يادداشت بهاريه سال گذشته
براي نوروز ١٤٠٣ ( سال تغيير )
اما عجیبتر از هر چیز، اگر نیک بنگری، آن است که بهار باز هم مي آيد . قرنها افتادن سیب از درخت ما را به حیرت وانمیداشت. هنوز هم از رویش جوانهها و تلألوی آفتاب بر سبزهها حیرت نمیکنیم، اما برفها آب و برگها دوباره میرویند. حتی اگر زمستانی سخت بوده باشد، با کوههای برف، یا زمستان به وعدۀ خود عمل نکرده و اصلاً نیامده باشد. حتی اگر ناامیدی بر همه جا سايه انداخته باشد و هر راهي به دیواری سخت از سیمان سترگ منتهی شده باشد، باز هم زمین دوباره تغییر خواهد کرد.حتئ اگر هراس از حد گذشته باشد .مرز بودن يا نبودن ، هستي و نيستي در حال محو شدن باشند اضطراب مداوم جان و جهاني را به حمله اضطراب به اندك بهانه اي مبتلا كند باز هم بهار خواهد آمد .
تغییر فقط در طبیعت نیست. گوهر وجود انسان، آنچه از دسترس اراده هم خارج است و آنچه اجتنابناپذیر و ذاتی زندگی است، تغییر است. انسان خود نمیداند، اما تغییر میکند. انکار میکند، باور نمیکند؛ اما تغییر میکند. آنچه امروز میگویی آنی نیست که 20 سال پیش میگفتی، اگر همان را میگویی، دروغ میگویی یا تظاهر میکنی، یا هنوز که هنوز است قدر تغییر را نمیدانی آن را شکر نمیگذاري و حتی از آن شرم میکنی.
افراد را چون مهره، چون مجسمه برمیگمارند تا فقط فرامین را اجرا کنند، اما غافل از آنکه هیچکس، تأکید میکنم هیچکس، برای اطاعت صد درصدی از فرامین آفریده نشده است. روزی، جایی سنگ خارای واقعیت او را نشانه خواهد گرفت و اصابت خواهد کرد. وقتی فرامین از واقعیات دور افتند، هرچه دورتر، اصابت زودتر و سنگینتر! آن که امکان مواجهه با واقعیات را پیدا کند یا این فرصت را به او بدهند، آن که خود را در میان سیلاب واقعیات ببیند، زودتر و آن که سکون برگزیند، دیرتر؛ اما هر کس ایستگاهی دارد. جستوجوی بیپایان برای انتخاب سنگ كه تغيير نميكند به جای آدم كه تغيير ميكند فقط به انتخاب ابله خواهد انجامید که او هم بیتردید، تغییر خواهد کرد!
انسانها را تقبیح میکنند یا تقدیس که اینچنیناند یا آنچناناند، اما نمیبینند که نه اینچنین خواهند ماند، نه آنچنان. گاه با تقدیس انسانی عنان عقل از دست میدهند، به او میسپارند و بندگی اختیار میکنند، گویا نمیدانند آن که به حُسنی تقدیس شد این بار با همان تقدیس تغییر خواهد كرد! یا تقبیح میکنند به عیبی، او را نمیپذیرند، با او جمعيتي تشکیل نمیدهند،؛ غافل از آنکه او هم تغيير میکند يا مثبت به زعم تقبیحکنندکان و با درك واصرار ايشان يا به شکلی که مطلوب اینان نخواهد بود. در هر حال تغيير ميكند .
این زمان که اینها را مینویسم زمستان است، اما بهار خواهد آمد. در چهرۀ زمستان بهار را باید دید و زمین را که تغییر کرده، نفس کشیده و دیگرگون شده است
https://t.me/bzyad
براي نوروز ١٤٠٣ ( سال تغيير )
اما عجیبتر از هر چیز، اگر نیک بنگری، آن است که بهار باز هم مي آيد . قرنها افتادن سیب از درخت ما را به حیرت وانمیداشت. هنوز هم از رویش جوانهها و تلألوی آفتاب بر سبزهها حیرت نمیکنیم، اما برفها آب و برگها دوباره میرویند. حتی اگر زمستانی سخت بوده باشد، با کوههای برف، یا زمستان به وعدۀ خود عمل نکرده و اصلاً نیامده باشد. حتی اگر ناامیدی بر همه جا سايه انداخته باشد و هر راهي به دیواری سخت از سیمان سترگ منتهی شده باشد، باز هم زمین دوباره تغییر خواهد کرد.حتئ اگر هراس از حد گذشته باشد .مرز بودن يا نبودن ، هستي و نيستي در حال محو شدن باشند اضطراب مداوم جان و جهاني را به حمله اضطراب به اندك بهانه اي مبتلا كند باز هم بهار خواهد آمد .
تغییر فقط در طبیعت نیست. گوهر وجود انسان، آنچه از دسترس اراده هم خارج است و آنچه اجتنابناپذیر و ذاتی زندگی است، تغییر است. انسان خود نمیداند، اما تغییر میکند. انکار میکند، باور نمیکند؛ اما تغییر میکند. آنچه امروز میگویی آنی نیست که 20 سال پیش میگفتی، اگر همان را میگویی، دروغ میگویی یا تظاهر میکنی، یا هنوز که هنوز است قدر تغییر را نمیدانی آن را شکر نمیگذاري و حتی از آن شرم میکنی.
افراد را چون مهره، چون مجسمه برمیگمارند تا فقط فرامین را اجرا کنند، اما غافل از آنکه هیچکس، تأکید میکنم هیچکس، برای اطاعت صد درصدی از فرامین آفریده نشده است. روزی، جایی سنگ خارای واقعیت او را نشانه خواهد گرفت و اصابت خواهد کرد. وقتی فرامین از واقعیات دور افتند، هرچه دورتر، اصابت زودتر و سنگینتر! آن که امکان مواجهه با واقعیات را پیدا کند یا این فرصت را به او بدهند، آن که خود را در میان سیلاب واقعیات ببیند، زودتر و آن که سکون برگزیند، دیرتر؛ اما هر کس ایستگاهی دارد. جستوجوی بیپایان برای انتخاب سنگ كه تغيير نميكند به جای آدم كه تغيير ميكند فقط به انتخاب ابله خواهد انجامید که او هم بیتردید، تغییر خواهد کرد!
انسانها را تقبیح میکنند یا تقدیس که اینچنیناند یا آنچناناند، اما نمیبینند که نه اینچنین خواهند ماند، نه آنچنان. گاه با تقدیس انسانی عنان عقل از دست میدهند، به او میسپارند و بندگی اختیار میکنند، گویا نمیدانند آن که به حُسنی تقدیس شد این بار با همان تقدیس تغییر خواهد كرد! یا تقبیح میکنند به عیبی، او را نمیپذیرند، با او جمعيتي تشکیل نمیدهند،؛ غافل از آنکه او هم تغيير میکند يا مثبت به زعم تقبیحکنندکان و با درك واصرار ايشان يا به شکلی که مطلوب اینان نخواهد بود. در هر حال تغيير ميكند .
این زمان که اینها را مینویسم زمستان است، اما بهار خواهد آمد. در چهرۀ زمستان بهار را باید دید و زمین را که تغییر کرده، نفس کشیده و دیگرگون شده است
https://t.me/bzyad
Telegram
یادداشتهایِ دکتر بابک زمانی
اين كانال برای بازنشرِ يادداشتهای منتشرشدهام تأسيس شده است.
*سيستم برده داري در كار پزشكي را متوقف كنيد
*براي درمان مردم متخصص #استخدام#كنيد
فوت دکتر نرگس محمدپور رزیدنت سال چهارم
۱۳ فروردین ۱۴۰۴
🔴یکی از پستهای آخر خانم دکتر محمد پور!
🔸اینجا رنج و خستگی معنا ندار. من مدت ها سکوت کرده بودم اما اکنون مینویسم ب یاد تمامی آنانی که دوستان ما بودند و دیگر تاب نیاوردند و جهانشان را عوض کردند. اینجا تا سر حد مرگ کار میکنی شیفتها سی وشش ساعته است که گاهی سه چهارم تایم یا بیشتر از روز را پای میز جراحی هستیم و در اتاق عمل بر بالین مریض مونیتورها را چک میکنیم و یا چشمان نگرانمان در دل دعا میکنیم بیهوشی هر چه سریعتر مريض را اسپاینال کند تا من تیغ جراحی را بردارم ..... خانم دکتر بدو پرولاپس بند ناف...... دکتر بدو دکولمان...... بدو افت قلب طول کشیده.... و ... و ... و و در حین هر دویدن نیمی از وجود تو نیز ترک میخورد گاهی اصلا یادت نمیاید ناهار خورده ای ؟ پوستت ترک برداشته وزیر چشم ها گود رفته است. چون حتی وقت نمیکنی چاییت را که یک ساعت پیش ریخته بودی و روی میز گذاشتی بخوری و همیشه تو متهم ردیف اول هستی ... در کوچکترین عارضه همه انگشتها تو را نشانه میگیرد و همیشه همراهی خشمگین در کمین است که دق دلیش از زندگی را سر ما مرفهین بی درد جامعه خالی کند و اخر سر هم حقوقی که سر ماه میگیری ب زور کفاف اجاره خانه و خورد و خوراکت را میرساند. ماهمه با عشق و چهره های جوان بشاش آمده بودیم آمده بودیم نجات دهنده باشیم دستان خدا شویم بر زمین...... اما اکنون خود دنبال راه نجاتی از این طوفان سهمگین هستیم که جوانی و جان ما را بلعیده است...... ما بی پناهیم و خسته
منبع: کانال خبری پرستاران ایران
https://t.me/bzyad
*براي درمان مردم متخصص #استخدام#كنيد
فوت دکتر نرگس محمدپور رزیدنت سال چهارم
۱۳ فروردین ۱۴۰۴
🔴یکی از پستهای آخر خانم دکتر محمد پور!
🔸اینجا رنج و خستگی معنا ندار. من مدت ها سکوت کرده بودم اما اکنون مینویسم ب یاد تمامی آنانی که دوستان ما بودند و دیگر تاب نیاوردند و جهانشان را عوض کردند. اینجا تا سر حد مرگ کار میکنی شیفتها سی وشش ساعته است که گاهی سه چهارم تایم یا بیشتر از روز را پای میز جراحی هستیم و در اتاق عمل بر بالین مریض مونیتورها را چک میکنیم و یا چشمان نگرانمان در دل دعا میکنیم بیهوشی هر چه سریعتر مريض را اسپاینال کند تا من تیغ جراحی را بردارم ..... خانم دکتر بدو پرولاپس بند ناف...... دکتر بدو دکولمان...... بدو افت قلب طول کشیده.... و ... و ... و و در حین هر دویدن نیمی از وجود تو نیز ترک میخورد گاهی اصلا یادت نمیاید ناهار خورده ای ؟ پوستت ترک برداشته وزیر چشم ها گود رفته است. چون حتی وقت نمیکنی چاییت را که یک ساعت پیش ریخته بودی و روی میز گذاشتی بخوری و همیشه تو متهم ردیف اول هستی ... در کوچکترین عارضه همه انگشتها تو را نشانه میگیرد و همیشه همراهی خشمگین در کمین است که دق دلیش از زندگی را سر ما مرفهین بی درد جامعه خالی کند و اخر سر هم حقوقی که سر ماه میگیری ب زور کفاف اجاره خانه و خورد و خوراکت را میرساند. ماهمه با عشق و چهره های جوان بشاش آمده بودیم آمده بودیم نجات دهنده باشیم دستان خدا شویم بر زمین...... اما اکنون خود دنبال راه نجاتی از این طوفان سهمگین هستیم که جوانی و جان ما را بلعیده است...... ما بی پناهیم و خسته
منبع: کانال خبری پرستاران ایران
https://t.me/bzyad
Telegram
یادداشتهایِ دکتر بابک زمانی
اين كانال برای بازنشرِ يادداشتهای منتشرشدهام تأسيس شده است.
