[ کانال برهان ]
11.1K subscribers
22.9K photos
1.8K videos
741 files
13K links
مرکز نشر دروس اعتقادی اهل بیت علیهم‌السلام
+ مباحث نقد فرق ضاله

👤پرسش و پاسخ @EDborrhan


کانالهای زیرمجموعه:
@fariadras
@borrhan2
@borrhanlibrary
@borrhanmedia
@dinclass

اینستا:
https://t.me/pageborhan
Download Telegram
⬇️ اما جوابيه اى ديگر از علامه لكهنوى (صاحب كتاب تشييد المطاعن)

ايشان در مورد اين خبر مينويسد:

بعضى گويند : اميرمؤمنان ( عليه السلام ) درباره كسانى كه به جنگ او آمده بودند فرموده : « اينها برادران ما بودند كه به ما ستم نمودند » .
بر فرض تسليم ، اين روايت مانند آياتى از قرآن است كه بعضى از پيامبران ( عليهم السلام ) را از جهت اينكه با قوم خود از يك قبيله و عشيره‌اند برادر آنها معرفى كرده است ، ( 2 ) و اگر نه قرآن اهل ايمان را برادر يكديگر ميداند نه همه آنهايى كه به ظاهر مسلمان هستند . ( 3 )
لذا هنگامى كه عمار ، #ابوموسى_اشعرى را توبيخ كرد كه چرا از بيعت اميرمؤمنان ( عليه السلام ) خوددارى كردى ، ابوموسى به او گفت : دست از سرزنش من بردار من برادر تو هستم !
👈 عمار گفت : ولى من برادر تو نيستم . ( 1 )
در روايتى آمده است كه : مردى از شاميان به امام سجاد ( عليه السلام ) گفت : تو على بن الحسين هستى ؟ فرمود : آرى . گفت : پدر تو ( على بن ابى طالب ( عليه السلام ) ) بود كه مؤمنين را به قتل مىرساند ؟ ! اشك حضرت - از شنيدن اين مطلب - سرازير شد ، سپس اشك از چشم خويش پاك كرده ، فرمود : واى بر تو ! از كجا ميگويى كه پدر من مؤمنين را كشته است ؟ گفت : چون خود او گفته :
« اخواننا قد بغوا علينا ، فقاتلناهم على بغيهم » .
يعنى : برادران ما به ما ستم نمودند ; لذا با آنها جنگيديم .
حضرت فرمود : واى بر تو ! مگر قرآن نميخوانى ؟ !
گفت : چرا ، فرمود : خداى تعالى مىفرمايد : ( وَإِلَى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْباً ) ، ( 2 ) ( وَإِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحاً ) . ( 3 ) آيا اين پيامبران برادر دينى آن قوم بودند يا برادر قبيله اى ؟
👈 او پاسخ داد : نه هرگز برادر دينى نبودند ، فقط از اين جهت كه از يك قبيله بودند خدا آنها را برادر دانسته است .
حضرت فرمود : پس اينها هم از همين جهت برادر اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) محسوب ميشدند ، نه اينكه برادر دينى يكديگر باشند .
آن مرد گفت : مشكل مرا حل كردى خدا مشكلات شما را بر طرف نمايد . ( 1 )

تذكر : پاسخ حضرت ، تأييد صدور روايت از اميرمؤمنان ( عليه السلام ) نيست ، ولى از اين جهت كه شايد انكار روايت - به جهت شيوع آن - تأثيرى نداشت ; لذا حضرت پاسخى كه براى شنونده قابل قبول باشد بيان فرمود .


شيخ مفيد ( رحمه الله ) - درباره روايت گذشته كه به اميرمؤمنان ( عليه السلام ) نسبت داده شده - می‌فرمايد : اين خبر از روايات شاذّه است ، نه متواتر است و نه راويان آثار بر صحت آن اتفاق دارند . بلكه در برابر آن روايتى مشهورتر كه ناقلان آن بيشتر و سندهاى آن روشن تر است
👈👈 از اميرمؤمنان ( عليه السلام ) نقل شده - كه در جنگ بصره هنگامى كه مردم آماده جنگ بودند - شخصى از آن حضرت پرسيد : چرا ما با اينها ميجنگيم و خونشان را مباح ميدانيم ؟ ! آنها هم مثل ما شهادت ( به يگانگى خدا و رسالت پيامبرصلى الله عليه وآله و سلم ) ميدهند ، و رو به قبله نماز ميگزارند !
حضرت با صداى بلند اين آيه را قرائت فرمود :

