👤💵 اهداف خصوصی سازی در جهان چیست؟
اهداف خصوصی سازی در کشورهای جهان ، عمدتا شامل:
1- افزایش رقابت پذیری
2- افزایش بهره وری و کارایی منابع مادی، انسانی و فناوری
3- افزایش سرمایه گذاری داخلی و خارجی
4- کاهش تصدی گری دولت
5- جلوگیری از فرار سرمایه ها از کشور با حمایت از توسعه بخش خصوصی
6- نگاه بازدارنده به کسری بودجه
🔸تجربه خصوصی سازی در کشورهای جهان حاکی از ان است که نه تنها رویکرد جهانی واحد برای خصوصی سازی وجود ندارد بلکه اجرای موفق این برنامه تابع عوامل و شرایط مکانی و زمانی مختلفی بوده و الزمات خاصی دارد که در اینجا به چند شاخص اشاره نمودم.
💡از طرفی ّکشورهایی که در اجرای برنامه خصوصی سازی موفق بوده اند، قبل از اغاز خصوصی سازی به منظور ایجاد بسترهای لازم اقداماتی را انجام داده اند، برخی از این اقدامات عبارتند از :
1- انجام مطالعات جامع در خصوص اثار تغییر مالکیت بر عملکرد بنگاه های مشمول واگذاری، تاثیر خصوصی سازی بر تراز مالی، سرمایه گذاری خارجی و داخلی و اشتغال
2- ایجاد یک نهاد توانمند و مستقل به عنوان متولی اجرای برنامه خصوصی سازی
3- تصویب قوانین و مقررات جدید و اصلاح قوانین و مقررات موجود
4- اصلاح ساختار بنگاه های مشمول واگذاری، حذف اهداف غیراقتصادی و برقراری انضباط مالی در انها
5- ارزش گذاری مناسب بنگاه های مشمول واگذاری
6- ارزیابی توان فنی، مدیریتی، مالی و کارافرینی خریداران
7- توسعه شبکه تامین اجتماعی
8- سازماندهی و تجهیز مراکز اموزشی به منظور اموزش بیکاران و تسهیل در جذب مجدد انها توسط بخش خصوصی
⁉️آیا پس از سه دهه روند خصوصی سازی ایران ما شاهد اهداف مهمی همچو گسترش نسبی مالکیت درسطح عموم به منظور تحقق عدالت اجتماعی، افزایش نسبی کیفیت کالا و خدمات، افزایش نسبی رشد اقتصادی، افزایش نسبی سطح عمومی اشتغال، بهبود نسبی درامد خانوارها، کاهش نسبی فساد مالی و اداری و نهایتا افزایش سطح نسبی رفاه اجتماعی بوده ایم؟
✍🏼دکتر مجید دهقانی
@cafe_andishe95
اهداف خصوصی سازی در کشورهای جهان ، عمدتا شامل:
1- افزایش رقابت پذیری
2- افزایش بهره وری و کارایی منابع مادی، انسانی و فناوری
3- افزایش سرمایه گذاری داخلی و خارجی
4- کاهش تصدی گری دولت
5- جلوگیری از فرار سرمایه ها از کشور با حمایت از توسعه بخش خصوصی
6- نگاه بازدارنده به کسری بودجه
🔸تجربه خصوصی سازی در کشورهای جهان حاکی از ان است که نه تنها رویکرد جهانی واحد برای خصوصی سازی وجود ندارد بلکه اجرای موفق این برنامه تابع عوامل و شرایط مکانی و زمانی مختلفی بوده و الزمات خاصی دارد که در اینجا به چند شاخص اشاره نمودم.
💡از طرفی ّکشورهایی که در اجرای برنامه خصوصی سازی موفق بوده اند، قبل از اغاز خصوصی سازی به منظور ایجاد بسترهای لازم اقداماتی را انجام داده اند، برخی از این اقدامات عبارتند از :
1- انجام مطالعات جامع در خصوص اثار تغییر مالکیت بر عملکرد بنگاه های مشمول واگذاری، تاثیر خصوصی سازی بر تراز مالی، سرمایه گذاری خارجی و داخلی و اشتغال
2- ایجاد یک نهاد توانمند و مستقل به عنوان متولی اجرای برنامه خصوصی سازی
3- تصویب قوانین و مقررات جدید و اصلاح قوانین و مقررات موجود
4- اصلاح ساختار بنگاه های مشمول واگذاری، حذف اهداف غیراقتصادی و برقراری انضباط مالی در انها
5- ارزش گذاری مناسب بنگاه های مشمول واگذاری
6- ارزیابی توان فنی، مدیریتی، مالی و کارافرینی خریداران
7- توسعه شبکه تامین اجتماعی
8- سازماندهی و تجهیز مراکز اموزشی به منظور اموزش بیکاران و تسهیل در جذب مجدد انها توسط بخش خصوصی
⁉️آیا پس از سه دهه روند خصوصی سازی ایران ما شاهد اهداف مهمی همچو گسترش نسبی مالکیت درسطح عموم به منظور تحقق عدالت اجتماعی، افزایش نسبی کیفیت کالا و خدمات، افزایش نسبی رشد اقتصادی، افزایش نسبی سطح عمومی اشتغال، بهبود نسبی درامد خانوارها، کاهش نسبی فساد مالی و اداری و نهایتا افزایش سطح نسبی رفاه اجتماعی بوده ایم؟
✍🏼دکتر مجید دهقانی
@cafe_andishe95
🔘شیوه ی درست حکومت بر ملت ایران!
برخی امیرکبیر را به خاطر سختگیری های شدیدی که داشت به قساوت قلب و سفاکی متهم می کنند، اما این خرده گیری از او ناشی از عدم شناخت از اوضاع واحوال ایران و مردمش است. تجربه نشان می دهد که اسلوب حکومت امیر کبیر، مفیدترین حکومت برای مردم مشرق زمین از جمله ایران است، یعنی استبداد با هدف اصلاح طلبانه برای پیشرفت کشور، مردمی را که سال ها به هرزگی و افسارگسیختگی بار آمده دزدی و تعدی به مال مردم خوی ثانوی ایشان بود، امیرکبیر نمی توانست تنها با فرمان و دستور به راه راست هدایت کند. او باید شدت عمل به خرج می داد و به همین خاطر سختگیر بود.
منبع📚:تاریخ قاجار، تالیف رابرت گرانت واتسن انگلیسی، ترجمه عباسقلی آذری، چاپ تهران، ذیل قضاوت در مورد امیر کبیر.
@cafe_andishe95
برخی امیرکبیر را به خاطر سختگیری های شدیدی که داشت به قساوت قلب و سفاکی متهم می کنند، اما این خرده گیری از او ناشی از عدم شناخت از اوضاع واحوال ایران و مردمش است. تجربه نشان می دهد که اسلوب حکومت امیر کبیر، مفیدترین حکومت برای مردم مشرق زمین از جمله ایران است، یعنی استبداد با هدف اصلاح طلبانه برای پیشرفت کشور، مردمی را که سال ها به هرزگی و افسارگسیختگی بار آمده دزدی و تعدی به مال مردم خوی ثانوی ایشان بود، امیرکبیر نمی توانست تنها با فرمان و دستور به راه راست هدایت کند. او باید شدت عمل به خرج می داد و به همین خاطر سختگیر بود.
منبع📚:تاریخ قاجار، تالیف رابرت گرانت واتسن انگلیسی، ترجمه عباسقلی آذری، چاپ تهران، ذیل قضاوت در مورد امیر کبیر.
@cafe_andishe95
💸سیستم مالیاتی آمریکا در ارتباط با مالیات عایدی سرمایه!
💳هر فرد یک حساب مالیاتی دارد که همه نوع مالیاتی که مشمولش هست، در آن حساب تجمیع می شود. حالا اگر فرد در یک سرمایه گذاری ضرر کند، مثلا سهامی بخرد و بعدا به قیمت پایین بفروشد، به میزان ضرر می تواند از بقیه مالیات های متعلقه کم کند!
مثلا فرض کنید شما مالیات درآمدتان سالی 50 میلیون تومان است. حالا یک سهامی خریدید و 10 میلیون ضرر کردید، فقط اینطور نیست که به این سرمایه گذاری مالیات عایدی سرمایه تعلق نمی گیرد چون ضرر کردید، بلکه از مالیات درآمد 50 میلیونی شما هم 10میلیون کسر می گردد!
💳جالبتر اینکه، این یک استراتژی برای کاهش مالیات افراد است. به افرادی که مالیات زیادی به انها تعلق می گیرد، توصیه می شود چند سهام ضررده خرید و فروش کنند و ضرر کنند تا مالیات شان کم شود!
💳نکته مهم اینست، با این راه، شرکتهای زیان ده هم مشتری پیدا کرده و از ورشکستگی نجات پیدا می کنند. مهم نیست درآمد دولت کم شود، مهم نجات اقتصاد است!
اقتصاد و توسعه-دکتر دهقانی
@cafe_andishe95
💳هر فرد یک حساب مالیاتی دارد که همه نوع مالیاتی که مشمولش هست، در آن حساب تجمیع می شود. حالا اگر فرد در یک سرمایه گذاری ضرر کند، مثلا سهامی بخرد و بعدا به قیمت پایین بفروشد، به میزان ضرر می تواند از بقیه مالیات های متعلقه کم کند!
مثلا فرض کنید شما مالیات درآمدتان سالی 50 میلیون تومان است. حالا یک سهامی خریدید و 10 میلیون ضرر کردید، فقط اینطور نیست که به این سرمایه گذاری مالیات عایدی سرمایه تعلق نمی گیرد چون ضرر کردید، بلکه از مالیات درآمد 50 میلیونی شما هم 10میلیون کسر می گردد!
💳جالبتر اینکه، این یک استراتژی برای کاهش مالیات افراد است. به افرادی که مالیات زیادی به انها تعلق می گیرد، توصیه می شود چند سهام ضررده خرید و فروش کنند و ضرر کنند تا مالیات شان کم شود!
💳نکته مهم اینست، با این راه، شرکتهای زیان ده هم مشتری پیدا کرده و از ورشکستگی نجات پیدا می کنند. مهم نیست درآمد دولت کم شود، مهم نجات اقتصاد است!
اقتصاد و توسعه-دکتر دهقانی
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
☑️درنگی با فلسفه سیاسی اخلاق سیاسی پرسش اخلاق سیاسی این است چرا از #دیکتاتور "حمایت" کردی نه اینکه چرا "اطاعت" کردی ؟ #هانا_آرنت ▫️مسئلهٔ اخلاقیای که آرنت فیلسوف و متفکر آلمانی درباره اخلاق سیاسی طرح کرد این بود : مسئولیت تک تک افراد در قبال شر و سرکوب…
🔺🔺از متن اخلاق سیاسی🔺
...پس نباید از هواداران حاکم مستبد پرسید «چرا اطاعت کردی»، بلکه باید پرسید «چرا حمایت کردی»؟ آنان که از دیکتاتور حمایت کردند مسئول جنایاتی هستند که در دوران دیکتاتوری رخ داده است .
«مشارکتنکنندگان» در زندگی اجتماعیِ تحتِ لوای دیکتاتوری آن کسانی هستند که با خودداری از حضور در موقعیتهایی که حاکم دیکتاتور نیازمند «حمایت»، تحت نام فرمانبرداری است این حمایت را از او دریغ میکنند...
@cafe_andishe95
...پس نباید از هواداران حاکم مستبد پرسید «چرا اطاعت کردی»، بلکه باید پرسید «چرا حمایت کردی»؟ آنان که از دیکتاتور حمایت کردند مسئول جنایاتی هستند که در دوران دیکتاتوری رخ داده است .
«مشارکتنکنندگان» در زندگی اجتماعیِ تحتِ لوای دیکتاتوری آن کسانی هستند که با خودداری از حضور در موقعیتهایی که حاکم دیکتاتور نیازمند «حمایت»، تحت نام فرمانبرداری است این حمایت را از او دریغ میکنند...
