لیبراسیون/لیبرالیسم
7.21K subscribers
2.62K photos
752 videos
84 files
499 links
🕊 گسترش گفتمان لیبرالیسم-محوریت آزادی فردی و اجتماعی-فردگرایی و شهروندی-اندیشۀ انتقادی و خردگرایی-حاکمیت قانون سکولار-دموکراسی-مدرنیتۀ سیاسی-جامعه مدنی-مالکیت خصوصی 🌌
#مشروطه_پادشاهی
#ملی_گرایی
#لیبرالیسم_محافظه‌کار
#ناسیونالیسم_لیبرال
Download Telegram
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
💰برترین اقتصادهای آسیا

ایران از سال ۱۹۸۰ تا سال ۱۹۹۰ یکی از ۵ اقتصاد برتر آسیا بود و حتی در سال ۱۹۹۰ دومین اقتصاد برتر آسیا بعد از چین شد؛ اما از این سال به بعد روند نزولی اقتصاد ایران آغاز شد.

از سال ۱۹۹۰ تا سال ۲۰۱۸ نیز ایران یکی از ۱۵ اقتصاد برتر آسیا بود اما در سال ۲۰۱۸ رون نزولی اقتصاد ایران شروع شد و جایگاه خود را در میان ۱۵ اقتصاد برتر آسیا از دست داد.
تخصصی اقتصاد
@cafe_andishe95
📄مضمون اصلی درباره آزادی جان استوارت میل را می‌توان چنین خلاصه کرد:

«یگانه غایتی که بشر، فرداً یا جمعاً، اجازه دارد به خاطر آن در آزادی عمل فردی از افرادش مداخله کند، صیانت نفس است». به سخن دیگر فرد باید آزاد باشد هر چه می‌خواهد بکند مشروط بر این که لطمه عمده‌ای به دیگری نزند - چون همان‌طور که قاضی دادگاهی یکبار به متهمی گفت:

«آزادیِ تو که مشتت را در هوا تاب دهی درست آنجایی به پایان می‌رسد که نوک بینی من آغاز می‌شود.» کتاب میل بیان کلاسیک این تلقی از آزادی فرد است و هنوز فراوان خوانده می‌شود.


ص ۱۸۵



📚سرگذشت فلسفه
برایان مگی
مترجم حسن کامشاد
نشرنی
@cafe_andishe95
🔖دمکراسی در معنای حداقلی آن نه ناظر بر يک شیوهٔ زندگی دمکراتیک در همه‌ی حوزه‌ها، بلکه به معنی نوعی از نظام‌های سیاسی یا شیوه‌ای از حکومت و یا «تکنولوژی سیاسی» است که در آن اقتدار سیاسی از رأی و رضایت اکثریت مردم بعنوان سرچشمهٔ اصلی مشروعیت سیاسی نشئت می‌گیرد.

در دمکراسی به معنای حداقلی آن حزب یا گروه حاکمه منتخب مردم بر اساس انتخابات آزاد، رقابتی و منظم، قدرت دولتی را برای مدتی معین به‌دست می‌گیرد و در جهت اهداف اعلام شدهٔ خود، اِعمال می‌کند.


در دمکراسی حداقلی یا دمکراسی بعنوان روش و تکنولوژی، سیاست و حکومت نیازمند تضمین آزادی‌های سیاسی و انتقال آزاد اطلاعات و رقابت ایدئولوژیک در عرصه‌ی عمومی است که لوازم حداقل دمکراسی به شمار می روند. شاید بتوان گفت که دمکراسی حداقلی مفهومی سیاسی است در حالی که دمکراسی حداکثری مفهومی فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی است که در آن باید آزادی‌ها و حقوق مدنی و عمومی در معنای سیاسی آن بواسطه‌ی برقراری میزانی از توزیع عادلانه و عدالت اجتماعی از پشتوانه‌ی لازم برخوردار شوند، به‌نحوی که همه‌ی گروه‌های ذینفع و طبقات اجتماعی بتوانند به شیوه‌ای نسبتاً برابر در حوزه‌ی قدرتِ دولتی رقابت و مشارکت کنند و در نتیجه فرهنگ دمکراتیک در سطح کل جامعه ورای نخبگان سیاسی گسترش یابد. در حالیکه مفهوم دمکراسی حداقلی و یا سیاسی در نظریه‌های گذار، برجستگی بیشتری دارد. مفهوم دموکراسی حداکثری در بررسی میزان تحکیم و تعمیق و نهادمند شدن دموکراسی مورد تأکید قرار می‌گیرد.

💈📘گذار به دموکراسی
حسین بشیریه
@cafe_andishe95
پاسداری از آزادی🦅

هر انسانی در جامعه که از قوانین اطاعت می‌کند به نوعی انسانی آزاد به معنای سیاسی و حتا به معنای فلسفیِ آن است:

او بنده‌ی خویش است ــ‌حداقل در یک رژیم دموکراتیکــ‌  بهترین‌ها را برای خود به انجام می‌رساند، و با اطاعت از قانون خود را انسانی آزاد می‌یابد.

🪶روحیه ی مدنی اگر روی دیگرِ سکه‌ی اخلاق نباشد، می‌توان گفت که جزئی از اخلاق است.
من اما امروزه مطمئن نیستم که این تصور و بازنمایی از جامعه‌ی آزاد ــ‌که اجازه‌ی شکل گرفتنِ انسان‌های آزاد را می‌دهد‌ــ همچنان فلسفه‌ای غالب و پذیرفته‌شده در میان ما باشد.

کانت برای بازنماییِ جامعه‌ای مطلوب، مردمانی آزاد و مسئول را تصور می‌کرد که بر اساس احکام عقل و منطق هدایت می‌شوند. امروزه اما در اکثر جوامع غربی، به اعتقاد من، آزادی اساساً مترادف با رهایی امیال پنداشته می‌شود. ما در یک جامعه‌ی لذت‌گرا قرار گرفته‌ایم و این واقعیتی آشکار است، اما فراتر از این، می‌خواهم بگویم که امروزه دولت یا قدرت به دشمن اصلی تبدیل شده است و خصمِ امیال فردی شناخته می‌شود؛ دشمن اصلی، همچنین تمامی ممنوعیتها و تمامیِ نهادهایی‌اند که در عمل، آزادیِ این انسانِ خلاصه‌شده در امیال را محدود می‌کنند.