( وَإِن نَكَثُوا أَيْمَانَهُم مِن بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُوا فِي دِينِكُمْ فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لاَأَيْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنتَهُونَ ) . ( 2 )

هنگامى كه آن مرد اين آيه را شنيد ، گفت : به خداى كعبه اينها كافرند . سپس غلاف شمشيرش را شكست و آن قدر جنگيد تا به شهادت رسيد . ( 3 )


📚📕نام کتاب : تشييد المطاعن لكشف الضغائن ( فارسي ) نویسنده : سيد محمد قلي كنتوري لكهنوي جلد : 1 صفحه : 265-266-267

اسكن كتاب:
https://plink.ir/tENod

http://ito.lib.eshia.ir/84625/1/265
http://ito.lib.eshia.ir/84625/1/266
http://ito.lib.eshia.ir/84625/1/267

#تفسیر_قرآن


©کانال برهان ، پایگاه پاسخگویی به شبهات کانالهای وهابی و ملحد

@borrhan
Forwarded from اتچ بات
#جمل

🔴برخورد قاطعانه ى امام مجتبی علیه السلام با ابوموسى اشعرىِ منافق[در كتب اهل‌سنت]

🔹

قبل از اينكه جنگ جمل شروع بشود #ابوموسى_اشعرى روحيه مردم را تضعيف می‌كند تا در لشكر حق (على عليه السلام) عليه باطل(عايشه) شركت نكنند و امام حسن مجتبی (علیه‌السلام) وقتى اين عمل منافقانه ى او را ميبنيد او را از مسجد بيرون مى اندازد.


✍️ثم اردفه بابنه الحسن وبعمار بن ياسر، فساروا حتى دخلوا الكوفه، وابو موسى يومئذ بالكوفه، وهو جالس في المسجد، والناس محتوشوه [3]وهو يقول: يا اهل الكوفه، أطيعوني تكونوا جرثومة [1] من جراثيم العرب، يأوي إليكم المظلوم، ويامن فيكم الخائف، ايها الناس، ان الفتنة إذا اقبلت شبهت، وإذا ادبرت تبينت، وان هذه الفتنة الباقره [2] لا يدرى من اين تأتي، ولا من اين تؤتى، شيموا سيوفكم، وانزعوا اسنه رماحكم، واقطعوا اوتار قسيكم، والزموا قعور البيوت، ايها الناس، ان النائم في الفتنة خير من القائم، والقائم خير من الساعى.
👈فانتهى الحسن بن على وعمار رضى الله عنهما الى المسجد الأعظم وقد اجتمع عالم من الناس على ابى موسى، وهو يقول لهم هذا وأشباهه، 👈👈فقال له الحسن: اخرج عن مسجدنا، وامض حيث شئت. 👉👉ثم صعد الحسن المنبر، وعمار صعد معه، فاستنفرا الناس، فقام حجر بن عدى الكندى، وكان من افاضل اهل الكوفه فقال: انْفِرُوا خِفافاً وَثِقالًا، رحمكم الله فأجابه الناس من كل وجه: سمعا وطاعه لأمير المؤمنين، نحن خارجون على اليسر والعسر والشده والرخاء.
فلما أصبحوا من الغد خرجوا مستعدين، فاحصاهم الحسن، فكانوا تسعه آلاف وستمائه وخمسين رجلا، فوافوا عليا بذى قار قبل ان يرتحل. فلما هم بالمسير غلس الصبح، ثم امر مناديا، فنادى في الناس بالرحيل......