@cafe_andishe95
✖️ "رای ندادن یک مسئولیت اجتماعی است"
هانا آرنت در تشریح دکترین انتخاب بین بد و بدتر و مسئولیت شخصی در دوران دیکتاتوری می نویسد:
"از لحاظ سیاسی ضعف این استدلال همواره این بوده، کسانی که بد را در مقابل بدتر انتخاب میکنند به سرعت تمام فراموش میکنند که بد را انتخاب کرده اند. چون بدی رایش سوم سرانجام چنان ابعادی هیولایی یافت که هرقدر هم تخیل قوی میداشتیم نمیشد آن را «کمتر بد» نامید، قاعدتاً باتجربۀ جنگ جهانی دوم، میبایست پایههای این استدلال برای همیشه فرومیریخت، اما شگفتا که چنین نشد. افزون براین، اگر به تکنیکهای حکومت توتالیتر نگاه کنیم، می بینیم که استدلال «کمتر بد»— که مختص نخبگان بیرون از طبقۀ حاکم نیست — یکی از سازوکارهای ماشین وحشت و آدمکشی نظام است. از اصل انتخاب بد به جای بدتر، آگاهانه استفاده میشود تا کارکنان دولت هچون تمامی مردم برای پذیرفتن شرّ به معنای دقیق کلمه آماده شوند.
از این منظر، کناره گرفتگان از مسائل اجتماعی در نظام دیکتاتوری کسانیاند که با فرار از قلمرو «مسئولیت»، از حمایت از نظام، آن جا که چنین حمایتی تحت نام اطاعت مطالبه میشود، امتناع کرده اند. به راحتی میتوان تصور کرد که اگر بسیاری از مردم «غیرمسئولانه» عمل کنند و حاضر به حمایت نباشند، حتی بی آنکه مقاومت فعالانه یا شورش کنند، چه بر سر این نوع حکومتها خواهد آمد. آن گاه خواهیم دید که این چه سلاح موثری میتواند باشد. در واقع این یکی از انواع اقدامها و مقاومتهای غیرخشونت آمیز است که در قرن ما دارد کشف میشود -برای مثال قدرتی که بالقوه در نافرمانی مدنی وجود دارد.
پرسش از کسانی که مشارکت کردند و مطیع بودند، هرگز نباید این باشد که: «چرا اطاعت کردید؟» بلکه باید پرسید: «چرا حمایت کردید؟» این تغییر عبارت برای کسانی که تاثیر اعجابانگیز و قدرتمند «واژههای» ساده را بر ذهن انسانها، که پیش از هر چیز حیوان ناطق اند میشناسند، خالی از ارزش معنایی نیست. اگر میشد این واژۀ مضر «اطاعت» را از واژگان اندیشۀ اخلاقی و سیاسی خود حذف کنیم، خیلی چیزها به دست میآوردیم. اگر خوب به این موضوعات بیندیشیم، شاید بخشی از اعتماد به نفس و حتی غرور خود را باز یابیم، یعنی چیزی را که در زمانهای قدیم عزت نفس یا شرف انسان نامیده میشد: شاید نه عزت نفس و شرف نوع بشر که مقام انسان بودن را.
@cafe_andishe95
هانا آرنت در تشریح دکترین انتخاب بین بد و بدتر و مسئولیت شخصی در دوران دیکتاتوری می نویسد:
"از لحاظ سیاسی ضعف این استدلال همواره این بوده، کسانی که بد را در مقابل بدتر انتخاب میکنند به سرعت تمام فراموش میکنند که بد را انتخاب کرده اند. چون بدی رایش سوم سرانجام چنان ابعادی هیولایی یافت که هرقدر هم تخیل قوی میداشتیم نمیشد آن را «کمتر بد» نامید، قاعدتاً باتجربۀ جنگ جهانی دوم، میبایست پایههای این استدلال برای همیشه فرومیریخت، اما شگفتا که چنین نشد. افزون براین، اگر به تکنیکهای حکومت توتالیتر نگاه کنیم، می بینیم که استدلال «کمتر بد»— که مختص نخبگان بیرون از طبقۀ حاکم نیست — یکی از سازوکارهای ماشین وحشت و آدمکشی نظام است. از اصل انتخاب بد به جای بدتر، آگاهانه استفاده میشود تا کارکنان دولت هچون تمامی مردم برای پذیرفتن شرّ به معنای دقیق کلمه آماده شوند.
از این منظر، کناره گرفتگان از مسائل اجتماعی در نظام دیکتاتوری کسانیاند که با فرار از قلمرو «مسئولیت»، از حمایت از نظام، آن جا که چنین حمایتی تحت نام اطاعت مطالبه میشود، امتناع کرده اند. به راحتی میتوان تصور کرد که اگر بسیاری از مردم «غیرمسئولانه» عمل کنند و حاضر به حمایت نباشند، حتی بی آنکه مقاومت فعالانه یا شورش کنند، چه بر سر این نوع حکومتها خواهد آمد. آن گاه خواهیم دید که این چه سلاح موثری میتواند باشد. در واقع این یکی از انواع اقدامها و مقاومتهای غیرخشونت آمیز است که در قرن ما دارد کشف میشود -برای مثال قدرتی که بالقوه در نافرمانی مدنی وجود دارد.
پرسش از کسانی که مشارکت کردند و مطیع بودند، هرگز نباید این باشد که: «چرا اطاعت کردید؟» بلکه باید پرسید: «چرا حمایت کردید؟» این تغییر عبارت برای کسانی که تاثیر اعجابانگیز و قدرتمند «واژههای» ساده را بر ذهن انسانها، که پیش از هر چیز حیوان ناطق اند میشناسند، خالی از ارزش معنایی نیست. اگر میشد این واژۀ مضر «اطاعت» را از واژگان اندیشۀ اخلاقی و سیاسی خود حذف کنیم، خیلی چیزها به دست میآوردیم. اگر خوب به این موضوعات بیندیشیم، شاید بخشی از اعتماد به نفس و حتی غرور خود را باز یابیم، یعنی چیزی را که در زمانهای قدیم عزت نفس یا شرف انسان نامیده میشد: شاید نه عزت نفس و شرف نوع بشر که مقام انسان بودن را.
@cafe_andishe95
🎥فیلم موزها Bananas محصول 1971
کارگردان:وودی آلن
نام فیلم در واقع جناسی از کلمه موز ("bananas") است که هم در زبان عامیانه انگلیسی به معنی دیوانه است و هم اشاره به اصطلاح «جمهوری موزفروش» است که کنایه از حکومتهای بیثبات و کودتایی آمریکای لاتین است. نام فیلم همچنین ممکن است ادای احترامی باشد به نارگیلها، اولین فیلم برادران مارکس، که در آن دوره تأثیر عمیقی بر کارهای وودی آلن داشتند.
با این وجود زمانی که از آلن دربارهٔ نام فیلم سؤال پرسیده شد، او اینطور جواب داد که چون هیچ موزی در فیلم نبوده این اسم را انتخاب کردهاست.
@cafe_andishe95
کارگردان:وودی آلن
نام فیلم در واقع جناسی از کلمه موز ("bananas") است که هم در زبان عامیانه انگلیسی به معنی دیوانه است و هم اشاره به اصطلاح «جمهوری موزفروش» است که کنایه از حکومتهای بیثبات و کودتایی آمریکای لاتین است. نام فیلم همچنین ممکن است ادای احترامی باشد به نارگیلها، اولین فیلم برادران مارکس، که در آن دوره تأثیر عمیقی بر کارهای وودی آلن داشتند.
با این وجود زمانی که از آلن دربارهٔ نام فیلم سؤال پرسیده شد، او اینطور جواب داد که چون هیچ موزی در فیلم نبوده این اسم را انتخاب کردهاست.
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
🎥فیلم موزها Bananas محصول 1971 کارگردان:وودی آلن نام فیلم در واقع جناسی از کلمه موز ("bananas") است که هم در زبان عامیانه انگلیسی به معنی دیوانه است و هم اشاره به اصطلاح «جمهوری موزفروش» است که کنایه از حکومتهای بیثبات و کودتایی آمریکای لاتین است. نام فیلم…
🎥فیلم موزها Bananas محصول 1971
سومین فیلم بلند وودی آلن کارگردان محبوب آمریکایی است.فیلم داستان فیلدینگ ملیش با بازی خود وودی آلن است که در یه شرکت به عنوان تست کننده وسایل مختلف کار میکند. از وجوه بارز این فیلم آلن وجود مایه های طنز وکمیک فراوان است و نسبت به آثار شناخته شده آلن مانند آنی هال,نیمه شب در پاریس,منهتن,هانا وخواهرانش و … که همگی عنوان کمدی یا کمدی -رمانتیک را یدک می کشند به شدت کمدی تر و در بر دارنده لحظات خنده آور بیشتری است طوری که هیچ دقیقه ای از فیلم نیست که آلن مخاطب را چه از طریق دیالوگ ها و چه از طریق شوخی هایی که به صورت بصری روایت می شوند نخنداند .
🎞استاد در “موزها” روایتی تمام و کمال از انقلابی چریکی در یک کشور ساختگی آمریکای لاتین به نام سنت مارکوس به تصویر می کشد. هم از دیکتاتورها می گوید ، هم از چریک ها ، هم از جوانان آمریکایی و هم از دولتمردان آمریکا و به واقع هیچ یک از اینها از تیغ تند انتقاد او در امان نمی مانند و به سخره گرفته می شوند. دیکتاتوری که دروغ میگوید که به فکر مردم کشورش است . یک دیکتاتور به تمام معنا که حتی حاضر است برای منافعش انسان بی گناهی همچون خود فیلدینگ را هم بکشد. انقلابیونی که در جنگل ها پناه گرفته اند تا در موقع لزوم علیه دولت دیکتاتور نظامی خویش انقلاب کنند.آلن با تیزبینی از تک تک ویژگی های زندگیشان از تهیه غذا تا هزار مورد دیگر لحظات کمیک زیبایی آفریده است .وجهی از زندگی این گروه انقلابی هم پس از پیروزی مردمشان مشخص می شود.
همونطور که میبینیم این افراد که با شعار ضد نظامی بودن و آزادی و غیره بر سر کار آمده اند خودشان عملا حکومت و رهبری جامعه را به دست می گیرند و هیچ حقی برای مردم در تعیین سرنوشتشان نمی دهند و بی محابا دست به اعدام می زنند. بعد هم کسی مانند فیلدینگ را به عنوان مثلا رییس جمهور بر سر مردم تعیین می کنند.اینجا وودی آلن طعنه های جالبی می زند و سرنوشت محتوم بعضی انقلاب ها را یادآوری می کند که فقط باعث بسط دیکتاتوری در قامتی دیگر شدند. از طرفی تیغ تیز استاد به سمت خود آمریکایی ها نیز هست .آن ها هم جز ادعا چیزی نیستند. از دیکتاتور حمایت می کنند و چنان دادگاهی برای فیلدینگ راه می اندازند. در دادگاهشان هم او را به جرم اینکه با عقایدشان مخالف است محکوم می کنند. از طرفی فیلم به خود جوانان و قشر روشنفکر آن روزهای آمریکا نیز می پردازد . در یک سو کسی مانند فیلدینگ است. یک کارگر که مشکلات فراوان عاطفی دارد و از خانواده خویش جداست. آدمی بی هدف و سرگردان که همینطور باری به هر جهت روزگار سپری می کند. از عهده هیچ کاری هم درست بر نمی آید. جرات هیچ چیزی را هم ندارد و به غایت بدون آرمان و تفکر و حتی بی دانش است. تا جایی که حتی نمی داند سوئد کجاست!! در جهت مقابل او نانسی قرار دارد. نماد جوان طبقه متوسط روشنفکر آن روز. او هم نمی داند که چه می خواهد. تعریف درستی از عشق ندارد. از فرط آشفتگی دنبال کسی است که به او تکیه کند که مسلما فیلدینگ هم چنین کسی نیست. به شدت ظاهر بین است. به همین خاطر به واسطه یک سبیل با همان فیلدینگی همخواب می شود که از او می گریخته است. رفتارهای او کاملا نمایشی از قشری از جوانان آن روز آمریکا و حتی جهان است. که استاد چون به خوبی می شناسدشان توانایی به تصویر کشیدن آنها را نیز دارد. از طرفی آلن طعنه ای نیز به رسانه ها می زند و در فیلم می بینیم که سایه حضور رسانه ها بر روابط عاطفی نیز گسترده. گویی به کلی زندگی انسان های امروزی به نمایشی از حضور آنها تبدیل شده است. تا جایی که حتی روابط عاطفی افراد نیز به یک نمایش زنده رسانه ای تبدیل شده است. فیلم از جنبه هایی مخاطب را یاد آثار استاد بونوئل می اندازد. بعضی وقایعی که در فیلم رخ می دهد مثل قضیه دادگاه یا خرید غذا از فروشگاه یادآور بعضی وقایع فیلمهایی مانند “شبح آزادی” یا “جذابیت پنهان بورژوازی” است. شاید بتوان گفت آلن ادای دینی هر چند ناآگاهانه به بونوئل کبیر کرده است.
