[ کانال برهان ]
❗️#غلو اهل مکر در حقّ اول ناصبی عالم -ابوبکر- که به مصادیق آیه تطهیر جسارت نمود! "محمد بن حمزة الفناری" شیخ الاسلام و مفتی صوفی حنفی مسلک عثمانی هالک سنة/۸۳۴ . در کتاب مصباح الانس خود چنین آورده است: « كما ورد فى الخبر انّ لله ثلثمأة خلق من تخلّق بواحد منها…
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#غلو اهل سقیفه در حق ابوبکر!!
❗️خزعبلات عجیب مفتی وهابی:
الله يسأل ابو بكر هل أنت راضي عني؟
خدا از ابوبکر پرسید آیا از من راضی هستی؟
✍ پینوشت: این جماعت آنقدر نمیفهمند که خداوند متعال نیاز به این ندارد که از بندۀ خود سؤال کند تا راضی بودن بنده از خود را بداند! و آنوقت اینان شیعه را به خاطر #توسل متهم به شرک میکنند!
#بررسی_روایات_مدح_خلفا (۱۰۳)
#ابوبکر_شناسی
@borrhan
❗️خزعبلات عجیب مفتی وهابی:
الله يسأل ابو بكر هل أنت راضي عني؟
خدا از ابوبکر پرسید آیا از من راضی هستی؟
✍ پینوشت: این جماعت آنقدر نمیفهمند که خداوند متعال نیاز به این ندارد که از بندۀ خود سؤال کند تا راضی بودن بنده از خود را بداند! و آنوقت اینان شیعه را به خاطر #توسل متهم به شرک میکنند!
#بررسی_روایات_مدح_خلفا (۱۰۳)
#ابوبکر_شناسی
@borrhan
Tavasol Be Seyed Mohammad-PDF.pdf
2.4 MB
[ کانال برهان ]
#منجی #حدیث_منزلت ✅ نام و اوصاف امیرالمؤمنین علیهالسلام در کتب مقدس یهودیت و مسیحیت #مقدمه : در دسته ای از روایات اسلامی چنین آمده است که کتب انبیای پیشین برای حضرت امیرالمومنین (علیه السلام) اسماء و توصیفات مختلفی ذکر کرده اند. از جمله اسماء حیدر و هیدار…
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
✅ ایلیای یهود
🔻بر باور مسیحیان در هنگام صلیب و بر زیر سایههای مخوف گلگوتا، عیسی، پیامبر زخمخورده، نام ایلیا را بر زبان جاری کرد تا از غیب یاری بجوید.
از تورات تا انجیل، نام او را سرودهاند و در دعا، به او پناه بردهاند.
اما، در دل ایمانِ شیعیان، ایلیا، خود علی است...
شیر یاریدهنده در کویر تنهاییها...
#منجی (۳۵۴)
#توسل (۳۰۳)
➖➖➖➖
@borrhan
@fotrosmediatv
🔻بر باور مسیحیان در هنگام صلیب و بر زیر سایههای مخوف گلگوتا، عیسی، پیامبر زخمخورده، نام ایلیا را بر زبان جاری کرد تا از غیب یاری بجوید.
از تورات تا انجیل، نام او را سرودهاند و در دعا، به او پناه بردهاند.
اما، در دل ایمانِ شیعیان، ایلیا، خود علی است...
شیر یاریدهنده در کویر تنهاییها...
