◼️ما در اجتماعی زندگی میکنیم که در آن جایی برای آزادمردان نیست.
تنها کشیشانی در امانند که مذهب را به خدمت حکومت و بانک بگمارند و هنرمندانی که هنر خود را بفروشند و حکیمانی که با دانش خود سوداگری کنند. بقیه هم هر قدر که معدود باشند به زندان میافتند، تبعید میشوند و تحت نظر قرار میگیرند، مشروط بر اینکه مامور حاکم بنا به مقتضیات، سرشان را بیصدا زیر آب نکند.
📚نان و شراب-اینیاتسیو سیلونه
=============
🎨نقاشی:سومِ ماه می 1808
اثر فرانسیسکو گویا-مربوط به سال 1814
( اعدام گروهیِ مردم شورشی مادرید توسط سربازان فرانسوی در زمان ناپلئون اول)
@cafe_andishe95
تنها کشیشانی در امانند که مذهب را به خدمت حکومت و بانک بگمارند و هنرمندانی که هنر خود را بفروشند و حکیمانی که با دانش خود سوداگری کنند. بقیه هم هر قدر که معدود باشند به زندان میافتند، تبعید میشوند و تحت نظر قرار میگیرند، مشروط بر اینکه مامور حاکم بنا به مقتضیات، سرشان را بیصدا زیر آب نکند.
📚نان و شراب-اینیاتسیو سیلونه
=============
🎨نقاشی:سومِ ماه می 1808
اثر فرانسیسکو گویا-مربوط به سال 1814
( اعدام گروهیِ مردم شورشی مادرید توسط سربازان فرانسوی در زمان ناپلئون اول)
@cafe_andishe95
📕 "تئولوژی" عبارت است از فهمِ آرزومندانهی جهان؛ "یعنی فهم جهان، آنگونه که آدمی خود میخواهد و نه آنگونه که جهان هست."
"تفکر تئولوژیک" برای جهان طرحی را مفروض میگیرد و این طرح را بهمنزلهی "طرح پیشین الهی" تلقی میکند؛ آنچنان که گویی تمامی جهان و سراسر تاریخ، از صبح ازل تا شام ابد بر اساس این طرح مفروض الهی حرکت و سیر میکند.
نظامهای تئولوژیک، علیرغم آسیبهای نظری فراوانشان در کسب "شناخت و معرفت صحیح جهان"، حاصل یک "ضرورت انسانی" هستند. این ضرورت از این حقیقت بر میخیزد که اکثر انسانها، حتا بسیاری از متفکران، تحمل روریایی با جهان و "وجود فینفسه" را ندارند. لذا جهان را نه آنگونه که هست، بلکه آنگونه که خواهانند، میفهمند. مواجهه با "وجود فی نفسه" و جهان همانگونه که هست، شجاعت و قدرت سرشاری را میطلبد که غالباً خارج از توانمندیهای آدمی است.
بیژن عبدالکریمی -پایانِ تئولوژی
@cafe_andishe95
"تفکر تئولوژیک" برای جهان طرحی را مفروض میگیرد و این طرح را بهمنزلهی "طرح پیشین الهی" تلقی میکند؛ آنچنان که گویی تمامی جهان و سراسر تاریخ، از صبح ازل تا شام ابد بر اساس این طرح مفروض الهی حرکت و سیر میکند.
نظامهای تئولوژیک، علیرغم آسیبهای نظری فراوانشان در کسب "شناخت و معرفت صحیح جهان"، حاصل یک "ضرورت انسانی" هستند. این ضرورت از این حقیقت بر میخیزد که اکثر انسانها، حتا بسیاری از متفکران، تحمل روریایی با جهان و "وجود فینفسه" را ندارند. لذا جهان را نه آنگونه که هست، بلکه آنگونه که خواهانند، میفهمند. مواجهه با "وجود فی نفسه" و جهان همانگونه که هست، شجاعت و قدرت سرشاری را میطلبد که غالباً خارج از توانمندیهای آدمی است.
بیژن عبدالکریمی -پایانِ تئولوژی
@cafe_andishe95
🔆ولتر نابغۀ روشنگری🔅
📃ولتر بانام اصلی (فرانسوا ماری آروئه) ۲۱ نوامبر ۱۶۹۴ در پاریس متولد گردید. او از نامدارترین فیلسوفان و نویسندگان فرانسوی عصر روشنگری است. شهرت او به خاطر ذکاوت خارقالعادهاش، مخالفتهایش با کلیسای کاتولیک، حمایتش از آزادی مذهب، آزادی بیان و جدایی دین از سیاست و شجاعتش در بیان نظریات بیپرده است. تمام شور زندگی او در جستجوی عدالت بود. ولتر در تمام سبکهای ادبی و نوشتاری ازجمله نمایشنامه، شعر، رمان، مقاله و نوشتههای تاریخی و علمی دست داشت. او بیش از ۲۰ هزار نامه و بیش از ۲ هزار کتاب و کتابچه نوشت. او مانند بسیاری از متفکران عصر روشنگری دئیست بود و در آثارش اغلب بهنقد عدم مدارا، تعصب مذهبی و ساختار قدرت در فرانسهی عصر خود میپرداخت.
ولتر در سال ۱۷۱۵ اشعاری بر ضد فیلیپ دوم از خاندان اورلئان سرود که باعث زندانی شدن او در باستیل شد. در ایام زندان نام مستعار ولتر را برای خود برگزید. مدت یازده ماه در زندان بود اما با تلاش دوستان و هوادارانش رهایی یافت. در زندان به قدری ضعیف شده بود که دیگر به آدم شباهت نداشت، درعینحال از استحکام و مقاومت روحی برخوردار بود. پس از مدتی سلامت خود را بازیافت و بیپرواتر از گذشته به جنگ مخالفان آزادی و بیداری حرکت کرد. حکام فرانسه نیز به او اهانت کردند و حتی تا آنجا پیشروی کردند که به وی تهمت بدبینی زدند و اوباش را به جان وی انداختند. در همین زمان، آدریان لوکورور هنرپیشهی معروف تئاتر در بستر مرگ آرمید. به سنت مسیحیان، کشیشی را به بالین وی آوردند، اما کشیش برخلاف آئین عیسی مسیح با اینکه خود را نماینده خدای رحمان و رحیم تصور میکرد، نهتنها از این بانوی هنرمند دلجویی نکرد، بلکه با غرور خشونتآمیزی، هنرپیشگی را حرفهای ننگین شمرد و از او استغفار خواست. وقتی با افکار او مواجه شد، با خشم او را ترک کرد و به تحریک کلیسا، پلیس از دفن او خوداری کرد و جسدش را با آهک و زباله سوزاندند و بر گرمی بازار کلیسا افزودند. ولتر که خود شاهد این رویداد بود، چون یکباره آتش شد. بر حکومت و کلیسا این دو متحد قدیمی حملهور شد و خطاب به مردم گفت: «کسی که میگوید: با من همعقیده شو وگرنه خدا تو را لعن خواهد کرد، به کسی میماند که به من میگوید: با من همعقیده شو وگرنه تو را خواهم کشت.» حکمرانان فرانسه که نتوانستند گفتار نیشدار ولتر را تحمل کنند، او را برای بار دوم زندانی کردند و سپس از خاک فرانسه بیرون راندند. ولتر در سال ۱۷۲۶ رهسپار انگلیس شد.
ولتر در سال ۱۷۲۳ منظومهی آنریاد را که دربارهی سلطنت هانری چهارم بود انتشار داد و در ۱۷۲۴ نمایشی را در پاریس روی صحنه برد. در سال ۱۷۲۵ مجبور شد پاریس را ترک گفته و به انگلستان برود. در این زمان بود که با چند تن از شعرای انگلیسی آشنا گشت و مقالاتی به زبان انگلیسی منتشر کرد. وی به سال ۱۷۲۹ به پاریس مراجعت کرد و تراژدی بروتوس را نگاشت و در سال ۱۷۴۸ نمایشنامهی سمیرامیس را بهقصد رقابت با کرهبیون حریف خود نوشت و در سال ۱۷۵۹ کتابی بانام سادهدل به چاپ رساند که در اروپا بسیار محبوب شد. در سال ۱۷۷۶ به انتقاد از آثار شکسپیر پرداخت و قطعات ایرن و آگاتوکل در آن زمان نگاشته شده است.
📗در سال ۱۷۳۴ میلادی، ولتر پس از سوزانده شدن کتاب «نامههای فلسفی انگلیسی» بار دیگر از کشور گریخت. وی به عمارتی در منطقهای مرزی به نام Chateau de Cirey رفت. در آنجا با امیل دوشاتل که همسر مارکوئیز صاحب آن عمارت بود و ۱۲ سال از او کوچکتر بود وارد رابطه شد. رابطه عشقی روشنفکری آنها ۱۶ سال طول کشید. آن دو باهم ۲۱ هزار جلد کتاب جمعآوری و مطالعه کردند که در نوع خود بیسابقه است. شرح این عشق در کتاب «ولتر عاشق» از Nancy Mitford آمده است.
⏱سرانجام ولتر در ۳۰ مه ۱۷۷۸ بدرود زندگی گفت. به دلیل عقاید ضد کلیسایی ولتر مقامهای کلیسا قصد داشتند او را از آیین خاکسپاری مسیحی محروم سازند. به همین دلیل بلافاصله پس از مرگ دوستانش جنازه او را به کلیسایی محلی منتقل کرده و بهسرعت آداب خاکسپاری مسیحی را بهصورت کامل اجرا نمودند. ساعت ۱۱ شب و در سایه تردستی کشیش مهربانی به نام «مینگو» جسدش، شبانه و مخفیانه در صومعه «سلی یر» به خاک سپرده میشود، در حقیقت جسدش در خفا پایتخت را ترک میکند. فرمان ممنوعیت مراسم مذهبی خاکسپاری ولتر پس از اجرای مراسم به این کلیسای محلی رسید. پس از انقلاب فرانسه، در سال ۱۷۹۱ بقایای جسد ولتر به پاریس منتقل و باشکوه تشییع شد. در سال ۱۷۹۱ مجمع ملی انقلاب پیروزمند فرانسه لویی شانزدهم را مجبور کرد اجازه دهد جسد ولتر به پانتئون آورده شود. روی سنگقبر ولتر این عبارت نوشتهشده است «در اینجا ولتر آرمیده است».
@cafe_andishe95
📃ولتر بانام اصلی (فرانسوا ماری آروئه) ۲۱ نوامبر ۱۶۹۴ در پاریس متولد گردید. او از نامدارترین فیلسوفان و نویسندگان فرانسوی عصر روشنگری است. شهرت او به خاطر ذکاوت خارقالعادهاش، مخالفتهایش با کلیسای کاتولیک، حمایتش از آزادی مذهب، آزادی بیان و جدایی دین از سیاست و شجاعتش در بیان نظریات بیپرده است. تمام شور زندگی او در جستجوی عدالت بود. ولتر در تمام سبکهای ادبی و نوشتاری ازجمله نمایشنامه، شعر، رمان، مقاله و نوشتههای تاریخی و علمی دست داشت. او بیش از ۲۰ هزار نامه و بیش از ۲ هزار کتاب و کتابچه نوشت. او مانند بسیاری از متفکران عصر روشنگری دئیست بود و در آثارش اغلب بهنقد عدم مدارا، تعصب مذهبی و ساختار قدرت در فرانسهی عصر خود میپرداخت.
ولتر در سال ۱۷۱۵ اشعاری بر ضد فیلیپ دوم از خاندان اورلئان سرود که باعث زندانی شدن او در باستیل شد. در ایام زندان نام مستعار ولتر را برای خود برگزید. مدت یازده ماه در زندان بود اما با تلاش دوستان و هوادارانش رهایی یافت. در زندان به قدری ضعیف شده بود که دیگر به آدم شباهت نداشت، درعینحال از استحکام و مقاومت روحی برخوردار بود. پس از مدتی سلامت خود را بازیافت و بیپرواتر از گذشته به جنگ مخالفان آزادی و بیداری حرکت کرد. حکام فرانسه نیز به او اهانت کردند و حتی تا آنجا پیشروی کردند که به وی تهمت بدبینی زدند و اوباش را به جان وی انداختند. در همین زمان، آدریان لوکورور هنرپیشهی معروف تئاتر در بستر مرگ آرمید. به سنت مسیحیان، کشیشی را به بالین وی آوردند، اما کشیش برخلاف آئین عیسی مسیح با اینکه خود را نماینده خدای رحمان و رحیم تصور میکرد، نهتنها از این بانوی هنرمند دلجویی نکرد، بلکه با غرور خشونتآمیزی، هنرپیشگی را حرفهای ننگین شمرد و از او استغفار خواست. وقتی با افکار او مواجه شد، با خشم او را ترک کرد و به تحریک کلیسا، پلیس از دفن او خوداری کرد و جسدش را با آهک و زباله سوزاندند و بر گرمی بازار کلیسا افزودند. ولتر که خود شاهد این رویداد بود، چون یکباره آتش شد. بر حکومت و کلیسا این دو متحد قدیمی حملهور شد و خطاب به مردم گفت: «کسی که میگوید: با من همعقیده شو وگرنه خدا تو را لعن خواهد کرد، به کسی میماند که به من میگوید: با من همعقیده شو وگرنه تو را خواهم کشت.» حکمرانان فرانسه که نتوانستند گفتار نیشدار ولتر را تحمل کنند، او را برای بار دوم زندانی کردند و سپس از خاک فرانسه بیرون راندند. ولتر در سال ۱۷۲۶ رهسپار انگلیس شد.