کلام آخر این که “موزها” یک کمدی تمام عیار آلنی است که تا حد زیادی بین آثار این کارگردان خوش ذوق و قریحه مهجور مانده است و تماشایش به هر کسی که میخواهد یک کمدی هنری و صد البته بسیار جذاب و با محتوا ببیند و 80 دقیقه بخندد توصیه میشود.(نقد فارسی)
@cafe_andishe95
سومین فیلم بلند وودی آلن کارگردان محبوب آمریکایی است.فیلم داستان فیلدینگ ملیش با بازی خود وودی آلن است که در یه شرکت به عنوان تست کننده وسایل مختلف کار میکند. از وجوه بارز این فیلم آلن وجود مایه های طنز وکمیک فراوان است و نسبت به آثار شناخته شده آلن مانند آنی هال,نیمه شب در پاریس,منهتن,هانا وخواهرانش و … که همگی عنوان کمدی یا کمدی -رمانتیک را یدک می کشند به شدت کمدی تر و در بر دارنده لحظات خنده آور بیشتری است طوری که هیچ دقیقه ای از فیلم نیست که آلن مخاطب را چه از طریق دیالوگ ها و چه از طریق شوخی هایی که به صورت بصری روایت می شوند نخنداند .
🎞استاد در “موزها” روایتی تمام و کمال از انقلابی چریکی در یک کشور ساختگی آمریکای لاتین به نام سنت مارکوس به تصویر می کشد. هم از دیکتاتورها می گوید ، هم از چریک ها ، هم از جوانان آمریکایی و هم از دولتمردان آمریکا و به واقع هیچ یک از اینها از تیغ تند انتقاد او در امان نمی مانند و به سخره گرفته می شوند. دیکتاتوری که دروغ میگوید که به فکر مردم کشورش است . یک دیکتاتور به تمام معنا که حتی حاضر است برای منافعش انسان بی گناهی همچون خود فیلدینگ را هم بکشد. انقلابیونی که در جنگل ها پناه گرفته اند تا در موقع لزوم علیه دولت دیکتاتور نظامی خویش انقلاب کنند.آلن با تیزبینی از تک تک ویژگی های زندگیشان از تهیه غذا تا هزار مورد دیگر لحظات کمیک زیبایی آفریده است .وجهی از زندگی این گروه انقلابی هم پس از پیروزی مردمشان مشخص می شود.
همونطور که میبینیم این افراد که با شعار ضد نظامی بودن و آزادی و غیره بر سر کار آمده اند خودشان عملا حکومت و رهبری جامعه را به دست می گیرند و هیچ حقی برای مردم در تعیین سرنوشتشان نمی دهند و بی محابا دست به اعدام می زنند. بعد هم کسی مانند فیلدینگ را به عنوان مثلا رییس جمهور بر سر مردم تعیین می کنند.اینجا وودی آلن طعنه های جالبی می زند و سرنوشت محتوم بعضی انقلاب ها را یادآوری می کند که فقط باعث بسط دیکتاتوری در قامتی دیگر شدند. از طرفی تیغ تیز استاد به سمت خود آمریکایی ها نیز هست .آن ها هم جز ادعا چیزی نیستند. از دیکتاتور حمایت می کنند و چنان دادگاهی برای فیلدینگ راه می اندازند. در دادگاهشان هم او را به جرم اینکه با عقایدشان مخالف است محکوم می کنند. از طرفی فیلم به خود جوانان و قشر روشنفکر آن روزهای آمریکا نیز می پردازد . در یک سو کسی مانند فیلدینگ است. یک کارگر که مشکلات فراوان عاطفی دارد و از خانواده خویش جداست. آدمی بی هدف و سرگردان که همینطور باری به هر جهت روزگار سپری می کند. از عهده هیچ کاری هم درست بر نمی آید. جرات هیچ چیزی را هم ندارد و به غایت بدون آرمان و تفکر و حتی بی دانش است. تا جایی که حتی نمی داند سوئد کجاست!! در جهت مقابل او نانسی قرار دارد. نماد جوان طبقه متوسط روشنفکر آن روز. او هم نمی داند که چه می خواهد. تعریف درستی از عشق ندارد. از فرط آشفتگی دنبال کسی است که به او تکیه کند که مسلما فیلدینگ هم چنین کسی نیست. به شدت ظاهر بین است. به همین خاطر به واسطه یک سبیل با همان فیلدینگی همخواب می شود که از او می گریخته است. رفتارهای او کاملا نمایشی از قشری از جوانان آن روز آمریکا و حتی جهان است. که استاد چون به خوبی می شناسدشان توانایی به تصویر کشیدن آنها را نیز دارد. از طرفی آلن طعنه ای نیز به رسانه ها می زند و در فیلم می بینیم که سایه حضور رسانه ها بر روابط عاطفی نیز گسترده. گویی به کلی زندگی انسان های امروزی به نمایشی از حضور آنها تبدیل شده است. تا جایی که حتی روابط عاطفی افراد نیز به یک نمایش زنده رسانه ای تبدیل شده است. فیلم از جنبه هایی مخاطب را یاد آثار استاد بونوئل می اندازد. بعضی وقایعی که در فیلم رخ می دهد مثل قضیه دادگاه یا خرید غذا از فروشگاه یادآور بعضی وقایع فیلمهایی مانند “شبح آزادی” یا “جذابیت پنهان بورژوازی” است. شاید بتوان گفت آلن ادای دینی هر چند ناآگاهانه به بونوئل کبیر کرده است.
کلام آخر این که “موزها” یک کمدی تمام عیار آلنی است که تا حد زیادی بین آثار این کارگردان خوش ذوق و قریحه مهجور مانده است و تماشایش به هر کسی که میخواهد یک کمدی هنری و صد البته بسیار جذاب و با محتوا ببیند و 80 دقیقه بخندد توصیه میشود.(نقد فارسی)
@cafe_andishe95
🔰در مورد چهرۀ جهان احساس مسئولیت داشته باشیم
➕نمادهای امروز واقعیت فردا را رقم می زنند؛
به صلیب شکسته و دیگر نشان های نفرت توجه کنید.
نه از آنها روی برگدانید و نه به آنها عادت کنید.
خودتان آنها را بزدایید و برای دیگران هم سرمشق شوید که چنین شوند.
هنگامی که واسلاو هاول اندیشمند مخالفِ کمونیسم،سه دهه بعد در 1978 مقالۀ "قدرت بی قدرتان" را نوشت،استمرار حکومتی سرکوبگر را تشریح کرد که معدود افرادی همچنان به اهداف و ایدئولوژی اش اعتقاد داشتند.
او حکایت سبزی فروشی را مثال میزند که تابلویی پشت پنجرۀ دکانش زده بود که رویش نوشته بود«کارگران جهان متحد شوید»
موضوع این نیست که سبزی فروش واقعا در تاییدِ محتوای این نقل قول از مانیفست کمونیست آن تابلو را نزده بود ،بلکه فقط دلیل آن این بود که بتواند به زندگی روزمره اش پناه ببرد بدون اینکه صاحبان قدرت برایش دردسر درست کنند.
وقتی دیگران نیز چنین منطقی را دنبال کنند،صحنۀ عمومی پُر خواهد شد از نشانه های وفاداری،و آن وقت مقاومت تصور ناپذیر خواهد شد.
به گفتۀ هاول :
ما شاهد بودیم که معنای واقعی شعار سبزی فروش هیچ ربطی به آنچه واقعامتنِ آن شعار می گوید ندارد.با این همه،معنای واقعی آن کاملا روشن و به طور کلی قابل درک است زیرا پیامی که می دهد کاملا آشناست:
سبزی فروش وفاداریش را به تنها طریقی که رژیم می تواند بشنود بیان می کند؛
یا به عبارتی از طریق پذیرفتنِ ظواهر به عنوان واقعیت،از طریق پذیرفتن قواعد معین بازی و بدین سان امکان برای ادامۀ بازی،و مهمتر از همه برای وجود داشتنِ آن بازی...
سپس هاول می پرسد:
چه می شود اگر هیچ کس در بازی شرکت نکند؟
📚تیموتی اسنایدر-استبداد
@cafe_andishe95
➕نمادهای امروز واقعیت فردا را رقم می زنند؛
به صلیب شکسته و دیگر نشان های نفرت توجه کنید.
نه از آنها روی برگدانید و نه به آنها عادت کنید.
خودتان آنها را بزدایید و برای دیگران هم سرمشق شوید که چنین شوند.
هنگامی که واسلاو هاول اندیشمند مخالفِ کمونیسم،سه دهه بعد در 1978 مقالۀ "قدرت بی قدرتان" را نوشت،استمرار حکومتی سرکوبگر را تشریح کرد که معدود افرادی همچنان به اهداف و ایدئولوژی اش اعتقاد داشتند.
او حکایت سبزی فروشی را مثال میزند که تابلویی پشت پنجرۀ دکانش زده بود که رویش نوشته بود«کارگران جهان متحد شوید»
موضوع این نیست که سبزی فروش واقعا در تاییدِ محتوای این نقل قول از مانیفست کمونیست آن تابلو را نزده بود ،بلکه فقط دلیل آن این بود که بتواند به زندگی روزمره اش پناه ببرد بدون اینکه صاحبان قدرت برایش دردسر درست کنند.
وقتی دیگران نیز چنین منطقی را دنبال کنند،صحنۀ عمومی پُر خواهد شد از نشانه های وفاداری،و آن وقت مقاومت تصور ناپذیر خواهد شد.
به گفتۀ هاول :
ما شاهد بودیم که معنای واقعی شعار سبزی فروش هیچ ربطی به آنچه واقعامتنِ آن شعار می گوید ندارد.با این همه،معنای واقعی آن کاملا روشن و به طور کلی قابل درک است زیرا پیامی که می دهد کاملا آشناست:
سبزی فروش وفاداریش را به تنها طریقی که رژیم می تواند بشنود بیان می کند؛
یا به عبارتی از طریق پذیرفتنِ ظواهر به عنوان واقعیت،از طریق پذیرفتن قواعد معین بازی و بدین سان امکان برای ادامۀ بازی،و مهمتر از همه برای وجود داشتنِ آن بازی...
سپس هاول می پرسد:
چه می شود اگر هیچ کس در بازی شرکت نکند؟
📚تیموتی اسنایدر-استبداد
@cafe_andishe95
✍نقدی بر اپوزیسیون
♻️بخش اول(بخش دوم)
نمایش انتخابات رژیم بزودی برگزار خواهد شد و آنچه مشخص است ملت ایران در این نمایش شرکت نخواهند کرد.اما اپوزیسیون هیچ برنامه ای برای پس از تحریم انتخابات ندارد.اپوزیسیون به جای ارائه ی برنامه جدی به، نمایش بسنده کرده است.
اگر واقع بین باشیم متوجه خواهیم شد این تحریم هیچ ارتباطی با کنش های اپوزیسیون ندارد و علت آن تجربه ی تاریخی ملت ایران است.همانطور که فریاد #رضاشاه_روحت_شاد در سالهای ۹۶ و ۹۸ ارتباطی با اپوزیسیون پیدا نمیکرد و بر یک پشیمانی دسته جمعی و یک اگاهی تاریخی بود.
