دوشنبه ۱۰ شهریور
#ارسالی
تهران
تجمع اعتراضی بازنشستگان فرهنگی و تامین اجتماعی در اعتراض به بازداشت معلمان، کارگران شرکت واحد و فعالان کارگری تجمع کردند.
امروز دهم مرداد ماه تهران ،جمعی از بازنشستگان فرهنگی و تامین اجتماعی در اعتراض به بازداشت معلمان و کارگران تجمع کردند.
#رضا_شهابی
#حسن_سعیدی
#اسماعیل_گرامی
#رسول_بداقی
#محمد_حبیبی
#اسماعیل_عبدی
#جعفر_ابراهیمی
#اسکندر_لطفی
#مسعود_نیکخواه
#شعبان_محمدی
#ریحانه_انصارینژاد
#آنیشا_اسدالهی
#کیوان_مهتدی
#واله_زمانی
#ارژنگ_داوودی
#آزاد_باید_گردند.
#ارسالی
تهران
تجمع اعتراضی بازنشستگان فرهنگی و تامین اجتماعی در اعتراض به بازداشت معلمان، کارگران شرکت واحد و فعالان کارگری تجمع کردند.
امروز دهم مرداد ماه تهران ،جمعی از بازنشستگان فرهنگی و تامین اجتماعی در اعتراض به بازداشت معلمان و کارگران تجمع کردند.
#رضا_شهابی
#حسن_سعیدی
#اسماعیل_گرامی
#رسول_بداقی
#محمد_حبیبی
#اسماعیل_عبدی
#جعفر_ابراهیمی
#اسکندر_لطفی
#مسعود_نیکخواه
#شعبان_محمدی
#ریحانه_انصارینژاد
#آنیشا_اسدالهی
#کیوان_مهتدی
#واله_زمانی
#ارژنگ_داوودی
#آزاد_باید_گردند.
🔴 برای_آزادی_اسماعیل_عبدی
✍️محمد حبیبی سخنگوی کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)
اپیزود اول
صدای گریه دخترک/ ماندانا لحظه ای قطع نمی شود.شش ماه دیگر مانده تا یک سالگی اش و حالا آغوش پدر را می خواهد که با دستانی در بند و مردانی که احاطه اش کردند ، از درب خانه خارج می شود.شروع تلخی است برای یک زندگی معمولی یک دخترک گریان.
اسماعیل حالا در بند است و ماندانا همچنان گریه می کند.
اپیزود دوم
نگاه دخترکی که با لباسهایی تمیز و کیفی کوچک در دست ,گوشه حیاط ایستاده است همچنان به در مدرسه است.دوستان جدیدش با خنده هایی زیبا و دست در دست پدرانشان از مقابل اش می گذرند و او که حالا هفت سالگی اش را باید آغاز کند ، همچنان در انتظار پدر است .ماندانا اشک گوشه چشمانش را پاک می کند و اسماعیل همچنان در بند است .
اپیزود سوم
دخترک چرخ می زند به راست ،چرخ می زند به چپ و گیسوانش همچون آبشار کوچکی موج می خورند تا لبخندی بنشیند بر لبان خواهرش.ماندانا حالا آنقدر بزرگ شده است که بداند شب ازدواج خواهرش باید برقصد ،باید بخندد و حتی طنازی کند تا نبود پدر احساس نشود .دخترک می رقصد ،دخترک می خندد،دخترک بغض می کند ،اما اسماعیل همچنان در بند است .