ولتر در سال ۱۷۲۳ منظومهی آنریاد را که دربارهی سلطنت هانری چهارم بود انتشار داد و در ۱۷۲۴ نمایشی را در پاریس روی صحنه برد. در سال ۱۷۲۵ مجبور شد پاریس را ترک گفته و به انگلستان برود. در این زمان بود که با چند تن از شعرای انگلیسی آشنا گشت و مقالاتی به زبان انگلیسی منتشر کرد. وی به سال ۱۷۲۹ به پاریس مراجعت کرد و تراژدی بروتوس را نگاشت و در سال ۱۷۴۸ نمایشنامهی سمیرامیس را بهقصد رقابت با کرهبیون حریف خود نوشت و در سال ۱۷۵۹ کتابی بانام سادهدل به چاپ رساند که در اروپا بسیار محبوب شد. در سال ۱۷۷۶ به انتقاد از آثار شکسپیر پرداخت و قطعات ایرن و آگاتوکل در آن زمان نگاشته شده است.
📗در سال ۱۷۳۴ میلادی، ولتر پس از سوزانده شدن کتاب «نامههای فلسفی انگلیسی» بار دیگر از کشور گریخت. وی به عمارتی در منطقهای مرزی به نام Chateau de Cirey رفت. در آنجا با امیل دوشاتل که همسر مارکوئیز صاحب آن عمارت بود و ۱۲ سال از او کوچکتر بود وارد رابطه شد. رابطه عشقی روشنفکری آنها ۱۶ سال طول کشید. آن دو باهم ۲۱ هزار جلد کتاب جمعآوری و مطالعه کردند که در نوع خود بیسابقه است. شرح این عشق در کتاب «ولتر عاشق» از Nancy Mitford آمده است.
⏱سرانجام ولتر در ۳۰ مه ۱۷۷۸ بدرود زندگی گفت. به دلیل عقاید ضد کلیسایی ولتر مقامهای کلیسا قصد داشتند او را از آیین خاکسپاری مسیحی محروم سازند. به همین دلیل بلافاصله پس از مرگ دوستانش جنازه او را به کلیسایی محلی منتقل کرده و بهسرعت آداب خاکسپاری مسیحی را بهصورت کامل اجرا نمودند. ساعت ۱۱ شب و در سایه تردستی کشیش مهربانی به نام «مینگو» جسدش، شبانه و مخفیانه در صومعه «سلی یر» به خاک سپرده میشود، در حقیقت جسدش در خفا پایتخت را ترک میکند. فرمان ممنوعیت مراسم مذهبی خاکسپاری ولتر پس از اجرای مراسم به این کلیسای محلی رسید. پس از انقلاب فرانسه، در سال ۱۷۹۱ بقایای جسد ولتر به پاریس منتقل و باشکوه تشییع شد. در سال ۱۷۹۱ مجمع ملی انقلاب پیروزمند فرانسه لویی شانزدهم را مجبور کرد اجازه دهد جسد ولتر به پانتئون آورده شود. روی سنگقبر ولتر این عبارت نوشتهشده است «در اینجا ولتر آرمیده است».
@cafe_andishe95
🎙در سیاره کوچک مـــا،
'عـقـایـد'
بیشتر از طاعون و زلزله
موجب بلا شده است...
🎙اصل اساسی و مورد قبول سنا و مردم روم این جمله بود: «دغدغه خاطر بابت بی حرمتی نسبت به خدایان، تنها از آن خدایان است».
🎙آنکه انتظار دارد هر چهار فصل سال بهار باشد، نه خود را میشناسد، نه طبیعت را و نه زندگی را.
ولتر
@cafe_andishe95
'عـقـایـد'
بیشتر از طاعون و زلزله
موجب بلا شده است...
🎙اصل اساسی و مورد قبول سنا و مردم روم این جمله بود: «دغدغه خاطر بابت بی حرمتی نسبت به خدایان، تنها از آن خدایان است».
🎙آنکه انتظار دارد هر چهار فصل سال بهار باشد، نه خود را میشناسد، نه طبیعت را و نه زندگی را.
ولتر
@cafe_andishe95
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یکصد و چهاردهمین سالروز صدور فرمان مشروطیت فرخنده باد.
و امروز هم ما نه انقلاب سرخ میخواهیم و نه استبداد سیاه!
#مشروطه_راه_نجات ایران است.
بازگشت به نظام عقل و عرف و آزادی!
۵۰ سال شکوه پهلوی و بازیابی عظمت ایران در این ۵۰ سال تجربه ی زیسته ی ما در این نظام مدرن است.
@cafe_andishe95
و امروز هم ما نه انقلاب سرخ میخواهیم و نه استبداد سیاه!
#مشروطه_راه_نجات ایران است.
بازگشت به نظام عقل و عرف و آزادی!
۵۰ سال شکوه پهلوی و بازیابی عظمت ایران در این ۵۰ سال تجربه ی زیسته ی ما در این نظام مدرن است.
@cafe_andishe95
⬛️آل احمد و جعلیات غربستیزانه و ارتجاعی⬛️
📍 جلال آل احمد در کتاب غرب زدگی خود راجع به اعدام شیخ فضل الله نوری چنین نوشته است:
"به هر صورت از آن روز بود که نقش غرب زدگی را همچون داغی بر پیشانی ما زدند. و من نعش آن بزرگوار را بر سر دار، همچون پرچمی می دانم که به علامت استیلای غرب زدگی پس از دویست سال بر بام سرای این مملکت افراشته شد."
📄این نتیجه گیری غلط جلال را با آب و تاب در کتاب های درسی به خورد دانش آموزان این مملکت می دهند و گناه بردار کردن شیخ فضل الله را به گردن غرب زدگان می اندازند بگذریم که خود واژه غرب زدگی نیز اصطلاحی "من در آوردی" و تعریف نشده است که می توان آن را همچون برچسبی بر پیشانی هر شخص و جریانی چسباند.
⤵️این واژه من در آوردی از ابداعات سید احمد مهینی یزدی معروف به احمد فردید بود که خود، شیفته ی مارتین هایدگر فیلسوف نازی آلمان هیتلری بود. فردید بین فلسفه پدیدار شناختی هایدگر و عرفان ابن عربی وجه مشترک پیدا می کرد!
📄داستان شیخ فضل الله نوری اما داستان دیگری است. شیخ فضل الله که در ابتدای انقلاب مشروطه در کنار سید عبدالله بهبهانی و سید کاظم طباطبایی قرار داشت بعدا با سید عبدالله بهبهانی اختلاف پیدا کرد و مشروطه را ضد دین تلقی کرد و مشروطه خواهان را مهدورالدم خواند!
محمد علی شاه قاجار هم که با برقراری مشروطه حکومت بی قید و شرط پادشاهی خود را در محدودیت می دید از فتوای شیخ فضل الله و چند تن از امام جمعه های همگام با وی استقبال کرد و کودتایی را سازماندهی کرد که حاصل آن به توپ بستن مجلس و اعدام بسیاری از مشروطه خواهان بود که شیخ آنها را مهدورالدم خوانده بود.
کودتای محمدعلی شاه که شکست خورد شیخ فضل الله به عنوان تئوریسین شرعی کودتا محاکمه و اعدام شد اما نکته مهم این است که در این محاکمه و اعدام هم " غرب زده ها" نقش اصلی را نداشتند بلکه این ماجرا توسط خود روحانیون کارگردانی می شد!
مکاتبات بین سید عبدالله طباطبایی و سید کاظم طباطبایی با علمای نجف باعث شد که مراجع تقلید نجف معروف به آیات ثلاث در تلگرافی که در تاریخ ۲۹ ذیقعده ۱۳۲۵ هجری قمری فرستادند شیخ فضل الله نوری را "مفسد" اعلام کنند! حکم مفسد بودن شیخ فضل الله امضای آیت الله العظمی محمد حسین نجل میرزا خلیل، آیت الله العظمی محمد کاظم خراسانی و آیت الله العظمی عبدالله مازندرانی را دارد!
قاضی دادگاهی که شیخ فضل الله را محاکمه و به اعدام محکوم کرد "شیخ ابراهیم زنجانی" بود. این مرد بیست سال در حوزه علمیه نجف علوم دینی خوانده بود و شاگرد آخوند خراسانی، شیخ محمد لاهیجی و حاجی میرزا خلیل بود
این که اعدام شیخ فضل الله نوری اقدامی غلط بوده یک مساله است و این که این کار غلط را به گردن کسانی غیر از آمرین و عاملین آن بیاندازیم امر دیگری است. بحث درست و غلط بودن این اقدام یک بحث تحلیلی و حقوقی است که هر فرد و جریانی بسته به گرایش سیاسی و فلسفی خود می تواند رأیی متفاوت داشته باشد اما این که این اقدام را از دوش کارگردانان اصلی آن برداریم و به دوش دیگران بیاندازیم تحریف تاریخ است و تحریف تاریخ در سطح کلان و اجتماعی باعث افکار بیمارگونه، تصمیمات غلط و حرکت های اجتماعی بیمار می شود.
م.سرگلزایی
@cafe_andishe95
📍 جلال آل احمد در کتاب غرب زدگی خود راجع به اعدام شیخ فضل الله نوری چنین نوشته است:
"به هر صورت از آن روز بود که نقش غرب زدگی را همچون داغی بر پیشانی ما زدند. و من نعش آن بزرگوار را بر سر دار، همچون پرچمی می دانم که به علامت استیلای غرب زدگی پس از دویست سال بر بام سرای این مملکت افراشته شد."
📄این نتیجه گیری غلط جلال را با آب و تاب در کتاب های درسی به خورد دانش آموزان این مملکت می دهند و گناه بردار کردن شیخ فضل الله را به گردن غرب زدگان می اندازند بگذریم که خود واژه غرب زدگی نیز اصطلاحی "من در آوردی" و تعریف نشده است که می توان آن را همچون برچسبی بر پیشانی هر شخص و جریانی چسباند.
⤵️این واژه من در آوردی از ابداعات سید احمد مهینی یزدی معروف به احمد فردید بود که خود، شیفته ی مارتین هایدگر فیلسوف نازی آلمان هیتلری بود. فردید بین فلسفه پدیدار شناختی هایدگر و عرفان ابن عربی وجه مشترک پیدا می کرد!
📄داستان شیخ فضل الله نوری اما داستان دیگری است. شیخ فضل الله که در ابتدای انقلاب مشروطه در کنار سید عبدالله بهبهانی و سید کاظم طباطبایی قرار داشت بعدا با سید عبدالله بهبهانی اختلاف پیدا کرد و مشروطه را ضد دین تلقی کرد و مشروطه خواهان را مهدورالدم خواند!
محمد علی شاه قاجار هم که با برقراری مشروطه حکومت بی قید و شرط پادشاهی خود را در محدودیت می دید از فتوای شیخ فضل الله و چند تن از امام جمعه های همگام با وی استقبال کرد و کودتایی را سازماندهی کرد که حاصل آن به توپ بستن مجلس و اعدام بسیاری از مشروطه خواهان بود که شیخ آنها را مهدورالدم خوانده بود.
کودتای محمدعلی شاه که شکست خورد شیخ فضل الله به عنوان تئوریسین شرعی کودتا محاکمه و اعدام شد اما نکته مهم این است که در این محاکمه و اعدام هم " غرب زده ها" نقش اصلی را نداشتند بلکه این ماجرا توسط خود روحانیون کارگردانی می شد!
مکاتبات بین سید عبدالله طباطبایی و سید کاظم طباطبایی با علمای نجف باعث شد که مراجع تقلید نجف معروف به آیات ثلاث در تلگرافی که در تاریخ ۲۹ ذیقعده ۱۳۲۵ هجری قمری فرستادند شیخ فضل الله نوری را "مفسد" اعلام کنند! حکم مفسد بودن شیخ فضل الله امضای آیت الله العظمی محمد حسین نجل میرزا خلیل، آیت الله العظمی محمد کاظم خراسانی و آیت الله العظمی عبدالله مازندرانی را دارد!