در این بزنگاه تاریخی اگر انرژی مردم تحلیل رود و این پتانسیل عظیم اجتماعی در مسیر درست هدایت نشود چه بسا این تحریم قهر از صندوق تعبیر شود و اصلاح طلبان با توجه به امکانات فراوان خود بتوانند آن را مصادره و هدایت کنند.
متاسفانه همانطور که انتخابات رژیم یک نمایش پوشالی است، کنش ها(اگر کنشی وجود داشته باشد) و واکنش های اپوزیسیون هم در یک سری نمایش بی محتوی خلاصه میشود.
نه گفتمانی تولید میشود و نه بحث های جدی صورت میگرد و نه به مسائل مهم و حیاتی پرداخته میشود تا مردم متوجه شوند اگر صندوق رای رژیم #نه میگویند پس به چه چیزی باید #آری بگویند.
تحریم انتخابات با اینکه بسیار مهم است اما هیچ تاثیری در آینده و سرنوشت ملت ایران نخواهد داشت.
وقتی این تحریم میتواند موثر باشد که برای مردم معنا دار شده باشد و هرشخص خود را عضوی از یک #جنبش_اجتماعی بفهمد.برای این مهم نیاز به یک گفتمان قدرتمند است تا توضیح دهد ما چرا رای نمیدهیم، چه چیزی میخواهیم، و چگونه قرار است به آن دست پیدا کنیم.
تا به امروز به شخصه هیچ بحث جدی از اپوزیسیون ندیده ام!
ظاهرا اپوزیسیون حتی به اندازه منِ شهروند معمولی هم متوجه ساز و کار مبارزه نیست.
تشکیلات برای اپوزیسیون یعنی گرد آمدن چهار نفر دور هم و انتشار بیانیه پشت بیانیه!
در گفتمان هم شعارزدگی بیداد میکند.چند واژه مانند حقوق بشر، سکولار دموکراسی، قانون اساسی و #اتحاد را یاد گرفته و به اشکال مختلف با آن جمله میسازد.چون نمیفهمد و نمیخواهد بفهمد یک روز یکی از #پارلمان_ملی سخن میگوید و دیگری از #قانون_اساسی نوشته شده و کنگره ی براندازی!
افراد بی مایه و فاند بگیر را باد میکند و به مسائل سطحی میپردازد بدون اینکه متوجه باشد مساله ی امروز ایران بقاست!
بقای ملتی که با هزاران تهدید روبروست!
نتیجه ی آن میشود امیرعباس فخر آور و مسیح علینژاد و فرصت طلب هایی چون شهریار آهی و محسن سازگارا و اتحادهای پوشالی و بی فایده و محفلی و مهمانی گونه هایی چون شورای ملی و فرشگرد و حزب بی خاصیت مشروطه که به اندازه ی سیب زمینی هم خاصیت که ندارند هیچ،بلکه سموم خطرناکی را وارد جامعه میکنند.
سازمان برای اپوزیسیون یعنی جمع شدن سه چهار نفر دور هم و انتخاب اسامی گوناگون و اتحاد یعنی جمع شده این افراد در کنار هم و انتشار بیانیه!
بدون گفتمان، بدون پرنسیپ و اصول روشن و بدون پایگاه اجتماعی!
شعارزدگی محض!
کمونیست و لیبرال و پادشاهی خواه و تجزیه طلب کنار هم جمع میشوند و بیانیه ای اتشین صادر میکنند و به فراموشی سپرده میشوند و هزینه های روانی آن برای جامعه است.
یا به تمسخرگرفته میشوند ویاباعث ناامیدی روزافزون میگردند!
رقابت های کودکانه وتخریب را هم به موارد بالا بیفزایید.در این بازار مکاره صدای اندکی هم که میفهمند شنیده نمیشود.
این اپوزیسیون فشل چون نه حامل گفتمان است و نه برنامه و نه مناسبات اجتماعی را میفهمد، یک روز چشم به راه ترامپ است وفردا دل درگرو قیام گرسنگان میبندد.حتی گاهی بجای اینکه اپوزیسیون رژیم باشد اپوزیسیون ایران میشود!
پلشتی و بی مایگی جمهوری اسلامی در اپوزیسیون بازتولید شده است.دلیل منطقی هم دارد.چون اکثریت اپوزیسیون تحت تاثیر گفتمان انقلاب ۵۷ است.بسیاری از آنها همان جاماندگان از سفره ی انقلاب و یا پیاده شده ها از قطار انقلاب ۵۷ هستند.
@cafe_andishe95
♻️بخش اول(بخش دوم)
نمایش انتخابات رژیم بزودی برگزار خواهد شد و آنچه مشخص است ملت ایران در این نمایش شرکت نخواهند کرد.اما اپوزیسیون هیچ برنامه ای برای پس از تحریم انتخابات ندارد.اپوزیسیون به جای ارائه ی برنامه جدی به، نمایش بسنده کرده است.
اگر واقع بین باشیم متوجه خواهیم شد این تحریم هیچ ارتباطی با کنش های اپوزیسیون ندارد و علت آن تجربه ی تاریخی ملت ایران است.همانطور که فریاد #رضاشاه_روحت_شاد در سالهای ۹۶ و ۹۸ ارتباطی با اپوزیسیون پیدا نمیکرد و بر یک پشیمانی دسته جمعی و یک اگاهی تاریخی بود.
در این بزنگاه تاریخی اگر انرژی مردم تحلیل رود و این پتانسیل عظیم اجتماعی در مسیر درست هدایت نشود چه بسا این تحریم قهر از صندوق تعبیر شود و اصلاح طلبان با توجه به امکانات فراوان خود بتوانند آن را مصادره و هدایت کنند.
متاسفانه همانطور که انتخابات رژیم یک نمایش پوشالی است، کنش ها(اگر کنشی وجود داشته باشد) و واکنش های اپوزیسیون هم در یک سری نمایش بی محتوی خلاصه میشود.
نه گفتمانی تولید میشود و نه بحث های جدی صورت میگرد و نه به مسائل مهم و حیاتی پرداخته میشود تا مردم متوجه شوند اگر صندوق رای رژیم #نه میگویند پس به چه چیزی باید #آری بگویند.
تحریم انتخابات با اینکه بسیار مهم است اما هیچ تاثیری در آینده و سرنوشت ملت ایران نخواهد داشت.
وقتی این تحریم میتواند موثر باشد که برای مردم معنا دار شده باشد و هرشخص خود را عضوی از یک #جنبش_اجتماعی بفهمد.برای این مهم نیاز به یک گفتمان قدرتمند است تا توضیح دهد ما چرا رای نمیدهیم، چه چیزی میخواهیم، و چگونه قرار است به آن دست پیدا کنیم.
تا به امروز به شخصه هیچ بحث جدی از اپوزیسیون ندیده ام!
ظاهرا اپوزیسیون حتی به اندازه منِ شهروند معمولی هم متوجه ساز و کار مبارزه نیست.
تشکیلات برای اپوزیسیون یعنی گرد آمدن چهار نفر دور هم و انتشار بیانیه پشت بیانیه!
در گفتمان هم شعارزدگی بیداد میکند.چند واژه مانند حقوق بشر، سکولار دموکراسی، قانون اساسی و #اتحاد را یاد گرفته و به اشکال مختلف با آن جمله میسازد.چون نمیفهمد و نمیخواهد بفهمد یک روز یکی از #پارلمان_ملی سخن میگوید و دیگری از #قانون_اساسی نوشته شده و کنگره ی براندازی!
افراد بی مایه و فاند بگیر را باد میکند و به مسائل سطحی میپردازد بدون اینکه متوجه باشد مساله ی امروز ایران بقاست!
بقای ملتی که با هزاران تهدید روبروست!
نتیجه ی آن میشود امیرعباس فخر آور و مسیح علینژاد و فرصت طلب هایی چون شهریار آهی و محسن سازگارا و اتحادهای پوشالی و بی فایده و محفلی و مهمانی گونه هایی چون شورای ملی و فرشگرد و حزب بی خاصیت مشروطه که به اندازه ی سیب زمینی هم خاصیت که ندارند هیچ،بلکه سموم خطرناکی را وارد جامعه میکنند.
سازمان برای اپوزیسیون یعنی جمع شدن سه چهار نفر دور هم و انتخاب اسامی گوناگون و اتحاد یعنی جمع شده این افراد در کنار هم و انتشار بیانیه!
بدون گفتمان، بدون پرنسیپ و اصول روشن و بدون پایگاه اجتماعی!
شعارزدگی محض!
کمونیست و لیبرال و پادشاهی خواه و تجزیه طلب کنار هم جمع میشوند و بیانیه ای اتشین صادر میکنند و به فراموشی سپرده میشوند و هزینه های روانی آن برای جامعه است.
یا به تمسخرگرفته میشوند ویاباعث ناامیدی روزافزون میگردند!
رقابت های کودکانه وتخریب را هم به موارد بالا بیفزایید.در این بازار مکاره صدای اندکی هم که میفهمند شنیده نمیشود.
این اپوزیسیون فشل چون نه حامل گفتمان است و نه برنامه و نه مناسبات اجتماعی را میفهمد، یک روز چشم به راه ترامپ است وفردا دل درگرو قیام گرسنگان میبندد.حتی گاهی بجای اینکه اپوزیسیون رژیم باشد اپوزیسیون ایران میشود!
پلشتی و بی مایگی جمهوری اسلامی در اپوزیسیون بازتولید شده است.دلیل منطقی هم دارد.چون اکثریت اپوزیسیون تحت تاثیر گفتمان انقلاب ۵۷ است.بسیاری از آنها همان جاماندگان از سفره ی انقلاب و یا پیاده شده ها از قطار انقلاب ۵۷ هستند.
@cafe_andishe95
Telegram
لیبراسیون/لیبرالیسم
✍نقدی بر اپوزیسیون
♻️بخش دوم(بخش اول)
اما چه باید کرد؟
ما نیاز به یک جنبش اجتماعی داریم.
جنبش اجتماعی حول یک گفتمان قدرتمند.بدین معنا که افراد جامعه، گروه ها، اصناف و طبقات خود را بخشی از آن جنبش بفهمند.
شاعر برای ان گفتمان شعر بگوید و خواننده بخواند، نمادهای…
♻️بخش دوم(بخش اول)
اما چه باید کرد؟
ما نیاز به یک جنبش اجتماعی داریم.
جنبش اجتماعی حول یک گفتمان قدرتمند.بدین معنا که افراد جامعه، گروه ها، اصناف و طبقات خود را بخشی از آن جنبش بفهمند.
شاعر برای ان گفتمان شعر بگوید و خواننده بخواند، نمادهای…
✍نقدی بر اپوزیسیون
♻️بخش دوم(بخش اول)
اما چه باید کرد؟
ما نیاز به یک جنبش اجتماعی داریم.
جنبش اجتماعی حول یک گفتمان قدرتمند.بدین معنا که افراد جامعه، گروه ها، اصناف و طبقات خود را بخشی از آن جنبش بفهمند.
شاعر برای ان گفتمان شعر بگوید و خواننده بخواند، نمادهای مشخص داشته باشد،استاد و دانشجو برایش محتوی تولید کنند، کارگر بخاطر ارمان های جنبش اعتصاب کند و ملت در انتخابات رژیم شرکت نکنند، بروکراسی و نیروهای نظامی با آن همدلی کنند.
برای این مهم نیاز به یک گفتمان قدرتمند و روشن داریم تا ایران و مشکلات ایران و اینده ی ایران را توضیح دهد.آیا حجاب مساله ی واقعی کشور ماست؟ ایا توان ایجاد یک جنبش اجتماعی را دارد؟ این مساله که ۵۰ سال پیش اصلا موضوع جامعه نبود! این که تحصیل حاصل است! تحصیل حاصل هم محال!
فردای براندازی هم این مساله به خودی خود حل شده است!نیاز به جنبش و برنامه و...ندارد که!
