معنای #مولا (۱۳۱) #تحریف
#غدیر_هراسی (۳۱) #حدیث_غدیر
#معجزات_الائمه (۱۹۹) #عدالت_صحابه (۱۷۴)
✅ قرینه شناسی کتمان «حدیث غدیر» توسط «زید بن ارقم » نسبت به معنی «مولی» برای اثبات خلافت بلافصل حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام
۞༅🕊️✿﷽✿༅࿇༅═┅┅┄•
6روز تا غدیر باقیست....
🔸واقعه غدیر، تبلیغ رسمی و عمومی خلافت و ولایت بلافصل امیرالمومنین علیه السلام است. رسول خدا صلی الله علیه و آله از سوی خداوند مأموریت یافت تا حضرت امیر علیه السلام را به عنوان خلیفه و جانشین خود نصب کنند.
🔸حضرت امیر علیه السلام برای مقابله با کودتای سقیفه و در جهت اثبات حقانیت خود برای خلافت مسلمین، پیوسته به واقعه غدیر احتجاج میفرمود. علامه امینی در الغدیر [ج1، ص: 328] به موارد متعددی از این احتجاج ها، اشاره کرده است.
🔸یکی از معروف ترین احتجاج های آن حضرت، موردی است که دوازده نفر از صحابه بدری، شهادت میدهند که حدیث غدیر را از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدند.
🔸طبرانی _از ائمه حدیثی اهل سنت_ این احتجاج را از طریق زید بن ارقم چنین روایت می کند:
🔻«حدثنا أبو حصين القاضي ثنا يحيى الحماني ثنا أبو إسرائيل الملائي عن الحكم عن أبي سلمان المؤذن عن زيد بن أرقم قال نشد علي الناس أنشد الله رجلا سمع النبي صلى الله عليه وسلم يقول: من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه فقام اثنا عشر بدريا فشهدوا بذلك 👈 قال زيد وكنت أنا فيمن كتم فذهب بصري»
🔺زید بن ارقم روایت می کند: علی علیه السلام مردم را قسم داد که هر مردی که از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیده است که در روز غدیر فرمود« هر کس من مولا و سرپرست او هستم پس علی مولا و سرپرست او است خداوندا دوست بدار هر کس که او را دوست دارد و دشمن بدار هر کس که با او دشمنی می کند» در این هنگام دوازده نفر از صحابه بدری برخواستند و شهادت دادند که این حدیث را ما از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله شنیدیم! زید گفت: من از افرادی بودم که این واقعه را کتمان کردم و شهادت ندادم و به همین دلیل چشم های من کور شد!
📚طبراني، المعجم الكبير، ج 5، ص 175، مكتبة ابن تيمية، قاهرة، چاپ دوم
🔹←چنانچه واضح است زید بن ارقم اعتراف می کند که به دلیل کتمان واقعه غدیر، شامل نفرین امیرالمومنین علیه السلام شده و چشمان او کور شده است! این امر یکی از قرائن مهم در فهم معنی «مولی» به «ولایت و خلافت و اولویت در تصرف» است.
🔹زیرا اگر «ولی» صرفا به معنی محبت بود، زید بن ارقم دلیل مقبولی بر کتمان آن نداشت. ناگفته روشن است که حتی ابوبکر، عمر و عثمان نیز دم از دوستی و محبت به اهل بیت علیهم السلام می زدند! بدین دلیل ریشه کتمان واقعه غدیر را باید در جای دیگر جستجو نمود!
🔹اعتراف و شهادت به ولایت سیاسی بلافصل امیرالمومنین علیه السلام از سوی زید بن ارقم، ملازمه با عدم مشروعیت خلفای قبل داشت و به نوعی نشاگر غاصب و ظالم بودن آنها بود. این شهادت باعث عکس العمل تند بسیاری از طرفداران خلفای قبل _خصوصا شیخین _ میشد. این امر برای زید دافعه و هزینه سنگین سیاسی و ... در پی داشت. همین امر عامل اصلی سانسور و کتمان واقعه غدیر از سوی این صحابی بزرگ شد!