قاضی دادگاهی که شیخ فضل الله را محاکمه و به اعدام محکوم کرد "شیخ ابراهیم زنجانی" بود. این مرد بیست سال در حوزه علمیه نجف علوم دینی خوانده بود و شاگرد آخوند خراسانی، شیخ محمد لاهیجی و حاجی میرزا خلیل بود
این که اعدام شیخ فضل الله نوری اقدامی غلط بوده یک مساله است و این که این کار غلط را به گردن کسانی غیر از آمرین و عاملین آن بیاندازیم امر دیگری است. بحث درست و غلط بودن این اقدام یک بحث تحلیلی و حقوقی است که هر فرد و جریانی بسته به گرایش سیاسی و فلسفی خود می تواند رأیی متفاوت داشته باشد اما این که این اقدام را از دوش کارگردانان اصلی آن برداریم و به دوش دیگران بیاندازیم تحریف تاریخ است و تحریف تاریخ در سطح کلان و اجتماعی باعث افکار بیمارگونه، تصمیمات غلط و حرکت های اجتماعی بیمار می شود.
م.سرگلزایی
@cafe_andishe95
#توییت_خوان
"رژیم مشروطه برای ممالکی که از آن برخوردار هستند، نعمتی است که باید آن را مغتنم بشمارند آنهایی که از این رژیم برخوردار نیستند، قدر این نعمت گرانبهایی را که از آن محرومند بهتر احساس میکنند."
محمدرضاشاه پهلوی، شاهنشاه ایران - ۱۴ امرداد ۱۳۳۹
#مشروطه_راه_نجات
"رژیم مشروطه برای ممالکی که از آن برخوردار هستند، نعمتی است که باید آن را مغتنم بشمارند آنهایی که از این رژیم برخوردار نیستند، قدر این نعمت گرانبهایی را که از آن محرومند بهتر احساس میکنند."
محمدرضاشاه پهلوی، شاهنشاه ایران - ۱۴ امرداد ۱۳۳۹
#مشروطه_راه_نجات
⚖️⚔️مشروطیت ایدهای بود برای قید زدن بر لاحدی قدرت و اینکه چگونه دولت و قدرت از طریق آن محدود شود و حقوق نقش برجستهای در این محدودیت بازی میکند.
در اینجا باید بین ایده مشروطیت و دو مفهوم نزدیک با آن تفاوت گذاشت. نخست مفهوم دموکراسی است و دوم مفهوم لیبرالیسم. علت بررسی این دو مفهوم به این خاطر است که از آنجا که در ایران هرگز نظریه مشروطیت و اهداف آن تبیین نشده است، بسیاری از نویسندگان در توضیح و تفسیر مشروطیت ایران، مشروطیت را مترادف با دموکراسی و یا لیبرالیسم گرفتهاند. از اینرو از منظر این دو مفهوم به نقد مشروطیت در ایران نشستهاند و آن را ناکام دانستهاند، زیرا نتوانسته است به دموکراسی یا لیبرالیسم برسد.
در حالی که مشروطیت نقطه آغاز در تحدید قدرت لاحد است و در تطور تاریخی خود به این مفاهیم منجر میشود، نه اینکه در همان آغاز محدود کردنِ قدرت خودکامه، توهم پیدایش دموکراسی را داشته باشد.
به همین دلیل در اروپا نظریه مشروطیت ریشه در دوران سدههای میانه دارد، اما بعدها و با پیدایش مفهوم مدرن مشروطیت این مفهوم با مفاهیم جدیدی مثل لیبرالیسم و دموکراسی همزمان شد و به نوعی در سدههای نوزده و بیست در این دو مفهوم ادغام شد.
====================================
⚖️تدوین قانون اساسی بر روی صفحات کاغذ تنها بخشی از تدوین قانون اساسی است و بخش دیگر آن کوششهای مدنی در سطح قدرت و رابطه نیروهاست.
ویژگی حقوق اساسی نیز همین است که با گذشت زمان و روابط قدرت روز به روز کاملتر میشود. البته این به شرطی است که نیروهای حاضر در قدرت، نهادهای سیاسی، احزاب و سایر گروهها بتوانند به طرح ایدههای خود بپردازند و قانون اساسی را غنیتر کنند.
قانون اساسی چنانکه در ادامه خواهیم آورد همانند هر متن دیگری دارای نقائصی بود که رفع آن نیازمند گذشت زمان و تلاش نیروها بود.
📚خوانش حقوقی از انقلاب مشروطه ایران (تاریخ مفاهیم حقوق عمومی در ایران)، فردین مرادخانی، تهران، نشر میزان، ۱۳٩۶
@cafe_andishe95
در اینجا باید بین ایده مشروطیت و دو مفهوم نزدیک با آن تفاوت گذاشت. نخست مفهوم دموکراسی است و دوم مفهوم لیبرالیسم. علت بررسی این دو مفهوم به این خاطر است که از آنجا که در ایران هرگز نظریه مشروطیت و اهداف آن تبیین نشده است، بسیاری از نویسندگان در توضیح و تفسیر مشروطیت ایران، مشروطیت را مترادف با دموکراسی و یا لیبرالیسم گرفتهاند. از اینرو از منظر این دو مفهوم به نقد مشروطیت در ایران نشستهاند و آن را ناکام دانستهاند، زیرا نتوانسته است به دموکراسی یا لیبرالیسم برسد.
در حالی که مشروطیت نقطه آغاز در تحدید قدرت لاحد است و در تطور تاریخی خود به این مفاهیم منجر میشود، نه اینکه در همان آغاز محدود کردنِ قدرت خودکامه، توهم پیدایش دموکراسی را داشته باشد.
به همین دلیل در اروپا نظریه مشروطیت ریشه در دوران سدههای میانه دارد، اما بعدها و با پیدایش مفهوم مدرن مشروطیت این مفهوم با مفاهیم جدیدی مثل لیبرالیسم و دموکراسی همزمان شد و به نوعی در سدههای نوزده و بیست در این دو مفهوم ادغام شد.
====================================
⚖️تدوین قانون اساسی بر روی صفحات کاغذ تنها بخشی از تدوین قانون اساسی است و بخش دیگر آن کوششهای مدنی در سطح قدرت و رابطه نیروهاست.
ویژگی حقوق اساسی نیز همین است که با گذشت زمان و روابط قدرت روز به روز کاملتر میشود. البته این به شرطی است که نیروهای حاضر در قدرت، نهادهای سیاسی، احزاب و سایر گروهها بتوانند به طرح ایدههای خود بپردازند و قانون اساسی را غنیتر کنند.
قانون اساسی چنانکه در ادامه خواهیم آورد همانند هر متن دیگری دارای نقائصی بود که رفع آن نیازمند گذشت زمان و تلاش نیروها بود.
📚خوانش حقوقی از انقلاب مشروطه ایران (تاریخ مفاهیم حقوق عمومی در ایران)، فردین مرادخانی، تهران، نشر میزان، ۱۳٩۶
@cafe_andishe95
📍نباید فریب اختلاف بین دیکتاتورها را خورد📍
خانم رزا لوگزامبورگ(کمونیست انقلابی)علاوه بر اینکه در مورد حقوق زنان سخنان غلط طبقاتی دارد،درباره دیکتاتوری هم آرای باطلی دارد که اگر چه از لنین بازتر و جلوتر است اما همچنان در حیطۀ دیکتاتوری قرار داد:
«پرولتاریا وظیفه و اجبار دارد که بی درنگ اقدامات سوسیالیستی را به شیوه ایی هر چه نیرومند تر بیرحمانه تر،و خشنتر به اجرا در آرد.پس باید به اعمال دیکتاتوری بپردازد اما دیکتاتوری طبقه ونه دیکتاتوری یک حزب(مخالفتش با لنین)»
یعنی هر دو اینان در عین مخالفت با هم اما با هم تفاوت معنا داری نداشته و جملگی دیکتاتورپسند و ضد دموکراسی هستند و در شیوۀ اِعمال دیکتاتوری خود با هم به مشکل خورده اند!
@cafe_andishe95
خانم رزا لوگزامبورگ(کمونیست انقلابی)علاوه بر اینکه در مورد حقوق زنان سخنان غلط طبقاتی دارد،درباره دیکتاتوری هم آرای باطلی دارد که اگر چه از لنین بازتر و جلوتر است اما همچنان در حیطۀ دیکتاتوری قرار داد:
«پرولتاریا وظیفه و اجبار دارد که بی درنگ اقدامات سوسیالیستی را به شیوه ایی هر چه نیرومند تر بیرحمانه تر،و خشنتر به اجرا در آرد.پس باید به اعمال دیکتاتوری بپردازد اما دیکتاتوری طبقه ونه دیکتاتوری یک حزب(مخالفتش با لنین)»
یعنی هر دو اینان در عین مخالفت با هم اما با هم تفاوت معنا داری نداشته و جملگی دیکتاتورپسند و ضد دموکراسی هستند و در شیوۀ اِعمال دیکتاتوری خود با هم به مشکل خورده اند!
@cafe_andishe95
یکی از عجیبترین سرقتهای آثار تاریخی مربوط به لوح زرین کاخ آپاداناست. اثری که در سال ۱۳۱۲ از کاوشهای زیر ستونهای اصلی کاخ آپادانا تخت جمشید به دست آمد. اواخر دهه هفتاد مشخص شد که این اثر در موزه ملی نیست. امین اموال و رییس وقت موزه ملی اعتراف کرد آب کرده، فروخته و پیکان خریده.
#الیگارشی_پخمگان
@cafe_andishe95
#الیگارشی_پخمگان
@cafe_andishe95
🔅سوسیالیسم می تواند خودش را حفظ کند اما احتمالاً گریزی از توسعه نخواهد داشت زیرا که مطمأنم سوسیالیسمِ تمامیت خواه و توتالیتری با نظام دموکراتیک واقعی ناسازگار است. هنگامی که شما دموکراسی را رها کرده اید، هر حکومت مقتدری که در قدرت است صرفاً برای نگهداری خودش تحریک خواهد شد تا همه نوع اقدام سرکوب گرایانه ای را انجام دهد حتی اگر از ابتدا قصد انجام چنین کاری را نداشته باشد.
📚فردریش فون هایک
#دموکراسی_لیبرال #آزادی
@cafe_andishe95
📚فردریش فون هایک
#دموکراسی_لیبرال #آزادی
@cafe_andishe95
🕊وضعیتی از آزادی که در آن همهی مردم مجازند برای رسیدن به اهداف خود از دانش خود استفاده کنند و فقط قواعد رفتار درست [عادلانه] همهشمول آنها را محدود میکند، احتمالاً مساعدترین شرایط برای رسیدن به اهداف آنها است، و اینکه استقرار و استمرار چنین نظامی تنها در صورتی ممکن است که اصولی کلی که مردم خود را به آن متعهد کردهاند دست هر مرجع قدرتی، از جمله اکثریت مردم را، در اعمال زور محدود کند.
آزادی فردی، هرجا که وجود داشته، عمدتاً محصول رعایت فراگیر چنین اصولی بوده است، گرچه این اصول هیچگاه بهطور کامل در اسناد مربوط به قانون اساسی تصریح نشدهاند.
آزادی به این علّت طی دورههای طولانی حفظ شده که چنین اصولی، که مردم درک گنگ و مبهمی از آنها داشتند، بر افکار عمومی حاکم بوده است. نهادهایی که کشورهای دنیای غرب کوشش کرده ند توسط آنها آزادی فردی را در برابر تجاوز تدریجی حکومت محفوظ نگه دارند، وقتی به کشورهایی منتقل شدند که در آنها چنین سنّتهایی متداول نبود، همیشه نامناسب از آب در آمدهاند
📚فردریش فون هایک
@cafe_andishe95
آزادی فردی، هرجا که وجود داشته، عمدتاً محصول رعایت فراگیر چنین اصولی بوده است، گرچه این اصول هیچگاه بهطور کامل در اسناد مربوط به قانون اساسی تصریح نشدهاند.
آزادی به این علّت طی دورههای طولانی حفظ شده که چنین اصولی، که مردم درک گنگ و مبهمی از آنها داشتند، بر افکار عمومی حاکم بوده است. نهادهایی که کشورهای دنیای غرب کوشش کرده ند توسط آنها آزادی فردی را در برابر تجاوز تدریجی حکومت محفوظ نگه دارند، وقتی به کشورهایی منتقل شدند که در آنها چنین سنّتهایی متداول نبود، همیشه نامناسب از آب در آمدهاند
📚فردریش فون هایک
@cafe_andishe95
برای من عجیب است
چرا همۀ افرادی که میدانند کشور را چطور اداره کنند
مشغول رانندگی تاکسی یا اصلاح موهای دیگران هستند!
▪️وینستون چرچیل
@cafe_andishe95
چرا همۀ افرادی که میدانند کشور را چطور اداره کنند
مشغول رانندگی تاکسی یا اصلاح موهای دیگران هستند!