يادداشت روز دوشنبه شرق
شرم
سال كارى ١٤٠٤ با يك خبر تاسف آور شروع شد
خانم دكتر جوان دستيار سال آخر رشته زنان در شهر تبريز مشكلات را طاقت نياورد و به زندگي پشت كرد .
آخرين نوشته اي كه از او در فضاي مجازي باقي مانده شرح دردهاي عميقي است كه يك انسان حساس با روحي لطيف را به شدت مي آزارد . انسان با شعوري كه عاقلانه مي انديشد و عاقلانه آرزو ميكند اما رويايي دست نيافتني از كار در مي آيد . انسان كوشايي كه هيج از تلاش فرو نميگذارد در شهري ديگر ، اگرنه متخاصم بلكه حداقل رقيب شهر خود ، ادامه تحصيل ميدهد . اما احساس ميكند تلاش هايش چون تلاش هاي انساني است كه در خواب ميدود اما هيچ گاه نميرسد . سرانجام تن او توان تحمل باري را كه حاصل تناقضات و مشكلات متعدد اجتماعي است از دست ميدهد .
دستياري هم ابتدا نوعي طبابت از نوع بهتر آن ،علمي و آموزشي ،بنظر ميرسيد اما اينطور نبود . بيگاري دشواري بود در شرايطي دشوار تر با روابط كاري اي كه بيشتر روابط بين افسران و درجه داران را به ذهن مي آورد تا روابط بين همكاراني كه حين كار آموزش هم ميدهند . با مسيوليت هايي سنگين براي كارهاي درماني دشواري كه معيارهاي اخلاقي و قانوني آنها هم هنوز در كشور جا نيفتاده .ابهامات و تنازعات پيرامون اجازه وتصميم بين سزارين يا زايمان طبيعي در كشور به شدت ادامه دارد . موازين علمي گاه با موازين قانوني در تضاد قرار ميگيرند . غربالگري براي جنين ناقص ممنوع شده .از اين رو نوزادان ناقص بيشتري متولد ميشوند كه ممكن است حادثه زايماني باشد يا نقص جنيني ! گاه تا بزرگسالي هم تفاوت اينده معلوم نميشود . محدود كردن سزارين برخلاف نظر متخصصين ممكن است عوارضي را حين زايمان طبيعي باعث شود كه اگر رخ داد و كودكي ناقص به دنيا آمد نه آنكه در جايگاه چنين تصميمات مهمي است بلكه دستياري كه تازه سال دوم آموزش را آغاز كرده مسئول است او كه به عنوان دانشجو از حداقل حقوق كارگران هم برخوردار نيست به عنوان طبيب ، مسئول است . به كاري مشغول است كه توانايي طبابت و شماره نظام پزشكي ميخواهد . دادگاه هم او را به عنوان طبيب مسئول ميشناسد ، حتي زماني كه آشكارا سيستم مسئول است . او كه اخيرا به هنگام تعهد دستياري براي اولين بار با سفته و چك و محضر و اعداد و ارقام آشنا شده خانواده اي را زير بار تعهدات سنگين برده حالا يك بارديگر با مبالغي هنگفت روبرو ميشود كه بايد با دست خالي يا از خانواده اي كه تنها اميدشان همين دختر تحصيلكرده است فراهم كند . وراي مسايل مادي چه دشوار و خرد كننده است تحمل نااميدي زماني كه اين روح لطيف را مسئول نقص عضو انساني براي تمام عمر به حساب آوريم و بر اين اساس مجازات كنيم . چه درد عميقي بايد هر لحظه تا پنج سالگي كودك و بعد از آن تجربه كند و چه اشك ها كه حتي امكان فرو ريختن پيدا نكنند .اشك هاي روح پاك و بيگناهي كه در شهر گناهكاران فرو ميريزند . دختر جواني كه قرار شد با كار بي مزد سوراخ سنبه هاي سيستم بحران زده سلامت كشور را سامان دهد حالا بايد جور عوارضي كه هزاران عامل ديكر دارد را هم براي ما بكشد . حتي اگر دستيار ،آنكه آموزش ميبيند ، خطابي مرتكب شود آيا خود او مسئول است يا سيستم آموزشي اي كه اورا به كار گرفته ؟ بيمارستان هاي آموزشي در قطع كامل ارتباطات بين المللي كه باعث شده شيوه درست بكلي فراموش شود ، در منتهاي تنگدستي ، با كمبود هيات علمي و متخصص براي تمام ساعات شبانه روز ، با بخش هاي شلوغ ، كثيف ، خوابگاه هايي كه گويا تنها براي توليد خاطرات دردناك مهيا شده اند ، تعداد اندك پرستار و دارو و تجهيزات و …..و هزار مشكل ديگر كه محبطي دشوار براي طبيب و پر عارضه براي بيمار مي آفرينند .و آنكه در نهايت بايد ديه اين همه نابساماني را بپردازد دختر جواني است كه خود قرباني همين سيستم است . سيستمي كه قادر نيست حتي با اين همه تحارب تلخ تغييري بسيار كوچك اما اساسي در چارجوب ها و گفتمان خود ايجاد كند . و با تقليل موضوع به يك مسيله اداري و اقتصادي بر امواج نااميدي مي افزايد .
راستي آيا شرم ميدانيم چيست ؟
شرم گاه مايه اميدواري است !
https://t.me/bzyad
شرم
سال كارى ١٤٠٤ با يك خبر تاسف آور شروع شد
خانم دكتر جوان دستيار سال آخر رشته زنان در شهر تبريز مشكلات را طاقت نياورد و به زندگي پشت كرد .
آخرين نوشته اي كه از او در فضاي مجازي باقي مانده شرح دردهاي عميقي است كه يك انسان حساس با روحي لطيف را به شدت مي آزارد . انسان با شعوري كه عاقلانه مي انديشد و عاقلانه آرزو ميكند اما رويايي دست نيافتني از كار در مي آيد . انسان كوشايي كه هيج از تلاش فرو نميگذارد در شهري ديگر ، اگرنه متخاصم بلكه حداقل رقيب شهر خود ، ادامه تحصيل ميدهد . اما احساس ميكند تلاش هايش چون تلاش هاي انساني است كه در خواب ميدود اما هيچ گاه نميرسد . سرانجام تن او توان تحمل باري را كه حاصل تناقضات و مشكلات متعدد اجتماعي است از دست ميدهد .
دستياري هم ابتدا نوعي طبابت از نوع بهتر آن ،علمي و آموزشي ،بنظر ميرسيد اما اينطور نبود . بيگاري دشواري بود در شرايطي دشوار تر با روابط كاري اي كه بيشتر روابط بين افسران و درجه داران را به ذهن مي آورد تا روابط بين همكاراني كه حين كار آموزش هم ميدهند . با مسيوليت هايي سنگين براي كارهاي درماني دشواري كه معيارهاي اخلاقي و قانوني آنها هم هنوز در كشور جا نيفتاده .ابهامات و تنازعات پيرامون اجازه وتصميم بين سزارين يا زايمان طبيعي در كشور به شدت ادامه دارد . موازين علمي گاه با موازين قانوني در تضاد قرار ميگيرند . غربالگري براي جنين ناقص ممنوع شده .از اين رو نوزادان ناقص بيشتري متولد ميشوند كه ممكن است حادثه زايماني باشد يا نقص جنيني ! گاه تا بزرگسالي هم تفاوت اينده معلوم نميشود . محدود كردن سزارين برخلاف نظر متخصصين ممكن است عوارضي را حين زايمان طبيعي باعث شود كه اگر رخ داد و كودكي ناقص به دنيا آمد نه آنكه در جايگاه چنين تصميمات مهمي است بلكه دستياري كه تازه سال دوم آموزش را آغاز كرده مسئول است او كه به عنوان دانشجو از حداقل حقوق كارگران هم برخوردار نيست به عنوان طبيب ، مسئول است . به كاري مشغول است كه توانايي طبابت و شماره نظام پزشكي ميخواهد . دادگاه هم او را به عنوان طبيب مسئول ميشناسد ، حتي زماني كه آشكارا سيستم مسئول است . او كه اخيرا به هنگام تعهد دستياري براي اولين بار با سفته و چك و محضر و اعداد و ارقام آشنا شده خانواده اي را زير بار تعهدات سنگين برده حالا يك بارديگر با مبالغي هنگفت روبرو ميشود كه بايد با دست خالي يا از خانواده اي كه تنها اميدشان همين دختر تحصيلكرده است فراهم كند . وراي مسايل مادي چه دشوار و خرد كننده است تحمل نااميدي زماني كه اين روح لطيف را مسئول نقص عضو انساني براي تمام عمر به حساب آوريم و بر اين اساس مجازات كنيم . چه درد عميقي بايد هر لحظه تا پنج سالگي كودك و بعد از آن تجربه كند و چه اشك ها كه حتي امكان فرو ريختن پيدا نكنند .اشك هاي روح پاك و بيگناهي كه در شهر گناهكاران فرو ميريزند . دختر جواني كه قرار شد با كار بي مزد سوراخ سنبه هاي سيستم بحران زده سلامت كشور را سامان دهد حالا بايد جور عوارضي كه هزاران عامل ديكر دارد را هم براي ما بكشد . حتي اگر دستيار ،آنكه آموزش ميبيند ، خطابي مرتكب شود آيا خود او مسئول است يا سيستم آموزشي اي كه اورا به كار گرفته ؟ بيمارستان هاي آموزشي در قطع كامل ارتباطات بين المللي كه باعث شده شيوه درست بكلي فراموش شود ، در منتهاي تنگدستي ، با كمبود هيات علمي و متخصص براي تمام ساعات شبانه روز ، با بخش هاي شلوغ ، كثيف ، خوابگاه هايي كه گويا تنها براي توليد خاطرات دردناك مهيا شده اند ، تعداد اندك پرستار و دارو و تجهيزات و …..و هزار مشكل ديگر كه محبطي دشوار براي طبيب و پر عارضه براي بيمار مي آفرينند .و آنكه در نهايت بايد ديه اين همه نابساماني را بپردازد دختر جواني است كه خود قرباني همين سيستم است . سيستمي كه قادر نيست حتي با اين همه تحارب تلخ تغييري بسيار كوچك اما اساسي در چارجوب ها و گفتمان خود ايجاد كند . و با تقليل موضوع به يك مسيله اداري و اقتصادي بر امواج نااميدي مي افزايد .
راستي آيا شرم ميدانيم چيست ؟
شرم گاه مايه اميدواري است !
https://t.me/bzyad
Telegram
یادداشتهایِ دکتر بابک زمانی
اين كانال برای بازنشرِ يادداشتهای منتشرشدهام تأسيس شده است.
در مرگ یوسا
یوسا نویسندهی متفاوتی برای خوانندهها و نویسندههای ایرانی بود، متفاوت با همهی نویسندههای آمریکای لاتین و آمریکا و اروپا. درگیریاش با سیاست و نگاه عمیقش به تاریخ مردم آمریکای لاتین و نقش دیکتاتورها و آنچه آنها را تا به آن جا و جایگاه میکشاند، بخش مهمی از آن چیزی بود که رمانها و نگاه او را به ما نزدیک میکرد و میتوانستیم خودمان و کشورمان را در پرتو کارهاش میدیدیم. از "گفتوگو در کاتدرال" گرفته تا "جنگ آخرالزمان" و "سور بز" و اغلب کارهاش، ما تصویر خودمان را در آینهی روابط پر از خشونت و نقش مذهب و سنت در شکلگیری روابط قدرت میدیدیم.