و پس از او (هاشم بن عتبة بن ابى وقاص)فرزندش حسن ( ع ) را همراه عمار بن ياسر گسيل فرمود و آنان وارد كوفه شدند در اين هنگام ابو موسى اشعرى در كوفه بود در مسجد ميان مردم مينشست و ميگفت اى مردم كوفه از من اطاعت كنيد تا پناهگاه اعراب شويد مظلومان به شما پناه آورند و درماندگان در پناه شما ايمن شوند ، اى مردم فتنه چون روى ميآورد با شك و ترديد همراه است و چون ميگذرد حقيقت آن روشن ميشود و اين فتنه ى تفرقه انداز معلوم نيست از كجا سرچشمه گرفته و به كجا خواهد انجاميد ، شمشيرهاى خود را غلاف كنيد و سر نيزه هاى خود را بيرون كشيد و زه كمانهاى خود را پاره كنيد و در گوشه ى خانه هاى خود بنشينيد اى مردم كسى كه در فتنه در خواب باشد بهتر از كسى است كه ايستاده باشد و كسى كه ايستاده و متوقف است بهتر از كسى است كه در آن بدود .
👈حسن بن على ( ع ) و عمار ياسر در حالى به مسجد بزرگ كوفه رسيدند كه گروه زيادى از مردم گرد ابو موسى جمع شده بودند و او سخنانى اين چنين ميگفت . 👈👈حسن بن على ( ع ) باو گفت از مسجد ما بيرون شو و هر جا ميخواهى برو .👉👉
آنگاه امام حسن(ع)به منبر رفت و عمار ياسر هم همراه او بالاى منبر رفت و امام حسن ( ع ) مردم را براى پيكار و حركت دعوت فرمود ، حجر بن عدى كندى كه از بزرگان و فضلاى كوفه بود برخاست و گفت خدايتان بيامرزد سبكبار و سنگين بار براى پيكار بيرون رويد [ بخشى از آيه چهل و يكم سوره نهم ( توبه)را خواند]، مردم از هر سو پاسخ دادند كه شنيديم و فرمان امير مؤمنان را اطاعت ميكنيم و در حال سختى و آسانى و تنگدستى و فراخى بيرون خواهيم رفت .

📚📕نام کتاب : الأخبار الطوال نویسنده : الدِّينَوري، أبو حنيفة جلد : 1 صفحه : 144-145

http://yon.ir/aRcEJ

http://lib.efatwa.ir/40011/1/144
http://lib.efatwa.ir/40011/1/145

#وحدت


©کانال برهان و نقل نکات ناب تاریخی از کتب مخالفین به #قاعده_الزام

@borrhan
Forwarded from اتچ بات
#عدالت_صحابه (۱۴۱)

❗️سرگذشتی دردناک:
ضرب و شتم بخاطر یک سوال!!


💡بررسی مقوله علم خلفا و گوشه‌هایی از خلق و خوی خلیفه دوم!

┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄


🔻مردى نزد عمر آمد و گفت : صبيع تميمى ما را ملاقات كرد و از ما تفسير آياتى از قرآن را پرسيد و گفت : خداوندا! كارى كن كه من بتوانم قرآن را تفسير كنم .روزى در اثنايى كه عمر نشسته بود و با مردم نهار مى خورد، صبيع كه لباس و عمامه‌اى پوشيده بود، سر رسيد.
او هم جلو آمد و با حضار غذا خورد تا فراغت يافت . سپس گفت : يااميرالمؤ منين ! معناى آيه : «وَالذّارِياتِ ذَرْواً فَالْحامِلاتِ وِقْراً» چيست ؟

عمر گفت : واى بر تو! تو هستى كه مى خواهى تفسير قرآن بدانى ؟!
آنگاه او را برهنه كرد و چندان تازيانه زد كه عمامه از سرش افتاد. سپس ديد كه او موى سرش را بافته و به دو سوى آويخته است . به همين جهت گفت : به خدايى كه جان عمر در دست اوست ! اگر ديدم سرت را تراشيده‌اى سرت را از بدنت جدا مى‌كنم!
سپس دستور داد او را در خانه اى حبس كنند. هر روز او را از خانه بيرون مى‌آورد و صد تازيانه مى‌زد !! و چون حالش خوب مى‌شد ، صد تاى ديگر مى زد!!!
آنگاه او را سوار شترى كرد و روانه بصره نمود. و به فرماندار خود
#ابوموسى_اشعرى نوشت كه نشست و برخاست مردم را با وى ممنوع كند و به منبر برود و به مردم اعلام كند كه :
صبيع طلب علم نموده ولى به آن نرسيده است ! صبيع بدبخت ، بدينگونه ميان مردم و قوم خود پست و خوار شد تا بدرود حيات گفت.در صورتى كه قبلاً بزرگ قوم خود بود .