#منجی (۳۵۴)
#توسل (۳۰۳)
➖➖➖➖
@borrhan
@fotrosmediatv
#معجزات_الائمه (۲۱۸)
#گسترش_تشیع (۹۶)
#توسل (۳۰۴)
✅ عنایت حضرت جوادالائمه علیه السلام به یکی از شیعیان
┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄
مرحوم سیدمحمدضیاءآبادی مینویسد:
این قصه را مرحوم علامه مجلسی (رضواناللهتعالیعلیه) نقل کردهاند که:
➖ مردی به نام علی بن خالد که زیدی مذهب بود و پس از امامت امام سجاد (علیهالسلام) به امامت #زید_بن_علی ، فرزند آن حضرت معتقد شد و به امامت امام باقر (علیهالسلام) و امامان پس از آن حضرت اعتقاد نداشت گفته است : روزی شنیدم مردی را از شام دستگیر کرده و بر گردنش زنجیر نهاده، به عراق آورده و زندانش کردهاند (به اتهام اینکه ادعای نبوت کرده است) من تعجب کردم و خواستم او را از نزدیک ببینم که چگونه آدمی است.
➖ رفتم با زندانبانها رابطهای برقرار کردم تا ترتیب ملاقاتم را با او دادند.
وقتی رفتم و او را دیدم و صحبت کردم، او را آدم عاقل و فهمیدهای یافتم و دیدم معقول نیست او ادعای نبوت کرده باشد. پرسیدم: مطلب چه بوده که شما را متهم کردهاند؟ گفت: اصل جریان این است که من در شام، در جایی معروف به رأس الحسین، مدتها مشغول عبادت بودم تا یک روز دیدم مرد بزرگواری نزد من آمد و گفت: برخیز و همراه من بیا، من نیز مانند کسی که مجذوب شده باشد از جا برخاستم و همراهش شدم.
چند قدمی که رفتیم با کمال تعجب دیدم در مسجد کوفه هستم ! از من پرسید: اینجا را میشناسی؟
گفتم: بله ؛ اینجا مسجد کوفه است. او مشغول نماز شد و من هم نماز خواندم.
بعد حرکت کرد و من هم دنبالش رفتم، چند قدم که رفتیم؛ دیدم در مسجد مدینه هستم، فرمود: اینجا را میشناسی؟
گفتم: بله ، اینجا مسجد مدینه است.
آنجا هم مشغول نماز و زیارت شد ، من هم نماز خواندم و زیارت کردم.بعد از چند قدمی که رفتیم، دیدم در مکه و مسجد الحرام هستم، طواف بیت کردیم و نماز خواندیم.
بعد از چند لحظه دیدم در جای اول خودم؛ یعنی در شام و رأس الحسین (علیهالسلام) هستم.
➖ خیلی تعجب کردم که این چه سِیری بود! ناگهان او هم از چشم من غایب شد.
تا یک سال از این جریان گذشت و سال دیگر باز در همان مکان، همان شخص نزد من آمد و به من گفت: برخیز و با من باید؛ باز همان برنامهی سال قبل تکرار شد.
➖ وقتی که به موضع خود در شام برگشتم. و او خواست از من جدا شود ، قسمش دادم که تو را به حق آن کسی که این قدرت را به تو داده است، خود را معرفی کن.
تأملی کرد و فرمود:
من محمد بن علی بن موسی الرضا هستم.
فهمیدم که حضرت امام جواد (علیهالسلام) است. این مطلب گذشت و مردم با خبر شدند و در مجالس نقل شد تا به گوش وزیر رسید.
محمد بن عبدالملک زیات، وزیر خلیفهی عباسی، آدم جباری بود و با آل علی (علیهالسلام) هم دشمنی داشت.
او دستور داد مرا بردند و بدون مقدمه زنجیر بر گردنم نهادند و متهمم کردند که ادعای نبوت کردهام، تا اینکه مرا اینجا آورده و زندانم کردهاند.
➖ علی بن خالد گوید: من خیلی دلم به حال او سوخت که چنین مرد بزرگوار و محترمی را اینگونه گرفتارش کردهاند.
گفتم: مایل هستید گزارش حال شما را به وزیر بدهم؟ شاید برای او اشتباه شده باشد.
گفت: مانعی نیست. من برای وزیر نامهای نوشتم که حال او چنین است و ادعای نبوت نکرده و متهمش کردهاند؛ و امیدوار بودم که آزادش کنند ولی پس از مدتی جواب آمد، دیدم زیر آن نامه نوشته است:
به او بگو همان کسی که تو را در یک روز از شام به کوفه و مدینه و مکه برده و برگردانده است، هم او بیاید و تو را از زندان بیرون بیاورد!
