ای قوم به حج رفته کجایید کجایید
معشوق همین جاست بیایید بیایید
معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار
در بادیه سرگشته شما در چه هوایید
گر صورت بیصورت معشوق ببینید
هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید
ده بار از آن راه بدان خانه برفتید
یک بار از این خانه بر این بام برآیید
آن خانه لطیفست نشانهاش بگفتید
از خواجه آن خانه نشانی بنمایید
یک دسته گل کو اگر آن باغ بدیدیت
یک گوهر جان کو اگر از بحر خدایید
با این همه آن رنج شما گنج شما باد
افسوس که بر گنج شما پرده شمایید
دیوان شمس، غزل ٦٤٨
👆🏻 مولوی در شعر مذکور به چند نکته اشاره میکند که چند موردش مرتبط با بحث است؛ اینکه میگوید: «معشوق همینجاست بیایید بیایید» یک احتمال این است که مقصودش از "معشوق" خودش باشد و مردم را به خود دعوت میکند! یک احتمال دیگر اینکه ممکن است مقصودش از معشوق "خداوند" باشد. (در فضای وحدت وجود). یک احتمال دیگر این است که مرادش از "معشوق" کار نیک و خير باشد. یعنی اگر میخواهی کار خیر بکنی یا خداوند را دریابی، نمیخواهد به حج بروی، بیا در شهر خودت و کار خیر بکن.؛←این احتمال با مصرع بعد تقویت میشود: «معشوقِ تو همسایه و دیوار به دیوار» یعنی همسایه و نزدیکان تو گرفتارند و میتوانی پول حج را خرج آنان کنی! بعد میگوید که تمام خير و خوبی و حج و زیارت و ... انسانیت است و همه اینها در خودت خلاصه شده اگر بتوانی درک کنی: «هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید.» سپس طعنی ظریف به کسانی میزند که چندین بار حج رفتهاند: «ده بار از آن راه بدان خانه برفتید، یکبار از این خانه بر این بام بیایید.» يعنی بارها به حج رفتی و چیزی نصیبت نشد، حالا یکبار هم از راهی که من میگویم برو تا به مقصود برسی!
سپس تصریح میکند که حج رفتن بیهوده است و چیزی نصیب حاجی نمیشود: «یکدستهٔ گل کو اگر آن باغ بدیدید؟ یک گوهر جان کو اگر از بحرِ خدایید؟» یعنی این همه حج رفتی چه شد؟! کو نشانهای از معشوق؟!
خلاصه مولوی میگوید که حج و بندگی و عبادت و خیر و خوبی، همان انسانیت است، نه آداب و دستورات شرعی!
⚠️ وی در جای دیگر حکایتی از #بایزید_بسطامی را نقل میکند که وقتی بایزید خواست حج برود، در راه پیری روشن ضمیر را دید و با وی گفتگو کرد و فهمید پیرمرد فقیر است، در نهایت پیر به بایزید گفت: بجای حج رفتن و خرج کردن برای حج، هفت دِرهم بمن بده و هفت بار دورم طواف کن که از حج کفایت میکند و از گناه پاکت میکند؛ بایزید هم به این سِر آگاهی یافت و چنین کرد و به مقصود رسید:
... گفت عزم تو کجا ای بایزید
رخت غربت را کجا خواهی کشید
گفت قصد کعبه دارم از پگه
گفت هین با خود چه داری زاد ره
گفت دارم از درم نقره دویست
نک ببسته سخت در گوشهی ردی است
گفت طوفی کن به گِردم هفت بار
وین نکوتر از طواف حج شمار
و آن درمها پیش من نِه ای جواد
دان که حج کردی و حاصل شد مراد
عُمره کردی عمر باقی یافتی
صاف گشتی بر صفا بشتافتی
حق آن حقی که جانت دیده است
که مرا بر بیت خود بگزیده است
کعبه هر چندی که خانهی بر اوست
خلقت من نیز خانهی سر اوست
تا بکرد آن کعبه را در وی نرفت
و اندر این خانه بجز آن حی نرفت
چون مرا دیدی خدا را دیدهای
گرد کعبهی صدق بر گردیدهای
خدمت من طاعت و حمد خداست
تا نپنداری که حق از من جداست
چشم نیکو باز کن در من نگر
تا ببینی نور حق اندر بشر
بایزید آن نکتهها را هوش داشت
همچو زرین حلقهاش در گوش داشت
آمد از وی بایزید اندر مزید
منتهی در منتها آخر رسید.
مثنوی، دفتر دوم، بخش ٥٣ (ر.ک: تصویر الحاقی)
✅🔚 اینجاست که منشأ شُبَهاتِ عوام و سخنان دینستیزان دربارهٔ حج روشن میشود؛ به جرأت میتوان گفت صوفیان مُرَوجین این تضعیفات و شُبَهات میباشند. شواهد فراوانی از #شرع_گریزی صوفیه وجود دارد که حج نیز یکی از این موارد است. ما یقین داریم که غالبا هرچه از ناحیه اسلام و تشیع تقویت شده، از ناحیه صوفیه تضعيف یا منحرف شده است.
