[ کانال برهان ]
11.1K subscribers
23K photos
1.82K videos
742 files
13K links
مرکز نشر دروس اعتقادی اهل بیت علیهم‌السلام
+ مباحث نقد فرق ضاله

👤پرسش و پاسخ @EDborrhan


کانالهای زیرمجموعه:
@fariadras
@borrhan2
@borrhanlibrary
@borrhanmedia
@dinclass

اینستا:
https://t.me/pageborhan
Download Telegram
هشتمین قسمت از مجموعه #حسن_عاقبت_و_سوء_عاقبت تقدیم شما شد ،
با ما و این حکایات جذاب و پندآموز همراه باشید!

@borrhan
#حسن_عاقبت_و_سوء_عاقبت


▪️حسن عاقبت کنیز رقاصه
به برکت اعجاز امام موسی کاظم علیه‌السلام و مفتضح شدن هارون الرشید

حکایت شماره 9⃣


▪️🌌🌅

... هارون الرشید، برای فریب دادن مردم، و شکنجه و تحقیر نمودن حضرت امام موسی کاظم علیه السلام،
زن رقاصه زیبا و بدحجابی را به بهانه خدمتکاری و کنیز نزد ایشان در زندان فرستاد،
و از طرفی غلامی را گمارد که مواظب اوضاع باشد.
وقتی زن رقاصه را به محضر آن حضرت آوردند،
حضرت فرمودند: بَل انتُم بِهَدیتکُم تَفرَحُون، من نیازی به کنیز و خدمتکار ندارم، لذا او را برگردانید.

هارون الرشید ملعون از این کار خیلی ناراحت شد، و گفت: ما با اجازه او، وی را زندانی نکرده ایم، تا کنیز را نیز با اجازه او به آنجا بفرستیم
و بعد دوباره دستور داد که کنیز را به زندان برگردانند ...
مدتی گذشت. غلام، گزارش داد که کنیز نیز به سجده افتاده، و پیوسته و مرتب در سجده می گوید:
«قدوس قدوس سبحانک سبحانک سبحانک»

هارون گفت: موسی بن جعفر علیه السلام حتما این زن را سحر کرده است پس آن کنیز را با سرعت نزد من آورید.
پس وقتی کنیز را نزد او بردند، دیدند از خوف خدا می لرزد، و مرتب به آسمان نگاه میکند، آنگاه مشغول نماز گشت. هارون پرسید: چرا اینچنین میکنی این چه حالیست که در پیش گرفته ای کنیز (همان زن رقاصه)

گفت: وقتی محضر امام کاظم علیه السلام شرفیاب شدم، او مرتب مشغول نماز و دعا بود.
پس عرض کردم: ای مولا و سید من آیا کاری دارید که من آنرا انجام دهم فرمودند: من با تو کاری ندارم. عرض کردم: من مامور به خدمت شما میباشم، حضرت فرمودند: اینها چقدر زشت فکر میکنند.
ناگهان حضرت با انگشت اشاره فرمودند و چشم برزخيم باز شد، و متوجه شدم در باغ عظیمی میباشم، که ابتدا و انتهای آن پایانی ندارد، و باغ با فرشهای زیبای بهشتی، و پرارزش فرش شده، و کنیزان و حوریانی زیبا در آن صف کشیده بودند، و ظرفهای آب و اباریق را برای شستن دستهای آن حضرت آماده ساخته اند،
پس به سجده افتادم، تا لحظه ای که غلامت به بالین من آمد.
هارون گفت:
شاید این قضایا را در نتیجه سحر باشد و شاید به سجده رفتی اینها را در خواب دیدی؟
کنیز گفت: به خدا سوگند، همه اینها را قبل از اینکه به سجده روم، با چشمان خود دیدم، و سجده ام برای سپاس از کشف بود که حضرت به من نشان داد. پس هارون دستور داد این ناپاک رو بگیر و مراقب باش تا کسی این مطلب را از او نشنود.
پس کنیز دوباره به سجده افتاد، و مشغول نماز شد.
و همیشه تا آخر عمرش کارش همین بود، و مرتب میگفت: عبد الصالح نیز چنین میکرد، و من در عالم کشف دیدم که آن حوریان به من گفتند:
از امام کاظم علیه السلام دور باش، که ما برای خدمت به موسی بن جعفر علیه السلام برتر و مناسبتر هستیم.