دیدم مطلب را به مسخره گرفته و کینهتوزانه برخورد کرده است.
➖ خیلی متأسف شدم و تصمیم گرفتم بروم و دوباره او را ببینم و دلداریش بدهم و بگویم فعلاً چارهای نیست، صبر کن تا شاید فرجی حاصل شود.
وقتی که به زندان رفتم دیدم غوغا و ازدحام عجیبی در اطراف زندان برپاست. پاسبانها و زندانبانها شدیداً مضطربند و این سمت و آن سمت میروند و سخت ناراحتند.
پرسیدم: چه شده است؟!
گفتند: آن مرد شامی که ادعای نبوت کرده و محبوس بود مفقود شده است.
با اینکه درهای زندان بسته بوده هیچ معلوم نیست چه شده؟ آیا به زمین فرو رفته یا به آسمان صعود کرده؟! نفهمیدیم
➖ من با خود گفتم: بله، همان کسی که او را در یک روز از شام به کوفه و مدینه و مکه برده و برگردانده است، هم او را نجاتش داده است.
➖ همین علی بن خالد، راوی جریان؛ گفته است: من اول زیدی مذهب بودم ؛ آن روز مستبصر (آگاه به حقیقت شدن) شدم و حقیقت را فهمیدم و به امامت امام جواد (علیهالسلام) و دیگر امامان (علیهمالسلام) معتقد شدم.
📚 منابع:
۱. بحارالأنوار، ج۵۰، ص۳۸
۲. امام جواد (علیهالسلام) دردانه هدایت، آیتالله ضیاءآبادی، ص۱۷
➖➖➖➖
@borrhan
#گسترش_تشیع (۹۶)
#توسل (۳۰۴)
✅ عنایت حضرت جوادالائمه علیه السلام به یکی از شیعیان
┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄
مرحوم سیدمحمدضیاءآبادی مینویسد:
این قصه را مرحوم علامه مجلسی (رضواناللهتعالیعلیه) نقل کردهاند که:
➖ مردی به نام علی بن خالد که زیدی مذهب بود و پس از امامت امام سجاد (علیهالسلام) به امامت #زید_بن_علی ، فرزند آن حضرت معتقد شد و به امامت امام باقر (علیهالسلام) و امامان پس از آن حضرت اعتقاد نداشت گفته است : روزی شنیدم مردی را از شام دستگیر کرده و بر گردنش زنجیر نهاده، به عراق آورده و زندانش کردهاند (به اتهام اینکه ادعای نبوت کرده است) من تعجب کردم و خواستم او را از نزدیک ببینم که چگونه آدمی است.
➖ رفتم با زندانبانها رابطهای برقرار کردم تا ترتیب ملاقاتم را با او دادند.
وقتی رفتم و او را دیدم و صحبت کردم، او را آدم عاقل و فهمیدهای یافتم و دیدم معقول نیست او ادعای نبوت کرده باشد. پرسیدم: مطلب چه بوده که شما را متهم کردهاند؟ گفت: اصل جریان این است که من در شام، در جایی معروف به رأس الحسین، مدتها مشغول عبادت بودم تا یک روز دیدم مرد بزرگواری نزد من آمد و گفت: برخیز و همراه من بیا، من نیز مانند کسی که مجذوب شده باشد از جا برخاستم و همراهش شدم.
چند قدمی که رفتیم با کمال تعجب دیدم در مسجد کوفه هستم ! از من پرسید: اینجا را میشناسی؟
گفتم: بله ؛ اینجا مسجد کوفه است. او مشغول نماز شد و من هم نماز خواندم.
بعد حرکت کرد و من هم دنبالش رفتم، چند قدم که رفتیم؛ دیدم در مسجد مدینه هستم، فرمود: اینجا را میشناسی؟
گفتم: بله ، اینجا مسجد مدینه است.