▪️وینستون چرچیل
@cafe_andishe95
📄ژان لوک نانسی و فیلیپ لاکولابارت بر این باورند که امر سیاسی بخش فکرناشدۀ کار مارکس است.آنها در نخستین مجلد کتاب بازی مجدد سیاست نوشته اند که در اندیشۀ مارکس "یک فضای خالی سیاسی" وجود دارد،زیرا او به طور عمده از پژوهش های فلسفی خود به این نتیجه رسیده بود که باید نظریۀ اجتماعی و انتقادی بر اساس اقتصاد سیاسی بنا کند و در نتیجه:"سیاست همچنان امر نا اندیشیده ای در کار او باقی می ماند."
مارکس و سیاست
==========================
📑از مهمترین نقدهای لیبرالها به کمونیسم مارکس هم فقر تئوری سیاسی و ناکارآمدی و ناهمگونی با توسعۀ سیاسی است!
@cafe_andishe95
مارکس و سیاست
==========================
📑از مهمترین نقدهای لیبرالها به کمونیسم مارکس هم فقر تئوری سیاسی و ناکارآمدی و ناهمگونی با توسعۀ سیاسی است!
@cafe_andishe95
🎥Hitler A Film from Germany (Hitler, ein Film aus Deutschland)1977
💡Hans-Jürgen Syberberg:کارگردان
📍#فیلم چشم اندازی خیالی و وهم آلود از تاریخ فرهنگ و افسانه های آلمان؛در بیش از 7ساعت در 4بخش شامل پیش،در هنگام و پس از هیتلر با عناوین:جام،یک رویای آلمانی،پایان یک قصۀ زمستانی و ما فرزندان دوزخ؛خود آخرین قسمت از یک سه گانه بزرگ سیبربرگ است کارگردان سخت اصیل و استثنایی آلمانی،درباره ریشه های فاشیسم در روح ملت آلمان کند و کاو میکند.
او عریض و طویلترین جعبۀ پاندورا را می گشاید تا «هیتلرِ درون همۀ ما» را افشا کند.
شخصیتهای سه گانه سیبرگ با هم در ارتباطند و همگی در جستجوی بهشتِ جعلی(آرمانشهری) گمشده ایی هستند که قرار است محور فلسفۀ غرب و کشاکشهایش باشد.
فیلم روایتی عادی نیست بلکه مجموعه صحنه هایی از زندگی هیتلر با تکنیکهای جالب است.مملو از تک گویی های تئاترگونه که نشان میدهد هیتلر معرکه گردانی بود که توده ها را مسحور میکرد.او هیتلر درون ما را بازتاب میدهد چراکه میداند هیتلر نه مسئلۀ آلمان که موضوع همۀ ماست.
@cafe_andishe95
💡Hans-Jürgen Syberberg:کارگردان
📍#فیلم چشم اندازی خیالی و وهم آلود از تاریخ فرهنگ و افسانه های آلمان؛در بیش از 7ساعت در 4بخش شامل پیش،در هنگام و پس از هیتلر با عناوین:جام،یک رویای آلمانی،پایان یک قصۀ زمستانی و ما فرزندان دوزخ؛خود آخرین قسمت از یک سه گانه بزرگ سیبربرگ است کارگردان سخت اصیل و استثنایی آلمانی،درباره ریشه های فاشیسم در روح ملت آلمان کند و کاو میکند.
او عریض و طویلترین جعبۀ پاندورا را می گشاید تا «هیتلرِ درون همۀ ما» را افشا کند.
شخصیتهای سه گانه سیبرگ با هم در ارتباطند و همگی در جستجوی بهشتِ جعلی(آرمانشهری) گمشده ایی هستند که قرار است محور فلسفۀ غرب و کشاکشهایش باشد.
فیلم روایتی عادی نیست بلکه مجموعه صحنه هایی از زندگی هیتلر با تکنیکهای جالب است.مملو از تک گویی های تئاترگونه که نشان میدهد هیتلر معرکه گردانی بود که توده ها را مسحور میکرد.او هیتلر درون ما را بازتاب میدهد چراکه میداند هیتلر نه مسئلۀ آلمان که موضوع همۀ ماست.
@cafe_andishe95
به مناسبت سالروز انقلاب مشروطه مهمترین اتفاق سده های اخیر ایران، قصد دارم در ۲ پست جداگانه چند پرسشی که از بحث های اساسی امروز جامعه ایران است را طرح و با استناد به تاریخ، به بحث بگذارم.
۱-مشروطه چیست؟ و چگونه محقق شد؟
۲- آیا میتوان نظام گذشته را دیکتاتوری نامید و استبداد را از عوامل انقلاب۵۷
دانست؟
برای پاسخ به این پرسش اول نیاز داریم تا از بالا به سیر تاریخ اندیشه بشر و به طور خاصه ایران نگاه کنیم.
از این رو میتوان تاریخ اندیشه و زندگی بشر را به دو قسمت پیشامدرن و مدرن تقسیم کرد که مرز بین این دو، شکل گیری نطفه فکری تبدیل دولت مطلقه(چه جمهوری چه سلطنت) به دولت مدرن و تاسیس قانون اساسی Constitution و ایجاد علوم نوینی مانند حقوق عمومی و... است. انسان غربی در میانه ی قرون وسطی با جدال اتفاق افتاده بین پاپ و شاه برای محدود کردن قدرت یکدیگر، و همچنین با بازیابی کدکس و یا حقوق رومی با چند قاعده مهم از قبیل «آسایش مردم بالاترین قانون است» و یا «آنچه که مربوط به همه است باید به تصویب همه برسد» نهال تاسیس نهادهای مدرن و مشروطیت را کاشت [1] و با آبیاری اندیشمندان این نهال هر روز بزرگ و بزرگتر شد تا اینکه در قرن۱۷ با ظهور تز هایی مانند تفکیک قوا و یا دولت مقتدر و در «عصر روشنگری» با اوج گیری اومانیسم تنومند شد و با انقلاب فرانسه و آمریکا و مشروطیت انگلیس(2) میوه داد. لذا همانطور که مارتین لاگلین(3) اندیشمند و حقوق دان بزرگ گفته بود، میوه مشروطیت ذاتا چیزی نوین و جدید در تاریخ بشر است. یکی از مشکلات روشنفکران دهه ۵۰ ایرانی هم این بود که تفاوت بین ایده مشروطیت و دومفهوم دموکراسی و لیبرالیسم را نمیفهمیدند و به این علت مشروطه را ناکام میدانستند. در حالی که مشروطیت نقطه آغاز در تحدید قدرت لاحد است و در تطور تاریخی خود به این مفاهیم منجر میشود.به همین دلیل در غرب ایده مشروطه ریشه در قرون وسطی دارد، اما بعدها توانست با مفاهیمی چون دموکراسی و لیبرالیسم درهم آمیزد.بعد از سقوط کمونیسم در قرن ۲۰ متفکرین متوجه شدند هر قدرتی باید محدود باشد ولو به نام مردم[4]
همانطور که هابرماس [5] میگوید دموکراسی حکومتی است که قدرت مردم در آن نامحدود است اما مشروطیت میخواهد این را هم محدود کند. تا اینکه به حکومت مطلوب برسیم.
در ایران نیز تا زمان قاجار خبری از شکل گیری فکر تاسیس قانون اساسی و تحدید قدرت، نبود تا اینکه بعد از شکست ایران در جنگ های ایران و روس تنی چند از اندیشمندانی که در «مکتب تبریز» مشق سیاست میکردند، متوجه ایراد و ضعف فکری ایرانیان شدند و درصدد رفع آن و تاسیس قانون اساسی و دولت مدرن برآمدند. با مشقت های فراوان بالاخره ایرانیان موفق شدند در انقلابی غیر ایدئولوژیک و بر مبنای تحقیقات و مطالعات علمی روشنفکران نخبه دولت مدرن را با توجه به مفاهیم فلسفه سیاسی با روی کار آمدن رضا شاه تاسیس کنند.[6]
این دولت تجلی آرمانهای مشروطه چون عدالت و تفکیک قوا که با تاسیس دادگستری نوین، با همت داور و شخص رضا شاه، و دولت مقتدر که با تاسیس قانون اساسی و با اجرایی کردن آن (چیزی که در قاجار نداشتیم و عین ۲۰۰۰قانون تصویبی در زمان رضا شاه اجرا وعمل شد [7])و توسعه تا جایی که باعث شکوفایی اقتصادی و سیاسی و نظامی ایران در بین کشورهای برتر دنیا شد بود.[8]
تمام آرمانهای مشروطه در حالی به دست می آمد که در دنیا استالین و هیتلر و موسیلینی نه تنها در حال قتل عام مردم خود بلکه کشتار تمام مردم جهان بودند. باید به مشروطه نظر افکند و #بازگشت_به_مشروطه را به عنوان راه تاسیس دولت مدرن انتخاب کرد.
[1] Tierney, Brian. Religion, law, and the growth of constitutional thought
[2] Dippel, Horst. "Modern constitutionalism, an introduction to a history in need of writing." p 19. [3] Dobner, Petra, and Martin Loughlin, eds. The twilight of constitutionalism?. Oxford University Press, 2010. [4] Griffin, Stephen M. American constitutionalism: from theory to politics. Princeton University Press, 1998. page 6 [5] Habermas, Jürgen. "Constitutional democracy: a paradoxical union of contradictory principles?." Political theory 29.6 (2001): 766.
[6]مجله قلم یاران ویژه نامه داور
[7]اقتصاد و دولت در ایران، موسی غنینژاد، تهران، انتشارات اتاق بازرگانی، صنایع، معادن و کشاورزی، ۱۳٩۵، صص ۲۶۵-۲۶۴
۱-مشروطه چیست؟ و چگونه محقق شد؟
۲- آیا میتوان نظام گذشته را دیکتاتوری نامید و استبداد را از عوامل انقلاب۵۷
دانست؟
برای پاسخ به این پرسش اول نیاز داریم تا از بالا به سیر تاریخ اندیشه بشر و به طور خاصه ایران نگاه کنیم.
از این رو میتوان تاریخ اندیشه و زندگی بشر را به دو قسمت پیشامدرن و مدرن تقسیم کرد که مرز بین این دو، شکل گیری نطفه فکری تبدیل دولت مطلقه(چه جمهوری چه سلطنت) به دولت مدرن و تاسیس قانون اساسی Constitution و ایجاد علوم نوینی مانند حقوق عمومی و... است. انسان غربی در میانه ی قرون وسطی با جدال اتفاق افتاده بین پاپ و شاه برای محدود کردن قدرت یکدیگر، و همچنین با بازیابی کدکس و یا حقوق رومی با چند قاعده مهم از قبیل «آسایش مردم بالاترین قانون است» و یا «آنچه که مربوط به همه است باید به تصویب همه برسد» نهال تاسیس نهادهای مدرن و مشروطیت را کاشت [1] و با آبیاری اندیشمندان این نهال هر روز بزرگ و بزرگتر شد تا اینکه در قرن۱۷ با ظهور تز هایی مانند تفکیک قوا و یا دولت مقتدر و در «عصر روشنگری» با اوج گیری اومانیسم تنومند شد و با انقلاب فرانسه و آمریکا و مشروطیت انگلیس(2) میوه داد. لذا همانطور که مارتین لاگلین(3) اندیشمند و حقوق دان بزرگ گفته بود، میوه مشروطیت ذاتا چیزی نوین و جدید در تاریخ بشر است. یکی از مشکلات روشنفکران دهه ۵۰ ایرانی هم این بود که تفاوت بین ایده مشروطیت و دومفهوم دموکراسی و لیبرالیسم را نمیفهمیدند و به این علت مشروطه را ناکام میدانستند. در حالی که مشروطیت نقطه آغاز در تحدید قدرت لاحد است و در تطور تاریخی خود به این مفاهیم منجر میشود.به همین دلیل در غرب ایده مشروطه ریشه در قرون وسطی دارد، اما بعدها توانست با مفاهیمی چون دموکراسی و لیبرالیسم درهم آمیزد.بعد از سقوط کمونیسم در قرن ۲۰ متفکرین متوجه شدند هر قدرتی باید محدود باشد ولو به نام مردم[4]
همانطور که هابرماس [5] میگوید دموکراسی حکومتی است که قدرت مردم در آن نامحدود است اما مشروطیت میخواهد این را هم محدود کند. تا اینکه به حکومت مطلوب برسیم.