مساله ی بعدی تشکیلات است، تشکیلات نه به مفهومی که اپوزیسیون میفهمد.آنچه که به اسم تشکیلات و اتحاد و حزب در اپوزیسیون داریم، مهمانی چند نفر است که هیچ شناختی از مناسبات اجتماعی ندارند.
تشکیلات یعنی سازماندهی نیروهای اجتماعی!
ارتباط مداوم با نیروها،تحلیل و برنامه ریزی و ارائه گام به گام برنامه برای هدایت جامعه در مسیر صحیح!
وقتی شما بتوانید نیروی اجتماعی را پشت سر خود داشته باشید، قدرت چانه زنی و معامله خواهید داشت!
حتی ان موقع است که اتحاد معنادار میشود و نشستن دور یک میز برای اتحاد مضحک به نظر نمی آید.آن موقع است که میتوان از اعتصابات سخن گفت و هزینه ی اعتصابات را تامین کرد.آن وقت است که میتوان از نظامیان انتظار داشت بجای رژیم به اپوزیسیون اعلام وفاداری کنند و خشونت نظامیان وفادار به رژیم را کنترل کنند و امنیت فردای براندازی را تامین کنند.آن وقت است که کادر رهبری تشکیلات نمیتواند از اصول تخطی کند و با هرکسی بنشیند و هر چیزی را به زبان آورد!
آن وقت است که آدم های بی مایه حذف خواهند شد و ادم هایی در حد قامت ملت ایران رهبری را به عهده خواهند گرفت!
بدون اینها کاری که میکنیم صرفا بیان آرزوهاست و فریاد زدن ارزو به نفرین مادربزرگ ها میماند و نامش فعالیت سیاسی نیست!
کاری که اکنون اپوزیسیون مشغول ان است بی خاصیت تر از کوبیدن آب در هاون است.
@cafe_andishe95
♻️بخش دوم(بخش اول)
اما چه باید کرد؟
ما نیاز به یک جنبش اجتماعی داریم.
جنبش اجتماعی حول یک گفتمان قدرتمند.بدین معنا که افراد جامعه، گروه ها، اصناف و طبقات خود را بخشی از آن جنبش بفهمند.
شاعر برای ان گفتمان شعر بگوید و خواننده بخواند، نمادهای مشخص داشته باشد،استاد و دانشجو برایش محتوی تولید کنند، کارگر بخاطر ارمان های جنبش اعتصاب کند و ملت در انتخابات رژیم شرکت نکنند، بروکراسی و نیروهای نظامی با آن همدلی کنند.
برای این مهم نیاز به یک گفتمان قدرتمند و روشن داریم تا ایران و مشکلات ایران و اینده ی ایران را توضیح دهد.آیا حجاب مساله ی واقعی کشور ماست؟ ایا توان ایجاد یک جنبش اجتماعی را دارد؟ این مساله که ۵۰ سال پیش اصلا موضوع جامعه نبود! این که تحصیل حاصل است! تحصیل حاصل هم محال!
فردای براندازی هم این مساله به خودی خود حل شده است!نیاز به جنبش و برنامه و...ندارد که!
مساله ی بعدی تشکیلات است، تشکیلات نه به مفهومی که اپوزیسیون میفهمد.آنچه که به اسم تشکیلات و اتحاد و حزب در اپوزیسیون داریم، مهمانی چند نفر است که هیچ شناختی از مناسبات اجتماعی ندارند.
تشکیلات یعنی سازماندهی نیروهای اجتماعی!
ارتباط مداوم با نیروها،تحلیل و برنامه ریزی و ارائه گام به گام برنامه برای هدایت جامعه در مسیر صحیح!
وقتی شما بتوانید نیروی اجتماعی را پشت سر خود داشته باشید، قدرت چانه زنی و معامله خواهید داشت!
حتی ان موقع است که اتحاد معنادار میشود و نشستن دور یک میز برای اتحاد مضحک به نظر نمی آید.آن موقع است که میتوان از اعتصابات سخن گفت و هزینه ی اعتصابات را تامین کرد.آن وقت است که میتوان از نظامیان انتظار داشت بجای رژیم به اپوزیسیون اعلام وفاداری کنند و خشونت نظامیان وفادار به رژیم را کنترل کنند و امنیت فردای براندازی را تامین کنند.آن وقت است که کادر رهبری تشکیلات نمیتواند از اصول تخطی کند و با هرکسی بنشیند و هر چیزی را به زبان آورد!
آن وقت است که آدم های بی مایه حذف خواهند شد و ادم هایی در حد قامت ملت ایران رهبری را به عهده خواهند گرفت!
بدون اینها کاری که میکنیم صرفا بیان آرزوهاست و فریاد زدن ارزو به نفرین مادربزرگ ها میماند و نامش فعالیت سیاسی نیست!
کاری که اکنون اپوزیسیون مشغول ان است بی خاصیت تر از کوبیدن آب در هاون است.
@cafe_andishe95
Telegram
لیبراسیون/لیبرالیسم
✍نقدی بر اپوزیسیون
♻️بخش اول(بخش دوم)
نمایش انتخابات رژیم بزودی برگزار خواهد شد و آنچه مشخص است ملت ایران در این نمایش شرکت نخواهند کرد.اما اپوزیسیون هیچ برنامه ای برای پس از تحریم انتخابات ندارد.اپوزیسیون به جای ارائه ی برنامه جدی به، نمایش بسنده کرده…
♻️بخش اول(بخش دوم)
نمایش انتخابات رژیم بزودی برگزار خواهد شد و آنچه مشخص است ملت ایران در این نمایش شرکت نخواهند کرد.اما اپوزیسیون هیچ برنامه ای برای پس از تحریم انتخابات ندارد.اپوزیسیون به جای ارائه ی برنامه جدی به، نمایش بسنده کرده…
📚مساله فلسفی انتخاب در تمثیل لاک پشت🐢
📍در زمانهای قدیم مردی (که دوست داشت به انصاف مشهور شود) زندگی میکرد. روزی از بیابانی میگذشت که به یک لاک پشت بزرگ و زیبا برخورد. او بسیار گرسنه بود و سوپ لاکپشت را هم خیلی دوست داشت. مرد بی توجه به خواهش و التماس لاکپشت، آن را در کیسهاش میاندازد و به خانه برمیگردد و یک دیگ بزرگ آب جوش روی اجاق میگذارد. اما برای اینکه مطابق څلقش رفتار کرده باشد (و شاید با آگاهی از اینکه کشتن لاک پشت بدشانسی میآورد)، هنگامی که حیوان نگون بخت را از کیسه بیرون میآورد، به جای اینکه مستقیما در دیگ بیندازدش، یک نی خیزران را با دقت به صورت قطري روی دیگ آب جوش میگذارد و لاکپشت را درست وسط نی قرار میدهد و میگوید: آقا لاک پشت، اگر توانستی بدون اینکه توی دیگ بیافتی، از روی نی، قطر دیگ را طی کنی، آزادت میکنم!
لاک پشت ها پیر و بسیار عاقل هستند و این لاکپشت چندان اعتقادی هم به خوبی بشر نداشت، اما آشکار بود که اگر این کار را نمیکرد، فورا راهی دیگ سوپ میشد. پس، با وجود نازکی و لرزانی نی، همهی تلاش خود را به کار گرفت و هر طور بود با مرارت تمام مسیر روی نی را اندک اندک طی کرد و خود را به لبه ی دیگ رساند. مرد که با حیرت فزاینده شاهد این تلاش بود، دست هایش را از شگفتی به هم زد و گفت: «حالا لطفا دوباره این کار را بکن!».
لاک پشت مرتکب چه اشتباهی شده است؟
▪️پاسخ فلسفی:
لاک پشت اصلا اشتباهی مرتکب نشده است. البته، جز اینکه گذاشته است مرد او را کنترل کند. چرا که مرد علاقمند به شهرت انصاف می خواهد بدون اینکه مسئولیت اخلاقی کشتن لاک پشت را بر عهده بگیرد، سوپ لاک پشت بخورد. اگر لاک پشت هنگام حرکات خطرناکی که اصلا تناسبی با اندامش ندارد. درون دیگ بیافتد، مرد می تواند بگوید که لاک پشت خودش این عمل را انتخاب کرده بود. و اگر هم لاک پشت از این کار سرباز زند، باز هم مرد او را درون دیگ می اندازد و ادعا می کند که لاک پشت به جای آنکه با انجام کاری ساده برای نجات جانش بکوشد، مرگ را برگزیده بود.
پس نتیجه ی اخلاقی داستان چیست؟
شاید این باشد که بهتر است به جای سعی در خشنود کردن خودکامهها، به امید آن که به قوانین احترام خواهند گذشت، از اطاعت آنها سرپیچی کنیم. البته، ممکن است ایستادگی بر سر اصول به لاک پشت کمکی نکند، اما دست کم برای خود مرد و دیگران مشخص خواهد شد که او بویی از انصاف نبرده است.
این داستان قدیمی منسوب است به متن" چنگ شی" که یوکی متعلق به قرن دوازدهم آن را نقل کرده است.
📚کتاب"۱۰۱ مساله فلسفی"/مارتین کوهن/ترجمه: امیر غلامی/نشر مرکز
@cafe_andishe95
📍در زمانهای قدیم مردی (که دوست داشت به انصاف مشهور شود) زندگی میکرد. روزی از بیابانی میگذشت که به یک لاک پشت بزرگ و زیبا برخورد. او بسیار گرسنه بود و سوپ لاکپشت را هم خیلی دوست داشت. مرد بی توجه به خواهش و التماس لاکپشت، آن را در کیسهاش میاندازد و به خانه برمیگردد و یک دیگ بزرگ آب جوش روی اجاق میگذارد. اما برای اینکه مطابق څلقش رفتار کرده باشد (و شاید با آگاهی از اینکه کشتن لاک پشت بدشانسی میآورد)، هنگامی که حیوان نگون بخت را از کیسه بیرون میآورد، به جای اینکه مستقیما در دیگ بیندازدش، یک نی خیزران را با دقت به صورت قطري روی دیگ آب جوش میگذارد و لاکپشت را درست وسط نی قرار میدهد و میگوید: آقا لاک پشت، اگر توانستی بدون اینکه توی دیگ بیافتی، از روی نی، قطر دیگ را طی کنی، آزادت میکنم!
لاک پشت ها پیر و بسیار عاقل هستند و این لاکپشت چندان اعتقادی هم به خوبی بشر نداشت، اما آشکار بود که اگر این کار را نمیکرد، فورا راهی دیگ سوپ میشد. پس، با وجود نازکی و لرزانی نی، همهی تلاش خود را به کار گرفت و هر طور بود با مرارت تمام مسیر روی نی را اندک اندک طی کرد و خود را به لبه ی دیگ رساند. مرد که با حیرت فزاینده شاهد این تلاش بود، دست هایش را از شگفتی به هم زد و گفت: «حالا لطفا دوباره این کار را بکن!».
لاک پشت مرتکب چه اشتباهی شده است؟
▪️پاسخ فلسفی:
لاک پشت اصلا اشتباهی مرتکب نشده است. البته، جز اینکه گذاشته است مرد او را کنترل کند. چرا که مرد علاقمند به شهرت انصاف می خواهد بدون اینکه مسئولیت اخلاقی کشتن لاک پشت را بر عهده بگیرد، سوپ لاک پشت بخورد. اگر لاک پشت هنگام حرکات خطرناکی که اصلا تناسبی با اندامش ندارد. درون دیگ بیافتد، مرد می تواند بگوید که لاک پشت خودش این عمل را انتخاب کرده بود. و اگر هم لاک پشت از این کار سرباز زند، باز هم مرد او را درون دیگ می اندازد و ادعا می کند که لاک پشت به جای آنکه با انجام کاری ساده برای نجات جانش بکوشد، مرگ را برگزیده بود.
پس نتیجه ی اخلاقی داستان چیست؟
شاید این باشد که بهتر است به جای سعی در خشنود کردن خودکامهها، به امید آن که به قوانین احترام خواهند گذشت، از اطاعت آنها سرپیچی کنیم. البته، ممکن است ایستادگی بر سر اصول به لاک پشت کمکی نکند، اما دست کم برای خود مرد و دیگران مشخص خواهد شد که او بویی از انصاف نبرده است.