آنجا هم مشغول نماز و زیارت شد ، من هم نماز خواندم و زیارت کردم.بعد از چند قدمی که رفتیم، دیدم در مکه و مسجد الحرام هستم، طواف بیت کردیم و نماز خواندیم.
بعد از چند لحظه دیدم در جای اول خودم؛ یعنی در شام و رأس الحسین (علیهالسلام) هستم.
➖ خیلی تعجب کردم که این چه سِیری بود! ناگهان او هم از چشم من غایب شد.
تا یک سال از این جریان گذشت و سال دیگر باز در همان مکان، همان شخص نزد من آمد و به من گفت: برخیز و با من باید؛ باز همان برنامهی سال قبل تکرار شد.
➖ وقتی که به موضع خود در شام برگشتم. و او خواست از من جدا شود ، قسمش دادم که تو را به حق آن کسی که این قدرت را به تو داده است، خود را معرفی کن.
تأملی کرد و فرمود:
من محمد بن علی بن موسی الرضا هستم.
فهمیدم که حضرت امام جواد (علیهالسلام) است. این مطلب گذشت و مردم با خبر شدند و در مجالس نقل شد تا به گوش وزیر رسید.
محمد بن عبدالملک زیات، وزیر خلیفهی عباسی، آدم جباری بود و با آل علی (علیهالسلام) هم دشمنی داشت.
او دستور داد مرا بردند و بدون مقدمه زنجیر بر گردنم نهادند و متهمم کردند که ادعای نبوت کردهام، تا اینکه مرا اینجا آورده و زندانم کردهاند.
➖ علی بن خالد گوید: من خیلی دلم به حال او سوخت که چنین مرد بزرگوار و محترمی را اینگونه گرفتارش کردهاند.
گفتم: مایل هستید گزارش حال شما را به وزیر بدهم؟ شاید برای او اشتباه شده باشد.
گفت: مانعی نیست. من برای وزیر نامهای نوشتم که حال او چنین است و ادعای نبوت نکرده و متهمش کردهاند؛ و امیدوار بودم که آزادش کنند ولی پس از مدتی جواب آمد، دیدم زیر آن نامه نوشته است:
به او بگو همان کسی که تو را در یک روز از شام به کوفه و مدینه و مکه برده و برگردانده است، هم او بیاید و تو را از زندان بیرون بیاورد!
دیدم مطلب را به مسخره گرفته و کینهتوزانه برخورد کرده است.
➖ خیلی متأسف شدم و تصمیم گرفتم بروم و دوباره او را ببینم و دلداریش بدهم و بگویم فعلاً چارهای نیست، صبر کن تا شاید فرجی حاصل شود.
وقتی که به زندان رفتم دیدم غوغا و ازدحام عجیبی در اطراف زندان برپاست. پاسبانها و زندانبانها شدیداً مضطربند و این سمت و آن سمت میروند و سخت ناراحتند.
پرسیدم: چه شده است؟!
گفتند: آن مرد شامی که ادعای نبوت کرده و محبوس بود مفقود شده است.
با اینکه درهای زندان بسته بوده هیچ معلوم نیست چه شده؟ آیا به زمین فرو رفته یا به آسمان صعود کرده؟! نفهمیدیم
➖ من با خود گفتم: بله، همان کسی که او را در یک روز از شام به کوفه و مدینه و مکه برده و برگردانده است، هم او را نجاتش داده است.
➖ همین علی بن خالد، راوی جریان؛ گفته است: من اول زیدی مذهب بودم ؛ آن روز مستبصر (آگاه به حقیقت شدن) شدم و حقیقت را فهمیدم و به امامت امام جواد (علیهالسلام) و دیگر امامان (علیهمالسلام) معتقد شدم.
