[ کانال برهان ]
کانال مطالب ناب در منبر – ج02،امامت درقرآن،شیخ جعفری
ج03،امامت درقرآن،شیخ جعفری
کانال مطالب ناب در منبر
#امامت_درقرآن_کریم
#علامه_شیخ_محمدرضاجعفری
#قسمت_سوم
▫️إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهادُ{۵۱/غافر}
يَوْمَ لا يَنْفَعُ الظَّالِمينَ مَعْذِرَتُهُمْ وَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ{۵۲/غافر}
🔻برخی از نکات ناب این جلسه:
- اهمیت شناخت جو حاکم بر جامعه زمان رسول خدا صلیالله علیه و آله
- خاتم الانبیاء ارتش به معنای مصطلح آن نداشتند / اصل جهاد
- در اسلام حد برای علنی نشدن جنایت است نه خود جنایت
- بازوی قدرت خاتم الانبیاء چه بود؟
- عدل الهی و فضل الهی و عدل الهی حاکم است بر تفضل الهی
- توفیق الهی
- اجرای حکم امر شده در #آیه_تبلیغ را پیامبر نمیتوانند بر عهده فرد دیگری قرار دهند
- نقد #پلورالیسم
- علم ائمه علیهمالسلام
- وضعیت مومنین و منافقین زمان رسولخدا صلیالله علیه و آله
- علم حضرت زینب کبری سلام الله علیها به مصایب کربلا
#ترور #مغیرة #تبوک
@borrhan
#علامه_شیخ_محمدرضاجعفری
#قسمت_سوم
▫️إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهادُ{۵۱/غافر}
يَوْمَ لا يَنْفَعُ الظَّالِمينَ مَعْذِرَتُهُمْ وَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ{۵۲/غافر}
🔻برخی از نکات ناب این جلسه:
- اهمیت شناخت جو حاکم بر جامعه زمان رسول خدا صلیالله علیه و آله
- خاتم الانبیاء ارتش به معنای مصطلح آن نداشتند / اصل جهاد
- در اسلام حد برای علنی نشدن جنایت است نه خود جنایت
- بازوی قدرت خاتم الانبیاء چه بود؟
- عدل الهی و فضل الهی و عدل الهی حاکم است بر تفضل الهی
- توفیق الهی
- اجرای حکم امر شده در #آیه_تبلیغ را پیامبر نمیتوانند بر عهده فرد دیگری قرار دهند
- نقد #پلورالیسم
- علم ائمه علیهمالسلام
- وضعیت مومنین و منافقین زمان رسولخدا صلیالله علیه و آله
- علم حضرت زینب کبری سلام الله علیها به مصایب کربلا
#ترور #مغیرة #تبوک
@borrhan
✅ عمر بن خطاب و استاندارانش
┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄
🔻باید بدانیم : خلیفه دوم به جای استفاده از بزرگان صحابه، در آغاز افرادی مانند #ابوهریره ، #قنفذ ، #مغیرة بن شعبه ، #ابوعبیده جراح (=گورکن شهر مدینه)....را به استانداری مناطق مهمی مانند مکه و بصره میگماشت که بیش از آنکه لیاقت مدیریت داشته باشند، افرادی خشن، سختگیر و با سابقه بزه و جرم و جنایت بودند.(۱)
البته گویا پس از برخی اعتراضات افرادی چون #عمروعاص ، یزید بن ابوسفیان و برادرش #معاویه که علیرغم کم سابقگی در اسلام، حداقلِ رضایت را برای دستگاه خلافت ایجاد میکردند، بر سر کار آمدند. البته اگر کسی هم از والیان شکایت میکرد ، باید صابون شلاق خوردن از خلیفه را به جان میخرید کما این که سلمان بن ربیعه باهلی از عامل خلیفه شکایت کرد و عمَر او را آن قدر تازیانه زد که خودش به نفس نفس افتاد و خسته شد.(۲)
از سوی دیگر والیان و استانداران عمر ، به گونهای بیسابقه مورد نظارت بودند، یکی از شرطهای خلیفه این بود که والیانش بر یابو سوار نشوند.(۳) تا نشانهای از ساده زیستی والیان و در نتیجه شخص خلیفه باشد و استاندار به خود بزرگ بینی مبتلا نشود. از همین شروط نداشتن دربان و حاجب بود ، علاوه بر آن والیان نباید لباس فاخر و غذای خوب میخوردند.(۴)
قاعده و قانون بحث برانگیز دیگر خلیفه ، این بود که نصف اموال آنان ضبط و به بیتالمال واریز شود.(۵) برخی استانداران که کمی در منطقهٔ خویش قدرت میگرفتند به سرعت عوض میشدند. این مسأله حتی در مورد یار گرمابه و گلستان او ابوعبیده نیز صدق کرد.
برخی بزرگان صحابه که سابقهٔ دوستی با امیرمؤمنان علیهالسلام را داشتند ، یا به ولایت شهرهای دور و پرت فرستاده میشدند - که این انتصاب بیشتر حالت دور کردن آنان از مدینه را داشت - و یا هیچگاه مناصب دولتی نمیرسیدند.
برای مثال وقتی از او پرسیدند که چرا افرادی مانند «اُبَیَّ بن کَعب» را بر سر کار نمینهد. او گفته است که نمیخواهد او و دیگر بزرگان از صحابه را با وارد کردن به کار دنیا آلوده کند! (۶)
علت این قبیل توجیهات آن بود که ابیبنکعب از هواداران امیرمؤمنان علیهالسلام بود و عمر نیز نمیخواست چنین فردی به استانداری برسد. البته ابیبنکعب که زبان نترسی داشت و #تقیه را کمی جدی نگرفت، جان خویش را در زمان خلیفه ، بر سر همین طرفداری از امیرمؤمنان علیهالسلام از دست داد.