🪽
در سراسر جوامع غربی، وقتی ایده‌ی جامعه آزاد و ایده‌ی آزادی وسط کشیده می‌شود، دغدغه این نیست که افراد را به اطاعت از قوانین یا حاکمیت بر اساس قانون عقلانی دعوت کنند. بلکه می‌خواهند افراد را برآشوبند تا شخصیت خود را «چنان که هست» بنمایانند، و از امیال خود «چنان‌که هست» پیروی کنند.

مطمئناً جان استوارت میل نیز در کتاب در باب آزادی گفته است که جامعه باید آزادی مطلقی به افراد در انتخاب سبک زندگی‌شان ــ‌حتا اگر ناخوشایند باشد مشروط به آن‌که به دیگران آسیب نرساند‌ــ ببخشد. و به این معنا،
جان استوارت میل اساساً آزادی را به عنوان امکان و حق مشروع فرد برای انتخاب سبک منحصربه‌فردِ زندگیِ خود می‌دانست، که اگر خواست عیاش و فاسد، و اگر آرزو کرد لئیم و دنیادوست، و اگر دوست داشت در نگاه نزدیکانش منزجرکننده جلوه کند.

انتخاب چنین سلوکی توسط فرد، پیامدش سرزنش اخلاقی است، و نه هیچگونه مداخله‌ای از سوی قدرت‌های عمومی. اما آنچه ما امروز در دموکراسی‌های‌مان هیچ از آن نمی‌دانیم این است که فضیلت را در کجا سراغ باید گرفت و پیدا کرد.

📕از متن آخرین خطابه‌ی رمون آرون در کالج دو فرانس که با ترجمه‌‌ی رضا خجسته رحیمی در اندیشه پویا ۹۰ منتشر شده است.

@cafe_andishe95
Forwarded from تاریخ‌اندیشی ــ مهدی تدینی (مهدی تدینی)
«تاریخ‌نگار زوال»

کتاب «تاریخ‌نگار زوال» منتشر شد. این کتاب دهمین مجلد از مجموعۀ «ایدئولوژی‌پژوهی» است که در نشر پارسه منتشر می‌شود. لودویگ فون میزس، گلادیاتور لیبرال در دنیای ضدلیبرال، این کتاب را در سیاه‌ترین روزهای زندگی‌اش نوشت؛ وقتی در بحبوحۀ جنگ جهانی دوم تنها و بی‌کس با همسرش به آمریکا مهاجرت کرده بود و حتی سرپناه ثابتی نداشت. دنیایی که در چمبرۀ کمونیسم و فاشیسم فرو رفته بود، متفکر لیبرالش را همه‌جا پس می‌زد.

پیش از این سه اثر دیگر از میزس منتشر کرده‌ام: «لیبرالیسم»، «بوروکراسی»، «بازار آزاد و دشمنان آن». این کتاب بیش از آنکه تصور کنید به فهم اندیشه‌های میزس و لیبرالیسمِ او کمک می‌کند. کتاب روند شکل‌گیری اندیشۀ میزس را شرح می‌دهد. او در این کتاب تند و بی‌پرواست؛ آنچه همیشه در دل داشت و بیان نمی‌کرد، در این کتاب بیان کرده است.

عمری باشد مجموعۀ ایدئولوژی‌پژوهی را با تمام توان ادامه خواهم داد. مجلدهای فراوانی مانده است تا این منظومۀ فکری کامل شود.

در پست بعد، سی صفحۀ ابتدایی کتاب تقدیم می‌شود: بنگرید به اینجا

برای تهیه کتاب می‌‌توانید به این لینک مراجعه کنید: «بنوبوک»

@tarikhandishi | تاریخ‌اندیشی
Forwarded from تاریخ‌اندیشی ــ مهدی تدینی (مهدی تدینی)
تاریخ‌نگار زوال.pdf
868.4 KB
«سی صفحۀ ابتدایی تاریخ‌نگار زوال»

کتاب «تاریخ‌نگار زوال» منتشر شد. این کتاب دهمین مجلد از مجموعۀ «ایدئولوژی‌پژوهی» است که در نشر پارسه منتشر می‌شود. لودویگ فون میزس، گلادیاتور لیبرال در دنیای ضدلیبرال، این کتاب را در سیاه‌ترین روزهای زندگی‌اش نوشت؛ وقتی در بحبوحۀ جنگ جهانی دوم تنها و بی‌کس با همسرش به آمریکا مهاجرت کرده بود و حتی سرپناه ثابتی نداشت. دنیایی که در چمبرۀ کمونیسم و فاشیسم فرو رفته بود، متفکر لیبرالش را همه‌جا پس می‌زد.

پیش از این سه اثر دیگر از میزس منتشر کرده‌ام: «لیبرالیسم»، «بوروکراسی»، «بازار آزاد و دشمنان آن». این کتاب بیش از آنکه تصور کنید به فهم اندیشه‌های میزس و لیبرالیسمِ او کمک می‌کند. کتاب روند شکل‌گیری اندیشۀ میزس را شرح می‌دهد. او در این کتاب تند و بی‌پرواست؛ آنچه همیشه در دل داشت و بیان نمی‌کرد، در این کتاب بیان کرده است.

عمری باشد مجموعۀ ایدئولوژی‌پژوهی را با تمام توان ادامه خواهم داد. مجلدهای فراوانی مانده است تا این منظومۀ فکری کامل شود.

برای تهیه کتاب می‌‌توانید به این لینک مراجعه کنید: «بنوبوک»

@tarikhandishi | تاریخ‌اندیشی
📪برجسته‌ترین عنصر تازه در آخرین تصفیه‌ای که استالین در واپسین سالهای زندگی‌اش برنامه‌ریزی کرده بود، یعنی مطرح ساختن توطئه جهانی یهود، برای نخستین بار نقطه عطف تعیین کننده‌ای در ایدئولوژی به شمار می‌رفت.

به تدریج با ایراد اتهامات واهی به بنگاه‌های آشکارا غیر صهیونیست نشان داده شد که همه یهودیان، صهیونیست هستند و همه گروههای صهیونیستی مزدوران امپریالیسم بشمار می آیند.

