💠برنامه این هفته رپرتاژ شبکه منوتو به خوبی نشان داد که چگونه محمد خاتمی و بی طرف که هر دو یزدی بودند، طرح احمقانه و فاجعه بار انتقال آب زاینده رود به یزد را تصویب کردند. در دهه 50 انقلابیون روستاییمنش و پستتبار پنجاهوهفتی گمان می کردند که دولت هویدا با اولویت بخشی به
صنعت مونتاژ و افزایش واردات کشاورزی به ایران خیانت میکند. چهل سال وقت لازم بود تا این قبایل بیابانگرد چیزهایی را بفهمند که وزرا و مدیران شیک پوش و تحصیلکردهی دولت هویدا در آمریکا آموخته بودند. بحران آب عقوبت ناگزیر طغیان جهل، عقده و بدویت بر علیه شهر، علم و تمدن است.
طوس طهماسبی-پژوهشگر سیاسی
@cafe_andishe95
صنعت مونتاژ و افزایش واردات کشاورزی به ایران خیانت میکند. چهل سال وقت لازم بود تا این قبایل بیابانگرد چیزهایی را بفهمند که وزرا و مدیران شیک پوش و تحصیلکردهی دولت هویدا در آمریکا آموخته بودند. بحران آب عقوبت ناگزیر طغیان جهل، عقده و بدویت بر علیه شهر، علم و تمدن است.
طوس طهماسبی-پژوهشگر سیاسی
@cafe_andishe95
🌿در ﻣﻴﺎﻥ ﻫﻤﻪﻱ ﺁﺭﻣﺎﻥﻫﺎﻱ ﺳﻴﺎﺳﻲ ، ﺁﻧﮑﻪ ﺍﺩﻋﺎﻱ ﺧﻮﺷﺒﺨﺖ ﮐﺮﺩﻥ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺑﺸﺮﻱ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﺩ ، ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺧﻄﺮﻧﺎﮎﺗﺮ ﺍﺳﺖ
ﺗﻼﺵ ﺑﺮﺍﻱ ﺑﺮ ﭘﺎیی ﺑﻬﺸﺖ ﺑﺮ ﺭﻭﻱ ﺯﻣﻴﻦ ،
ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺑﻪ ﺟﻬﻨﻢ ﺭﺍﻩ ﺑﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ
ﮐﺴﺎﻧﻲ ﮐﻪ ﻣﻲﭘﻨﺪﺍﺭﻧﺪ ،
ﻗﺎﺩﺭﻧﺪ ﺑﺸﺮﻳﺖ ﺭﺍ ﺳﻌﺎﺩﺗﻤﻨﺪ ﮐﻨﻨﺪ
ﺍﻧﺴﺎﻥﻫﺎﻱ ﺧﻄﺮﻧﺎﮐﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ .
ﺍﺳﺎﺳﺎً
ﺭﺅﻳﺎﻱ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﺑﻬﺸﺖ ﺑﺮ ﺭﻭﻱ ﺯﻣﻴﻦ ،
ﺭﻭﻳﺎﻱ ﺧﻄﺮﻧﺎﮐﻲ ﺍﺳﺖ ،
ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﻲ
ﺑﺎﻭﺭ می کنند ﮐﻪ ﺣﻖ ﺩﺍﺭﻧﺪ ،
ﺗﻌﺪﺍﺩ ﺑﻴﺸﻤﺎﺭﻱ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺷﺮﻭﺭ ! ﺭﺍ
ﺍﺯ ﻣﻴﺎﻥ ﺑﺮﺩﺍﺭﻧﺪ ﺗﺎ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ
ﺑﻪ ﺍﺻﻄﻼﺡ ﺳﻌﺎﺩﺗﻤﻨﺪ ﮐﻨﻨﺪ !!!
🕊ﮐﺎﺭﻝ ریموند ﭘﻮﭘر -فیلسوف و متفکر بزرگ لیبرال🕊
@cafe_andishe95
ﺗﻼﺵ ﺑﺮﺍﻱ ﺑﺮ ﭘﺎیی ﺑﻬﺸﺖ ﺑﺮ ﺭﻭﻱ ﺯﻣﻴﻦ ،
ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺑﻪ ﺟﻬﻨﻢ ﺭﺍﻩ ﺑﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ
ﮐﺴﺎﻧﻲ ﮐﻪ ﻣﻲﭘﻨﺪﺍﺭﻧﺪ ،
ﻗﺎﺩﺭﻧﺪ ﺑﺸﺮﻳﺖ ﺭﺍ ﺳﻌﺎﺩﺗﻤﻨﺪ ﮐﻨﻨﺪ
ﺍﻧﺴﺎﻥﻫﺎﻱ ﺧﻄﺮﻧﺎﮐﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ .
ﺍﺳﺎﺳﺎً
ﺭﺅﻳﺎﻱ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﺑﻬﺸﺖ ﺑﺮ ﺭﻭﻱ ﺯﻣﻴﻦ ،
ﺭﻭﻳﺎﻱ ﺧﻄﺮﻧﺎﮐﻲ ﺍﺳﺖ ،
ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﻲ
ﺑﺎﻭﺭ می کنند ﮐﻪ ﺣﻖ ﺩﺍﺭﻧﺪ ،
ﺗﻌﺪﺍﺩ ﺑﻴﺸﻤﺎﺭﻱ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺷﺮﻭﺭ ! ﺭﺍ
ﺍﺯ ﻣﻴﺎﻥ ﺑﺮﺩﺍﺭﻧﺪ ﺗﺎ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ
ﺑﻪ ﺍﺻﻄﻼﺡ ﺳﻌﺎﺩﺗﻤﻨﺪ ﮐﻨﻨﺪ !!!
🕊ﮐﺎﺭﻝ ریموند ﭘﻮﭘر -فیلسوف و متفکر بزرگ لیبرال🕊
@cafe_andishe95
🔺«مارکسیسم تنها یک واقعه است؛یکی از بسیاری اشتباههاتی که در تلاش و تنازع همیشگی برای ساختن دنیایی بهتر و آزادتر مرتکب شدهایم.»
🕊ﮐﺎﺭﻝ ریموند ﭘﻮﭘر -فیلسوف و متفکر بزرگ لیبرال
@cafe_andishe95
🕊ﮐﺎﺭﻝ ریموند ﭘﻮﭘر -فیلسوف و متفکر بزرگ لیبرال
@cafe_andishe95
🎼آدورنو،صنعت فرهنگ ساز و موسیقی پاپ
🏵هیچ فیلسوفی به اندازه "تئودور آدورنو" از بنیان گذاران مکتب فرانکفورت، با موسیقی آشنایی نداشت.آدورنو نوازنده ی چیره دست پیانو واز شاگردان"آرنولدشوئنبرگ" بود.وی موسیقی پاپ را محصول صنعت فرهنگ ساز می دانست."صنعت فرهنگ"(Culture Industry) مفهومی است که او در کتاب "دیالکتیک روشنگری"به همراه ماکس هورکهایمر به تبیین آن پرداخت.منظور آنها از این عبارت به طور خلاصه فرهنگ و هنری است که توسط مکانیزم بازار تولید و تبلیغ میشود و درخدمت اهداف تجاری قرار دار...د. نگاه زیبا شناختی آدورنو که دارای سویه ای سیاسی است،نشان می دهد چگونه ساختارقابل پیش بینی این نوع موسیقی به نظم سیاسی مستقر کمک می کند. موسیقی پاپ به زعم آدورنو بر اساس کلیشه های رایج و موقعیت های تکراری و شناخته شده عمل می کند.برخلاف موسیقی مدرن و یا موسیقی اعتراضی که تضادها را برجسته می کنند و مخاطب را به فکر وا می دارند،موسیقی پاپ از طریق کلیشه هایی که ذهن شنونده به آنها عادت کرده،در او نوعی آرامش کاذب ایجاد می کند.مردم به هنری عادت می کنند که نه تنها امکان تفکر و تامل درباره ی زندگی را از بین می برد بلکه سبب بی توجهی به مشکلات موجود در متن جامعه نیز می شود. پس بی علت نیست که اکثر نظام های سیاسی جهان ،کمترین مشکل را با موسیقی پاپ دارند.همان گونه که در کشور خودمان چه در رژیم گدشته و چه در نظام فعلی، هیچگاه شاهد نمایش و اجرای آثار موسیقی کلاسیک که تفکر برانگیزاند یا پخش موسیقی اعتراضی راک (که آدورنو باآن هم مخالف است)از تلویزیون نبودیم، ولی در هر دو دوره جعبه ی جادوی تحت کنترل حاکمیت جولانگاه خوانندگان پاپی که ضوابط را رعایت می کنند بوده؛ چون هیچ نقد و آسیبی به ایدئولوژی سیاسی حاکم وارد نمی کنند.
در دهه شصت میلادی هنرمندان موسیقی پاپ وراک وکسانی چون "باب دیلن" "جون بائز" کنسرت ها و راهپیمای های عظیمی در اعتراض به جنگ ویتنام برگزار کردند. از نظر برخی جامعه شناسان آنها نقش موثری درتهییج افکار عمومی و فشار آوردن به سیاستمداران برای پایان بخشیدن به جنگ ایفا کردند.آدورنو اما با این جنبه ی اعتراضی موسیقی پاپ نیز مخالف بود و آنرا بی اثر می دانست.به نظر او این موسیقی از آنجایی که با نیازهای جامعه مصرفی پیوند دارد هرگز نمی تواند زمینه سازتغییرو تحولی اساسی باشد و تغییر اساسی از دید آدورنو یعنی از بین رفتن کامل مناسبات نظام سرمایه داری.
جالب اینجاست "والتر بنیامین یکی دیگر از بزرگان مکتب فرانکفورت،در این خصوص نظری متفاوت با آدورنو داشت.بنیامین برخلاف آدورنو از هنر مردمی دفاع کرد.