در ایران نیز تا زمان قاجار خبری از شکل گیری فکر تاسیس قانون اساسی و تحدید قدرت، نبود تا اینکه بعد از شکست ایران در جنگ های ایران و روس تنی چند از اندیشمندانی که در «مکتب تبریز» مشق سیاست میکردند، متوجه ایراد و ضعف فکری ایرانیان شدند و درصدد رفع آن و تاسیس قانون اساسی و دولت مدرن برآمدند. با مشقت های فراوان بالاخره ایرانیان موفق شدند در انقلابی غیر ایدئولوژیک و بر مبنای تحقیقات و مطالعات علمی روشنفکران نخبه دولت مدرن را با توجه به مفاهیم فلسفه سیاسی با روی کار آمدن رضا شاه تاسیس کنند.[6]
این دولت تجلی آرمانهای مشروطه چون عدالت و تفکیک قوا که با تاسیس دادگستری نوین، با همت داور و شخص رضا شاه، و دولت مقتدر که با تاسیس قانون اساسی و با اجرایی کردن آن (چیزی که در قاجار نداشتیم و عین ۲۰۰۰قانون تصویبی در زمان رضا شاه اجرا وعمل شد [7])و توسعه تا جایی که باعث شکوفایی اقتصادی و سیاسی و نظامی ایران در بین کشورهای برتر دنیا شد بود.[8]
تمام آرمانهای مشروطه در حالی به دست می آمد که در دنیا استالین و هیتلر و موسیلینی نه تنها در حال قتل عام مردم خود بلکه کشتار تمام مردم جهان بودند. باید به مشروطه نظر افکند و #بازگشت_به_مشروطه را به عنوان راه تاسیس دولت مدرن انتخاب کرد.
[1] Tierney, Brian. Religion, law, and the growth of constitutional thought
[2] Dippel, Horst. "Modern constitutionalism, an introduction to a history in need of writing." p 19. [3] Dobner, Petra, and Martin Loughlin, eds. The twilight of constitutionalism?. Oxford University Press, 2010. [4] Griffin, Stephen M. American constitutionalism: from theory to politics. Princeton University Press, 1998. page 6 [5] Habermas, Jürgen. "Constitutional democracy: a paradoxical union of contradictory principles?." Political theory 29.6 (2001): 766.
[6]مجله قلم یاران ویژه نامه داور
[7]اقتصاد و دولت در ایران، موسی غنینژاد، تهران، انتشارات اتاق بازرگانی، صنایع، معادن و کشاورزی، ۱۳٩۵، صص ۲۶۵-۲۶۴
🔎شیخ فضل الله نوری در رسالهٔ «تذکرة الغافل و ارشاد الجاهل» دلایل خود در مخالفت با مبنای مشروطیت را به تفصیل توضیح داده و در پایان آن نیز ضمن دعای به جان محمدعلی شاه از علما خواسته است که «وظیفهٔ نوکری» خود را فراموش نکنند. او مینویسد: «ای علمای امامیه! به وظیفهٔ نوکری خود رفتار کنید. پادشاها، مَلکا، خسروا! حفظ ناموس شرع و نشر عدالت اسلامی را تکمیل فرما!» رساله بیشتر از آن که بحثی دربارهٔ قانون و ضرورت قانونگذاری باشد تکرار سخنان کلی دربارهٔ وجود قانون شرع و عدم ضرورت قانونگذاری در کشور اسلامی است و مهمترین دلیل آن نیز خطابهای برای تحریک مؤمنان امامیه است تا اجازه ندهند مساوات میان آنان و دیگران برقرار شود، زیرا «قانون الهی نسبت به اصناف مخلوق اختلافات» بسیاری دارد و «قانون مملکتی» را نمیرسد که این احکام را تغییر دهد. شیخ خطاب به غیر مسلمان در کشور اسلامی مینویسد: «به حکم خالق قهار باید در بلد اسلام خوار و ذلیل باشی»! و میافزاید: «پس، ای کسی که میل آن داری مساوی با مُسلِم باشی و در بَلَدِ اسلام، تو اسلام را قبول نما تا مساوی باشی!» برابری افراد در برابر قانون یکی از دو ایراد مهمی است که شیخ و همفکران او به مشروطیت میگرفتند؛ دومین ایراد اساسی آزادی بیان بود که مشروطیت نمیتوانست آن را نپذیرد و همین محدودیت نیز به مسئلهٔ مساوات برمی گشت، زیرا شیخ بر آن بود که آزادی بیان با «قانون الهی» منافات دارد. او مینویسد: «آزادی قلم و زبان، از جهات کثیره، منافی با قانون الهی است» و خطاب به برادران دینی میافزاید: «مگر نمیدانی فائدهٔ آن آن است که بتوانند فِرَقِ مَلاحده و زنادقه نشر کلمات کفریهٔ خود را در منابر، و لوایح بدهند و سَبِّ مؤمنین [کنند] و تهمت به آنها بزنند و القای شبهات و در قلوب صافیهٔ عوام بیچاره بنمایند.»
📗ملّت، دولت و حکومت قانون- جواد طباطبایی
➖➖➖➖➖
📄ﺍﻋﻼﻣﯿﻪﻫﺎﯼ ﺷﯿﺦﻓﻀﻞﺍﻟﻠﻪنوری ﻋلیه قانون اساسی مشروطيت:
ﺑﻨﺪ۱- ﻫﺮﮐﺲ ﺑﻪ ﻗﺎﻧﻮﻧﮕﺬﺍﺭﯼ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ، ﻣﺮﺗﺪ ﺍﺳﺖ. ﭼﻮﻥ ﻣﺎ ﻗﺎﻧﻮﻥﺍﻟﻬﯽ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﻭ ﻧﯿﺎﺯ ﺑﻪ ﻭﺿﻊ ﻗﺎﻧﻮﻥِ ﻧﻮ، ﺍﺑﺪﺍ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ . ﻭ ﻫﺮﮐﺲ ﻣﺮﺗﺪ ﺷﺪ ﻃﺒﻖ ﻗﺎﻧﻮﻥﺍﺳﻼﻡ ﺧﻮﻧﺶ ﺣﻼﻝ ﺍﺳﺖ، ﺯﻧﺶ مصادره ﻣﯽﺷﻮﺩ ﻭ ﺍﻣﻮﺍﻟﺶ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻦﻃﻮﺭ.
ﺑﻨﺪ۲- ﻋﺠﻢﻫﺎﯼﺑﺎﺳﺘﺎﻥ (یعنی ایرانیان پیش از اسلام) ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﺸﺮﻭﻃﻪﺧﻮﺍﻫﺎﻥ ﻣﺪﺣﺸﺎﻥ ﻣﯽﮔﻮﯾﻨﺪ، ﺧﺒﯿﺚﺗﺮﯾﻦ ﻃﻮﺍﯾﻒ ﺑﻮﺩﻧﺪ.
«ﺁﺯﺍﺩﯼ ﻗﻠﻢ ﻭ ﻟﺴﺎﻥ ﺍﺯ ﺟﻬﺎﺕ ﮐﺜﯿﺮﻩ، ﻣﻨﺎﻓﯽ ﺑﺎ ﻗﺎﻧﻮﻥﺍﻟﻬﯽ ﺍﺳﺖ. ﺍﮔﺮ ﻧﻪ، ﺗﻮ ﺑﮕﻮ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﺍﯾﻦ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﭼﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﮐﻠﻤﻪ ﻗﺒﯿﺤﻪ ﺭﺍ ﻧﺸﺮ ﻣﯽﺩﻫﯽ، ﻭ ﺑﻨﺎﯼ ﻗﺮﺁﻥ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﻧﺒﺎﺷﺪ. ﺍﮔﺮ ﻓﺮﺩﺍ ﯾﻬﻮﺩ ﻭ ﻧﺼﺎﺭﯼ ﻭ ﻣﺠﻮﺱ ﻭ ﺑﺎﺑﯿﻪ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﭘﺎﯼ ﻣﻨﺒﺮ ﻭ ﻣﺤﺮﺍﺏ ﻣﺎ، ﺍﻟﻘﺎﯼ ﺷﯿﻄﻨﺖ ﮐﺮﺩﻧﺪ، ﻧﺸﺮ ﮐﻠﻤﻪ ﮐﻔﺮﯾﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﮐﺮﺩﻧﺪ، ﺍﯾﺠﺎﺩ ﺷﺒﻬﻪ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﻗﻠﻮﺏ ﺻﺎﻓﯿﻪ ﻣﻮﻣﻨﯿﻦ ﺭﺍ ﺗﻀﻠﯿﻞ ﮐﺮﺩﻧﺪ؛ ﺗﻮ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﯽ ﭼﻪ ﮐﻨﯽ؟» . ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﻮﺍﺩ ﺁﻥ ﺿﻼﻟﺖﻧﺎﻣﻪ ( ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺍﺳﺎﺳﯽ ﻣﺸﺮﻭﻃﻪ ) ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻣﻤﻠﮑﺖ ﻣﺘﺴﺎﻭﯼﺍﻟﺤﻘﻮﻗﻨﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻃﺒﻊ ﺁﺧﺮ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻋﺒﺎﺭﺕ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ : «ﺍﻫﺎﻟﯽ ﻣﻤﻠﮑﺖ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺩﻭﻟﺘﯽ ﻣﺘﺴﺎﻭﯼﺍﻟﺤﻘﻮﻕ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺑﻮﺩ» ﻭ ﺍﯾﻦ ﮐﻠﻤﻪ ﻣﺴﺎﻭﺍﺕ، «ﺷﺎﻉ ﻭﺫﺍﻉ ﺣﺘﯽ ﺧﺮﻕ ﺍﻻﺳﻤﺎﻉ»، ﻭ ﺍﯾﻦ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﺭﮐﺎﻥ مشرﻭﻃﻪ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﺧﻼﻝ [ﺁﻥ]، ﻣﺸﺮﻭﻃﻪ ﻧﻤﯽﻣﺎﻧﺪ.
ﻧﻈﺮﻡ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﻭﻗﺖ ﺗﺼﺤﯿﺢ، ﺩﺭ ﺑﺎﺏ ﺍﯾﻦ ﻣﺎﺩﻩ، ﯾﮑﯽ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺍﺻﻮﻝ ﻫﯿﺎﺕ ﻣﻌﺪﻭﺩ ﺑﻮﺩ، ﮔﻔﺖ ﺑﻪ ﺩﺍﻋﯽ ﮐﻪ: «اﯾﻦ ﻣﺎﺩﻩ ﭼﻨﺎﻥ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﻫﻤﻪ ﻣﻮﺍﺩ ﺭﺍ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺑﺪﻫﻨﺪ، ﺩﻭﻝ ﺧﺎﺭﺟﻪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺸﺮﻭﻃﻪ ﻣﯽﺷﻨﺎﺳﻨﺪ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻦ ﻣﺎﺩﻩ ﻧﺒﺎﺷﺪ ﻟﯿﮑﻦ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﻮﺍﺩ، ﺑﺎﻗﯿﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺸﺮﻭﻃﮕﯽ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺷﻨﺎﺧﺖ.» ﻓﺪﻭﯼ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺏ ﺍﻭ ﮔﻔﺘﻢ: «ﻓﻌﻠﯽ ﺍﻻﺳﻼﻡ ﺍﻟﺴﻼﻡ» ﻭ ﺑﺮﺧﺎﺳﺘﻢ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ: «ﺣﻀﺮﺍﺕ ﺟﺎﻟﺴﯿﻦ ﺑﺪﺍﻧﯿﺪ، ﻣﻤﻠﮑﺖ ﺍﺳﻼﻣﯿﻪ ﻣﺸﺮﻭﻃﻪ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ، ﺯﯾﺮﺍ ﮐﻪ ﻣﺤﺎﻝ ﺍﺳﺖ ﺑﺎ ﺍﺳﻼﻡ ﺣﮑﻢ ﻣﺴﺎﻭﺍﺕ. ﺍﯼ ﻣُﻠﺤﺪ ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻦ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺩﻭﻟﺘﯽ ﻣﻄﺎﺑﻖ ﺍﺳﻼﻡ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻤﮑﻦ ﻧﯿﺴﺖ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻣﺴﺎﻭﺍﺕ، ﻭ ﺍﮔﺮ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺍﺳﻼﻡ ﺍﺳﺖ، ﻣُﻨﺎﻓﯽ [ﺍﺳﺖ] ﺑﺎ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﭼﻨﺪ ﺳﻄﺮ ﻗﺒﻞ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﮐﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺍﺳﻼﻡ ﺍﺳﺖ ﻗﺎﻧﻮﻧﯿﺖ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﻤﯽﮐﻨﺪ. ﺍﯼ ﺑﯽﺷﺮﻑ، ﺍﯼ ﺑﯽﻏﯿﺮﺕ، ﺑﺒﯿﻦ ﺻﺎﺣﺐ ﺷﺮﻉ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺗﻮ ﻣُﻨﺘﺤﻞ ﺑﻪ ﺍﺳﻼﻣﯽ، ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﺷﺮﻑ ﻣﻘﺮﺭ ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ ﻭ ﺍﻣﺘﯿﺎﺯ ﺩﺍﺩ[ﻩ] ﺗﻮ ﺭﺍ، ﻭ ﺗﻮ ﺧﻮﺩﺕ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺕ ﺳﻠﺐ ﺍﻣﺘﯿﺎﺯ ﻣﯽﮐﻨﯽ ﻭ ﻣﯽﮔﻮﯾﯽ ﻣﻦ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎ ﻣﺠﻮﺱ ﻭ ﺍﺭﻣﻨﯽ ﻭ ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﻭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺑﺎﺷﻢ.»