بعد از وسیع‌تر شدن ابعاد مبارزه ضدصهیونیستی و تمرکز آن بر یهودیان اتحاد شوروی، یهودیان به جهان وطنى متهم می‌شدند و صهیونیسم و الگوى اتهام‌هایی که از این شعار مایه گرفته بودند هرچه بیشتر با الگوی نازی توطئه جهانی یهود، به معنای آبای صهیون نزدیک شده بود.

بخشی بعلت ارزش تبلیغاتی آن در روسیه و همه کشورهای اقماری که احساس ضد یهود در آنها گسترده شده و تبلیغات ضد یهود همیشه از مردم پسندی بسیاری برخوردار بود.

اما بخش دیگر به این علت بود که این نوع توطئه جهانی ساختگی برای داعیه‌های فرمانروایی جهانی توتالیتاریسم از منظر ایدئولوژیک از توطئه وال استریت و امپریالیسم و کاپیتالیسم، زمینه مناسب‌تری را فراهم می‌سازد.

📚هانا آرنت _توتالیتاریسم
@cafe_andishe95
🔒رژیم خودکامه تنها می‌تواند جوّی از پنهانکاری را بپروراند که در آن، معاملات تقلّب‌آمیز رواج دارند و چپاولگران می‌توانند سودهای هنگفتی برند.

در حکومت‌های دیگر نیز چنین تمایلاتی وجود دارند، ولی در یک حکومت خودکامه است که این گرایش‌ها لجام‌گسیخته می‌شوند.

🎏تنها آزادی است که می‌تواند این تباهی‌ها را، که در واقع در سرشت این‌گونه جوامع سرشته‌اند، براندازد و از تأثیر زیانبار آن‌ها جلوگیری کند.
و باز تنها آزادی است که می‌تواند اعضای یک اجتماع را از انزوا درآورد، انزوایی که در آن، یک فرد فقط سرگرم امور شخصی خویش است و به دیگران کاری ندارد؛ زیرا این آزادی است که انسان‌ها را به تماس با یکدیگر وامی‌دارد و به آنان احساس عضویت فعاّلانه در اجتماع می‌بخشد.

📘انقلاب فرانسه و رژیم پیش از آن
الکسی دو توکویل
مترجم: محسن ثلاثی
@cafe_andishe95
‏عشیره‌گرایان در زمانه‌ی فعلی نیز آرزومند بازگشت به عصر قجر هستند

‏در سالهای اخیر موجی به راه افتاد که هدف و تمرکزش تمجید از عصر قاجار با هدف اعتبارزدایی از حکومت پهلوی بود. روشن بود که چه ماموریت واژگونه و دشواری را انتخاب کرده‌اند و در واقع باید ماست را سیاه و قیر را سفید نشان دهند! اما جریان ایرانگرا مواضعش با ایران و بر سر ایران تنظیم شده و اصولا ایدئولوژیک و‌ گزینشی عمل نمی‌کند. به عنوان مثال ایران‌گرایان به شخصیت عباس میرزای قجری علاقه داشته و او را تحسین می‌کنند چون شجاع و میهن‌پرست بود و یا شاهد بودیم که پس از سقوط قاجار، بسیاری از رجال و سیاستمداران بزرگ آن سلسله در حکومت پهلوی به کار خود ادامه دادند.

‏این روزها انتشار آرشیو عکسهای کاخ گلستان روزنه جدیدی به شرایط دوران پیش از پهلوی گشود و نگاههای زیادی را به شرایط اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی آن زمان معطوف نمود. ناگفته پیداست که این تصاویر با توجه به میزان دسترسی به عکاسی و فقدان ابزار ثبت و ضبط وقایع، قطره‌ای از یک اقیانوس هم نیست. با این وجود مخاطب و بیننده‌ی کنجکاو از خلال همین چند تصویر نیز شمه‌ای از شرایط ایران آن سالها را در ذهن مجسم می‌کند.

‏اما برای مخاطب علاقه‌مند به تاریخ معاصر، دیدن چنین تصاویری چندان شگفتی‌آفرین نیست. کافی است رمان «تهران مخوف» اثر مشفق کاظمی را خوانده‌باشد، که اتفاقا ترسیم شرایط ایران پس از امضای فرمان مشروطیت هم هست. این کتاب نیز آینه‌ای روشن از ایران طاعون‌زده و ناامن و غرق در فلاکت اواخر دوران قاجار است که ظاهرا «فرمان مشروطه» هم نتوانسته مرهمی بر دردهایش باشد. در همین زمان مورد اشاره‌ی این رمان است که مورخان هم نوشته‌اند با وجود آمدن مشروطه، اما در بیشتر سالها اصولا مجلس تعطیل بود و انتخابات به خاطر ناامنی و فقر و بیسوادی برگزار نمی‌شد.

‏حال به تصاویر برگردیم و به عکسی نگاه کنیم که در آن عمال حکومت پیرمردی بینوا را گرفته و در بیابان بوته‌ی خاری به مقعدش فرو کرده‌اند! چنین تنبیهات و حتی وحشتناکتر از اینها نزد خان‌ها و ارباب‌های محلی امری مرسوم و عادی بوده. از میان خاطراتی که سینه‌به‌سینه از پدران و مادران نقل شده و اغلب شهروندان کشور هم شنیده‌اند، پی به نظام خان‌سالاری و ویژگی‌های آن برده و‌ متوجه می‌شویم که «قدرت خان‌ها و آخوندها» حد و مرزی نمی‌شناخته و اغلب در خدمت حفظ وضع موجود و پاسداشت سنت‌های خرافی و سرکوب زنان و اقلیت‌ها بوده‌است.

‏راهزنی و غارت و ایحاد ناامنی برای ساکنان مناطق مجاور، چشم طمع داشتن به زنان و دختران مردم، کشتن ساکنان روستاها و گرفتن زمین و مایملک آنها، به بردگی کشاندن مردم در دهات و آبادی‌ها و در عین حال پایبندی به سنت‌های عشیره‌ای و مذهبی و حتی خرافی که در واقع ضامن تداوم حکمرانی آنها بوده، بخشی از کارکردها و فعالیت‌های این اربابان محلی بوده‌است. اگر می‌خواهید اطلاعات بیشتری از آنها داشته‌باشید، در هر منطقه‌ای که هستید به افراد مسن‌تر پیرامون خود رجوع کنید تا به نقل از پدران و‌ پدربزرگها و مادربزرگها از آنها بگویند!