راوی این داستان میگوید:
این کنیز زندگی خود را منوال در بندگی خدا سپری کرد تا از دنیا رفت. این قضیه چند روز قبل از شهادت امام کاظم علیه السلام رخ داد.

📙📗بحارالانوار ج48ص239

http://lib.eshia.ir/71860/48/239



©کانال برهان و نقل حکایات ناب

@borrhan
Forwarded from اتچ بات
#حسن_عاقبت_و_سوء_عاقبت (۱۰)
#آیه_تطهیر
#آیه_مودت

▪️عاقبت به خیری در مسجد شام

┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄


🔻 #حکایت پیرمردی در مسجد شام و مکالمه او با امام سجاد علیه السلام


... یکی از کسانی به هنگام آوردن اسرای کربلا به مسجد شام راه هدایت را یافت ،
و توفیق شهادت در راه خدا را پیدا کرد پیرمردی بود که ابتدا با اهانت به اهل بیت علیهم السلام سخن خود را با امام سجاد علیه السلام آغاز کرد ؛
اما، با راهنمایی های آن حضرت به راه حق پی برد.

🔻جریان این پیرمرد چنین نقل شده است:

پیرمردی از راه رسید، در حالیکه زنان و اهل و عیال امام حسین علیه السلام بر پله های در مسجد ایستاده بودند،

به آنها نزدیک شد و گفت:
سپاس مخصوص خدایی است که شما را و خاندان شما را کشت و شهرها را از مردان شما آسوده ساخت و امیرمؤمنان را بر شما مسلط گردانید.

علی بن الحسین، امام سجاد (علیه السلام)، فرمودند: ای پیرمرد آیا قرآن خوانده ای؟
گفت: آری.
فرمودند: آیا با این آیه آشنایی داری که می‌فرماید: قل لا أسالکم علیه أجرا الا المودة فی القربی(شوری/23)؟
گفت: آری، آن را خوانده ام.

علی بن الحسین (علیه السلام) به او فرمودند: ای پیرمرد، آن قربی(خویشان پیامبر) ما هستیم.

پس از آن فرمودند: آیا این آیه را خوانده ای و اعلموا انما غنمتم من شی ء فان لله خمسه و للرسول و لذی القربی(انفال/41)؟ گفت: آری.
علی بن الحسین (علیه السلام) فرمودند: پس، ما هستیم آن قربی.
آیا این آیه را خوانده ای انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهرکم تطهیرا(احزاب/33)؟
پیرمرد گفت: آری، آن را خوانده ام.

علی بن الحسین (علیه السلام) فرمودند: ای پیرمرد، ما هستیم اهل بیتی که آیه طهارت، به ما اختصاص داده شده است.

پس، آن پیرمرد، در حالیکه از آنچه گفته بود، پشیمان بود، ساکت ماند
و گفت: شما را بخدا، همانا، اینها (قربی)، شما هستید؟!
علی بن الحسین (علیه السلام) فرمودند: به خدا قسم همانا بی تردید آن (قربی)، ما هستیم،
به جدمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) سوگند که همانا آنها (قربی)، ما هستیم.

پیرمرد به گریه افتاد و عمامه اش را پرتاب کرد و سرش را به طرف آسمان برد و گفت:
بارالها، همانا، من برائت می جویم به سوی تو از دشمن آل محمد (صلی الله علیه
و آله وسلم) از جن و انس،
سپس گفت: آیا، توبه ای برای من هست؟ آن حضرت فرمودند: آری، اگر توبه کنی خدا توبه تو را می پذیرد
و با ما خواهی بود،
پس گفت: من توبه می کنم.
جریان این پیرمرد به گوش #یزید بن معاویه رسید، یزید دستور کشتن او را داد و آن پیرمرد کشته شد.


📗📙 لهوف سبد بن طاووس ص 176
📗📙 بحارالانوار، ج 45، ص 129. این جریان با اندکی تفاوت در همین جلد از بحارالانوار صفحه 166 نیز نقل شده است.