❗️برخی از علمای اهل سنت پی به این حقیقت تلخ برده و سعی در حذف «کتمان واقعه غدیر توسط زید بن ارقم و کور شدن او» نموده اند. ابوالحجاج مزی در «تهذیب الکمال» این روایت را چنین گزارش میکند:
🔻«... قال: حدثنا أبو إسرائيل الملائي، عن الحكم، عن أبي سلمان المؤذن، عن زيد بن أرقم أن عليا" أنشد الناس من سمع رسول صلى الله عليه وسلم يقول: من كنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه"، فقام ستة عشر رجلا فشهدوا بذلك، 👈وكنت فيهم»
🔺زید بن ارقم روایت می کند: علی علیه السلام مردم را قسم داد که هر مردی که از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیده است که در روز غدیر فرمود« هر کس من مولا و سرپرست او هستم پس علی مولا و سرپرست او است خداوندا دوست بدار هر کس که او را دوست دارد و دشمن بدار هر کس که با او دشمنی می کند» در این هنگام دوازده نفر از صحابه بدری برخواستند و شهادت دادند که این حدیث را ما از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله شنیدیم! زید گفت من نیز در میان شهادت دهندگان بودم!
📚ابوالحجاج مزی، یوسف بن الزکی، تهذيب الكمال مع حواشيه، ج33، ص: 368، محقق : د. بشار عواد معروف، مؤسسة الرسالة، بيروت، چاپ اول، 1400، 35 جلد
✅🔚 مقایسه دو گزارش فوق نشان میدهد که عبارت 👈«... قال زيد وكنت أنا فيمن كتم فذهب بصري» تحریف و به شکل 👈«... وكنت فيهم» نقل شده است. این کتمان ها و تحریف ها خود سند و قرینه روشنی بر حقانیت حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام است.
❥✦༅✿༅✦❥═༅༅═┅──
➢•|@borrhan
#غدیر_هراسی (۳۱) #حدیث_غدیر
#معجزات_الائمه (۱۹۹) #عدالت_صحابه (۱۷۴)
✅ قرینه شناسی کتمان «حدیث غدیر» توسط «زید بن ارقم » نسبت به معنی «مولی» برای اثبات خلافت بلافصل حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام
۞༅🕊️✿﷽✿༅࿇༅═┅┅┄•
6روز تا غدیر باقیست....
🔸واقعه غدیر، تبلیغ رسمی و عمومی خلافت و ولایت بلافصل امیرالمومنین علیه السلام است. رسول خدا صلی الله علیه و آله از سوی خداوند مأموریت یافت تا حضرت امیر علیه السلام را به عنوان خلیفه و جانشین خود نصب کنند.
🔸حضرت امیر علیه السلام برای مقابله با کودتای سقیفه و در جهت اثبات حقانیت خود برای خلافت مسلمین، پیوسته به واقعه غدیر احتجاج میفرمود. علامه امینی در الغدیر [ج1، ص: 328] به موارد متعددی از این احتجاج ها، اشاره کرده است.
🔸یکی از معروف ترین احتجاج های آن حضرت، موردی است که دوازده نفر از صحابه بدری، شهادت میدهند که حدیث غدیر را از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدند.
🔸طبرانی _از ائمه حدیثی اهل سنت_ این احتجاج را از طریق زید بن ارقم چنین روایت می کند:
🔻«حدثنا أبو حصين القاضي ثنا يحيى الحماني ثنا أبو إسرائيل الملائي عن الحكم عن أبي سلمان المؤذن عن زيد بن أرقم قال نشد علي الناس أنشد الله رجلا سمع النبي صلى الله عليه وسلم يقول: من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه فقام اثنا عشر بدريا فشهدوا بذلك 👈 قال زيد وكنت أنا فيمن كتم فذهب بصري»
🔺زید بن ارقم روایت می کند: علی علیه السلام مردم را قسم داد که هر مردی که از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیده است که در روز غدیر فرمود« هر کس من مولا و سرپرست او هستم پس علی مولا و سرپرست او است خداوندا دوست بدار هر کس که او را دوست دارد و دشمن بدار هر کس که با او دشمنی می کند» در این هنگام دوازده نفر از صحابه بدری برخواستند و شهادت دادند که این حدیث را ما از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله شنیدیم! زید گفت: من از افرادی بودم که این واقعه را کتمان کردم و شهادت ندادم و به همین دلیل چشم های من کور شد!