📚 ﺭﺳﺎﻟﻪ ﺣﺮﻣﺖ ﻣﺸﺮﻭﻃﻪ ﺍﺯ ﺷﯿﺦ ﻓﻀﻞﺍﻟﻠﻪﻧﻮﺭﯼ، ﮐﺘﺎﺏ ﺭﺳﺎﺋﻞ ﻣﺸﺮﻭﻃﯿﺖ
@cafe_andishe95
📗ملّت، دولت و حکومت قانون- جواد طباطبایی
➖➖➖➖➖
📄ﺍﻋﻼﻣﯿﻪﻫﺎﯼ ﺷﯿﺦﻓﻀﻞﺍﻟﻠﻪنوری ﻋلیه قانون اساسی مشروطيت:
ﺑﻨﺪ۱- ﻫﺮﮐﺲ ﺑﻪ ﻗﺎﻧﻮﻧﮕﺬﺍﺭﯼ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ، ﻣﺮﺗﺪ ﺍﺳﺖ. ﭼﻮﻥ ﻣﺎ ﻗﺎﻧﻮﻥﺍﻟﻬﯽ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﻭ ﻧﯿﺎﺯ ﺑﻪ ﻭﺿﻊ ﻗﺎﻧﻮﻥِ ﻧﻮ، ﺍﺑﺪﺍ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ . ﻭ ﻫﺮﮐﺲ ﻣﺮﺗﺪ ﺷﺪ ﻃﺒﻖ ﻗﺎﻧﻮﻥﺍﺳﻼﻡ ﺧﻮﻧﺶ ﺣﻼﻝ ﺍﺳﺖ، ﺯﻧﺶ مصادره ﻣﯽﺷﻮﺩ ﻭ ﺍﻣﻮﺍﻟﺶ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻦﻃﻮﺭ.
ﺑﻨﺪ۲- ﻋﺠﻢﻫﺎﯼﺑﺎﺳﺘﺎﻥ (یعنی ایرانیان پیش از اسلام) ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﺸﺮﻭﻃﻪﺧﻮﺍﻫﺎﻥ ﻣﺪﺣﺸﺎﻥ ﻣﯽﮔﻮﯾﻨﺪ، ﺧﺒﯿﺚﺗﺮﯾﻦ ﻃﻮﺍﯾﻒ ﺑﻮﺩﻧﺪ.
«ﺁﺯﺍﺩﯼ ﻗﻠﻢ ﻭ ﻟﺴﺎﻥ ﺍﺯ ﺟﻬﺎﺕ ﮐﺜﯿﺮﻩ، ﻣﻨﺎﻓﯽ ﺑﺎ ﻗﺎﻧﻮﻥﺍﻟﻬﯽ ﺍﺳﺖ. ﺍﮔﺮ ﻧﻪ، ﺗﻮ ﺑﮕﻮ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﺍﯾﻦ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﭼﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﮐﻠﻤﻪ ﻗﺒﯿﺤﻪ ﺭﺍ ﻧﺸﺮ ﻣﯽﺩﻫﯽ، ﻭ ﺑﻨﺎﯼ ﻗﺮﺁﻥ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﻧﺒﺎﺷﺪ. ﺍﮔﺮ ﻓﺮﺩﺍ ﯾﻬﻮﺩ ﻭ ﻧﺼﺎﺭﯼ ﻭ ﻣﺠﻮﺱ ﻭ ﺑﺎﺑﯿﻪ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﭘﺎﯼ ﻣﻨﺒﺮ ﻭ ﻣﺤﺮﺍﺏ ﻣﺎ، ﺍﻟﻘﺎﯼ ﺷﯿﻄﻨﺖ ﮐﺮﺩﻧﺪ، ﻧﺸﺮ ﮐﻠﻤﻪ ﮐﻔﺮﯾﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﮐﺮﺩﻧﺪ، ﺍﯾﺠﺎﺩ ﺷﺒﻬﻪ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﻗﻠﻮﺏ ﺻﺎﻓﯿﻪ ﻣﻮﻣﻨﯿﻦ ﺭﺍ ﺗﻀﻠﯿﻞ ﮐﺮﺩﻧﺪ؛ ﺗﻮ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﯽ ﭼﻪ ﮐﻨﯽ؟» . ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﻮﺍﺩ ﺁﻥ ﺿﻼﻟﺖﻧﺎﻣﻪ ( ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺍﺳﺎﺳﯽ ﻣﺸﺮﻭﻃﻪ ) ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻣﻤﻠﮑﺖ ﻣﺘﺴﺎﻭﯼﺍﻟﺤﻘﻮﻗﻨﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻃﺒﻊ ﺁﺧﺮ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻋﺒﺎﺭﺕ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ : «ﺍﻫﺎﻟﯽ ﻣﻤﻠﮑﺖ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺩﻭﻟﺘﯽ ﻣﺘﺴﺎﻭﯼﺍﻟﺤﻘﻮﻕ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺑﻮﺩ» ﻭ ﺍﯾﻦ ﮐﻠﻤﻪ ﻣﺴﺎﻭﺍﺕ، «ﺷﺎﻉ ﻭﺫﺍﻉ ﺣﺘﯽ ﺧﺮﻕ ﺍﻻﺳﻤﺎﻉ»، ﻭ ﺍﯾﻦ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﺭﮐﺎﻥ مشرﻭﻃﻪ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﺧﻼﻝ [ﺁﻥ]، ﻣﺸﺮﻭﻃﻪ ﻧﻤﯽﻣﺎﻧﺪ.
ﻧﻈﺮﻡ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﻭﻗﺖ ﺗﺼﺤﯿﺢ، ﺩﺭ ﺑﺎﺏ ﺍﯾﻦ ﻣﺎﺩﻩ، ﯾﮑﯽ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺍﺻﻮﻝ ﻫﯿﺎﺕ ﻣﻌﺪﻭﺩ ﺑﻮﺩ، ﮔﻔﺖ ﺑﻪ ﺩﺍﻋﯽ ﮐﻪ: «اﯾﻦ ﻣﺎﺩﻩ ﭼﻨﺎﻥ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﻫﻤﻪ ﻣﻮﺍﺩ ﺭﺍ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺑﺪﻫﻨﺪ، ﺩﻭﻝ ﺧﺎﺭﺟﻪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺸﺮﻭﻃﻪ ﻣﯽﺷﻨﺎﺳﻨﺪ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻦ ﻣﺎﺩﻩ ﻧﺒﺎﺷﺪ ﻟﯿﮑﻦ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﻮﺍﺩ، ﺑﺎﻗﯿﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺸﺮﻭﻃﮕﯽ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺷﻨﺎﺧﺖ.» ﻓﺪﻭﯼ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺏ ﺍﻭ ﮔﻔﺘﻢ: «ﻓﻌﻠﯽ ﺍﻻﺳﻼﻡ ﺍﻟﺴﻼﻡ» ﻭ ﺑﺮﺧﺎﺳﺘﻢ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ: «ﺣﻀﺮﺍﺕ ﺟﺎﻟﺴﯿﻦ ﺑﺪﺍﻧﯿﺪ، ﻣﻤﻠﮑﺖ ﺍﺳﻼﻣﯿﻪ ﻣﺸﺮﻭﻃﻪ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ، ﺯﯾﺮﺍ ﮐﻪ ﻣﺤﺎﻝ ﺍﺳﺖ ﺑﺎ ﺍﺳﻼﻡ ﺣﮑﻢ ﻣﺴﺎﻭﺍﺕ. ﺍﯼ ﻣُﻠﺤﺪ ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻦ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺩﻭﻟﺘﯽ ﻣﻄﺎﺑﻖ ﺍﺳﻼﻡ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻤﮑﻦ ﻧﯿﺴﺖ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻣﺴﺎﻭﺍﺕ، ﻭ ﺍﮔﺮ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺍﺳﻼﻡ ﺍﺳﺖ، ﻣُﻨﺎﻓﯽ [ﺍﺳﺖ] ﺑﺎ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﭼﻨﺪ ﺳﻄﺮ ﻗﺒﻞ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﮐﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺍﺳﻼﻡ ﺍﺳﺖ ﻗﺎﻧﻮﻧﯿﺖ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﻤﯽﮐﻨﺪ. ﺍﯼ ﺑﯽﺷﺮﻑ، ﺍﯼ ﺑﯽﻏﯿﺮﺕ، ﺑﺒﯿﻦ ﺻﺎﺣﺐ ﺷﺮﻉ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺗﻮ ﻣُﻨﺘﺤﻞ ﺑﻪ ﺍﺳﻼﻣﯽ، ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﺷﺮﻑ ﻣﻘﺮﺭ ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ ﻭ ﺍﻣﺘﯿﺎﺯ ﺩﺍﺩ[ﻩ] ﺗﻮ ﺭﺍ، ﻭ ﺗﻮ ﺧﻮﺩﺕ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺕ ﺳﻠﺐ ﺍﻣﺘﯿﺎﺯ ﻣﯽﮐﻨﯽ ﻭ ﻣﯽﮔﻮﯾﯽ ﻣﻦ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎ ﻣﺠﻮﺱ ﻭ ﺍﺭﻣﻨﯽ ﻭ ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﻭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺑﺎﺷﻢ.»
📚 ﺭﺳﺎﻟﻪ ﺣﺮﻣﺖ ﻣﺸﺮﻭﻃﻪ ﺍﺯ ﺷﯿﺦ ﻓﻀﻞﺍﻟﻠﻪﻧﻮﺭﯼ، ﮐﺘﺎﺏ ﺭﺳﺎﺋﻞ ﻣﺸﺮﻭﻃﯿﺖ
@cafe_andishe95
#معرفی_فیلم ارتش سایه ها
The Army of Shadows(1969)
🎥کارگردان: ژان پیر ملویل
🏅برنده جایزه بهترین فیلم خارجی زبان از حلقه منتقدان فيلم نيويورك(۲۰۰۶)برنده جایزه ویژه انجمن ملی منتقدان ایالات متحده(۲۰۰۷)
=================
فرانسه توسط ارتش آلمان نازی اشغال شدهاست، اوایل سال ۱۹۴۰ دولت مردمی ژنرال دوگل در تبعید به سر میبرد و رژیم خود فروخته مارشال پتن همچون سگی دست آموز از منابع رایش سوم، دفاع میکند. اقتصاد سقوطی هولناک را تجربه میکند و فقر و گرسنگی بیداد میکند. جنگ همچون هشت پایی غول آسا، پاهای بلند خود را به دور کره خاکی میپیماید و همه جا را درمینوردد، از اروپا تا خاور دور، از آفریقا تا آمریکا.آتش خانمان برانداز جنگ در اروپای غربی صنعتی و مدرن بیش از هرجایی زبانه میکشد، اینجا این هشتپای زشتروی بیش از هرجایی قربانی میگیرد، پیرو جوان، زن و مرد و خردسال و بزرگسال از هر مقام و مرتبهای را میتوان در میان طعمههای او یافت و فرانسهٔ مارشال پتن یکی ازمخوفترین شکارگاههای هیولای جنگ جهانی است.کنام گشتاپوو اس-اس، جولانگاه کفتاران و لاشخورانی که هرجا جنازهای برزمین باشد، آن محل خانهٔ آنهاست. انگلستان، تنها جزیره مقاومت و پایداری در آن سوی کانال مانش محصور است و در زیر بارانی از بمب و خمپاره در انتظار کمک از آنسوی اقیانوس نشسته و آمریکا در خاور دور، نبردی هولناک را در برابرارتش ژاپن رهبری میکند.افق امید هرلحظه کم رنگ تر و کوتاهتر میشود و نور زندگی جای خود را به تاریکی مرگ میدهد. جوانان نوخواسته ومردان خانواده بزرگ فرانسه یا در اردوگاههای کار اجباری به سر میبرند یا در میدان نبردی نابرابر جان خود را از دست دادهاند. در چنین فضای تاریک و خفقان آوری است که گروهی از مردان و زنان دست از جان شسته ارتش سری فرانسه را تشکیل میدهند، ارتش مقاومت فرانسه، ارتش سایهها.سایهها و شبحهای سرگردانی که خانواده، کار و حتی بهترین موقعیتهای سیاسی و اجتماعی خویش را رها کردهاند و با طرد دنیای مرده متحرک اطراف شور زندگی را از نو زنده کردهاند. آنها از لیست زندگان این دنیای مرده خارج شدهاند، هرشب اسمی متفاوت دارند، در قطاری متفاوت و در شهری متفاوت به سر میبرند. روزنامه، مواد منفجره و اسلحه حمل میکنند و در عین زنده بودن بر مرگ غلبه میکنند. هیچکس به اندازه آنان درفرانسه اشغال شده به مرگ نزدیک نیست اما آنان یگانه کسانی هستند که بر مرگ غلبه کردهاند، بر ترس از مردن فایق آمدهاند و جوزف کسل در فضایی که هنوز برای اروپای غربی کاملاً زنده و ملموس است و حتی از زخمهای آنها رنج میبرد، روایت گر این پیروزی بزرگ است. داستان حیرتانگیز پیروزی بشر ماتریالسیت و مصرف گرای اروپای غربی بر مرگ و هرآنچه که آن را به زنجیر کشیدهاست، ثروت - شهوت – ارزشهای پوچ و سطحی – بی ایمانی و لاابالیگری و… بشری که دوباره با ایمان میشود – شجاع میشود – عاشق میشود، بشری که دوباره انسان میشود!