📚 منابع:
۱. بحارالأنوار، ج۵۰، ص۳۸
۲. امام جواد (علیهالسلام) دردانه هدایت، آیتالله ضیاءآبادی، ص۱۷
➖➖➖➖
@borrhan
🔸التماس دعا به شیخ صدوق ، در #زیارت امام رئوف در ماه پرفضیلت #رجب
💢 شیخ صدوق گوید: در سال ۳۵۲ من از ركنالدّولة تقاضاى جواز براى رفتن به زيارت امام رضا عليه السّلام كردم، در ماه رجب آن سال جواز من صادر شد و به دست من داد، چون بيرون آمدم مرا باز خواند و گفت: اين زيارتگاه مباركى است و من آنجا به زيارت رفتهام، و از خدا حوائج خواستهام و همه را اجابت فرموده، از تو میخواهم كه مرا در آنجا از دعا محروم مكنى و از جانب من نيز آن حضرت را زيارت كن، زيرا دعا در آن مكان مستجاب است. شیخ گوید: من اين را براى او تعهّد كردم، و بدان وفا نمودم. چون از آنجا بازگشتم و بر ركنالدولة وارد شدم، از من پرسيد: آيا ما را دعا كردى و از جانب ما زيارت نمودى؟ گفتم: آرى، گفت: احسنت! آفرين! «بمن ثابت شده است كه دعا در آن مزار شريف مستجاب است.»
📚 عيون أخبار الرضا ۳۱۲/۲
✍ پینوشت: شیخ صدوق به دعوت «رکن الدوله» از شاهان آل بویه از قم به ری مهاجرت فرمود، پس از اولین مناظرهای که شیخ صدوق در محضر رکن الدوله انجام داد ، رکن الدوله مذهب امامیه را حق و باقی فِرق را باطل اعلام نمود.
#اسلام_و_ایرانیان #پیدایش_شیعه
#گسترش_تشیع
#علمای_صالح #توسل
💢 شیخ صدوق گوید: در سال ۳۵۲ من از ركنالدّولة تقاضاى جواز براى رفتن به زيارت امام رضا عليه السّلام كردم، در ماه رجب آن سال جواز من صادر شد و به دست من داد، چون بيرون آمدم مرا باز خواند و گفت: اين زيارتگاه مباركى است و من آنجا به زيارت رفتهام، و از خدا حوائج خواستهام و همه را اجابت فرموده، از تو میخواهم كه مرا در آنجا از دعا محروم مكنى و از جانب من نيز آن حضرت را زيارت كن، زيرا دعا در آن مكان مستجاب است. شیخ گوید: من اين را براى او تعهّد كردم، و بدان وفا نمودم. چون از آنجا بازگشتم و بر ركنالدولة وارد شدم، از من پرسيد: آيا ما را دعا كردى و از جانب ما زيارت نمودى؟ گفتم: آرى، گفت: احسنت! آفرين! «بمن ثابت شده است كه دعا در آن مزار شريف مستجاب است.»
📚 عيون أخبار الرضا ۳۱۲/۲
✍ پینوشت: شیخ صدوق به دعوت «رکن الدوله» از شاهان آل بویه از قم به ری مهاجرت فرمود، پس از اولین مناظرهای که شیخ صدوق در محضر رکن الدوله انجام داد ، رکن الدوله مذهب امامیه را حق و باقی فِرق را باطل اعلام نمود.
#اسلام_و_ایرانیان #پیدایش_شیعه
#گسترش_تشیع
#علمای_صالح #توسل
🔻عرض حاجت به خاتم الانبیا صلی الله علیه و آله و اجابت این استغاثه توسط امام کاظم علیه السلام
🔹 هشام بن سالم میگويد: بعد از شهادت امام صادق عليهالسلام بر عبد الله بن جعفر بن محمد وارد شدم كه ادعای امامت داشت. از او پرسيدم ۱۰۰ درهم چه مقدار زكات دارد؟ گفت: ۵ درهم. گفتم: زكات پنجاه درهم چه مقدار میشود ؟ گفت: ۲.۵ درهم. گفتم: هيچ يک از امت اينگونه فتوا نداده اند!