—---------------علی حاتم
@cafe_andishe95
🏵هیچ فیلسوفی به اندازه "تئودور آدورنو" از بنیان گذاران مکتب فرانکفورت، با موسیقی آشنایی نداشت.آدورنو نوازنده ی چیره دست پیانو واز شاگردان"آرنولدشوئنبرگ" بود.وی موسیقی پاپ را محصول صنعت فرهنگ ساز می دانست."صنعت فرهنگ"(Culture Industry) مفهومی است که او در کتاب "دیالکتیک روشنگری"به همراه ماکس هورکهایمر به تبیین آن پرداخت.منظور آنها از این عبارت به طور خلاصه فرهنگ و هنری است که توسط مکانیزم بازار تولید و تبلیغ میشود و درخدمت اهداف تجاری قرار دار...د. نگاه زیبا شناختی آدورنو که دارای سویه ای سیاسی است،نشان می دهد چگونه ساختارقابل پیش بینی این نوع موسیقی به نظم سیاسی مستقر کمک می کند. موسیقی پاپ به زعم آدورنو بر اساس کلیشه های رایج و موقعیت های تکراری و شناخته شده عمل می کند.برخلاف موسیقی مدرن و یا موسیقی اعتراضی که تضادها را برجسته می کنند و مخاطب را به فکر وا می دارند،موسیقی پاپ از طریق کلیشه هایی که ذهن شنونده به آنها عادت کرده،در او نوعی آرامش کاذب ایجاد می کند.مردم به هنری عادت می کنند که نه تنها امکان تفکر و تامل درباره ی زندگی را از بین می برد بلکه سبب بی توجهی به مشکلات موجود در متن جامعه نیز می شود. پس بی علت نیست که اکثر نظام های سیاسی جهان ،کمترین مشکل را با موسیقی پاپ دارند.همان گونه که در کشور خودمان چه در رژیم گدشته و چه در نظام فعلی، هیچگاه شاهد نمایش و اجرای آثار موسیقی کلاسیک که تفکر برانگیزاند یا پخش موسیقی اعتراضی راک (که آدورنو باآن هم مخالف است)از تلویزیون نبودیم، ولی در هر دو دوره جعبه ی جادوی تحت کنترل حاکمیت جولانگاه خوانندگان پاپی که ضوابط را رعایت می کنند بوده؛ چون هیچ نقد و آسیبی به ایدئولوژی سیاسی حاکم وارد نمی کنند.
در دهه شصت میلادی هنرمندان موسیقی پاپ وراک وکسانی چون "باب دیلن" "جون بائز" کنسرت ها و راهپیمای های عظیمی در اعتراض به جنگ ویتنام برگزار کردند. از نظر برخی جامعه شناسان آنها نقش موثری درتهییج افکار عمومی و فشار آوردن به سیاستمداران برای پایان بخشیدن به جنگ ایفا کردند.آدورنو اما با این جنبه ی اعتراضی موسیقی پاپ نیز مخالف بود و آنرا بی اثر می دانست.به نظر او این موسیقی از آنجایی که با نیازهای جامعه مصرفی پیوند دارد هرگز نمی تواند زمینه سازتغییرو تحولی اساسی باشد و تغییر اساسی از دید آدورنو یعنی از بین رفتن کامل مناسبات نظام سرمایه داری.
جالب اینجاست "والتر بنیامین یکی دیگر از بزرگان مکتب فرانکفورت،در این خصوص نظری متفاوت با آدورنو داشت.بنیامین برخلاف آدورنو از هنر مردمی دفاع کرد.
—---------------علی حاتم
@cafe_andishe95
🎧والتر بنیامین،هنر مردمی و گیتارالکتریک
♦️والتر بنیامین که پیوندی نزدیک با اندیشمندان مکتب فرانکفورت داشت،برخلاف مشهورترین چهره ی این حلقه یعنی آدورنو،معتقد بود هنر باید در دسترس عموم باشد.آدورنو هنر مردمی تولید شده توسط صنعت فرهنگ ساز و کلیشه های مسلط برآن را باعث انحطاط و بازاری شدن هنر میدانست. بنیامین در مقاله ی "اثر هنری و تکثیر مکانیکی آن"از تکثیر مکانیکی اثر هنری که نتیجه ی پیشرفت تکنولوژی است،دفاع کرد.در باز تولید مکانیکی اثر هنری(صنعت چاپ وامکان تکثیر اثردرهنرهای تجسمی، عکاسی، سینماو...) است که آثار هنری از جایگاه اشرافی ومقدس خود خارج شده و در اختیار توده ی مردم قرار میگیرند.درگذشته خیلی از مردم عادی امکان دسترسی به موزه ها، کنسرت ها و تالارهای هنر را نداشتند،ولی اکنون با تکثیرآثار هنری در مقیاسی وسیع(از تابلوهای نقاشان مشهور گرفته تاآثارگوناگون موسیقی)همه مردم جهان میتوانند با این آثارارتباط برقرار کرده و آنها را نقد کنند. به دلیل امکان ایجاد همین ارتباط گسترده با مخاطبان ، بنیامین از هنرهایی مثل عکاسی و سینما نیز دفاع میکرد.آدورنو نه فقط به سینما که به هنر پاپ اعتراضی هم به دیده نقد مینگریست.او مدافع هنر مدرن بود که با ساختار نا همگون و تکان دهنده اش،نابسامانی های وضعیت حاکم را به چالش میکشد و مخاطب را به تامل در مورد کاستی ها وامیدارد.به همین دلیل، وی طرفدار موسیقی آتونال بود. از دید بنیامین اما چنین نگرشی به هنر،حاصلی جز نخبه گرایی و آیینی شدن هنر نداشت.
آدورنو نگران بود توده ای شدن هنر چشم مردم رابرمشکلات ببندد و بنیامین برعکس وی معتقد بود این اتفاق آگاهی بخش است.
شاید نقطه تلاقی نظرات آدورنو و بنیامین،لحظه ای تاریخی از فستیوال موسیقی "وود استاک"باشد که سال 1969 در آمریکا توسط گروهای موسیقی پاپ و راک، در اعتراض به جنگ ویتنام و سیاست های امریکا به مدت سه شبانه روز و در حضور پانصد هزار تماشاگر برگزار شد.هنگامیکه "جیمی هندریکس"نوازنده ی نابغه ی گیتار الکتریک روی صحنه آمد،در میانه های اجرای خود شروع به نواختن سرود ملی آمریکا(Star spangled Banner)کرد،با صدایی که به عمد گوشخراش بود(استفاده ازافکت distortion)هندریکس ناگهان از خط اصلی ملودی خارج شدو با تولید اصوات وایجاد فضایی که بسیار شبیه به موسیقی آتونال بود ناظران را دربهت و حیرت فرو برد.بقول منتقدی شما در اجرا ی هندریکس صدای فریاد اعتراض سرخپوستان و سیاهپوستان تحت ستم،انفجار بمب ها و ویرانی های صحنه های نبرد را میشنوید.از نظر بسیاری به لحاظ سیاسی این اجرا سرود واقعی کشوری است که سیاستمدارانش دو بمب اتمی درژاپن وصدهابمب ناپالم در ویتنام ونقاط دیگر جهان انداخته اند.هندریکس تابو و کلیشه ی مقدس سرود ملی را شکسته بود.مخاطبان او با شنیدن این قطعه دست کم برای لحظاتی به تاریخ آمریکا وقربانیان جنگ فکر میکنند و سرود ملی جایگاه آیینی و مقدس خود را از دست میدهد.آن هم با اجرایی ساختار شکن ومدرن (آدورنو)توسط هنرمندی مردمی که اجرای زنده اش ضبط و در سرتاسر جهان تکثیر شد (بنیامین) و بر موسیقی نسل های پس از خود تاثیرگذاشت.
—--------------علی حاتم
@cafe_andishe95
♦️والتر بنیامین که پیوندی نزدیک با اندیشمندان مکتب فرانکفورت داشت،برخلاف مشهورترین چهره ی این حلقه یعنی آدورنو،معتقد بود هنر باید در دسترس عموم باشد.آدورنو هنر مردمی تولید شده توسط صنعت فرهنگ ساز و کلیشه های مسلط برآن را باعث انحطاط و بازاری شدن هنر میدانست. بنیامین در مقاله ی "اثر هنری و تکثیر مکانیکی آن"از تکثیر مکانیکی اثر هنری که نتیجه ی پیشرفت تکنولوژی است،دفاع کرد.در باز تولید مکانیکی اثر هنری(صنعت چاپ وامکان تکثیر اثردرهنرهای تجسمی، عکاسی، سینماو...) است که آثار هنری از جایگاه اشرافی ومقدس خود خارج شده و در اختیار توده ی مردم قرار میگیرند.درگذشته خیلی از مردم عادی امکان دسترسی به موزه ها، کنسرت ها و تالارهای هنر را نداشتند،ولی اکنون با تکثیرآثار هنری در مقیاسی وسیع(از تابلوهای نقاشان مشهور گرفته تاآثارگوناگون موسیقی)همه مردم جهان میتوانند با این آثارارتباط برقرار کرده و آنها را نقد کنند. به دلیل امکان ایجاد همین ارتباط گسترده با مخاطبان ، بنیامین از هنرهایی مثل عکاسی و سینما نیز دفاع میکرد.آدورنو نه فقط به سینما که به هنر پاپ اعتراضی هم به دیده نقد مینگریست.او مدافع هنر مدرن بود که با ساختار نا همگون و تکان دهنده اش،نابسامانی های وضعیت حاکم را به چالش میکشد و مخاطب را به تامل در مورد کاستی ها وامیدارد.به همین دلیل، وی طرفدار موسیقی آتونال بود. از دید بنیامین اما چنین نگرشی به هنر،حاصلی جز نخبه گرایی و آیینی شدن هنر نداشت.
آدورنو نگران بود توده ای شدن هنر چشم مردم رابرمشکلات ببندد و بنیامین برعکس وی معتقد بود این اتفاق آگاهی بخش است.
شاید نقطه تلاقی نظرات آدورنو و بنیامین،لحظه ای تاریخی از فستیوال موسیقی "وود استاک"باشد که سال 1969 در آمریکا توسط گروهای موسیقی پاپ و راک، در اعتراض به جنگ ویتنام و سیاست های امریکا به مدت سه شبانه روز و در حضور پانصد هزار تماشاگر برگزار شد.هنگامیکه "جیمی هندریکس"نوازنده ی نابغه ی گیتار الکتریک روی صحنه آمد،در میانه های اجرای خود شروع به نواختن سرود ملی آمریکا(Star spangled Banner)کرد،با صدایی که به عمد گوشخراش بود(استفاده ازافکت distortion)هندریکس ناگهان از خط اصلی ملودی خارج شدو با تولید اصوات وایجاد فضایی که بسیار شبیه به موسیقی آتونال بود ناظران را دربهت و حیرت فرو برد.بقول منتقدی شما در اجرا ی هندریکس صدای فریاد اعتراض سرخپوستان و سیاهپوستان تحت ستم،انفجار بمب ها و ویرانی های صحنه های نبرد را میشنوید.از نظر بسیاری به لحاظ سیاسی این اجرا سرود واقعی کشوری است که سیاستمدارانش دو بمب اتمی درژاپن وصدهابمب ناپالم در ویتنام ونقاط دیگر جهان انداخته اند.هندریکس تابو و کلیشه ی مقدس سرود ملی را شکسته بود.مخاطبان او با شنیدن این قطعه دست کم برای لحظاتی به تاریخ آمریکا وقربانیان جنگ فکر میکنند و سرود ملی جایگاه آیینی و مقدس خود را از دست میدهد.آن هم با اجرایی ساختار شکن ومدرن (آدورنو)توسط هنرمندی مردمی که اجرای زنده اش ضبط و در سرتاسر جهان تکثیر شد (بنیامین) و بر موسیقی نسل های پس از خود تاثیرگذاشت.