متن عربی یکی از مصادر به نقل از سنن دارمی:
أَخْبَرَنَا أَبُو النُّعْمَانِ، حَدَّثَنَا حَمَّادُ بْنُ زَيْدٍ، حَدَّثَنَا يَزِيدُ بْنُ حَازِمٍ، عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ يَسَارٍ: أَنَّ رَجُلًا يُقَالُ لَهُ صَبِيغٌ قَدِمَ الْمَدِينَةَ فَجَعَلَ يَسْأَلُ عَنْ مُتَشَابِهِ الْقُرْآنِ، فَأَرْسَلَ إِلَيْهِ عُمَرُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ وَقَدْ أَعَدَّ لَهُ عَرَاجِينَ النَّخْلِ، فَقَالَ: مَنْ أَنْتَ؟ قَالَ: أَنَا عَبْدُ اللَّهِ صَبِيغٌ، فَأَخَذَ عُمَرُ عُرْجُونًا مِنْ تِلْكَ الْعَرَاجِينِ، فَضَرَبَهُ وَقَالَ: أَنَا عَبْدُ اللَّهِ عُمَرُ، «فَجَعَلَ لَهُ ضَرْبًا حَتَّى دَمِيَ رَأْسُهُ،» فَقَالَ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، حَسْبُكَ، قَدْ ذَهَبَ الَّذِي كُنْتُ أَجِدُ فِي رَأْسِي


تفصیل ماجرا و دیگر منابع مرتبط در :

📒سنن دارمي ج1ص255,254 (تصاویر در ادامه خواهد آمد)
📒 تاريخ ابن عساکر ج23ص410 (ر.ک : تصویر الحاقی)
📒 سيره عمر ابن جوزي ص109
📒 تفسير ابن کثير ج4 ص232
📒 اتقان سيوطي ج2ص5
📒 کنز العمال ج1ص228و229
📒 الدرالمنثور ج6ص111
📒 فتح الباري ج8ص17
📒شرح نهج البلاغه ابن أبى الحديد سني معتزلي في أحوال عمر ج3 ص 122 طبع مصر و ج 12 / 102 ط مصر بتحقيق أبوالفضل، و.......


🔖پی‌نوشت:
این حکایت که متاسفانه نمونه های مشابه دیگری هم دارد به وضوح بیانگر عدم سنخیت و تناسب میان خلیفه ادعایی با نبی اکرم صلی‌الله علیه و آله است.
او نه تنها از جهت علمی هیچ تناسبی با نبی اکرم صلی‌الله علیه و آله نداشت بلکه از جهت اخلاقی و رفتاری هم کوچکترین مشابهتی میان اخلاق او و خلق عظیم نبوی مشاهده نشد.
آیا کسی که بناست حافظ مکتب نبوی باشد و قول و فعل او حجت برای دیگران، نباید اندک تناسبی با آورنده و پیام آور دین خاتم داشته باشد؟!! آیا فهم این مطلب نیازمند بحثهای پیچیده کلامی اعتقادی است؟!
ای کاش او ادعای خلافت نمیکرد و صرفا خودش را به عنوان یک حاکم سیاسی معرفی مینمود‌.
ولی افسوس که سنت و سیرت او و همفکرانش به عنوان صحابی عادل! قرنهاست که سبب گمراهی بسیاری از علاقه مندان درک عمیق و ژرف سیره نورانی پیامبر گردیده است.
با یک تحلیل ساده و نه چندان پیچیده شوربختانه باید اذعان نمود که منشا گمراهی بسیاری از مسلمانان در طول تاریخ، همین اصحاب سقیفه و مدعیان دروغین خلافتند که نگذاشتند وصیت نبوی به منصه ظهور برسد و جامعه اسلامی از ماء معین ولایت علوی سیراب گردد.