༺𖣐༅══┅┅┅──
@borrhan
[ کانال برهان ]
🔹آیات منافقون در قرآن چه کسانی هستند؟! 🔸امام کاظم علیه السلام فرمودند: خداوند تبارک و تعالی آنان را که از پیامبرش در مورد ولایت وصی او پیروی نمی‌کنند منافق نامیده و کسی که امامت وصی او را انکار کند مانند کسی قرار داده که پیامبرش را انکار نموده، پس منظور از…
🔹هتاکی یکی از عمال هارون الرشید و اوج مظلومیت امام جواد علیه السلام و پاسخ کوبنده آن حضرت❗️

✍️روایت شده از عمر بن فرج که گوید: روزی نزد امام جواد علیه السلام مشرف شدم و ایشان را کنار رود دجله دیدم که در حال قدم زدن بود، نزد ایشان رفتم و سلام کردم و سپس عرض کردم: ای فرزند رسول خدا به راستی که شیعیان می‌گویند: شما از وزن و حجم آب رود دجله آگاهی دارید.
ایشان به من فرمود: آیا خداوند متعال قادر است این علم را به یک مگس عطا کند؟!
عرض کردم: بله.! فرمود: به راستی که مقام من نزد خداوند بیشتر از یک مگس و زیادتر از بسیاری از خلایق است.

📙ترجمه مدینه المعاجز، ج۴، ص۳۶۴
📕بحار الأنوار، ج‏ ۵۰ ، ص ۱۰۰ و ۱۰۱

🔗 عمر بن فرج الزجحی را بشناسید و عاقبت شوم او به نفرین حضرت جوادالائمه علیه‌السلام را بخوانید!

#معجزات_الائمه #معرفت_امام
#حسن_عاقبت_و_سوء_عاقبت (۱۱)
@borrhan
🔻حسن عاقبت زندانبانانِ حضرت امام حسن عسکری علیه‌السلام به برکت تأثیر پذیری از امام

علی بن عبدالغفار گوید : بنی عباس و صالح بن علی و دیگران که روی از خانه امام حسن عسکری علیه السلام برگردانده بودند، نزد صالح بن وصیف رفتند که امام را به زندان کرده بود. صالح در برابر آنها گفت: من چه کنم ! دو مرد از بدترین کسانیکه در اختیار داشتم به مراقبت او گماشتم و هر دو بی نهایت خداپرست و #نماز گزار و #روزه دار شده‌اند ! من از آنها بازجویی کردم که در او چیزی هست ؟ هر دو (زندانبانان) گفتند:
چه گویی درباره مردی که روزها روزه و شبها در عبادت است. نه سخنی میگوید و نه به چیزی توجه دارد. و چون ما به او نگاه کنیم، بدنمان میلرزد و چنان ترسی در دل ما می‌افتاد که خود را از دست میدهیم.
چون وارد شدگان از صالح بن وصیف این گزارش را شنیدند ناامید بازگشتند.

📒 اصول کافی جلد ۱ صفحه۳۲۸
lib.eshia.ir/11005/1/512

#حسن_عاقبت_و_سوء_عاقبت (۱۲)
@borrhan
#معجزات_الائمه

⚫️ عاقبت "ابراهيم دیزج و هارون معزي" ماموران متوكل برای تخریب قبر مطهر سيدالشهداء علیه‌السلام

💡پیامبر بمن سیلی زد و بر صورتم آب دهان انداخت

┄┅━𖣐▪️﴾﷽﴿▪️𖣐━┅┄

🔻 شیخ طوسی رحمه الله بسندش از ابوعبدالله باقطانی روایت کرده که او گفت: عبید الله بن یحیی بن خاقان مرا بعنوان کاتب «هارون معرّی» که یکی از سران سپاه سلطان بود منصوب کرد. بدن او بسیار سفید بود حتی دستها و پاهایش، اما صورتش سیاه بود آن هم بسیار سیاه که گویا قیر بود، و در صورتش جراحتی داشت که از آن ماده‌ای چرکین و بدبوی ترشح می‌کرد. پس از مدتی که با من انس گرفت از سیاهی چهره‌اش پرسیدم و او از پاسخ به من سر باز زد. بعدها او به بیماری مبتلا شد که در همان بیماری از دنیا رفت. پس در کنارش نشستم و از آن امر از او پرسیدم. پس مشاهده کردم که گویا مایل است رازش نهفته بماند. پس به او ضمانت دادم که رازش را پوشیده بدارم. سپس بمن این چنین گفت که : #متوکل من و "ابراهیم دیزج" را برای شکافتن قبر حسین (علیه السّلام) و آب گشودن بروی آن مأمور نمود. هنگامی که تصمیم به خروج و حرکت به آن ناحیه را نمودم رسول خدا صلّی اللّه علیه وآله را در خواب مشاهده کردم که فرمودند: «با ابراهیم دیزج خارج مشو و آنچه درباره قبر حسین بشما دستور داده شده انجام مده.» هنگامی که صبح کردیم گروهی نزد من آمدند و مرا به حرکت ترغیب و تشویق نمودند پس با آنان حرکت کردم تا به کربلا رسیدیم. و آنچه را متوکل بما فرمان داده بود انجام دادیم. پس پیامبر را در خواب دیدم که فرمودند: «آیا بتو فرمان ندادم که با آنان خارج مشو و کردارشان را انجام مده؟! ولی قبول نکردی و آنچه انجام دادند، انجام دادی!»←آنگاه ایشان در خواب سیلی محکمی بر من نواخت و در صورتم آب دهان افکند، سپس چهره‌ام همان‌گونه که می‌بینی سیاه گشت و بدنم بحالت اولش باقی ماند.