—--------------علی حاتم
@cafe_andishe95
📚دروغ همیشه پذیرفتنی تر از واقعیت است و با عقل بیشتر جور در می آید، چون دروغگو این مزیت بزرگ را دارد که پیشاپیش می داند که مخاطبان آرزومند یا منتظر شنیدن چه هستند...
حال آن که واقعیت این خصلت اضطراب آور را دارد که ما را با چیزی غیر منتظره روبرو می کند که آماده اش نبودیم.
-هانا آرنت
@cafe_andishe95
حال آن که واقعیت این خصلت اضطراب آور را دارد که ما را با چیزی غیر منتظره روبرو می کند که آماده اش نبودیم.
-هانا آرنت
@cafe_andishe95
زندگی ات را امروز عوض کن، روی آینده قمار نکن، الان اقدام کن، بدون معطلی!
سیمون دوبوار
⭕️ سیمون دو بووُآر،فمینیست واگزیستانسیالیست فرانسوی است.
@cafe_andishe95
سیمون دوبوار
⭕️ سیمون دو بووُآر،فمینیست واگزیستانسیالیست فرانسوی است.
@cafe_andishe95
پدیده #خشونت در ایران از حد یک مساله اجتماعی گذر کرده و به یک #آسیب بزرگ #اجتماعی تبدیل شده است. قتل، درگیری های خیابانی، خشونت علیه #زنان در خانواده و محل کار، تنبیه بدنی دانش آموز و فرزندان، تجاوز به زنان و کودکان، دخترربائی، سوء استفاده های جنسی در محیط شغلی و غیره از یکسو و از سوی دیگر #زندان، #شکنجه، #تجاوز، #اعدام ها در نمایشهای خیابانی، دستگیری خودسرانه افراد سیاسی و هنرمند، دستگیری همکاران روزنامه ها، فشار و دستگیری زنان "بدحجاب"، هجوم به اعتراضات مدنی، هجوم به بامها برای تخریب گیرنده رسانه های تصویری و غیره، خشونت را به یکی از ارکان اصلی #جامعه و حکومت مداری تبدیل کرده است.
جامعه #ایران در هراس است زیرا خشونت در اشکال اجتماعی و #سیاسی و #اقتصادی و #روانی بشکل انبوه نیروهای جامعه را مورد ضربه قرار داده و #امنیت حداقل و نظم مدنی آرامش دهنده را مضمحل ساخته است. جامعه ایران به سبب خشونت همه جانبه ملتهب و بیمار است.
@cafe_andishe95
جامعه #ایران در هراس است زیرا خشونت در اشکال اجتماعی و #سیاسی و #اقتصادی و #روانی بشکل انبوه نیروهای جامعه را مورد ضربه قرار داده و #امنیت حداقل و نظم مدنی آرامش دهنده را مضمحل ساخته است. جامعه ایران به سبب خشونت همه جانبه ملتهب و بیمار است.
@cafe_andishe95
#نظریه_درباره_خشونت
"دیل پترسون" و "ریچارد وانگهام" انسان شناس و بیولوژیست انگلیسی در "مردان شیطانی: میمونها و ریشههای خشونت انسانی" مینویسند که خشونت در انسانها ذاتی است، هر چند اجتناب ناپذیر نیست. روانکاو آمریکائی جیمز گلیگان که آثار متعددی به خشونت اختصاص داده مینویسد خشونت اغلب به عنوان پادزهری برای #شرم و #تحقیر به کار میرود. استفاده از خشونت منبع #غرور و #دفاع از افتخار است، بویژه برای مردانی که خشونت را نشانه مردانگی میدانند.
"استیون پینکر" در مقاله "تاریخ خشونت" در "نیو ریپابلیک" دلایلی ارائه میکند که متوسط میزان ستیز و خشونت در انسانها و حیوانات در طول چند سده گذشته کاهش یافتهاست. این نگاه با تاکید روی تمدن و توسعه آموزش انسان را قابل تغییر میداند. فیلسوف فرانسوی "آندره کنت اسپونویل" مینویسد خشونت نه اتفاقی است و نه نتیجه انحطاط انسان میباشد، بلکه این امر از "جنسیت حیوانی" انسان برمیخیزد و از جامعه مایه میگیرد. هیچ جامعه ای از خشونت جدا نیست و بعلاوه میل و رقابت و قدرت بر خشونت تاثیر داشته و آنرا تشدید میکند (روانشناسی، نوامبر ۱۹۹٨ ).
بنابراین در جوامع گوناگون خشونت یک امر اجتناب ناپذیر است، ولی همانگونه که "ماکس وبر" جامعه شناس آلمانی در اثر خود "سیاست و دانشمند" میگوید #قانون خشونت را مهار میکند. یکی از کارکردهای اصلی قانون تعدیل خشونت است اجرای قانون ابزار اصلی تعدیل خشونت غیر نظامی در جامعهاست. دولتها استفاده از خشونت را در دستگاههای قضایی با نظارت بر افراد و مسئولان سیاسی، از جمله پلیس و ارتش تعدیل میکنند. از نظر ماکس وبر برای جامعه مدنی استفاده از خشونت دارای مشروعیت است. البته هانا آرنت، نظریهپرداز سیاسی آلمانی، تاکید میکند که :"خشونت میتواند قابل توجیه باشد، اما هرگز مشروع نیست." حال اگر به کارل مارکس رجوع کنیم، از نظر او خشونت در درون مناسبات طبقاتی است و در جامعه سرمایه داری از سرشت اقتصاد موجود برمیخیزد. از نظر او خشونت در بطن مناسبات اقتصادی و مالکیت خصوصی بر ابزار تولید است.
اگر نگاه بیولوژیکی خشن بودن طبیعت انسان و غرور او را مطرح میکند، نگاه آنترپولوژیک دوم حیوانیت و جنبه اجتماعی انسان را عناصر تعیین کننده تشخیص داده و بالاخره نگاه طبقاتی، نظم موجود را عامل اساسی خشونت ارزیابی میکند و بنیاد نظام را ریشه قهر و خشونت میداند.
علیرغم این دیدگاه های متضاد باید توضیح داد خشونتهای سراسری در ایران کدامند، از کجا میایند و چه آسیب هائی برجامعه وارد کرده اند و ویژگی الگوی ایران چیست در ایران در حالی که خشونت های اجتماعی گسترده است، ما با حضور یک دولت و "دستگاه قانونی" متمرکز مواجه هستیم. حال اگر بپذیریم که خشونت با عوامل ریشه ای متنوع سروکار دارد این پرسش باقی میماند که دستگاه دولتی موجود چه نقشی در برابر خشونت ایفا میکند.
اصل مطلب این است که بین خشونت و قانون، کدام عنصر غلبه دارد؟ در شرایط متعارف نظریه "ماکس وبر" درست و دولت تعدیل کننده خشونت و کنترل کننده قهر رایج در جامعه است. حال آنکه در جامعه ایران یک ویژگی اساسی وجود دارد. حکومت ایران دمکراتیک نیست بلکه ولایت فقیهی است؛ بعلاوه قانون اساسی و قانون مجازات و قانون خانواده در ایران بطور وسیع متکی بر آیات قرآنی و #سنت_اسلامی و با #تبعیض_جنسیتی و مذهبی عجین شده اند. بنابراین قانون که باید تعدیل کننده باشد، خود بحران و تبعیض و خشونت حقوقی و سمبولیک را تقویت میکند.
خشونتی که در ایران جاری است هم دولتی و هم اجتماعی است و این خشونت در بسیاری موارد فاقد قدرت تنزل دهنده قهر در جامعه است. در ایران خشونت بزرگ بوده و با آسیب های گسترده است، زیرا خشونت از پائین و خشونت از بالا نفس جامعه را گرفته است.
@cafe_andishe95
"دیل پترسون" و "ریچارد وانگهام" انسان شناس و بیولوژیست انگلیسی در "مردان شیطانی: میمونها و ریشههای خشونت انسانی" مینویسند که خشونت در انسانها ذاتی است، هر چند اجتناب ناپذیر نیست. روانکاو آمریکائی جیمز گلیگان که آثار متعددی به خشونت اختصاص داده مینویسد خشونت اغلب به عنوان پادزهری برای #شرم و #تحقیر به کار میرود. استفاده از خشونت منبع #غرور و #دفاع از افتخار است، بویژه برای مردانی که خشونت را نشانه مردانگی میدانند.
"استیون پینکر" در مقاله "تاریخ خشونت" در "نیو ریپابلیک" دلایلی ارائه میکند که متوسط میزان ستیز و خشونت در انسانها و حیوانات در طول چند سده گذشته کاهش یافتهاست. این نگاه با تاکید روی تمدن و توسعه آموزش انسان را قابل تغییر میداند. فیلسوف فرانسوی "آندره کنت اسپونویل" مینویسد خشونت نه اتفاقی است و نه نتیجه انحطاط انسان میباشد، بلکه این امر از "جنسیت حیوانی" انسان برمیخیزد و از جامعه مایه میگیرد. هیچ جامعه ای از خشونت جدا نیست و بعلاوه میل و رقابت و قدرت بر خشونت تاثیر داشته و آنرا تشدید میکند (روانشناسی، نوامبر ۱۹۹٨ ).
بنابراین در جوامع گوناگون خشونت یک امر اجتناب ناپذیر است، ولی همانگونه که "ماکس وبر" جامعه شناس آلمانی در اثر خود "سیاست و دانشمند" میگوید #قانون خشونت را مهار میکند. یکی از کارکردهای اصلی قانون تعدیل خشونت است اجرای قانون ابزار اصلی تعدیل خشونت غیر نظامی در جامعهاست. دولتها استفاده از خشونت را در دستگاههای قضایی با نظارت بر افراد و مسئولان سیاسی، از جمله پلیس و ارتش تعدیل میکنند. از نظر ماکس وبر برای جامعه مدنی استفاده از خشونت دارای مشروعیت است. البته هانا آرنت، نظریهپرداز سیاسی آلمانی، تاکید میکند که :"خشونت میتواند قابل توجیه باشد، اما هرگز مشروع نیست." حال اگر به کارل مارکس رجوع کنیم، از نظر او خشونت در درون مناسبات طبقاتی است و در جامعه سرمایه داری از سرشت اقتصاد موجود برمیخیزد. از نظر او خشونت در بطن مناسبات اقتصادی و مالکیت خصوصی بر ابزار تولید است.