رفتار شدید عمر نسبت به والیان و استاندارانش به نوعی تحقیرآمیز بود که معمولا باعث عکسالعمل متقابل میشد. برای مثال #عمروعاص که از سوی خلیفه والی مصر شد، با گذشت یک سال ، همانند دیگر استانداران، نیمی از اموالش ضبط گردید. عمروعاص که از این عمل بسیار ناخرسند بود به محمد بن مَسْلَمَه - مسئول حسابرسی از جانب خلیفه - به طعنه گفت: زمانی که من و پدرم (عاص) در ناز و نعمت بودیم ، او و پدرش (عمر و خطاب) با لباسی که سرین و نشیمنگاهشان را نمیپوشانید، در مکه میگشتند و بر گردنشان کیسهای از خرما بود که میفروختند، پاسخ شنید:
اسلام، جاهلیت را پاک کرد. او (عمر) بهتر از توست و پدر هر دوی شما در آتش است.(۷) در همین ماجرا عمروعاص به طعنه عمر را «ابن حنتمه» میخواند (۸*) تا خلیفه را به جهت گرفتن این مالیات زیاد تحقیر کرده باشد.
خلیفه نیز در برابر هر گونه ابراز اندام والیانش موضع میگرفت. برای مثال در برابر برخی مخالفتهای ضمنی همین عمروعاص در نامهای چنین نوشت:
« از بنده خدا عمر فرزند خطاب به نافرمان فرزند نافرمان(= عاصی بن عاصی به جای عمروعاص)! ای فرزند عاصی من از تو و جرأتی که در مقابل من و در مخالفت با پیمان من کردهای در شگفتم! من تو را بر اهل بدر برتری دادم، در حالی که بهتر از تو بودند و تو را جلو انداختم در حالی که از دیگران کمتر بودی!....»(۹)
❗️به نظر میرسد که تنها امویان در دوران خلافت عمر تا حدودی حاشیه امنیت داشتند. نصب معاویهٔ سی و اندی ساله در شام در سال ۱۹ هجری(۱۰) به جای ابوعبیده جراح که پنجاه و هشت سال داشت.(۱۱) تأییدی بر دو نکتهٔ پیشین است.(۱۲)
عمر به شخص #معاویه توجه ویژهای داشت.
عمر با فرستادن محمد بن مسلمه به کوفه سر درِ خانهٔ سعد بن وقاص را به جرم کاخ سازی تخریب کرد. در همین حال، با این که معاویه را کسری (و شاه) عرب مینامید (۱۳) کاخ سازی او را در شام میدید ، هیچ عکسالعملی نشان نمیداد و حتی مانند دیگر والیان اموال فراوان او را ضبط و حتی محاسبه نمیکرد.(۱۴)
➖➖➖➖➖
۱- طبقات ابن سعد ۲۸۳/۳ (تصویر الحاقی)
۲- غریب الحدیث ابوعبید هروی۲۷۶/۳ و ....
۳- تاریخ مدینه دمشق ۲۷۶/۴۴
۴- المجالس و جواهر العلم ۵۷/۴
۵- الغدیر ج۶ صص۲۷۱-۲۷۷ تنها کسانی که اموالشان مشمول این قانون نبود #معاویه و #قنفذ بودند!
۶- طبقات الکبری ۳۷۳/۳
۷- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج۱۲ ص۴۴
۸- انساب الاشراف ۳۷۰/۱۰
۹- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ۱۰۵/۱۲
* «زاده حنتمه»
[1⃣]
┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄
🔻باید بدانیم : خلیفه دوم به جای استفاده از بزرگان صحابه، در آغاز افرادی مانند #ابوهریره ، #قنفذ ، #مغیرة بن شعبه ، #ابوعبیده جراح (=گورکن شهر مدینه)....را به استانداری مناطق مهمی مانند مکه و بصره میگماشت که بیش از آنکه لیاقت مدیریت داشته باشند، افرادی خشن، سختگیر و با سابقه بزه و جرم و جنایت بودند.(۱)
البته گویا پس از برخی اعتراضات افرادی چون #عمروعاص ، یزید بن ابوسفیان و برادرش #معاویه که علیرغم کم سابقگی در اسلام، حداقلِ رضایت را برای دستگاه خلافت ایجاد میکردند، بر سر کار آمدند. البته اگر کسی هم از والیان شکایت میکرد ، باید صابون شلاق خوردن از خلیفه را به جان میخرید کما این که سلمان بن ربیعه باهلی از عامل خلیفه شکایت کرد و عمَر او را آن قدر تازیانه زد که خودش به نفس نفس افتاد و خسته شد.(۲)
از سوی دیگر والیان و استانداران عمر ، به گونهای بیسابقه مورد نظارت بودند، یکی از شرطهای خلیفه این بود که والیانش بر یابو سوار نشوند.(۳) تا نشانهای از ساده زیستی والیان و در نتیجه شخص خلیفه باشد و استاندار به خود بزرگ بینی مبتلا نشود. از همین شروط نداشتن دربان و حاجب بود ، علاوه بر آن والیان نباید لباس فاخر و غذای خوب میخوردند.(۴)
قاعده و قانون بحث برانگیز دیگر خلیفه ، این بود که نصف اموال آنان ضبط و به بیتالمال واریز شود.(۵) برخی استانداران که کمی در منطقهٔ خویش قدرت میگرفتند به سرعت عوض میشدند. این مسأله حتی در مورد یار گرمابه و گلستان او ابوعبیده نیز صدق کرد.
برخی بزرگان صحابه که سابقهٔ دوستی با امیرمؤمنان علیهالسلام را داشتند ، یا به ولایت شهرهای دور و پرت فرستاده میشدند - که این انتصاب بیشتر حالت دور کردن آنان از مدینه را داشت - و یا هیچگاه مناصب دولتی نمیرسیدند.