بيرون آمدم و به سوی قبر رسول خدا صلي الله عليه و آله رفتم و به ایشان استغاثه کردم و گفتم: ای رسول خدا به سوی چه كسی بروم؟ قدريه؟ حرويه؟ مرجئه؟ زيديه؟
در آن هنگام فرستاده امام کاظم علیه السلام که پسری كمتر از پنج سال بود به سوی من آمد و گفت: مولايت موسی بن جعفر را اجابت كن. نزد امام رفتم ، وقتی من را در صحن خانه ديدند اينچنين سخن آغاز نمودند:
ای هشام! گفتم: بله؟ فرمود: نه به سوی قدريه و نه مرجئه و حروريه و زيديه ، بلكه به سوی ما. گفتم: شما صاحب من هستی...
📚 دلائل الإمامة ، ص ۳۲۴
📚 بصائر الدرجات ، ص ۲۵۱
📚 الخرائج و الجرائح ، ج۲ ، ص ۷۳۱
#توسل (۳۰۶)
@borrhan
🔹 هشام بن سالم میگويد: بعد از شهادت امام صادق عليهالسلام بر عبد الله بن جعفر بن محمد وارد شدم كه ادعای امامت داشت. از او پرسيدم ۱۰۰ درهم چه مقدار زكات دارد؟ گفت: ۵ درهم. گفتم: زكات پنجاه درهم چه مقدار میشود ؟ گفت: ۲.۵ درهم. گفتم: هيچ يک از امت اينگونه فتوا نداده اند!
بيرون آمدم و به سوی قبر رسول خدا صلي الله عليه و آله رفتم و به ایشان استغاثه کردم و گفتم: ای رسول خدا به سوی چه كسی بروم؟ قدريه؟ حرويه؟ مرجئه؟ زيديه؟
در آن هنگام فرستاده امام کاظم علیه السلام که پسری كمتر از پنج سال بود به سوی من آمد و گفت: مولايت موسی بن جعفر را اجابت كن. نزد امام رفتم ، وقتی من را در صحن خانه ديدند اينچنين سخن آغاز نمودند:
ای هشام! گفتم: بله؟ فرمود: نه به سوی قدريه و نه مرجئه و حروريه و زيديه ، بلكه به سوی ما. گفتم: شما صاحب من هستی...
📚 دلائل الإمامة ، ص ۳۲۴
📚 بصائر الدرجات ، ص ۲۵۱
📚 الخرائج و الجرائح ، ج۲ ، ص ۷۳۱
#توسل (۳۰۶)
@borrhan
#توسل (۳۰۷)
✅ توسل به امام کاظم سلام الله علیه در هنگام بیماریها
┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄
🔹 [الکتاب العتیق الغروی] : ابو علی پسر همام از حسن پسر محمد پسر جمهور عمّی نقل کرده که گفته است: در سال 296 - یعنی همان سالی که علی پسر محمد پسر موسی پسر فرات، وزارت مقتدر عباسی را عهده دار شد - دیدم که در دست احمد پسر ربیعه انباری کاتب غدهای زشت به وجود آمده و دردش زیاد است، تا این که دستش بد بو شده و سیاه شد و یزید پزشک اشاره کرد که دستش باید قطع شود و هیچ کس در تلف شدن او بر اثر این کار شکی نداشت.
🔻پس کاتب، امیرالمؤمنین علیه السلام را در خواب دید و به او گفت: یا امیرالمؤمنین، آیا دستم را به من باز نمیبخشی؟
امیرالمومنین علیه السلام فرمود: من با تو کاری ندارم؛ اما نزد موسی بن جعفر برو که او دستت را به تو باز میگرداند.