🔻شیخ طوسی روایت کرده از فضل بن محمد بن عبدالحميد که : بر ابراهيم ديزج (یهودی) داخل شدم - و من همسايه‌اش بودم و در بيمارى كه به مرگش انجاميد از او عيادت مى‌كردم- پس او را در بدحالى يافتم. او بيهوش بود و پزشك بر بالينش بود. از حالش پرسيدم و ميان من و او همنشينى و انسى بود كه موجب مى‌شد بمن اطمينان كند و با من راحت باشد. پس حالش را از من پنهان ساخت و به من درباره پزشك اشاره‌اى كرد. پس پزشك اشاره او را فهميد و از حالش چيزى بدست نياورد و ندانست كه چه دوايى بنويسد تا او استفاده نمايد. پس برخاست و خارج شد و اتاق خالى گشت. سپس از حال او پرسيدم. او گفت: بخدا سوگند تو را آگاه مى‌نمايم و از خدا طلب بخشش مى‌نمايم. همانا متوكل بمن فرمان داد كه بسوى نينوا بجانب قبر حسين عليه السّلام خارج بشويم و آن را شخم زده و آثار قبر او را محو و نابود گردانیم. هنگام عصر به آن ناحيه رسيديم و همراه ما كارگران و بنّاهايى بودند كه با خود بيل و كلنگ داشتند. به نزد غلامان و يارانم آمدم تا كارگران را به ويرانى قبر و شخم زمين بگمارم، و خود را از خستگى سفر بر زمين انداختم تا بخوابم و مرا خواب در ربوده بود، كه ناگهان سر و صدايى شديد و بلند به گوش رسيد و غلامان مرا بيدار كردند. هراسان برخاستم و به غلامان گفتم: شما را چه شده است‌؟ گفتند: شگفت‌ترين امر است‌. گفتم: آن چيست‌؟!!
گفتند: در محلّ‌ قبر، گروهى ميان ما و قبر مانع شده‌اند و بطرف ما تیر پرتاب مى‌كنند! برخاستم تا حقيقت آن امر را روشن نمايم كه آن را همانگونه كه وصف كردند يافتم و آن حادثه در اولين شب از شبهاى بيض [يعنى سيزدهم ماه] بود. سپس گفتم: شما نيز بسويشان تيراندازى كنيد. اينان تيراندازى كردند و تيرهايمان بسويمان بازگشت. پس هيچ تيرى از آنها جز بر كسى كه آن را پرتاب كرده بود فرود نيامد و او را كُشت! از اين امر هراسان و ترسان شدم و تب‌ولرز مرا فرا گرفت. همان وقت از جانب قبر بازگشتم و خود را آماده ساختم كه متوكل مرا به قتل برساند، زیرا درباره قبر حسين (عليه السّلام) تمام آن‌چه را بمن گفته بود به انجام نرساند. راوی گويد به او گفتم: از آنچه از متوكل برحذرى كفايت شدى، چون متوكل اوايل ديشب كشته شد، و منتصر قاتلان او را در كشتنش يارى نمود. سپس بمن گفت: خبر قتل متوکل را شنيده‌ام ولى به بدنم چيزى رسيده است كه با آن اميدى به زنده ماندن ندارم. راوی گوید: اين امر در اول روز بود و ديزج روز را به شب نرسانده از دنيا رفت.

