#داستان_های_بحار_الانوار
💠این داستان :
خودبینی هرگز ❕❗️
〰🔹🎴🔸🔸🔸〰〰〰〰
یکی از یاران حضرت عیسی علیه السلام که قد کوتاهی داشت و همیشه در کنار حضرت دیده میشد، در یکی از مسافرتها که همراه عیسی علیه السلام بود، در راه به دریا رسیدند.
حضرت عیسی با یقین خالصانه گفت:
(بسم الله) و بر روی آب حرکت کرد!
مرد کوتاه قد، هنگامی که دید عیسی بر روی آب راه میرود، با یقین راستین گفت:
بسم الله، و روی آب به راه افتاد تا به حضرت عیسی رسید. در این حال مرد دچار خودبینی و غرور شد و
با خود گفت:
عیسی روح الله روی آب راه میرود و من هم روی آب راه میروم، بنابراین، عیسی چه فضیلتی بر من دارد؟ هر دو روی آب راه میرویم.
همان دم یک مرتبه زیر آب رفت و فریادش بلند شد:
(ای روح الله مرا بگیر و از غرق شدن نجاتم ده! )
حضرت عیسی دستش را گرفت و از آب بیرون آورد و فرمود: ای مرد مگر چه گفتی که در آب فرو رفتی؟
مرد کوتاه قد گفت:
من گفتم، همان طور که روح الله روی آب راه میرود، من نیز روی آب راه میروم. پس با این حساب چه فرقی بین ماست! خودبینی به من دست داد و به کیفرش گرفتار شدم.
حضرت عیسی فرمود:
تو خود را (در اثر خودبینی) در جایگاهی قرار دادی که شایسته آن نبودی بدین جهت خداوند بر تو غضب نمود و اکنون از آنچه گفتی توبه کن!
مرد توبه کرد و به رتبه و مقامی که خدا برایش قرار داده بود بازگشت و موقعیت خود را دریافت.
امام صادق علیه السلام پس از نقل این قضیه فرمود:
(فاتقوا الله و لا یحسدن بعضکم بعضا. )
(پس شما نیز از خدا بترسید و پرهیز کار باشید و به همدیگر حسد نورزید. )
〰🔹🎴🔸🔸🔸〰〰〰〰
📗بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة ج ۱۴، ص ۲۵۴.
💢کانال برهان : داستان های بحارالانوار هر شب در ایام ماه مبارک رمضان در کانال برهان
@borrhan
💠این داستان :
خودبینی هرگز ❕❗️
〰🔹🎴🔸🔸🔸〰〰〰〰
یکی از یاران حضرت عیسی علیه السلام که قد کوتاهی داشت و همیشه در کنار حضرت دیده میشد، در یکی از مسافرتها که همراه عیسی علیه السلام بود، در راه به دریا رسیدند.
حضرت عیسی با یقین خالصانه گفت:
(بسم الله) و بر روی آب حرکت کرد!
مرد کوتاه قد، هنگامی که دید عیسی بر روی آب راه میرود، با یقین راستین گفت:
بسم الله، و روی آب به راه افتاد تا به حضرت عیسی رسید. در این حال مرد دچار خودبینی و غرور شد و
با خود گفت:
عیسی روح الله روی آب راه میرود و من هم روی آب راه میروم، بنابراین، عیسی چه فضیلتی بر من دارد؟ هر دو روی آب راه میرویم.
همان دم یک مرتبه زیر آب رفت و فریادش بلند شد:
(ای روح الله مرا بگیر و از غرق شدن نجاتم ده! )
حضرت عیسی دستش را گرفت و از آب بیرون آورد و فرمود: ای مرد مگر چه گفتی که در آب فرو رفتی؟
مرد کوتاه قد گفت:
من گفتم، همان طور که روح الله روی آب راه میرود، من نیز روی آب راه میروم. پس با این حساب چه فرقی بین ماست! خودبینی به من دست داد و به کیفرش گرفتار شدم.
حضرت عیسی فرمود:
تو خود را (در اثر خودبینی) در جایگاهی قرار دادی که شایسته آن نبودی بدین جهت خداوند بر تو غضب نمود و اکنون از آنچه گفتی توبه کن!
مرد توبه کرد و به رتبه و مقامی که خدا برایش قرار داده بود بازگشت و موقعیت خود را دریافت.
امام صادق علیه السلام پس از نقل این قضیه فرمود:
(فاتقوا الله و لا یحسدن بعضکم بعضا. )
(پس شما نیز از خدا بترسید و پرهیز کار باشید و به همدیگر حسد نورزید. )
〰🔹🎴🔸🔸🔸〰〰〰〰
📗بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة ج ۱۴، ص ۲۵۴.
💢کانال برهان : داستان های بحارالانوار هر شب در ایام ماه مبارک رمضان در کانال برهان
@borrhan
#داستان_های_بحار_الانوار
🔅این داستان :
چه کسی برای حسینم گریه میکند؟
〰🔆🔅🎴🔅🔆〰〰〰〰
هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم شهادت حسین علیه السلام و سایر مصیبتهای او را به دختر خود، خبر داد؛ فاطمه علیهاالسلام سخت گریه نمود و عرض کرد:
- پدر جان! این گرفتاری چه زمانی رخ میدهد؟
رسول خدا فرمود:
- زمانی که من و تو و علی در دنیا نباشیم.
آن گاه گریه فاطمه شدیدتر شد. عرض کرد:
- چه کسی بر حسینم گریه میکند، و به عزاداری او قیام مینماید؟
پیامبر فرمود:
- فاطمه! زنان امتم بر زنان اهل بیتم، و مردان بر مردان گریه میکنند و در هر سال، عزاداری او را تجدید میکنند. روز قیامت که فرا رسد، تو برای زنان شفاعت میکنی و من برای مردان، و هر که بر گرفتاری حسین گریه کند، دست او را میگیریم و داخل بهشت میکنیم. فاطمه جان! تمام دیدهها روز قیامت گریان است، مگر چشمی که بر مصیبت حسین گریه کند! آن چشم برای رسیدن به نعمتهای بهشت خندان است!
〰🔆🔅🎴🔅🔆〰〰〰〰
📘بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة ج ۴۴ ص ۲۹۲
🔹کانال برهان : داستان های بحارالانوار هر شب در ایام ماه مبارک در کانال برهان
@borrhan
🔅این داستان :
چه کسی برای حسینم گریه میکند؟
〰🔆🔅🎴🔅🔆〰〰〰〰
هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم شهادت حسین علیه السلام و سایر مصیبتهای او را به دختر خود، خبر داد؛ فاطمه علیهاالسلام سخت گریه نمود و عرض کرد:
- پدر جان! این گرفتاری چه زمانی رخ میدهد؟
رسول خدا فرمود:
- زمانی که من و تو و علی در دنیا نباشیم.
آن گاه گریه فاطمه شدیدتر شد. عرض کرد:
- چه کسی بر حسینم گریه میکند، و به عزاداری او قیام مینماید؟
پیامبر فرمود:
- فاطمه! زنان امتم بر زنان اهل بیتم، و مردان بر مردان گریه میکنند و در هر سال، عزاداری او را تجدید میکنند. روز قیامت که فرا رسد، تو برای زنان شفاعت میکنی و من برای مردان، و هر که بر گرفتاری حسین گریه کند، دست او را میگیریم و داخل بهشت میکنیم. فاطمه جان! تمام دیدهها روز قیامت گریان است، مگر چشمی که بر مصیبت حسین گریه کند! آن چشم برای رسیدن به نعمتهای بهشت خندان است!
〰🔆🔅🎴🔅🔆〰〰〰〰
📘بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة ج ۴۴ ص ۲۹۲
🔹کانال برهان : داستان های بحارالانوار هر شب در ایام ماه مبارک در کانال برهان
@borrhan
#داستان_های_بحار_الانوار
📿این داستان :
سه دعایی که به هدر رفت ...
〰🔹🔅🔸🎴〰〰〰〰〰
خداوند به یکی از پیامبران بنی اسرائیل وحی کرد که مردی از امت او سه دعایش نزد من مستجاب است. پیامبر آن مرد را از این مطلب آگاه ساخت. مرد نیز پیش همسر خود رفت جریان را به وی نقل کرد زن اصرار کرد که یکی از دعاها را درباره ایشان انجام دهد. مرد هم پذیرفت.