🔺 صبح شد؛ وی گفت: کجاوه ای برایم بیاورید و بستری برایم مهیا نمایید و نزد مقبرههای قریش ببرید؛ بعد از آن که او را غسل دادند و پاکیزه نمودند، آن کار را برای او انجام دادند ، و لباسی بر تن او پوشاندند.
🔸و او را نزد قبر موسی بن جعفر علیه السلام بردند ، تا به او پناه برد و دعا کرد و مقداری از خاک قبرش برداشت و آن را به دست تا کتفش مالید و آن را محکم بست.
🔅 وقتی صبح شد، آن را باز کرد ، در حالی که همه گوشت و پوست دستش از آن افتاده بود و فقط استخوان و رگها و تارهای ماهیچهها بر روی آن باقی مانده بود و بوی آن، قطع شده بود. خبر به گوش وزیر رسید و نزد وی رفت تا ملاقاتش کند. بعد از آن کاتب معالجه شد و به دیوان بازگشت و مانند گذشته به نوشتن پرداخت.
▪️ صالح دیلمی در مورد او چنین سروده است:
✔️ و همانا موسی کاظم علیه السلام دست کاتب را شفا داد ، آن گاه که او را زیارت نمود.
[قبس المصباح]: شیخ ابوالحسن مثل همین را از محمد پسر همام برای ما حکایت کرد .
📚بحار الأنوار ج ۹۹ ، ص ۶
📚همان ص ۳۳
➖➖➖➖
@borrhan
✅ توسل به امام کاظم سلام الله علیه در هنگام بیماریها
┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄
🔹 [الکتاب العتیق الغروی] : ابو علی پسر همام از حسن پسر محمد پسر جمهور عمّی نقل کرده که گفته است: در سال 296 - یعنی همان سالی که علی پسر محمد پسر موسی پسر فرات، وزارت مقتدر عباسی را عهده دار شد - دیدم که در دست احمد پسر ربیعه انباری کاتب غدهای زشت به وجود آمده و دردش زیاد است، تا این که دستش بد بو شده و سیاه شد و یزید پزشک اشاره کرد که دستش باید قطع شود و هیچ کس در تلف شدن او بر اثر این کار شکی نداشت.
🔻پس کاتب، امیرالمؤمنین علیه السلام را در خواب دید و به او گفت: یا امیرالمؤمنین، آیا دستم را به من باز نمیبخشی؟
امیرالمومنین علیه السلام فرمود: من با تو کاری ندارم؛ اما نزد موسی بن جعفر برو که او دستت را به تو باز میگرداند.
🔺 صبح شد؛ وی گفت: کجاوه ای برایم بیاورید و بستری برایم مهیا نمایید و نزد مقبرههای قریش ببرید؛ بعد از آن که او را غسل دادند و پاکیزه نمودند، آن کار را برای او انجام دادند ، و لباسی بر تن او پوشاندند.
🔸و او را نزد قبر موسی بن جعفر علیه السلام بردند ، تا به او پناه برد و دعا کرد و مقداری از خاک قبرش برداشت و آن را به دست تا کتفش مالید و آن را محکم بست.
🔅 وقتی صبح شد، آن را باز کرد ، در حالی که همه گوشت و پوست دستش از آن افتاده بود و فقط استخوان و رگها و تارهای ماهیچهها بر روی آن باقی مانده بود و بوی آن، قطع شده بود. خبر به گوش وزیر رسید و نزد وی رفت تا ملاقاتش کند. بعد از آن کاتب معالجه شد و به دیوان بازگشت و مانند گذشته به نوشتن پرداخت.
▪️ صالح دیلمی در مورد او چنین سروده است:
✔️ و همانا موسی کاظم علیه السلام دست کاتب را شفا داد ، آن گاه که او را زیارت نمود.
[قبس المصباح]: شیخ ابوالحسن مثل همین را از محمد پسر همام برای ما حکایت کرد .
📚بحار الأنوار ج ۹۹ ، ص ۶
📚همان ص ۳۳
➖➖➖➖
@borrhan
[ کانال برهان ]
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM