🌱فن بیان؛مذاکره،ارتباطات🌱
63.9K subscribers
2.59K photos
576 videos
250 files
2.02K links
⚜️آکادمی توسعه فردی
مدیـریت؛ فن بیان و مذاکره، فایل صوتی، بیزینس و انگیزشی؛ اعتماد به نفس، زبان بدن، آداب معاشرت، اتیکت رفتاری و ارتبــاطات حرفه‌ای
⚜️ کافیه مطالب قبلی کانال رو مرور کنید😉

⚜️ کانال دوم ما👇
🌱 @motivation_buch
⚜️پشتیبانی
🌱 @adv_admin01
Download Telegram
نگاه همه به پرده #سینما بود.
(جشنواره فیلم های 10دقیقه ای ...)،
📽اکران فیلم شروع شد.
شروع فیلم:
تصویر #سقف یک اتاق بود...
#دو دقیقه از فیلم گذشت....
#چهار دقيقه ديگر هم گذشت...
#هشت دقیقه ی اول فیلم تنها تصویر سقف اتاق بود!!! #صدای همه درآمد.
اغلب حاضران سالن سینما را #ترک کردند.
ناگهان #دوربین حرکت کرد و آمد پایین و به یک كودك #معلول قطع نخاع خوابیده روی تخت رسید.....
جمله زیرنویس فیلم:

این تنها 8 دقیقه از #زندگی این انسان بود و شما #طاقتش را نداشتید.
#قدر_زندگیتان_را_بدانید!
🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂
ارسال به #بیشتر از #یک_نفر
💯آموزش بیزنس؛فن بیان و مذاکره
◦•●◉✿◉●•◦
🆔 @BUSINESSTRICK
◦•●◉✿◉●•◦



#انسانیت دین خاصی ندارد!!
‌‎همینکه درمیان مردم #زندگی کنیم
‌‎ولی هیچگاه به کسی...

زخم زبان نزنیم
‌‎دروغ نگوییم
‌‎کلک نزنیم
‌‎دلی رانشکنیم
‌‎سوءاستفاده نکنیم
‌‎حقی راناحق نکنیم
‌‎یعنی #انسانیم...👌

🔹🔸🔹🔸
با ما همراه باشید...
🆔 @BUSINESSTRICK
هر روز به این فکر کن که چگونه امروزت به #شادی بگذرد😊

#زندگی دیگر تکرار نمی شود ❤️

🔹🔸🔹🔸

🆔 @businesstrick
💠 @ensan_2020
🖋در زندگی فقط پلو خالی نخورید...

دوستی پلوی غذایش را خالی میخورد و گوشت و مرغش را میگذاشت آخر کار و همیشه هم پلو را که میخورد سیر میشد و گوشت و مرغش می ماند گوشۀ بشقابش! نه از خوردن آن پلو لذت می برد، نه دیگر ولعی داشت برای خوردن گوشت و مرغش!!

#زندگی همینگونه است. همۀ خوشیها را حواله می کنیم برای روزی که مشکلی نباشد. روزی به خودمان می آییم میبینیم یک عمر در حال خوردن پلو خالیِ زندگیمان بوده ایم و گوشت و مرغِ لحظه ها، دست نخورده مانده گوشۀ بشقاب، دیگر نه حالی هست، نه میل و حوصله ای.
🔹🔸🔹🔸

🆔 @businesstrick
💠 @ensan_2020
🖋در زندگی فقط پلو خالی نخورید...

دوستی پلوی غذایش را خالی میخورد و گوشت و مرغش را میگذاشت آخر کار و همیشه هم پلو را که میخورد سیر میشد و گوشت و مرغش می ماند گوشۀ بشقابش! نه از خوردن آن پلو لذت می برد، نه دیگر ولعی داشت برای خوردن گوشت و مرغش!!