@cafe_andishe95
The Army of Shadows(1969)
🎥کارگردان: ژان پیر ملویل
🏅برنده جایزه بهترین فیلم خارجی زبان از حلقه منتقدان فيلم نيويورك(۲۰۰۶)برنده جایزه ویژه انجمن ملی منتقدان ایالات متحده(۲۰۰۷)
=================
فرانسه توسط ارتش آلمان نازی اشغال شدهاست، اوایل سال ۱۹۴۰ دولت مردمی ژنرال دوگل در تبعید به سر میبرد و رژیم خود فروخته مارشال پتن همچون سگی دست آموز از منابع رایش سوم، دفاع میکند. اقتصاد سقوطی هولناک را تجربه میکند و فقر و گرسنگی بیداد میکند. جنگ همچون هشت پایی غول آسا، پاهای بلند خود را به دور کره خاکی میپیماید و همه جا را درمینوردد، از اروپا تا خاور دور، از آفریقا تا آمریکا.آتش خانمان برانداز جنگ در اروپای غربی صنعتی و مدرن بیش از هرجایی زبانه میکشد، اینجا این هشتپای زشتروی بیش از هرجایی قربانی میگیرد، پیرو جوان، زن و مرد و خردسال و بزرگسال از هر مقام و مرتبهای را میتوان در میان طعمههای او یافت و فرانسهٔ مارشال پتن یکی ازمخوفترین شکارگاههای هیولای جنگ جهانی است.کنام گشتاپوو اس-اس، جولانگاه کفتاران و لاشخورانی که هرجا جنازهای برزمین باشد، آن محل خانهٔ آنهاست. انگلستان، تنها جزیره مقاومت و پایداری در آن سوی کانال مانش محصور است و در زیر بارانی از بمب و خمپاره در انتظار کمک از آنسوی اقیانوس نشسته و آمریکا در خاور دور، نبردی هولناک را در برابرارتش ژاپن رهبری میکند.افق امید هرلحظه کم رنگ تر و کوتاهتر میشود و نور زندگی جای خود را به تاریکی مرگ میدهد. جوانان نوخواسته ومردان خانواده بزرگ فرانسه یا در اردوگاههای کار اجباری به سر میبرند یا در میدان نبردی نابرابر جان خود را از دست دادهاند. در چنین فضای تاریک و خفقان آوری است که گروهی از مردان و زنان دست از جان شسته ارتش سری فرانسه را تشکیل میدهند، ارتش مقاومت فرانسه، ارتش سایهها.سایهها و شبحهای سرگردانی که خانواده، کار و حتی بهترین موقعیتهای سیاسی و اجتماعی خویش را رها کردهاند و با طرد دنیای مرده متحرک اطراف شور زندگی را از نو زنده کردهاند. آنها از لیست زندگان این دنیای مرده خارج شدهاند، هرشب اسمی متفاوت دارند، در قطاری متفاوت و در شهری متفاوت به سر میبرند. روزنامه، مواد منفجره و اسلحه حمل میکنند و در عین زنده بودن بر مرگ غلبه میکنند. هیچکس به اندازه آنان درفرانسه اشغال شده به مرگ نزدیک نیست اما آنان یگانه کسانی هستند که بر مرگ غلبه کردهاند، بر ترس از مردن فایق آمدهاند و جوزف کسل در فضایی که هنوز برای اروپای غربی کاملاً زنده و ملموس است و حتی از زخمهای آنها رنج میبرد، روایت گر این پیروزی بزرگ است. داستان حیرتانگیز پیروزی بشر ماتریالسیت و مصرف گرای اروپای غربی بر مرگ و هرآنچه که آن را به زنجیر کشیدهاست، ثروت - شهوت – ارزشهای پوچ و سطحی – بی ایمانی و لاابالیگری و… بشری که دوباره با ایمان میشود – شجاع میشود – عاشق میشود، بشری که دوباره انسان میشود!
@cafe_andishe95
#معرفی_فیلم ارتش سایه ها
The Army of Shadows(1969)
🎥تمام قید و بندهای دست و پاگیر و من درآوردی فرو ریخته و ارزشهای اصیل و عمیق جایگزین آن شده؛ اختلاف طبقاتی – اختلاف جنسی و مرزهای کافر و مؤمن همه فرو ریخته و زن و مرد، اشرافی و کارگر و حتی کمونیست و کشیش در یک سنگر میجنگند. گاهی در کنار هم، گاهی بدون آنکه حتی از وجود دیگری خبر داشته باشند، هرکسی به سهم خود علم مبارزه را به دوش میکشند. فرانسه ظریف و فانتزی که به رمانتیسم عشق میورزید، ناگهان خشن و مبارز میشود و رئالیسم یا ایدهآلیسم در دنیای اندیشه اش فرمانروایی میکنند. چطور این چنین جمع اضدادی روی داد، روح ظریف و عاشق تجملات فرانسوی که در نبردی بی رحمانه – خشن و سراسر منطقی میرزمد !؟ جنگ با تمام بی رحمی و قساوت، واقعیت را به آنان تحمیل کردهاست. خدای تاریخ یک بار دیگر برای اصلاح سرشت بشری دست به کار شدهاست. بهایی سنگین برای رسیدن به اعتلای بیشتر – بلوغ و تکامل، یک زایمان دیگر برای تولد بشری نوین.
🎬«ارتش سایه ها»ی ملویل درباره اعضای جنبش مقاومت فرانسه است،کسانی که دربرابر یاس و ناامیدی ایستادند.به ندرت فیلمی داریم که اینچنین صادقانه جایی در قلب را که امید با فتالیسم (اعتقاد به سرنوشت) زندگی می کند را نشان دهد.این فیلمی درباره حملات شجاعانه و انفجار قطار ها نیست،بلکه درباره سردی،گرسنگی، مردان و زنان از جان گذشته ای که به شکلی دیده نشوند از میان اشغال فرانسه بوسیله نازی ها حرکت می کنند.ارتش آنها در واقع از سایه ها ساخته شده است:آنها از نام های جعلی استفاده می کنند،هیچ آدرسی ندارند،می توانند در یک لحظه توسط یک خائن یا یک حادثه لو بروند.آنها می دانند احتمالا خواهند مُرد. این یک فیلم جنگی نیست.در مورد یک وضعیت(حالت)ذهنی است.در سلطه دولت ویشی جنگ جهانی اول مارشال پتن،فرانسه رسما به اشغال نازی ها تن داد.اکثر فرانسوی ها آن را به عنوان بهای مصونیت از ارتش های آلمان پذیرفتند.دوگل جنبش آزادی فرانسه را از لندن راه می اندازد اما یک صدا از رادیو ست و دستورات بدون نیروها-هیچ کس بجز آنهایی که در مقاومت هستند،کسانی که خود را به عنوان شهروندانی معمولی نشان می دهند،دو زندگی را جلو می برند،جاسوسی در بین آلمان ها،فراهم آوردن اطلاعات برای متفقین و گاهی اوقات انجام حملات چریکی علیه دشمن.
بسیاری از فیلم ها چنین اقداماتی را نشان داده اند.ملویل،که خودش عضوی از جنبش مقاومت بود،علاقمند به ساخت یک فیلم اکشن نبود.اکشن تنش را رها می سازد و آن را خارجی(بیرونی) می سازند.فیلم او درباره جنگ در اذهان اعضای مقاومت است،کسانی که همیشه با ترس زندگی می کنند،در مقابل پوچی ایستادگی می کنند،مرگ دوستان خود را می پذیرند و انتظار هیچ گونه پاداشی را ندارند،جز دانش به اینکه آنها کار درست را انجام می دهند.زیر بسیاری با نام های جعلی می میرند،ایثار آنها هرگز شناخته نمی شود:در فیلم،دو برادر هرگز به اینکه هردو عضوی از مقاومت هستند پی نمی برند،و یکی ناشناس می میرد. به عنوان یکی از فیلم هایش که یکی پس از دیگری دوباره کشف می شدند،ملویل در حال حرکت به صف بزرگترین کارگردانان است.او در طول عمر خود زیاد قدردانی نشد.
در ۱۹۴۰،ملویل گفت،تمام مقاومت تنها ۶۰۰ نفر بود.بسیاری از آنها زیر شکنجه جان دادند،از جمله ژان مولین،لوک جاردی اصلی.کسل:"از زمانی که او دیگر قادر به صحبت کردن نبود،یکی از روسای گشتاپو،کلاوس بربی،به او یک تکه کاغد داد که بر روی آن نوشته بود،' آیا شما ژان مولین ها هستید؟ 'تنها پاسخ ژان مولین این بود که مداد را از کلنل بربی گرفت و 'ها' را پاک کرد."
هنرنامه #ملی_گرایی #معرفی_فیلم #ضدفاشیسم
@cafe_andishe95
The Army of Shadows(1969)
🎥تمام قید و بندهای دست و پاگیر و من درآوردی فرو ریخته و ارزشهای اصیل و عمیق جایگزین آن شده؛ اختلاف طبقاتی – اختلاف جنسی و مرزهای کافر و مؤمن همه فرو ریخته و زن و مرد، اشرافی و کارگر و حتی کمونیست و کشیش در یک سنگر میجنگند. گاهی در کنار هم، گاهی بدون آنکه حتی از وجود دیگری خبر داشته باشند، هرکسی به سهم خود علم مبارزه را به دوش میکشند. فرانسه ظریف و فانتزی که به رمانتیسم عشق میورزید، ناگهان خشن و مبارز میشود و رئالیسم یا ایدهآلیسم در دنیای اندیشه اش فرمانروایی میکنند. چطور این چنین جمع اضدادی روی داد، روح ظریف و عاشق تجملات فرانسوی که در نبردی بی رحمانه – خشن و سراسر منطقی میرزمد !؟ جنگ با تمام بی رحمی و قساوت، واقعیت را به آنان تحمیل کردهاست. خدای تاریخ یک بار دیگر برای اصلاح سرشت بشری دست به کار شدهاست. بهایی سنگین برای رسیدن به اعتلای بیشتر – بلوغ و تکامل، یک زایمان دیگر برای تولد بشری نوین.
🎬«ارتش سایه ها»ی ملویل درباره اعضای جنبش مقاومت فرانسه است،کسانی که دربرابر یاس و ناامیدی ایستادند.به ندرت فیلمی داریم که اینچنین صادقانه جایی در قلب را که امید با فتالیسم (اعتقاد به سرنوشت) زندگی می کند را نشان دهد.این فیلمی درباره حملات شجاعانه و انفجار قطار ها نیست،بلکه درباره سردی،گرسنگی، مردان و زنان از جان گذشته ای که به شکلی دیده نشوند از میان اشغال فرانسه بوسیله نازی ها حرکت می کنند.ارتش آنها در واقع از سایه ها ساخته شده است:آنها از نام های جعلی استفاده می کنند،هیچ آدرسی ندارند،می توانند در یک لحظه توسط یک خائن یا یک حادثه لو بروند.آنها می دانند احتمالا خواهند مُرد. این یک فیلم جنگی نیست.در مورد یک وضعیت(حالت)ذهنی است.در سلطه دولت ویشی جنگ جهانی اول مارشال پتن،فرانسه رسما به اشغال نازی ها تن داد.اکثر فرانسوی ها آن را به عنوان بهای مصونیت از ارتش های آلمان پذیرفتند.دوگل جنبش آزادی فرانسه را از لندن راه می اندازد اما یک صدا از رادیو ست و دستورات بدون نیروها-هیچ کس بجز آنهایی که در مقاومت هستند،کسانی که خود را به عنوان شهروندانی معمولی نشان می دهند،دو زندگی را جلو می برند،جاسوسی در بین آلمان ها،فراهم آوردن اطلاعات برای متفقین و گاهی اوقات انجام حملات چریکی علیه دشمن.