📚طبراني، المعجم الكبير، ج 5، ص 175، مكتبة ابن تيمية، قاهرة، چاپ دوم
🔹←چنانچه واضح است زید بن ارقم اعتراف می کند که به دلیل کتمان واقعه غدیر، شامل نفرین امیرالمومنین علیه السلام شده و چشمان او کور شده است! این امر یکی از قرائن مهم در فهم معنی «مولی» به «ولایت و خلافت و اولویت در تصرف» است.
🔹زیرا اگر «ولی» صرفا به معنی محبت بود، زید بن ارقم دلیل مقبولی بر کتمان آن نداشت. ناگفته روشن است که حتی ابوبکر، عمر و عثمان نیز دم از دوستی و محبت به اهل بیت علیهم السلام می زدند! بدین دلیل ریشه کتمان واقعه غدیر را باید در جای دیگر جستجو نمود!
🔹اعتراف و شهادت به ولایت سیاسی بلافصل امیرالمومنین علیه السلام از سوی زید بن ارقم، ملازمه با عدم مشروعیت خلفای قبل داشت و به نوعی نشاگر غاصب و ظالم بودن آنها بود. این شهادت باعث عکس العمل تند بسیاری از طرفداران خلفای قبل _خصوصا شیخین _ میشد. این امر برای زید دافعه و هزینه سنگین سیاسی و ... در پی داشت. همین امر عامل اصلی سانسور و کتمان واقعه غدیر از سوی این صحابی بزرگ شد!
❗️برخی از علمای اهل سنت پی به این حقیقت تلخ برده و سعی در حذف «کتمان واقعه غدیر توسط زید بن ارقم و کور شدن او» نموده اند. ابوالحجاج مزی در «تهذیب الکمال» این روایت را چنین گزارش میکند:
🔻«... قال: حدثنا أبو إسرائيل الملائي، عن الحكم، عن أبي سلمان المؤذن، عن زيد بن أرقم أن عليا" أنشد الناس من سمع رسول صلى الله عليه وسلم يقول: من كنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه"، فقام ستة عشر رجلا فشهدوا بذلك، 👈وكنت فيهم»
🔺زید بن ارقم روایت می کند: علی علیه السلام مردم را قسم داد که هر مردی که از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیده است که در روز غدیر فرمود« هر کس من مولا و سرپرست او هستم پس علی مولا و سرپرست او است خداوندا دوست بدار هر کس که او را دوست دارد و دشمن بدار هر کس که با او دشمنی می کند» در این هنگام دوازده نفر از صحابه بدری برخواستند و شهادت دادند که این حدیث را ما از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله شنیدیم! زید گفت من نیز در میان شهادت دهندگان بودم!
📚ابوالحجاج مزی، یوسف بن الزکی، تهذيب الكمال مع حواشيه، ج33، ص: 368، محقق : د. بشار عواد معروف، مؤسسة الرسالة، بيروت، چاپ اول، 1400، 35 جلد
✅🔚 مقایسه دو گزارش فوق نشان میدهد که عبارت 👈«... قال زيد وكنت أنا فيمن كتم فذهب بصري» تحریف و به شکل 👈«... وكنت فيهم» نقل شده است. این کتمان ها و تحریف ها خود سند و قرینه روشنی بر حقانیت حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام است.
❥✦༅✿༅✦❥═༅༅═┅──
➢•|@borrhan
Telegram
attach 📎
#شعائر_مقدسه_ی_حسینیه (۲۵۳)
#تربت (۵۸) #معجزات_الائمه (۲۰۰)
#سخنان_مهدوی (۷۱)
💢 وقتی امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف هم به امام حسین علیه السلام حواله میدهد ...
┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄
🔻یکی از روایاتی که مربوط به سیدالشهداء علیه السلام است، که حتی در مسجد منسوب به رأس الحسین علیهالسلام در قاهره، که مسجد بزرگی است نوشته شده است ، این حدیث معتبر است :
عن ابی الحمراء قال قال رسول الله :
💠 أنَّ اللَّهَ عَوَّضَ الْحُسَیْنَ (عَلَیْهِ السَّلَامُ) مِنْ قَتْلِهِ أَربَعَ خِصالٍ جَعَل الشِّفَاءَ فِی تُرْبَتِهِ، وَ إِجَابَةَ الدُّعَاءِ عِنْدَ قَبْرِهِ، و الْأئمَةَ مِن ذُرِّیَّتِهِ، وَ أن لَا تُعَدُّ أَیَّامُ زَائِرِیهِ مِنْ أعماِرِهِم.