برای مثال وقتی از او پرسیدند که چرا افرادی مانند «اُبَیَّ بن کَعب» را بر سر کار نمینهد. او گفته است که نمیخواهد او و دیگر بزرگان از صحابه را با وارد کردن به کار دنیا آلوده کند! (۶)
علت این قبیل توجیهات آن بود که ابیبنکعب از هواداران امیرمؤمنان علیهالسلام بود و عمر نیز نمیخواست چنین فردی به استانداری برسد. البته ابیبنکعب که زبان نترسی داشت و #تقیه را کمی جدی نگرفت، جان خویش را در زمان خلیفه ، بر سر همین طرفداری از امیرمؤمنان علیهالسلام از دست داد.
رفتار شدید عمر نسبت به والیان و استاندارانش به نوعی تحقیرآمیز بود که معمولا باعث عکسالعمل متقابل میشد. برای مثال #عمروعاص که از سوی خلیفه والی مصر شد، با گذشت یک سال ، همانند دیگر استانداران، نیمی از اموالش ضبط گردید. عمروعاص که از این عمل بسیار ناخرسند بود به محمد بن مَسْلَمَه - مسئول حسابرسی از جانب خلیفه - به طعنه گفت: زمانی که من و پدرم (عاص) در ناز و نعمت بودیم ، او و پدرش (عمر و خطاب) با لباسی که سرین و نشیمنگاهشان را نمیپوشانید، در مکه میگشتند و بر گردنشان کیسهای از خرما بود که میفروختند، پاسخ شنید:
اسلام، جاهلیت را پاک کرد. او (عمر) بهتر از توست و پدر هر دوی شما در آتش است.(۷) در همین ماجرا عمروعاص به طعنه عمر را «ابن حنتمه» میخواند (۸*) تا خلیفه را به جهت گرفتن این مالیات زیاد تحقیر کرده باشد.
خلیفه نیز در برابر هر گونه ابراز اندام والیانش موضع میگرفت. برای مثال در برابر برخی مخالفتهای ضمنی همین عمروعاص در نامهای چنین نوشت:
« از بنده خدا عمر فرزند خطاب به نافرمان فرزند نافرمان(= عاصی بن عاصی به جای عمروعاص)! ای فرزند عاصی من از تو و جرأتی که در مقابل من و در مخالفت با پیمان من کردهای در شگفتم! من تو را بر اهل بدر برتری دادم، در حالی که بهتر از تو بودند و تو را جلو انداختم در حالی که از دیگران کمتر بودی!....»(۹)
❗️به نظر میرسد که تنها امویان در دوران خلافت عمر تا حدودی حاشیه امنیت داشتند. نصب معاویهٔ سی و اندی ساله در شام در سال ۱۹ هجری(۱۰) به جای ابوعبیده جراح که پنجاه و هشت سال داشت.(۱۱) تأییدی بر دو نکتهٔ پیشین است.(۱۲)
عمر به شخص #معاویه توجه ویژهای داشت.
عمر با فرستادن محمد بن مسلمه به کوفه سر درِ خانهٔ سعد بن وقاص را به جرم کاخ سازی تخریب کرد. در همین حال، با این که معاویه را کسری (و شاه) عرب مینامید (۱۳) کاخ سازی او را در شام میدید ، هیچ عکسالعملی نشان نمیداد و حتی مانند دیگر والیان اموال فراوان او را ضبط و حتی محاسبه نمیکرد.(۱۴)
➖➖➖➖➖
۱- طبقات ابن سعد ۲۸۳/۳ (تصویر الحاقی)
۲- غریب الحدیث ابوعبید هروی۲۷۶/۳ و ....
۳- تاریخ مدینه دمشق ۲۷۶/۴۴
۴- المجالس و جواهر العلم ۵۷/۴
۵- الغدیر ج۶ صص۲۷۱-۲۷۷ تنها کسانی که اموالشان مشمول این قانون نبود #معاویه و #قنفذ بودند!
۶- طبقات الکبری ۳۷۳/۳
۷- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج۱۲ ص۴۴
۸- انساب الاشراف ۳۷۰/۱۰
۹- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ۱۰۵/۱۲
* «زاده حنتمه»
[1⃣]
Telegram
attach 📎
[ کانال برهان ]
#فرازی_از_تاریخ 📢📢📢 در اواخر شعبان المعظم سال ۵۰ هجری قمری چه اتفاقی افتاد⁉️ 📇 سالروز مرگ #مغیرة بن شعبه 🔅🎁🔅◾️〰〰➖¤¤ 🕚🕙🕘…در چنین روزهایی مغیرة بن شعبه به درک واصل شد. ✍در اواخر ماه شعبان سال ۵۰ هجری قمری ، مغیره در حالی که از طرف معاویه حاکم کوفه بود…
❗️جنایات #مغیرة بن شعبه لعنة الله عليه
▪️امام مجتبی علیه السلام به مغیره فرمودند:
«و امّا تو اى مغيرة بن شعبه، تو دشمن خدا، و تارك قرآن، و تكذيب كننده رسول خدايى، تو مرتكب زنا شده و مستوجب حدّ رجم (سنگسار شدن) میباشى، و بر اين گناهت افرادى عدول صالح پرهيزگار گواهى دادند، پس رجم تو به تأخير افتاد، و حقّ به باطل دفع، و راستى به دروغ و كذب ردّ شد، و اين بخاطر آن است كه خداوند برايت عذابى دردناك مهيّا فرموده است، و خوارى در دنيا، و رسوايى عذاب آخرت بدتر است!
🔺و تو همان هستى كه فاطمه دخت گرامى رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله را ضربه زدى تا آنجا كه خون آلود شده و فرزند در شكمش را سقط كرد ، اين كارت از سر خوار ساختن رسول خدا و مخالفت با امر او ، و هتك حرمت او بود ، حال اينكه رسول خدا به فاطمه فرموده بود: «تو بانوى زنان بهشتى هستى»، و خداوند خود تو را راهى آتش نموده است، و وبال آنچه بر زبان جارى ساختى متوجّه خودت خواهد ساخت..!»
📚 الإحتجاج الطبرسي، ج۱، ص۲۷۷
به مناسبت فرارسیدن ایام سالمرگ مغیره، فهرست مطالب مرتبط در آرشیو به روزرسانی شد ←(اینجا)، بیش از ۳۰عنوان
#حضرت_محسن (۱۱۲)
#شهادت حضرت زهرا (۲۷۱)
@borrhan
▪️امام مجتبی علیه السلام به مغیره فرمودند:
«و امّا تو اى مغيرة بن شعبه، تو دشمن خدا، و تارك قرآن، و تكذيب كننده رسول خدايى، تو مرتكب زنا شده و مستوجب حدّ رجم (سنگسار شدن) میباشى، و بر اين گناهت افرادى عدول صالح پرهيزگار گواهى دادند، پس رجم تو به تأخير افتاد، و حقّ به باطل دفع، و راستى به دروغ و كذب ردّ شد، و اين بخاطر آن است كه خداوند برايت عذابى دردناك مهيّا فرموده است، و خوارى در دنيا، و رسوايى عذاب آخرت بدتر است!
🔺و تو همان هستى كه فاطمه دخت گرامى رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله را ضربه زدى تا آنجا كه خون آلود شده و فرزند در شكمش را سقط كرد ، اين كارت از سر خوار ساختن رسول خدا و مخالفت با امر او ، و هتك حرمت او بود ، حال اينكه رسول خدا به فاطمه فرموده بود: «تو بانوى زنان بهشتى هستى»، و خداوند خود تو را راهى آتش نموده است، و وبال آنچه بر زبان جارى ساختى متوجّه خودت خواهد ساخت..!»
📚 الإحتجاج الطبرسي، ج۱، ص۲۷۷
به مناسبت فرارسیدن ایام سالمرگ مغیره، فهرست مطالب مرتبط در آرشیو به روزرسانی شد ←(اینجا)، بیش از ۳۰عنوان
#حضرت_محسن (۱۱۲)
#شهادت حضرت زهرا (۲۷۱)
@borrhan
#نقل_فضایل_از_کتب_مخالفین (۱۳۴۲)
#قاعده_الزام #شب_قدر
🔻وقتی که دو دشمن قسم خورده از فضایل مولای ما میگویند↓↓
🔸اقرار معاويه (لع) به فضايل اميرالمؤمنين علیهالسلام بعد از شنيدن خبر شهادت آن حضرت به روایت #مغیرة بن شعبه
┄┄┅━✺𖣐﴾﷽﴿𖣐✺━┅┄
🔸 أَخْبَرَنَاهُ أَخْبَرَنَاهُ أَبُو بَكْرٍ اللَّفْتُوَانِيُّ ، أنا أَبُو عَمْرِو بْنُ مَنْدَهْ ، أنا الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ ، أنا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ ، نا أَبُو بَكْرِ ابْنُ أَبِي الدُّنْيَا ، نا يُوسُفُ بْنُ مُوسَى ، نا جَرِيرٌ ، عَنِ الْمُغِيرَةَ ، قَالَ : لَمَّا جِيءَ مُعَاوِيَةُ بِنَعْيِ عَلِيٍّ ، وَهُوَ قَائِلٌ مَعَ امْرَأَتِهِ بِنْتِ قَرَظَةَ فِي يَوْمٍ صَائِفٍ ، قَالَ : " أنا لِلَّهِ وَأنا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ ، مَاذَا فَقَدُوا مِنَ الْعِلْمِ ، وَالْحِلْمِ ، وَالْفَضْلِ ، وَالْفِقْهِ " ، فَقَالَتِ امْرَأَتُهُ : أَنْتَ بِالأَمْسِ تَطْعَنُ فِي عَيْنَيْهِ ، وَتَسْتَرْجِعُ الْيَوْمَ عَلَيْهِ ، قَالَ : " وَيْلَكِ لا تَدْرِينَ مَاذَا فَقَدُوا مِنْ عِلْمِهِ ، وَفَضْلِهِ ، وَسَوَابِقِهِ " .
#ترجمه : به نقل از مغيره : چون خبر درگذشت على(علیهالسلام) به معاويه رسيد، #معاويه كه با همسرش دختر قرظه در نيم روز يك روز گرم تابستانى خوابيده بود، گفت: إنا للّه وإنّا إليه راجعون ! چه دانش و بردبارى و فضيلت و فقهى را از دست دادند!
همسرش گفت: تو ديروز نيزه بر چشمش مىزدی، امروز در مرگ او «إنا للّه وإنّا إليه راجعون» مىگويى؟
معاويه گفت: واى بر تو! تو نمىدانى كه با مرگ او چه علم و فضل و سوابقى را از كف دادند.