اگر نگاه بیولوژیکی خشن بودن طبیعت انسان و غرور او را مطرح میکند، نگاه آنترپولوژیک دوم حیوانیت و جنبه اجتماعی انسان را عناصر تعیین کننده تشخیص داده و بالاخره نگاه طبقاتی، نظم موجود را عامل اساسی خشونت ارزیابی میکند و بنیاد نظام را ریشه قهر و خشونت میداند.
علیرغم این دیدگاه های متضاد باید توضیح داد خشونتهای سراسری در ایران کدامند، از کجا میایند و چه آسیب هائی برجامعه وارد کرده اند و ویژگی الگوی ایران چیست در ایران در حالی که خشونت های اجتماعی گسترده است، ما با حضور یک دولت و "دستگاه قانونی" متمرکز مواجه هستیم. حال اگر بپذیریم که خشونت با عوامل ریشه ای متنوع سروکار دارد این پرسش باقی میماند که دستگاه دولتی موجود چه نقشی در برابر خشونت ایفا میکند.
اصل مطلب این است که بین خشونت و قانون، کدام عنصر غلبه دارد؟ در شرایط متعارف نظریه "ماکس وبر" درست و دولت تعدیل کننده خشونت و کنترل کننده قهر رایج در جامعه است. حال آنکه در جامعه ایران یک ویژگی اساسی وجود دارد. حکومت ایران دمکراتیک نیست بلکه ولایت فقیهی است؛ بعلاوه قانون اساسی و قانون مجازات و قانون خانواده در ایران بطور وسیع متکی بر آیات قرآنی و #سنت_اسلامی و با #تبعیض_جنسیتی و مذهبی عجین شده اند. بنابراین قانون که باید تعدیل کننده باشد، خود بحران و تبعیض و خشونت حقوقی و سمبولیک را تقویت میکند.
خشونتی که در ایران جاری است هم دولتی و هم اجتماعی است و این خشونت در بسیاری موارد فاقد قدرت تنزل دهنده قهر در جامعه است. در ایران خشونت بزرگ بوده و با آسیب های گسترده است، زیرا خشونت از پائین و خشونت از بالا نفس جامعه را گرفته است.
@cafe_andishe95
#خشونت_روانی_جسمی_و_اجتماعی
خشونت روانی و اجتماعی در جامعه را چگونه تعریف کنیم؟ خشونت روانشناسانه و احساسی نوعی رفتار سوء و تعرضی یک فرد علیه فرد دیگر ارزیابی میگردد. این رفتار نزد فرد نتیجه رفتار آشفته یا اختلال روانی بوده که با نگرانی و افسردگی و استرس "فرا خشونتی" همراه است. تجلی این خشونت در کلام به شکل ناسزا و درشتگوئی و تهمت و در رفتار، عملی بشمار میاید که منجر به ضربه به سلامتی جسم و روان یک فرد است. خشونت روانشناسانه به خشونت فیزیکی یا جسمی تمایل پیدا میکند. خشونت فیزیکی به عنوان ابزاری برای کنترل استفاده میشود، در واقع نوعی تلاش برای سرکوب و متوقف کردن یک فرد است. هرگونه رفتاری که که با هدف آسیب رساندن به یک انسان و جاندار صورت گیرد رفتار خشونت آمیز فیزیکی نام میگیرد. ناسزا گوئی و توهین، واکنش روانی است که فرد را از تعقل به احساس سوق داده و روند پایش درونی و روانشناسانه فرد را ناتوان ساخته و در چنین حالت فرد را از درماندگی در کلام به تنزل شخصیت و بی ارزش نشاندن فرد دیگر جهت بخشیده و سپس سوژه را برای صدمه زدن به دیگری و حتا قتل آماده میسازد.
این تمایل به خشونت در اعماق ذهن و ضمیر ناخودآگاه شکل گرفته، با روندهای عقده ها و گره های روانی پیوند خورده و با تاریخ #کودکی و #خانوادگی و #فرهنگی و #مذهبی درهم آمیخته وبالاخره در واکنش منفی نسبت به خود و دیگری خود را نشان میدهد. روشن است افرادی که دستخوش اعمال خشونت میشوند چه بسا درگیر ناملایمات اجتماعی و فرهنگی و سیاسی بوده و در چنین بستری دارای آمادگی برای روی آوری به خشونت روانشناسانه هستند. بعلاوه این تمایل به خشونت، با استرس و اضطراب و تنهائی همراه است. تئوری "آبراهام ماسلو" درباره نیازهای انسانی و نیز "هانس سلی" درباره کارجمعی و همکاری و آموزش مشترک و استرس، نشان میدهد که افراد در شرایط سازنده و همیاری جمعی، میتوانند اعتماد به نفس پیدا کرده و شخصیت آرامتر داشته و قربانی تنهائی و استرس شکننده نشوند.
از نظر "آلیس میلر" و "کارن اورنه" خشونت در زمان کودکی و نوجوانی در بسیاری از مواقع از خشونت خانوادگی سرچشمه گرفته و این آسیب دیدگی در شخصیت عمیق فرد جای میگیرد. ریشه خشونت گرائی در بسیاری موارد از زمینه های پاره گی خانوادگی و الگوی های منفی پرورشی و اجتماعی مایه میگیرند و یک فرهنگ و مذهب خشونتگرا بر روح این الگوها میدمد و آنها را تقویت میکند. تعالیم اسلامی در قرآن و تاریخ آن آرامش بخش روح نیستند. در تمام جوامع مسلمان، بسیار از کسانی که به این دین دل میبندند افراد آرام و صلح دوست هستند، ولی در ضمن اکثریت گروههای تروریستی، جریانات بنیادگرای اسلامی میباشند، دولتهای اسلامی مستبد هستند و فرهنگ تبعیض گرای آیات قرآنی، خشونت و خودآزاری و عدم توجه به آسایش دیگران را افزایش میدهند.
خشونت در جوامع و فرهنگ های گوناگون از عوامل مختلف مایه میگیرند، ولی در جامعه ما تاریخ #استبداد طولانی و نیز #اسلام نقش ویژه و بارز دارند و این عوامل در ما خشونتگرائی و بی احترامی به حقوق دیگران را زمینه سازی کرده و در ما عادت به بدی را عادی کرده اند.
در مناسبات زناشوئی دو فرد در خانواده، خشونت روانی و روحی با تحمیل انتخاب به یک فرد، #تحقیر کردن، #توهین کردن، #کنترل کردن، #عذاب دادن، #تهدید نمودن، #ترساندن، خط و نشان کشیدن و غیره مشخص میشود. اغلب در مناسبات زناشوئی، خشونت جسمانی یا صدمه وارد آوردن به جسم، با #خشونت_جنسی که با تجاوز جنسی همراه است و بالاخره با #خشونت_اقتصادی که حذف هر امتیاز و #استقلال_اقتصادی است، در کنار هم قرار دارند و در هم تنیده میباشند.
#خشونت_رفتاری در اشکال گوناگون مانند تخطئه نمودن فرد، فحاشی کردن، تهدید جسمی و روحی فرد، محدود نمودن آزادی فرد، تطمیع نمودن و استثمار جسمانی و سکسی فرد، محروم کردن از مناسبات انسانی و رفتار شایسته، آغاز شده و بمرور با وخیمتر شدن مناسبات و خرد کردن شخصیت تا خشونت جسمانی علیه فرد دیگر پیش رفته و در شرایطی به قتل یک فرد می انجامد.
@cafe_andishe95
خشونت روانی و اجتماعی در جامعه را چگونه تعریف کنیم؟ خشونت روانشناسانه و احساسی نوعی رفتار سوء و تعرضی یک فرد علیه فرد دیگر ارزیابی میگردد. این رفتار نزد فرد نتیجه رفتار آشفته یا اختلال روانی بوده که با نگرانی و افسردگی و استرس "فرا خشونتی" همراه است. تجلی این خشونت در کلام به شکل ناسزا و درشتگوئی و تهمت و در رفتار، عملی بشمار میاید که منجر به ضربه به سلامتی جسم و روان یک فرد است. خشونت روانشناسانه به خشونت فیزیکی یا جسمی تمایل پیدا میکند. خشونت فیزیکی به عنوان ابزاری برای کنترل استفاده میشود، در واقع نوعی تلاش برای سرکوب و متوقف کردن یک فرد است. هرگونه رفتاری که که با هدف آسیب رساندن به یک انسان و جاندار صورت گیرد رفتار خشونت آمیز فیزیکی نام میگیرد. ناسزا گوئی و توهین، واکنش روانی است که فرد را از تعقل به احساس سوق داده و روند پایش درونی و روانشناسانه فرد را ناتوان ساخته و در چنین حالت فرد را از درماندگی در کلام به تنزل شخصیت و بی ارزش نشاندن فرد دیگر جهت بخشیده و سپس سوژه را برای صدمه زدن به دیگری و حتا قتل آماده میسازد.
این تمایل به خشونت در اعماق ذهن و ضمیر ناخودآگاه شکل گرفته، با روندهای عقده ها و گره های روانی پیوند خورده و با تاریخ #کودکی و #خانوادگی و #فرهنگی و #مذهبی درهم آمیخته وبالاخره در واکنش منفی نسبت به خود و دیگری خود را نشان میدهد. روشن است افرادی که دستخوش اعمال خشونت میشوند چه بسا درگیر ناملایمات اجتماعی و فرهنگی و سیاسی بوده و در چنین بستری دارای آمادگی برای روی آوری به خشونت روانشناسانه هستند. بعلاوه این تمایل به خشونت، با استرس و اضطراب و تنهائی همراه است. تئوری "آبراهام ماسلو" درباره نیازهای انسانی و نیز "هانس سلی" درباره کارجمعی و همکاری و آموزش مشترک و استرس، نشان میدهد که افراد در شرایط سازنده و همیاری جمعی، میتوانند اعتماد به نفس پیدا کرده و شخصیت آرامتر داشته و قربانی تنهائی و استرس شکننده نشوند.
