذ کمپانی نفت و انگلیس به حدود یک پنجم قبل کاهش می یافت، پرداختی سهم ایران دیگر نه مانند گذشته بر اساس سود، بلکه بر اساس میزان نفت استخراج نفت انجام می گرفت که به سود ایران بود و مهمتر از همه کمپانی ملزم شد نیروهای بومی را به کار بگمارد تا از این طریق دانش فنی و مدیریتی کار به ایران هم انتقال پیدا کند، گفته اند دانشکده صنعت نفت آبادان حاصل این قرارداد است.
🌔 در این قرارداد یک ماده 10 هم وجود داشته است که کمتر از آن گفته اند. دکتر میلانی می نویسد ایران نه تنها 20 درصد از منافع حاصل از نفت (رویالتی) را دریافت می کرد، بلکه به همین مقدار در سود کمپانی در جاهای دیگر جهان و همچنین شرکت های تابعه اش شریک می شد. بریتانیا البته این سهم را هیچگاه پرداخت نکرد. نفت 1329 ملی شد و آن قرادادهای قبلی همه بی اعتبار شد. گفته اند در سال های بعد از جنگ جهانی دوم این سود اخیر سر به میلیون ها دلار میزد و حتی میزان آن به مراتب بیشتر از درآمدهای حاصل از نفت ملی بود! البته می دانیم که بعدها مصدق حتی پیشنهادهای خوب یانکی ها برای مصالحه با "اینگیلیس" را نپذیرفت و مملکت نفتی داشت به کام شوروی می رفت که خوشبختانه "کودتا" مانع شد!
🌕 حضرت ماکیاولی یک ویژگی شهریار را "هنر" (ویرتو) وی می داند، "هنر" که مفهومی پیچیده است را شاید بتوان ترکیبی از خرد و فضیلت و درایت دانست. مصدق این "هنر" را نداشت، اینکه نفت را مسئله ناموسی تلقی کنی و فقط قراردادها را پاره کنی مهم نیست، مهم حفظ تدبیر و توجه به مصالح عالیه مملکت است. رضا شاه البته ایراد کم نداشت، مال جویی اش را بسیاری برجسته کرده اند، ولی دستکم "هنر" او چند پله بالاتر از آن شازده قجری خوش نیت بود. باور کنید وطن پرستی کافی نیست.
♦️دکتر امیر حسین خالقی
@cafe_andishe95
🌑 نقل کرده اند صد و اندی سال پیش بازرگانی بریتانیایی یعنی همان ویلیام ناکس دارسی معروف قراردادی با شاه قاجار بست تا در ایران به اکتشاف نفت بپردازد، قرار شد اگر نفتی پیدا شد 16 درصد از درآمد آن را به دولت فخیمه ایران بدهند و در صورت پیدا نشدن نفت هم زیانی متوجه ایران نمی شد. به بیان اهل بازار، ایرانی ها در سود شریک می شدند. کسانی به مرد بریتانیایی هشدار دادند که این مملکت صاحب ندارد و امنیتی در آن نیست و بهتر است بی خیال این سرمایه گذاری پرخطر شود. اما او علیرغم سختی ها کار خودش را پیش برد و شش هفت سالی هزینه کرد تا به نفت رسید (سال 1287).
🌒 برای تامین امنیت آن حوالی بریتانیایی ها از قبایل بختیاری و اعراب کمک گرفتند و به نوعی آنها نخستین پیمانکاران بخش خصوصی ایران در صنعت نفت به شمار می آمدند! گفته شده است که حدود 3 درصد از درآمد نفت را هم بابت تامین امنیت به آنها تعلق می گرفت و از این رو پول پرداختی به دولت ایران کمتر از آن 16 درصد توافق شده بود، آنها در جواب به اعتراض های دولتی ها می گفتند شما امنیت را تامین کنید تا پولش را به شما بدهیم، استعمار پیر البته به خوبی جنس درباری ها و دولت ایران را می شناخت و زیر آبی رفتن و فریب هم که بخشی از بازی آنها بود. این قضیه مشکل ساز بود و ایرانی ها تازه فهمیدند روی عجب گنجی راه می رفته اند، ولی پرداختی همچنان طبق قرارداد بود. در دوران رضا شاه که مملکت سامانی پیدا کرده بود، باز کار بالا گرفت، گفته اند او که امثال تیمورتاش، داور و فروغی را در اختیار داشت و پیش از این هم چندین بار دم اجنبی را چیده بود، این بار از روی خشم قرارداد را پاره کرد. کار به محافل بین المللی کشید تا در نهایت قراردادی دیگر (سال 1312) بسته شد.