اما فقط نزدیکی تاریخی و فرهنگی نیست که کارهای او را برای ما آشنا میکرد، مدرنبودنش هم بود؛ توجه همزمان به وضعیت اجتماع و نقش فرد و بهخصوص درون فرد هم بود. شگردهایی از رماننویسی که اجازه میداد درونیترین و حسیترین احساسات فرد را هم در همانزمان که مهمترین تحولات سیاسی اتفاق میافتد ببینیم و نقش فرد را در هر غائلهی کوچک و بزرگی بدانیم.
انتخاب بزنگاههای مهم سیاسی ـ که تاریخ معاصر کشورهایی مثل پرو و برزیل و دومینیکن را رقم میزدند ـ و نقش چهرههایی از طبقات و قشرهای مختلف اجتماع در آن بزنگاه، تصویری سراسری و کامل میداد از آنچه در آن بزنگاهها گذشته بود، چه کشتن تروخیلو بود و تغییر قدرت در دومینیکن، چه در پرو، چه رویارویی مذهب و آریستوکراسی بود در برزیل.
دیکتاتوری و جنگ قدرت، گرچه موضوع اغلب رمانهاش بود، اما نقطهی عزیمتش فرهنگ بود و آنچه بسترسازِ جنگ قدرت و شکلگیری و تغییر قدرت در این کشورها میشد. فرهنگِ برآمده از تاریخی پرخشونت همان چیزی بود که، باوجود تمام تغییرات سیاسی، دیکتاتوری را با دیکتاتوری دیگر عوض میکرد، یا دستکم اجازهی برقراری دموکراسی را نمیداد.
رمانهای یوسا همزمان تجسم تاریخ بود و سیاست، اهمیت فرد بود و جامعه، نمایش درون بود و بیرون. او جزو نویسندهگان استثنایی بود که توانست همزمان تصویری همهجانبه و شاید بینقص از جوامع آمریکای لاتین بدهد و درعینحال درونیترین احساسهای بشر گرفتار در اجتماعِ دیکتاتورپرور را نشان بدهد. نشان بدهد که چهطور تاریخ خود را در سرنوشت امروز بازسازی میکند و چهطور خشونتهای سیاسی راه به خشونتهای فردی باز میکنند و چهطور کلنجار مداوم نیروهای سیاسی با قدرتْ تابعی از فرهنگ و سنتهای آن کشور میشود. همهی آنچه باعث شد کتابهاش، باوجود سختخوانبودن، در کشور ما هم خوانندهی زیادی داشته باشند و ما بتوانیم خودمان را در آثار او ببینیم و او را نویسندهیی بدانیم از خودمان.
۲۵ فروردین ۱۴۰۴
#ماریو_بارگاس_یوسا
#حسین_سناپور
@sanapourhossein
يادداشت روز دوشنبه شرق
ظاهر وباطن در كار اصلاح
باز هم درباره وضعيت رزيدنتي
آيا با اصلاح ظواهر ميتوان باعث اصلاحات اساسي و تغيير شد ؟ جواب همه بي ترديد خير است . هيچ كس نميخواهد كاري ظاهري بخوان صوري بكند اما ساختاري ديدن يك اصلاح نيازمند نگاهي عميق تر و چشماني شسته تر است وگرنه چشمان معتاد به آنچه ديده اند ظواهر را بجاي ساختار ها ميبينند و در اين صورت در اصلاح همان ظواهر نيز باز ميمانند .ارتباط ارگانيك ظاهر وباطن يك معنايش آن است كه به هيچ كدام نميتوانيد بي اعتنا باشيد و اصلاح هركدام به تنهايي بي حاصل و به عبارتي حتي مضر است چون جلوي اصلاح اساسي را ميگيرد .
وقتي ميگوييم فرماسيون اقتصادي سيستم آموزش پزشكي ما در مرحله برده داري درجا ميزند تنها معناي آن اين نيست كه رزيدنت ها برده هستند و مشقت زيادي تحمل ميكنند و بايد امكانات رفاهي فراهم كرد .مقصود اصلي آن است كه اين فرماسيون اقتصادي است كه دليل بسياري از مشكلات سيستم سلامت به شمار ميرود چراكه با فرماسيون اقتصادي رابح و مدرن در تضاد قرار ميگيرد ، قرباني اصلي آن سيستم سلامت كشور و جامعه پزشكي است و اگر نااميدي اي هم در ميان پزشكان جوان ايجاد ميشود به واسطه عدم درك اين واقعيت بديهي است نه فقط مشكلات روزمره اي كه ممكن است پيدا كنند . سيستم برده داري در شرايط فعلي براي دستياران تنها واجد نكات منفي نيست . يكي دو سال بردگي در حالي كه ميداني در سالهاي بعد اهسته اهسته از برده به برده دار تبديل ميشويد خيلي هم بد نيست . در صورت وجود ايده ال مناسب براي كار پزشكي مشقات و تنگدستي در دوران دستياري قابل تحمل هستند .
نكته اصلي درك اين نكته توسط دولت و وزارت بهداشت است كه دانشجو خواندن كسي كه كار ميكند و عدم رعايت تمام حقوق كار در مورد او به بهانه آموزش ،آموزشي كه گاه حتي وجود ندارد ، باعث تقويت رابطه قدرت در محيط هاي درماني و آموزشي و رواج تمام ملزومات آن ، اف شدن دستياران سال بالا ، هيرارشي قدرت در بيمارستان هاي اموزشي و تبعات بسيار ديگري ميشود كه در كمبود هيات علمي يا حداقل كادرهاي متخصص درماني اولين قربانيش بيماران و سيستم سلامت كشور است و بعد دستياران ! در هر اداره ديگري هم پست ووتلگراف گرفته تا وزارت مسكن اگر رابطه استخدامي و كاري مدرن را بالاجبار حذف كنيد رابطه قدرت و ارتباطات پادگاني جايش را ميگيرند .بعلاوه عدم درك صحيح از نوع فرماسيون اقتصادي و رابطه قدرتي كه در حال حاضر در هر حال با همه اشكالات دارد كار ميكند ممكن است باعث تخريب بيشتر سيستم گردد.
راه حل بسيار ساده و قانوني است هر پزشك داراي شماره نظام پزشكي در هر موقعيت يا مسئوليتي كه قرار بگيرد بايد به ازاي ساعات كار خود بخصوص با احتساب كشيك ها حقوق بگيرد حق صعوبت كار بخصوص براي رشته هاي دشوار در نظر گرفته شود و از تمامي حقوق كار شامل بيمه و بازنشستگي بر خوردار گردد. در آن صورت شاهد خواهيم بود رابطه قدرت شكسته شده دستياران سال بالا نيز در كشيك ها حضور خواهند داشت .بعلاوه دولت ووزارت بهداشت از مسيوليت سنگيني كه در سيستم برده داري بر عهده برده دار است خلاص ميشوند . پزشكان دستيار در قراردادي عادلانه با دانشگاه ها رابطه كاري و استخدامي برقرار خواهند كرد .
نكته بسيار مهم آنكه نبايد فراموش كرد لفظ "دستيار "
تنها يك معنايش دستياري آموزشي است معناي دبگر ، دستياري و همكاري در كارهاي پزشكي اي است كه هرروز پيجيده تر شده و انجام آنها نيازمند حضور " دستيار " ميباشد . تعريف دوره رزيدنتي به عنوان يك دوره كاري دستياري بايد جاذبه اي براي پزشكان عمومي باشد تا حتي بدون دغدغه تخصص به كار "دستياري " بپردازند . بجاي انكه به كشورهايي مهاجرت كنند كه رابطه كاري را براي شهروندان خود به رسميت ميشناسند اما مهاجرين تا مدتها برده هاي كاري و تحقيقاتي هستند .
تعيين اضافه كار بطور كلي " براي نيروهاي اموزشي دانشجو و دستيار " ، اميد دادن به چنين افزايشي و دستورات غلاظ و شداد براي مقابله با سلسله مراتب پادگاني در ميان دستياران بدون اصلاح ساختار و فرماسيون اقتصادي تنها به تشديد مشكلات و نااميدي بيشتر خواهد انجاميد . البته پس از برداشتن گام هايي براي اصلاح ساختار ضرورت پيدا خواهد كرد . اينكار مصداق پرداختن به ظاهر مستقل از باطن است كه در ابتدا گفته شد
https://t.me/bzyad
ظاهر وباطن در كار اصلاح
باز هم درباره وضعيت رزيدنتي
آيا با اصلاح ظواهر ميتوان باعث اصلاحات اساسي و تغيير شد ؟ جواب همه بي ترديد خير است . هيچ كس نميخواهد كاري ظاهري بخوان صوري بكند اما ساختاري ديدن يك اصلاح نيازمند نگاهي عميق تر و چشماني شسته تر است وگرنه چشمان معتاد به آنچه ديده اند ظواهر را بجاي ساختار ها ميبينند و در اين صورت در اصلاح همان ظواهر نيز باز ميمانند .ارتباط ارگانيك ظاهر وباطن يك معنايش آن است كه به هيچ كدام نميتوانيد بي اعتنا باشيد و اصلاح هركدام به تنهايي بي حاصل و به عبارتي حتي مضر است چون جلوي اصلاح اساسي را ميگيرد .
وقتي ميگوييم فرماسيون اقتصادي سيستم آموزش پزشكي ما در مرحله برده داري درجا ميزند تنها معناي آن اين نيست كه رزيدنت ها برده هستند و مشقت زيادي تحمل ميكنند و بايد امكانات رفاهي فراهم كرد .مقصود اصلي آن است كه اين فرماسيون اقتصادي است كه دليل بسياري از مشكلات سيستم سلامت به شمار ميرود چراكه با فرماسيون اقتصادي رابح و مدرن در تضاد قرار ميگيرد ، قرباني اصلي آن سيستم سلامت كشور و جامعه پزشكي است و اگر نااميدي اي هم در ميان پزشكان جوان ايجاد ميشود به واسطه عدم درك اين واقعيت بديهي است نه فقط مشكلات روزمره اي كه ممكن است پيدا كنند . سيستم برده داري در شرايط فعلي براي دستياران تنها واجد نكات منفي نيست . يكي دو سال بردگي در حالي كه ميداني در سالهاي بعد اهسته اهسته از برده به برده دار تبديل ميشويد خيلي هم بد نيست . در صورت وجود ايده ال مناسب براي كار پزشكي مشقات و تنگدستي در دوران دستياري قابل تحمل هستند .
نكته اصلي درك اين نكته توسط دولت و وزارت بهداشت است كه دانشجو خواندن كسي كه كار ميكند و عدم رعايت تمام حقوق كار در مورد او به بهانه آموزش ،آموزشي كه گاه حتي وجود ندارد ، باعث تقويت رابطه قدرت در محيط هاي درماني و آموزشي و رواج تمام ملزومات آن ، اف شدن دستياران سال بالا ، هيرارشي قدرت در بيمارستان هاي اموزشي و تبعات بسيار ديگري ميشود كه در كمبود هيات علمي يا حداقل كادرهاي متخصص درماني اولين قربانيش بيماران و سيستم سلامت كشور است و بعد دستياران ! در هر اداره ديگري هم پست ووتلگراف گرفته تا وزارت مسكن اگر رابطه استخدامي و كاري مدرن را بالاجبار حذف كنيد رابطه قدرت و ارتباطات پادگاني جايش را ميگيرند .بعلاوه عدم درك صحيح از نوع فرماسيون اقتصادي و رابطه قدرتي كه در حال حاضر در هر حال با همه اشكالات دارد كار ميكند ممكن است باعث تخريب بيشتر سيستم گردد.
راه حل بسيار ساده و قانوني است هر پزشك داراي شماره نظام پزشكي در هر موقعيت يا مسئوليتي كه قرار بگيرد بايد به ازاي ساعات كار خود بخصوص با احتساب كشيك ها حقوق بگيرد حق صعوبت كار بخصوص براي رشته هاي دشوار در نظر گرفته شود و از تمامي حقوق كار شامل بيمه و بازنشستگي بر خوردار گردد. در آن صورت شاهد خواهيم بود رابطه قدرت شكسته شده دستياران سال بالا نيز در كشيك ها حضور خواهند داشت .بعلاوه دولت ووزارت بهداشت از مسيوليت سنگيني كه در سيستم برده داري بر عهده برده دار است خلاص ميشوند . پزشكان دستيار در قراردادي عادلانه با دانشگاه ها رابطه كاري و استخدامي برقرار خواهند كرد .