از نظر "آلیس میلر" و "کارن اورنه" خشونت در زمان کودکی و نوجوانی در بسیاری از مواقع از خشونت خانوادگی سرچشمه گرفته و این آسیب دیدگی در شخصیت عمیق فرد جای میگیرد. ریشه خشونت گرائی در بسیاری موارد از زمینه های پاره گی خانوادگی و الگوی های منفی پرورشی و اجتماعی مایه میگیرند و یک فرهنگ و مذهب خشونتگرا بر روح این الگوها میدمد و آنها را تقویت میکند. تعالیم اسلامی در قرآن و تاریخ آن آرامش بخش روح نیستند. در تمام جوامع مسلمان، بسیار از کسانی که به این دین دل میبندند افراد آرام و صلح دوست هستند، ولی در ضمن اکثریت گروههای تروریستی، جریانات بنیادگرای اسلامی میباشند، دولتهای اسلامی مستبد هستند و فرهنگ تبعیض گرای آیات قرآنی، خشونت و خودآزاری و عدم توجه به آسایش دیگران را افزایش میدهند.
خشونت در جوامع و فرهنگ های گوناگون از عوامل مختلف مایه میگیرند، ولی در جامعه ما تاریخ #استبداد طولانی و نیز #اسلام نقش ویژه و بارز دارند و این عوامل در ما خشونتگرائی و بی احترامی به حقوق دیگران را زمینه سازی کرده و در ما عادت به بدی را عادی کرده اند.
در مناسبات زناشوئی دو فرد در خانواده، خشونت روانی و روحی با تحمیل انتخاب به یک فرد، #تحقیر کردن، #توهین کردن، #کنترل کردن، #عذاب دادن، #تهدید نمودن، #ترساندن، خط و نشان کشیدن و غیره مشخص میشود. اغلب در مناسبات زناشوئی، خشونت جسمانی یا صدمه وارد آوردن به جسم، با #خشونت_جنسی که با تجاوز جنسی همراه است و بالاخره با #خشونت_اقتصادی که حذف هر امتیاز و #استقلال_اقتصادی است، در کنار هم قرار دارند و در هم تنیده میباشند.
#خشونت_رفتاری در اشکال گوناگون مانند تخطئه نمودن فرد، فحاشی کردن، تهدید جسمی و روحی فرد، محدود نمودن آزادی فرد، تطمیع نمودن و استثمار جسمانی و سکسی فرد، محروم کردن از مناسبات انسانی و رفتار شایسته، آغاز شده و بمرور با وخیمتر شدن مناسبات و خرد کردن شخصیت تا خشونت جسمانی علیه فرد دیگر پیش رفته و در شرایطی به قتل یک فرد می انجامد.
@cafe_andishe95
#خشونت_اقتصادی
خشونت اقتصادی عبارت از سوءاستفاد از موقعیت برتر و نقض حق فرد بر مالکیت و نفی حقوق اقتصادی او میباشد. روشن است که خشونت اقتصادی بسیار گسترده و عمیق است زیرا در شرایط امتیازات طبقاتی عظیم طبقات حاکم و ثروتمند، #بیعدالتی اقتصادی، بیکران بوده و بینوایان و تهیدستان پیوسته شلاق زندگی کمرشکن و تورم را بر دوش خود حس میکنند. #فساد مالی حاکمان سیاسی و نظامی در شرایط تنگدستی میلیونها ایرانی، بیعدالتی اقتصادی را تشدید کرده و با خشونت و ناهنجاری به طبقات تهیدست نشان میدهد که آنها همیشه بازندگان اصلی باید باقی بمانند. در ایران کارگرانی که در تحت فشار اقتصادی بوده و حتا از حقوق ماهیانه خود در آخر ماه محروم میگردند، قربانیان خشونت اقتصادی میباشند.
در محیط خانوادگی خلع مالکیت و فعالیت شغحذفلی و قطع درآمد و انتقال دستمزد زن به حساب مرد و محروم شدن از چک و کارت اعتباری و پول روزمره و جلوگیری از #استقلال_اقتصادی_زن، اشکال مختلف این سوء استفاده میباشد. زنانی که در خانواده از هرگونه درآمدی محروم هستند و مدام باید از همسر خود درخواست پول کرده و پیوسته با متلک و کنایه و نصیحت او مواجه بوده، در شرایط خشونت اقتصادی قرار داشته و هدف این فشار از جانب مرد شکستن روحیه استقلال و مقاومت زنان است.
قدرت مرد در قدرت مالی است و این قدرت با کلمات قهرآمیز و استهزا نسبت به زن و اجرای تبعیض دینی مانند حکم ارث کامل میشود. لذت پنهانی و چه بسا ناخودآگاه مرد ادامه وابستگی اقتصادی زن به مرد است و بنابراین تلاش مرد در انحصار امکانات مالی تمرکز پیدا میکند. در زمینه اقتصادی و مطابق قانون ایران، در اغلب موارد، مرد "نانآور خانواده" حق نفقه همسر یا فرزند خود را نمیپردازد. بعضی مردان به هیچ وجه قانع نمیشوند که نفقه حق زن است. آنها این حق نفقه که شامل مخارج مسکن، پوشاک و خوراک خانواده است و در قوانین جمهوری اسلامی رایج است را از زن دریغ میکنند. در ایران در موارد متعددی دیده میشود زمانیکه زن شغل و درآمد دارد، شوهر اجازه استفاده از درآمد زن را به او نمیدهد. در این شرایط زن به این دلیل که اختیار مالی ندارد و تحت فشار است، تقاضای طلاق میکند.
در بسیاری از نقاط جهان، زنان بی آنکه #امنیت_اقتصادی داشته باشند، نیروی کار مجانی هستند و باید تا آخر عمر از خانواده خود نگهداری کنند. آنان دسترسی به منابع مالی و اقتصادی نداشته و بطور کامل وابسته به مرد خانواده باقی می مانند و چنانچه مردان در این امر کوتاهی کنند، ادامه زندگی زنان بشکل جدی به مخاطره می افتد. این وضعیت ناشی از تقسیم کار اجتماعی تاریخی و #مردسالارانه و #سنتهای_کهنه و #فرهنگ_مذهبی میباشد و تغییر آن به دگرگونی اساسی در جامعه و فرهنگ مسلط آن بستگی دارد.
از یاد نرود که تبلیغات مذهبی و خرافی و مردسالار مبنی بر اینکه زنان "جادوگر و فتنه گر" هستند، یا اینکه " زنان دارای استقلال فکری نیستند و افرادی احساسی" میباشند، متلک ها و #سکسیسم رایج در جامعه، انتشار عقاید تبعیض آمیز قرآنی و دینی و آخوندی علیه زنان و نیز قوانین غیر عادلانه کشوری و دولتی که سعی در محدود نمودن نقش اقتصادی و سیاسی زنان دارند، همگی در پی بی اعتبار نمودن شخصیت مستقل زن بوده و زمینه سوء استفاده مالی و فشار اقتصادی سنگین علیه زن را تقویت مینماید.
خشونت اقتصادی با خشونت روانشناسانه و تحقیر زن همراه است و راهی برای تسلط خشن یا "مهربانانه" مرد است. مرد دمکرات تقسیم میکند، برای زن جا را باز میکند، موافق سوادآموزی شغلی و پیشروی در کسب مسئولیت های جدید توسط زن است، او اهل کنترل نیست و اعتماد ساز است، ولی در عین حال او محصول تاریخ است و بازگشت به گرایش یک جانبه قدرت در روانش امکان پذیر است. آگاهی زن به حقوقش و استقلال اقتصادی واقعی او و رهائی او از ارزشهای اسلامی و مردسالارانه، ضامن مقاومت زن در برابر خشونت اقتصادی است. البته این آگاهی همیشه مهیا نیست و از خود بیگانگی و عقب ماندگی ذهنی نزد زنان واقعیت دلخراشی است که به تاریخ اجتماعی و فرهنگ مذهبی تکیه داده است.
@cafe_andishe95
خشونت اقتصادی عبارت از سوءاستفاد از موقعیت برتر و نقض حق فرد بر مالکیت و نفی حقوق اقتصادی او میباشد. روشن است که خشونت اقتصادی بسیار گسترده و عمیق است زیرا در شرایط امتیازات طبقاتی عظیم طبقات حاکم و ثروتمند، #بیعدالتی اقتصادی، بیکران بوده و بینوایان و تهیدستان پیوسته شلاق زندگی کمرشکن و تورم را بر دوش خود حس میکنند. #فساد مالی حاکمان سیاسی و نظامی در شرایط تنگدستی میلیونها ایرانی، بیعدالتی اقتصادی را تشدید کرده و با خشونت و ناهنجاری به طبقات تهیدست نشان میدهد که آنها همیشه بازندگان اصلی باید باقی بمانند. در ایران کارگرانی که در تحت فشار اقتصادی بوده و حتا از حقوق ماهیانه خود در آخر ماه محروم میگردند، قربانیان خشونت اقتصادی میباشند.
در محیط خانوادگی خلع مالکیت و فعالیت شغحذفلی و قطع درآمد و انتقال دستمزد زن به حساب مرد و محروم شدن از چک و کارت اعتباری و پول روزمره و جلوگیری از #استقلال_اقتصادی_زن، اشکال مختلف این سوء استفاده میباشد. زنانی که در خانواده از هرگونه درآمدی محروم هستند و مدام باید از همسر خود درخواست پول کرده و پیوسته با متلک و کنایه و نصیحت او مواجه بوده، در شرایط خشونت اقتصادی قرار داشته و هدف این فشار از جانب مرد شکستن روحیه استقلال و مقاومت زنان است.
قدرت مرد در قدرت مالی است و این قدرت با کلمات قهرآمیز و استهزا نسبت به زن و اجرای تبعیض دینی مانند حکم ارث کامل میشود. لذت پنهانی و چه بسا ناخودآگاه مرد ادامه وابستگی اقتصادی زن به مرد است و بنابراین تلاش مرد در انحصار امکانات مالی تمرکز پیدا میکند. در زمینه اقتصادی و مطابق قانون ایران، در اغلب موارد، مرد "نانآور خانواده" حق نفقه همسر یا فرزند خود را نمیپردازد. بعضی مردان به هیچ وجه قانع نمیشوند که نفقه حق زن است. آنها این حق نفقه که شامل مخارج مسکن، پوشاک و خوراک خانواده است و در قوانین جمهوری اسلامی رایج است را از زن دریغ میکنند. در ایران در موارد متعددی دیده میشود زمانیکه زن شغل و درآمد دارد، شوهر اجازه استفاده از درآمد زن را به او نمیدهد. در این شرایط زن به این دلیل که اختیار مالی ندارد و تحت فشار است، تقاضای طلاق میکند.