🌓 این قرارداد تا 60 سال نفت را در اختیار کمپانی نفت ایران و انگلیس قرار می داد (32 سال بیشتر از قرارداد دارسی) و کسانی به همین دلیل آن را خیانت به منافع ملی دانسته اند. اما از این طرف در آن منطقه تحت نفوذ کمپانی نفت و انگلیس به حدود یک پنجم قبل کاهش می یافت، پرداختی سهم ایران دیگر نه مانند گذشته بر اساس سود، بلکه بر اساس میزان نفت استخراج نفت انجام می گرفت که به سود ایران بود و مهمتر از همه کمپانی ملزم شد نیروهای بومی را به کار بگمارد تا از این طریق دانش فنی و مدیریتی کار به ایران هم انتقال پیدا کند، گفته اند دانشکده صنعت نفت آبادان حاصل این قرارداد است.
🌔 در این قرارداد یک ماده 10 هم وجود داشته است که کمتر از آن گفته اند. دکتر میلانی می نویسد ایران نه تنها 20 درصد از منافع حاصل از نفت (رویالتی) را دریافت می کرد، بلکه به همین مقدار در سود کمپانی در جاهای دیگر جهان و همچنین شرکت های تابعه اش شریک می شد. بریتانیا البته این سهم را هیچگاه پرداخت نکرد. نفت 1329 ملی شد و آن قرادادهای قبلی همه بی اعتبار شد. گفته اند در سال های بعد از جنگ جهانی دوم این سود اخیر سر به میلیون ها دلار میزد و حتی میزان آن به مراتب بیشتر از درآمدهای حاصل از نفت ملی بود! البته می دانیم که بعدها مصدق حتی پیشنهادهای خوب یانکی ها برای مصالحه با "اینگیلیس" را نپذیرفت و مملکت نفتی داشت به کام شوروی می رفت که خوشبختانه "کودتا" مانع شد!
🌕 حضرت ماکیاولی یک ویژگی شهریار را "هنر" (ویرتو) وی می داند، "هنر" که مفهومی پیچیده است را شاید بتوان ترکیبی از خرد و فضیلت و درایت دانست. مصدق این "هنر" را نداشت، اینکه نفت را مسئله ناموسی تلقی کنی و فقط قراردادها را پاره کنی مهم نیست، مهم حفظ تدبیر و توجه به مصالح عالیه مملکت است. رضا شاه البته ایراد کم نداشت، مال جویی اش را بسیاری برجسته کرده اند، ولی دستکم "هنر" او چند پله بالاتر از آن شازده قجری خوش نیت بود. باور کنید وطن پرستی کافی نیست.
♦️دکتر امیر حسین خالقی
@cafe_andishe95
🔷سقوط شوروی و نظام مقدس🔷
🔴علی خامنهای و تمامیت خواهان همراه او در دوران بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به دقت مراقب بودهاند که مبادا با رشد گروههای دمکراسیخواه، ارتباط نهادهای مدنی و دانشگاهها و رسانهها با خارج از کشور و نفوذ گفتمانهای غربی (مثل حقوق بشر، شفافیت و پاسخگویی حکومت، رسانهها و بازار آزاد) و برخی اصلاحات (مثل پروسترویکا و گلاسنوست گورباچف) تجربه آن کشور در ایران تکرار شود.
اما آنها در ۲۸ سال گذشته از علل واقعی و اصلی فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی غفلت کردهاند. اتحاد جماهیر شوروی نه به دلیل برنامهریزی غربیها یا غربزده بودن فعالان سیاسی و حقوق بشر و روزنامه نگاران و دانشجویان یا برخی اصلاحات از بیرون هدایت شده، بلکه به علل زیر فروپاشید:
۱) فقر و فساد و ناکارآمدی و فلاکت عمومی (ناشی از سیاستهای نادرست) که جمعیت (بالاخص در جمهوریهای حاشیهای) را از لحاظ اقتصادی همیشه در شرایط دشوار و ناراضی نگاه میداشت؛ مردم این کشور برای تهیه مایحتاج ابتدایی خویش مشکل داشتند؛ درآمد سرانه در اتحاد جماهیر شوروی در طی سالهای نیمه اول دهه هشتاد در حدود شش هزار دلار بود در حالی که این رقم در ایالات متحده از حدود ۱۹ هزار دلار در آغاز دهه شروع شد و به حدود ۲۱ هزار دلار در نیمه دهه رسید.