#زندگی همینگونه است. همۀ خوشیها را حواله می کنیم برای روزی که مشکلی نباشد. روزی به خودمان می آییم میبینیم یک عمر در حال خوردن پلو خالیِ زندگیمان بوده ایم و گوشت و مرغِ لحظه ها، دست نخورده مانده گوشۀ بشقاب، دیگر نه حالی هست، نه میل و حوصله ای.
🔹🔸🔹🔸

🆔 @businesstrick
💠 @ensan_2020
┄┄┅┅🍃✿❀💜🍃✿┅┅┄┄
#زندگی_موفق

ﺩﻟﺨﻮﺭﯼ ﻫﺎ وﻧﮕﺮﺍﻧﯽ ﻫﺎ ﺭا
ﺑﻪ ﻣﻮﻗﻊ ﺑﮕﻮﯾﯿد

ﺣﺮﻓﻬﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ
ﺑﺎ ﮐﻼ‌ﻡ ﻣﻄﺮﺡ ﮐﻨﯿﺪ
ﻧﻪ ﺑﺎ ﺭﻓﺘﺎﺭ

@businesstrick
@ensan_2020
#زندگی_نامه_ #احدعظیم_زاده #رااینجابخوانید👇

من احد عظیم‌زاده هستم. در 10 آذر 1336 در ده اسفنجان در شهرستان اسکو متولد شدم. هفت ساله بودم که پدرم را از دست دادم و یتیم شدم. امکانات مالی‌مان اجازه نمی‌داد به مدرسه بروم و فقط پس از رفتن به کلاس اول مجبور شدم پشت دار قالی بنشینم و قالیبافی کنم. تا 13 سالگی روزها قالی می‌بافتم و شب‌ها درس می‌خواندم. چاره‌ای نبود، وسع مالی ما جز این اجازه نمی‌داد.خاک خوردم و زحمت بسیار کشیدم. در سال 2بار بیشتر نمی‌توانستیم برنج بخوریم. یک بار روز 21 ماه رمضان و بار دوم شب چهارشنبه‌سوری. آرزو داشتم یا خلبان شوم یا پولدار و برای رسیدن به این آرزوها بسیار زحمت کشیدم.کارم را با به دوش کشیدن پشتی و قالی‌های کوچک و بردن آن از اسفنجان یا اسکو برای فروش آغاز کردم. در آغاز کار از هرکدام از آنها یک یا دو تومان (نه هزار یا 2هزار تومان) سود می‌کردم. پنج سال اینچنین سخت کار کردم. بسیار دشوار بود. اما پشتکار و اعتقاد به هدف با توکل به خدا تحمل سختی‌ها را آسان می‌کرد. در 18 سالگی توانستم 20 هزار تومان پس‌انداز کنم، اما فشارها همچنان ادامه داشت تا این‌که مجبور به ترک تحصیل شدم.غصه یتیمی چون باری سنگین به دوشم بود. (بغض می‌کند) یتیم هیچ‌کس را ندارد. کارمند، کارگر، بانکی، کاسب و هرکس دیگری شب که به خانه‌اش می‌رود دستی به سر و روی بچه‌اش می‌کشد. اما یتیم این محبت بزرگ را ندارد. شب‌ها، شب‌های جمعه پاهایش را در بغل می‌گیرد و به انتظار می‌نشیند. در انتظار آن کس که دستی به سرش بکشد..در این فکر بودم که سرمایه‌ام را افزایش بدهم تا بتوانم کاری بکنم. می‌خواستم یک کارگاه فرشبافی راه بیندازم. سراغ پسرعموی پدرم رفتم و از او 20 هزار تومان قرض کردم و 60 هزار تومان هم از بانک وام گرفتم. سرمایه‌ام شد 100 هزار تومان یعنی به اندازه یک تراول صد تومانی امروزی.