بسیاری از فیلم ها چنین اقداماتی را نشان داده اند.ملویل،که خودش عضوی از جنبش مقاومت بود،علاقمند به ساخت یک فیلم اکشن نبود.اکشن تنش را رها می سازد و آن را خارجی(بیرونی) می سازند.فیلم او درباره جنگ در اذهان اعضای مقاومت است،کسانی که همیشه با ترس زندگی می کنند،در مقابل پوچی ایستادگی می کنند،مرگ دوستان خود را می پذیرند و انتظار هیچ گونه پاداشی را ندارند،جز دانش به اینکه آنها کار درست را انجام می دهند.زیر بسیاری با نام های جعلی می میرند،ایثار آنها هرگز شناخته نمی شود:در فیلم،دو برادر هرگز به اینکه هردو عضوی از مقاومت هستند پی نمی برند،و یکی ناشناس می میرد. به عنوان یکی از فیلم هایش که یکی پس از دیگری دوباره کشف می شدند،ملویل در حال حرکت به صف بزرگترین کارگردانان است.او در طول عمر خود زیاد قدردانی نشد.
در ۱۹۴۰،ملویل گفت،تمام مقاومت تنها ۶۰۰ نفر بود.بسیاری از آنها زیر شکنجه جان دادند،از جمله ژان مولین،لوک جاردی اصلی.کسل:"از زمانی که او دیگر قادر به صحبت کردن نبود،یکی از روسای گشتاپو،کلاوس بربی،به او یک تکه کاغد داد که بر روی آن نوشته بود،' آیا شما ژان مولین ها هستید؟ 'تنها پاسخ ژان مولین این بود که مداد را از کلنل بربی گرفت و 'ها' را پاک کرد."
هنرنامه #ملی_گرایی #معرفی_فیلم #ضدفاشیسم
@cafe_andishe95
#معرفی_فیلم ارتش سایه ها
The Army of Shadows(1969)
🎥کارگردان: ژان پیر ملویل
🏅برنده جایزه بهترین فیلم خارجی زبان از حلقه منتقدان فيلم نيويورك(۲۰۰۶)برنده جایزه ویژه انجمن ملی منتقدان ایالات متحده(۲۰۰۷)
📍شاهکار قدر ندیده ایی که به خاطر جو سنگین چپگرایی فرانسه آنچنان که شایسته بود مطرح نشد زیرا ملویل با تم ملی گرایی فیلمی ساخته بود که به مذاق چپ خوش نمی آمد.
@cafe_andishe95
The Army of Shadows(1969)
🎥کارگردان: ژان پیر ملویل
🏅برنده جایزه بهترین فیلم خارجی زبان از حلقه منتقدان فيلم نيويورك(۲۰۰۶)برنده جایزه ویژه انجمن ملی منتقدان ایالات متحده(۲۰۰۷)
📍شاهکار قدر ندیده ایی که به خاطر جو سنگین چپگرایی فرانسه آنچنان که شایسته بود مطرح نشد زیرا ملویل با تم ملی گرایی فیلمی ساخته بود که به مذاق چپ خوش نمی آمد.
@cafe_andishe95
⚫️شعارهاي مانند خودكفايي چيزي جز فقر براي مردم در نمي آيد
🇰🇵🇮🇷
کره شمالی بر اساس نوعی ایدئولوژی اداره میشود بنام (جوچه) که به معنی "خودکفایی" ترکیبی از ناسیونالیسم، کمونیسم است .
یعنی رهبران این دوزخیترین کشور روی زمین تصمیم گرفتهاند نوعی اقتصاد ملی را به وجود بیاورند که مستقل باشد مثلا آنها در زمینه تکنولوژی دوست ندارند وابسته باشند ، در مورد منابع اقتصادی و مادۀ خام هم میخواهند مستقل بمانند و همچنین همکاریهای بینالمللی را هم رد میکنند پس اگر روسیه در زمان استالین به تعبیر چرچیل یک معمای رازگونه بود کره شمالی هم سیاه چالهایست غیر قابل نفوذ ...
امروز کرهشمالی مظهر خودکفایی جهان است
یعنی خودش تولید میکند خودش مصرف میکند و از غوغای جهان هم آزاد است . در ابداع و اختراع هم دستشان خالی نبوده و علاوه بر موشکجات مثلا در صنایع نساجی و پوشاک از مادهای به نام "وینیلون" استفاده میکند که ساخت خود کرهای هاست و برخلاف نایلون و کتان نیاز به واردات ندارد . رهبران کره هم به آن لقب فیبر جوچه دادهاند که نماد استقلال و روی پای خود ایستادن است اما دنیا کارتون نیست و واقعیت با کسی شوخی ندارد و از دل شعارهایی مانند خودکفایی و استقلال چیزی جز فقر و تیرهروزی برای مردم درنمیآید .
📍چندین دهه است که کره شمالی یکی از سریترین جوامع دنیا به شمار میآید. کره شمالی یکی از معدود کشورهایی است که هنوز اسماً تحت قوانین کمونیستی اداره میشود. این کشور به دژی نفوذناپذیر در برابر ورود هرگونه مکتب و ایدئولوژی تبدیل شده است؛ جایی که همه چیز در انحصار حکومت است و هرگونه سیم ارتباطی با خارج از کشور بریده شده است. کشوری که خود را جزو خوشبختترین جوامع روی زمین میخواند و به مردمش القا میکند که کره شمالی بهترین نقطه برای زندگی بر روی این کره خاکی است.
طبیعی است که آمار و ارقامی از آنچه در کره شمالی میگذرد در دسترس نباشد. همه چیز تخمینی است و شاخصهای اقتصادی در این کشور مبهم و نامعلوم است. آنچه بر همگان روشن است حکومتی توتالیتر با آموزههای التقاطی کمونیسم و ایدههای رهبران این کشور است که در حد خدا پرستیده میشوند.
اهداف هستهای کره شمالی انزوای این کشور از بقیه دنیا را تشدید کرده است. کره شمالی پس از هرجومرجهای جنگ جهانی دوم و در سال 1984 ظهور کرد. تاریخ این کشور منحصر به رهبر کبیرش کیم ایلسونگ است که امور سیاسی این کشور را در مدت زمانی 50ساله شکل داد. بعد از جنگ کره، کیم ایلسونگ فلسفه شخصی خودش به نام «جوچه» را ارائه داد که چراغ راهنمای توسعه کره شد. کیم ایلسونگ در سال 1994 درگذشت اما جایگاه رهبری به طور ابدی برای او حفظ شد. دههها حضور این نظام کنترل دولتی منجر به رکود شدید و جنون و خودشیفتگی رهبران آن شده است. سازمانهای امدادی بینالمللی تخمین زدهاند که از میانه دهه 1990 تاکنون بیش از دو میلیون نفر در کره شمالی بر اثر کمبود شدید غذا از بین رفتهاند. کمبودی که به دلیل حوادث طبیعی و سوءمدیریت شدید اقتصادی ایجاد شده است. این کشور برای سیر کردن شکم میلیونها نفر از مردمش وابسته به کمکهای خارجی است.
دولت توتالیتر کره همچنین متهم به نقض سیستماتیک حقوق بشر است. گزارشها حاکی از شکنجه، اعدام در ملاء عام، بیگاری، سقط جنین اجباری و قتل کودکان در کمپها و زندانهاست. یک گروه حقوق بشر آمریکایی تخمین زده که بیش از 200 هزار زندانی سیاسی در این کشور وجود دارد. پیونگیانگ به طور مرتب دولت کره جنوبی را متهم میکند که آلت دست آمریکاست اما دیدار کیم دایجونگ رئیسجمهور کره جنوبی در سال 2000 یک نشانه از گرم شدن روابط دو کشور را نشان داد. «سیاست طلوع» سئول در برابر پیونگیانگ با هدف اعطای شانس به کره شمالی از طریق گفتوگو و کمک در دستور کار قرار گرفت.
کره شمالی قدرتی پوشالی است که تنها داراییاش بمب هستهای است. سلاحی که هنوز دنیا مطمئن نیست کره قادر به استفاده از آن باشد. کره شمالی از کمونیسم راه به جایی نبرده به جز انزوا، فقر، عدم رشد و تهدید.
@cafe_andishe95
🇰🇵🇮🇷
کره شمالی بر اساس نوعی ایدئولوژی اداره میشود بنام (جوچه) که به معنی "خودکفایی" ترکیبی از ناسیونالیسم، کمونیسم است .
یعنی رهبران این دوزخیترین کشور روی زمین تصمیم گرفتهاند نوعی اقتصاد ملی را به وجود بیاورند که مستقل باشد مثلا آنها در زمینه تکنولوژی دوست ندارند وابسته باشند ، در مورد منابع اقتصادی و مادۀ خام هم میخواهند مستقل بمانند و همچنین همکاریهای بینالمللی را هم رد میکنند پس اگر روسیه در زمان استالین به تعبیر چرچیل یک معمای رازگونه بود کره شمالی هم سیاه چالهایست غیر قابل نفوذ ...
امروز کرهشمالی مظهر خودکفایی جهان است
یعنی خودش تولید میکند خودش مصرف میکند و از غوغای جهان هم آزاد است . در ابداع و اختراع هم دستشان خالی نبوده و علاوه بر موشکجات مثلا در صنایع نساجی و پوشاک از مادهای به نام "وینیلون" استفاده میکند که ساخت خود کرهای هاست و برخلاف نایلون و کتان نیاز به واردات ندارد . رهبران کره هم به آن لقب فیبر جوچه دادهاند که نماد استقلال و روی پای خود ایستادن است اما دنیا کارتون نیست و واقعیت با کسی شوخی ندارد و از دل شعارهایی مانند خودکفایی و استقلال چیزی جز فقر و تیرهروزی برای مردم درنمیآید .
📍چندین دهه است که کره شمالی یکی از سریترین جوامع دنیا به شمار میآید. کره شمالی یکی از معدود کشورهایی است که هنوز اسماً تحت قوانین کمونیستی اداره میشود. این کشور به دژی نفوذناپذیر در برابر ورود هرگونه مکتب و ایدئولوژی تبدیل شده است؛ جایی که همه چیز در انحصار حکومت است و هرگونه سیم ارتباطی با خارج از کشور بریده شده است. کشوری که خود را جزو خوشبختترین جوامع روی زمین میخواند و به مردمش القا میکند که کره شمالی بهترین نقطه برای زندگی بر روی این کره خاکی است.
طبیعی است که آمار و ارقامی از آنچه در کره شمالی میگذرد در دسترس نباشد. همه چیز تخمینی است و شاخصهای اقتصادی در این کشور مبهم و نامعلوم است. آنچه بر همگان روشن است حکومتی توتالیتر با آموزههای التقاطی کمونیسم و ایدههای رهبران این کشور است که در حد خدا پرستیده میشوند.
اهداف هستهای کره شمالی انزوای این کشور از بقیه دنیا را تشدید کرده است. کره شمالی پس از هرجومرجهای جنگ جهانی دوم و در سال 1984 ظهور کرد. تاریخ این کشور منحصر به رهبر کبیرش کیم ایلسونگ است که امور سیاسی این کشور را در مدت زمانی 50ساله شکل داد. بعد از جنگ کره، کیم ایلسونگ فلسفه شخصی خودش به نام «جوچه» را ارائه داد که چراغ راهنمای توسعه کره شد. کیم ایلسونگ در سال 1994 درگذشت اما جایگاه رهبری به طور ابدی برای او حفظ شد. دههها حضور این نظام کنترل دولتی منجر به رکود شدید و جنون و خودشیفتگی رهبران آن شده است. سازمانهای امدادی بینالمللی تخمین زدهاند که از میانه دهه 1990 تاکنون بیش از دو میلیون نفر در کره شمالی بر اثر کمبود شدید غذا از بین رفتهاند. کمبودی که به دلیل حوادث طبیعی و سوءمدیریت شدید اقتصادی ایجاد شده است. این کشور برای سیر کردن شکم میلیونها نفر از مردمش وابسته به کمکهای خارجی است.
دولت توتالیتر کره همچنین متهم به نقض سیستماتیک حقوق بشر است. گزارشها حاکی از شکنجه، اعدام در ملاء عام، بیگاری، سقط جنین اجباری و قتل کودکان در کمپها و زندانهاست. یک گروه حقوق بشر آمریکایی تخمین زده که بیش از 200 هزار زندانی سیاسی در این کشور وجود دارد. پیونگیانگ به طور مرتب دولت کره جنوبی را متهم میکند که آلت دست آمریکاست اما دیدار کیم دایجونگ رئیسجمهور کره جنوبی در سال 2000 یک نشانه از گرم شدن روابط دو کشور را نشان داد. «سیاست طلوع» سئول در برابر پیونگیانگ با هدف اعطای شانس به کره شمالی از طریق گفتوگو و کمک در دستور کار قرار گرفت.
کره شمالی قدرتی پوشالی است که تنها داراییاش بمب هستهای است. سلاحی که هنوز دنیا مطمئن نیست کره قادر به استفاده از آن باشد. کره شمالی از کمونیسم راه به جایی نبرده به جز انزوا، فقر، عدم رشد و تهدید.
@cafe_andishe95