۲) رهبران سیاسی باورمند به "نظام" پیر و ایدئولوژی زدایی شده بودند و نسلی تازه قدرت گرفته بود که هیچ نسبتی با مبانی انقلابی "نظام" نداشت؛ نسل تازه در حباب فساد و امتیازات ویژه و اتکا بر ماشین سرکوب و ارعاب زندگی میکرد نه در دنیای آرمانگرایانه مارکس و لنین؛ رهبران حزبی به اسم عدالت و کارگر منابع قدرت و ثروت و منزلت را در کاست حکومتی متمرکز کرده و به کسب و کار تبلیغات و جهان گشایی مشغول بودند.
۳) رقابت تسلیحاتی با کشورهای غربی که همه از رشد اقتصادی بالایی برخوردار بودند و میتوانستند بدون ایجاد نارضایی عمومی هزینههای جنگ سرد را تحمل کنند. در دنیای امروز کشوری که تولیدات صنعتی و کشاورزی ندارد نمیتواند رقابتهای دراز مدت نظامی را در رقابت با دنیای صنعتی توسعه یافته تاب بیاورد؛ در گذار از کارتر به ریگان در سال ۱۹۸۰ دوران خشنودسازی و کنار آمدن با "امپراطوری شر" نیز به پایان رسید و رقابتها تشدید شد.
۴) پرداخت هزینههای سنگین مداخلات خارجی از جمله در افغانستان در کنار پایین آمدن درآمدهای شوروی از نفت و گاز در دهه هشتاد (قیمت نفت با بشکه ای کمتر از ۲۰ دلار) که کمر دولت را شکست. بنا به برخی تخمینها در دوران ۹ ساله اشغال افغانستان، اتحاد جماهیر شوروی بیش از ۵۰ میلیارد دلار هزینه کرد. اصلاحات گورباچف تلاشی برای بیرون آمدن از این مخصمه بود و نه نزدیکی به غرب که در نهایت روند فروپاشی را تسریع کرد.
@cafe_andishe95
🔴علی خامنهای و تمامیت خواهان همراه او در دوران بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به دقت مراقب بودهاند که مبادا با رشد گروههای دمکراسیخواه، ارتباط نهادهای مدنی و دانشگاهها و رسانهها با خارج از کشور و نفوذ گفتمانهای غربی (مثل حقوق بشر، شفافیت و پاسخگویی حکومت، رسانهها و بازار آزاد) و برخی اصلاحات (مثل پروسترویکا و گلاسنوست گورباچف) تجربه آن کشور در ایران تکرار شود.
اما آنها در ۲۸ سال گذشته از علل واقعی و اصلی فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی غفلت کردهاند. اتحاد جماهیر شوروی نه به دلیل برنامهریزی غربیها یا غربزده بودن فعالان سیاسی و حقوق بشر و روزنامه نگاران و دانشجویان یا برخی اصلاحات از بیرون هدایت شده، بلکه به علل زیر فروپاشید:
۱) فقر و فساد و ناکارآمدی و فلاکت عمومی (ناشی از سیاستهای نادرست) که جمعیت (بالاخص در جمهوریهای حاشیهای) را از لحاظ اقتصادی همیشه در شرایط دشوار و ناراضی نگاه میداشت؛ مردم این کشور برای تهیه مایحتاج ابتدایی خویش مشکل داشتند؛ درآمد سرانه در اتحاد جماهیر شوروی در طی سالهای نیمه اول دهه هشتاد در حدود شش هزار دلار بود در حالی که این رقم در ایالات متحده از حدود ۱۹ هزار دلار در آغاز دهه شروع شد و به حدود ۲۱ هزار دلار در نیمه دهه رسید.
۲) رهبران سیاسی باورمند به "نظام" پیر و ایدئولوژی زدایی شده بودند و نسلی تازه قدرت گرفته بود که هیچ نسبتی با مبانی انقلابی "نظام" نداشت؛ نسل تازه در حباب فساد و امتیازات ویژه و اتکا بر ماشین سرکوب و ارعاب زندگی میکرد نه در دنیای آرمانگرایانه مارکس و لنین؛ رهبران حزبی به اسم عدالت و کارگر منابع قدرت و ثروت و منزلت را در کاست حکومتی متمرکز کرده و به کسب و کار تبلیغات و جهان گشایی مشغول بودند.
۳) رقابت تسلیحاتی با کشورهای غربی که همه از رشد اقتصادی بالایی برخوردار بودند و میتوانستند بدون ایجاد نارضایی عمومی هزینههای جنگ سرد را تحمل کنند. در دنیای امروز کشوری که تولیدات صنعتی و کشاورزی ندارد نمیتواند رقابتهای دراز مدت نظامی را در رقابت با دنیای صنعتی توسعه یافته تاب بیاورد؛ در گذار از کارتر به ریگان در سال ۱۹۸۰ دوران خشنودسازی و کنار آمدن با "امپراطوری شر" نیز به پایان رسید و رقابتها تشدید شد.
۴) پرداخت هزینههای سنگین مداخلات خارجی از جمله در افغانستان در کنار پایین آمدن درآمدهای شوروی از نفت و گاز در دهه هشتاد (قیمت نفت با بشکه ای کمتر از ۲۰ دلار) که کمر دولت را شکست. بنا به برخی تخمینها در دوران ۹ ساله اشغال افغانستان، اتحاد جماهیر شوروی بیش از ۵۰ میلیارد دلار هزینه کرد. اصلاحات گورباچف تلاشی برای بیرون آمدن از این مخصمه بود و نه نزدیکی به غرب که در نهایت روند فروپاشی را تسریع کرد.
@cafe_andishe95
🏭🚹🚺
براي کارگر
درد
از رگ گردن به او نزديکتر است
نه مرگ
چرا که مرگ يکبار مي کشد و
درد روزي هزاربار
یکم مِی #روز_کارگر گرامی باد
@cafe_andishe95
براي کارگر
درد
از رگ گردن به او نزديکتر است
نه مرگ
چرا که مرگ يکبار مي کشد و
درد روزي هزاربار
یکم مِی #روز_کارگر گرامی باد
@cafe_andishe95
🔺دموکراسی ستیزی یک دیکتاتور🔻
بورژوازی ریاکار و دروغگوست و جمهوری دموکراتیک بورژوائی را که عملا دیکتاتوری بورژوائی یعنی دیکتاتوری استثمارگران بر زحمتکشان است را حکومت مردمی و دموکراسی برای همه توصیف میکند. اما مارکسیستها و کمونیستها این دوروئی و ریا را افشاء میکنند و به کارگران و تمام زحمتکشان این حقیقت صراح و روشن را میگویند که؛ جمهوری دمکراتیک مجلس قانونگذاری انتخابات عمومی و غیره عملا دیکتاتوری بورژوازی است و برای رهائی کار از یوغ سرمایه هیچ راهی بجز نشاندن دیکتاتوری پرولتاریا بجای دیکتاتوری بورژوازی وجود ندارد.
🔺لنین رهبر کمونیست.
لنین خود موسس حکومتی توتالیتر و پادگانی بود که حتی اعتصاب کارگران در آن ممنوع بود!
@cafe_andishe95
بورژوازی ریاکار و دروغگوست و جمهوری دموکراتیک بورژوائی را که عملا دیکتاتوری بورژوائی یعنی دیکتاتوری استثمارگران بر زحمتکشان است را حکومت مردمی و دموکراسی برای همه توصیف میکند. اما مارکسیستها و کمونیستها این دوروئی و ریا را افشاء میکنند و به کارگران و تمام زحمتکشان این حقیقت صراح و روشن را میگویند که؛ جمهوری دمکراتیک مجلس قانونگذاری انتخابات عمومی و غیره عملا دیکتاتوری بورژوازی است و برای رهائی کار از یوغ سرمایه هیچ راهی بجز نشاندن دیکتاتوری پرولتاریا بجای دیکتاتوری بورژوازی وجود ندارد.
🔺لنین رهبر کمونیست.
لنین خود موسس حکومتی توتالیتر و پادگانی بود که حتی اعتصاب کارگران در آن ممنوع بود!