#ترجمه : خداوند به فرزندم حسین به عنوان پاداش شهادتش این کرامت را ارزانی فرموده است که شفا را در تربت مقدسش قرار داده؛ و استجابت دعا را در سایۀ مرقد مطهرش قرار داده؛ و ائمه را از نسل وی آفریده است و اینکه روزهای زائرین او از عمرشان حساب نمیشود.
📔وسائل الشیعه۵۳۷/۱۴
🔻حال برای درک عظمت روایت بالا به مطلب ذیل توجه کنید:
💎 [قالَ] وَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ بْنَ سَوْرَةَ اَلْقُمِّيَّ يَقُولُ سَمِعْتُ سَرْوَراً وَ كَانَ رَجُلاً عَابِداً مُجْتَهِداً لَقِيتُهُ بِالْأَهْوَازِ غَيْرَ أَنِّي نَسِيتُ نَسَبَهُ يَقُولُ: كُنْتُ أَخْرَسَ لاَ أَتَكَلَّمُ فَحَمَلَنِي أَبِي وَ عَمِّي فِي صِبَايَ، وَ سِنِّي إِذْ ذَاكَ ثَلاَثَةَ عَشَرَ أَوْ أَرْبَعَةَ عَشَرَ إِلَى اَلشَّيْخِ أَبِي اَلْقَاسِمِ بْنِ رَوْحٍ رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهُ فَسَأَلاَهُ أَنْ يَسْأَلَ اَلْحَضْرَةَ أَنْ يَفْتَحَ اَللَّهُ لِسَانِي. فَذَكَرَ اَلشَّيْخُ أَبُواَلْقَاسِمِ اَلْحُسَيْنُ بْنُ رَوْحٍ أَنَّكُمْ أُمِرْتُمْ بِالْخُرُوجِ إِلَى اَلْحَائِرِ. قَالَ سَرْوَرٌ فَخَرَجْنَا أَنَا وَ أَبِي وَ عَمِّي إِلَى اَلْحَائِرِ فَاغْتَسَلْنَا وَ زُرْنَا قَالَ فَصَاحَ بِي أَبِي وَ عَمِّي يَا سَرْوَرُ فَقُلْتُ بِلِسَانٍ فَصِيحٍ لَبَّيْكَ فَقَالَ لِي وَيْحَكَ تَكَلَّمْتَ فَقُلْتُ نَعَمْ. قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ بْنُ سَوْرَةَ [وَ] كَانَ سَرْوَرٌ هَذَا رَجُلاً لَيْسَ بِجَهْوَرِيِّ الصَّوْت.
#ترجمه : ابن نوح گوید: از اباعبداللَّه بن سوره قمي شنيدم كه مىگفت: اين حكايت را در اهواز از شخصى بنام "سَرور" شنيدم كه مردى عابد و مجتهد بود. البته سال آن را فراموش كردهام. او مىگفت: من لال بودم و قدرت بر حرف زدن نداشتم. پدر و عمويم در بچگی و زمانى كه سن من سيزده يا چهارده سال بود مرا بخدمت شيخ ابوالقاسم حسین بن روح رحمه الله وکیل امام عصر عجل الله فرجه بردند و از ايشان درخواست كردند كه از محضر مبارك امام عليه السلام خواهش كند تا به بركت دعای حضرت، خداوند زبانم را باز نمايد. شيخ ابوالقاسم حسين بن روح گفت: شما مأمور شدهايد تا به حائر حسينی برويد. ما هم از خدمت او مرخص شده، به كربلای معلى عزيمت كرديم. براى زيارت غسل كرديم، در همان حين پدر و عمويم مرا صدا زدند: سرور! و من با زبان فصيح گفتم: لبيك. آنها گفتند: عجب! تو صحبت كردى؟ گفتم: بله. ابوعبداللَّه بن سوره گفته است: سرور مردى بود كه صداى بلند و ناهنجاری نداشت. [بلكه صدایی نرم و آهسته داشت]
📔 الغیبه، طوسی رحمه الله، ص ۳٠٩
(ر.ک : تصویر الحاقی)
🔸البته این ویژگی ویژه سیدالشهداء علیهالسلام در اجابت دعا تحت قبه ایشان بدان معنا نیست که دعا در حرم دیگر ائمه اطهار علیهم السلام مستجاب نخواهد شد، بلکه به این معناست که #ضمانت و #تعهدی که در اینجا قید شده ، در جای دیگری تاکید نشده است؛ و مؤید دیگری بر چنین فضیلتی کلام حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در #زيارت_ناحيه_مقدسه است:
السَّلامُ عَلى مَنْ جَعَلَ اللهُ الشّـِفآءَ فی تُرْبَتِهِ،
أَلسَّلامُ عَلى مَنِ الاِْجابَـةُ تَحْتَ قُـبَّـتِهِ،
أَلسَّلامُ عَلى مَنِ الاَْئِـمَّـةُ مِنْ ذُرِّیَّـتِـهِ...