آنگاه زن گفت از خدا بخواه من از زیباترین زنان باشم.
مرد دعا کرد زن زیباترین زمان خود گشت. چندان نگذشت شدیدا مورد توجه پادشاهان هواپرست و جوانان ثروتمند و عیاش قرار گرفت.
به شوهر پیر و فقیر خود اعتنا نمی کرد و روش ناسازگاری و بدرفتاری را به همسرش در پیش گرفت.
مرد مدتی با او مدارا نمود هنگامی که دید روز به روز اخلاق او بدتر میشود دیگر رفتارش قابل تحمل نیست، دعا کرد خداوند او را به صورت سگی درآورد و دعا مستجاب شد... پس از این ماجرا فرزندان آن زن دور پدر جمع شده گریه و ناله کردند و اظهار میداشتند مردم مرا سرزنش میکنند که مادرمان به صورتی سگی در آمده و از پدر خواستند مادرشان بصورت اولیه بازگردد و مرد نیز دعا کرد. زن به حال
اول بازگشت. و بدین گونه سه دعای مستجاب آن مرد هدر رفت.
〰🔹🔅🔸🎴〰〰〰〰〰
📘بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة ج ۱۴، ص ۴۸۵.
🔮داستان های بحارالانوار هر روز در ایام ماه مبارک رمضان در کانال برهان
@borrhan
📿این داستان :
سه دعایی که به هدر رفت ...
〰🔹🔅🔸🎴〰〰〰〰〰
خداوند به یکی از پیامبران بنی اسرائیل وحی کرد که مردی از امت او سه دعایش نزد من مستجاب است. پیامبر آن مرد را از این مطلب آگاه ساخت. مرد نیز پیش همسر خود رفت جریان را به وی نقل کرد زن اصرار کرد که یکی از دعاها را درباره ایشان انجام دهد. مرد هم پذیرفت.
آنگاه زن گفت از خدا بخواه من از زیباترین زنان باشم.
مرد دعا کرد زن زیباترین زمان خود گشت. چندان نگذشت شدیدا مورد توجه پادشاهان هواپرست و جوانان ثروتمند و عیاش قرار گرفت.
به شوهر پیر و فقیر خود اعتنا نمی کرد و روش ناسازگاری و بدرفتاری را به همسرش در پیش گرفت.
مرد مدتی با او مدارا نمود هنگامی که دید روز به روز اخلاق او بدتر میشود دیگر رفتارش قابل تحمل نیست، دعا کرد خداوند او را به صورت سگی درآورد و دعا مستجاب شد... پس از این ماجرا فرزندان آن زن دور پدر جمع شده گریه و ناله کردند و اظهار میداشتند مردم مرا سرزنش میکنند که مادرمان به صورتی سگی در آمده و از پدر خواستند مادرشان بصورت اولیه بازگردد و مرد نیز دعا کرد. زن به حال
اول بازگشت. و بدین گونه سه دعای مستجاب آن مرد هدر رفت.
〰🔹🔅🔸🎴〰〰〰〰〰
📘بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة ج ۱۴، ص ۴۸۵.
🔮داستان های بحارالانوار هر روز در ایام ماه مبارک رمضان در کانال برهان
@borrhan
#داستان_های_بحار_الانوار
این قسمت :
🔎راز صله رحم و طول عمر
〰❤️〰🌐〰❤️〰〰〰〰
شعیب عقر قوفی میگوید:
... من با یعقوب (اهل مغرب) که برای زیارت به مکه آمده بود، محضر امام کاظم علیه السلام رسیدیم. امام نگاهش که به یعقوب افتاد، فرمود:
- ای یعقوب! تو دیروز به اینجا وارد شدی و میان تو و برادرت اسحاق در فلان محل درگیری پیش آمد و کار به جایی رسید که همدیگر را دشنام دادید. شما نباید مرتکب کار زشت و قبیحی شوید. فحش دادن و ناسزا گفتن به برادران دینی، از آیین ما و پدران و نیاکان ما بدور است و ما به هیچ یک از
شیعیان خود اجازه نمی دهیم که چنین رفتاری را داشته باشند. از خدای یگانه بپرهیز و تقوا داشته باش. ای یعقوب! به زودی مرگ بین تو و برادرت (به خاطر قطع رحم)، جدایی خواهد افکند.
برادرت اسحاق در همین سفر پیش از آنکه به نزد خانواده خود برگردد خواهد مرد و تو نیز از رفتارت پشیمان خواهی شد.
شما قطع رحم کردید و نسبت به یکدیگر قهر هستید، بدین جهت خداوند عمر شما را کوتاه نمود.
یعقوب گفت: فدایت شوم! اجل من کی خواهد رسید؟
امام فرمود: اجل تو نیز رسیده بود ولی چون تو در فلان منزل به عمه ات خدمت کردی و بواسطه هدیه او را خوشحال نمودی، بخاطر این صله رحم خداوند بیست سال بر عمر تو افزود.
شعیب میگوید: پس از مدتی یعقوب را در مکه دیدم. احوالش را پرسیدم. او گفت:
- برادرم، همانطور که امام علیه السلام گفته بود، پیش از آنکه به خانه خود برسد وفات یافت و در همین راه به خاک سپرده شد.
〰❤️〰🌐〰❤️〰〰〰〰
📘بحارالانوار ج ۴۸، ص ۴۶
🎴کانال برهان : داستان های منتخب اخلاقی از کتاب شریف بحارالانوار
🔗 @borrhan
این قسمت :
🔎راز صله رحم و طول عمر
〰❤️〰🌐〰❤️〰〰〰〰
شعیب عقر قوفی میگوید:
... من با یعقوب (اهل مغرب) که برای زیارت به مکه آمده بود، محضر امام کاظم علیه السلام رسیدیم. امام نگاهش که به یعقوب افتاد، فرمود:
- ای یعقوب! تو دیروز به اینجا وارد شدی و میان تو و برادرت اسحاق در فلان محل درگیری پیش آمد و کار به جایی رسید که همدیگر را دشنام دادید. شما نباید مرتکب کار زشت و قبیحی شوید. فحش دادن و ناسزا گفتن به برادران دینی، از آیین ما و پدران و نیاکان ما بدور است و ما به هیچ یک از
شیعیان خود اجازه نمی دهیم که چنین رفتاری را داشته باشند. از خدای یگانه بپرهیز و تقوا داشته باش. ای یعقوب! به زودی مرگ بین تو و برادرت (به خاطر قطع رحم)، جدایی خواهد افکند.
برادرت اسحاق در همین سفر پیش از آنکه به نزد خانواده خود برگردد خواهد مرد و تو نیز از رفتارت پشیمان خواهی شد.
شما قطع رحم کردید و نسبت به یکدیگر قهر هستید، بدین جهت خداوند عمر شما را کوتاه نمود.
یعقوب گفت: فدایت شوم! اجل من کی خواهد رسید؟
امام فرمود: اجل تو نیز رسیده بود ولی چون تو در فلان منزل به عمه ات خدمت کردی و بواسطه هدیه او را خوشحال نمودی، بخاطر این صله رحم خداوند بیست سال بر عمر تو افزود.
شعیب میگوید: پس از مدتی یعقوب را در مکه دیدم. احوالش را پرسیدم. او گفت:
- برادرم، همانطور که امام علیه السلام گفته بود، پیش از آنکه به خانه خود برسد وفات یافت و در همین راه به خاک سپرده شد.
〰❤️〰🌐〰❤️〰〰〰〰
📘بحارالانوار ج ۴۸، ص ۴۶
🎴کانال برهان : داستان های منتخب اخلاقی از کتاب شریف بحارالانوار
🔗 @borrhan
#داستان_های_بحار_الانوار
🌀 بی توجهی به بنده ای از بندگان خدا!