نكته بسيار مهم آنكه نبايد فراموش كرد لفظ "دستيار "
تنها يك معنايش دستياري آموزشي است معناي دبگر ، دستياري و همكاري در كارهاي پزشكي اي است كه هرروز پيجيده تر شده و انجام آنها نيازمند حضور " دستيار " ميباشد . تعريف دوره رزيدنتي به عنوان يك دوره كاري دستياري بايد جاذبه اي براي پزشكان عمومي باشد تا حتي بدون دغدغه تخصص به كار "دستياري " بپردازند . بجاي انكه به كشورهايي مهاجرت كنند كه رابطه كاري را براي شهروندان خود به رسميت ميشناسند اما مهاجرين تا مدتها برده هاي كاري و تحقيقاتي هستند .
تعيين اضافه كار بطور كلي " براي نيروهاي اموزشي دانشجو و دستيار " ، اميد دادن به چنين افزايشي و دستورات غلاظ و شداد براي مقابله با سلسله مراتب پادگاني در ميان دستياران بدون اصلاح ساختار و فرماسيون اقتصادي تنها به تشديد مشكلات و نااميدي بيشتر خواهد انجاميد . البته پس از برداشتن گام هايي براي اصلاح ساختار ضرورت پيدا خواهد كرد . اينكار مصداق پرداختن به ظاهر مستقل از باطن است كه در ابتدا گفته شد
https://t.me/bzyad
Telegram
یادداشتهایِ دکتر بابک زمانی
اين كانال برای بازنشرِ يادداشتهای منتشرشدهام تأسيس شده است.
يادداشت روز دوشنبه شرق
روز معلم
روز دفاع از علم
روز معلم را بيش از هر كس به معلماني بايد تبريك گفت كه نه تنها به شاگردان خود علم و دانش آموختند بلكه دفاع از دانش و حساسيت به مرزهاي دانش ، آنجا كه علم با شبه علم مخدوش ميگردد را در عمل آموزش داده اند . خود به پيكار با شبه علم برخاستند رگه هاي ناپيداي شبه علم را كه در دانش تنيده شده است يك به يك شناختند رسوا كردند و از كار انداختند .
باور به دانش مقدم بر دانش آموزي است . مهم آن است كه ببينيم پيش از آموزش ، دانشكده و دانشگاه باور به دانش و اعتماد به يافته هاي آن را با تمام وجود در خود پديد آورده يا خير ؟
لاادري گري ، ملاحظه كاري و اين تصور كه “حالا شايد يك چيزي هم بود ! “حتي از خود شبه علم هم خطرناك تر است . راه نفوذ و تداوم شبه علم همين نوع تفكرات ظاهرا ليبرالي لاادري گرايانه است . تحت پوشش چنين تفكراتي است كه شبه علم و ضد علم اهسته اهسته زير پوستي به حيات خود ادامه ميدهد تا در فرصت مناسب گسترش يافته دانش مدرن را تحت سيطره خود گرفته باعث تحقير دانش گردد
مسيله ديگر گستره دانش است. امروزه هيچ چيز فارغ از بنيادها و اصول علمي نيست . محدود كردن دانش به دانستن اين يا ان فرمول اين يا آن دستگاه پيشرفته نشانه غلبه تكنولوژي بر دانش است تكنولوژي اي كه فارغ از دانش بايد بر آن لوياتان مدرن نام نهاد . غولي كه بر همه چيز سيطره پيدا ميكند . ارتباطات انساني ، اخلاقيات ، نحوه تعامل با مدرنيته ووتكنولوژي همه و همه حيطه هاي گوناگون دانش هستند .كه بدون باور عميق به مباني دانش هيچكدام از اينها به نتيجه مطلوب نخواهند رسيد . بنابراين دانشكده ها و دانشگاه هايي كه به وسعت در هر شهر وروستا پراكنده ابتدا بايد ايمان و اعتماد را به دانش بياموزند و بعد ان دانش خاص را ! ايمان به راستي دانش آسان نيست بخصوص آن زمان كه شايبه هاي بسيار به انحا مختلف روح و جان را ميفريبند و ميفرسايند . در اين ميان معلماني كه دفاع از دانش در سخت ترين شرايط را وجهه همت خود ميسازند و بدون كوچكتربن شايبه و ترديد دانش را از هر الودگي پيرايش ميكنند هم اين معبد را نگهباني ميكنند و هم دفاع از دانش را اموزش ميدهند هم افكار عمومي را به راستي انچه دانش ميگويد هر چه بيشتر متقاعد ميكنند .
در سال هاي گذشته هجوم شبه علم با اسامي مختلف برعليه دانش طب رشد بيمانندي داشت رشدي كه بطور مستقيم توسط دولت تبليغ و تقويت ميشد .در اين شرايط دشوار نقش استاداني كه با قلم يا زبان و بيانيه از مقابله با شبه علم به اسامي طب ايراني طب سنتي و امثال آن كوتاه نيامدند و در برابر اخراج علم از دانشگاه ساكت ننشستند فراموش نشدني است .
روز معلم بر دانشوران جوان اما بزرگي كه در آينده سپر دفاع از دانش را پايين نخواهند اورد مبارك باشد .
ثبت است بر جريده عالم دوام ما !
https://t.me/bzyad
روز معلم
روز دفاع از علم
روز معلم را بيش از هر كس به معلماني بايد تبريك گفت كه نه تنها به شاگردان خود علم و دانش آموختند بلكه دفاع از دانش و حساسيت به مرزهاي دانش ، آنجا كه علم با شبه علم مخدوش ميگردد را در عمل آموزش داده اند . خود به پيكار با شبه علم برخاستند رگه هاي ناپيداي شبه علم را كه در دانش تنيده شده است يك به يك شناختند رسوا كردند و از كار انداختند .
باور به دانش مقدم بر دانش آموزي است . مهم آن است كه ببينيم پيش از آموزش ، دانشكده و دانشگاه باور به دانش و اعتماد به يافته هاي آن را با تمام وجود در خود پديد آورده يا خير ؟
لاادري گري ، ملاحظه كاري و اين تصور كه “حالا شايد يك چيزي هم بود ! “حتي از خود شبه علم هم خطرناك تر است . راه نفوذ و تداوم شبه علم همين نوع تفكرات ظاهرا ليبرالي لاادري گرايانه است . تحت پوشش چنين تفكراتي است كه شبه علم و ضد علم اهسته اهسته زير پوستي به حيات خود ادامه ميدهد تا در فرصت مناسب گسترش يافته دانش مدرن را تحت سيطره خود گرفته باعث تحقير دانش گردد
مسيله ديگر گستره دانش است. امروزه هيچ چيز فارغ از بنيادها و اصول علمي نيست . محدود كردن دانش به دانستن اين يا ان فرمول اين يا آن دستگاه پيشرفته نشانه غلبه تكنولوژي بر دانش است تكنولوژي اي كه فارغ از دانش بايد بر آن لوياتان مدرن نام نهاد . غولي كه بر همه چيز سيطره پيدا ميكند . ارتباطات انساني ، اخلاقيات ، نحوه تعامل با مدرنيته ووتكنولوژي همه و همه حيطه هاي گوناگون دانش هستند .كه بدون باور عميق به مباني دانش هيچكدام از اينها به نتيجه مطلوب نخواهند رسيد . بنابراين دانشكده ها و دانشگاه هايي كه به وسعت در هر شهر وروستا پراكنده ابتدا بايد ايمان و اعتماد را به دانش بياموزند و بعد ان دانش خاص را ! ايمان به راستي دانش آسان نيست بخصوص آن زمان كه شايبه هاي بسيار به انحا مختلف روح و جان را ميفريبند و ميفرسايند . در اين ميان معلماني كه دفاع از دانش در سخت ترين شرايط را وجهه همت خود ميسازند و بدون كوچكتربن شايبه و ترديد دانش را از هر الودگي پيرايش ميكنند هم اين معبد را نگهباني ميكنند و هم دفاع از دانش را اموزش ميدهند هم افكار عمومي را به راستي انچه دانش ميگويد هر چه بيشتر متقاعد ميكنند .
در سال هاي گذشته هجوم شبه علم با اسامي مختلف برعليه دانش طب رشد بيمانندي داشت رشدي كه بطور مستقيم توسط دولت تبليغ و تقويت ميشد .در اين شرايط دشوار نقش استاداني كه با قلم يا زبان و بيانيه از مقابله با شبه علم به اسامي طب ايراني طب سنتي و امثال آن كوتاه نيامدند و در برابر اخراج علم از دانشگاه ساكت ننشستند فراموش نشدني است .
روز معلم بر دانشوران جوان اما بزرگي كه در آينده سپر دفاع از دانش را پايين نخواهند اورد مبارك باشد .
ثبت است بر جريده عالم دوام ما !
https://t.me/bzyad
Telegram
یادداشتهایِ دکتر بابک زمانی
اين كانال برای بازنشرِ يادداشتهای منتشرشدهام تأسيس شده است.
يادداشت روز دوشنبه شرق
تعرفه زالو ووزارت دانشمندان
در تعرفه خدمات درماني إيران مصوب ١٤٠٤ با امضاي معاون اول رييس جمهور اگر طبيبي بيماري را ويزيت كند يعني شرح حال بگيرد معاينه كند و روش درمان را مشخص كند دستمزدش ١/٨ واحد ( هرچقدر هست ) ميباشد اما اگر يك زالو از قوطي در آورد به جان كسي بيندازد دستمزدش ٢/٢ واحد ( همان واحد ) است . تازه با هر زالوي جديد ٠/٨ اضافه تعلق ميگيرد و محدوديتى هم براي تعداد زالو وجود ندارد با عكس هايي كه از تعداد زالو هاي بكار رفته در سروصورت و حتي چشم مردم وجود دارد ميتوان نتيجه گرفت كه تعرفه زالو با تعرفه بسياري از خدمات درماني كشور ما برابري ميكند يا بسيار فراتر است .بطور مثال ؛دستمزد گرفتن مايع نخاع LP براي تشخيص مننژيت و بسياري بيماري هاي ديگر مغز با تمام دشواري و ذهنيت منفي اي كه بيماران در مورد آن دارند قطعا از يك جلسه زالو درماني با يكي دو تا زالو كمتر است ! كاهش آمار LP در كشور ما يك مسيله بهداشتي درماني جدي است . ترديد نبايد كرد با چنين سيستم تعرفه گذاري اي در سيستم سلامت كشور سنگ روي سنگ نخواهد ماند .
اين مصوبات در حاليست كه مسئولين وزارت بهداشت از خود وزير تا معاونين و مسئولين عاليرتبه در در دولت جديد عموما از برجسته ترين دانشمندان طب در كشور ما هستند .خود رييس جمهور نيز .كساني كه أصلا گمان نميبرم ذره اي عقيده به زالو داشته باشند يا در كار باليني خود از آن استفاده كرده باشند .
بخش مهمي از جامعه پزشكي ايران براي روي كار آمدن اين دولت جديد و اين تركيب از دانشمندان مسئول ، تلاش بسيار كرده است . اميد بسيار بسته و از شرف و آبروي خود مايه گذاشته است .به هيچ عنوان پشيمان نيست و كار اصلاح را هم سهل نميگيرد . اما نميتواند نگراني و بيقراري خود را تنها از جهت گيري اي كه در دور دست ممكن است به نتيجه نرسد پنهان كند .