در بسیاری از نقاط جهان، زنان بی آنکه #امنیت_اقتصادی داشته باشند، نیروی کار مجانی هستند و باید تا آخر عمر از خانواده خود نگهداری کنند. آنان دسترسی به منابع مالی و اقتصادی نداشته و بطور کامل وابسته به مرد خانواده باقی می مانند و چنانچه مردان در این امر کوتاهی کنند، ادامه زندگی زنان بشکل جدی به مخاطره می افتد. این وضعیت ناشی از تقسیم کار اجتماعی تاریخی و #مردسالارانه و #سنتهای_کهنه و #فرهنگ_مذهبی میباشد و تغییر آن به دگرگونی اساسی در جامعه و فرهنگ مسلط آن بستگی دارد.
از یاد نرود که تبلیغات مذهبی و خرافی و مردسالار مبنی بر اینکه زنان "جادوگر و فتنه گر" هستند، یا اینکه " زنان دارای استقلال فکری نیستند و افرادی احساسی" میباشند، متلک ها و #سکسیسم رایج در جامعه، انتشار عقاید تبعیض آمیز قرآنی و دینی و آخوندی علیه زنان و نیز قوانین غیر عادلانه کشوری و دولتی که سعی در محدود نمودن نقش اقتصادی و سیاسی زنان دارند، همگی در پی بی اعتبار نمودن شخصیت مستقل زن بوده و زمینه سوء استفاده مالی و فشار اقتصادی سنگین علیه زن را تقویت مینماید.
خشونت اقتصادی با خشونت روانشناسانه و تحقیر زن همراه است و راهی برای تسلط خشن یا "مهربانانه" مرد است. مرد دمکرات تقسیم میکند، برای زن جا را باز میکند، موافق سوادآموزی شغلی و پیشروی در کسب مسئولیت های جدید توسط زن است، او اهل کنترل نیست و اعتماد ساز است، ولی در عین حال او محصول تاریخ است و بازگشت به گرایش یک جانبه قدرت در روانش امکان پذیر است. آگاهی زن به حقوقش و استقلال اقتصادی واقعی او و رهائی او از ارزشهای اسلامی و مردسالارانه، ضامن مقاومت زن در برابر خشونت اقتصادی است. البته این آگاهی همیشه مهیا نیست و از خود بیگانگی و عقب ماندگی ذهنی نزد زنان واقعیت دلخراشی است که به تاریخ اجتماعی و فرهنگ مذهبی تکیه داده است.
@cafe_andishe95
#خشونت_سیاسی
خشونت سیاسی بمعنای سوءاستفاده از قدرت سیاسی و اعمال سلطه فردی و بکارگیری شیوه های خشونت بار مانند مداخله نظامی و #تروریسم و کودتای نظامی و #اعدام و قتل سیاسی و شکنجه و زندان و آزار روحی و تعرض تبلیغاتی و تصمیمات غیرعادلانه دستگاه قضائی است. این خشونت در دو شکل، یا بصورت خشونت جسمانی و بطور مستقیم بمنظور نابودی و صدمه زدن فیزیکی است یا بشکل سمبولیک بوده و با اعمال فشارهای روحی و روانی تجلی مییابد. در واقع خشونت سیاسی بکارگیری قهر و زور در نظام سیاسی بمنظور باطاعت کشاندن افراد و خفه کردن اعتراض های اجتماعی میباشد.
#خشونت_فیزیکی استفاده خودسرانه از قهر برای زخمی کردن یا نابودساختن فیزیکی است. این خشونت بمعنای نفی حقوق افراد و ضربه زدن به حق حیات میباشد. تمامی #دیکتاتورها و جنایتکاران سیاسی راه اصلی برتری و قدرت خود را بر خشونت بنیاد کرده اند. همیشه خشونت فیزیکی با خشونت سمبولیک همراه است. بقول "فلیپ برو" جامعه شناس فرانسوی، در اثر خود "خشونت در سیاست"، خشونت سمبولیک همیشه مورد توجه لازم قرار نمیگیرد حال آنکه این خشونت در محیطی سیاسی با احساسات قوی به ایجاد #ترس در افراد دست زده و برای دسترسی به هدف خود انواع و اقسام مراسم و آئین های گوناگون را بکار میگیرد.
"ژوژ سورل" فیلسوف و جامعه شناس فرانسوی در اثر خود "تفکرات درباره خشونت" میگوید خشونت بمعنای تخریب نظم اجتماعی است. البته او به قهر دستگاه دولتی بورژوائی نقد کرده زیرا به بیان دیگر این خشونت شیرازه مناسبات را بهم ریخته، کینه ها و انتقام کشی را حادتر نموده و سلطه متکی بر زور را تحمیل میکند. "والتر بنجامین" در "تزهای خود در مفهوم تاریخ" "از قهر انقلابی" صحبت میکند. البته خشونت از جانب برخی متفکران بطور کلی رد نمیشود و گاه جنبه مشروع و لازم پیدا میکند. ادبیات مارکسیستی سرشار از ستایش قهر انقلابی و انقلاب است، جنبش های ضد استعماری اغلب به قهر روی آورده اند تا اشغالگر را بیرون رانند، ژان پل سارتر از خشونت لازم بندگان در مستعمرات علیه استعمارگر حرف میزند و بر آنست که اینگونه خشونت همانند خشونت و قهر علیه نازیسم و اشغالگر درست است، زیرا نازیسم قهر متمرکز ویرانگر است.
در جوامع استبدادی خشن، اعمال خشونت و اقدام مسلحانه از جانب قدرت حاکم از جمله روشهای مورد استفاده حکومتداری بوده است و زمانیکه که هرگونه عدالتخواهی با وسائل نظامی و اسلحه گرم و کشتار توام است، مقاومت نظامی گزینه تحمیلی نهائی است. ولی آنچه مسلم است در رژیم #دمکراسی و دولت حقوقی نمی توان خشونت بکار بست و قدرت سیاسی در صورت اعمال قهر به تخریب اساس مقررات و قواعد دست زده و به استبداد روی میاورد.
در ایران نظام حکومتی در بنیاد خود طرفدار #تبعیض و خشونت دینی و سیاسی بوده است و بطور مدام تنش و بحران ناشی از استبداد از خصوصیات مناسبات حاکم بوده است. سراسر عمر حکومت اسلامی با خشونت سیاسی عجین بوده و این خشونت وجه مشخصه #توتالیتاریسم_مذهبی موجود میباشد. طبقه حاکم اعمال خشونت مستقیم را وسیله اصلی #بقا و ادامه قدرت سیاسی خود میداند و برای او سانسور و شکنجه و زندان و اعدامهای مکرر مخالفان بعنوان تنها راه کنترل جامعه بشمار میاید. در این نظام بسیاری از انسانها دارای اضطراب و نگرانی هستند زیرا خود را در امنیت نمی بینند.
قدرت سیاسی در ایران منشا هراس است، حال آنکه در شرایط دمکراتیک قدرت مرکزی قدرت آرامش بخش و نظم دهند بحساب میاید. اقدام های خودسرانه پاسدار و بسیجی و پلیس، تهدید های تبلیغاتی حکومتی، احتمال حملات نظامی خارجی علیه مراکز اتمی، خبر و نمایش اعدامهای فردی و جمعی در میدانهای عمومی و غیره، یک فضای سنگین ترس و نگرانی بوجود آورده و احساس تشویش فلج کننده را گسترش داده است. این احساس منفی زیر پوست اعضای جامعه رفته و تمایل به آفرینش و چابکی فرهنگی و اجتماعی را کند نموده است.
@cafe_andishe95
خشونت سیاسی بمعنای سوءاستفاده از قدرت سیاسی و اعمال سلطه فردی و بکارگیری شیوه های خشونت بار مانند مداخله نظامی و #تروریسم و کودتای نظامی و #اعدام و قتل سیاسی و شکنجه و زندان و آزار روحی و تعرض تبلیغاتی و تصمیمات غیرعادلانه دستگاه قضائی است. این خشونت در دو شکل، یا بصورت خشونت جسمانی و بطور مستقیم بمنظور نابودی و صدمه زدن فیزیکی است یا بشکل سمبولیک بوده و با اعمال فشارهای روحی و روانی تجلی مییابد. در واقع خشونت سیاسی بکارگیری قهر و زور در نظام سیاسی بمنظور باطاعت کشاندن افراد و خفه کردن اعتراض های اجتماعی میباشد.
#خشونت_فیزیکی استفاده خودسرانه از قهر برای زخمی کردن یا نابودساختن فیزیکی است. این خشونت بمعنای نفی حقوق افراد و ضربه زدن به حق حیات میباشد. تمامی #دیکتاتورها و جنایتکاران سیاسی راه اصلی برتری و قدرت خود را بر خشونت بنیاد کرده اند. همیشه خشونت فیزیکی با خشونت سمبولیک همراه است. بقول "فلیپ برو" جامعه شناس فرانسوی، در اثر خود "خشونت در سیاست"، خشونت سمبولیک همیشه مورد توجه لازم قرار نمیگیرد حال آنکه این خشونت در محیطی سیاسی با احساسات قوی به ایجاد #ترس در افراد دست زده و برای دسترسی به هدف خود انواع و اقسام مراسم و آئین های گوناگون را بکار میگیرد.
"ژوژ سورل" فیلسوف و جامعه شناس فرانسوی در اثر خود "تفکرات درباره خشونت" میگوید خشونت بمعنای تخریب نظم اجتماعی است. البته او به قهر دستگاه دولتی بورژوائی نقد کرده زیرا به بیان دیگر این خشونت شیرازه مناسبات را بهم ریخته، کینه ها و انتقام کشی را حادتر نموده و سلطه متکی بر زور را تحمیل میکند. "والتر بنجامین" در "تزهای خود در مفهوم تاریخ" "از قهر انقلابی" صحبت میکند. البته خشونت از جانب برخی متفکران بطور کلی رد نمیشود و گاه جنبه مشروع و لازم پیدا میکند. ادبیات مارکسیستی سرشار از ستایش قهر انقلابی و انقلاب است، جنبش های ضد استعماری اغلب به قهر روی آورده اند تا اشغالگر را بیرون رانند، ژان پل سارتر از خشونت لازم بندگان در مستعمرات علیه استعمارگر حرف میزند و بر آنست که اینگونه خشونت همانند خشونت و قهر علیه نازیسم و اشغالگر درست است، زیرا نازیسم قهر متمرکز ویرانگر است.
در جوامع استبدادی خشن، اعمال خشونت و اقدام مسلحانه از جانب قدرت حاکم از جمله روشهای مورد استفاده حکومتداری بوده است و زمانیکه که هرگونه عدالتخواهی با وسائل نظامی و اسلحه گرم و کشتار توام است، مقاومت نظامی گزینه تحمیلی نهائی است. ولی آنچه مسلم است در رژیم #دمکراسی و دولت حقوقی نمی توان خشونت بکار بست و قدرت سیاسی در صورت اعمال قهر به تخریب اساس مقررات و قواعد دست زده و به استبداد روی میاورد.