〰🔹💠💠🔹〰〰〰〰〰
🏮علی بن یقطین از بزرگان صحابه و مورد توجه امام موسی بن جعفر علیه السلام و وزیر مقتدر هارون الرشید بود. روزی ابراهیم جمال (ساربان) خواست به حضور وی برسد. علی بن یقطین اجازه نداد. در همان سال علی بن یقطین برای زیارت خانه خدا به سوی مکه حرکت کرد و خواست در مدینه خدمت موسی بن جعفر علیه السلام برسد. حضرت روز اول به او اجازه ملاقات نداد. روز دوم محضر امام علیه السلام رسید. عرض کرد:
آقا! تقصیر من چیست که اجازه دیدار نمی دهی؟
حضرت فرمود:
- به تو اجازه ملاقات ندادم، به خاطر اینکه تو برادرت ابراهیم جمال را که به درگاه تو آمده و تو به عنوان اینکه او ساربان و تو وزیر هستی اجازه ملاقات ندادی. خداوند حج تو را قبول نمی کند مگر اینکه ابراهیم را از خود، راضی کنی.
می گوید عرض کردم:
- مولای من! ابراهیم را چگونه ملاقات کنم در حالیکه من در مدینهام و او در کوفه است. امام علیه السلام فرمود:
- هنگامی که شب فرا رسید، تنها به قبرستان بقیع برو، بدون اینکه کسی از غلامان و اطرافیان بفهمد. در آنجا شتری زین کرده و آماده خواهی
دید. سوار بر آن میشوی و تو را به کوفه میرساند.
علی بن یقطین به قبرستان بقیع رفت. سوار بر آن شتر شد. طولی نکشید در کوفه مقابل در خانه ابراهیم پیاده شد. درب خانه را کوبیده و گفت:
- من علی بن یقطین هستم.
ابراهیم از درون خانه صدا زد: علی بن یقطین، وزیر هارون، در خانه من چه کار دارد؟
علی گفت: مشکل مهمی دارم.
ابراهیم در را باز نمی کرد. او را قسم داد در را باز کند. همین که در باز شد، داخل اتاق شد. به التماس افتاد و گفت:
- ابراهیم! مولایم امام موسی بن جعفر مرا نمی پذیرد، مگر اینکه تو از تقصیر من بگذری و مرا ببخشی.
ابراهیم گفت: خدا تو را ببخشد.
وزیر به این رضایت قانع نشد. صورت بر زمین گذاشت. ابراهیم را قسم داد تا قدم روی صورت او بگذارد؛ ولی ابراهیم به این عمل حاضر نشد. مرتبه دوم او را قسم داد. وی قبول نمود، پا به صورت وزیر گذاشت. در آن لحظه ای که ابراهیم پای خود را روی صورت علی بن یقطین گذاشته بود، علی میگفت:
- (اللهم أشهد). خدایا! شاهد باش.
سپس از منزل بیرون آمد. سوار بر شتر شد و در همان شب، شتر را بر در خانه امام در مدینه خواباند و اجازه خواست وارد شود. امام این دفعه اجازه داد و او را پذیرفت.
〰〰〰〰〰〰〰
📘📗📕بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار
🍃 کانال برهان : نشر داستان های منتخب از کتاب شریف بحارالانوار
🔗 @borrhan
🌀 بی توجهی به بنده ای از بندگان خدا!
〰🔹💠💠🔹〰〰〰〰〰
🏮علی بن یقطین از بزرگان صحابه و مورد توجه امام موسی بن جعفر علیه السلام و وزیر مقتدر هارون الرشید بود. روزی ابراهیم جمال (ساربان) خواست به حضور وی برسد. علی بن یقطین اجازه نداد. در همان سال علی بن یقطین برای زیارت خانه خدا به سوی مکه حرکت کرد و خواست در مدینه خدمت موسی بن جعفر علیه السلام برسد. حضرت روز اول به او اجازه ملاقات نداد. روز دوم محضر امام علیه السلام رسید. عرض کرد:
آقا! تقصیر من چیست که اجازه دیدار نمی دهی؟
حضرت فرمود:
- به تو اجازه ملاقات ندادم، به خاطر اینکه تو برادرت ابراهیم جمال را که به درگاه تو آمده و تو به عنوان اینکه او ساربان و تو وزیر هستی اجازه ملاقات ندادی. خداوند حج تو را قبول نمی کند مگر اینکه ابراهیم را از خود، راضی کنی.
می گوید عرض کردم:
- مولای من! ابراهیم را چگونه ملاقات کنم در حالیکه من در مدینهام و او در کوفه است. امام علیه السلام فرمود:
- هنگامی که شب فرا رسید، تنها به قبرستان بقیع برو، بدون اینکه کسی از غلامان و اطرافیان بفهمد. در آنجا شتری زین کرده و آماده خواهی
دید. سوار بر آن میشوی و تو را به کوفه میرساند.
علی بن یقطین به قبرستان بقیع رفت. سوار بر آن شتر شد. طولی نکشید در کوفه مقابل در خانه ابراهیم پیاده شد. درب خانه را کوبیده و گفت:
- من علی بن یقطین هستم.
ابراهیم از درون خانه صدا زد: علی بن یقطین، وزیر هارون، در خانه من چه کار دارد؟
علی گفت: مشکل مهمی دارم.
ابراهیم در را باز نمی کرد. او را قسم داد در را باز کند. همین که در باز شد، داخل اتاق شد. به التماس افتاد و گفت:
- ابراهیم! مولایم امام موسی بن جعفر مرا نمی پذیرد، مگر اینکه تو از تقصیر من بگذری و مرا ببخشی.
ابراهیم گفت: خدا تو را ببخشد.
وزیر به این رضایت قانع نشد. صورت بر زمین گذاشت. ابراهیم را قسم داد تا قدم روی صورت او بگذارد؛ ولی ابراهیم به این عمل حاضر نشد. مرتبه دوم او را قسم داد. وی قبول نمود، پا به صورت وزیر گذاشت. در آن لحظه ای که ابراهیم پای خود را روی صورت علی بن یقطین گذاشته بود، علی میگفت:
- (اللهم أشهد). خدایا! شاهد باش.
سپس از منزل بیرون آمد. سوار بر شتر شد و در همان شب، شتر را بر در خانه امام در مدینه خواباند و اجازه خواست وارد شود. امام این دفعه اجازه داد و او را پذیرفت.
〰〰〰〰〰〰〰
📘📗📕بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار
🍃 کانال برهان : نشر داستان های منتخب از کتاب شریف بحارالانوار
🔗 @borrhan
#داستان_های_بحار_الانوار
#سلمان
💠لقمان امت !!
〰🔹🔅🔆💠〰〰〰〰
روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله به اصحابش فرمود:
کدام یک از شما تمام عمرش را روزه میدارد؟
سلمان فارسی عرض کرد: من، یا رسول الله!
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: کدام یک از شما در تمام عمر شب زنده دار است؟
سلمان: من، یا رسول الله!
حضرت فرمود: کدام یک از شما هر شب قرآن را ختم میکند؟
سلمان: من، یا رسول الله!
در این وقت یکی از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله خشمگین گشته و گفت:
یا رسول الله! سلمان خود یک مرد عجم (ایرانی) است و میخواهد به ما طایفه قریش فخر بفروشد. شما فرمودی کدام از شما همه عمرش را روزه میدارد. گفت من، با اینکه بیشتر روزها را غذا میخورد و فرمودی کدام از شما همه شبها بیدار است؟ گفت من در صورتی که بسیاری از شبها میخوابد و فرمودی کدام از شما هر روز یک ختم قرآن میخواند؟ گفت من، و حال آنکه بیشتر روزها ساکت است.
رسول خدا
صلی الله علیه و آله فرمود:
خاموش باش ای فلانی! تو کجا و لقمان حکیم کجا؟! از خود سلمان بپرس تا تو را آگاه سازد. در این وقت مرد روی به سلمان کرد و گفت:
ای سلمان! تو نگفتی همه روز را روزه میداری؟
سلمان: بلی! من گفتم.
مرد: در صورتی که من دیدهام که بیشتر روزها تو غذا میخوری.
سلمان: چنین نیست که تو گمان میکنی. من در هر ماه سه روز روزه میگیرم و خداوند متعال میفرماید:
(من جأ بالحسنة فله عشر أمثالها).
هر کس کار نیکی انجام دهد ده برابر آن پاداش دارد.
علاوه ماه شعبان را تا رمضان روزه میگیرم بدین ترتیب من مثل اینکه تمام عمرم را روزه میدارم.