این داستان قدیمی منسوب است به متن" چنگ شی" که یوکی متعلق به قرن دوازدهم آن را نقل کرده است.
📚کتاب"۱۰۱ مساله فلسفی"/مارتین کوهن/ترجمه: امیر غلامی/نشر مرکز
@cafe_andishe95
Forwarded from جواد طباطبايي
🖇جعل تاریخ برای حزب توده
📋وقتی به متن انگلیسی ایران بین دو انقلاب مراجعه میکنیم معلوم میشود که که «فارس» در ترجمۀ Persians آمده که در واقع به معنای ایرانیان است. در متن انگلیسی نخست Iranians به معنای همۀ ایرانیان و Persians به معنای ایرانیان فارسیزبان آمده، که تقسیمبندی شگفتی است، اما عجیبتر ترجمۀ فارسی است که دلالت قومی و تجزبهطلبانه دارد. کرد، بلوچ، مازندانی و ... در زبان انگلیسی به همان اندازه ذیل Persians قرار میگیرد که Iranians. این هر دو کلمه بر همۀ مردم ایران، به عنوان ملّت، دلالت دارد. کرد، بلوچ، مازندانی و ... به همان اندازه ایرانی است که بقیۀ شهروندان ایرانی، اگرچه برخی از آنان به یکی از زبانهای و برخی دیگر به زبان غیر ایرانی سخن میگویند. تقسیمبندی با تقسیم ایرانیان به «فارس» آغاز میشود و با «ترکزبانان» ادامه پیدا میکند و بعد میرسیم به «عرب» در ترجمۀ فارسی و Arabs در متن انگلیسی. چنین مینماید که اینجا، به خلاف دومین بخش تقسیم قومی، که زبان بود، قومی است و بعد میرسیم به «غیر مسلمانان» که معیاری دینی است. منابع این تقسیمبندی، افزون بر گزارش وزارت امور خارجۀ انگلستان و گزارشی امریکایی، مقالههایی از نویسندگان حزب کمونیست شوروی و مقالهای از مجلۀ دنیا با عنوان «مسئلۀ ملّیتها در ایران» است که برای پیشبرد اهداف خاصِّ حزب کمونیست شوروی و شعبۀ داخلی آن، حزب توده، نوشته بود. بعید مینماید که اگر کسی چنین تقسیمبندی از ساختار جمعیتی ایالات متحده، که از هفتاد و دو ملّت تشکیل شده و بیش از دو سده و نیم سابقۀ تاریخی ندارد، عرضه میکرد، یعنی امریکاییان را به هفتاد دو ملّیت تقسیم میکرد، گسستهخرد شمرده نمیشد، اما چنین تقسیمی در مورد یهودیان ایرانی با دو هزار و پانصد سال سابقۀ ایرانی بودن، اعراب ایرانی با دو هزار سال سابقۀ حضور در ایران خالی از اشکال است. اگر جمعیت متنوع ایالات متحده، که نیمی از جمعیت آن مهاجران صد سال اخیر و فرزندان آنها هستند، جمعیتی که majority-minority یا اکثریت اقلیت خوانده میشوند، به اجماع همۀ مردم ایالات متحده یک «ملّت» است، معلوم نیست که چرا ملّتی دو هزار و پانصد ساله باید به گروههای زبانی و قومی چند ده هزار نفره تقسیم کرد؟ متن انگلیسی کتاب را دانشگاه به ظاهر معتبر پرینستُن منتشر کرده که، افزون بر دبیران مجموعۀ «خاورمیانه»، دستکم باید دو برّرس پیش از انتشار متن را مطالعه کرده باشند. معنای این «اقوام»ـ وـ «ملّیتها»سازیها برای ایران چیست؟ چرا در مدت بیش از بیست سال انتشار دو ترجمه از کتابی که کاری جز جعل تاریخ برای حزب توده نمیکند، در دانشگاههای کشور درس داده میشود و چرا دانشگاه بومی شده حتیٰ توان تدوین یک کتاب تاریخ معاصر ایران را ندارد که رطب و یابس آبراهامیان رقابت کند؟ 🖊
🔸 ملیتسازی جعلی، سرمقاله شماره شانزدهم سیاستنامه، نوروز ۱۴۰۰، صص۸-۴
💡كانال اختصاصي نشر آثار و آراء جواد طباطبايي
@javadtabatabai
📋وقتی به متن انگلیسی ایران بین دو انقلاب مراجعه میکنیم معلوم میشود که که «فارس» در ترجمۀ Persians آمده که در واقع به معنای ایرانیان است. در متن انگلیسی نخست Iranians به معنای همۀ ایرانیان و Persians به معنای ایرانیان فارسیزبان آمده، که تقسیمبندی شگفتی است، اما عجیبتر ترجمۀ فارسی است که دلالت قومی و تجزبهطلبانه دارد. کرد، بلوچ، مازندانی و ... در زبان انگلیسی به همان اندازه ذیل Persians قرار میگیرد که Iranians. این هر دو کلمه بر همۀ مردم ایران، به عنوان ملّت، دلالت دارد. کرد، بلوچ، مازندانی و ... به همان اندازه ایرانی است که بقیۀ شهروندان ایرانی، اگرچه برخی از آنان به یکی از زبانهای و برخی دیگر به زبان غیر ایرانی سخن میگویند. تقسیمبندی با تقسیم ایرانیان به «فارس» آغاز میشود و با «ترکزبانان» ادامه پیدا میکند و بعد میرسیم به «عرب» در ترجمۀ فارسی و Arabs در متن انگلیسی. چنین مینماید که اینجا، به خلاف دومین بخش تقسیم قومی، که زبان بود، قومی است و بعد میرسیم به «غیر مسلمانان» که معیاری دینی است. منابع این تقسیمبندی، افزون بر گزارش وزارت امور خارجۀ انگلستان و گزارشی امریکایی، مقالههایی از نویسندگان حزب کمونیست شوروی و مقالهای از مجلۀ دنیا با عنوان «مسئلۀ ملّیتها در ایران» است که برای پیشبرد اهداف خاصِّ حزب کمونیست شوروی و شعبۀ داخلی آن، حزب توده، نوشته بود. بعید مینماید که اگر کسی چنین تقسیمبندی از ساختار جمعیتی ایالات متحده، که از هفتاد و دو ملّت تشکیل شده و بیش از دو سده و نیم سابقۀ تاریخی ندارد، عرضه میکرد، یعنی امریکاییان را به هفتاد دو ملّیت تقسیم میکرد، گسستهخرد شمرده نمیشد، اما چنین تقسیمی در مورد یهودیان ایرانی با دو هزار و پانصد سال سابقۀ ایرانی بودن، اعراب ایرانی با دو هزار سال سابقۀ حضور در ایران خالی از اشکال است. اگر جمعیت متنوع ایالات متحده، که نیمی از جمعیت آن مهاجران صد سال اخیر و فرزندان آنها هستند، جمعیتی که majority-minority یا اکثریت اقلیت خوانده میشوند، به اجماع همۀ مردم ایالات متحده یک «ملّت» است، معلوم نیست که چرا ملّتی دو هزار و پانصد ساله باید به گروههای زبانی و قومی چند ده هزار نفره تقسیم کرد؟ متن انگلیسی کتاب را دانشگاه به ظاهر معتبر پرینستُن منتشر کرده که، افزون بر دبیران مجموعۀ «خاورمیانه»، دستکم باید دو برّرس پیش از انتشار متن را مطالعه کرده باشند. معنای این «اقوام»ـ وـ «ملّیتها»سازیها برای ایران چیست؟ چرا در مدت بیش از بیست سال انتشار دو ترجمه از کتابی که کاری جز جعل تاریخ برای حزب توده نمیکند، در دانشگاههای کشور درس داده میشود و چرا دانشگاه بومی شده حتیٰ توان تدوین یک کتاب تاریخ معاصر ایران را ندارد که رطب و یابس آبراهامیان رقابت کند؟ 🖊
🔸 ملیتسازی جعلی، سرمقاله شماره شانزدهم سیاستنامه، نوروز ۱۴۰۰، صص۸-۴
💡كانال اختصاصي نشر آثار و آراء جواد طباطبايي
@javadtabatabai
لیبراسیون/لیبرالیسم
Photo
نظم جهانی علیه شرارت و حکومت جهانی
آنچه که اکنون به عنوان نظم جهانی میشناسیم زاده چهار قرن پیش، در یک نشست برای صلح بعد از جنگهای سی ساله اروپا در وستفالیای آلمان است که بدون حضور و حتی اطلاع بسیاری از کشورها صورت گرفته است. تا قبل از آن، مفهوم نظم جهانی در دنیا بیشتر تلاش برای تشکیل «حکومت واحد جهانی» تحت سیطره امپراتوری یا دین بود.
معاهده صلح وستفالی نقطه عطفی در تاریخ ملتها بود. واحد سازنده نظم اروپا دیگر تبدیل به دولت شد، و «امپراتوری» و «کلیسای اعتراف» در آن وجود نداشت. حق هر کشور امضا کننده در تعیین ساختار داخلی و گرایش مذهبی خود بدون دخالت دیگران به رسمیت شناخته شد، و اصول یک نظام روابط بین الملل شکل گرفت که چنانچه دولتی، شروط اولیه وستفالی را میپذیرفت همچون یک شهروند جهانی به رسمیت شناخته میشد که میتواند فرهنگ و سیاست و مذهب و رهنمودهای داخلی خود را داشته باشد و حتی به وسیله نظم جهانی در برابر مداخلات دیگران محافظت شود.
بعد از این بود که در سیاست این مفهوم ماکیاولیستی فراگیر شد که «دوست دائمی و دشمن دائمی نداریم».
تمام کشورهای غربی و شرقی که در مسیر توسعه قرار گرفتند به علت تن دادن به نظام نوین بین الملل توانستند منافع ملی خود را حفظ کنند.
امپراتوران ژاپن که خود را «خدایگان هبوط کرده در زمین»(2)میدانستند و خود را به مدت دو قرن از نظم جهانی خارج نگه داشتند، متوجه شدند که «ادامه توسل به قوانین باستانی به معنای عدم فهم روح حاکم بر این زمان خواهد بود.»(3) وبعدها توانستند با بستن پیمان تجاری با بریتانیا، جان تازهای به ژاپن ببخشند و حتی بعدها روسیه را به عنوان کشور غربی شکست دهند.
چین هم که بر رویکرد سنتی خود یعنی طرد اجنبی با بیتفاوتی خونسردانه و پیروی از فضیلتهای خاص چینی تاکید میکرد و خود را به عنوان «ارباب هر آنچه بر زمین است» میدانست، به ناچار به این نظام تن داد و اکنون از قدرتهای جهانی محسوب میشود. زمانی که تاریخ میرفت تا هندیها را وارد بازی بیهوده منافع ابر قدرتها کند آنها تصمیم گرفتند طرف منافع ملی خود را بگیرند و این بود که جواهر لعل نهرو گفت:«هنر اجرای سیاست خارجی یک کشور، در یافتن راهی نهفته است که برای کشور بیشترین مزایا را دارد. ما ممکن است درباره نیت خیر بین المللی حرف بزنیم اما در تحلیل نهایی فقط در جهت منافع کشورمان عمل میکنیم».
موضوع اصلی این است که انقلابهای ایدئولوژیک هیچگاه برای منافع ملی قدم برنداشتند و نخواهند توانست با توسل به شامورطی بازی صندوق رأی و دموکراسی بحرانهای بین المللی خود را که اساسا با نظام نوین آن دشمنی دارند را حل کنند.
نمیتوان نظام نوین بین الملل که مبدع آن غرب متجدد است را تهدید به نابودی و برهم زدن آن کرد اما از همان نظام انتظار داشت که شما را نه تنها تحریم نکند بلکه حمایت کند.
در حضور نظام بین الملل دیگر نمیتوان داعیه تشکیل حکومت جهانی کرد و علیه آن شورید.