➖➖➖➖
@borrhan
#تربت (۵۸) #معجزات_الائمه (۲۰۰)
#سخنان_مهدوی (۷۱)
💢 وقتی امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف هم به امام حسین علیه السلام حواله میدهد ...
┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄
🔻یکی از روایاتی که مربوط به سیدالشهداء علیه السلام است، که حتی در مسجد منسوب به رأس الحسین علیهالسلام در قاهره، که مسجد بزرگی است نوشته شده است ، این حدیث معتبر است :
عن ابی الحمراء قال قال رسول الله :
💠 أنَّ اللَّهَ عَوَّضَ الْحُسَیْنَ (عَلَیْهِ السَّلَامُ) مِنْ قَتْلِهِ أَربَعَ خِصالٍ جَعَل الشِّفَاءَ فِی تُرْبَتِهِ، وَ إِجَابَةَ الدُّعَاءِ عِنْدَ قَبْرِهِ، و الْأئمَةَ مِن ذُرِّیَّتِهِ، وَ أن لَا تُعَدُّ أَیَّامُ زَائِرِیهِ مِنْ أعماِرِهِم.
#ترجمه : خداوند به فرزندم حسین به عنوان پاداش شهادتش این کرامت را ارزانی فرموده است که شفا را در تربت مقدسش قرار داده؛ و استجابت دعا را در سایۀ مرقد مطهرش قرار داده؛ و ائمه را از نسل وی آفریده است و اینکه روزهای زائرین او از عمرشان حساب نمیشود.
📔وسائل الشیعه۵۳۷/۱۴
🔻حال برای درک عظمت روایت بالا به مطلب ذیل توجه کنید:
💎 [قالَ] وَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ بْنَ سَوْرَةَ اَلْقُمِّيَّ يَقُولُ سَمِعْتُ سَرْوَراً وَ كَانَ رَجُلاً عَابِداً مُجْتَهِداً لَقِيتُهُ بِالْأَهْوَازِ غَيْرَ أَنِّي نَسِيتُ نَسَبَهُ يَقُولُ: كُنْتُ أَخْرَسَ لاَ أَتَكَلَّمُ فَحَمَلَنِي أَبِي وَ عَمِّي فِي صِبَايَ، وَ سِنِّي إِذْ ذَاكَ ثَلاَثَةَ عَشَرَ أَوْ أَرْبَعَةَ عَشَرَ إِلَى اَلشَّيْخِ أَبِي اَلْقَاسِمِ بْنِ رَوْحٍ رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهُ فَسَأَلاَهُ أَنْ يَسْأَلَ اَلْحَضْرَةَ أَنْ يَفْتَحَ اَللَّهُ لِسَانِي. فَذَكَرَ اَلشَّيْخُ أَبُواَلْقَاسِمِ اَلْحُسَيْنُ بْنُ رَوْحٍ أَنَّكُمْ أُمِرْتُمْ بِالْخُرُوجِ إِلَى اَلْحَائِرِ. قَالَ سَرْوَرٌ فَخَرَجْنَا أَنَا وَ أَبِي وَ عَمِّي إِلَى اَلْحَائِرِ فَاغْتَسَلْنَا وَ زُرْنَا قَالَ فَصَاحَ بِي أَبِي وَ عَمِّي يَا سَرْوَرُ فَقُلْتُ بِلِسَانٍ فَصِيحٍ لَبَّيْكَ فَقَالَ لِي وَيْحَكَ تَكَلَّمْتَ فَقُلْتُ نَعَمْ. قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ بْنُ سَوْرَةَ [وَ] كَانَ سَرْوَرٌ هَذَا رَجُلاً لَيْسَ بِجَهْوَرِيِّ الصَّوْت.