آيا ساختار دولتي آن چنان " لوايتان " *مهيبي است كه اين همه دانشمنداني كه ظاهرا افسار اين هيولا را در دست دارند نميتوانند به هيح عنوان در ساخت و كار آن تغييري ايجاد كنند ؟ يا دست هايي تبهكار به شدت در حال تخريب در منافع ملي و سلامت مردم و اميد و آرزوي جامعه پزشكي هستند ؟ يا چرخ دنده ها و پيچ پيچ هاي متعدد اين قصر **مساحان را در تار عنكبوتي اهريمني گرفتار كرده است ؟
وزارت بهداشتي كه به اذعان مسئولين فعلي آن تنها بدهكاري هاي عظيم و ميلياردي به ارث برده است قادر نيست به يكباره تمام اين يدو بيضاي پرخرج و بي حاصل را از دفتر و معاونت گرفته تا دانشكده و درمانگاه و بيمارستان سنتي و إيراني با يك چرخش قلم تعطيل كند و هزينه هاي آنها را به خرج اساسي ترين درمان ها و گسترش شبكه هاي بهداشت و پزشك خانواده برساند .تنها يك "پژوهشكده " تنها براي "تحقيق "در مورد ذخاير طب سنتي ما شامل محققيني كه پيشاپيش " معتقد " به آن نيستند تاسيس كند
آيا دانشمندان مسئول، استاداني كه خود هزاران طبيب إموزش داده اند قادر نيستند تاثير چنين قانوني را در آفرينش اميد در دل هزاران جواني كه در مراحل مختلف مهاجرت هستند درك كنند ؟
بي ترديد ساختار ها و قوانين و دلايل پديد آمدن و تداومشان مقدم بر اراده افراد هستند .اما وقتي بهترين هاي يك جامعه به چنين مسيوليت هايي گمارده ميشوند و ميبيني مقهور سيستم شده به ناظري بيطرف تبديل ميشوند، حز نااميدي چه چيزي به دست مي آيد ؟
بايد نتيجه گرفت انتخاب بهترين افراد بدون درخواست عمومي و فشار از پايين كه بايد از طريق نهاد هاي مسئول اعمال گردد هيچگاه به نتيجه نخواهد رسيد .چنين فشار و درخواستي بي ترديد ميتواند بهترين حربه در دست مسئوليني باشد كه خود از ناتوانيشان در اصلاح ساختار ها در عذاب و در تعجبند !
*لويتان هابس
**اشاره به قصر كافكا
https://t.me/bzyad
تعرفه زالو ووزارت دانشمندان
در تعرفه خدمات درماني إيران مصوب ١٤٠٤ با امضاي معاون اول رييس جمهور اگر طبيبي بيماري را ويزيت كند يعني شرح حال بگيرد معاينه كند و روش درمان را مشخص كند دستمزدش ١/٨ واحد ( هرچقدر هست ) ميباشد اما اگر يك زالو از قوطي در آورد به جان كسي بيندازد دستمزدش ٢/٢ واحد ( همان واحد ) است . تازه با هر زالوي جديد ٠/٨ اضافه تعلق ميگيرد و محدوديتى هم براي تعداد زالو وجود ندارد با عكس هايي كه از تعداد زالو هاي بكار رفته در سروصورت و حتي چشم مردم وجود دارد ميتوان نتيجه گرفت كه تعرفه زالو با تعرفه بسياري از خدمات درماني كشور ما برابري ميكند يا بسيار فراتر است .بطور مثال ؛دستمزد گرفتن مايع نخاع LP براي تشخيص مننژيت و بسياري بيماري هاي ديگر مغز با تمام دشواري و ذهنيت منفي اي كه بيماران در مورد آن دارند قطعا از يك جلسه زالو درماني با يكي دو تا زالو كمتر است ! كاهش آمار LP در كشور ما يك مسيله بهداشتي درماني جدي است . ترديد نبايد كرد با چنين سيستم تعرفه گذاري اي در سيستم سلامت كشور سنگ روي سنگ نخواهد ماند .
اين مصوبات در حاليست كه مسئولين وزارت بهداشت از خود وزير تا معاونين و مسئولين عاليرتبه در در دولت جديد عموما از برجسته ترين دانشمندان طب در كشور ما هستند .خود رييس جمهور نيز .كساني كه أصلا گمان نميبرم ذره اي عقيده به زالو داشته باشند يا در كار باليني خود از آن استفاده كرده باشند .
بخش مهمي از جامعه پزشكي ايران براي روي كار آمدن اين دولت جديد و اين تركيب از دانشمندان مسئول ، تلاش بسيار كرده است . اميد بسيار بسته و از شرف و آبروي خود مايه گذاشته است .به هيچ عنوان پشيمان نيست و كار اصلاح را هم سهل نميگيرد . اما نميتواند نگراني و بيقراري خود را تنها از جهت گيري اي كه در دور دست ممكن است به نتيجه نرسد پنهان كند .
آيا ساختار دولتي آن چنان " لوايتان " *مهيبي است كه اين همه دانشمنداني كه ظاهرا افسار اين هيولا را در دست دارند نميتوانند به هيح عنوان در ساخت و كار آن تغييري ايجاد كنند ؟ يا دست هايي تبهكار به شدت در حال تخريب در منافع ملي و سلامت مردم و اميد و آرزوي جامعه پزشكي هستند ؟ يا چرخ دنده ها و پيچ پيچ هاي متعدد اين قصر **مساحان را در تار عنكبوتي اهريمني گرفتار كرده است ؟
وزارت بهداشتي كه به اذعان مسئولين فعلي آن تنها بدهكاري هاي عظيم و ميلياردي به ارث برده است قادر نيست به يكباره تمام اين يدو بيضاي پرخرج و بي حاصل را از دفتر و معاونت گرفته تا دانشكده و درمانگاه و بيمارستان سنتي و إيراني با يك چرخش قلم تعطيل كند و هزينه هاي آنها را به خرج اساسي ترين درمان ها و گسترش شبكه هاي بهداشت و پزشك خانواده برساند .تنها يك "پژوهشكده " تنها براي "تحقيق "در مورد ذخاير طب سنتي ما شامل محققيني كه پيشاپيش " معتقد " به آن نيستند تاسيس كند
آيا دانشمندان مسئول، استاداني كه خود هزاران طبيب إموزش داده اند قادر نيستند تاثير چنين قانوني را در آفرينش اميد در دل هزاران جواني كه در مراحل مختلف مهاجرت هستند درك كنند ؟
بي ترديد ساختار ها و قوانين و دلايل پديد آمدن و تداومشان مقدم بر اراده افراد هستند .اما وقتي بهترين هاي يك جامعه به چنين مسيوليت هايي گمارده ميشوند و ميبيني مقهور سيستم شده به ناظري بيطرف تبديل ميشوند، حز نااميدي چه چيزي به دست مي آيد ؟
بايد نتيجه گرفت انتخاب بهترين افراد بدون درخواست عمومي و فشار از پايين كه بايد از طريق نهاد هاي مسئول اعمال گردد هيچگاه به نتيجه نخواهد رسيد .چنين فشار و درخواستي بي ترديد ميتواند بهترين حربه در دست مسئوليني باشد كه خود از ناتوانيشان در اصلاح ساختار ها در عذاب و در تعجبند !
*لويتان هابس
**اشاره به قصر كافكا
https://t.me/bzyad
Telegram
یادداشتهایِ دکتر بابک زمانی
اين كانال برای بازنشرِ يادداشتهای منتشرشدهام تأسيس شده است.
مذاكرات و روياهاى خوابگردان
هيچ كس نميداند مذاكرات ميان ايران و امريكا به نتيجه خواهد رسيد يا نه و تاچه حد ؟ اما مگر ما همه تحليل گريم ؟ تاريخ و رخداد هاي سياسي چون طبيعت تنها راوي و تحليل گر نيازمندند يا چون پيكاري سهمگين فعال و پويش گر هم ميخواهند ؟
از عجايب روزگار يكي هم اينكه آنان كه افكار فناتيك ( از هر دو سوي طيف ) دارند و راه برضدمنافع ملي ميپيمايند فعال و پويشگرند اما نخبگان و مردماني كه پوست و گوشت آنان در بازي است تنها مشاهده گر وتحليل گر و شاهد ! حتي همين حالا هم اين فعالان با اختلافات عميقي كه ظاهرا با هم دارند در برابر مذاكراتي كه بارقه اميد در اذهان مردم به وجود آورده درعمل دست اتحاد به هم داده اند . حرف اين يادداشت اين است كه تيره هاي گوناگون اين فعالان هم تنها خوابگرداني هستند با روياهايي در سر كه تنها دست آوردشان خاك درچشم منافع مردم خواهد بود .
تغييرات ناگهاني ووانقلابي آنطور كه در بهمن ٥٧ رخ داد احتمال وقوع ندارد. به شرط وقوع هم تاثيراتي بسيار مخرب تر از بهمن ٥٧ خواهد داشت . عجيب آنكه آنان كه بيش از همه وقايع ٥٧ را تقبيح ميكنند و پنجاه و هفتي را تبديل به ناسزايي بدتر از ناسزاي ناموسي كرده اند ، خود شيفته تغييراتي به همين شيوه هستند خود مهم ترين رهروان ٥٧ و خطرناك ترين نوع "پنجاه وهفتي "ميباشند عدم وجود زمينه هاي آن رخداد نادر و دلايل خطرناك تر بودن اين رخداد در زمان حاضر را نه ميبينند و نه قادرند به آن بينديشند .اينها خوابگرداني هستند رويا زده كه با رويايي كه ميفروشند انفعال تبليغ ميكنند و از اين رو نقشي فعال در سپهر سياسي كشور بازي ميكنند ! نميبينند كه در وحشت از مرگ در حال خودكشيند ! چگونه ميتوان از خرابي كشور نالان بود اما عواقب فاجعه آمير تخريب زير ساخت هاي كشور به واسطه جنگ را با اين همه نمونه هاي زنده نديد و در جهت بهبود اوضاع خواستار تخريب كامل تر آن شد ؟ آيا باور به اينكه "خرابي چو از حد بگذرد آباد ميگردد" يك باور خرافي نيست ؟ كدام نابودي به خودي خود موجب زندگاني شد ؟ آنچه در روياي ايشان است نه به خواست اين و آن كه به دليل عينيات ملموس تنها يك روياست رويايي كه در صورت بروز هم بزرگترين كابوس تاريخ كشور خواهد شد .