دیگر نمیتوان چون راهب نیلوفه پنداشت که«تزار روسیه یگانه امپراتور همه مسیحیان عالم است»
و یا همچون تزار نمیتوان گفت:«فورا باید یک نظام مبتنی بر حقیقتهای مذهب جاودان ما، جایگزین نظام فعلی(وستفالی) گردد» چرا که سرانجامش شکست است.
درسی که جامعه بین الملل میتوانست از انقلاب فرانسه بگیرد تا در انقلاب خاورمیانه تکرار نکند این بود که یک انقلاب ایدئولوژیک داخلی، تا چه حد میتواند تعادل بین الملل را برهم زند و خشونت و وحشتهای جهانی به بارآورد.
حکم فرمایی وحشت و ترس تصادفی نیست، بلکه جز نهادین هر انقلاب است.
۱-نظم جهانی تاملی در ویژگی ملتها و جریان تاریخ هنری کسینجر
(2)john w Dower war without mercy...222
(3)president Millard Fillmore to the emperor of japan...256
✍سهیل حیدری
آنچه که اکنون به عنوان نظم جهانی میشناسیم زاده چهار قرن پیش، در یک نشست برای صلح بعد از جنگهای سی ساله اروپا در وستفالیای آلمان است که بدون حضور و حتی اطلاع بسیاری از کشورها صورت گرفته است. تا قبل از آن، مفهوم نظم جهانی در دنیا بیشتر تلاش برای تشکیل «حکومت واحد جهانی» تحت سیطره امپراتوری یا دین بود.
معاهده صلح وستفالی نقطه عطفی در تاریخ ملتها بود. واحد سازنده نظم اروپا دیگر تبدیل به دولت شد، و «امپراتوری» و «کلیسای اعتراف» در آن وجود نداشت. حق هر کشور امضا کننده در تعیین ساختار داخلی و گرایش مذهبی خود بدون دخالت دیگران به رسمیت شناخته شد، و اصول یک نظام روابط بین الملل شکل گرفت که چنانچه دولتی، شروط اولیه وستفالی را میپذیرفت همچون یک شهروند جهانی به رسمیت شناخته میشد که میتواند فرهنگ و سیاست و مذهب و رهنمودهای داخلی خود را داشته باشد و حتی به وسیله نظم جهانی در برابر مداخلات دیگران محافظت شود.
بعد از این بود که در سیاست این مفهوم ماکیاولیستی فراگیر شد که «دوست دائمی و دشمن دائمی نداریم».
تمام کشورهای غربی و شرقی که در مسیر توسعه قرار گرفتند به علت تن دادن به نظام نوین بین الملل توانستند منافع ملی خود را حفظ کنند.
امپراتوران ژاپن که خود را «خدایگان هبوط کرده در زمین»(2)میدانستند و خود را به مدت دو قرن از نظم جهانی خارج نگه داشتند، متوجه شدند که «ادامه توسل به قوانین باستانی به معنای عدم فهم روح حاکم بر این زمان خواهد بود.»(3) وبعدها توانستند با بستن پیمان تجاری با بریتانیا، جان تازهای به ژاپن ببخشند و حتی بعدها روسیه را به عنوان کشور غربی شکست دهند.
چین هم که بر رویکرد سنتی خود یعنی طرد اجنبی با بیتفاوتی خونسردانه و پیروی از فضیلتهای خاص چینی تاکید میکرد و خود را به عنوان «ارباب هر آنچه بر زمین است» میدانست، به ناچار به این نظام تن داد و اکنون از قدرتهای جهانی محسوب میشود. زمانی که تاریخ میرفت تا هندیها را وارد بازی بیهوده منافع ابر قدرتها کند آنها تصمیم گرفتند طرف منافع ملی خود را بگیرند و این بود که جواهر لعل نهرو گفت:«هنر اجرای سیاست خارجی یک کشور، در یافتن راهی نهفته است که برای کشور بیشترین مزایا را دارد. ما ممکن است درباره نیت خیر بین المللی حرف بزنیم اما در تحلیل نهایی فقط در جهت منافع کشورمان عمل میکنیم».
موضوع اصلی این است که انقلابهای ایدئولوژیک هیچگاه برای منافع ملی قدم برنداشتند و نخواهند توانست با توسل به شامورطی بازی صندوق رأی و دموکراسی بحرانهای بین المللی خود را که اساسا با نظام نوین آن دشمنی دارند را حل کنند.
نمیتوان نظام نوین بین الملل که مبدع آن غرب متجدد است را تهدید به نابودی و برهم زدن آن کرد اما از همان نظام انتظار داشت که شما را نه تنها تحریم نکند بلکه حمایت کند.
در حضور نظام بین الملل دیگر نمیتوان داعیه تشکیل حکومت جهانی کرد و علیه آن شورید.
دیگر نمیتوان چون راهب نیلوفه پنداشت که«تزار روسیه یگانه امپراتور همه مسیحیان عالم است»
و یا همچون تزار نمیتوان گفت:«فورا باید یک نظام مبتنی بر حقیقتهای مذهب جاودان ما، جایگزین نظام فعلی(وستفالی) گردد» چرا که سرانجامش شکست است.
درسی که جامعه بین الملل میتوانست از انقلاب فرانسه بگیرد تا در انقلاب خاورمیانه تکرار نکند این بود که یک انقلاب ایدئولوژیک داخلی، تا چه حد میتواند تعادل بین الملل را برهم زند و خشونت و وحشتهای جهانی به بارآورد.
حکم فرمایی وحشت و ترس تصادفی نیست، بلکه جز نهادین هر انقلاب است.
۱-نظم جهانی تاملی در ویژگی ملتها و جریان تاریخ هنری کسینجر
(2)john w Dower war without mercy...222
(3)president Millard Fillmore to the emperor of japan...256
✍سهیل حیدری
☀️دموکراسی، خوب باشه یا بد، فلسفهای داره؛ و اون فلسفه اینه که اگر اکثریتی از مردم اراده کنند که فرمانده کل قوای اجرایی کشور که سیاستهای کلی مملکت رو تنظیم میکنه از مسند قدرت به زیر بکشند، بدون اینکه از بینی کسی خون بیاد بتونند این کار رو بکنند. آیا ما میتونیم این کار رو در ایران بکنیم؟ خیر. پس دموکراسی و جمهوری و این چیزها وجود خارجی ندارد برای ما. پس شرکت در انتخابات ایران، شرکت در انتخابات نیست. سهیم شدن در برنامه خلیفهست (نه حتی خم کردن برنامه خلیفه به سمتی خاص).
این رو به یک شهروند میانگین تحصیلکرده ایرانی بگی میگه «اینو که همه میدونیم». ولی نمیدونند. اینکه دانستهای در دسترس همگان باشه، معنیش این نیست که همه میدونندش. قصه موسی و بنیاسرائیل رو همه خوندن، اما بیشترشون نمیدوننش.
خیلیها دانستن رو با «آره شنیدم» اشتباه میگیرند. دانستن، رویت یک جوک در اینستاگرام نیست، که وقتی جای دیگه بازنشر شدهش رو دیدی، بگی آره دیدمش! دانستن اتفاقیه که تکلیفت رو طراحی میکنه.
Eric
@cafe_andishe95
این رو به یک شهروند میانگین تحصیلکرده ایرانی بگی میگه «اینو که همه میدونیم». ولی نمیدونند. اینکه دانستهای در دسترس همگان باشه، معنیش این نیست که همه میدونندش. قصه موسی و بنیاسرائیل رو همه خوندن، اما بیشترشون نمیدوننش.
خیلیها دانستن رو با «آره شنیدم» اشتباه میگیرند. دانستن، رویت یک جوک در اینستاگرام نیست، که وقتی جای دیگه بازنشر شدهش رو دیدی، بگی آره دیدمش! دانستن اتفاقیه که تکلیفت رو طراحی میکنه.
Eric
@cafe_andishe95
⚜️در دوران طفولیت جوامع،روسای مملکت،مقررات آن را تعیین میکنند؛
بعدها
مقررات روسای مملکت را تعیین میکند.
====
دموکراسی باید همیشه از دو افراط احتراز کند:یکی روح عدم مساوات که او را به حکومت اشرافی و حاکمیت استبدادی سوق می دهد و دیگری روح مساوات مفرط که او را به استبداد سخت میکشاند.
شارل دو مونتسکیو
@cafe_andishe95
بعدها
مقررات روسای مملکت را تعیین میکند.
====
دموکراسی باید همیشه از دو افراط احتراز کند:یکی روح عدم مساوات که او را به حکومت اشرافی و حاکمیت استبدادی سوق می دهد و دیگری روح مساوات مفرط که او را به استبداد سخت میکشاند.
شارل دو مونتسکیو
@cafe_andishe95
☑️امتناع از مشارکت به مثابه مقاومت مدنی خشونت پرهیز
📍یک نوع مهم مبارزه مدنی را «امتناع اعتراضی» distrust - protest abstentionمی گویند.
این نوع مبارزه خشونت پرهیز زمانی شکل می گیرد که مردم به همراه پاره ای از اپوزیسیون و مخالفین رادیکال (دیزیدنت ها) علارغم پذیرش و اهمیت مقوله انتخابات در ساختار سیاسی جامعه به این نتیجه می رسند که مشترکا برای اعتراض و مغلوب کردن حکومت در تصمیم غلطی که اتخاذ کرده است از شرکت در انتخابات دوری و امتناع کنند.
معمولا امتناع از رای دادن توسط مردم یا احزاب سیاسی به دلایل مختلفی صورت می گیرد.
گرایش «امتناع از رای دادن» در مردم زمانی پا می گیرد که آنها متقاعد می شوند که راه حل بهبود زندگی مادی و اجتماعی خود را نمی توانند از صندوق های رای بیرونبکشند
این متفاوت از راهکار آنارشیستهای چپ و راست است که شعار رای بی رای را سرلوحه کار خود دارند و در نظام آزاد دموکراتیک هم هرگز رای نخواهند داد.
مثل آنارشیست چپ اِما گلدمن.
در راستای تحقق فرهنگ دموکراتیک قرار نیست فتیش بت پرستی از صندوق رای را بیاموزیم!
قرار نیست دینباره ایی باشیم که صندوق رای را بدون توجه به زمینه ها و اَشکال و اِشکالاتش مانند ضریح مقدس تقدیس کنیم و عزت نفس خود را در پایش قربانی.
یعنی با هر خفتی فقط اصالت با صندوق رای باشد یا اینمقدار دونمایه که دموکراسی را به صندوق رای تقلیل دهیم
.یا این دگماتیسم که جز رای راهی نیست،و مثل کمونیستها که تنها راه انقلاب را میشناسند ما هم تنها راه صندوق رای را بشناسیم!مسائل متعدد و متکثر تنها یک راه حل ندارند.نباید فکر کرد صندوق رای شاه کلیدی برای باز کردن تمام درهاست.
نیروی مستبد نیز با علم به این خواری و خفت تئوریک چون میداند هر کاری هم بکند،رای دادن عده ایی چک سفید امضا است،خوب جری تر شده و هر کاری خواهد کرد!
یا این خیال خام که رای گیری در توتالیتاریسم تمرین دموکراسی است و..
فرایند رای گیری فقط یک ابزار نهایی برای تشخیص گرایش شهروندان به برنامه های نامزدهاست و نه هدف و غایتی در خود.
وقتی زمینه ها و شرایط تحقق دموکراسی و آزادی که اولویت قبلی است مانند آزادی های اساسی،سکولاریسم،قانون اساسی آزادی محور،آزادی و تشکیل جامعه مدنی و قدرت اجرایی واقعی نهاد مورد نظر و..فراهم گردد تازه انتخابات بکار واقعی می آید و از چرخ پنجم بودن به یکی از چرخ های اساسی بدل می شود.