مرد: تو نگفتی تمام عمرم را شب زنده دارم؟
سلمان: آری! من گفتم.
مرد: در حالی که میدانم بسیاری از شبها را در خوابی
سلمان: چنان نیست که فکر میکنی. من از دوستم رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که میفرمود:
هر کس با وضو بخوابد گویا همه شب را احیا کرده مشغول عبادت بوده است و من همیشه با وضو میخوابم
مرد: آیا تو نگفتی هر روز همه قرآن را میخوانی؟
سلمان: آری! من گفتم.
مرد: در صورتی که تو در بسیاری از روزها ساکت هستی؟
سلمان: چنان نیست که تو میپنداری زیرا که من از محبوبم رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که به علی علیه السلام فرمود:
ای علی! مثل تو در میان امت من مثل سوره (قل هو الله احد) است هر کس آن را یک بار بخواند یک سوم قرآن را خوانده است و هر کس
دو بار بخواند دو سوم قرآن را خوانده و هر کس سه بار بخواند همه قرآن را خوانده است
ای علی! هر که تو را به زبانش دوست بدارد دو سوم ایمان را داراست و هر کس با زبان و دل دوست بدارد و با دستش یاریت کند ایمانش کامل است.
سوگند به خدایی که مرا به حق فرستاده اگر همه اهل زمین تو را دوست میداشتند چنانچه اهل آسمان تو را دوست دارند خداوند هیچ کس را به آتش جهنم عذاب نمی کرد و من هر روز سوره (قل هو الله احد) را سه بار میخوانم.
آن گاه مرد معترض از جا برخاست و لب فرو بست. مانند اینکه سنگی به دهانش زده باشند.
〰🔹🔅🔆💠〰〰〰〰
📕بحارالانوار ج ۲۲ ص ۳۱۷
🎴کانال برهان : نشر داستان های زیبای بحارالانوار
🔗 @borrhan
#سلمان
💠لقمان امت !!
〰🔹🔅🔆💠〰〰〰〰
روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله به اصحابش فرمود:
کدام یک از شما تمام عمرش را روزه میدارد؟
سلمان فارسی عرض کرد: من، یا رسول الله!
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: کدام یک از شما در تمام عمر شب زنده دار است؟
سلمان: من، یا رسول الله!
حضرت فرمود: کدام یک از شما هر شب قرآن را ختم میکند؟
سلمان: من، یا رسول الله!
در این وقت یکی از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله خشمگین گشته و گفت:
یا رسول الله! سلمان خود یک مرد عجم (ایرانی) است و میخواهد به ما طایفه قریش فخر بفروشد. شما فرمودی کدام از شما همه عمرش را روزه میدارد. گفت من، با اینکه بیشتر روزها را غذا میخورد و فرمودی کدام از شما همه شبها بیدار است؟ گفت من در صورتی که بسیاری از شبها میخوابد و فرمودی کدام از شما هر روز یک ختم قرآن میخواند؟ گفت من، و حال آنکه بیشتر روزها ساکت است.
رسول خدا
صلی الله علیه و آله فرمود:
خاموش باش ای فلانی! تو کجا و لقمان حکیم کجا؟! از خود سلمان بپرس تا تو را آگاه سازد. در این وقت مرد روی به سلمان کرد و گفت:
ای سلمان! تو نگفتی همه روز را روزه میداری؟
سلمان: بلی! من گفتم.
مرد: در صورتی که من دیدهام که بیشتر روزها تو غذا میخوری.
سلمان: چنین نیست که تو گمان میکنی. من در هر ماه سه روز روزه میگیرم و خداوند متعال میفرماید:
(من جأ بالحسنة فله عشر أمثالها).
هر کس کار نیکی انجام دهد ده برابر آن پاداش دارد.
علاوه ماه شعبان را تا رمضان روزه میگیرم بدین ترتیب من مثل اینکه تمام عمرم را روزه میدارم.
مرد: تو نگفتی تمام عمرم را شب زنده دارم؟
سلمان: آری! من گفتم.
مرد: در حالی که میدانم بسیاری از شبها را در خوابی
سلمان: چنان نیست که فکر میکنی. من از دوستم رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که میفرمود:
هر کس با وضو بخوابد گویا همه شب را احیا کرده مشغول عبادت بوده است و من همیشه با وضو میخوابم
مرد: آیا تو نگفتی هر روز همه قرآن را میخوانی؟
سلمان: آری! من گفتم.
مرد: در صورتی که تو در بسیاری از روزها ساکت هستی؟
سلمان: چنان نیست که تو میپنداری زیرا که من از محبوبم رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که به علی علیه السلام فرمود:
ای علی! مثل تو در میان امت من مثل سوره (قل هو الله احد) است هر کس آن را یک بار بخواند یک سوم قرآن را خوانده است و هر کس
دو بار بخواند دو سوم قرآن را خوانده و هر کس سه بار بخواند همه قرآن را خوانده است
ای علی! هر که تو را به زبانش دوست بدارد دو سوم ایمان را داراست و هر کس با زبان و دل دوست بدارد و با دستش یاریت کند ایمانش کامل است.
سوگند به خدایی که مرا به حق فرستاده اگر همه اهل زمین تو را دوست میداشتند چنانچه اهل آسمان تو را دوست دارند خداوند هیچ کس را به آتش جهنم عذاب نمی کرد و من هر روز سوره (قل هو الله احد) را سه بار میخوانم.
آن گاه مرد معترض از جا برخاست و لب فرو بست. مانند اینکه سنگی به دهانش زده باشند.
〰🔹🔅🔆💠〰〰〰〰
📕بحارالانوار ج ۲۲ ص ۳۱۷
🎴کانال برهان : نشر داستان های زیبای بحارالانوار
🔗 @borrhan
#داستان_های_بحار_الانوار
👥حماقت؛ مرضی علاج ناپذیر❗️
〰♒️〰🔹🔷〰〰〰〰〰
حضرت عیسی علیه السلام میفرماید:
من بیماران را معالجه کردم و آنان را شفا دادم کور مادرزاد و مرض پیسی را به اذن خدا مداوا نموده و مردگان را زنده کردم ولی آدم احمق را نتوانستم اصلاح و معالجه کنم.
پرسیدند: یا روح الله! احمق کیست؟
فرمود: شخصی خودپسند و خودخواه است که هر فضیلت و امتیازی را از آن خود میداند و هر گونه حق را در همه جا به خود نسبت میدهد و برای دیگران هیچ گونه احترامی قائل نمی شود و این گونه آدم احمق هرگز قابل مداوا و اصلاح نیست.
〰♒️〰🔹🔷〰〰〰〰〰
📗بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار ج ۷۲، ص ۳۲۰
🎴کانال برهان : داستان های منتخب از بحارالانوار
@borrhan
👥حماقت؛ مرضی علاج ناپذیر❗️
〰♒️〰🔹🔷〰〰〰〰〰
حضرت عیسی علیه السلام میفرماید:
من بیماران را معالجه کردم و آنان را شفا دادم کور مادرزاد و مرض پیسی را به اذن خدا مداوا نموده و مردگان را زنده کردم ولی آدم احمق را نتوانستم اصلاح و معالجه کنم.
پرسیدند: یا روح الله! احمق کیست؟
فرمود: شخصی خودپسند و خودخواه است که هر فضیلت و امتیازی را از آن خود میداند و هر گونه حق را در همه جا به خود نسبت میدهد و برای دیگران هیچ گونه احترامی قائل نمی شود و این گونه آدم احمق هرگز قابل مداوا و اصلاح نیست.
〰♒️〰🔹🔷〰〰〰〰〰
📗بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار ج ۷۲، ص ۳۲۰
🎴کانال برهان : داستان های منتخب از بحارالانوار
@borrhan
#داستان_های_بحار_الانوار
👌یک شبانه روز خدمت به پدر و مادر ، بهتر از یک سال جهاد!
〰🔆🎴🔆〰〰〰〰〰
جوانی محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید و عرض کرد:
یا رسول الله! خیلی مایلم در راه خدا بجنگم.
حضرت فرمود: در راه خدا جهاد کن! اگر کشته شوی زنده و جاوید خواهی بود و از نعمتهای بهشتی بهره مند میشوی و اگر بمیری، اجر تو با خداست و چنانچه زنده برگردی، گناهانت بخشیده شده و همانند روزی که از مادر متولد شده ای از گناه پاک میگردی...
عرض کرد: یا رسول الله! پدر و مادرم پیر شده اند و میگویند، ما به تو انس گرفته ایم و راضی نیستند من به جبهه بروم.
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: در محضر پدر مادرت باش. سوگند به آفریدگارم! یک شبانه روز در خدمت پدر و مادر بودن بهتر از یک سال جهاد در جبهه جنگ است.
〰🔆🎴🔆〰〰〰〰〰
📘بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار ج ۷۴، ص ۵۲
💠کانال برهان :
داستان های منتخب از کتاب ارزشمند بحارالانوار
🌀 @borrhan
👌یک شبانه روز خدمت به پدر و مادر ، بهتر از یک سال جهاد!
〰🔆🎴🔆〰〰〰〰〰
جوانی محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید و عرض کرد:
یا رسول الله! خیلی مایلم در راه خدا بجنگم.
حضرت فرمود: در راه خدا جهاد کن! اگر کشته شوی زنده و جاوید خواهی بود و از نعمتهای بهشتی بهره مند میشوی و اگر بمیری، اجر تو با خداست و چنانچه زنده برگردی، گناهانت بخشیده شده و همانند روزی که از مادر متولد شده ای از گناه پاک میگردی...
عرض کرد: یا رسول الله! پدر و مادرم پیر شده اند و میگویند، ما به تو انس گرفته ایم و راضی نیستند من به جبهه بروم.
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: در محضر پدر مادرت باش. سوگند به آفریدگارم! یک شبانه روز در خدمت پدر و مادر بودن بهتر از یک سال جهاد در جبهه جنگ است.
〰🔆🎴🔆〰〰〰〰〰
📘بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار ج ۷۴، ص ۵۲
💠کانال برهان :
داستان های منتخب از کتاب ارزشمند بحارالانوار
🌀 @borrhan
#داستان_های_بحار_الانوار
نان خوردن به وسیله دین خدا ممنوع!
〰🔹🌀🔸🔸〰〰〰〰
ابن عباس (پسرعموی پیغمبر اسلام) میگوید:
هرگاه پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله کسی را میدید و وی توجه حضرت را به خود جلب میکرد میفرمود: او شغل و حرفه ای دارد؟ اگر میگفتند: نه! میفرمود: از نظر من افتاد.
وقتی از ایشان سؤال میکردند: چرا؟
حضرت میفرمود:
- به خاطر اینکه اگر آدم خداشناس شغلی نداشته باشد دین خدا را وسیله دنیای خود قرار میدهد و از دین خود نان میخورد❗️❗️
〰🔹🌀🔸🔸〰〰〰〰
📗بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار ج ۱۰۳ ص ۹
🎴کانال برهان : داستان های زیبا از بحارالانوار را دنبال نمایید ...
🔗 @borrhan
نان خوردن به وسیله دین خدا ممنوع!
〰🔹🌀🔸🔸〰〰〰〰
ابن عباس (پسرعموی پیغمبر اسلام) میگوید:
هرگاه پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله کسی را میدید و وی توجه حضرت را به خود جلب میکرد میفرمود: او شغل و حرفه ای دارد؟ اگر میگفتند: نه! میفرمود: از نظر من افتاد.
وقتی از ایشان سؤال میکردند: چرا؟
حضرت میفرمود:
- به خاطر اینکه اگر آدم خداشناس شغلی نداشته باشد دین خدا را وسیله دنیای خود قرار میدهد و از دین خود نان میخورد❗️❗️
〰🔹🌀🔸🔸〰〰〰〰
📗بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار ج ۱۰۳ ص ۹
🎴کانال برهان : داستان های زیبا از بحارالانوار را دنبال نمایید ...
🔗 @borrhan
#داستان_های_بحار_الانوار
⚜کاری برتر از طلاهای روی زمین
〰🔸💢🔺🔻💢🔸〰〰〰
موسی علیه السلام پیش از نبوت از مصر فرار کرد و پس از تحمل آن همه سختی و گرسنگی، به مدین رسید. دید عده ای برای آب دادن گوسفندان در کنار چاهی گرد آمده اند. در میان آنها دختران شعیب پیغمبر هم بودند.
موسی به دختران شعیب کمک کرد و گوسفندان آنها را آب داد. دختران به خانه برگشتند. پس از آنکه موسی زیر سایه ای آمد و از فرط گرسنگی دعا کرد که خداوند نانی برای رفع گرسنگی به او برساند.
یکی از دختران حضرت شعیب علیه السلام نزد موسی آمد و گفت: پدرم تو را میخواهد تا پاداش آب دادن گوسفندان ما را به تو بدهد. موسی همراه دختر به منزل شعیب آمد. وقتی وارد شد، دید غذا آماده است. موسی کنار سفره نمی نشست و همچنان ایستاده بود. شعیب به او گفت:
- جوان! بنشین شام بخور.
موسی پاسخ داد: پناه به خدا میبرم.
شعیب گفت: چرا؟ مگر گرسنه نیستی؟
موسی جواب داد: چرا! ولی میترسم که این غذا پاداش آب
دادن گوسفندان باشد. ما خاندانی هستیم که کاری را که برای خدا و آخرت انجام داده ایم، اگر در برابر آن زمین را پر از طلا کنند و به ما بدهند ذره ای از آن را نخواهیم گرفت.
شعیب قسم خورد که غذا به خاطر پاداش نیست و مهمان نوازی عادت او و پدران اوست. آن گاه موسی نشست و مشغول غذا خوردن شد.
〰🔸💢🔺🔻💢🔸〰〰〰
📘بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار ج۱۳ ص ۲۱
🎴کانال برهان :
داستان های منتخب کتاب شریف بحارالانوار
🔗 @borrhan
⚜کاری برتر از طلاهای روی زمین
〰🔸💢🔺🔻💢🔸〰〰〰
موسی علیه السلام پیش از نبوت از مصر فرار کرد و پس از تحمل آن همه سختی و گرسنگی، به مدین رسید. دید عده ای برای آب دادن گوسفندان در کنار چاهی گرد آمده اند. در میان آنها دختران شعیب پیغمبر هم بودند.
موسی به دختران شعیب کمک کرد و گوسفندان آنها را آب داد. دختران به خانه برگشتند. پس از آنکه موسی زیر سایه ای آمد و از فرط گرسنگی دعا کرد که خداوند نانی برای رفع گرسنگی به او برساند.
یکی از دختران حضرت شعیب علیه السلام نزد موسی آمد و گفت: پدرم تو را میخواهد تا پاداش آب دادن گوسفندان ما را به تو بدهد. موسی همراه دختر به منزل شعیب آمد. وقتی وارد شد، دید غذا آماده است. موسی کنار سفره نمی نشست و همچنان ایستاده بود. شعیب به او گفت:
- جوان! بنشین شام بخور.
موسی پاسخ داد: پناه به خدا میبرم.
شعیب گفت: چرا؟ مگر گرسنه نیستی؟
موسی جواب داد: چرا! ولی میترسم که این غذا پاداش آب
دادن گوسفندان باشد. ما خاندانی هستیم که کاری را که برای خدا و آخرت انجام داده ایم، اگر در برابر آن زمین را پر از طلا کنند و به ما بدهند ذره ای از آن را نخواهیم گرفت.
شعیب قسم خورد که غذا به خاطر پاداش نیست و مهمان نوازی عادت او و پدران اوست. آن گاه موسی نشست و مشغول غذا خوردن شد.
〰🔸💢🔺🔻💢🔸〰〰〰
📘بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار ج۱۳ ص ۲۱
🎴کانال برهان :
داستان های منتخب کتاب شریف بحارالانوار
🔗 @borrhan
#داستان_های_بحار_الانوار
🌀این قسمت : چگونه دعا کنیم ؟
〰💢🔅🔆💢〰〰〰〰
شخصی در محضر امام زین العابدین علیه السلام عرض کرد:
- الهی! مرا به هیچ کدام از مخلوقاتت محتاج منما!
امام علیه السلام فرمود: هرگز چنین دعایی مکن! زیرا کسی نیست که محتاج دیگری نباشد و همه به یکدیگر نیازمندند.
بلکه همیشه هنگام دعا بگو:
- خداوندا! مرا به افراد پست فطرت و بد نیازمند مساز!
〰💢🔅🔆💢〰〰〰〰
📕بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار ج ۷۸، ص ۱۳۵
✔️داستان های بحارالانوار در کانال برهان
@borrhan
🌀این قسمت : چگونه دعا کنیم ؟
〰💢🔅🔆💢〰〰〰〰
شخصی در محضر امام زین العابدین علیه السلام عرض کرد:
- الهی! مرا به هیچ کدام از مخلوقاتت محتاج منما!
امام علیه السلام فرمود: هرگز چنین دعایی مکن! زیرا کسی نیست که محتاج دیگری نباشد و همه به یکدیگر نیازمندند.
بلکه همیشه هنگام دعا بگو:
- خداوندا! مرا به افراد پست فطرت و بد نیازمند مساز!
〰💢🔅🔆💢〰〰〰〰
📕بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار ج ۷۸، ص ۱۳۵
✔️داستان های بحارالانوار در کانال برهان
@borrhan
#داستان_های_بحار_الانوار
⚛ موعظه خام!
〰⚪️🔶🔸🔶⚪️〰〰〰〰
✔️ روزی امام سجاد علیه السلام در منی به حسن بصری برخورد که مردم را موعظه میکرد امام علیه السلام فرمود:
- ای حسن! ساکت باش تا من سؤالی از تو بکنم!
آیا در سرانجام کار از این حال که بین خود و خدا داری راضی خواهی بود؟
پاسخ داد:
- خیر! راضی نخواهم بود.
- آیا در فکر تغییر این وضع خود هستی تا به وضع و حال شایسته ای که مورد رضایت تو باشد؟
حسن بصری مدتی سر به زیر انداخت، سپس گفت:
- هر بار با خود عهد میکنم که این حال را تغییر دهم ولی متأسفانه چنین نمی شود و فقط در حد حرف باقی میماند.
حضرت فرمود:
- آیا امیدواری بعد از محمد صلی الله علیه وآله پیغمبری بیاید که با تو سابقه آشنایی داشته باشد؟
- خیر!
- آیا امیدواری غیر از این، جهان دیگری باشد که در آن کارهای نیک انجام دهی؟
- خیر!
- آیا اگر کسی مختصر عقلی داشته باشد، به همین اندازه که تو راضی هستی،
از خود راضی بود، تویی که به طور جدی سعی در تغییر حال خود نمی کنی - و امید هم نداری پیامبر دیگری بیاید و دنیای دیگری باشد که در آنجا به اعمال شایسته مشغول شوی! - حال، مردم را نیز موعظه میکنی؟
همین که امام علیه السلام رد شد، حسن بصری پرسید:
- این شخص که بود؟
گفتند:
- علی بن حسین علیه السلام
گفت:
- اینان (اهل بیت) منبع علم و دانش اند.
از آن پس دیگر کسی ندید حسن بصری موعظه ای بکند.
〰⚪️🔶🔸🔶⚪️〰〰〰〰
📘📗📕بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار ، ج ۴۶، ص ۱۱۶
💠کانال برهان : داستان های زیبای بحارالانوار
🔗 @borrhan
⚛ موعظه خام!
〰⚪️🔶🔸🔶⚪️〰〰〰〰
✔️ روزی امام سجاد علیه السلام در منی به حسن بصری برخورد که مردم را موعظه میکرد امام علیه السلام فرمود:
- ای حسن! ساکت باش تا من سؤالی از تو بکنم!
آیا در سرانجام کار از این حال که بین خود و خدا داری راضی خواهی بود؟
پاسخ داد:
- خیر! راضی نخواهم بود.
- آیا در فکر تغییر این وضع خود هستی تا به وضع و حال شایسته ای که مورد رضایت تو باشد؟
حسن بصری مدتی سر به زیر انداخت، سپس گفت:
- هر بار با خود عهد میکنم که این حال را تغییر دهم ولی متأسفانه چنین نمی شود و فقط در حد حرف باقی میماند.
حضرت فرمود:
- آیا امیدواری بعد از محمد صلی الله علیه وآله پیغمبری بیاید که با تو سابقه آشنایی داشته باشد؟
- خیر!
- آیا امیدواری غیر از این، جهان دیگری باشد که در آن کارهای نیک انجام دهی؟
- خیر!
- آیا اگر کسی مختصر عقلی داشته باشد، به همین اندازه که تو راضی هستی،
از خود راضی بود، تویی که به طور جدی سعی در تغییر حال خود نمی کنی - و امید هم نداری پیامبر دیگری بیاید و دنیای دیگری باشد که در آنجا به اعمال شایسته مشغول شوی! - حال، مردم را نیز موعظه میکنی؟
همین که امام علیه السلام رد شد، حسن بصری پرسید:
- این شخص که بود؟
گفتند:
- علی بن حسین علیه السلام
گفت:
- اینان (اهل بیت) منبع علم و دانش اند.
از آن پس دیگر کسی ندید حسن بصری موعظه ای بکند.
〰⚪️🔶🔸🔶⚪️〰〰〰〰
📘📗📕بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار ، ج ۴۶، ص ۱۱۶
💠کانال برهان : داستان های زیبای بحارالانوار
🔗 @borrhan
#داستان_های_بحار_الانوار
👌حمایت از حیوانات
〰🔹💠🔸〰〰〰〰〰
روزی امام حسن علیه السلام حین غذا خوردن، جلوی سگی که در نزدیکی ایشان ایستاده بود، چند لقمه غذا انداخت.
کسی پرسید:
- یابن رسول الله! اجازه میدهید سگ را دور کنم؟
حضرت فرمود:
- به حیوان کاری نداشته باش!
من از خدایم حیا میکنم که جانداری نگاه به غذای من کند و من غذایش ندهم و برانمش!
〰🔹💠🔸〰〰〰〰〰
📗بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار ، ج ۴۳، ص ۳۵۲
🎴کانال برهان : داستان های بحارالانوار
@borrhan
👌حمایت از حیوانات
〰🔹💠🔸〰〰〰〰〰
روزی امام حسن علیه السلام حین غذا خوردن، جلوی سگی که در نزدیکی ایشان ایستاده بود، چند لقمه غذا انداخت.
کسی پرسید:
- یابن رسول الله! اجازه میدهید سگ را دور کنم؟
حضرت فرمود:
- به حیوان کاری نداشته باش!
من از خدایم حیا میکنم که جانداری نگاه به غذای من کند و من غذایش ندهم و برانمش!
〰🔹💠🔸〰〰〰〰〰
📗بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار ، ج ۴۳، ص ۳۵۲
🎴کانال برهان : داستان های بحارالانوار
@borrhan
#داستان_های_بحار_الانوار
🔘این قسمت :
نفرین مادر !!
〰🔥〰🔹〰〰〰〰〰
امام محمّد باقر (علیه السلام) نقل میفرماید:
در میان بنی اسرائیل، عابدی به نام جریح بود. او همواره در صومعه ای به عبادت میپرداخت.
روزی مادرش نزد وی آمد و او را صدا زد، او چون مشغول عبادت بود به مادرش پاسخ نداد، مادر به خانه اش بازگشت. بار دیگر پس از ساعتی به صومعه آمد و جریح را صدا زد، باز جریح به مادر اعتنا نکرد. برای بار سوم باز مادر آمد و او را صدا زد و جوابی نشنید.
از این رفتار فرزند دل مادر شکست و او را نفرین کرد.
فردای همان روز، زن فاحشه ای که حامله بود نزد او آمد و همان جا درد زایمانش گرفت و بچه ای را به دنیا آورده و نزد جریح گذاشت و ادعا کرد که آن بچه فرزند نامشروع این عابد است.
این موضوع
شایع شد و سر زبانها افتاد. مردم به یکدیگر میگفتند: کسی که مردم را از زنا نهی میکرد و سرزنش مینمود، اکنون خودش زنا کرده است.
ماجرا به گوش شاه وقت رسید که عابد زنا کرده است. شاه فرمان اعدام عابد را صادر کرد. در آن هنگام که مردم برای اعدام عابد جمع شده بودند، مادرش آمد و وقتی او را آن گونه رسوا دید، از شدت ناراحتی به صورت خود زد و گریه کرد.
جریح به مادر رو کرد و گفت:
- مادرم ساکت باش! نفرین تو مرا به اینجا کشانده است، و گرنه من بی گناه هستم.
وقتی که مردم این سخن را از جریح شنیدند به عابد گفتند:
- ما از تو نمی پذیریم، مگر اینکه ثابت کنی این نسبتی که به تو میدهند دروغ است.
عابد (که در این هنگام مادرش دیگر از او نارضایتی نداشت) گفت:
- طفلی را که به من نسبت میدهند، پیش من بیاورید!
طفل را آوردند و او با زبان واضح گفت:
- پدرم فلان چوپان است.
به این ترتیب، پس از رضایت مادر، خداوند آبروی از دست رفته عابد را بازگردانید، و تهمتهایی که مردم به جریح میزدند برطرف شد.
پس از آن، جریح سوگند یاد کرد که هیچ گاه مادر را از خود ناراضی نکند و همواره در خدمت او باشد.
〰🔥〰🔹〰〰〰〰〰
📗بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار ج ۱۴ ص ۴۸۷
🎴کانال برهان : داستان های عبرت آموز بحارالانوار
🔗 @borrhan
🔘این قسمت :
نفرین مادر !!
〰🔥〰🔹〰〰〰〰〰
امام محمّد باقر (علیه السلام) نقل میفرماید:
در میان بنی اسرائیل، عابدی به نام جریح بود. او همواره در صومعه ای به عبادت میپرداخت.
روزی مادرش نزد وی آمد و او را صدا زد، او چون مشغول عبادت بود به مادرش پاسخ نداد، مادر به خانه اش بازگشت. بار دیگر پس از ساعتی به صومعه آمد و جریح را صدا زد، باز جریح به مادر اعتنا نکرد. برای بار سوم باز مادر آمد و او را صدا زد و جوابی نشنید.
از این رفتار فرزند دل مادر شکست و او را نفرین کرد.
فردای همان روز، زن فاحشه ای که حامله بود نزد او آمد و همان جا درد زایمانش گرفت و بچه ای را به دنیا آورده و نزد جریح گذاشت و ادعا کرد که آن بچه فرزند نامشروع این عابد است.
این موضوع
شایع شد و سر زبانها افتاد. مردم به یکدیگر میگفتند: کسی که مردم را از زنا نهی میکرد و سرزنش مینمود، اکنون خودش زنا کرده است.
ماجرا به گوش شاه وقت رسید که عابد زنا کرده است. شاه فرمان اعدام عابد را صادر کرد. در آن هنگام که مردم برای اعدام عابد جمع شده بودند، مادرش آمد و وقتی او را آن گونه رسوا دید، از شدت ناراحتی به صورت خود زد و گریه کرد.
جریح به مادر رو کرد و گفت:
- مادرم ساکت باش! نفرین تو مرا به اینجا کشانده است، و گرنه من بی گناه هستم.
وقتی که مردم این سخن را از جریح شنیدند به عابد گفتند:
- ما از تو نمی پذیریم، مگر اینکه ثابت کنی این نسبتی که به تو میدهند دروغ است.
عابد (که در این هنگام مادرش دیگر از او نارضایتی نداشت) گفت:
- طفلی را که به من نسبت میدهند، پیش من بیاورید!
طفل را آوردند و او با زبان واضح گفت:
- پدرم فلان چوپان است.
به این ترتیب، پس از رضایت مادر، خداوند آبروی از دست رفته عابد را بازگردانید، و تهمتهایی که مردم به جریح میزدند برطرف شد.
پس از آن، جریح سوگند یاد کرد که هیچ گاه مادر را از خود ناراضی نکند و همواره در خدمت او باشد.
〰🔥〰🔹〰〰〰〰〰
📗بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار ج ۱۴ ص ۴۸۷
🎴کانال برهان : داستان های عبرت آموز بحارالانوار
🔗 @borrhan
1⃣3⃣ سلسله مباحث اهمیت و آداب زیارت اهل بیت علیهم السلام :
#پژوهشی_در_باب_زیارت
2⃣3⃣ سلسله سخنرانی
#دکتر_محمد_دولتی
در موضوعات :
فضایل امیرالمؤمنین علیه السلام در قرآن
عاشورا در آیینهء امروز
نسبت سیدالشهداء و امام عصر علیهما السلام
اصحاب کهف و کربلا
شناخت اصحاب امام حسین علیه السلام در زیارات
شرح آیات ابتدایی سوره منافقون
چرا راه شقاوت
اسامی حضرت زهرا سلام الله علیها
القاب حضرت زهرا سلام الله علیها
حقیقت سورهء کوثر
پیام آوران الهی
روش پاسخگویی به سؤالات فرزندان
تأملاتی بر باور توحید
دینداری و تربیت در زمان غیبت
برگزیدگان الهی
ولایت ، کلید زندگی در بهشت
تأملی در معنای واژهء "اسلام"
آسیب شناسی عقائد
3⃣3⃣ بیان روایات کتاب ارزشمند تحف العقول ، سخنان کوتاه حضرات معصومین علیهم السلام:
#تحف_العقول
4⃣3⃣ مجموعه سخنرانی های حاج مرتضی مخملباف :
#حاج_مرتضی_مخملباف
#رجعت
#حجاب
#نماز_مهمترین_عبادت_در_اسلام
#دعا
حکمت تعدد همسران پیامبر صلی الله علیه و آله
5⃣3⃣ مجموعه سخنرانی های دکتر علیرضا هزار در رفع شبهات پیرامون بحارالأنوار :
#دکتر_علیرضا_هزار
#بحار_الانوار
تعجب های معصومانه (بررسی چندین روایت از معصومین با عنوان : در عجبم...)
طوبی در روایات اهل بیت علیهم السلام
6⃣3⃣ روایات در باب فضیلت و اهمیت نیکی به والدین :
#رسم_فرزندی در کلام معصومین
7⃣3⃣ مروری بر حکایت های شیرین کتاب بحارالانوار :
#داستان_های_بحار_الانوار
8⃣3⃣ نقد جریان مدعیان دروغین:
#نقد_مدعی_یمانی
استاد #مسعود_مؤمنی
《4》
➖🌸🌸🌸🌸➖➖➖➖
کانال برهان
✅ @borrhan
#پژوهشی_در_باب_زیارت
2⃣3⃣ سلسله سخنرانی
#دکتر_محمد_دولتی
در موضوعات :
فضایل امیرالمؤمنین علیه السلام در قرآن
عاشورا در آیینهء امروز
نسبت سیدالشهداء و امام عصر علیهما السلام
اصحاب کهف و کربلا
شناخت اصحاب امام حسین علیه السلام در زیارات
شرح آیات ابتدایی سوره منافقون
چرا راه شقاوت
اسامی حضرت زهرا سلام الله علیها
القاب حضرت زهرا سلام الله علیها
حقیقت سورهء کوثر
پیام آوران الهی
روش پاسخگویی به سؤالات فرزندان
تأملاتی بر باور توحید
دینداری و تربیت در زمان غیبت
برگزیدگان الهی
ولایت ، کلید زندگی در بهشت
تأملی در معنای واژهء "اسلام"
آسیب شناسی عقائد
3⃣3⃣ بیان روایات کتاب ارزشمند تحف العقول ، سخنان کوتاه حضرات معصومین علیهم السلام:
#تحف_العقول
4⃣3⃣ مجموعه سخنرانی های حاج مرتضی مخملباف :
#حاج_مرتضی_مخملباف
#رجعت
#حجاب
#نماز_مهمترین_عبادت_در_اسلام
#دعا
حکمت تعدد همسران پیامبر صلی الله علیه و آله
5⃣3⃣ مجموعه سخنرانی های دکتر علیرضا هزار در رفع شبهات پیرامون بحارالأنوار :
#دکتر_علیرضا_هزار
#بحار_الانوار
تعجب های معصومانه (بررسی چندین روایت از معصومین با عنوان : در عجبم...)