خوابگرد هاي ديگر كساني هستند كه دهها سال با استفاده از تمامي امكانات سياسي و نظامي خود قادر نشدند ايده آل هاي ذهني خود را در كشور محقق سازند و حالا خود را در حال حذف كامل از تاريخ ميبينند مذاكره ووضعيت متعارف بر مبناي عقل را آخرين ميخ تابوت اين روند مييابند در نتيجه به شدت "پايداري" ميكنند و از هيچ اقدامي فروگذار نميكنند . كسي كه بر لبه پرتگاه سقوط قرار گرفته از هيچ اقدامي براي به تاخير انداختن آن كوتاهي نميكند سير وقايع نشان خواهد داد اين خوابگردان تاچه حد به روياي خود ( بخوان كابوس ديگران ) پايبندند و تاچه حد در مواجهه با واقعيات تغيير پيدا ميكنند اما آنجه كه اكنون در اين رويا ميبينند جايي در واقعيت ندارند . در ابتدا گفتم عجيب آنكه اين خوابگردان هم از تمام ابزار هاي سياسي كارآمد استفاده ميكنند .مجلس ، تظاهرات خياباني ،بست نشيني و هر كار مخفي و اشكار ديگر
در كنار اين فعالان، توده مردمي هستند كه سالهاست به انفعال عادت كرده يا عادت داده شده اند .از فعاليت اجتماعي و سياسي خاطرات و تحربيات تلخي دارند كه تا اعماق وجود و سيستم ليمبيك مغزشان نفوذ كرده است . نقش خود و فعاليت سياسي منسجم را به واسطه اين تجربيات به هيچ مي انگارند و جبر را كه در برابر اختيار واقعا غالب تر است تنها عامل تعيين كننده ميپندارند . از دنياي واقعي بريده سلحشوران دنياي مجازي شده اند . دنياي مجازي كه عرصه تركتازي و شهسواري كساني است كه سواي آن در تارعنكبوت روزمرگي گرفتار آمده اند همچون مسدد رقابتي از هر فعاليت مدني جلوگيري ميكند . ميليونها مردمي كه بجاي كوچكترين تلاش براي ابراز خواسته هايشان تنها و تنها به رويا و آرزو پناه آورده اند و در اعماق وجودشان باور به رويا بودن آن رويا هم ريشه دارد و هيچ تلاش مدني و اجتماعي براي ابراز وجود نميكنند . همه هر لحظه در حال تحليل و پيشگويي وقايع هستند "راستي چه خواهد شد" هيچ كس نميپرسد براي آنكه بر آنچه خواهد شد تاثير بگذاريم چه فعاليتي ميبايد داشته باشيم !! سازمان هاي اجتماعي و سياسي هم تنها عرصه موجود را عرصه دولت و اقتدار دولتي ميبينند و تنها و تنها به روزي مي انديشند كه آن سكان را در دست بگيرند .حتي به مخيله آنها هم خطور نميكند كه اتفاقا وظيفه آن ها شكل دادن به اقتدار مردمي در برابر اقتدار دولتي است .در معدود بيانيه هاي نهاد هاي اجتماعي هم تنها و تنها زاويه ديد حكومتي است و تنها مخاطب هم حكومتگرانند و نه توده مردمي كه بايد در برابر هر سياست دولتي نوعي برخورد متفاوت و درخواست هاي مشخص داشته باشند تا بر حكومت تاثير گذار باشد .
هيچ كس نميداند مذاكرات ميان ايران و امريكا به نتيجه خواهد رسيد يا نه و تاچه حد ؟ اما مگر ما همه تحليل گريم ؟ تاريخ و رخداد هاي سياسي چون طبيعت تنها راوي و تحليل گر نيازمندند يا چون پيكاري سهمگين فعال و پويش گر هم ميخواهند ؟
از عجايب روزگار يكي هم اينكه آنان كه افكار فناتيك ( از هر دو سوي طيف ) دارند و راه برضدمنافع ملي ميپيمايند فعال و پويشگرند اما نخبگان و مردماني كه پوست و گوشت آنان در بازي است تنها مشاهده گر وتحليل گر و شاهد ! حتي همين حالا هم اين فعالان با اختلافات عميقي كه ظاهرا با هم دارند در برابر مذاكراتي كه بارقه اميد در اذهان مردم به وجود آورده درعمل دست اتحاد به هم داده اند . حرف اين يادداشت اين است كه تيره هاي گوناگون اين فعالان هم تنها خوابگرداني هستند با روياهايي در سر كه تنها دست آوردشان خاك درچشم منافع مردم خواهد بود .
تغييرات ناگهاني ووانقلابي آنطور كه در بهمن ٥٧ رخ داد احتمال وقوع ندارد. به شرط وقوع هم تاثيراتي بسيار مخرب تر از بهمن ٥٧ خواهد داشت . عجيب آنكه آنان كه بيش از همه وقايع ٥٧ را تقبيح ميكنند و پنجاه و هفتي را تبديل به ناسزايي بدتر از ناسزاي ناموسي كرده اند ، خود شيفته تغييراتي به همين شيوه هستند خود مهم ترين رهروان ٥٧ و خطرناك ترين نوع "پنجاه وهفتي "ميباشند عدم وجود زمينه هاي آن رخداد نادر و دلايل خطرناك تر بودن اين رخداد در زمان حاضر را نه ميبينند و نه قادرند به آن بينديشند .اينها خوابگرداني هستند رويا زده كه با رويايي كه ميفروشند انفعال تبليغ ميكنند و از اين رو نقشي فعال در سپهر سياسي كشور بازي ميكنند ! نميبينند كه در وحشت از مرگ در حال خودكشيند ! چگونه ميتوان از خرابي كشور نالان بود اما عواقب فاجعه آمير تخريب زير ساخت هاي كشور به واسطه جنگ را با اين همه نمونه هاي زنده نديد و در جهت بهبود اوضاع خواستار تخريب كامل تر آن شد ؟ آيا باور به اينكه "خرابي چو از حد بگذرد آباد ميگردد" يك باور خرافي نيست ؟ كدام نابودي به خودي خود موجب زندگاني شد ؟ آنچه در روياي ايشان است نه به خواست اين و آن كه به دليل عينيات ملموس تنها يك روياست رويايي كه در صورت بروز هم بزرگترين كابوس تاريخ كشور خواهد شد .
خوابگرد هاي ديگر كساني هستند كه دهها سال با استفاده از تمامي امكانات سياسي و نظامي خود قادر نشدند ايده آل هاي ذهني خود را در كشور محقق سازند و حالا خود را در حال حذف كامل از تاريخ ميبينند مذاكره ووضعيت متعارف بر مبناي عقل را آخرين ميخ تابوت اين روند مييابند در نتيجه به شدت "پايداري" ميكنند و از هيچ اقدامي فروگذار نميكنند . كسي كه بر لبه پرتگاه سقوط قرار گرفته از هيچ اقدامي براي به تاخير انداختن آن كوتاهي نميكند سير وقايع نشان خواهد داد اين خوابگردان تاچه حد به روياي خود ( بخوان كابوس ديگران ) پايبندند و تاچه حد در مواجهه با واقعيات تغيير پيدا ميكنند اما آنجه كه اكنون در اين رويا ميبينند جايي در واقعيت ندارند . در ابتدا گفتم عجيب آنكه اين خوابگردان هم از تمام ابزار هاي سياسي كارآمد استفاده ميكنند .مجلس ، تظاهرات خياباني ،بست نشيني و هر كار مخفي و اشكار ديگر
در كنار اين فعالان، توده مردمي هستند كه سالهاست به انفعال عادت كرده يا عادت داده شده اند .از فعاليت اجتماعي و سياسي خاطرات و تحربيات تلخي دارند كه تا اعماق وجود و سيستم ليمبيك مغزشان نفوذ كرده است . نقش خود و فعاليت سياسي منسجم را به واسطه اين تجربيات به هيچ مي انگارند و جبر را كه در برابر اختيار واقعا غالب تر است تنها عامل تعيين كننده ميپندارند . از دنياي واقعي بريده سلحشوران دنياي مجازي شده اند . دنياي مجازي كه عرصه تركتازي و شهسواري كساني است كه سواي آن در تارعنكبوت روزمرگي گرفتار آمده اند همچون مسدد رقابتي از هر فعاليت مدني جلوگيري ميكند . ميليونها مردمي كه بجاي كوچكترين تلاش براي ابراز خواسته هايشان تنها و تنها به رويا و آرزو پناه آورده اند و در اعماق وجودشان باور به رويا بودن آن رويا هم ريشه دارد و هيچ تلاش مدني و اجتماعي براي ابراز وجود نميكنند . همه هر لحظه در حال تحليل و پيشگويي وقايع هستند "راستي چه خواهد شد" هيچ كس نميپرسد براي آنكه بر آنچه خواهد شد تاثير بگذاريم چه فعاليتي ميبايد داشته باشيم !! سازمان هاي اجتماعي و سياسي هم تنها عرصه موجود را عرصه دولت و اقتدار دولتي ميبينند و تنها و تنها به روزي مي انديشند كه آن سكان را در دست بگيرند .حتي به مخيله آنها هم خطور نميكند كه اتفاقا وظيفه آن ها شكل دادن به اقتدار مردمي در برابر اقتدار دولتي است .در معدود بيانيه هاي نهاد هاي اجتماعي هم تنها و تنها زاويه ديد حكومتي است و تنها مخاطب هم حكومتگرانند و نه توده مردمي كه بايد در برابر هر سياست دولتي نوعي برخورد متفاوت و درخواست هاي مشخص داشته باشند تا بر حكومت تاثير گذار باشد .
Telegram
یادداشتهایِ دکتر بابک زمانی
اين كانال برای بازنشرِ يادداشتهای منتشرشدهام تأسيس شده است.
گاه اخباري ميرسد از خوابگرداني كه گاه به گاه در شهرهاي مختلف دنيا راه پيمايي كرده بر اساس روياهايشان كه كابوس بستگانشان در داخل كشور است خواستار عدم مذاكره و سقوط "رژيم " ميشوند كه راهي جز حمله نظامي به مام وطنشان ندارد
از سوي ديگر در حالي كه ميليونها مردم كورسوي اميدي در دلشان پيدا شده اقليتي در حكومت هم از هر تريبون و امكاني براي تخريب و تشكيك در مذاكرات استفاده ميكند . بحران و ووضعيت استثنائي بحراني را بر وضعيت متعارفي كه عقل حكومت كند ترجيح ميدهند در اولي فناي خود و در دومي بقاي خود را ميبينند
برعكس هيچگاه نميشنويد گروهي در دفاع از مذاكرات و در خواست صلح و ارامش در داخل كشور جايي تجمع كنند بست بنشينند يا به هر حال به نوعي در عمل درخواست خود را كه درخواست اكثريت عظيم مردم ماست بيان كنند .
آيا بلوغ سياسي در ميان ما آنقدر رشد خواهد كرد كه بتوانيم راههايي براي ابراز وجود و اعمال قدرت مردمي بيابيم؟
https://t.me/bzyad
از سوي ديگر در حالي كه ميليونها مردم كورسوي اميدي در دلشان پيدا شده اقليتي در حكومت هم از هر تريبون و امكاني براي تخريب و تشكيك در مذاكرات استفاده ميكند . بحران و ووضعيت استثنائي بحراني را بر وضعيت متعارفي كه عقل حكومت كند ترجيح ميدهند در اولي فناي خود و در دومي بقاي خود را ميبينند
برعكس هيچگاه نميشنويد گروهي در دفاع از مذاكرات و در خواست صلح و ارامش در داخل كشور جايي تجمع كنند بست بنشينند يا به هر حال به نوعي در عمل درخواست خود را كه درخواست اكثريت عظيم مردم ماست بيان كنند .
آيا بلوغ سياسي در ميان ما آنقدر رشد خواهد كرد كه بتوانيم راههايي براي ابراز وجود و اعمال قدرت مردمي بيابيم؟
https://t.me/bzyad
Telegram
یادداشتهایِ دکتر بابک زمانی
اين كانال برای بازنشرِ يادداشتهای منتشرشدهام تأسيس شده است.