وقتی این پول دستم آمد تازه به فکر افتادم که چه بکنم. چه ایده جدیدی داشته باشم؟ ماه‌ها فکر کردم. آن روزها چون انقلاب پیروز شده بود تا 2 سال به هیچ ایرانی پاسپورت نمی‌دادند. در این مدت فکر کردم و فکر کردم تا به این نتیجه رسیدم که با صادرات کارم را شروع کنم. اما هیچ اطلاعاتی نداشتم. شنیده بودم آلمان مرکز تجارت فرش است. ویزا گرفتم و به هامبورگ رفتم و در یک مسافرخانه یا پانسیون مستقر شدم. به سالن‌ها و انبارهای فرش آنجا سرزدم و با سلیقه‌ها آشنا شدم. آنجا به من گفتند ثروتمندان برای خرید فرش به سوئیس می‌روند. ویزای 15 روزه سوئیس گرفتم و به ژنو رفتم.زبان هم نمی‌دانستم. در یک هتل با تاجری آشنا شدم و او ایده اصلی را به من داد: فرش گرد بباف. در آن دوران در ایران فرش گرد بافته نمی‌شد وکیفیت تولید فرش و رنگ‌بندی‌ها هم مناسب نبود. چای و قهوه‌ام را خوردم و همان روز به ایران برگشتم.به ده خودمان آمدم و ساختمانی اجاره کردم. دستگاه خریدم، با 10 درصد نقد و بقیه اقساط. ابریشم هم قسطی خریدم. انسان باید ریسک‌پذیر باشد و من هم ریسک کردم. با دست خالی و از هیچ.شروع به بافتن فرش گرد کردم و چند نمونه که بیرون آمد سر و کله تاجران آلمانی پیدا شد و آنان به اسفنجان آمدند. باور می‌کنید یا نه؟ در اولین معامله 6.5 میلیون تومان نقد پرداختند و شش میلیون تومان هم چک دادند! آن شب از شدت هیجان نخوابیدم. احساس آن شب را خوب به خاطر دارم. سرمایه 100 هزار تومانی من که 80 هزار تومانش قرض بود در کارخانه اجاره‌ای اینچنین سودی نصیب من کرده بود، در اولین قدم... کسب و کارم رونق گرفت و صادراتم را به آلمان، ایتالیا، سوئیس، انگلیس، بلژیک و دیگر کشورها آغاز کردم.
بسیار سفر کردم و ایده‌های جدید دادم. از موزه‌های فرش کشورها بازدید می‌کردم و از طرح‌ها اقتباس یا از آنها عکس می‌گرفتم و با الهام از آنها و تلفیق طرح‌ها، ایده‌های نو بیرون می‌دادم. در این مدت سلیقه مشتریان را شناختم.اصول کار خودم را پیدا کردم. من شریک ندارم. هیچ‌گاه نداشته‌ام و نخواهم داشت. اگر شریک خوب بود، خدا برای خودش شریک می‌گذاشت.اصل دیگر من احترام به مشتری است، هر که می‌خواهد باشد. پیش مشتری مثل سربازی که جلوی تیمسار خبردار می‌ایستد، با احترام می‌ایستم. اتکای خودم اول به خدا و دوم به ایده و تفکر و پشتکار و ریسک‌پذیری خودم است.