👈🏻 سپس شیخ طوسی از ابن خُشَیش و او از ابوالمفضل روایت کرده: منتصر شنيد كه پدرش متوکل، به حضرت زهرا عليها السّلام ناسزا مى‌گويد‼️سپس از شخصی در این باره پرسيد. او گفت: كشتن او واجب است، جز آنكه هركس پدرش را به قتل رساند عمر طولانى نخواهد داشت. منتصر گفت: پروايى ندارم چنان‌چه با كشتن او از خدا فرمانبردارى نمايم و عمرم طولانى نگردد. پس او را به قتل رساند و پس از او هفت ماه بیشتر زندگى نكرد.

📘 أمالی دارالثقافه، ص ۳۲۶ - ٣٢٧
(متن عربی )

#حسن_عاقبت_و_سوء_عاقبت
@borrhan
#حسن_عاقبت_و_سوء_عاقبت (۱۳)
#آیه_تطهیر (۱۴۹)
#آیه_مودت (۱۷)

هدایتگری امام سجاد علیه‌السلام در شام

حسن عاقبت پیرمرد شامی

┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄

🔻اولین سخن حضرت سجاد علیه السلام بعد از اسارت، در شهر شام، آن هنگامی بود که اسرا روی پله های مسجد دمشق ایستاده بودند . پیرمردی از اهالی شام نزد آنها آمد و گفت:

«سپاس خدای را که شما را کشت و هلاک کرد . شهرها و روستاها را از آسیب مردان شما آرامش برقرار ساخت و امیرالمؤمنین #یزید را بر شما مسلط گردانید.»

سید الساجدین علیه السلام به آن پیرمرد فرمودند:
🔸«آیا قرآن خوانده ای؟» گفت: بلی! فرمود: «آیا این آیه را می شناسی: {قل لا اسالکم علیه اجرا الا المودة فی القربی ; بگو ای پیامبر! در مقابل ابلاغ رسالت، مزدی از شما نخواستم مگر اینکه خویشانم را دوست بدارید}؟
گفت: آری خوانده ام . امام علیه السلام فرمود: «ای پیرمرد! ما همان «قربی» هستیم
سپس پرسید: آیا این آیه را قرائت کرده ای که خدای سبحان فرموده است: «و اعلموا انما غنمتم من شی ء فان لله خمسه و للرسول و لذی القربی»  و بدانید هر چیزی که به غنیمت گرفتید، یک پنجم آن برای خدا و پیامبر و از آن خویشاوندان اوست؟
گفت: بلی! امام فرمود: ای پیرمرد ما همان «ذی القربی » هستیم ای پیرمرد!
امام بار دیگر پرسید: آیا این آیه را تلاوت کرده ای: «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا»  همانا خدا می خواهد آلودگی را از شما خاندان بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند . ؟
پیرمرد پاسخ داد: آری این آیه را هم خوانده ام . حضرت سجاد علیه السلام فرمود: ای پیرمرد! ما همان اهل بیتی هستیم که خداوند آیه تطهیر را مخصوص ما قرار داد .

پیرمرد ساکت شد و از سخنانی که گفته بود، شرمنده و پشیمان شد و با تعجب پرسید:
شما را به خدا! شما همان‌هایید؟
سپس علی بن الحسین علیهما السلام فرمود:

🔸«بدون هیچ شکی به خدا ما همانها هستیم و به حق جدمان سوگند، ما همان‌هاییم!»

با سخنان امام سجاد علیه السلام پیرمرد منقلب شد، شروع به گریه کرد، عمامه اش را به زمین انداخت، سر به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا! من از دشمنان آل محمد، اعم از جن و انس، بیزارم . سپس به امام زین العابدین علیه السلام عرض کرد: آیا راهی برای توبه من هست؟
امام فرمود: بله! اگر بازگردی، خداوند توبه تو را می پذیرد و تو با ما خواهی بود . پیرمرد گفت: من توبه می کنم .
هنگامی که خبر گفتگوی امام علیه السلام و پیرمرد به یزید رسید، دستور داد آن پیرمرد را به شهادت رساندند.

📓ترجمه لهوف سید بن طاووس ۱۷۶ (ر.ک: تصویر الحاقی)
📓بحار۴۵/۱۲۹


@borrhan
#زیارت_قبور (۴۱)
#معجزات_الائمه (۲۰۶)
#حسن_عاقبت_و_سوء_عاقبت (۲۳)
#بقیع #عاشورا_هراسی

حکایتِ انسان‌هایی که از گاو پست‌ترند، مدام در تاریخ تکرار می‌شود!

┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄

«.. فَأَخَذْتُ الْعَصَا بِيَدِي، فَمَا زِلْتُ أَضْرِبُهَا حَتَّى تَكَسَّرَتِ الْعَصَا فِي يَدِي، فَوَ اللَّهِ مَا جَازَتْ عَلَى قَبْرِهِ وَ لَا تَخَطَّتْهُ.»

✍🏻 ‌شیخ طوسی رحمه الله بسندش از "عمر بن فرج" نقل می‌کند که او گفت: متوکّل (لعنه الله) مرا برای ویران نمودن قبر حسین (علیه السّلام) فرستاد، پس به آن ناحیه آمدم و دستور دادم که گاوها را بر قبرها عبور دهند و آنجا را شخم بزنند. گاوها بر روی تمامی قبرها حرکت کردند ولی به قبر حسین (علیه السّلام) که رسیدند از حرکت بازایستادند! پس عصا بدست گرفته و آنقدر آنها را زدم که عصا در دست من شکست، اما بخدا سوگند از قبر حسین (علیه السّلام) عبور نکرده و گامی بسوی آن برنداشتند.

📗 أمالی، ط_دارالثقافه، ص ٣٢٥
(تصویر الحاقی)

پی‌نوشت: «عمر بن فرج» یک ناصبی افراطی بود که جنایات زیادی علیه شیعیان از او ثبت شده است. بعنوان نمونه: در دوره‌ای هارون عباسی لعنه الله او را برای مصادره اموال منزل امام کاظم علیه السلام مأمور کرد و او جسارت را در این زمینه از حد گذراند. سپس او والى مدینه و مكه شد و دستور داد تمام مردم از معامله و رفت و آمد و حتى گفت‌وگو با علویون خوددارى كنند. فشار بر شیعیان و مصادره اموال آنان توسط «عمر بن فرج» تا جایى پیش رفت كه تمام لباسهای زنان خاندان رسالت کهنه و پاره شده بود، و یک لباس درست نداشتند که #نماز در آن بخوانند، فقط یک پیراهن کهنه برای ایشان باقی مانده بود که هرگاه می‌خواستند نماز بخوانند یک یک آن پیراهن را به نوبت می‌پوشیدند و نماز می‌خواندند، و پس از نماز از تن بیرون می‌کردند و دیگری می‌پوشید ...❗️(حتى كان القميص يكون بين جماعة من العلويات يصلين فيه واحدة بعد واحدة ثم يرقعنه و يجلسن على مغازلهن عواري حواسر _ مقاتل الطالبيین، ط: قم، ص ٣٩٦)

لذا امام هادی علیه السلام بعد از شنیدن خبر مرگ «عمر بن فرج» بسیار شکرگزاری کرده و خوشحال شدند، و یادآور شدند که این ملعون روزی که امام جواد علیه السلام او را نصیحت کرد که دست از دشمنی با اهل بیت پیامبر (علیهم السلام) بردارد، در جواب با گستاخی و جسارت به امام گفت: "أظنّك سَكران" یعنى (العیاذ بالله) یقین دارم كه تو مستى‼️ امام جواد علیه السلام با شنیدن این یاوه، سر به آسمان بلند كردند و فرمودند:
«اَللَّهُمَّ إِنْ كُنْتَ تَعْلَمُ أَنِّي أَمْسَيْتُ لَكَ صَائِماً فَأَذِقْهُ طَعْمَ اَلْحَرْبِ وَ ذُلَّ اَلْأَمْرِ» يعنی خدایا، اگر تو خبر دارى كه روزم را به عصر رساندم در حالى كه روزه‌ دار بودم، طعم آهن داغ و ذلّت اسیرى و #زندان را به وى بچشان. _ الکافی، ط_الاسلامیه، ج ١ ص ٤٩٦
←که نفرین امام در حق او به اجابت رسید و #متوکل آن ملعون را به بدترین شکل به درک واصل کرد؛ اللهم العنهما و عذِّبهما عذابا یستغیث منه اهل النار.

🔹اما برادر او "محمد بن فرج" از شیعیان بود و در کتب رجالى توثیق شده و او را از اصحاب امام رضا، امام جواد و امام هادى علیهم السلام شمرده‏‌اند.