#ترجمه : ابن نوح گوید: از اباعبداللَّه بن سوره قمي شنيدم كه مىگفت: اين حكايت را در اهواز از شخصى بنام "سَرور" شنيدم كه مردى عابد و مجتهد بود. البته سال آن را فراموش كردهام. او مىگفت: من لال بودم و قدرت بر حرف زدن نداشتم. پدر و عمويم در بچگی و زمانى كه سن من سيزده يا چهارده سال بود مرا بخدمت شيخ ابوالقاسم حسین بن روح رحمه الله وکیل امام عصر عجل الله فرجه بردند و از ايشان درخواست كردند كه از محضر مبارك امام عليه السلام خواهش كند تا به بركت دعای حضرت، خداوند زبانم را باز نمايد. شيخ ابوالقاسم حسين بن روح گفت: شما مأمور شدهايد تا به حائر حسينی برويد. ما هم از خدمت او مرخص شده، به كربلای معلى عزيمت كرديم. براى زيارت غسل كرديم، در همان حين پدر و عمويم مرا صدا زدند: سرور! و من با زبان فصيح گفتم: لبيك. آنها گفتند: عجب! تو صحبت كردى؟ گفتم: بله. ابوعبداللَّه بن سوره گفته است: سرور مردى بود كه صداى بلند و ناهنجاری نداشت. [بلكه صدایی نرم و آهسته داشت]
📔 الغیبه، طوسی رحمه الله، ص ۳٠٩
(ر.ک : تصویر الحاقی)
🔸البته این ویژگی ویژه سیدالشهداء علیهالسلام در اجابت دعا تحت قبه ایشان بدان معنا نیست که دعا در حرم دیگر ائمه اطهار علیهم السلام مستجاب نخواهد شد، بلکه به این معناست که #ضمانت و #تعهدی که در اینجا قید شده ، در جای دیگری تاکید نشده است؛ و مؤید دیگری بر چنین فضیلتی کلام حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در #زيارت_ناحيه_مقدسه است:
السَّلامُ عَلى مَنْ جَعَلَ اللهُ الشّـِفآءَ فی تُرْبَتِهِ،
أَلسَّلامُ عَلى مَنِ الاِْجابَـةُ تَحْتَ قُـبَّـتِهِ،
أَلسَّلامُ عَلى مَنِ الاَْئِـمَّـةُ مِنْ ذُرِّیَّـتِـهِ...