➖➖➖➖
@borrha
معشوق همین جاست بیایید بیایید
معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار
در بادیه سرگشته شما در چه هوایید
گر صورت بیصورت معشوق ببینید
هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید
ده بار از آن راه بدان خانه برفتید
یک بار از این خانه بر این بام برآیید
آن خانه لطیفست نشانهاش بگفتید
از خواجه آن خانه نشانی بنمایید
یک دسته گل کو اگر آن باغ بدیدیت
یک گوهر جان کو اگر از بحر خدایید
با این همه آن رنج شما گنج شما باد
افسوس که بر گنج شما پرده شمایید
دیوان شمس، غزل ٦٤٨
👆🏻 مولوی در شعر مذکور به چند نکته اشاره میکند که چند موردش مرتبط با بحث است؛ اینکه میگوید: «معشوق همینجاست بیایید بیایید» یک احتمال این است که مقصودش از "معشوق" خودش باشد و مردم را به خود دعوت میکند! یک احتمال دیگر اینکه ممکن است مقصودش از معشوق "خداوند" باشد. (در فضای وحدت وجود). یک احتمال دیگر این است که مرادش از "معشوق" کار نیک و خير باشد. یعنی اگر میخواهی کار خیر بکنی یا خداوند را دریابی، نمیخواهد به حج بروی، بیا در شهر خودت و کار خیر بکن.؛←این احتمال با مصرع بعد تقویت میشود: «معشوقِ تو همسایه و دیوار به دیوار» یعنی همسایه و نزدیکان تو گرفتارند و میتوانی پول حج را خرج آنان کنی! بعد میگوید که تمام خير و خوبی و حج و زیارت و ... انسانیت است و همه اینها در خودت خلاصه شده اگر بتوانی درک کنی: «هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید.» سپس طعنی ظریف به کسانی میزند که چندین بار حج رفتهاند: «ده بار از آن راه بدان خانه برفتید، یکبار از این خانه بر این بام بیایید.» يعنی بارها به حج رفتی و چیزی نصیبت نشد، حالا یکبار هم از راهی که من میگویم برو تا به مقصود برسی!
سپس تصریح میکند که حج رفتن بیهوده است و چیزی نصیب حاجی نمیشود: «یکدستهٔ گل کو اگر آن باغ بدیدید؟ یک گوهر جان کو اگر از بحرِ خدایید؟» یعنی این همه حج رفتی چه شد؟! کو نشانهای از معشوق؟!
خلاصه مولوی میگوید که حج و بندگی و عبادت و خیر و خوبی، همان انسانیت است، نه آداب و دستورات شرعی!
⚠️ وی در جای دیگر حکایتی از #بایزید_بسطامی را نقل میکند که وقتی بایزید خواست حج برود، در راه پیری روشن ضمیر را دید و با وی گفتگو کرد و فهمید پیرمرد فقیر است، در نهایت پیر به بایزید گفت: بجای حج رفتن و خرج کردن برای حج، هفت دِرهم بمن بده و هفت بار دورم طواف کن که از حج کفایت میکند و از گناه پاکت میکند؛ بایزید هم به این سِر آگاهی یافت و چنین کرد و به مقصود رسید:
... گفت عزم تو کجا ای بایزید
رخت غربت را کجا خواهی کشید
گفت قصد کعبه دارم از پگه
گفت هین با خود چه داری زاد ره
گفت دارم از درم نقره دویست
نک ببسته سخت در گوشهی ردی است
گفت طوفی کن به گِردم هفت بار
وین نکوتر از طواف حج شمار
و آن درمها پیش من نِه ای جواد
دان که حج کردی و حاصل شد مراد
عُمره کردی عمر باقی یافتی
صاف گشتی بر صفا بشتافتی
حق آن حقی که جانت دیده است
که مرا بر بیت خود بگزیده است
کعبه هر چندی که خانهی بر اوست
خلقت من نیز خانهی سر اوست
تا بکرد آن کعبه را در وی نرفت
و اندر این خانه بجز آن حی نرفت
چون مرا دیدی خدا را دیدهای
گرد کعبهی صدق بر گردیدهای
خدمت من طاعت و حمد خداست
تا نپنداری که حق از من جداست
چشم نیکو باز کن در من نگر
تا ببینی نور حق اندر بشر
بایزید آن نکتهها را هوش داشت
همچو زرین حلقهاش در گوش داشت
آمد از وی بایزید اندر مزید
منتهی در منتها آخر رسید.
مثنوی، دفتر دوم، بخش ٥٣ (ر.ک: تصویر الحاقی)
✅🔚 اینجاست که منشأ شُبَهاتِ عوام و سخنان دینستیزان دربارهٔ حج روشن میشود؛ به جرأت میتوان گفت صوفیان مُرَوجین این تضعیفات و شُبَهات میباشند. شواهد فراوانی از #شرع_گریزی صوفیه وجود دارد که حج نیز یکی از این موارد است. ما یقین داریم که غالبا هرچه از ناحیه اسلام و تشیع تقویت شده، از ناحیه صوفیه تضعيف یا منحرف شده است.
➖➖➖➖
@borrha
Telegram
attach 📎