@cafe_andishe95
🔅شاید تا به امروز در میان سیاستمداران و اندیشمندان جهان سوم کمتر کسی چون گاندی به اهمیت روشنگری در امر آموزش برای پیشبرد اندیشه ی آزادی و دموکراسی و نظریه ی عدم خشونت پی برده باشد. در تفکر گاندی،هدف آموزش تنها باسواد شدن نیست،زیرا "این کار فقط یکی از وسایلی است که بتوان مرد یا زنی را به وسیله ی آن پرورش داد." از دیدگاه گاندی،هدف عالی آموزش کسب آزادی است.اما مقصود او از آزادیخواهی تنها دست یافتن به آزادی سیاسی نیست،زیرا بدون پرورش آزادی روحی و درونی چنین آزادی به دست نمی آید.
او در این باره می نویسد:"آزادی ظاهری و خارجی که ما به دست خواهیم اورد،کاملا متناسب با میزان آزادی روحی خواهد بودکه در آن موقع در خود پرورانده باشیم و اگر این نظر دربارهء ازادی درست باشد،نیروی عمدهء ما باید برای اصلاح درونی در وجود خودمان متمرکز و صرف شود." به عبارت دیگر ،دموکراسی تنها زمانی امکان پذیر است که مردم توانایی سامان بخشیدن به زندگی اجتماعی و سیاسی خود را داشته باشند.
چون"دموکراسی وضعی نیست که در آن مردم مانند گوسفند عمل کنند. در دموکراسی باید آزادی عقیده و اقدام برای فرد با کمال دقت و جسورانه محفوظ بماند." گاندی در اینجا به ایدهء اصلی روشنگری نزدیک می شود که ایمانوئل کانت در مقاله اش با عنوان "روشنگری چیست؟" بیان می کند.
از مقالهء #گاندی_و_مسئله_آموزش
ر.جهانبگلو
از کتاب #خرد_و_آزادی ص۳۱۷ و ۳۱۸
@cafe_andishe95
او در این باره می نویسد:"آزادی ظاهری و خارجی که ما به دست خواهیم اورد،کاملا متناسب با میزان آزادی روحی خواهد بودکه در آن موقع در خود پرورانده باشیم و اگر این نظر دربارهء ازادی درست باشد،نیروی عمدهء ما باید برای اصلاح درونی در وجود خودمان متمرکز و صرف شود." به عبارت دیگر ،دموکراسی تنها زمانی امکان پذیر است که مردم توانایی سامان بخشیدن به زندگی اجتماعی و سیاسی خود را داشته باشند.
چون"دموکراسی وضعی نیست که در آن مردم مانند گوسفند عمل کنند. در دموکراسی باید آزادی عقیده و اقدام برای فرد با کمال دقت و جسورانه محفوظ بماند." گاندی در اینجا به ایدهء اصلی روشنگری نزدیک می شود که ایمانوئل کانت در مقاله اش با عنوان "روشنگری چیست؟" بیان می کند.
از مقالهء #گاندی_و_مسئله_آموزش
ر.جهانبگلو
از کتاب #خرد_و_آزادی ص۳۱۷ و ۳۱۸
@cafe_andishe95
🔺حسین فاطمی دو روز بعد از ترور رزمآرا:
غیر از این گلولهها چیز دیگری نمیتواند این لکههای ننگ را از دامان ایران بشوید. مردم رشید پایتخت در دو نوبت نشان دادند که چقدر به آزادی آرا و عقاید خویش علاقه دارند و گلولهای که از دهانه هفت تیر امامی #شهید بر قلب هژیر وزیر دربار نشست ثابت و مدلل کرد که هیچ خیانتی بدون جواب نخواهد ماند.
آیا غیر از گلولهٔ امامی چیز دیگر میتوانست این لکههای ننگ را از دامان مشروطیت ایران بشوید؟
**یادآوری: حسین امامی قاتل عبدالحسین هژیر وزیر دربار و از قاتلان احمد کسروی است.
@cafe_andishe95
غیر از این گلولهها چیز دیگری نمیتواند این لکههای ننگ را از دامان ایران بشوید. مردم رشید پایتخت در دو نوبت نشان دادند که چقدر به آزادی آرا و عقاید خویش علاقه دارند و گلولهای که از دهانه هفت تیر امامی #شهید بر قلب هژیر وزیر دربار نشست ثابت و مدلل کرد که هیچ خیانتی بدون جواب نخواهد ماند.
آیا غیر از گلولهٔ امامی چیز دیگر میتوانست این لکههای ننگ را از دامان مشروطیت ایران بشوید؟
**یادآوری: حسین امامی قاتل عبدالحسین هژیر وزیر دربار و از قاتلان احمد کسروی است.
@cafe_andishe95