و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون


@borrhan
🔻صحنه‌هایی از جنگ #صفین

اميرالمؤمنين (عليه‌السلام)ميفرمايد كه #معاويه (لعنةالله‌عليه) و سپاهش اهل قرآن نيستند و قرآن را قبول ندارند (يعنى كافرند)

سب جناب
#مالک_اشتر (رضوان الله تعالی علیه) بر قاريان سپاه معاویه

اميرالمؤمنين (عليه‌السلام)خطاب به معاويه (لعنةالله‌عليه)و سپاهش كه قرآنها را بر نيزه كرده بودند فرمودند: من كتاب ناطق خداوند هستم

در اين روايت اميرالمؤمنين (عليه‌السلام)
#ابوموسى_اشعرى (لعنةالله‌عليه)را شخصى ضعيف العقل معرفى ميكنند
و ميفرمایند ميل او به طرف دشمن ماست(يعنى معاويه
لعنةالله‌عليه)

#عمروعاص (لعنةالله‌عليه)و ابوموسى (لعنةالله‌عليه)يكديگر را شتم و لعن ميكنند

📕نام کتاب : إرشاد القلوب نویسنده : الديلمي، حسن بن محمد جلد : 2 صفحه : 71
http://lib.eshia.ir/70317/2/71
ترجمه :
http://lib.eshia.ir/12804/2/84


📋 فهرست به روز شده «آرشیو برهان» در موضوع صفین↓↓↓↓↓
https://t.me/borrhan2/501
[ کانال برهان ]
‍ #صفین (۱۱۱) 🔸۱۲/صفر سالروز واقعه حکمیت در صفین و پاسخ به شبهه کانالهای وهابی پیرامون جنگ‌ صفین ⁉️آیا امیر المؤمنين علی بن ابی طالب -علیهما السلام- فرمودند: کشته‌شدگان ما و کشته‌شدگان سپاه معاویه در بهشت هستند؟! 🔻پاسخ دوم (پاسخ اول ←اینجا→) ┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄…
#صفین (۱۱۲)

خلاصه‌ای از ماجرای حکمیت در صفین

✧❁﷽❁✧

...در پی حملات #مالک_اشتر در جنگ صفین، معاویه شکست را بسیار نزدیک دید و برای چاره‌جویی، دست به دامن #عمروعاص شد.
به پیشنهاد عمروعاص و دستور #معاویهشامیان قرآنها را بر نیزه کردند و شعار دادند: «ای اهل عراق! حاکم بین ما و شما، کتاب خدا باشد»

با اجرای این نقشه، در میان سپاه امیرالمؤمنین دو دستگی پدید آمد. 
گروهی گفتند: «دشمن، حکمیت قرآن را پذیرفته و ما حق جنگ با آنان را نداریم.» و شعار «لاحکم الا لله» سر دادند.
امیرالمؤمنین به شدت در برابر این سخن ایستادند و فرمودند: «این درخواست، فریبکارانه، و به منظور فرار از شکست است

و فرمان به ادامهٔ جنگ دادند. از سوی دیگر افراد منافقی مانند #اشعث_بن_قیس که معاویه قبلا با او مخفیانه گفتگو کرده بود، با تضعیف روحیهٔ سربازان حضرت، آنان را به گزینش دو داور از هر گروه ترغیب می‌کردند

هرچه امیرالمؤمنین فرمودند:
ُ «این نیرنگ است، و من، کلام الله ناطق هستم.» نتیجه نداد.
بالاخره با اصرار اشعث و چند تن دیگر و تهدید حضرت امیر به قتل یا تسلیم و تحویل آن حضرت به معاویه ، جنگ متوقف شد.

عاقبت، امیرالمؤمنین به ناچار ضمن نامه‌ای به معاویه، با قید اینکه ما میدانیم تو اهل قرآن نیستی، حکمیت قرآن را پذیرفتند.

َ به این ترتیب قرار شد که از طرفین دو حَکم (داور)، انتخاب کنند، تا سرانجام جنگ، 
به حکمیت (قضاوت دو داور) سپرده شود.
معاویه، عمروعاص را که به زیرکی معروف بود به نمایندگی برگزید و امیرمؤمنان جناب مالک اشتر یا به قولی «عبدالله بن عباس» و به قولی دیگر «ابوالاسود دوئلی» را انتخاب کردند؛ اما با مخالفت همان کسانی که توقف 
جنگ را بر حضرت تحمیل کرده بودند، مواجه شدند.

این بار نیز به انتخاب آنان، نمایندگی شخصی به نام «ابوموسی اشعری» به حضرت امیر تحمیل شد.