@businesstrick
@ensan_2020
#زندگی_نامه_ #احدعظیم_زاده #رااینجابخوانید👇

کمی بعد در بازدید از هتل‌های معروف جهان تصمیم گرفتم وارد کار ساخت بزرگ‌ترین پروژه هتل کشور شوم. تاکنون 180 میلیارد تومان در این پروژه سرمایه‌گذاری کرده‌ام. تمام مصالح این پروژه خارجی و بهترین است.سنگ برزیل، شیشه بلژیک، دستگیره در انگلیس و تاسیسات آلمانی است. کابین چهار آسانسور نیز از طلای 18 عیار است. این هتل 340 واحد مسکونی در 25 طبقه، هفت طبقه سالن ورزشی، 34 طبقه هتل، 7 رستوران روی دریاچه، 10 هزار متر شهر آبی، 70 هزار متر زمین آمفی‌تئاتر، 90 هزار متر زمین گلف و 2 باند هلیکوپتر دارد. فقط قرارداد نورپردازی این پروژه با فرانسوی‌ها 9 میلیون دلار است. این پروژه آبروی کشور است و من با افتخار روی آن سرمایه‌گذاری کرده‌ام. من ایران را دوست دارم. بروید بگردید حتی یک دلار و ریال در خارج کشور ندارم و سرمایه‌گذاری یا ذخیره نکرده‌ام..می‌پرسید چه احساسی نسبت به پول دارم؟ پول دیگر مرا ارضا نمی‌کند. هدف من کارآفرینی است. تنها در پروژه آن هتل 600 نفر به طور مستقیم کار می‌کنند.من 2 بار برنده تندیس الماس بزرگ‌ترین بیزینس‌من جهان شدم و بزرگ‌ترین صادرکننده فرش کشور هستم. اما می‌دانید بزرگ‌ترین افتخار من چیست؟یتیم‌نوازی.افتخار می‌کنم 2 سال خیر نمونه کشور شدم. افتخار می‌کنم جزو 100 کارآفرین برتر کشور هستم. دوست دارم اشتغالزایی کنم. دوست دارم سفره مرتضی علی باز کنم، معتقدم خدا من را وسیله قرار داده است. هم‌اکنون 1070 بچه یتیم را زیر پوشش دارم و با خودم پیمان بستم تا عمر دارم هر سال 100 بچه به آنها اضافه کنم. وصیت کرده‌ام وقتی مردم تا 10 سال بعد از عمرم هر سال 100 بچه یتیم اضافه شود و مخارج همه یتیم‌ها را از محل ارثم بپردازند. بعد از 10 سال هم اگر بازماندگانم لیاقت داشتند، راه من را ادامه می‌دهند. سفره که می‌اندازیم برای یتیم‌ها و می‌آیند و غذا می‌خورند، کیف می‌کنم. گریه می‌کنم و حال می‌کنم.در یک مراسمی بچه‌ها دورم جمع شده بودند و هر کس چیزی می‌خواست. در این میان دختربچه‌ای به من نزدیک شد و به جای آن که چیزی بخواهد، فقط خواست دستم را ببوسد. مهرش بدجور به دلم نشست. خواستم فردا بیایند دفترم. آن دختر الان دخترخوانده من است. روی پایم نشست و بابایی صدایم کرد. من به هر دخترم 50 میلیون تومان جهاز دادم و مقرر کردم به این یکی 100 میلیون تومان جهاز بدهند. این دست خداست که مهر این دختر را به دل من انداخت.یتیمی سخت است. بهترین ساعات عمر من زمانی است که در خدمت یتیمان هستم.پول را برای چه می‌خواهیم؟ خدا به ما داده و ما هم باید به بقیه بدهیم.ما وسیله هستیم. باید بخشید و بی‌منت و زیاد بخشید. این توصیه من به همکارانم است. من از زیر صفر شروع کردم. توصیه من به جوانان این است که منطقی فکر کنند. این گونه نبوده که شب بخوابم، صبح پولدار شوم. خاک خوردم و رنج کشیدم و آثار این رنج هنوز در من هست. امیدشان به خدا و فکر و بازوی خودشان باشد. درستکار باشند و تلاش و تلاش و تلاش کنند. این فرمول من است...
@businesstrick
@ensan_2020
#خانومها_بخوانند

همسرتان را آن گونه که هست بپذیرید!

ضرب المثلی می گوید : مرد ، #زندگی روی سقف را بر زندگی در کنار زنی #غرغرو ترجیح می دهد

👈روزهای اول #ازدواج فوق العاده بود. شما همسرتان را دوست داشتید و از تمام چیزهایی که او می پسندید #لذت می بردید و او نیز در حال #تجربه همین حس بود. اما کم کم همه چیز رنگ باخت و شما حوصله تان از #سرگرمی های مورد #علاقه او سر رفت!

کم کم تماشای مسابقه #فوتبال اعصابتان را خرد می کند و از رفتن همسرتان به مسابقات ورزشی با دوستانش #اذیت می شوید.

این احساس #مشترک بین بسیاری از خانمهاست که مدتی از زمان ازدواج آنها گذشته است. شما در ابتدا نسبت به بسیاری از علاقه مندی های همسرتان، #مشتاق و بعد از مدتی بی تفاوت و بعد کسل و بی حوصله می شوید. اینجاست که #شروع میکنید به طرح ریزی و امتحان نقشه هایی برای گسترش و یا حتی #تغییر علایق او

اما آن چیزی که عایدتان می شود ، #افزایش علاقه بیش از پیش همسرتان نسبت به سرگرمی هایش و دور شدن او از شماست و همین مسئله شما را #عصبانی تر خواهد کرد و مصمم تر برای #دگرگونی همسرتان تلاش می کنید

@businesstrick