----------------

🔗هتاکی عمر بن فرج خبیث به جوادالائمه علیه السلام و پاسخ کوبنده امام به او‌ (اینجا)

🔗ابراهیم دیزج یهودی و تخریب قبر امام حسین علیه‌السلام وعاقبت شوم او و‌ هارون معزی (اینجا) و (اینجا)


@borrhan
[ کانال برهان ]
‍ #نقد_تصوف (۵۹۶) سوال یکی از کاربران محترم برهان: ⁉️ معنای لغوی و اصطلاحی تصوف چیست؟ ┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄ پاسخ : 🔴 معنای لغوی↓↓ تصوف از باب تَفَعُّل : 1) پوشیدن لباس پشمینه : تَقَمَّصَ 2) صیرورت، صوفی شدن : تَسلُّم، تَهَوُّد ، تَمَجُّس 3) دارا شدن شیء…
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔻محمد حسین شهریار:
«پنج بت در زندگی داشتم که برای تائب شدن باید آنها را می‌شکستم؛
۱. ابتلا به مواد مخدر
۲. عشق مجازی
۳. تصوف
و درویشی
۴. موسیقی
۵. رفقاء
به توفیق الهی این همه بت را شکستم اما بعد، [مردم
و مسئولین] طوری مرا دل شکسته کردند، که جز خدا برای من باقی نماند.»

شهریارا حرم عشق مبارک بادت
که در این سایه دولت به پناه آمده ای

پی‌نوشت: دوری جستن از اندیشه‌های صوفیانه و به کارگیری هنر در خدمت اسلام و قرآن ، توصیهٔ شهریار ایران به عنوان یکی از دوستداران زبان و ادبیات فارسی است. 
بنابر این مخالفت با تصوف را نباید به معنای مخالفت با شعر و ادب فارسی دانست. کما اینکه مخالفت با اندیشه های انحرافی یک دانشمند، بازیگر و فوتبالیست مشهور به معنای مخالفت با علم و هنر و ورزش نیست!

#نقد_تصوف (۵۹۸)
#حسن_عاقبت_و_سوء_عاقبت (۲۴)

@borrhan
[ کانال برهان ]
‍ #ضرورت_معرفت_امام (۵۱) #تبری 🔻پیروی از پیشوایان ضلالت ┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄ #قسمت_پنجاه_و_یکم در فرمایش امیرالمؤمنین علیه‌السلام که در پست قبل به آن اشاره شد ، تعبیر «امامان ضلالت و دعوت کننده به آتش» وجود داشت. ←باید بدانیم که این بحث ریشه قرآنی دارد و در…
🔻جلوه‌ای از برکات همنشینی با امام نور، امامی که به سوی خدا دعوت میکند :←←متحول شدن یکی از دشمنان امام عسکری تنها با یک روز مصاحبت با ایشان!

امام عسكرى علیه‌السلام را نزد على بن نارمش كه دشمنترين مردم با اولاد ابیطالب بود زندان كردند، و باو گفتند، بر او هر چه خواهى سخت گير و سخت گير؛ حضرت بيش از يك روز، نزد او نبود كه احترام و بزرگداشت آن حضرت در نظر او بجائى رسيد كه در برابر او چهره بر خاك ميگذاشت و ديده از زمين برنميداشت، حضرت از نزد او خارج شد،در حالى كه بصيرت او به آن حضرت از همه بيشتر و ستايشش او را از همه نيكوتر بود.

🔸 عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ اَلْعَلَوِيِّ قَالَ: حُبِسَ أَبُو مُحَمَّدٍ عِنْدَ عَلِيِّ بْنِ نَارْمَشَ وَ هُوَ أَنْصَبُ اَلنَّاسِ وَ أَشَدُّهُمْ عَلَى آلِ أَبِي طَالِبٍ وَ قِيلَ لَهُ اِفْعَلْ بِهِ وَ اِفْعَلْ فَمَا أَقَامَ عِنْدَهُ إِلاَّ يَوْماً حَتَّى وَضَعَ خَدَّيْهِ لَهُ وَ كَانَ لاَ يَرْفَعُ بَصَرَهُ إِلَيْهِ إِجْلاَلاً وَ إِعْظَاماً فَخَرَجَ مِنْ عِنْدِهِ وَ هُوَ أَحْسَنُ اَلنَّاسِ بَصِيرَةً وَ أَحْسَنُهُمْ فِيهِ قَوْلاً.

📓الکافي، ج۱، ص۵۰۸

#حسن_عاقبت_و_سوء_عاقبت (۲۵)
@borrhan