امیرالمؤمنین در خطبهٔ ۲۳۸ #نهج_البلاغه در مورد اشتباه بودن انتخاب ابوموسی به عنوان داور حکمیت میفرمایند: 
💠 «شما كار #ابوموسى_اشعرى را در جنگ #جمل به ياد داريد كه مى‌گفت:  اين واقعه فتنه است، و هرگز به سوى اين ميدان حركت ننماييد! درحالى‌كه خودش در جنگ صفين شركت كرد. 
اگر او راست مى‌گويد كه اين جنگها فتنه است، پس شركتش بدون اجبار در اين ميدان نبرد، خطا بود و اگر دروغ مى‌گويد، پس متهم است (دروغگو است) و شخص متهم و دروغگو نبايد  براى چنين امر خطیری یعنی حکمیت برگزيده شود!»


امام برخلاف میل خود و برای حفظ مصالح 
مسلمانان، سندی را امضا کردند که در آن آمده بود: « علی و معاویه و سپاهیانشان حکمیت قرآن و سنت پیامبر را پذیرفته‌اند و ابوموسی اشعری و عمروعاص باید بر این اساس تا ماه #رمضان آینده، حکم خود را ابلاغ کنند و هر حکمی بدهند در امان خواهند بود.»

عمروعاص نتیجهٔ حکمیت را به اینجا رسانید 
که او و ابوموسی اشعری رأی دهند هر دو فرمانروا از خلافت برکنار شوند و هیچ کدام، خلیفه نباشند و انتخاب خلیفه را به شورا واگذار کنند!
آن حیله‌گر مکار، برای اجرایی کردن نقشهای که در سر داشت ابوموسی را فریفت و او را در اعلام نتیجه بر خود مقدم داشت.

ابن عباس و مالک اشتر تلاش زیادی کردند
تا ابتدا عمروعاص نتیجه را اعلام کند؛ اما ابوموسی به هشدارهای آنان توجهی نکرد و گفت: «من و عمروعاص توافق کرده‌ایم!»

او بالای منبر رفت و گفت: «ای مردم! ...من و عمروعاص توافق کردیم که علی و معاویه را از خلافت برکنار کنیم تا خود مسلمانان، شورایی تشکیل دهند و کسی را که استحقاق و شایستگی خلافت دارد انتخاب کنند؛ پس من به نمایندگی از مردم حجاز و عراق چنانکه انگشتری‌ام را از دست خود خارج میکنم، 
علی را از خلافت برکنار می‌نمایم!»

سپس از منبر پایین آمد عمرو عاص بالای منبر رفته و اعلام کرد:
ّ «آنچه ابوموسی گفت شنیدید. او تنها حق
برکناری علی را داشت و من هم او را در این مورد تأیید میکنم؛ اما من چنانکه انگشتری‌ام را
به دست میکنم خلافت را به معاویه واگذار مینمایم؛ زیرا او علاوه بر اینکه شایستگی این مقام را دارد، ولی دم و خونخواه عثمان نیز هست!»

در اینجا مجلس آشفته شد. ابوموسی از حیلهٔ عمروعاص برآشفت و خطاب به او گفت:
«ای حیله گر فاسق! تو چون سگی هستی كه چه آن را چوب بزنند یا رهایش سازند، واق واق میکند.»

عمروعاص هم در پاسخ گفت: «تو همچون خری هستی که مشتی کتاب، بارش کرده باشند.»

امیرالمؤمنین در خطبه ۱۷۷ نهج درباره رد کردن حكم حكميت ميفرمايند:
💠 «نظر جمعیت شما بر این قرار گرفت که دو نفر را برای حکمیت انتخاب کنند و ما از این دو، پیمان گرفتیم ُ که بر اساس حکم قرآن عمل کنند؛ ولی آنها با اين‌ كه آشكارا حق را مى‌ديدند منحرف شدند؛ چون جور و ستم، خواستهٔ دل آنها بود. بنابراين هنگامی که منحرف شدند و حكمى بر خلاف حكم خداوند صادر كردند ما مى‌توانيم به استناد دليلی محكم، براى خود تصميم بگيريم. ،(و حكم آنها را دور بيفكنيم.)»


@borrhan