به مناسبت سالگرد دوم خرداد
دوم خرداد
دوم خرداد ٧٦ اولين تلنگر جامعه مدني ايران بِه حكومت بود . تلنگري سياسي كه بعدها معلوم شد از مردمي ناآشنا با سياست بعيد بوده است . جامعه مدني ايران به مجرد مشاهده كوچكترين شكاف در هيات حاكمه بِه شكلي خود جوش و سراسري اقدام بِه حمايت از جناحي كرد كه بنظر ميرسيد - ابتدا تنها بِه نظر ميرسيد - با سياست هاي هسته قدرت در تضاد يا تخالف است و سمت و سوي مخالفتش حداقلي از رويكرد عقل گرايانه دارد و تنها اندكي مطابق اميال مردم است . جامعه مدني ايران ناخودآگاه دست بِه صحيح ترين تاكتيك سياسي زِد. در حالي كه شانزده سال جنگ و سكوت سياسي اعمال سياست توسط بخش هاي مختلف مردم را به قهقرا بوده بود و مردم عملا هيچ تشكل و نماينده اي در مقابل حكومت نداشتند . در حالي كه سيستم ليمبيك *كشور در رخوت و سكوتي عميق فرو رفته بود ضمير ناخودآگاه جامعه ارزش اين لحظه طلايي را در يافت و موثر ترين ضربه را در زماني كه "تاب " ** به بالاترين ارتفاع خود رسيده بود وارد كرد . تاثير عميق اين حركت با بيست ميليون جمعيتي كه سيل آسا بِه صندوق هاي راي شتافتند يك انتخابات فرمايشي را تبديل بِه يك رفراندم ملي كرد . ضربه ملي چنان سنگين بود كه شكاف در ميان طبقه حاكمه در همان ماه هاي اول عميق وعميق ترشد . زاويه جناحي كه تنها اندكي با حكومت تغيير گفتمان داشت بر اثر اين ضربه هرچه بيشتر شد . بسياري از كارگزاراني كه تا ديروز چرخ هاي سيستم را اداره ميكردند تحت تاثير هسته هاي صادقانه وجودشان هرروز تغيير بيشتري در خود احساس ميكردند . به نظر ميرسيد متوجه مسيوليت اخلاقي خود شده اند . بعلاوه لكه عسل قدرت هر روز مورچگان بيشتر ي را جذب خود ميكرد . تركيبي از قدرت طلبي و اصلاح طلبي البته شايع تر بود .كارگزاران كمپين انتخاباتي اي كه تحت اقبالي سيل آسا قرار گرفته بودند هيچگاه قادر بِه درك اين واكنش تاريخي ملت و ريشه هاي دگرديسي درون خود نشدند . برخي خود را مبتكر اين تغيير تصور ميكردند . نميدانستند بر زورقي سست دستخوش امواج خروشان اقيانوس سوارند . اما در هر حال انها ديگر ادم هاي قبلي نبودند و نميتوانستند باشند . اين شروع يك دگر ديسي چند ده ساله بود كه تا امروز در درون آن افراد و تعداد هرچه بيشتري از افرادي كه از حكومت فرو ميريزند رخ ميدهد . مثل هميشه تاريخ . رهبر اصلاحات و دستيارانش چند سال بعد ديگر همان افراد قبل از دوم خرداد نبودند نماد پوسته ريزي كشور از ارمانگرايي چند ده ساله شده بودند و با صداقت تغييرات درون خود را بِه نمايش ميگذاشتند . اما اين صداقت در برابر سرسختي و حذاقت قدرت تنها سنگفرش جهنمي بود كه بِه دنبال و با نقاب بلاهت رخ نمود .
بِه سرعت معلوم شد كار سياست تكنولوژي اي بسيار پيچيده تر از يك واكنش ملي ميليوني است . هسته قدرت كه مدت كوتاهي كنترل و اراده خود را از دست داده بود توانست با تدبير و اعتماد بِه نفس كم نظيري بتدريج خود را احيا كند و نه تنها اين حتي توانست بحران پيش آمده را به بيان خود تبديل بِه فرصت كند . گروه مقابل كه تنها ميوه چين يكً حركت ملي ناخودآگاه شده بود و نه بهره مند از يك سياستمداري هوشمندانه ، بدون شناخت از ساختار قدرت واقعي كشور و با تكيه بر نتيجه انتخابات كه تنها يكي از اركان قدرت در كشور است به تركتازي سرمستانه اي پرداخت كه بِه تخريب نيروي سياسي اش منجر شد . هسته قدرت آهسته آهسته و با هوشياري توانست ابتدا اعتماد بِه نفس خود و متحدين نزديكش را احيا كند و مانع ريزش حياتي ترين حلقه پيرامون خود گردد . اولين كار اين بود كه در پاسخ ملتي كه با استفاده از يك انتخابات گفته بود " ما هستيم " بر در و ديوار نوشت "ما هم هستيم " و بلافاصله بعد از آن در محدود ترين ، هوشيارانه ترين تحسين آميز ترين و حساب شده ترين "ترميدور "تاريخ ، كشور و سياستمداران متكي بِه ناخودآگاهي را در نوعي فلج سياسي فرو بود . انها را وادار كرد بِه كنشي غير قانوني با ساختار هايي كه توان رفتار قانوني نداشتند پاسخ قانوني بدهد و با افشا و بحث پيرامون اين ترميدور اهداف اين ترميدور را كه تنها ترور وسيع اجتماعي است و نه چيز ديگر فراگير تر كند . آنگاه با سياست ماهرانه مين و خندق خيل عظيم افراد صادق يا محاسبه گري را كه هرروز بِه خَيل اصلاح طلبان افزوده ميشدند در گير مسايل انحرافي مين ها و خندق هاي اطراف قلعه و درگير نزاع با يكديگر كرد تا قلعه از گزند مصون بماند .
جامعه مدني نوپاي ايران كه با آن واكنش ناخودآگاه توانسته بود شاهكاري سياسي را بِه نمايش بگذارد خودآگاهي نياموخته ، بي تدبير و عجول داشت . توان و ساختار لازم براي نقد و حمايت از گروهي كه خود بِه قدرت رسانده بود را نداشت و بِه يكباره طرد و نفي كرده بِه سياست قهر واجتناب رو مي آورد .قادر نبود بِه اجماعي ملي بر سر درخواست هايي جزيي دست يابد .
دوم خرداد
دوم خرداد ٧٦ اولين تلنگر جامعه مدني ايران بِه حكومت بود . تلنگري سياسي كه بعدها معلوم شد از مردمي ناآشنا با سياست بعيد بوده است . جامعه مدني ايران به مجرد مشاهده كوچكترين شكاف در هيات حاكمه بِه شكلي خود جوش و سراسري اقدام بِه حمايت از جناحي كرد كه بنظر ميرسيد - ابتدا تنها بِه نظر ميرسيد - با سياست هاي هسته قدرت در تضاد يا تخالف است و سمت و سوي مخالفتش حداقلي از رويكرد عقل گرايانه دارد و تنها اندكي مطابق اميال مردم است . جامعه مدني ايران ناخودآگاه دست بِه صحيح ترين تاكتيك سياسي زِد. در حالي كه شانزده سال جنگ و سكوت سياسي اعمال سياست توسط بخش هاي مختلف مردم را به قهقرا بوده بود و مردم عملا هيچ تشكل و نماينده اي در مقابل حكومت نداشتند . در حالي كه سيستم ليمبيك *كشور در رخوت و سكوتي عميق فرو رفته بود ضمير ناخودآگاه جامعه ارزش اين لحظه طلايي را در يافت و موثر ترين ضربه را در زماني كه "تاب " ** به بالاترين ارتفاع خود رسيده بود وارد كرد . تاثير عميق اين حركت با بيست ميليون جمعيتي كه سيل آسا بِه صندوق هاي راي شتافتند يك انتخابات فرمايشي را تبديل بِه يك رفراندم ملي كرد . ضربه ملي چنان سنگين بود كه شكاف در ميان طبقه حاكمه در همان ماه هاي اول عميق وعميق ترشد . زاويه جناحي كه تنها اندكي با حكومت تغيير گفتمان داشت بر اثر اين ضربه هرچه بيشتر شد . بسياري از كارگزاراني كه تا ديروز چرخ هاي سيستم را اداره ميكردند تحت تاثير هسته هاي صادقانه وجودشان هرروز تغيير بيشتري در خود احساس ميكردند . به نظر ميرسيد متوجه مسيوليت اخلاقي خود شده اند . بعلاوه لكه عسل قدرت هر روز مورچگان بيشتر ي را جذب خود ميكرد . تركيبي از قدرت طلبي و اصلاح طلبي البته شايع تر بود .كارگزاران كمپين انتخاباتي اي كه تحت اقبالي سيل آسا قرار گرفته بودند هيچگاه قادر بِه درك اين واكنش تاريخي ملت و ريشه هاي دگرديسي درون خود نشدند . برخي خود را مبتكر اين تغيير تصور ميكردند . نميدانستند بر زورقي سست دستخوش امواج خروشان اقيانوس سوارند . اما در هر حال انها ديگر ادم هاي قبلي نبودند و نميتوانستند باشند . اين شروع يك دگر ديسي چند ده ساله بود كه تا امروز در درون آن افراد و تعداد هرچه بيشتري از افرادي كه از حكومت فرو ميريزند رخ ميدهد . مثل هميشه تاريخ . رهبر اصلاحات و دستيارانش چند سال بعد ديگر همان افراد قبل از دوم خرداد نبودند نماد پوسته ريزي كشور از ارمانگرايي چند ده ساله شده بودند و با صداقت تغييرات درون خود را بِه نمايش ميگذاشتند . اما اين صداقت در برابر سرسختي و حذاقت قدرت تنها سنگفرش جهنمي بود كه بِه دنبال و با نقاب بلاهت رخ نمود .
بِه سرعت معلوم شد كار سياست تكنولوژي اي بسيار پيچيده تر از يك واكنش ملي ميليوني است . هسته قدرت كه مدت كوتاهي كنترل و اراده خود را از دست داده بود توانست با تدبير و اعتماد بِه نفس كم نظيري بتدريج خود را احيا كند و نه تنها اين حتي توانست بحران پيش آمده را به بيان خود تبديل بِه فرصت كند . گروه مقابل كه تنها ميوه چين يكً حركت ملي ناخودآگاه شده بود و نه بهره مند از يك سياستمداري هوشمندانه ، بدون شناخت از ساختار قدرت واقعي كشور و با تكيه بر نتيجه انتخابات كه تنها يكي از اركان قدرت در كشور است به تركتازي سرمستانه اي پرداخت كه بِه تخريب نيروي سياسي اش منجر شد . هسته قدرت آهسته آهسته و با هوشياري توانست ابتدا اعتماد بِه نفس خود و متحدين نزديكش را احيا كند و مانع ريزش حياتي ترين حلقه پيرامون خود گردد . اولين كار اين بود كه در پاسخ ملتي كه با استفاده از يك انتخابات گفته بود " ما هستيم " بر در و ديوار نوشت "ما هم هستيم " و بلافاصله بعد از آن در محدود ترين ، هوشيارانه ترين تحسين آميز ترين و حساب شده ترين "ترميدور "تاريخ ، كشور و سياستمداران متكي بِه ناخودآگاهي را در نوعي فلج سياسي فرو بود . انها را وادار كرد بِه كنشي غير قانوني با ساختار هايي كه توان رفتار قانوني نداشتند پاسخ قانوني بدهد و با افشا و بحث پيرامون اين ترميدور اهداف اين ترميدور را كه تنها ترور وسيع اجتماعي است و نه چيز ديگر فراگير تر كند . آنگاه با سياست ماهرانه مين و خندق خيل عظيم افراد صادق يا محاسبه گري را كه هرروز بِه خَيل اصلاح طلبان افزوده ميشدند در گير مسايل انحرافي مين ها و خندق هاي اطراف قلعه و درگير نزاع با يكديگر كرد تا قلعه از گزند مصون بماند .
جامعه مدني نوپاي ايران كه با آن واكنش ناخودآگاه توانسته بود شاهكاري سياسي را بِه نمايش بگذارد خودآگاهي نياموخته ، بي تدبير و عجول داشت . توان و ساختار لازم براي نقد و حمايت از گروهي كه خود بِه قدرت رسانده بود را نداشت و بِه يكباره طرد و نفي كرده بِه سياست قهر واجتناب رو مي آورد .قادر نبود بِه اجماعي ملي بر سر درخواست هايي جزيي دست يابد .
Telegram
یادداشتهایِ دکتر بابک زمانی
اين كانال برای بازنشرِ يادداشتهای منتشرشدهام تأسيس شده است.