📕الكتاب: تاريخ دمشق
المؤلف: أبو القاسم علي بن الحسن بن هبة الله المعروف بابن عساكر (المتوفى: 571هـ)
المحقق: عمرو بن غرامة العمروي
الناشر: دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع
عام النشر: 1415 هـ - 1995 م
جزء : 42 صفحة : 583
➖➖➖➖
@borrhan
#قاعده_الزام #شب_قدر
🔻وقتی که دو دشمن قسم خورده از فضایل مولای ما میگویند↓↓
🔸اقرار معاويه (لع) به فضايل اميرالمؤمنين علیهالسلام بعد از شنيدن خبر شهادت آن حضرت به روایت #مغیرة بن شعبه
┄┄┅━✺𖣐﴾﷽﴿𖣐✺━┅┄
🔸 أَخْبَرَنَاهُ أَخْبَرَنَاهُ أَبُو بَكْرٍ اللَّفْتُوَانِيُّ ، أنا أَبُو عَمْرِو بْنُ مَنْدَهْ ، أنا الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ ، أنا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ ، نا أَبُو بَكْرِ ابْنُ أَبِي الدُّنْيَا ، نا يُوسُفُ بْنُ مُوسَى ، نا جَرِيرٌ ، عَنِ الْمُغِيرَةَ ، قَالَ : لَمَّا جِيءَ مُعَاوِيَةُ بِنَعْيِ عَلِيٍّ ، وَهُوَ قَائِلٌ مَعَ امْرَأَتِهِ بِنْتِ قَرَظَةَ فِي يَوْمٍ صَائِفٍ ، قَالَ : " أنا لِلَّهِ وَأنا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ ، مَاذَا فَقَدُوا مِنَ الْعِلْمِ ، وَالْحِلْمِ ، وَالْفَضْلِ ، وَالْفِقْهِ " ، فَقَالَتِ امْرَأَتُهُ : أَنْتَ بِالأَمْسِ تَطْعَنُ فِي عَيْنَيْهِ ، وَتَسْتَرْجِعُ الْيَوْمَ عَلَيْهِ ، قَالَ : " وَيْلَكِ لا تَدْرِينَ مَاذَا فَقَدُوا مِنْ عِلْمِهِ ، وَفَضْلِهِ ، وَسَوَابِقِهِ " .
#ترجمه : به نقل از مغيره : چون خبر درگذشت على(علیهالسلام) به معاويه رسيد، #معاويه كه با همسرش دختر قرظه در نيم روز يك روز گرم تابستانى خوابيده بود، گفت: إنا للّه وإنّا إليه راجعون ! چه دانش و بردبارى و فضيلت و فقهى را از دست دادند!
همسرش گفت: تو ديروز نيزه بر چشمش مىزدی، امروز در مرگ او «إنا للّه وإنّا إليه راجعون» مىگويى؟
معاويه گفت: واى بر تو! تو نمىدانى كه با مرگ او چه علم و فضل و سوابقى را از كف دادند.
📕الكتاب: تاريخ دمشق
المؤلف: أبو القاسم علي بن الحسن بن هبة الله المعروف بابن عساكر (المتوفى: 571هـ)
المحقق: عمرو بن غرامة العمروي
الناشر: دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع
عام النشر: 1415 هـ - 1995 م
جزء : 42 صفحة : 583
➖➖➖➖
@borrhan
Telegram
attach 📎
#ابوبکر_شناسی (۵۶)
#فدک (۲۳۱) #صحیفه_ملعونه (۲۱)
#قرطاس (۱۱۵) معنای #مولا (۱۴۶)
💡پست ویژه کانال برهان به مناسبت فرارسیدن ۲۲جمادیالثانی/سالمرگ ابوبکر بن ابوقحافه←فوقالعاده خواندنی
🔻آخرین روزهای خلیفه اول و روابط با خلیفه دوم
┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄
#مقدمه : ابوبکر ظاهراً برای جانشینی خویش عمر را برگزید ، اما به روشنی مشخص است که روابط شیخین بسیار پیچیدهتر از آنی است که تنها به عنوان دو دوست یا دو همکار از آن یاد شود،
اختلافهای فراوان و همکاریهای بسیار آن دو در تاریخ ثبت است ؛ اما اگر صحبت خلافت مُلک و ریاستی باشد که به «الملک عقیم» : «سلطنت رحم و مروت نمیشناسد» تعبیر شود ، این همکاری و آن اختلاف باید بسی دقیقتر بررسی گردد.
✅🔚 قبل از #شهادت_رسولخدا شیخین به روشنی همکاری تمام و کمال داشتند البته هریک با زیرکی خاص خود سعی در مطرح کردن خویش داشت ؛ اما پیمان نانوشتهٔ آنان پیش از صحیفه ملعونهٔ اول به گونهای بود که گویی ابوبکر به جهت سن بیشتر باید در دوران پس از رسول خدا صلیالله علیه و آله به خلافت برسد؛
←در پی نوشتن صحیفه ملعونهٔ اول ، به ظاهر نزدیکی پنج تن امضا کننده آن ، حکایتگر این ماجراست که تا زنده بودن هر یک از آن ۵ نفر خلافت نباید از میانشان به دیگری منتقل شود اما باز هم ابوبکر به جهت سن بالاتر و برخی خصوصیات فردی از جمله آرامش بیشتر ، قدرت کلام و تظاهر به زهد و تقوا جلوتر از چهار نفر دیگر بود.
به ظاهر با آنچه در پیمان نامه صحیفه ملعونه دوم نوشته شد علی رغم معرفی نشدن فردی به عنوان جانشین رسول خدا از سوی نویسندگان ، باز هم ابوبکر امکان بیشتری برای تصاحب این مقام داشت؛ البته از این تاریخ به بعد هر کدام از این دو نفر یعنی ابوبکر و عمر به دنبال نوعی یارکشی بودند تا بتوانند بعدها از آن استفاده بیشتری ببرند. اما آنچه هر دوی اینان را به هم نزدیکتر میکرد وجود #بنی_امیه ای بود که با کنار زدن رقیبانی از بنی هاشم به شدت از لحاظ اجتماعی و در نتیجه سیاسی در جامعه عربی _ قبیلگی آن زمان جلوتر بودند.
🔸اولین اختلاف جدی بین ابوبکر و عمر به تصریح منابع اهل سنت در خود سقیفه بود. عمر خود میگوید ابوبکر با اشاره به انصاری که در زیر سایبان کوچک سقیفه جمع شده بودند
وی و #ابوعبیده را جلو انداخت. او در ادامه میگوید این کار ترفندی بیش نبود تا نشان دهد که تنها ابوبکر لایق این کار است. در منابع اهل تسنن تصریح شده است که عمر اذعان داشت ابوبکر با این کار طمع ما را نسبت به خلافت سنجید و در عین حال ناامیدمان کرد!