در ایران نظام حکومتی در بنیاد خود طرفدار #تبعیض و خشونت دینی و سیاسی بوده است و بطور مدام تنش و بحران ناشی از استبداد از خصوصیات مناسبات حاکم بوده است. سراسر عمر حکومت اسلامی با خشونت سیاسی عجین بوده و این خشونت وجه مشخصه #توتالیتاریسم_مذهبی موجود میباشد. طبقه حاکم اعمال خشونت مستقیم را وسیله اصلی #بقا و ادامه قدرت سیاسی خود میداند و برای او سانسور و شکنجه و زندان و اعدامهای مکرر مخالفان بعنوان تنها راه کنترل جامعه بشمار میاید. در این نظام بسیاری از انسانها دارای اضطراب و نگرانی هستند زیرا خود را در امنیت نمی بینند.
قدرت سیاسی در ایران منشا هراس است، حال آنکه در شرایط دمکراتیک قدرت مرکزی قدرت آرامش بخش و نظم دهند بحساب میاید. اقدام های خودسرانه پاسدار و بسیجی و پلیس، تهدید های تبلیغاتی حکومتی، احتمال حملات نظامی خارجی علیه مراکز اتمی، خبر و نمایش اعدامهای فردی و جمعی در میدانهای عمومی و غیره، یک فضای سنگین ترس و نگرانی بوجود آورده و احساس تشویش فلج کننده را گسترش داده است. این احساس منفی زیر پوست اعضای جامعه رفته و تمایل به آفرینش و چابکی فرهنگی و اجتماعی را کند نموده است.
@cafe_andishe95
#خشونت_آسیب_فراگیر
خشونت در ایران همه جانبه و سراسری است و با ایجاد تنش های درونی اجتماعی و فردی، آسیبها را بطرز بیسابقه انکشاف بخشیده، انسان را از تعادل در اجتماع باز داشته و قدرت او را فلج کرده است.
ایران بمثابه کشوری که در جنگ داخلی نیست، بمثابه کشوری که دارای حکومت مرکزی میباشد، یک جامعه سراپا آسیب دیده است. خشونت همه جانبه جامعه، خانواده، محیط کار، مدرسه، دانشگاه و نیز مناسبات انسانی کل جامعه را با شکافها و آسیبهای فراوان نشان زده است.
در مناسبات انسانها در جامعه ایران چگونه خشونت، آسیب همگانی میگردد؟ به چند عامل زمینه ساز خشونت توجه کنیم:
@cafe_andishe95
خشونت در ایران همه جانبه و سراسری است و با ایجاد تنش های درونی اجتماعی و فردی، آسیبها را بطرز بیسابقه انکشاف بخشیده، انسان را از تعادل در اجتماع باز داشته و قدرت او را فلج کرده است.
ایران بمثابه کشوری که در جنگ داخلی نیست، بمثابه کشوری که دارای حکومت مرکزی میباشد، یک جامعه سراپا آسیب دیده است. خشونت همه جانبه جامعه، خانواده، محیط کار، مدرسه، دانشگاه و نیز مناسبات انسانی کل جامعه را با شکافها و آسیبهای فراوان نشان زده است.
در مناسبات انسانها در جامعه ایران چگونه خشونت، آسیب همگانی میگردد؟ به چند عامل زمینه ساز خشونت توجه کنیم:
@cafe_andishe95
#بیکاری_و_خشونت
یکی از مشکلهای مهم اقتصاد ایران #بیکاری است و در حال حاضر به دلیل فقدان امنیت در اقتصاد، پایین بودن سرمایهگذاری در بخش تولید، بحران صنایع کارخانه ای و هجوم واردات و سوء مدیریت دولتی، میزان اشتغال زایی در کشور پایین است. کارشناسان نرخ بیکاری جوانان در گروه سنی ۱۷ تا ۳۰ سال را ۳۰ درصد برآورد میکنند. در جامعه ایران با توجه به شرایط اقتصادی نامناسب کنونی، استرس و نگرانی طبقات و بویژه گروههای اجتماعی تهیدست رو به افزایش است. مردم و بخصوص جوانان مضطرب هستند و به فردای خود امید ندارند. فشارهای اقتصادی زمینه ساز خشونت در اجتماع است زیرا ناامیدی و استرس، میتواند به مناسبات خصومت بار منجر میگردد.
@cafe_andishe95
یکی از مشکلهای مهم اقتصاد ایران #بیکاری است و در حال حاضر به دلیل فقدان امنیت در اقتصاد، پایین بودن سرمایهگذاری در بخش تولید، بحران صنایع کارخانه ای و هجوم واردات و سوء مدیریت دولتی، میزان اشتغال زایی در کشور پایین است. کارشناسان نرخ بیکاری جوانان در گروه سنی ۱۷ تا ۳۰ سال را ۳۰ درصد برآورد میکنند. در جامعه ایران با توجه به شرایط اقتصادی نامناسب کنونی، استرس و نگرانی طبقات و بویژه گروههای اجتماعی تهیدست رو به افزایش است. مردم و بخصوص جوانان مضطرب هستند و به فردای خود امید ندارند. فشارهای اقتصادی زمینه ساز خشونت در اجتماع است زیرا ناامیدی و استرس، میتواند به مناسبات خصومت بار منجر میگردد.
@cafe_andishe95
#اعتیاد_و_خشونت
طبق برخی آمار بیش از ۱۰ میلیون نفر از ایرانیها به طرز مستقیم با مسئله #اعتیاد دست به گریبان هستند و در ده سال گذشته با ورود مواد مخدر صنعتی، الگوی مصرف مواد نیز در جامعه تغییر کرده است، به طوریکه از مصرف مواد سنتی مانند حشیش، تریاک و شیره به مصرف مواد مخدر صنعتی مانند شیشه، هروئین و کراک و همچنین شیوه مصرف از تدخین و خوراکی به تزریقی گرایش پیدا کرده است. اعتیاد، مصرف مواد و بدست آوردن آن یکی از عوامل گسترش خشونت در اجتماع است.
@cafe_andishe95
طبق برخی آمار بیش از ۱۰ میلیون نفر از ایرانیها به طرز مستقیم با مسئله #اعتیاد دست به گریبان هستند و در ده سال گذشته با ورود مواد مخدر صنعتی، الگوی مصرف مواد نیز در جامعه تغییر کرده است، به طوریکه از مصرف مواد سنتی مانند حشیش، تریاک و شیره به مصرف مواد مخدر صنعتی مانند شیشه، هروئین و کراک و همچنین شیوه مصرف از تدخین و خوراکی به تزریقی گرایش پیدا کرده است. اعتیاد، مصرف مواد و بدست آوردن آن یکی از عوامل گسترش خشونت در اجتماع است.
@cafe_andishe95
#فقدان_آسایش
#طبقات_تهیدست و متوسط جامعه برای گذران زندگی تلاش متنوع داشته و افراد گاه چند فعالیت شغلی داشته تا بتوانند بر مشکلات اقتصادی غلبه کنند. فشار زندگی و نگرانی نسبت به سرنوشت خود و فرزندان #آسایش روحی را بشدت پائین آورده است.
نبود برنامه ریزی کلان و سازمان یافته برای استراحت و اوقات فراغت در جامعه و به اصطلاح تنفس روانی برای افراد، باعث کاهش قدرت کنترل افراد بر رفتارشان میشود. در بستر این آشفتگی و خستگی شرایط مناسب است تا افراد پریشانتر گشته و به قهر و خشونت روی آورند. در شرایط مشوش خطر ساز و فروریزی امید، ریسک اجتماعی بالارفته و زمینه #جنایتکاری افزایش مییابد. اتفاقات فرعی گاه بسرعت تغییر جهت داده به گونهای که ممکن است، فردی بر اثر یک واقعه و بدون برنامه قبلی دست به جنایت بزنند. در ایران امکانات اوقات فراغت محدود است، تفریح و آزادی معاشرت و فعالیت برای رقص و موسیقی با محدودیت های متعدد روبروست و امکانات تفریحی تنها پاسخگوی ۲۰ درصد تقاضای جوانان است. این امر باعث شده که میزان، ٨۰ درصد جوانان و دانشآموزان از نحوه گذراندن اوقات فراغت و تفریح خود راضی نباشند. در پرسش همگانی ۷۱ درصد جوانان معتقدند که اوقات فراغت آنها به بیهودگی و اتلاف میگذرد. فقدان فراغت و آسایش زمینه ساز ذهن پریشان و نا آرام بوده و ناامیدی و خودکشی یا خشونت ذهنی را دامن میزند.
@cafe_andishe95
#طبقات_تهیدست و متوسط جامعه برای گذران زندگی تلاش متنوع داشته و افراد گاه چند فعالیت شغلی داشته تا بتوانند بر مشکلات اقتصادی غلبه کنند. فشار زندگی و نگرانی نسبت به سرنوشت خود و فرزندان #آسایش روحی را بشدت پائین آورده است.
نبود برنامه ریزی کلان و سازمان یافته برای استراحت و اوقات فراغت در جامعه و به اصطلاح تنفس روانی برای افراد، باعث کاهش قدرت کنترل افراد بر رفتارشان میشود. در بستر این آشفتگی و خستگی شرایط مناسب است تا افراد پریشانتر گشته و به قهر و خشونت روی آورند. در شرایط مشوش خطر ساز و فروریزی امید، ریسک اجتماعی بالارفته و زمینه #جنایتکاری افزایش مییابد. اتفاقات فرعی گاه بسرعت تغییر جهت داده به گونهای که ممکن است، فردی بر اثر یک واقعه و بدون برنامه قبلی دست به جنایت بزنند. در ایران امکانات اوقات فراغت محدود است، تفریح و آزادی معاشرت و فعالیت برای رقص و موسیقی با محدودیت های متعدد روبروست و امکانات تفریحی تنها پاسخگوی ۲۰ درصد تقاضای جوانان است. این امر باعث شده که میزان، ٨۰ درصد جوانان و دانشآموزان از نحوه گذراندن اوقات فراغت و تفریح خود راضی نباشند. در پرسش همگانی ۷۱ درصد جوانان معتقدند که اوقات فراغت آنها به بیهودگی و اتلاف میگذرد. فقدان فراغت و آسایش زمینه ساز ذهن پریشان و نا آرام بوده و ناامیدی و خودکشی یا خشونت ذهنی را دامن میزند.