افق مصدود و مسموم اصلاحطلبان مجرایی کاذب برای جریان یابی خود درون دستگاه اقتدار و تثبیت موقعیت و قدرت جناح خود برای سهمخواهی از قدرت است که حداقلی از پرنسیپهای اخلاقی در مواجهه با استبداد را نیز ندارد.سر خم کردن و عبودیت مقابل قدرت مسلط،لجنمال کردن و تخریب مفاهیم ارزشمند مثل دموکراسی ،مبارزه مدنی،تمرین دموکراسی بیی اصولی و باری به هر جهت بودن و سازش دادن خود با هر خفتی که بر اینان تحمیل میشود.نداشتن خط قرمز و حدود مشخص آنها را در مقامی نازلتر از اصولگرایان قرار می دهد.
وقتی به طور پیش فرض با خودم عهد بسته ام در همۀ انتخابات شرکت کنم معنی آن اینست که نه اصولی سیاسی دارم و نه پرنسیپ اخلاقی؛طرف مقابل هم با علم بر این موضوع هر گونه که اراده کند مرا بازی می دهد.
دروغهای مهوع تمرین دموکراسی در نظام مقدس،باز شدن فضا با دیو سازی کاذب از طرف مقابل و بازی با احساسات رای دهنده همه فریبهایی نخنماست.
در فضای آزاد اکثریت و اقلیت به نفع فلان شخص یا گروه معنی دارد و در فضای بسته این اکثریت به فرض تشکیل مبتنی بر ترس و وحشت و کاذب است.
انتخابات بدون عنصر لیبرالی مقدم یعنی آزادی های اساسی هرگز قدمی در جهت تمرین دموکراسی هم نیست چه برسد تحقق دموکراسی.
دروغ به خطر افتادن جمهوریت و دموکراسی در ساختار توتالیتر با عدم مشارکت هم از لطیفه های بی مزده این جماعت روشنفکر نماست.
اخلاق رمگی و بردگی اینان باعث میشود که حاکمیت بتواند کمی و کاستی هایش را به انتخاب مردم و قوۀ مجریه ایی که بد انتخاب شده احاله دهد و به ریش همین رای دهنگان بخندد و آنها را در حکم ابزاری برای مشروعیت خود ببیند و مدعی شود اگر اینان آزاد و صاحب اختیار نبودند مشارکت 70درصدی هم نداشتند!و کاسه کوزه های خرابکاریها هم در نهایت سر انتخاب کنندگان شکسته می شود و از آنها سو استفاده می شود.
اصول اخلاقی فرد آزاد اینجا به کمکش می آید تا مقابل این جریان بایستد از حداقل حقوق خود دفاع کند و در بازیهای خفت آور که آورده ایی ندارد مشارکتی نداشته باشد.
تنها گذاشتن مستبدین اصل اساسی مبارزه مدنی است.
مهر تایید نزدن بر بازی چینش شده،خود نشان عزت نفس و مقهور نبودن مقابل ظلم است.
@cafe_andishe95
📍یک نوع مهم مبارزه مدنی را «امتناع اعتراضی» distrust - protest abstentionمی گویند.
این نوع مبارزه خشونت پرهیز زمانی شکل می گیرد که مردم به همراه پاره ای از اپوزیسیون و مخالفین رادیکال (دیزیدنت ها) علارغم پذیرش و اهمیت مقوله انتخابات در ساختار سیاسی جامعه به این نتیجه می رسند که مشترکا برای اعتراض و مغلوب کردن حکومت در تصمیم غلطی که اتخاذ کرده است از شرکت در انتخابات دوری و امتناع کنند.
معمولا امتناع از رای دادن توسط مردم یا احزاب سیاسی به دلایل مختلفی صورت می گیرد.
گرایش «امتناع از رای دادن» در مردم زمانی پا می گیرد که آنها متقاعد می شوند که راه حل بهبود زندگی مادی و اجتماعی خود را نمی توانند از صندوق های رای بیرونبکشند
این متفاوت از راهکار آنارشیستهای چپ و راست است که شعار رای بی رای را سرلوحه کار خود دارند و در نظام آزاد دموکراتیک هم هرگز رای نخواهند داد.
مثل آنارشیست چپ اِما گلدمن.
در راستای تحقق فرهنگ دموکراتیک قرار نیست فتیش بت پرستی از صندوق رای را بیاموزیم!
قرار نیست دینباره ایی باشیم که صندوق رای را بدون توجه به زمینه ها و اَشکال و اِشکالاتش مانند ضریح مقدس تقدیس کنیم و عزت نفس خود را در پایش قربانی.
یعنی با هر خفتی فقط اصالت با صندوق رای باشد یا اینمقدار دونمایه که دموکراسی را به صندوق رای تقلیل دهیم
.یا این دگماتیسم که جز رای راهی نیست،و مثل کمونیستها که تنها راه انقلاب را میشناسند ما هم تنها راه صندوق رای را بشناسیم!مسائل متعدد و متکثر تنها یک راه حل ندارند.نباید فکر کرد صندوق رای شاه کلیدی برای باز کردن تمام درهاست.
نیروی مستبد نیز با علم به این خواری و خفت تئوریک چون میداند هر کاری هم بکند،رای دادن عده ایی چک سفید امضا است،خوب جری تر شده و هر کاری خواهد کرد!
یا این خیال خام که رای گیری در توتالیتاریسم تمرین دموکراسی است و..
فرایند رای گیری فقط یک ابزار نهایی برای تشخیص گرایش شهروندان به برنامه های نامزدهاست و نه هدف و غایتی در خود.
وقتی زمینه ها و شرایط تحقق دموکراسی و آزادی که اولویت قبلی است مانند آزادی های اساسی،سکولاریسم،قانون اساسی آزادی محور،آزادی و تشکیل جامعه مدنی و قدرت اجرایی واقعی نهاد مورد نظر و..فراهم گردد تازه انتخابات بکار واقعی می آید و از چرخ پنجم بودن به یکی از چرخ های اساسی بدل می شود.
افق مصدود و مسموم اصلاحطلبان مجرایی کاذب برای جریان یابی خود درون دستگاه اقتدار و تثبیت موقعیت و قدرت جناح خود برای سهمخواهی از قدرت است که حداقلی از پرنسیپهای اخلاقی در مواجهه با استبداد را نیز ندارد.سر خم کردن و عبودیت مقابل قدرت مسلط،لجنمال کردن و تخریب مفاهیم ارزشمند مثل دموکراسی ،مبارزه مدنی،تمرین دموکراسی بیی اصولی و باری به هر جهت بودن و سازش دادن خود با هر خفتی که بر اینان تحمیل میشود.نداشتن خط قرمز و حدود مشخص آنها را در مقامی نازلتر از اصولگرایان قرار می دهد.
وقتی به طور پیش فرض با خودم عهد بسته ام در همۀ انتخابات شرکت کنم معنی آن اینست که نه اصولی سیاسی دارم و نه پرنسیپ اخلاقی؛طرف مقابل هم با علم بر این موضوع هر گونه که اراده کند مرا بازی می دهد.
دروغهای مهوع تمرین دموکراسی در نظام مقدس،باز شدن فضا با دیو سازی کاذب از طرف مقابل و بازی با احساسات رای دهنده همه فریبهایی نخنماست.
در فضای آزاد اکثریت و اقلیت به نفع فلان شخص یا گروه معنی دارد و در فضای بسته این اکثریت به فرض تشکیل مبتنی بر ترس و وحشت و کاذب است.
انتخابات بدون عنصر لیبرالی مقدم یعنی آزادی های اساسی هرگز قدمی در جهت تمرین دموکراسی هم نیست چه برسد تحقق دموکراسی.
دروغ به خطر افتادن جمهوریت و دموکراسی در ساختار توتالیتر با عدم مشارکت هم از لطیفه های بی مزده این جماعت روشنفکر نماست.
اخلاق رمگی و بردگی اینان باعث میشود که حاکمیت بتواند کمی و کاستی هایش را به انتخاب مردم و قوۀ مجریه ایی که بد انتخاب شده احاله دهد و به ریش همین رای دهنگان بخندد و آنها را در حکم ابزاری برای مشروعیت خود ببیند و مدعی شود اگر اینان آزاد و صاحب اختیار نبودند مشارکت 70درصدی هم نداشتند!و کاسه کوزه های خرابکاریها هم در نهایت سر انتخاب کنندگان شکسته می شود و از آنها سو استفاده می شود.
اصول اخلاقی فرد آزاد اینجا به کمکش می آید تا مقابل این جریان بایستد از حداقل حقوق خود دفاع کند و در بازیهای خفت آور که آورده ایی ندارد مشارکتی نداشته باشد.
تنها گذاشتن مستبدین اصل اساسی مبارزه مدنی است.
مهر تایید نزدن بر بازی چینش شده،خود نشان عزت نفس و مقهور نبودن مقابل ظلم است.
@cafe_andishe95
من وقتی از زیستن در دایره حقیقت سخن می گویم، طبیعتا فقط فراورده های فکری مفهومی را در نظر ندارم، چیزهایی نظیر اعتراض یا نامه نگاری های گروهی از روشنفکران. هر شخص یا گروهی که به هر طریقی در برابر ملعبه شدن سر به شورش بردارد در واقع پا در دایره زندگی در حقیقت گذاشته است: از نامه روشنفکران گرفته تا اعتصاب کارگران، از کنسرت یک گروه راک گرفته تا تظاهرات دانشجویی، از رأی ندادن در انتخابات نمایشی گرفته تا نطقی علنی در کنگرهای رسمی، یا حتی اعتصاب غذا.
اگر سرکوب اهداف زندگی فرایندی پیچیده است، و اگر این سرکوب مبتنی بر انواع گوناگون کنترل بر همه جلوه های زندگی است، پس با همین حساب هر نوع به جلوه درآوردن آزادانه زندگی نظام پساتوتالیتر را به شکلی غیرمستقیم از نظر سیاسی به خطر می اندازد، حتی جلوه هایی از زندگی که در جوامع دیگر هیچ اهمیت سیاسی بالقوه ای ندارد، چه رسد به قدرت انفجاری.
قدرت بی قدرتان-واسلاو هاول
@cafe_andishe95
اگر سرکوب اهداف زندگی فرایندی پیچیده است، و اگر این سرکوب مبتنی بر انواع گوناگون کنترل بر همه جلوه های زندگی است، پس با همین حساب هر نوع به جلوه درآوردن آزادانه زندگی نظام پساتوتالیتر را به شکلی غیرمستقیم از نظر سیاسی به خطر می اندازد، حتی جلوه هایی از زندگی که در جوامع دیگر هیچ اهمیت سیاسی بالقوه ای ندارد، چه رسد به قدرت انفجاری.
قدرت بی قدرتان-واسلاو هاول
@cafe_andishe95
➕الگوی استعمار ایالات متحده در فیلیپین تا حدود زیادی با الگوی استعماری انگلستان تطابق داشت البته ایالات متحده با صراحت بیشتر و در ابعاد گسترده تری اسباب آشنایی مردم فیلیپین را با اصول شهروندی دموکراتیک فراهم آورد میراث استعمار آمریکا در زمینه های توسعه و نهاد سازی قابل توجه است که برای نمونه میتوان از آموزش و پرورش همگانی، وجود نخبگان سیاسی فعال، و مطبوعات آزاد نام برد. رقابت های انتخاباتی در دوران پیش از استقلال برای مردم فیلیپین فرصتی را فراهم آورد تا به تشکیل احزاب و ائتلاف های سیاسی روی آورده و راه و رسم دموکراسی را تجربه کنند.
الگوی استعماری انگلستان و آمریکا؛ برقراری حکومت قانون از طریق نهاد های اداری کارآمد بود که پیوسته به سوی بومی شدن پیش میرفت و نخبگان تحصیلکرده بومی را از تجربه رهبری سیاسی و حکومت انتخابی برخوردار میساخت.
📚سیمور مارتین لیپست
@cafe_andishe95
الگوی استعماری انگلستان و آمریکا؛ برقراری حکومت قانون از طریق نهاد های اداری کارآمد بود که پیوسته به سوی بومی شدن پیش میرفت و نخبگان تحصیلکرده بومی را از تجربه رهبری سیاسی و حکومت انتخابی برخوردار میساخت.
📚سیمور مارتین لیپست
@cafe_andishe95