اجماع ملي ميليوني بِه شكلي متشكل و خودآگاه حول خواسته هايي مشخص ، اساسي ولو بسيارمحدود همان رفتار ملي و ميليوني اي است كه ذره ذره باعث تغييرات واقعي شده پايه هاي قدرت لجام گسيخته را به نحوي ميلرزاند كه منجر بِه يك لجام گسيختگي ديگر نشود . اين اجماع و اين رفتار به عنوان طريقي كه هُم دستاورد دارد و هم تمريني است براي دستاوردهاي بيشتر همان چيزي است كه بيش از هر چيز ديگري قدرت را ميهراساند . او بِه لطائف الحيل مانع آن ميشود . او مقابله با افراط و خشونت را بيشتر ميپسندد . جامعه مدني ايران با اين همه شواهد هنوز نتوانسته اين واقعيت را دريابد كه انسانها و شخصيت ها محصول تاريخ و اوضاع هستند و نه بر عكس ! درك نميكند كه حركت هاي مدني ملي و ميليوني هستند كه تغييرات شگرف در افراد ايجاد ميكنند و با كمك اين تغييرات در افراد و شخصيت هااست كه ميتوانند ساختار و سازمان هاي لازم-با بيشترين بهره از نهاد هاي مدني وقانوني موجود - براي تغييرات اجتماعي بيشتر در آينده را رقم بزنند . اساسا جامعه مدني ايران ضرورت سازمان ، وً نه فرد را براي تغييرات درك نميكند . با عدم درك اين نكات ساده است كه افراد را بِه صرف گذشته اي طرد ميكنند و بدتر از آن ، در اجماع با يكديگر هم بِه دنبال خلوص و يكر نگي هستند . كوررنگي را بِه عنوان مزمن ترين سرطان سياسي تداوم ميبخشند . سال هاست كه جامعه مدني ايران نتوانسته خود آگاه بِه رفتاري كه ناخود آگاه در دوم خرداد دست زِد اقدام كند . شاهديم بيشترين اعتراضات براي بديهي ترين حقوق ،كه بِه شكل اسم رمز حكومت درآمده ، بِه دليل ناپختگي سياسي در جامعه مدني ايران بِه نتيجه نميرسد .حكومت ارزش نمادها وتغييرات نمادين آنها را در سياست واقتدار ميفهمد اما خود آگاه جامعه مدني خير ! در خيل عظيم جامعه مدني ايران هوشمندي راهبردي براي تلاش ميليوني در جهت تغييرات پلكاني بِه شدت واقعي اما جزيي و مشخص و كاملا مسالمت آميز كه بي ترديد بِه تغيير سپهر سياسي كشور خواهد انجاميد ، وجود ندارد .
يك بار ديگر سالگرد دوم خرداد باشكوه فرا رسيد آن هم در شرايطي كه به نظر ميرسد حكومت يا بخش هايي از حكومت لزوم تجديد نظر در بسياري از اصول خود را پذيرفته باشد . آيا جامعه ايراني ٢٨ سال بعد از آن دوم خرداد ضرورت ايستادن با پاي خود بر زمين سخت واقعيات و اهميت تغييرات تدريجي اما واقعي و جدي را خواهد آموخت ؟
https://t.me/bzyad
يك بار ديگر سالگرد دوم خرداد باشكوه فرا رسيد آن هم در شرايطي كه به نظر ميرسد حكومت يا بخش هايي از حكومت لزوم تجديد نظر در بسياري از اصول خود را پذيرفته باشد . آيا جامعه ايراني ٢٨ سال بعد از آن دوم خرداد ضرورت ايستادن با پاي خود بر زمين سخت واقعيات و اهميت تغييرات تدريجي اما واقعي و جدي را خواهد آموخت ؟
https://t.me/bzyad
Telegram
یادداشتهایِ دکتر بابک زمانی
اين كانال برای بازنشرِ يادداشتهای منتشرشدهام تأسيس شده است.
يادداشت روز دوشنبه شرق
انتخابات نظام پزشكى ١٤٠٤
يك بار ديگر موعد انتخابات سازمان نظام پزشكي فرا ميرسد .سازماني كه قرار بوده در عين حال كه سازمان صنفي پزشكان است حافظ سلامت مردم و در ارتباط با حكومت باشد . اما از سالها پيش كه استقلال سازمان بطور كامل از دست رفت ( دقيقا از سال ١٣٦٥ ) تا همين امروز به عنوان بخشي از حاكميت كه در فكر تسهيلاتي براي جامعه پزشكي هم هست درآمد .سازماني كه در بهترين حالت پيگير برخي منافع جامعه پزشكي است اما از آنجا كه استقلال و اقتداري ندارد در ايفاي اين هدف هم در بهترين حالت تنها ناصحي است كه مسئولين را تصبحت ميكند نه نيرويي كه تصميم سازان مجبور باشند به حساب آورند . مسئولين سازمان در طول دوره هاي گذشته بجاي تكيه بر جامعه پزشكي و تهديد مسئولان به واكنش اين جامعه ، واكنشي كه قاعدتا خودش بايد هماهنگ كند تا قانوني باشد تنها به پيگيري مسايل و استفاده از لابي و روش هايي نظير آن مشغول شده اند يا بهتر است بگوييم عادت كرده اند و برفراه هاي كوبيده از گذشته را ترجيح داده اند هر چه لابي قوي تر و پيگيرانه تر افتخار آميز تر .خود سازمان هم گويا ريشه هاي اقتدار خود را نميشناسد يا در طي طريقي چند ساله در بيراهه فراموش كرده يا اعتقادي به آن ندارد . از همين روست كه هر بار همه از مشاركت پايين جامعه پزشكي نگران ميشوند و تلاش ميكنند آن را افزايش دهند و به اين نكته اساسي توجه نميكنند كه جامعه پزشكي سازمان نظام پزشكي ايران را تشكل صنفي اي كه فعاليت صنفي او را متشكل و با ساير اعضا اين جامعه هماهنگ سازد نميبيند و بدين لحاظ كانديدا ها را هم أشخاصي ميبيند كه براي پيوستن به بخشي از حاكميت كانديدا ميشوند و نه به عنوان نماينده جامعه پزشكي كه قرار است براي به دست آوردن نوعي اقتدار صنفي منكي بر حمايت و كنش اجتماعي پزشكان فعاليت كنند . و تا وقتي اين رويكرد اساسي در پارادايم يا گفتمان سازمان تغيير نكند هر كه باشد در بر همان پاشنه خواهد چرخيد بخصوص در ارتباط با جامعه پزشكي اي كه سياست نياموخته و اصول فعاليت مدني را به شكلي سنتي و ناخود آگاه زير پا ميگذارد .
استفاده از نهاد هاي قانوني و رسمي آنجا كه اندك منفذي ولو تنها به عنوان يك تريبون باز ميشود يك اصل اساسي در جنبش و فعاليت مدني است حتي اگر آن نهاد به شكل سنتي بخشي از حاكميت شده استقلال خود را از دست داده باشد ، حتي اگر آن نهاد در طي ساليان در تار عنكبوتي از شورا ها و كميسيون ها پيچ در پيج و ناكار امد شده باشد . بنابراين جامعه پزشكي إيران وظيفه دارد در جهت مسيوليت هاي اجتماعي خود تلاش كند وظيفه دارد سازمان قانوني نظام پرشكي موجود را به محملي طبيعي براي اهداف صنفي خود كه چيزي جز ارتقا كيفيت سلامت در كشور نيست تبديل كند. دولت و جامعه ضرورت حضور يك سازمان صنفي مستقل را براي تامين سلامت مردم درك نميكنند . نميفهمد كه كيفيت سلامت در كشور بيش از هر چيز به استقلال و خودسامان بودن نهاد هاي پزشكي ارتباط دارد ولي پزشكان كه ميفهمند ! از اين روست كه جامعه پزشكي نميتواند به انتخابات سازمان بي تفاوت باشد و چنين منفذي را كه چند سال يك بار باز ميشود ناديده بگذارد
https://t.me/bzyad
انتخابات نظام پزشكى ١٤٠٤
يك بار ديگر موعد انتخابات سازمان نظام پزشكي فرا ميرسد .سازماني كه قرار بوده در عين حال كه سازمان صنفي پزشكان است حافظ سلامت مردم و در ارتباط با حكومت باشد . اما از سالها پيش كه استقلال سازمان بطور كامل از دست رفت ( دقيقا از سال ١٣٦٥ ) تا همين امروز به عنوان بخشي از حاكميت كه در فكر تسهيلاتي براي جامعه پزشكي هم هست درآمد .سازماني كه در بهترين حالت پيگير برخي منافع جامعه پزشكي است اما از آنجا كه استقلال و اقتداري ندارد در ايفاي اين هدف هم در بهترين حالت تنها ناصحي است كه مسئولين را تصبحت ميكند نه نيرويي كه تصميم سازان مجبور باشند به حساب آورند . مسئولين سازمان در طول دوره هاي گذشته بجاي تكيه بر جامعه پزشكي و تهديد مسئولان به واكنش اين جامعه ، واكنشي كه قاعدتا خودش بايد هماهنگ كند تا قانوني باشد تنها به پيگيري مسايل و استفاده از لابي و روش هايي نظير آن مشغول شده اند يا بهتر است بگوييم عادت كرده اند و برفراه هاي كوبيده از گذشته را ترجيح داده اند هر چه لابي قوي تر و پيگيرانه تر افتخار آميز تر .خود سازمان هم گويا ريشه هاي اقتدار خود را نميشناسد يا در طي طريقي چند ساله در بيراهه فراموش كرده يا اعتقادي به آن ندارد . از همين روست كه هر بار همه از مشاركت پايين جامعه پزشكي نگران ميشوند و تلاش ميكنند آن را افزايش دهند و به اين نكته اساسي توجه نميكنند كه جامعه پزشكي سازمان نظام پزشكي ايران را تشكل صنفي اي كه فعاليت صنفي او را متشكل و با ساير اعضا اين جامعه هماهنگ سازد نميبيند و بدين لحاظ كانديدا ها را هم أشخاصي ميبيند كه براي پيوستن به بخشي از حاكميت كانديدا ميشوند و نه به عنوان نماينده جامعه پزشكي كه قرار است براي به دست آوردن نوعي اقتدار صنفي منكي بر حمايت و كنش اجتماعي پزشكان فعاليت كنند . و تا وقتي اين رويكرد اساسي در پارادايم يا گفتمان سازمان تغيير نكند هر كه باشد در بر همان پاشنه خواهد چرخيد بخصوص در ارتباط با جامعه پزشكي اي كه سياست نياموخته و اصول فعاليت مدني را به شكلي سنتي و ناخود آگاه زير پا ميگذارد .
استفاده از نهاد هاي قانوني و رسمي آنجا كه اندك منفذي ولو تنها به عنوان يك تريبون باز ميشود يك اصل اساسي در جنبش و فعاليت مدني است حتي اگر آن نهاد به شكل سنتي بخشي از حاكميت شده استقلال خود را از دست داده باشد ، حتي اگر آن نهاد در طي ساليان در تار عنكبوتي از شورا ها و كميسيون ها پيچ در پيج و ناكار امد شده باشد . بنابراين جامعه پزشكي إيران وظيفه دارد در جهت مسيوليت هاي اجتماعي خود تلاش كند وظيفه دارد سازمان قانوني نظام پرشكي موجود را به محملي طبيعي براي اهداف صنفي خود كه چيزي جز ارتقا كيفيت سلامت در كشور نيست تبديل كند. دولت و جامعه ضرورت حضور يك سازمان صنفي مستقل را براي تامين سلامت مردم درك نميكنند . نميفهمد كه كيفيت سلامت در كشور بيش از هر چيز به استقلال و خودسامان بودن نهاد هاي پزشكي ارتباط دارد ولي پزشكان كه ميفهمند ! از اين روست كه جامعه پزشكي نميتواند به انتخابات سازمان بي تفاوت باشد و چنين منفذي را كه چند سال يك بار باز ميشود ناديده بگذارد
https://t.me/bzyad
Telegram
یادداشتهایِ دکتر بابک زمانی
اين كانال برای بازنشرِ يادداشتهای منتشرشدهام تأسيس شده است.