‏عشیره‌گرایان معمولا این دوران سیاه از تاریخ کشورمان را در رسانه‌ها وارونه جلوه داده و به خورد مخاطبان جدید می‌دهند. آنها در حسرت حکومت کردن بر منطقه‌ی خود با همان روش و ‌منش خان‌های قدیم هستند. شما ببینید آیا تجزیه‌طلب خوزستانی انتقادی به سنت‌های قبیله‌ای وارد می‌کند؟ یا تجزیه‌طلب بلوچ و کرد چیزی علیه ختنه‌ی زنان و قتل‌های ناموسی می‌گویند؟ خان‌های قدیم یعنی کسانی که زنان را در روستاها ملک خود می‌دانستند و کشاورز را به خاطر یک اشتباه کوچک مانند یک بز به راحتی می‌کشتند، قهرمان نبوده و نیستند. تخم و ترکه‌های آن افراد در زمانه‌ی فعلی نقاب روشنفکر زده‌اند و از «استبداد پهلوی» می‌گویند و می‌نویسند. منظورشان از استبداد چیست؟ مقابله‌ی پهلوی با آن خان‌ها و گردنه‌بگیرها و رام کردن آنها! عده‌ای هم با درک ناقص و سواد ترجمه‌ای و اندک خود دنبال اینها راه افتاده و از «فقدان دموکراسی در دوره رضاشاه» می‌نالند!

▪️فایل زیر نیز مرتبط با همین موضوع است.

‏مدافع حقوق زنان و اقلیت‌ها بودن با بیزاری از پهلوی سازگار نیست ⁦ youtu.be/It4ogbyv1Gc?si…⁩ via ⁦ @YouTube

@NejatBahrami
🧩 پازل توسعه یافتگی 🏗
1)
مفهوم توسعه نیافتگی : بهمان ترتیبی که نمی توان از توسعه یافتگی مفهوم دقیقی ارائه داد به دست اوردن تعریف دقیقی از توسعه یافتگی نیز به راحتی امکان پذیر نیست.توسعه یافتگی یک مفهوم نسبی به شمار می رود. به طور کلی می توان گفت این مفهوم بیانگر میزان پایین درامد سرانه در مقایسه با کشورهای توسعه یافتگی است.گفته می شود کشور توسعه نیافته یا کمتر توسعه یافته کشوری است که درامد سرانهان در مقایسه با درامد سرانه با کشور های صنعتی توسعه یافته ای مثل المان در سطح پایین تری قرار دارد.چنانچه از منابع و عوامل طبیعی و اکتسابی خود استفاده کنند سطح درامد خود را به کشور های گروه نخست نزدیک نمایند و در راه توسعه قرارمی گیرند. یکی از مشکلات عمده کشورهای کمتر توسعه یافته وجود فقر عمومی می باشد که در کلیه ابعاد زندگی انسان ها بازتاب خواهد یافت.

اگرچه توسعه یک پدیده عینی اقتصادی-اجتماعی است، ولی برخلاف رشد، امری پیچیده و چند بعدی است و به ساده گی نمی توان با شاخصهای کمی نظیر درآمد سرانه، ازدیاد پس انداز و سرمایه گذاری، و انتقال تکنولوژی پیشرفته از جوامع صنعتی مدرن به کشورهای عقب مانده جهان سوم اندازه گیری کرد. چرا که علاوه بر بهبود وضع اقتصادی و ترقی سطح تکنولوژی و ازدیاد ثروت ملی، باید تغیرات اساسی کیفی در ساخت اجتماعی، سیاسی و فرهنگی نیز پدید آید. امروزه کشور های جهان بر اساس معیار ها و استاندارد هایی چون توسعه اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی طبقه بندی و تفکیک می شوند که یکی از این دسته بندی ها سطح توسعه اقتصادی است، که نظر به آن کشور های توسعه یافته و کشور های در حال توسعه مطرح می گردند که بعضا هر کدام از این کشورها ویژگی های خود را دارند.

🥇به صورت کلی ویژگیهای کشور های توسعه نیافته عبارتند از :

-الف. ویژگیهای اقتصادی : تورم. عدم ثبات اقتصادی.ضعف سیاست طرف عرضه. (وابستگی اقتصادی به صادرات مواد خام، وابستگی از لحاظ واردات،ضعف در جذب سرمایه های خارجی، عدم ثبات وضع مبادلات،وجود بیکاری مزمن و کم کاری، سطح نازل درآمد و مصرف سرانه. اشتغال اکثریت نیروی کار در بخش کشاورزی و فعالیت های وابسته.کمبود سرمایه لازم و‌ پائین بودن سرمایه گذاری سرانه. میزان اندک تمایل به پس انداز و در نتیجه نرخ پائین تشکیل سرمایه. عدم وجود وسائل ارتباطی و حمل و نقل مدرن. عدم استفاده بهینه از منابع طبیعی.فرار مغزها.عدم برنامه ریزی صحیح.عدم تناسب امکانات اقتصادی با جمعیت.فقد مزیت در پیوستن به زنجیره خلق ارزش.

-ب. ویژگیهای غیر اقتصادی: حکمرانی بد.(سطح پایین زندگی عمومی، فقد فناوری و تکنولوژی، کمبود نیروی انسانی ماهر و متخصص،سطح پایین بهروری، عدم توزیع عادلانه ثروت و فرصت ها، بی کفایتی دولتها، نرخ بالای رشد جمعیت، وضع بد بهداشت همگانی، سطح بالای بی سواد، دوگانگی اقتصادی).عدم کارایی سیستم اموزش و پرورش.عدم وجود نواوری و ابداعات جدید.عدم کارایی در استفاده از کمک های تکنیکی کشورهای توسعه یافته.بی توجهی به امر تحقیقات و پژوهش های علمی و تکنولوژیک.ضعف مدیریت.تغذیه نامناسب.موانع فرهنگی.امار فزاینده جرم و جنایت.

بین ۶۵ تا ۷۵ درصد از مردم در این کشورها(توسعه نیافته یا کمتر توسعه یافته) در بخش کشاورزی اشتغال دارند. در حالی که این نسبت در بعضی ازکشورهای صنعتی توسعه یافته رقم زیر ۱۰ درصد را نشان می دهددر بسیاری از کشور های در حال توسعه صادرات کالاهای خام مشارکت بالایی دارند.

جستجو برای یافتن پاسخ سوالاتی درباره اوضاع اقتصادی و اجتماعی کشورهای توسعه نیافته به شکلی که…چرا کشورهای توسعه نیافته از ملاک های توسعه یافتگی باز مانده اند با وجود اینکه بعضی از آنها دارای منابع طبیعی و آبی فراوان، موقعیت خوب ژئواکونومیک، ژئوپولتیک، کمک ها و همکاری های جامعه جهانی و کشور های توسعه یافته جهان هنوز هم وضیعت رقّت باری را از نگاه اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی وغیره دارا است و در یک حالت پایین تری از زندگی عادی قرار دارد.

💰در اقتصاد دو اصطلاح کلی و عمومی موجود است : یکی «رشد اقتصادی» و دیگری «توسعه اقتصادی» که در ابتدا لازم است در مورد این اصطلاحات توضیحی داد که این دو اصطلاح نیز قابل تفکیک هستند لیکن کلمه توسعه مفهوم عام و کلی است که شامل ابعاد اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و مدیریتی می شود، بنابراین توسعه به مفهوم اقتصادی که آنرا انکشاف اقتصادی هم می گویند دارای مفهوم چند بعدی چون اقتصاد، سیاست و جامعه می باشد. توسعه در لغت به معنی گسترش و بهبود است و در تعاریفی که از توسعه اقتصادی ارائه شده به طور ضمنی به مفهوم بهبود گسترش وضع اقتصادی کشورها اشاره شده است.

توسعه اقتصادی فقط به رشد اقتصادی محدود نمی شود بلکه در مقیاس گسترده تری مسائل مربوط به فقر، نابرابری، شهر نشینی، مهاجرت،بیکاری، توزیع درآمد و شاخصهای اجتماعی را نیز در بر می گیرد.
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
🧩 پازل توسعه یافتگی 🏗 1) مفهوم توسعه نیافتگی : بهمان ترتیبی که نمی توان از توسعه یافتگی مفهوم دقیقی ارائه داد به دست اوردن تعریف دقیقی از توسعه یافتگی نیز به راحتی امکان پذیر نیست.توسعه یافتگی یک مفهوم نسبی به شمار می رود. به طور کلی می توان گفت این مفهوم…
🧩 پازل توسعه یافتگی 🏗2
شاخص ها و معیار های توسعه اقتصادی عبارتند از : تولید ناخالص ملی،تولید ناخالص داخلی،درآمد سرانه،شاخص کیفیت فیزیکی زندگی،شاخص توسعه انسانی و همچنان شاخص های دیگری نیز وجود دارد که می شود از آنها بدین صورت نام برد : دسترسی به بهداشت عمومی و آب آشامیدنی سالم، تمرکز زدایی و مشارکت، میزان دوگانگی (بخش سنتی-بخش مدرن) میزان سازگاری و همگنی قومی و فرهنگی،میزان تنش های اجتماعی، درجه انسجام و وحدت ملی،قدرت نهادهای دموکراتیک، قدرت سیاسی برگزیدگان،تعهد رهبری به توسعه اقتصادی،میزان دسترسی به اینترنت و ….

به نظر «فریدمن» توسعه عبارت است ازیک روند خلاق و نوآور در جهت ایجاد تغییرات زیر بنایی در سیستم اجتماعی، بنابراین مفهوم توسعه از رشد گسترده تر است.کشورها اکثرا بجای تلاش جهت دستیابی به رفاه عمومی در جوامع شان بیشتر تلاش در انکشاف اقتصادی مینمایند.


مفهوم رشد :رشد به معنی بزرگ شدن است، رشد یک معنی کمی و عددی دارد،و با یک معیار قابل قبول اندازه گیری می شود مثل قد، وزن، سن و جمعیت.رشد تغییر کمی هر متغیر طی یک دور زمانی معین است.رشد اقتصادی یک از اهداف کلان اقتصاد است و به معنی افزایش تولید کالاها و خدمات در یک دوره معین معمولا (یکسال) است.همچنین تعریف دیگری در ارتباط با رشد اقتصادی وجود دارد که رشد اقتصادی را عبارت از افزایش تولید ملی واقعی سرانه آن کشور در طول یک دوره معین می داند.پس رشد یک مفهوم کمی است و دوره محاسبه رشد اقتصادی معمولا یکساله با اندازه گیری شاخصهای تولید ناخالص ملی (GNP) سرانه،تولید خالص ملی (NNP)، تولید ناخالص داخلی (GDP) و تولید خالص داخلی (NDP) بصورت سرانه میباشد.

نظرات دانشمندان اقتصادی درباره رشد اقتصادی : گسترش سیستم اقتصادی در جهات مختلف بدون تغییر در زیربنای آن (فریدمن) و رشد تغییرات بصورت آرام و تدریجی در شرایط اقتصادی در بلند مدت در نتیجه افزایش تدریجی در نرخ پس اندازها و جمعیت (شومپیرتر) دانسته اند. در تمام تعاریف اشاره شده رشد اقتصادی به عنوان پدیده کمی تغییرات در میزان تولید ملی است.این تغییرات ممکن است مثبت یا منفی باشد بنابراین رشد اقتصادی هم می تواند مثبت یا منفی باشد.در صورتی که تغییری در تولید صورت نگیرد رشد اقتصادی برابر صفر خواهد بود.رشد اقتصادی در نتیجه دو عامل ذیل افزایش میابد : افزایش عوامل تولید (نیروی کار، سرمایه، زمین) از نظر کمی و عامل دوم تخصیص مناسب تر منابع و افزایش کیفیت عوامل تولید.

مهمترین معیارها برای ویژگی های توسعه یافتگی و عدم توسعه یافتگی کشورها عبارتند از : تولید ناخالص ملی GNP : اولین شاخص اندازه گیری توسعه اقتصادی است.تولید ناخالص ملی ارزش تمام کالاها و خدمات نهایی تولید شده به قیمت جاری طی یک دوره مالی معین معمولا یک سال است.به نظر می رسد کشوری که GNP بالاتر داشته باشد از قدرت، ثروت و امکانات بیشتری برخوردار است.این شاخص تا حدی گمراه کننده است زیرا متغیر های اساسی نظیر رشد قیمتها،رشد جمعیت، توزیع درآمد،آلودگی محیط زیست،اقتصاد زیر زمینی و تولید خود مصرفی انعکاس مناسبی در آن ندارند.

درآمد ملی یا درآمد سرانه : دومین شاخصی که برای اندازه گیری توسعه اقتصادی معرفی شده درآمد ملی یا سرانه است.در آمد سرانه عبارت است از تقسیم تولید ناخالص داخلی(NDP) به قیمتهای ثابت تقسیم بر کل جمعیت کشور میباشد گرچه کشوری با درآمد سرانه بالا را نمی توان لزوما توسعه یافته تلقی کرد اما هر کشور توسعه یافته دارای درآمد سرانه نسبتا بالایی است.تقریبا کشور توسعه یافته ای وجود ندارد که سطح درآمد سرانه آن پایین و مثلا مشابه کشورهای افریقایی باشد.اگر این شاخص را با بهره گیری از گزارشات بانک جهانی درکشورهای توسعه نیافته ارزیابی کنیم شاهد درآمد سرانه هزار دلار امریکا خواهیم بود که در مقایسه با کشور های پیشرفته یک مبلغ بسیار کوچک است.

تداوم رشد معقول اقتصادی : گرچه ممکن است کشورهای توسعه یافته دارای نرخ رشد خیلی بالایی نباشند اما معمولا در رشد اقتصادی خود دارای ثبات هستند و اگر بعضا رشد اقتصادی آن ها به دلیلی دچار کاهش شود مجددا تمایل به بازگشت به وضعیت عادی را دارند. این در حالی است که یک کشور توسعه نیافته چنانچه به دلیلی موقتا صاحب رشد قابل توجهی شود با تغییر جزئی در شرایط، رشد اقتصادی آن دچار کاهش شدید شده و تمایل به بازگشت به آن رشد بالا را ندارد.

✍🏼دکتر مجید دهقانی
@cafe_andishe95

ادامه مقاله در
https://www.eqtesaddan.ir/%D9%BE%D8%A7%D8%B2%D9%84-%D8%AA%D9%88%D8%B3%D8%B9%D9%87-%DB%8C%D8%A7%D9%81%D8%AA%DA%AF%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D9%82%D9%84%D9%85-%D8%AF%DA%A9%D8%AA%D8%B1-%D9%85%D8%AC%DB%8C%D8%AF-%D8%AF%D9%87/
⚡️آنارشیسم ایدئولوژی "مغلطه بنیان"


کمتر ایده سیاسی و اجتماعی وجود دارد از بدو ایده پردازی متکی به مغلطه و دروغ باشد اما آنارشیسم به مثابه یکی از لاغرترین و سطحی ترین ایدئولوژی ها همچین خصوصیتی دارد.
ذات ایده آنارشیسم بر اساس نه یکی بلکه دو مغلطه سطحی شکل گرفته:

1-مغلطه تعمیم جز به کل
2-مغلطه شیب لغزنده

1️⃣حکم واقعی عالم سیاست این است که برخی حکومتها و برخی سیستمها استبدادی و نمود سلطه مطلقه هستند نه همه آنها پس برخی هم نیستند .اما از آنجا که آنارشیسم از فهم کارکردهای متفاوت دولتهای مختلف و تئوری پردازی آنان عاجز است جزِ استبدادی را به کل تسری می دهد.


2️⃣مغلطه دوم شیب لغزنده است که مغلطه کار در آن بدترین حالت ممکنه در یک طیف را به همه نقاط آن تسری می دهد .مثلن اگر هابز یا لاک یا میزس و نوزیک یا رالز همگی از دولت بگویند آنارشیست با مغلطه همه را یک کاسه میکند و معادل لویاتان هابز(دولت مطلقه متورم همه کاره)قالب میکند و با تقلب و فریب همه را رد میکند.به عبارتی جنبه سلبی ایده به کل فاسد است .اما اگر وارد جنبه ایجابی و آلترناتیو شویم هم میبینیم آنجا هم وضع بهتری ندارد و کارنامه نظری و عملی اینان پوچ است.

پس اصولاً شاکله اصلی تز آنارشیسم چه چپ چه راست مبتنی بر دو مغلطه است!

پس ایدئولوژی ذاتا دروغین
و از لحاظ منطقی باطل
می توان آن را "ایدئولوژی یوتوپیا"(کات با زندگی واقعی)نامید.

@cafe_andishe95
🌻🌕چارلز داروین:
«من سزاوار این هستم که به عنوان یک خداباور شناخته شوم. این نتیجه‌گیری تا آنجا که به یاد دارم در ذهنم پرنگ بود، زمانی که در حال نوشتن کتاب خاستگاه گونه‌ها بودم. و به تدریج با تمام‌شدن کتاب این نتیجه‌گیری در من، ضعیف و ضعیف‌تر شد»

در ادامه می‌گوید:
«ولی به هیچ روی مشتاق نبودم که باور خویش را از دست بدهم با این همه ناباوری بر من غلبه کرد تا اینکه تمام وجودم را فراگرفت. این تحول چنان آهسته رخ داد که من حتی یک لحظه هم احساس نکردم که تصمیم نادرستی گرفته‌ام. در واقع من درست نمی‌فهمم که چرا باید یک آدم آرزو داشته باشد که مسیحیت بر حق باشد، از قرار معلوم بر اساس نصح صریح متن [انجیل] باید گفت آدم‌هایی که ایمان نداشته باشند، از جمله پدرم برادرم و تقریباً همه دوستانم باید تا ابد مجازات گردند. و بنابراین چنین آموزه‌ای یک آموزه نفرت‌انگیز است.

@cafe_andishe95
🧭حکومتی که برای درست عمل کردن لازم است رهبرانش فیلسوفان یا اخلاق‌مداران باشند، حکومت خوبی نیست.

🔦حکومت خوب، حکومتی است که صرف نظر از کیفیت اخلاقی رهبران و اتباع آن، باز هم درست عمل کند.

این فضیلت شهروندان نیست که کیفیت حکومت را تعیین می‌کند بلکه این کیفیت حکومت است که غیر مستقیم فضیلت شهروندانش را تولید می‌کند
.

📗از کتاب: اسپینوزا، حکومت و دین
  پی‌یر فرانسوا مورو
ادبستان فرهنگ و اندیشه
@cafe_andishe95
♠️نظام پساتوتالیتر با خواسته هایش فرد را گام به گام و در پوشش ایدئولوژی دنبال می‌کند به همین دلیل زندگی در این نظام آکنده از فریبکاری و دروغ است.

قدرت بوروکراسی، قدرت خلق نام می‌گیرد، به نام طبقه کارگر، کارگران به بندگی می‌افتند؛ تحقیر کامل فرد، آزادی واقعی قلمداد می‌شود، محروم کردن از اطلاعات را، دسترسی به اطلاعات می‌نامند، دستکاری و جهت دادن به افکار عمومی را، نظارت مردم بر قدرت مىخوانند، خودسری قدرت را احترام به نظام قضایی، سرکوب فرهنگ را تعالی آن، گسترش حوزه نفوذ امپریالیستی را حمایت از ستمدیدگان، نبود آزادی بیان را عالیترین شکل آزادی، مسخره بازی انتخاباتی را بالاترین نوع دموکراسی، ممنوعیت استقلال اندیشه را علمی‌ترین جهان‌بینی، و اشغال کشور دیگر را کمک برادرانه می‌نامند.

◾️حاکمیت گرفتار دروغبافی‎‌های خویش میشود و به همین دلیل، باید تاریخ گذشته را به طور مداوم جعل کند، او حال را جعل می‌کند، آینده را جعل می‌کند.
داده‌های آماری را جعل می‌کند.
وانمود می‌کند که دستگاه پلیسی بسیار نیرومندی ندارد، به رعایت حقوق بشر تظاهر می‌کند.
مدعی است که کسی را سرکوب نمی‌کند. وانمود می‌کند که از هیچکس هراسی ندارد. تظاهر به عدم تظاهر میکند.


📚کتاب «قدرت بی قدرتان» واتسلاو هاول

@cafe_andishe95
⚜️نقد نظریه ماتریالیستی تاریخ


میزس در نقد نظریه ماتریالیستی تاریخ می گوید ادعای این نظریه این است که گذشته را به خوبی تبیین کرده و بر اساس کشف منطق تحولات تاریخی، می تواند آینده را هم پیش بینی کند و پیش بینی مارکس این است که تکامل نیروهای مولده به حدی می رسد که مناسبات فعلی بورژوایی سد راه رشد آن می شود و برای رفع این سد، انقلاب سوسیالیستی ضروری و اجتناب ناپذیر می گردد.
پرچمدار این انقلاب، پرولتاریاست که به دلیل جایگاه طبقاتی و تولیدی اش، به این آگاهی می رسد که راه حل خروج از استثمار، برچیدن مالکیت خصوصی و گذار به مالکیت اجتماعی است. ایده مارکس این است که طبقه می اندیشد نه فرد.

1️⃣اولین نقد میزس بر این نظریه این است که پیش بینی قطعی آینده بر اساس مطالعه در گذشته ممکن نیست و از کانت نقل می کند که کسی که چنین تلاشی می کند، گمان می کند که می تواند با چشمان خدا به امور بنگرد.

مارکس به این نتیجه رسیده بود عنصر اصلی و تعیین کنده در تکامل تاریخ، رشد نیروهای مولده است به گونه ای که "آسیاب دستی به جامعه ای با اربابان فئودال و آسیاب بخار به جامعه ای با کاپیتالیستهای صنعتی می انجامد." (فقر فلسفه)
به نظر میزس عوامل دست اندر کار تحولات تاریخ عدیده و پیمایش ناپذیر است و در نیروهای تولیدی خلاصه نمی شود. به علاوه غالبا، نیروهای تولیدی هم توسط اهل اندیشه و از ایده های ایشان خلق می شوند نه بالعکس. میزس می گوید انگلس چنان در ایده به کمال رسیدن نیروهای تولیدی مطمئن بود که می گفت تسلیحات نظامی نمی تواند از این بیشتر رشد کند و عصر تکامل در این مسیر بسته شده است. (آنتی دورینگ ص 188)

2️⃣نقد دیگر میزس این است که مارکس نمی تواند ثابت کند که آگاهی سوسیالیستی، از دل طبقه کارگر بیرون می آید و در عمل نیز احزاب سوسیالیستی، رهبرانی از بورژوازی و خرده بورژوازی داشته اند که مهمترین مثالش خود مارکس و انگلس و لنین هستند.
میزس سوال می کند که اگر این تحول اجتناب ناپذیر است، چرا باید برایش حزب سوسیالیست تشکیل داد؟
پاسخ مارکسیست ها این است که حزب مثل قابله عمل می کند ولی عمل زایمان را خود طبقه کارگر انجام می دهد.

همین اشکال باعث شد که پیروان مارکس به ایده ماموریت تاریخی و نمایندگی طبقاتی متوسل شوند که طبق آن تاریخ انسان های بزرگی را مامور خود می کند. بنابراین استالین و هیتلر نمایندگان تاریخی طبقات قلمداد می شدند.

3️⃣نقد دیگر میزس این است که تقابل های طبقاتی چنان که مارکس بدان ها می پردازد، وجود ندارند. در هر طبقه آگاهی ها و ایده های بسیار مختلفی می تواند وجود داشته باشد. عدم همراهی پرلتاریا به مثابه طبقه با ایده های مارکسیستی موجب شد که آن ها ایده کارگران یقه سفید را بپروند یا بگوین طبقه کارگر آمریکا از جهت آگاهی طبقاتی عقب مانده است. بنابراین شک جدی وجود دارد که سوسیالیسم برآمده از روح و روان طبقاتی باشد.
میزس می گوید باور مارکس به تضادهای طبقاتی چنان بود که با نظام تامین اجتماعی و قوانین کار در مجلس امپراتوری آلمان مخالفت کرد تا این اصلاحات خرده بورژوایی، ایده انقلاب را به تعویق نیاندازد.

محمدامین مروتی
منبع:
بازار آزاد و دشمنان آن1951/ لودویک فون میزس/ ترجمه مهدی تدینی/ درسگفتار چهارم
@cafe_andishe95
Forwarded from یاسی
"ویترین کتابفروشی"ها قطعا از زیباترین ساخته های دست بشر محسوب میشن

لینک کتابخانه کافه اندیشه👇🏽👇🏽👇🏽
https://t.me/book_archives
👥غایتِ دوستی👁

کانت در دو کتاب متافیزیک فضیلت و درس های فلسفه اخلاق در مورد دوستی سخن گفته است.
در نظر کانت دوستی شیوهٔ رفتاری بر مبنای مسئله سعادت یا فضیلت نیست‌. بلکه خالص ترین نوعِ عشقی است که می تواند در تناسبِ تنگاتنگِ اجتماع، شرایطی را برقرار سازد.‌ در باور کانت، دوستی یک وظیفه است. از آن حیث که خویشتن گشایی را فراهم می کند. و از آن حیث، که نوعی اعتماد پذیری است‌. در واقع، منظور کانت از دوستی؛ دوستی اخلاقی می باشد. به این دلیل که بازگوییِ اندیشه است‌. و دوم،وفاق وکنش سیاسی را در اجتماع را پدید می آورد‌.

احتمالادوستی نمی‌تواند همواره قرینِ اعتقاد به پیشرفت باشد. اما شکل زندگی را به نمایشی پویا مبدل می سازد.‌به این دلیل که از حیث اهداف و آرزوها گاهی با دیگری سهیم هستیم.‌ لذا، یک دوست خوب در نظر کانت، شخصی است که دغدغه رفاهِ دیگری را نیز دارد. سبب بهروزی، رشد و بهبودِ وضعیتِ او در قبال مسئولیت های مختلف می شود. و کسی که بی بهره از دوستی باشد. جهانِ اجتماعیِ او سبب انحلال می شود.

در باور کانت؛ دوستی به این دلیل وظیفه است که امکاناتِ ناظر بر زندگیِ آدمیان می باشد. و آنچه را که برای دیگری به وجود می آورد. نه فقرط غایتِ معنوی، بلکه نشان دادنِ غایتِ عشق ورزیدن است. بنابراین، دوستی در نفس خودش یک وظیفه ی همیشه بالفعل است. که از رهگذر آن می شود به امید رسید.‌ و فراتر از آن درکی از صدافت و حق شناسی،
هرچند ما در دوستی با احساسات و همدلی هم مواجهه ایم، اما نوعی جستجوی را رقم می زند به نام جستجویِ عقلانیت. عقلانیتِ عمومی ای که سیرصعودیِ آن، رسیدن به ارزش های فرهنگی یک جامعه است.

✍️آرسین

@cafe_andishe95
🎛حکومت‌‌ها ابتدا در ذهن‌ها سقوط می‌کنند👁‍🗨


📋 رمان "بینایی" نوشته‌ی ژوزه ساراماگو حکایت مردمی است که از حکومت ناراضی هستند و برای نشان دادن اعتراض پای صندوق رای حاضر نمی‌شوند.

این رمان در ادامه رمان دیگری به نام "کوری" است که نویسنده پرتغالی به خاطر نوشتن رمان کوری جایزه‌ی ارزشمند نوبل ادبی را گرفته است.
  
رمان "بینایی"به نوعی ادامه "کوری" و در همان شهری که داستان کوری اتفاق افتاده ماجرایش می‌گذرد و برخی شخصیت‌ها سرنوشت‌شان در این رمان ادامه می‌یابد. داستان کتاب "بینایی"  داستان حکومتی است که ذاتا" دیکتاتور است اما ظاهرا" برای مشروعیت‌بخشی به خود انتخابات صوری هم برگزار می‌کند.

🟨 در یک روز بارانی که روز رفراندم و رای‌گیری است. هیچ‌کس در حوزه‌های رای حاضر نمی‌شود حتی بسیاری از خانواده‌های مسئولان برگزاری انتخابات هم‌ مشارکتی ندارند. سکوت محضی حاکم است؛ ابتدا مسئولان فکر می‌کنند که شاید بارش باران و شرایط آب و هوایی باعث شده اما وقتی باران قطع می‌شود و هوا مساعد است باز خبری از حضور مردم نیست و این شکست بزرگی برای حکومت است. رئیس جمهور و سایر مسئولان به تکاپو، توصیه و التماس می‌افتند که مردم شرکت کنند. سرانجام مردم در بعد از ظهر به سوی حوزه‌های رای‌گیری هجوم می‌آورند اما فردا که آرا را می‌شمارند معلوم می‌شود همه‌ی رای‌ها سفید است!

☑️ این عدم مشارکتِ ابتدایی و از دست رفتن مشروعیت سیستم و یا سفیدی رای‌های اعتراضی، نشان می‌دهد حکومت‌های دیکتاتوری که ادای دمکراسی را درمی‌آورند، ابتدا در ذهن مردم سقوط می‌کنند سپس در ادامه، سقوط عینی و  واقعی اتفاق می‌افتد. یک نظام سیاسی که بر ابدان حکومت می‌کند نه بر قلب‌ها، خود را به نابینایی می‌زند و چشم بر مشکلات می‌بندد و سعی می‌کند با تبلیغات دروغین همه چیز را عادی نشان دهد. اما حاکمان زمانی به خود می‌آیند که دیگر دیر شده است. در مقابل مردم به آگاهی رسیده "بینا" شده‌اند و دیگر حاضر نیستند مفت و مجانی به حکومت‌گران فاسد نالایق و ناتوان سواری دهند و مشروعیت ببخشند.در رمان بینایی ماجراهای دیگری هم اتفاق می‌افتد. تعقیب و ترور و قتل هم وجود دارد.داستان بینایی رسوایی حکومت دیکتاتوری به ظاهر دمکراسی است که در ذهن و قلم یک نویسنده اروپایی به نمایش می‌گذارد. در طول خواندن رمان همیشه این موضوع در ذهن شما نقش می‌بندد که به عنوان یک جهان سومی خاورمیانه‌نشین، اگر چنین رمانی می‌نوشتید و "سقوط حکومت‌ها در ذهن‌ها" را ترسیم می کردید، چگونه روایت می‌کردید و می‌نوشتید؟


✍🏼ژوزه ساراماگو- نویسنده پرتغالی برنده جایزه نوبل ادبیات در سال ۱۹۹۸ میلادی است.
@cafe_andishe95