#پاسخ_به_شبهات
#نقد_تصوف
سوال مهم :
⁉️ آیا ممکن است شخصی در #خواب یا #مکاشفه با خدا ارتباط بر قرار کرده و مانند حضرت موسی علیه السلام از جانب پروردگار مورد
خطاب قرار بگیرد؟؟؟
〰〰〰〰〰➖▪️
🔺پاسخ :
خیر.
ارتباط مستقیم با خداوند متعال به این معنا که انسان بتواند از خداوند حدیث نقل کند تنها مختص معصومین علیهمالسلام می باشد.
تکلّم انسان با خدا و سخن گفتن خدا با انسان منحصر در آنچیزی است که از معصومین به ما رسیده یعنی با خواندن آیات قرآن کریم و #نماز های واجب و مستحبی و همچنین ادعیه ماثوره میتوانیم
مستقیماً با خداوند سخن بگوییم و به کلام حضرت حق عزوجل گوش فرا داده و عمل نماییم.
⚠️ اما اگر شخصی بگوید در خواب یا در حالت مکاشفه خدا با من سخن گفته است باید تکذیب شود و از او دوری نماییم.
🔷به عنوان مثال :
بنابر روایات، ایمان 10 درجه دارد و حضرت سلمان محمدی با تبعیت تام از اهل بیت علیهم السلام توانسته بود به درجه دهم یعنی بالاترین درجه ممکن دست یابد.
اما اگر سلمان نیز ادعای تکلم با خدا را می کرد باید او را تکذیب میکردیم.
شیعه اعتقاد دارد که بعد از رسول اکرم صلی الله علیه و آله، خداوند دوازده سخنگو و نماینده بیشتر ندارد لذا دستورات خداوند را از این دوازده نفر اخذ می کنند نه
هر #مرتاض و #صوفی بی سروپایی که چنین ادعای گزافی کند!
📝به این روایت توجه کنید:
شخصی گفت:
#سلمان از #محدَّثین بود.
امام صادق علیه السلام فرمودند:
سلمان #محدَّث از امام معصوم بود نه از خدا، زیرا هیچ کس از خدا سخنی نقل نمی کند مگر حجت خدا.(یعنی معصومین علیهم السلام)
✳️ ...أَنَّ سَلْمَانَ كَانَ مُحَدَّثاً قَالَ إِنَّهُ كَانَ مُحَدَّثاً عَنْ إِمَامِهِ لَا عَنْ رَبِّهِ لِأَنَّهُ لَا يُحَدَّثُ عَنِ اللَّهِ إِلَّا الْحُجَّةُ.
وسائل الشيعة، ج27، ص: 146.
محدَّث یعنی شخصی که حدیث و کلامی را نقل می کند.
🔺وقتی شخصیتی مانند سلمان نتواند چنین ادعایی کند چگونه ما باید باور کنیم که اشخاصی مانند #بایزید_بسطامی و ابوسعید ابیالخیر و غزالی به معراج رفته اند و خدا را دیده اند
و مستقیما از خدا حدیث نقل کرده اند! (رجوع شود به کتاب تذکرة الاولیاء عطار)
در لینک زیر نیز برخی از شطحیات بایزید را بخوانید:
https://t.me/borrhan/22324
📝روایت دوم:
شخصی به امام صادق علیه السلام گفت: ابا منصور به ما گفته است که طی معراجی به سوی خدا رفته و خداوند سر او را مسح کرده است.
امام صادق علیه السلام کلام او را قطع کرده و فرمودند:
... ابلیس بین آسمان و زمین عرش و به اندازه ملائکه، ماموران و یارانی دارد، اگر انسان به وساوس شیطانی عمل کند ابلیس برای او ظاهر می شود ... ابا منصور رسول ابلیس بوده است(نه خدا) خداوند او را لعن کند .
بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج69، ص: 213
📝روایت سوم :
شخصی برای امام رضا علیه السلام نقل می نمود که یونس بن ظبیان گفته است: در یکی از شبها که در حال طواف خانه خدا بودم ناگهان شنیدم صدایی از بالای سرم می آید که می گوید :
يَا يُونُسُ إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِي
اما رضا علیه السلام به شدت عصبانی شدند و کلام او را قطع کرده و فرمودند: از اینجا برو بیرون، هزاران هزار لعنت خدا بر تو و یونس بن ظبیان ...
بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج69، ص: 215
#نقد_بایزید_بسطامی
➖➖➖➖➖➖
©کانال برهان و نقد بزرگان تصوف
@borrhan
#نقد_تصوف
سوال مهم :
⁉️ آیا ممکن است شخصی در #خواب یا #مکاشفه با خدا ارتباط بر قرار کرده و مانند حضرت موسی علیه السلام از جانب پروردگار مورد
خطاب قرار بگیرد؟؟؟
〰〰〰〰〰➖▪️
🔺پاسخ :
خیر.
ارتباط مستقیم با خداوند متعال به این معنا که انسان بتواند از خداوند حدیث نقل کند تنها مختص معصومین علیهمالسلام می باشد.
تکلّم انسان با خدا و سخن گفتن خدا با انسان منحصر در آنچیزی است که از معصومین به ما رسیده یعنی با خواندن آیات قرآن کریم و #نماز های واجب و مستحبی و همچنین ادعیه ماثوره میتوانیم
مستقیماً با خداوند سخن بگوییم و به کلام حضرت حق عزوجل گوش فرا داده و عمل نماییم.
⚠️ اما اگر شخصی بگوید در خواب یا در حالت مکاشفه خدا با من سخن گفته است باید تکذیب شود و از او دوری نماییم.
🔷به عنوان مثال :
بنابر روایات، ایمان 10 درجه دارد و حضرت سلمان محمدی با تبعیت تام از اهل بیت علیهم السلام توانسته بود به درجه دهم یعنی بالاترین درجه ممکن دست یابد.
اما اگر سلمان نیز ادعای تکلم با خدا را می کرد باید او را تکذیب میکردیم.
شیعه اعتقاد دارد که بعد از رسول اکرم صلی الله علیه و آله، خداوند دوازده سخنگو و نماینده بیشتر ندارد لذا دستورات خداوند را از این دوازده نفر اخذ می کنند نه
هر #مرتاض و #صوفی بی سروپایی که چنین ادعای گزافی کند!
📝به این روایت توجه کنید:
شخصی گفت:
#سلمان از #محدَّثین بود.
امام صادق علیه السلام فرمودند:
سلمان #محدَّث از امام معصوم بود نه از خدا، زیرا هیچ کس از خدا سخنی نقل نمی کند مگر حجت خدا.(یعنی معصومین علیهم السلام)
✳️ ...أَنَّ سَلْمَانَ كَانَ مُحَدَّثاً قَالَ إِنَّهُ كَانَ مُحَدَّثاً عَنْ إِمَامِهِ لَا عَنْ رَبِّهِ لِأَنَّهُ لَا يُحَدَّثُ عَنِ اللَّهِ إِلَّا الْحُجَّةُ.
وسائل الشيعة، ج27، ص: 146.
محدَّث یعنی شخصی که حدیث و کلامی را نقل می کند.
🔺وقتی شخصیتی مانند سلمان نتواند چنین ادعایی کند چگونه ما باید باور کنیم که اشخاصی مانند #بایزید_بسطامی و ابوسعید ابیالخیر و غزالی به معراج رفته اند و خدا را دیده اند
و مستقیما از خدا حدیث نقل کرده اند! (رجوع شود به کتاب تذکرة الاولیاء عطار)
در لینک زیر نیز برخی از شطحیات بایزید را بخوانید:
https://t.me/borrhan/22324
📝روایت دوم:
شخصی به امام صادق علیه السلام گفت: ابا منصور به ما گفته است که طی معراجی به سوی خدا رفته و خداوند سر او را مسح کرده است.
امام صادق علیه السلام کلام او را قطع کرده و فرمودند:
... ابلیس بین آسمان و زمین عرش و به اندازه ملائکه، ماموران و یارانی دارد، اگر انسان به وساوس شیطانی عمل کند ابلیس برای او ظاهر می شود ... ابا منصور رسول ابلیس بوده است(نه خدا) خداوند او را لعن کند .
بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج69، ص: 213
📝روایت سوم :
شخصی برای امام رضا علیه السلام نقل می نمود که یونس بن ظبیان گفته است: در یکی از شبها که در حال طواف خانه خدا بودم ناگهان شنیدم صدایی از بالای سرم می آید که می گوید :
يَا يُونُسُ إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِي
اما رضا علیه السلام به شدت عصبانی شدند و کلام او را قطع کرده و فرمودند: از اینجا برو بیرون، هزاران هزار لعنت خدا بر تو و یونس بن ظبیان ...
بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج69، ص: 215
#نقد_بایزید_بسطامی
➖➖➖➖➖➖
©کانال برهان و نقد بزرگان تصوف
@borrhan
Telegram
کانال برهان
#نقد_بایزید_بسطامی
#نقد_تصوف
🔰 شناخت بزرگان تصوف:
با یزید بسطامی
▪️قسمت چهارم
➖ ▪️⬜️⬜️⬜️⬜️ ▪️➖
پیش از این بیان شد با یزید شطحیات فراوانی به زبان میآورد ، و بدین جهت در تاریخ تصوف به "شیخ شطاح" معروف است؛
شطحیات معروف او عبارتند از :
🚫 لا اله الا…
#نقد_تصوف
🔰 شناخت بزرگان تصوف:
با یزید بسطامی
▪️قسمت چهارم
➖ ▪️⬜️⬜️⬜️⬜️ ▪️➖
پیش از این بیان شد با یزید شطحیات فراوانی به زبان میآورد ، و بدین جهت در تاریخ تصوف به "شیخ شطاح" معروف است؛
شطحیات معروف او عبارتند از :
🚫 لا اله الا…
#حج (۱۴۸) #نقد_تصوف #نقد_حلاج (۲۹)
#نقد_مولوی (۲۰۷) #نقد_بایزید_بسطامی (۲۹)
#عطار_نیشابوری (۱۲) #وحدت_وجود (۱۲۷)
🕋 حج، در آموزههای صوفیه
┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄
🟨 یکی از مسائل مهم و کلیدی در دین اسلام و مکتب تشیع، مسئله حج است تا جایی که آیات و روایات کثیری به این مهم پرداخته و تأکید کرده است (چنانکه گذشت). اما به همین اندازه که اسلام و تشیع به این مهم پرداخته، در مکتب تصوف، حج بی اهمیت و حتی گاهی حرام است! حجستیزیِ غالب اقطاب تصوف چنان واضح و آشکار است که جای هیچ ابهامی باقی نگذارده. آنان خود را از حج بینیاز دیده و تأویلاتی عجیب از این فریضهٔ الهی نمودهاند.
🔹 شخصی به #عبدالقادر_گیلانی قطب فرقهٔ قادریه گفت چرا به حج نمیروی؟ گفت بین دو انگشت من را نگاه کن، ببین کعبه دور سر من میچرخد.❗️
تاریخ تصوف، ۲/۷۸
#ابوسعید_ابوالخیر مریدان را از سفر حج منبع میکرد و شریعت را برای کسانی که به مقصد رسیده باشند منتفی میدانست.❗️
ارزش میراث صوفیه، ص ۶۸
یک بار ابوطاهر فرزند ابوسعید، در حال سماع احرام بست و قصد حج کرد! ابوسعید نیز با وی همراه شد. اما وقتی به خرقان و بسطام رسید، گفت: حج من این است که به زیارت قبر #ابوالحسن_خرقانی و #بایزید_بسطامی بروم و از همانجا برگشت و تا آخر عمر به حج نرفت❗ابوسعید میگفت: خدا میداند که هرکس را خدا راه مکه پیش روی او نهاد، از راه حق فاصله گرفت!
اسرارالتوحید، شفیعی، ۱/۱۰۰
🔸 منصور #حلاج میگفت:
«اگر میخواهی حج بروی و توان رفتن به حج نداری، خانه خودت را از وسايل خالی كن و مناسك حج را بجای آور همانطور كه در حج انجام میدهی. بعد سی نفر يتيم را حاضر كن و به آنها غذا بده و خدمتشان كن و وقتی كه آنها غذا خوردند و دستهای خود را شستند به هر يك از آنها يك پيراهن بپوشان و هفت يا سه درهم به آنها بده. اگر اين كار را بكنی قائم مقام حج است و حج را بجای آوردهای.»
تحفة الأخيار، ص ۴۰۷
و نقل است حلاج برای مریدانش مکانی درست کرده بود؛ که به جای رفتن به مکه، در آن خانه احرام ببندند و به جای حج، در آن جا طواف نمایند.
تراژدی حلاج در متون کهن.
#عطار نیشابوری مینویسد:
«نقل است که #بایزید_بسطامی یکبار قصد سفر حجاز کرد. چون بیرون شد بازگشت. گفتند: هرگز هیچ عزم نقض نکرده ای این چرا بود؟ گفت: روی به راه نهادم. زنگی دیدم، تیغی کشیده که اگر بازگشتی نیکو! و إلا سرت از تن جدا کنم. پس مرا گفت: (ترکت الله ببسطام و قصدت البیت الحرام) خدای را به بسطام بگذاشتی و قصد کعبه کردی؟!»
تذکرة الاولیاء، باب احوالات بایزید بسطامی.
این هم نمونه ای دیگر از بایزید بسطامی که حکم پیغمبر را برای صوفیه داره:
او با رفتن به حج مخالف بود و می گفت : هرکه صاحب خانه را بشناسد دیگر چه نیازی به دیوارهای خانه دارد .
نقل است یکی از مریدان بایزید بسطامی قصد زیارت کعبه و حج داشت، بایزید به او گفت: هزینه سفرت را به مساکین بده و هفت مرتبه دور من بگرد تو را کفایت می کند از حج.
به این داستان از بِشر حافی که از بزرگترین اقطاب صوفیه است توجه کنید :
يكى با بشر حافى مشاورت كرد كه «دو هزار درم دارم از حلال، به حج خواهم شد»، وى گفت: «به تماشا میشوى يا براى رضاى حق- تعالى؟» گفت: «براى رضاى حق- تعالى-»، گفت: «برو به وامداران و يتيمان و صاحب عيالان ده، كه آن راحت كه بدان مسلمانان رسانى، از صد حج فاضلتر است.»
غزالی در كيمياى سعادت، ج2، ص: 312 (ر.ک: تصویر الحاقی)
❌ اما در میان تمام اقطاب تصوف، هیچکس مانند #مولوی این امر را تضعیف نکرده است؛
او متبحرانه با روان مخاطب بازی نموده و چنان احساسات و عواطف مخاطب را دستخوش تغییر و تحول کرده که هنوز هم اثر آن در بین مردم دیده میشود.←که چندین قرن است به مرور پرورش یافته و تفسیرها از آن شده و دیگران نیز از آن تبعیت کرده یا تأثیر گرفتهاند.
متأسفانه نسیمی از این طوفان، برخی متشرعین و مؤمنین را نیز نوازش نموده و خواسته_ناخواسته وارد خیلِ عظیمی شدهاند که حج را تضعیف میکنند!
مولوی میدانسته که چگونه باید مردم را به حج بدبین کند! او میدانسته باید چه جایگزینی برای حج معرفی کند تا مؤثر واقع شود. لذا میگوید:
👇👇ادامه👇👇
#نقد_مولوی (۲۰۷) #نقد_بایزید_بسطامی (۲۹)
#عطار_نیشابوری (۱۲) #وحدت_وجود (۱۲۷)
🕋 حج، در آموزههای صوفیه
┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄
🟨 یکی از مسائل مهم و کلیدی در دین اسلام و مکتب تشیع، مسئله حج است تا جایی که آیات و روایات کثیری به این مهم پرداخته و تأکید کرده است (چنانکه گذشت). اما به همین اندازه که اسلام و تشیع به این مهم پرداخته، در مکتب تصوف، حج بی اهمیت و حتی گاهی حرام است! حجستیزیِ غالب اقطاب تصوف چنان واضح و آشکار است که جای هیچ ابهامی باقی نگذارده. آنان خود را از حج بینیاز دیده و تأویلاتی عجیب از این فریضهٔ الهی نمودهاند.
🔹 شخصی به #عبدالقادر_گیلانی قطب فرقهٔ قادریه گفت چرا به حج نمیروی؟ گفت بین دو انگشت من را نگاه کن، ببین کعبه دور سر من میچرخد.❗️
تاریخ تصوف، ۲/۷۸
#ابوسعید_ابوالخیر مریدان را از سفر حج منبع میکرد و شریعت را برای کسانی که به مقصد رسیده باشند منتفی میدانست.❗️
ارزش میراث صوفیه، ص ۶۸
یک بار ابوطاهر فرزند ابوسعید، در حال سماع احرام بست و قصد حج کرد! ابوسعید نیز با وی همراه شد. اما وقتی به خرقان و بسطام رسید، گفت: حج من این است که به زیارت قبر #ابوالحسن_خرقانی و #بایزید_بسطامی بروم و از همانجا برگشت و تا آخر عمر به حج نرفت❗ابوسعید میگفت: خدا میداند که هرکس را خدا راه مکه پیش روی او نهاد، از راه حق فاصله گرفت!
اسرارالتوحید، شفیعی، ۱/۱۰۰
🔸 منصور #حلاج میگفت:
«اگر میخواهی حج بروی و توان رفتن به حج نداری، خانه خودت را از وسايل خالی كن و مناسك حج را بجای آور همانطور كه در حج انجام میدهی. بعد سی نفر يتيم را حاضر كن و به آنها غذا بده و خدمتشان كن و وقتی كه آنها غذا خوردند و دستهای خود را شستند به هر يك از آنها يك پيراهن بپوشان و هفت يا سه درهم به آنها بده. اگر اين كار را بكنی قائم مقام حج است و حج را بجای آوردهای.»
تحفة الأخيار، ص ۴۰۷
و نقل است حلاج برای مریدانش مکانی درست کرده بود؛ که به جای رفتن به مکه، در آن خانه احرام ببندند و به جای حج، در آن جا طواف نمایند.
تراژدی حلاج در متون کهن.
#عطار نیشابوری مینویسد:
«نقل است که #بایزید_بسطامی یکبار قصد سفر حجاز کرد. چون بیرون شد بازگشت. گفتند: هرگز هیچ عزم نقض نکرده ای این چرا بود؟ گفت: روی به راه نهادم. زنگی دیدم، تیغی کشیده که اگر بازگشتی نیکو! و إلا سرت از تن جدا کنم. پس مرا گفت: (ترکت الله ببسطام و قصدت البیت الحرام) خدای را به بسطام بگذاشتی و قصد کعبه کردی؟!»
تذکرة الاولیاء، باب احوالات بایزید بسطامی.
این هم نمونه ای دیگر از بایزید بسطامی که حکم پیغمبر را برای صوفیه داره:
او با رفتن به حج مخالف بود و می گفت : هرکه صاحب خانه را بشناسد دیگر چه نیازی به دیوارهای خانه دارد .
نقل است یکی از مریدان بایزید بسطامی قصد زیارت کعبه و حج داشت، بایزید به او گفت: هزینه سفرت را به مساکین بده و هفت مرتبه دور من بگرد تو را کفایت می کند از حج.
به این داستان از بِشر حافی که از بزرگترین اقطاب صوفیه است توجه کنید :
يكى با بشر حافى مشاورت كرد كه «دو هزار درم دارم از حلال، به حج خواهم شد»، وى گفت: «به تماشا میشوى يا براى رضاى حق- تعالى؟» گفت: «براى رضاى حق- تعالى-»، گفت: «برو به وامداران و يتيمان و صاحب عيالان ده، كه آن راحت كه بدان مسلمانان رسانى، از صد حج فاضلتر است.»
غزالی در كيمياى سعادت، ج2، ص: 312 (ر.ک: تصویر الحاقی)
❌ اما در میان تمام اقطاب تصوف، هیچکس مانند #مولوی این امر را تضعیف نکرده است؛
او متبحرانه با روان مخاطب بازی نموده و چنان احساسات و عواطف مخاطب را دستخوش تغییر و تحول کرده که هنوز هم اثر آن در بین مردم دیده میشود.←که چندین قرن است به مرور پرورش یافته و تفسیرها از آن شده و دیگران نیز از آن تبعیت کرده یا تأثیر گرفتهاند.
متأسفانه نسیمی از این طوفان، برخی متشرعین و مؤمنین را نیز نوازش نموده و خواسته_ناخواسته وارد خیلِ عظیمی شدهاند که حج را تضعیف میکنند!
مولوی میدانسته که چگونه باید مردم را به حج بدبین کند! او میدانسته باید چه جایگزینی برای حج معرفی کند تا مؤثر واقع شود. لذا میگوید:
👇👇ادامه👇👇
Telegram
attach 📎
ای قوم به حج رفته کجایید کجایید
معشوق همین جاست بیایید بیایید
معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار
در بادیه سرگشته شما در چه هوایید
گر صورت بیصورت معشوق ببینید
هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید
ده بار از آن راه بدان خانه برفتید
یک بار از این خانه بر این بام برآیید
آن خانه لطیفست نشانهاش بگفتید
از خواجه آن خانه نشانی بنمایید
یک دسته گل کو اگر آن باغ بدیدیت
یک گوهر جان کو اگر از بحر خدایید
با این همه آن رنج شما گنج شما باد
افسوس که بر گنج شما پرده شمایید
دیوان شمس، غزل ٦٤٨
👆🏻 مولوی در شعر مذکور به چند نکته اشاره میکند که چند موردش مرتبط با بحث است؛ اینکه میگوید: «معشوق همینجاست بیایید بیایید» یک احتمال این است که مقصودش از "معشوق" خودش باشد و مردم را به خود دعوت میکند! یک احتمال دیگر اینکه ممکن است مقصودش از معشوق "خداوند" باشد. (در فضای وحدت وجود). یک احتمال دیگر این است که مرادش از "معشوق" کار نیک و خير باشد. یعنی اگر میخواهی کار خیر بکنی یا خداوند را دریابی، نمیخواهد به حج بروی، بیا در شهر خودت و کار خیر بکن.؛←این احتمال با مصرع بعد تقویت میشود: «معشوقِ تو همسایه و دیوار به دیوار» یعنی همسایه و نزدیکان تو گرفتارند و میتوانی پول حج را خرج آنان کنی! بعد میگوید که تمام خير و خوبی و حج و زیارت و ... انسانیت است و همه اینها در خودت خلاصه شده اگر بتوانی درک کنی: «هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید.» سپس طعنی ظریف به کسانی میزند که چندین بار حج رفتهاند: «ده بار از آن راه بدان خانه برفتید، یکبار از این خانه بر این بام بیایید.» يعنی بارها به حج رفتی و چیزی نصیبت نشد، حالا یکبار هم از راهی که من میگویم برو تا به مقصود برسی!
سپس تصریح میکند که حج رفتن بیهوده است و چیزی نصیب حاجی نمیشود: «یکدستهٔ گل کو اگر آن باغ بدیدید؟ یک گوهر جان کو اگر از بحرِ خدایید؟» یعنی این همه حج رفتی چه شد؟! کو نشانهای از معشوق؟!
خلاصه مولوی میگوید که حج و بندگی و عبادت و خیر و خوبی، همان انسانیت است، نه آداب و دستورات شرعی!
⚠️ وی در جای دیگر حکایتی از #بایزید_بسطامی را نقل میکند که وقتی بایزید خواست حج برود، در راه پیری روشن ضمیر را دید و با وی گفتگو کرد و فهمید پیرمرد فقیر است، در نهایت پیر به بایزید گفت: بجای حج رفتن و خرج کردن برای حج، هفت دِرهم بمن بده و هفت بار دورم طواف کن که از حج کفایت میکند و از گناه پاکت میکند؛ بایزید هم به این سِر آگاهی یافت و چنین کرد و به مقصود رسید:
... گفت عزم تو کجا ای بایزید
رخت غربت را کجا خواهی کشید
گفت قصد کعبه دارم از پگه
گفت هین با خود چه داری زاد ره
گفت دارم از درم نقره دویست
نک ببسته سخت در گوشهی ردی است
گفت طوفی کن به گِردم هفت بار
وین نکوتر از طواف حج شمار
و آن درمها پیش من نِه ای جواد
دان که حج کردی و حاصل شد مراد
عُمره کردی عمر باقی یافتی
صاف گشتی بر صفا بشتافتی
حق آن حقی که جانت دیده است
که مرا بر بیت خود بگزیده است
کعبه هر چندی که خانهی بر اوست
خلقت من نیز خانهی سر اوست
تا بکرد آن کعبه را در وی نرفت
و اندر این خانه بجز آن حی نرفت
چون مرا دیدی خدا را دیدهای
گرد کعبهی صدق بر گردیدهای
خدمت من طاعت و حمد خداست
تا نپنداری که حق از من جداست
چشم نیکو باز کن در من نگر
تا ببینی نور حق اندر بشر
بایزید آن نکتهها را هوش داشت
همچو زرین حلقهاش در گوش داشت
آمد از وی بایزید اندر مزید
منتهی در منتها آخر رسید.
مثنوی، دفتر دوم، بخش ٥٣ (ر.ک: تصویر الحاقی)
✅🔚 اینجاست که منشأ شُبَهاتِ عوام و سخنان دینستیزان دربارهٔ حج روشن میشود؛ به جرأت میتوان گفت صوفیان مُرَوجین این تضعیفات و شُبَهات میباشند. شواهد فراوانی از #شرع_گریزی صوفیه وجود دارد که حج نیز یکی از این موارد است. ما یقین داریم که غالبا هرچه از ناحیه اسلام و تشیع تقویت شده، از ناحیه صوفیه تضعيف یا منحرف شده است.
➖➖➖➖
@borrha
معشوق همین جاست بیایید بیایید
معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار
در بادیه سرگشته شما در چه هوایید
گر صورت بیصورت معشوق ببینید
هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید
ده بار از آن راه بدان خانه برفتید
یک بار از این خانه بر این بام برآیید
آن خانه لطیفست نشانهاش بگفتید
از خواجه آن خانه نشانی بنمایید
یک دسته گل کو اگر آن باغ بدیدیت
یک گوهر جان کو اگر از بحر خدایید
با این همه آن رنج شما گنج شما باد
افسوس که بر گنج شما پرده شمایید
دیوان شمس، غزل ٦٤٨
👆🏻 مولوی در شعر مذکور به چند نکته اشاره میکند که چند موردش مرتبط با بحث است؛ اینکه میگوید: «معشوق همینجاست بیایید بیایید» یک احتمال این است که مقصودش از "معشوق" خودش باشد و مردم را به خود دعوت میکند! یک احتمال دیگر اینکه ممکن است مقصودش از معشوق "خداوند" باشد. (در فضای وحدت وجود). یک احتمال دیگر این است که مرادش از "معشوق" کار نیک و خير باشد. یعنی اگر میخواهی کار خیر بکنی یا خداوند را دریابی، نمیخواهد به حج بروی، بیا در شهر خودت و کار خیر بکن.؛←این احتمال با مصرع بعد تقویت میشود: «معشوقِ تو همسایه و دیوار به دیوار» یعنی همسایه و نزدیکان تو گرفتارند و میتوانی پول حج را خرج آنان کنی! بعد میگوید که تمام خير و خوبی و حج و زیارت و ... انسانیت است و همه اینها در خودت خلاصه شده اگر بتوانی درک کنی: «هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید.» سپس طعنی ظریف به کسانی میزند که چندین بار حج رفتهاند: «ده بار از آن راه بدان خانه برفتید، یکبار از این خانه بر این بام بیایید.» يعنی بارها به حج رفتی و چیزی نصیبت نشد، حالا یکبار هم از راهی که من میگویم برو تا به مقصود برسی!
سپس تصریح میکند که حج رفتن بیهوده است و چیزی نصیب حاجی نمیشود: «یکدستهٔ گل کو اگر آن باغ بدیدید؟ یک گوهر جان کو اگر از بحرِ خدایید؟» یعنی این همه حج رفتی چه شد؟! کو نشانهای از معشوق؟!
خلاصه مولوی میگوید که حج و بندگی و عبادت و خیر و خوبی، همان انسانیت است، نه آداب و دستورات شرعی!
⚠️ وی در جای دیگر حکایتی از #بایزید_بسطامی را نقل میکند که وقتی بایزید خواست حج برود، در راه پیری روشن ضمیر را دید و با وی گفتگو کرد و فهمید پیرمرد فقیر است، در نهایت پیر به بایزید گفت: بجای حج رفتن و خرج کردن برای حج، هفت دِرهم بمن بده و هفت بار دورم طواف کن که از حج کفایت میکند و از گناه پاکت میکند؛ بایزید هم به این سِر آگاهی یافت و چنین کرد و به مقصود رسید:
... گفت عزم تو کجا ای بایزید
رخت غربت را کجا خواهی کشید
گفت قصد کعبه دارم از پگه
گفت هین با خود چه داری زاد ره
گفت دارم از درم نقره دویست
نک ببسته سخت در گوشهی ردی است
گفت طوفی کن به گِردم هفت بار
وین نکوتر از طواف حج شمار
و آن درمها پیش من نِه ای جواد
دان که حج کردی و حاصل شد مراد
عُمره کردی عمر باقی یافتی
صاف گشتی بر صفا بشتافتی
حق آن حقی که جانت دیده است
که مرا بر بیت خود بگزیده است
کعبه هر چندی که خانهی بر اوست
خلقت من نیز خانهی سر اوست
تا بکرد آن کعبه را در وی نرفت
و اندر این خانه بجز آن حی نرفت
چون مرا دیدی خدا را دیدهای
گرد کعبهی صدق بر گردیدهای
خدمت من طاعت و حمد خداست
تا نپنداری که حق از من جداست
چشم نیکو باز کن در من نگر
تا ببینی نور حق اندر بشر
بایزید آن نکتهها را هوش داشت
همچو زرین حلقهاش در گوش داشت
آمد از وی بایزید اندر مزید
منتهی در منتها آخر رسید.
مثنوی، دفتر دوم، بخش ٥٣ (ر.ک: تصویر الحاقی)
✅🔚 اینجاست که منشأ شُبَهاتِ عوام و سخنان دینستیزان دربارهٔ حج روشن میشود؛ به جرأت میتوان گفت صوفیان مُرَوجین این تضعیفات و شُبَهات میباشند. شواهد فراوانی از #شرع_گریزی صوفیه وجود دارد که حج نیز یکی از این موارد است. ما یقین داریم که غالبا هرچه از ناحیه اسلام و تشیع تقویت شده، از ناحیه صوفیه تضعيف یا منحرف شده است.
➖➖➖➖
@borrha
Telegram
attach 📎