طوبی در روایات اهل بیت علیهم السلام
6⃣3⃣ روایات در باب فضیلت و اهمیت نیکی به والدین :
#رسم_فرزندی در کلام معصومین
7⃣3⃣ مروری بر حکایت های شیرین کتاب بحارالانوار :
#داستان_های_بحار_الانوار
8⃣3⃣ نقد جریان مدعیان دروغین:
#نقد_مدعی_یمانی
استاد #مسعود_مؤمنی
《4》
➖🌸🌸🌸🌸➖➖➖➖
کانال برهان
✅ @borrhan
#داستان_های_بحار_الانوار
💠 سلمان فارسی، لقمان امت
〰🔹🔅🔆💠〰〰〰〰
روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله به اصحابش فرمود:
کدام یک از شما تمام عمرش را #روزه میدارد؟
سلمان فارسی عرض کرد: من، یا رسول الله!
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: کدام یک از شما در تمام عمر شب زنده دار است؟
سلمان: من، یا رسول الله!
حضرت فرمود: کدام یک از شما هر شب قرآن را ختم میکند؟
سلمان: من، یا رسول الله!
در این وقت یکی از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله خشمگین گشته و گفت:
یا رسول الله! سلمان خود یک مرد عجم (ایرانی) است و میخواهد به ما طایفه قریش فخر بفروشد. شما فرمودی کدام از شما همه عمرش را روزه میدارد. گفت من، با اینکه بیشتر روزها را غذا میخورد و فرمودی کدام از شما همه شبها بیدار است؟ گفت من در صورتی که بسیاری از شبها میخوابد و فرمودی کدام از شما هر روز یک ختم قرآن میخواند؟ گفت من، و حال آنکه بیشتر روزها ساکت است.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
خاموش باش ای فلانی! تو کجا و لقمان حکیم کجا؟! از خود سلمان بپرس تا تو را آگاه سازد.
در این وقت مرد روی به سلمان کرد و گفت:
ای سلمان! تو نگفتی همه روز را روزه میداری؟
سلمان: بلی! من گفتم.
مرد: در صورتی که من دیدهام که بیشتر روزها تو غذا میخوری.
سلمان: چنین نیست که تو گمان میکنی. من در هر ماه سه روز روزه میگیرم و خداوند متعال میفرماید:
(من جأ بالحسنة فله عشر أمثالها).
هر کس کار نیکی انجام دهد ده برابر آن پاداش دارد.
علاوه ماه شعبان را تا رمضان روزه میگیرم بدین ترتیب من مثل اینکه تمام عمرم را روزه میدارم.
مرد: تو نگفتی تمام عمرم را شب زنده دارم؟
سلمان: آری! من گفتم.
مرد: در حالی که میدانم بسیاری از شبها را در خوابی
سلمان: چنان نیست که فکر میکنی. من از دوستم رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که میفرمود:
هر کس با وضو بخوابد گویا همه شب را احیا کرده مشغول عبادت بوده است و من همیشه با وضو میخوابم.
مرد: آیا تو نگفتی هر روز همه قرآن را میخوانی؟
سلمان: آری! من گفتم.
مرد: در صورتی که تو در بسیاری از روزها ساکت هستی؟
سلمان: چنان نیست که تو میپنداری زیرا که من از محبوبم رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که به علی علیه السلام فرمود:
ای علی! مثل تو در میان امت من مثل سوره (قل هو الله احد) است هر کس آن را یک بار بخواند یک سوم قرآن را خوانده است و هر کس
دو بار بخواند دو سوم قرآن را خوانده و هر کس سه بار بخواند همه قرآن را خوانده است
ای علی! هر که تو را به زبانش دوست بدارد دو سوم ایمان را داراست و هر کس با زبان و دل دوست بدارد و با دستش یاریت کند ایمانش کامل است.
سوگند به خدایی که مرا به حق فرستاده اگر همه اهل زمین تو را دوست میداشتند چنانچه اهل آسمان تو را دوست دارند خداوند هیچ کس را به آتش جهنم عذاب نمی کرد و من هر روز سوره (قل هو الله احد) را سه بار میخوانم.
آن گاه مرد معترض از جا برخاست و لب فرو بست.
مانند اینکه سنگی به دهانش زده باشند.
〰🔹🔅🔆💠〰〰〰〰
📕بحارالانوار ج ۲۲ ص ۳۱۷
کانال برهان : نشر داستان های زیبای بحارالانوار
@borrhan
💠 سلمان فارسی، لقمان امت
〰🔹🔅🔆💠〰〰〰〰
روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله به اصحابش فرمود:
کدام یک از شما تمام عمرش را #روزه میدارد؟
سلمان فارسی عرض کرد: من، یا رسول الله!
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: کدام یک از شما در تمام عمر شب زنده دار است؟
سلمان: من، یا رسول الله!
حضرت فرمود: کدام یک از شما هر شب قرآن را ختم میکند؟
سلمان: من، یا رسول الله!
در این وقت یکی از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله خشمگین گشته و گفت:
یا رسول الله! سلمان خود یک مرد عجم (ایرانی) است و میخواهد به ما طایفه قریش فخر بفروشد. شما فرمودی کدام از شما همه عمرش را روزه میدارد. گفت من، با اینکه بیشتر روزها را غذا میخورد و فرمودی کدام از شما همه شبها بیدار است؟ گفت من در صورتی که بسیاری از شبها میخوابد و فرمودی کدام از شما هر روز یک ختم قرآن میخواند؟ گفت من، و حال آنکه بیشتر روزها ساکت است.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
خاموش باش ای فلانی! تو کجا و لقمان حکیم کجا؟! از خود سلمان بپرس تا تو را آگاه سازد.
در این وقت مرد روی به سلمان کرد و گفت:
ای سلمان! تو نگفتی همه روز را روزه میداری؟
سلمان: بلی! من گفتم.
مرد: در صورتی که من دیدهام که بیشتر روزها تو غذا میخوری.
سلمان: چنین نیست که تو گمان میکنی. من در هر ماه سه روز روزه میگیرم و خداوند متعال میفرماید:
(من جأ بالحسنة فله عشر أمثالها).
هر کس کار نیکی انجام دهد ده برابر آن پاداش دارد.
علاوه ماه شعبان را تا رمضان روزه میگیرم بدین ترتیب من مثل اینکه تمام عمرم را روزه میدارم.
مرد: تو نگفتی تمام عمرم را شب زنده دارم؟
سلمان: آری! من گفتم.
مرد: در حالی که میدانم بسیاری از شبها را در خوابی
سلمان: چنان نیست که فکر میکنی. من از دوستم رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که میفرمود:
هر کس با وضو بخوابد گویا همه شب را احیا کرده مشغول عبادت بوده است و من همیشه با وضو میخوابم.
مرد: آیا تو نگفتی هر روز همه قرآن را میخوانی؟
سلمان: آری! من گفتم.
مرد: در صورتی که تو در بسیاری از روزها ساکت هستی؟
سلمان: چنان نیست که تو میپنداری زیرا که من از محبوبم رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که به علی علیه السلام فرمود:
ای علی! مثل تو در میان امت من مثل سوره (قل هو الله احد) است هر کس آن را یک بار بخواند یک سوم قرآن را خوانده است و هر کس
دو بار بخواند دو سوم قرآن را خوانده و هر کس سه بار بخواند همه قرآن را خوانده است
ای علی! هر که تو را به زبانش دوست بدارد دو سوم ایمان را داراست و هر کس با زبان و دل دوست بدارد و با دستش یاریت کند ایمانش کامل است.
سوگند به خدایی که مرا به حق فرستاده اگر همه اهل زمین تو را دوست میداشتند چنانچه اهل آسمان تو را دوست دارند خداوند هیچ کس را به آتش جهنم عذاب نمی کرد و من هر روز سوره (قل هو الله احد) را سه بار میخوانم.
آن گاه مرد معترض از جا برخاست و لب فرو بست.
مانند اینکه سنگی به دهانش زده باشند.
〰🔹🔅🔆💠〰〰〰〰
📕بحارالانوار ج ۲۲ ص ۳۱۷
کانال برهان : نشر داستان های زیبای بحارالانوار
@borrhan