در همین راستا عمر آرزو میکرد که به حرف برادرش زید بن خطاب و یارانش گوش کرده بود تا ابوبکر مزه خلافت را نچشد! ←←این خود نشان میدهد که هر کدام از شیخین طرفداران و یاران خاص خود را داشتند اما به نظر تیم تحقیقاتی برهان ، بسیار بعید مینماید که در صورت حضور ابوبکر ، عمر حتی با گوش دادن به حرف برادر یا کس دیگری میتوانست به خلافت برسد.
به ظاهر ابوبکر مانند واسطه و اصطلاحا «کاتالیزوری» برای آمادگی مردم برای خلافت عمر که خشونت و بیمایگی تمام زندگیاش را فرا گرفته بود عمل کرد علت نیز به روشنی قابل مشاهده است؛←خلیفه دوم در آخرین سفر حجش که البته آخرین ماه زندگیش بود مطالب بحث برانگیزی را اشاره میکند او به ظاهر در همان سفر ، حداقل دو بار یک مرتبه به #مغیرة و یک بار دیگر به فرزندش #عبدالله_بن_عمر متذکر میشود که «قریش بیشترین حسادت را در میان مردمان دارد و در میان ایشان ابوبکر حسودترین فرد است» سپس او از زیرکی ابوبکر سخن میگوید و اینکه خلافت را از چنگ عمر ربوده است، در همین ماجرا عمر و فرزندش عبدالله بن عمر تصریح و تایید میکنند که «والله لهو احب الی الناس من ضیاء أبصارهم»(۱- ر.ک: تصویر الحاقی) «:ابوبکر در نظر مردمان از نور چشمشان هم عزیزتر است» که گویا اشاره به همان عوام فریبی و زهد شخص خلیفه اول دارد.
-----------
۱- شرح نهجالبلاغه ابن ابی الحدید ج۲صص۳۲-۲۸
«1⃣»
#فدک (۲۳۱) #صحیفه_ملعونه (۲۱)
#قرطاس (۱۱۵) معنای #مولا (۱۴۶)
💡پست ویژه کانال برهان به مناسبت فرارسیدن ۲۲جمادیالثانی/سالمرگ ابوبکر بن ابوقحافه←فوقالعاده خواندنی
🔻آخرین روزهای خلیفه اول و روابط با خلیفه دوم
┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄
#مقدمه : ابوبکر ظاهراً برای جانشینی خویش عمر را برگزید ، اما به روشنی مشخص است که روابط شیخین بسیار پیچیدهتر از آنی است که تنها به عنوان دو دوست یا دو همکار از آن یاد شود،
اختلافهای فراوان و همکاریهای بسیار آن دو در تاریخ ثبت است ؛ اما اگر صحبت خلافت مُلک و ریاستی باشد که به «الملک عقیم» : «سلطنت رحم و مروت نمیشناسد» تعبیر شود ، این همکاری و آن اختلاف باید بسی دقیقتر بررسی گردد.
✅🔚 قبل از #شهادت_رسولخدا شیخین به روشنی همکاری تمام و کمال داشتند البته هریک با زیرکی خاص خود سعی در مطرح کردن خویش داشت ؛ اما پیمان نانوشتهٔ آنان پیش از صحیفه ملعونهٔ اول به گونهای بود که گویی ابوبکر به جهت سن بیشتر باید در دوران پس از رسول خدا صلیالله علیه و آله به خلافت برسد؛
←در پی نوشتن صحیفه ملعونهٔ اول ، به ظاهر نزدیکی پنج تن امضا کننده آن ، حکایتگر این ماجراست که تا زنده بودن هر یک از آن ۵ نفر خلافت نباید از میانشان به دیگری منتقل شود اما باز هم ابوبکر به جهت سن بالاتر و برخی خصوصیات فردی از جمله آرامش بیشتر ، قدرت کلام و تظاهر به زهد و تقوا جلوتر از چهار نفر دیگر بود.
به ظاهر با آنچه در پیمان نامه صحیفه ملعونه دوم نوشته شد علی رغم معرفی نشدن فردی به عنوان جانشین رسول خدا از سوی نویسندگان ، باز هم ابوبکر امکان بیشتری برای تصاحب این مقام داشت؛ البته از این تاریخ به بعد هر کدام از این دو نفر یعنی ابوبکر و عمر به دنبال نوعی یارکشی بودند تا بتوانند بعدها از آن استفاده بیشتری ببرند. اما آنچه هر دوی اینان را به هم نزدیکتر میکرد وجود #بنی_امیه ای بود که با کنار زدن رقیبانی از بنی هاشم به شدت از لحاظ اجتماعی و در نتیجه سیاسی در جامعه عربی _ قبیلگی آن زمان جلوتر بودند.
🔸اولین اختلاف جدی بین ابوبکر و عمر به تصریح منابع اهل سنت در خود سقیفه بود. عمر خود میگوید ابوبکر با اشاره به انصاری که در زیر سایبان کوچک سقیفه جمع شده بودند
وی و #ابوعبیده را جلو انداخت. او در ادامه میگوید این کار ترفندی بیش نبود تا نشان دهد که تنها ابوبکر لایق این کار است. در منابع اهل تسنن تصریح شده است که عمر اذعان داشت ابوبکر با این کار طمع ما را نسبت به خلافت سنجید و در عین حال ناامیدمان کرد!
در همین راستا عمر آرزو میکرد که به حرف برادرش زید بن خطاب و یارانش گوش کرده بود تا ابوبکر مزه خلافت را نچشد! ←←این خود نشان میدهد که هر کدام از شیخین طرفداران و یاران خاص خود را داشتند اما به نظر تیم تحقیقاتی برهان ، بسیار بعید مینماید که در صورت حضور ابوبکر ، عمر حتی با گوش دادن به حرف برادر یا کس دیگری میتوانست به خلافت برسد.