#برای_آزادی_اسماعیل_عبدی
#معلمان_زندانی_را_آزاد_کنید
#جعفر_ابراهیمی
#رسول_بداقی
#کیوان_مهتدی
#نرگس_محمدی
#حسن_سعیدی
#رضا_شهابی
#هاشم_خواستار
#مهدی_فتحی
#زینب_همرنگ
#محمد_حسین_سپهری
#سلیمان_عبدی
#حسین_رمضان_پور
#صادق_صداقت
#جواد_لعل_محمدی
#ناهید_شیر_پیشه
https://files.fm/u/8v6w68nph
#معلمان_دانش_آموزان_زندانی_تنها_نیستند
#امرأة_حياة_حرية
دریافت اخبار از طریق آیدی زیر 👇👇
#نه_به_حکومت_دینی
#پاینده_ایران_یکپارچه
🆔@bozoonhigz
✍️محمد حبیبی سخنگوی کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)
اپیزود اول
صدای گریه دخترک/ ماندانا لحظه ای قطع نمی شود.شش ماه دیگر مانده تا یک سالگی اش و حالا آغوش پدر را می خواهد که با دستانی در بند و مردانی که احاطه اش کردند ، از درب خانه خارج می شود.شروع تلخی است برای یک زندگی معمولی یک دخترک گریان.
اسماعیل حالا در بند است و ماندانا همچنان گریه می کند.
اپیزود دوم
نگاه دخترکی که با لباسهایی تمیز و کیفی کوچک در دست ,گوشه حیاط ایستاده است همچنان به در مدرسه است.دوستان جدیدش با خنده هایی زیبا و دست در دست پدرانشان از مقابل اش می گذرند و او که حالا هفت سالگی اش را باید آغاز کند ، همچنان در انتظار پدر است .ماندانا اشک گوشه چشمانش را پاک می کند و اسماعیل همچنان در بند است .
اپیزود سوم
دخترک چرخ می زند به راست ،چرخ می زند به چپ و گیسوانش همچون آبشار کوچکی موج می خورند تا لبخندی بنشیند بر لبان خواهرش.ماندانا حالا آنقدر بزرگ شده است که بداند شب ازدواج خواهرش باید برقصد ،باید بخندد و حتی طنازی کند تا نبود پدر احساس نشود .دخترک می رقصد ،دخترک می خندد،دخترک بغض می کند ،اما اسماعیل همچنان در بند است .
#برای_آزادی_اسماعیل_عبدی
#معلمان_زندانی_را_آزاد_کنید
#جعفر_ابراهیمی
#رسول_بداقی
#کیوان_مهتدی
#نرگس_محمدی
#حسن_سعیدی
#رضا_شهابی
#هاشم_خواستار
#مهدی_فتحی
#زینب_همرنگ
#محمد_حسین_سپهری
#سلیمان_عبدی
#حسین_رمضان_پور
#صادق_صداقت
#جواد_لعل_محمدی
#ناهید_شیر_پیشه
https://files.fm/u/8v6w68nph
#معلمان_دانش_آموزان_زندانی_تنها_نیستند
#امرأة_حياة_حرية
دریافت اخبار از طریق آیدی زیر 👇👇
#نه_به_حکومت_دینی
#پاینده_ایران_یکپارچه
🆔@bozoonhigz
Files.fm
Screenshot_۲۰۲۳-۰۳-۲۹-۲۱-۲۲-۰۷-۷۸۰-edit_org.telegram.messenger.jpg
Visit this link to download: Screenshot_۲۰۲۳-۰۳-۲۹-۲۱-۲۲-۰۷-۷۸۰-edit_org.telegram.messenger.jpg
🔴 مرثیهایی برای رویاهای کارگری/ برای معلمان و کارگران زندانی
✍️دکتر مجید رعایایی
امروز، اول ماه می است. به #اسماعیل میگویم این روزها که درست هشت سال از زندانی بودنات میگذرد چه میکنی؟ اوضاعت چگونه است؟
_ کتاب می خوانم.
امروز اول ماه می است. #رضا و #حسن و #رسول شکر حق بد نیستند. #محمد چند روز پیش به آنها ملحق شده و #جعفر هم دارد آرایشگری یاد میگیرد. #شکاری و #کرمی اعدام شدهاند. #ژینا هم به بهترین شکل ممکن با بوی کافور و بلوط از میان رگهای آسمان به ما نگاه میکند. به ما که دستمزدهای عقب افتادهایم. به ما که توی خیابان دنبال اندکی آزادی میگردیم و برقراری دمکراسی و برابری بعد از دوازده ساعت کار مدام در خوابهایمان قی میشود.
دیروز عصر افشاری را دیدم که بعد از ساعات سخت کاری کنار میدان امام لیف و جوراب و صابون می فروخت. نگاهاش کردم. با دستهای سوختهاش گفت: آقا داروهای نسرین خیلی گران شده مجبورم تا دوازده شب زندگیام را بردارم بیاورم وسط میدان برای حراج. چند روز دیگر هم نوبه ی صاحبخانه است که این بار حکم تخلیهام را بکوبد درست وسطِ شانهام و کلاً بریزیم بیرون از زمان آغاز شروع بشریت. بعد همان سیب زمینی آبپزی که دور هم میخوردیم را باید بیاوریم توی پیاده رو. آن وقت است که نمی دانم به نرگس دختر کوچکام چگونه نظام هستی را توضیح بدهم...
میروم. امروز مبارک بادِ روز جهانی کارگر است. روز آموزگار. روز دستمزد بگیرانی که از تولیدِ سیستم ارزش، تنها دار و درفش و ناداری برایشان مانده است. روز با خستگی دویدن، شب سرشکستگی. ما میانِ مصوبهی شورای عالی کار در خصوص تعیین دستمزد کارگران از یک طرف و از جانب دیگر میان سفرههای خالی، گیر افتادهایم. حذف طبقهی متوسط در جامعه و نوعی از پریشیدهگی وسط بازی زندگی.
امروز، روز کارگر و معلم است. اشراقِ قبیلهایی بیسفره و بیصدا که ما را بعد از تبدیل شدن به نفت خاورمیانه خواهند شناخت. ما را ذبح کردند ما را به جای همهی کشتهشدن در راه آزادی به تاریخ سپردند و بعد از اندوهی طولانی خودمان را در زندان یافتیم. ما حتا نمیتوانیم برای دیدار خانوادههای هم صنفیمان تلاش کنیم. چون هر آینه امکان دارد به جرم بوسیدن تمام مانیفیستهای کارگری جهان دستگیر شویم. اجاقی نیمه خاموش ماندهایم. اندک شرری ایستاده در بودن و نبودن. انگار گلویمان در انگشتنگاری معیشت وجود نداشته است. ما هستیم و نوای مرغ سحر که حالا #عزیز هم در زندان است که با صداش قلبمان را به بهشت برساند. به چند لحظه مرغ خوشخوان که در سیاهی شب به سوی نور فریاد میکشد! اما میماند روزی به افتخار.
به تبارکالله که ما کارگران یا خیلی زود مُردیم یا خیلی خود از بین خواهیم رفت. منتها این قصه را شکل دیگری از کلمات در پی خواهند گرفت. جور دیگری از واژهها. درست است که ما خراب خیام و تاریخ بیهقی هستیم اما فردا، چشمهی خورشید از میان دستهای ما به آزادی سلام خواهد گفت.
سلام کارگر، آموزگار ، دستمزد بگیر. فردا با پرندگان جهان به پرواز خواهیم رسید…
#اسماعیل_عبدی
#رسول_بداقی
#عزیز_قاسم_زاده
#رضا_شهابی
#جعفر_ابراهیمی
#حسن_سعیدی
#محمد_حبیبی
#ژینا_امینی
#محسن_شکاری
#جای_معلم_زندان_نیست
#ما_خاموش_شدنی_نیستیم
#معلمان_دانش_آموزان_زندانی_تنها_نیستند
#زندانیان_سیاسی_عقیدتی_راآزادکنید
#نه_به_حکومت_دینی
#پاینده_ایران_یکپارچه
🆔@bozoonhigz
✍️دکتر مجید رعایایی
امروز، اول ماه می است. به #اسماعیل میگویم این روزها که درست هشت سال از زندانی بودنات میگذرد چه میکنی؟ اوضاعت چگونه است؟
_ کتاب می خوانم.
امروز اول ماه می است. #رضا و #حسن و #رسول شکر حق بد نیستند. #محمد چند روز پیش به آنها ملحق شده و #جعفر هم دارد آرایشگری یاد میگیرد. #شکاری و #کرمی اعدام شدهاند. #ژینا هم به بهترین شکل ممکن با بوی کافور و بلوط از میان رگهای آسمان به ما نگاه میکند. به ما که دستمزدهای عقب افتادهایم. به ما که توی خیابان دنبال اندکی آزادی میگردیم و برقراری دمکراسی و برابری بعد از دوازده ساعت کار مدام در خوابهایمان قی میشود.
دیروز عصر افشاری را دیدم که بعد از ساعات سخت کاری کنار میدان امام لیف و جوراب و صابون می فروخت. نگاهاش کردم. با دستهای سوختهاش گفت: آقا داروهای نسرین خیلی گران شده مجبورم تا دوازده شب زندگیام را بردارم بیاورم وسط میدان برای حراج. چند روز دیگر هم نوبه ی صاحبخانه است که این بار حکم تخلیهام را بکوبد درست وسطِ شانهام و کلاً بریزیم بیرون از زمان آغاز شروع بشریت. بعد همان سیب زمینی آبپزی که دور هم میخوردیم را باید بیاوریم توی پیاده رو. آن وقت است که نمی دانم به نرگس دختر کوچکام چگونه نظام هستی را توضیح بدهم...
میروم. امروز مبارک بادِ روز جهانی کارگر است. روز آموزگار. روز دستمزد بگیرانی که از تولیدِ سیستم ارزش، تنها دار و درفش و ناداری برایشان مانده است. روز با خستگی دویدن، شب سرشکستگی. ما میانِ مصوبهی شورای عالی کار در خصوص تعیین دستمزد کارگران از یک طرف و از جانب دیگر میان سفرههای خالی، گیر افتادهایم. حذف طبقهی متوسط در جامعه و نوعی از پریشیدهگی وسط بازی زندگی.
امروز، روز کارگر و معلم است. اشراقِ قبیلهایی بیسفره و بیصدا که ما را بعد از تبدیل شدن به نفت خاورمیانه خواهند شناخت. ما را ذبح کردند ما را به جای همهی کشتهشدن در راه آزادی به تاریخ سپردند و بعد از اندوهی طولانی خودمان را در زندان یافتیم. ما حتا نمیتوانیم برای دیدار خانوادههای هم صنفیمان تلاش کنیم. چون هر آینه امکان دارد به جرم بوسیدن تمام مانیفیستهای کارگری جهان دستگیر شویم. اجاقی نیمه خاموش ماندهایم. اندک شرری ایستاده در بودن و نبودن. انگار گلویمان در انگشتنگاری معیشت وجود نداشته است. ما هستیم و نوای مرغ سحر که حالا #عزیز هم در زندان است که با صداش قلبمان را به بهشت برساند. به چند لحظه مرغ خوشخوان که در سیاهی شب به سوی نور فریاد میکشد! اما میماند روزی به افتخار.
به تبارکالله که ما کارگران یا خیلی زود مُردیم یا خیلی خود از بین خواهیم رفت. منتها این قصه را شکل دیگری از کلمات در پی خواهند گرفت. جور دیگری از واژهها. درست است که ما خراب خیام و تاریخ بیهقی هستیم اما فردا، چشمهی خورشید از میان دستهای ما به آزادی سلام خواهد گفت.
سلام کارگر، آموزگار ، دستمزد بگیر. فردا با پرندگان جهان به پرواز خواهیم رسید…
#اسماعیل_عبدی
#رسول_بداقی
#عزیز_قاسم_زاده
#رضا_شهابی
#جعفر_ابراهیمی
#حسن_سعیدی
#محمد_حبیبی
#ژینا_امینی
#محسن_شکاری
#جای_معلم_زندان_نیست
#ما_خاموش_شدنی_نیستیم
#معلمان_دانش_آموزان_زندانی_تنها_نیستند
#زندانیان_سیاسی_عقیدتی_راآزادکنید
#نه_به_حکومت_دینی
#پاینده_ایران_یکپارچه
🆔@bozoonhigz