@cafe_andishe95
#قتل_های_ناخواسته
یکی از نشانه های رشد خشونت در جامعه ایران، افزایش آدمکشی بطور عمومی و از جمله قتلهای ناخواسته است. طبق آمار ۶۰ درصد قتلهای انجام شده در سال ۱۳۹۰، بدون قصد قبلی بوده است. این پدیده در جامعه با افزایش سایر آسیبها و مسائل اجتماعی نظیر بینوائی و بیکاری، استفاده از مواد روانگردان و #استرس در جامعه، فشارهای ساختاری و نیز تخریب مناسبات اجتماعی و خانوادگی، همبستگی مستقیم دارد.
ناکامیهای پی در پی و افسردگی های روانی خود را به صورت خشونت علیه خود یا دیگری بروز میدهد. رواج استفاده از سلاح سرد مانند چاقو در جامعه نیز یکی از عللی است که میتواند در افزایش قتلهای ناخواسته تاثیر داشته باشد. طبق آمار نیروی انتظامی در سال ۹۰ بیش از ۴۴ درصد قتلها با سلاح سرد انجام شده که این آمار برای شهر تهران ۶۶ درصد است. نبود قانون سختگیرانه برای حمل سلاح سرد میتواند دعواهای کوچک را به قتلهای بزرگ تبدیل کند.
در شرایط فشارهای اجتماعی و اقتصادی، مردم آمادگی لازم را برای تحمل استرسها را ندارند و نبود فعالیت فرهنگی و آموزشهای مناسب در مقابله با فشارهای روانی باعث شده که هر روز بیش از گذشته شاهد افزایش خشونت و کاهش رفتارهای انتخابی و کنترل شده افراد باشیم. بهبود در این زمینه مستلزم برنامه های کلان فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی بوده تا عوامل تحریک کننده کاهش پیدا کنند.
@cafe_andishe95
یکی از نشانه های رشد خشونت در جامعه ایران، افزایش آدمکشی بطور عمومی و از جمله قتلهای ناخواسته است. طبق آمار ۶۰ درصد قتلهای انجام شده در سال ۱۳۹۰، بدون قصد قبلی بوده است. این پدیده در جامعه با افزایش سایر آسیبها و مسائل اجتماعی نظیر بینوائی و بیکاری، استفاده از مواد روانگردان و #استرس در جامعه، فشارهای ساختاری و نیز تخریب مناسبات اجتماعی و خانوادگی، همبستگی مستقیم دارد.
ناکامیهای پی در پی و افسردگی های روانی خود را به صورت خشونت علیه خود یا دیگری بروز میدهد. رواج استفاده از سلاح سرد مانند چاقو در جامعه نیز یکی از عللی است که میتواند در افزایش قتلهای ناخواسته تاثیر داشته باشد. طبق آمار نیروی انتظامی در سال ۹۰ بیش از ۴۴ درصد قتلها با سلاح سرد انجام شده که این آمار برای شهر تهران ۶۶ درصد است. نبود قانون سختگیرانه برای حمل سلاح سرد میتواند دعواهای کوچک را به قتلهای بزرگ تبدیل کند.
در شرایط فشارهای اجتماعی و اقتصادی، مردم آمادگی لازم را برای تحمل استرسها را ندارند و نبود فعالیت فرهنگی و آموزشهای مناسب در مقابله با فشارهای روانی باعث شده که هر روز بیش از گذشته شاهد افزایش خشونت و کاهش رفتارهای انتخابی و کنترل شده افراد باشیم. بهبود در این زمینه مستلزم برنامه های کلان فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی بوده تا عوامل تحریک کننده کاهش پیدا کنند.
@cafe_andishe95
#خشونت_علیه_زن
شاید باورش سخت باشد که دو سوم زنان و دختران ایرانی بشکل مستمر مورد انواع خشونت خانگی قرار می گیرند. طبق آمار سازمان بهزیستی کشور، متاسفانه این آمار برای زنان خانه دار تا ۹۰ درصد بالا می رود. آمارهای حاضر نشان دهنده فاجعه ای میباشد که در زندگی روزمره ما مردم ایران جریان دارد و متاسفانه به یک امر عادی و پذیرفتنی و روزمره تبدیل شده است.
نبود دمکراسی و آزادی تحقیقات و فقدان آزادی نهادهای مستقل مدنی اجازه نمیدهد تا آمار دقیقتر فراهم شود و ریشه یابی لازم صورت گیرد و اقدامهای سازنده شناسائی شود. براساس یافته های «پژوهش ملی بررسی خشونت خانگی» تعدادی از مردان ایرانی با استفاده از تهدید و برقراری محدودیت، برای همسران خود فشار و خطر و مخاطره ایجاد می کنند. رفتارهایی مانند تهدید به طلاق و یا ازدواج مجدد، تهدید و شکایت به پلیس و دادگاه علیه زن و بستگانش، تهدید به آزار و اذیت، تهمت زدن و فحاشی، تهدید به کشتن زن و فرزندان، تصاحب تمام اموال، مخفی کردن و از بین بردن مدارک شخصی و مورد نیاز زن مانند شناسنامه، دفترچه پس انداز، اوراق مالکیت و غیره بیان خشونت کلامی و اجتماعی و روانی علیه زن است و مرد خود را در پناه قوانین کشوری و فرهنگ مذهبی و مردسالار در موضع قدرت می بیند.
زورگوئی نسبت به زنان جنبه دیگری از خشونت است. بیگاری کشیدن از زن در انجام امور و وظایفی که مربوط به او یا مورد خواست او نیست مانند تیمارداری پدرشوهر و مادرشوهر، زیر نظر قرار دادن و ایجاد محدودیت در تماس های تلفنی و رفت و آمدهای روزانه برای زن، تحمیل مناسبات سکسی ناخواسته به زن، تحمیل حجاب و غیره، زن را تحقیر نموده و او را به اطاعت وادار میکند.
گاه در ایران باورهای مردسالار این خشونت را طبیعت مرد می داند و آن را توجیه میکند و به زنان می قبولاند که زن با لباس سفید به خانه بخت می رود و هر چه که بر سرش آید باید تحمل کرد و باید با کفن سفید از آن بیرون بیاید.
خشونت علیه زنان در جامعه در تمامی طبقات اجتماعی و در تمامی زمینه های نژادی، اقتصادی، فرهنگی، سنی، قومی، دینی و جغرافیایی یافت می شود، هر چند که این پدیده در میان برخی از گروه های اجتماعی گسترده تر میباشد. خشونت بازتابی از حس برتری و پرخاشگری است.
جنس مسلط بطور عموم مرد می باشد و در برخی مواقع زن علاوه بر تحمل خشونت از سوی همسر از سوی پدر و برادر و حتا فرزندان پسر نیز مورد خشونت قرار می گیرد.
در ایران زنان در زندگی خود چهار شکل خشونت شامل فیزیکی، جنسی، روانی، اقتصادی را تجربه می کنند:
@cafe_andishe95
شاید باورش سخت باشد که دو سوم زنان و دختران ایرانی بشکل مستمر مورد انواع خشونت خانگی قرار می گیرند. طبق آمار سازمان بهزیستی کشور، متاسفانه این آمار برای زنان خانه دار تا ۹۰ درصد بالا می رود. آمارهای حاضر نشان دهنده فاجعه ای میباشد که در زندگی روزمره ما مردم ایران جریان دارد و متاسفانه به یک امر عادی و پذیرفتنی و روزمره تبدیل شده است.
نبود دمکراسی و آزادی تحقیقات و فقدان آزادی نهادهای مستقل مدنی اجازه نمیدهد تا آمار دقیقتر فراهم شود و ریشه یابی لازم صورت گیرد و اقدامهای سازنده شناسائی شود. براساس یافته های «پژوهش ملی بررسی خشونت خانگی» تعدادی از مردان ایرانی با استفاده از تهدید و برقراری محدودیت، برای همسران خود فشار و خطر و مخاطره ایجاد می کنند. رفتارهایی مانند تهدید به طلاق و یا ازدواج مجدد، تهدید و شکایت به پلیس و دادگاه علیه زن و بستگانش، تهدید به آزار و اذیت، تهمت زدن و فحاشی، تهدید به کشتن زن و فرزندان، تصاحب تمام اموال، مخفی کردن و از بین بردن مدارک شخصی و مورد نیاز زن مانند شناسنامه، دفترچه پس انداز، اوراق مالکیت و غیره بیان خشونت کلامی و اجتماعی و روانی علیه زن است و مرد خود را در پناه قوانین کشوری و فرهنگ مذهبی و مردسالار در موضع قدرت می بیند.
زورگوئی نسبت به زنان جنبه دیگری از خشونت است. بیگاری کشیدن از زن در انجام امور و وظایفی که مربوط به او یا مورد خواست او نیست مانند تیمارداری پدرشوهر و مادرشوهر، زیر نظر قرار دادن و ایجاد محدودیت در تماس های تلفنی و رفت و آمدهای روزانه برای زن، تحمیل مناسبات سکسی ناخواسته به زن، تحمیل حجاب و غیره، زن را تحقیر نموده و او را به اطاعت وادار میکند.
گاه در ایران باورهای مردسالار این خشونت را طبیعت مرد می داند و آن را توجیه میکند و به زنان می قبولاند که زن با لباس سفید به خانه بخت می رود و هر چه که بر سرش آید باید تحمل کرد و باید با کفن سفید از آن بیرون بیاید.
خشونت علیه زنان در جامعه در تمامی طبقات اجتماعی و در تمامی زمینه های نژادی، اقتصادی، فرهنگی، سنی، قومی، دینی و جغرافیایی یافت می شود، هر چند که این پدیده در میان برخی از گروه های اجتماعی گسترده تر میباشد. خشونت بازتابی از حس برتری و پرخاشگری است.
جنس مسلط بطور عموم مرد می باشد و در برخی مواقع زن علاوه بر تحمل خشونت از سوی همسر از سوی پدر و برادر و حتا فرزندان پسر نیز مورد خشونت قرار می گیرد.
در ایران زنان در زندگی خود چهار شکل خشونت شامل فیزیکی، جنسی، روانی، اقتصادی را تجربه می کنند:
@cafe_andishe95
1⃣ خشونت فیزیکی
شیوه های آزار و اذیت جسمانی، ضرب و جرح، کشیدن مو، سوزاندن، اسید پاشی و هل دادن را شامل می شود که این نوع خشونت برای همه زنان بدون توجه به نوع سن، تحصیلات، نژاد و وضعیت خانوادگی روی میدهد.
@cafe_andishe95
شیوه های آزار و اذیت جسمانی، ضرب و جرح، کشیدن مو، سوزاندن، اسید پاشی و هل دادن را شامل می شود که این نوع خشونت برای همه زنان بدون توجه به نوع سن، تحصیلات، نژاد و وضعیت خانوادگی روی میدهد.
@cafe_andishe95