به ظاهر ابوبکر مانند واسطه و اصطلاحا «کاتالیزوری» برای آمادگی مردم برای خلافت عمر که خشونت و بیمایگی تمام زندگیاش را فرا گرفته بود عمل کرد علت نیز به روشنی قابل مشاهده است؛←خلیفه دوم در آخرین سفر حجش که البته آخرین ماه زندگیش بود مطالب بحث برانگیزی را اشاره میکند او به ظاهر در همان سفر ، حداقل دو بار یک مرتبه به #مغیرة و یک بار دیگر به فرزندش #عبدالله_بن_عمر متذکر میشود که «قریش بیشترین حسادت را در میان مردمان دارد و در میان ایشان ابوبکر حسودترین فرد است» سپس او از زیرکی ابوبکر سخن میگوید و اینکه خلافت را از چنگ عمر ربوده است، در همین ماجرا عمر و فرزندش عبدالله بن عمر تصریح و تایید میکنند که «والله لهو احب الی الناس من ضیاء أبصارهم»(۱- ر.ک: تصویر الحاقی) «:ابوبکر در نظر مردمان از نور چشمشان هم عزیزتر است» که گویا اشاره به همان عوام فریبی و زهد شخص خلیفه اول دارد.
-----------
۱- شرح نهجالبلاغه ابن ابی الحدید ج۲صص۳۲-۲۸
«1⃣»
#معاویه (۳۷۶)
#نقد_مولوی (۲۱۲)
🔻مولوی و مدح معاویه
┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄
🔸یکی از چهره های منفور نزد ما، معاویه (لعنة الله عليه) است. او بود که لعن بر امیرالمؤمین علیه السلام را سنت نمود و بسیار بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) دروغ میبست و حدیث جعل میکرد تا مقاصد شوم خود را رواج دهد؛ او بود که دربارهٔ مادرش نوشته اند: «کان أحب الرجال الیها السودان» یعنی هند مادر معاویه به مردان سیاه پوست بسیار علاقه داشت!
📚بحارالأنوار، ۳۳/۱۹۸، به نقل از «الزام النواصب و کشف الحق»
←←#ابن_ابی_الحدید معتزلی به این نکته تصریح دارد و میگوید:
«حق این است که معاویه در داشتن دین مورد شک و تردید و دچار طعن و عیبجویی بوده است و در زمان حکمرانی خود چه اعمالی را مرتکب نگردید، و از طرف دیگر شیوخ معتزله در کتب خود معاویه را زندیق و کافر معرفی کردند به خاطر اعمال ننگینش، چرا که معاویه از طعن و مسخره کردن و گفتار زشت و ناهنجار درباره رسول خدا و دین او پروا نداشت و گاه و بیگاه از خلال اظهارات او تراوش میکرد. مثلاً روزی مؤذن اذان میگفت، وقتی بعد از شهادت به توحید، شهادت به رسالت پیامبر را شنید، معاویه سر برداشت و گفت ای محمد! روح پدرت شاد ای پسر عبدالله، چقدر بلند همت بودی تو که به کمتر از این قانع نشدی و رضایت ندادی تا سرانجام نام خود را در کنار نام پروردگار عالم قرار دادی!» (معاذالله)
←←باز ابن ابی الحدید و مسعودی نقل میکنند:
«زبیر بن بکار در کتاب خود -الموفقیات- از قول مطرف فرزند #مغیرة مینویسد: به همراه پدرم به سفر شام رفتیم و پدرم بر معاویه وارد شد و بعد از مراجعت از هوش و کیاست معاویه تعریف میکرد، اما یک شب دیگر وقتی از نزد معاویه برگشت خیلی ناراحت بود... بعد از سؤال از اینکه چرا ناراحتی؟ در جوابم گفت: فرزندم من از نزد خبیثترین و کافر ترین مردم بازگشته ام، گفتم برای چه؟ گفت: مجلس معاویه وقتی خالی از اغیار شد به او گفتم یا امیر، علی (علیه السلام) که از دنیا رفت و شما به خواستههای خود رسیدهای، لذا به ظلمهای خود پایان بده تا نام نیکی از خود به یادگار بگذاری. اما معاویه پاسخ داد: دور است، دور است آنچه میگویی، ابوبکر و عمر و عثمان آمدند و حکومت کردند، اما نام آنها باقی نمانْد. در حالی که این مرد هاشمی (پیامبر) را هر روز پنج مرتبه در سراسر جهان اسلام فریاد برمیدارند و به بزرگی یادش میکنند. ای بیمادر به خدا سوگند، آرام نخواهم نشست، مگر اینکه این نام را دفن کنم و این اسم را مدفون سازم. مأمون (لعنة الله علیه) پس از شنیدن این خبر دستور داد تا معاویه را همه جا لعن کنند، اما به دلایلی موقت بود و پایدار نماند.»
📚شرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید، چاپ اول مشهد، ۵/۱۲۹ (تصویر الحاقی)
📚مروج الذهب، ۲/۳۴۱
اینها قطره ای از دریای رذائل و خباثت معاویه بود. حال جالب است که مولوی در مدح معاویه شعری سروده است:
«در خبر آمد که خال مؤمنان
خفته بد در قصر بر بستر ستان
قصر را از اندرون در بسته بود
کز زیارتهای مردم خسته بود
ناگهان مردی ورا بیدار کرد
چشم چون بگشاد پنهان گشت مرد
گفت اندر قصر کس را ره نبود
کیست کین گستاخی و جرات نمود
گرد برگشت و طلب کرد آن زمان
تا بیاید زان نهان گشته نشان
او پس در مدبری را دید کو
در پس پرده نهان میکرد رو
گفت هی تو کیستی نام تو چیست
گفت نامم فاش ابلیس شقیست
گفت بیدارم چرا کردی بجد
راست گو با من مگو بر عکس و ضد.»
❗️مولوی چنین داستان سازی می کند که معاویه، دایی مؤمنان! در قصرش خفته بود و در حالی که درهای قصر به روی همه بسته بود، شخصی او را بیدار می کند. معاویه متعجب از این که چه کسی توانسته وارد قصر و اتاق خواب او شود، می گوید: تو که هستی و چگونه جرأت کردی وارد قصر شوی؟! در این هنگام #ابلیس خود را معرفی میکند و میگوید او بوده است که معاویه را بیدار کرده است. معاویه از او می پرسد چرا مرا بیدار کردی؟ راستش را بگو!(تصویر در پست بعد)
«1⃣»
#نقد_مولوی (۲۱۲)
🔻مولوی و مدح معاویه
┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄
🔸یکی از چهره های منفور نزد ما، معاویه (لعنة الله عليه) است. او بود که لعن بر امیرالمؤمین علیه السلام را سنت نمود و بسیار بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) دروغ میبست و حدیث جعل میکرد تا مقاصد شوم خود را رواج دهد؛ او بود که دربارهٔ مادرش نوشته اند: «کان أحب الرجال الیها السودان» یعنی هند مادر معاویه به مردان سیاه پوست بسیار علاقه داشت!
📚بحارالأنوار، ۳۳/۱۹۸، به نقل از «الزام النواصب و کشف الحق»
←←#ابن_ابی_الحدید معتزلی به این نکته تصریح دارد و میگوید:
«حق این است که معاویه در داشتن دین مورد شک و تردید و دچار طعن و عیبجویی بوده است و در زمان حکمرانی خود چه اعمالی را مرتکب نگردید، و از طرف دیگر شیوخ معتزله در کتب خود معاویه را زندیق و کافر معرفی کردند به خاطر اعمال ننگینش، چرا که معاویه از طعن و مسخره کردن و گفتار زشت و ناهنجار درباره رسول خدا و دین او پروا نداشت و گاه و بیگاه از خلال اظهارات او تراوش میکرد. مثلاً روزی مؤذن اذان میگفت، وقتی بعد از شهادت به توحید، شهادت به رسالت پیامبر را شنید، معاویه سر برداشت و گفت ای محمد! روح پدرت شاد ای پسر عبدالله، چقدر بلند همت بودی تو که به کمتر از این قانع نشدی و رضایت ندادی تا سرانجام نام خود را در کنار نام پروردگار عالم قرار دادی!» (معاذالله)
←←باز ابن ابی الحدید و مسعودی نقل میکنند:
«زبیر بن بکار در کتاب خود -الموفقیات- از قول مطرف فرزند #مغیرة مینویسد: به همراه پدرم به سفر شام رفتیم و پدرم بر معاویه وارد شد و بعد از مراجعت از هوش و کیاست معاویه تعریف میکرد، اما یک شب دیگر وقتی از نزد معاویه برگشت خیلی ناراحت بود... بعد از سؤال از اینکه چرا ناراحتی؟ در جوابم گفت: فرزندم من از نزد خبیثترین و کافر ترین مردم بازگشته ام، گفتم برای چه؟ گفت: مجلس معاویه وقتی خالی از اغیار شد به او گفتم یا امیر، علی (علیه السلام) که از دنیا رفت و شما به خواستههای خود رسیدهای، لذا به ظلمهای خود پایان بده تا نام نیکی از خود به یادگار بگذاری. اما معاویه پاسخ داد: دور است، دور است آنچه میگویی، ابوبکر و عمر و عثمان آمدند و حکومت کردند، اما نام آنها باقی نمانْد. در حالی که این مرد هاشمی (پیامبر) را هر روز پنج مرتبه در سراسر جهان اسلام فریاد برمیدارند و به بزرگی یادش میکنند. ای بیمادر به خدا سوگند، آرام نخواهم نشست، مگر اینکه این نام را دفن کنم و این اسم را مدفون سازم. مأمون (لعنة الله علیه) پس از شنیدن این خبر دستور داد تا معاویه را همه جا لعن کنند، اما به دلایلی موقت بود و پایدار نماند.»
📚شرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید، چاپ اول مشهد، ۵/۱۲۹ (تصویر الحاقی)
📚مروج الذهب، ۲/۳۴۱
اینها قطره ای از دریای رذائل و خباثت معاویه بود. حال جالب است که مولوی در مدح معاویه شعری سروده است:
«در خبر آمد که خال مؤمنان
خفته بد در قصر بر بستر ستان
قصر را از اندرون در بسته بود
کز زیارتهای مردم خسته بود
ناگهان مردی ورا بیدار کرد
چشم چون بگشاد پنهان گشت مرد
گفت اندر قصر کس را ره نبود
کیست کین گستاخی و جرات نمود
گرد برگشت و طلب کرد آن زمان
تا بیاید زان نهان گشته نشان
او پس در مدبری را دید کو
در پس پرده نهان میکرد رو
گفت هی تو کیستی نام تو چیست
گفت نامم فاش ابلیس شقیست
گفت بیدارم چرا کردی بجد
راست گو با من مگو بر عکس و ضد.»
❗️مولوی چنین داستان سازی می کند که معاویه، دایی مؤمنان! در قصرش خفته بود و در حالی که درهای قصر به روی همه بسته بود، شخصی او را بیدار می کند. معاویه متعجب از این که چه کسی توانسته وارد قصر و اتاق خواب او شود، می گوید: تو که هستی و چگونه جرأت کردی وارد قصر شوی؟! در این هنگام #ابلیس خود را معرفی میکند و میگوید او بوده است که معاویه را بیدار کرده است. معاویه از او می پرسد چرا مرا بیدار کردی؟ راستش را بگو!(تصویر در پست بعد)
«1⃣»