➖➖➖➖
@borrhan
Telegram
attach 📎
#معجزات_الائمه
⚫️ عاقبت "ابراهيم دیزج و هارون معزي" ماموران متوكل برای تخریب قبر مطهر سيدالشهداء علیهالسلام
💡پیامبر بمن سیلی زد و بر صورتم آب دهان انداخت
┄┅━𖣐▪️﴾﷽﴿▪️𖣐━┅┄
🔻 شیخ طوسی رحمه الله بسندش از ابوعبدالله باقطانی روایت کرده که او گفت: عبید الله بن یحیی بن خاقان مرا بعنوان کاتب «هارون معرّی» که یکی از سران سپاه سلطان بود منصوب کرد. بدن او بسیار سفید بود حتی دستها و پاهایش، اما صورتش سیاه بود آن هم بسیار سیاه که گویا قیر بود، و در صورتش جراحتی داشت که از آن مادهای چرکین و بدبوی ترشح میکرد. پس از مدتی که با من انس گرفت از سیاهی چهرهاش پرسیدم و او از پاسخ به من سر باز زد. بعدها او به بیماری مبتلا شد که در همان بیماری از دنیا رفت. پس در کنارش نشستم و از آن امر از او پرسیدم. پس مشاهده کردم که گویا مایل است رازش نهفته بماند. پس به او ضمانت دادم که رازش را پوشیده بدارم. سپس بمن این چنین گفت که : #متوکل من و "ابراهیم دیزج" را برای شکافتن قبر حسین (علیه السّلام) و آب گشودن بروی آن مأمور نمود. هنگامی که تصمیم به خروج و حرکت به آن ناحیه را نمودم رسول خدا صلّی اللّه علیه وآله را در خواب مشاهده کردم که فرمودند: «با ابراهیم دیزج خارج مشو و آنچه درباره قبر حسین بشما دستور داده شده انجام مده.» هنگامی که صبح کردیم گروهی نزد من آمدند و مرا به حرکت ترغیب و تشویق نمودند پس با آنان حرکت کردم تا به کربلا رسیدیم. و آنچه را متوکل بما فرمان داده بود انجام دادیم. پس پیامبر را در خواب دیدم که فرمودند: «آیا بتو فرمان ندادم که با آنان خارج مشو و کردارشان را انجام مده؟! ولی قبول نکردی و آنچه انجام دادند، انجام دادی!»←آنگاه ایشان در خواب سیلی محکمی بر من نواخت و در صورتم آب دهان افکند، سپس چهرهام همانگونه که میبینی سیاه گشت و بدنم بحالت اولش باقی ماند.
🔻شیخ طوسی روایت کرده از فضل بن محمد بن عبدالحميد که : بر ابراهيم ديزج (یهودی) داخل شدم - و من همسايهاش بودم و در بيمارى كه به مرگش انجاميد از او عيادت مىكردم- پس او را در بدحالى يافتم. او بيهوش بود و پزشك بر بالينش بود. از حالش پرسيدم و ميان من و او همنشينى و انسى بود كه موجب مىشد بمن اطمينان كند و با من راحت باشد. پس حالش را از من پنهان ساخت و به من درباره پزشك اشارهاى كرد. پس پزشك اشاره او را فهميد و از حالش چيزى بدست نياورد و ندانست كه چه دوايى بنويسد تا او استفاده نمايد. پس برخاست و خارج شد و اتاق خالى گشت. سپس از حال او پرسيدم. او گفت: بخدا سوگند تو را آگاه مىنمايم و از خدا طلب بخشش مىنمايم. همانا متوكل بمن فرمان داد كه بسوى نينوا بجانب قبر حسين عليه السّلام خارج بشويم و آن را شخم زده و آثار قبر او را محو و نابود گردانیم. هنگام عصر به آن ناحيه رسيديم و همراه ما كارگران و بنّاهايى بودند كه با خود بيل و كلنگ داشتند. به نزد غلامان و يارانم آمدم تا كارگران را به ويرانى قبر و شخم زمين بگمارم، و خود را از خستگى سفر بر زمين انداختم تا بخوابم و مرا خواب در ربوده بود، كه ناگهان سر و صدايى شديد و بلند به گوش رسيد و غلامان مرا بيدار كردند. هراسان برخاستم و به غلامان گفتم: شما را چه شده است؟ گفتند: شگفتترين امر است. گفتم: آن چيست؟!!
گفتند: در محلّ قبر، گروهى ميان ما و قبر مانع شدهاند و بطرف ما تیر پرتاب مىكنند! برخاستم تا حقيقت آن امر را روشن نمايم كه آن را همانگونه كه وصف كردند يافتم و آن حادثه در اولين شب از شبهاى بيض [يعنى سيزدهم ماه] بود. سپس گفتم: شما نيز بسويشان تيراندازى كنيد. اينان تيراندازى كردند و تيرهايمان بسويمان بازگشت. پس هيچ تيرى از آنها جز بر كسى كه آن را پرتاب كرده بود فرود نيامد و او را كُشت! از اين امر هراسان و ترسان شدم و تبولرز مرا فرا گرفت. همان وقت از جانب قبر بازگشتم و خود را آماده ساختم كه متوكل مرا به قتل برساند، زیرا درباره قبر حسين (عليه السّلام) تمام آنچه را بمن گفته بود به انجام نرساند. راوی گويد به او گفتم: از آنچه از متوكل برحذرى كفايت شدى، چون متوكل اوايل ديشب كشته شد، و منتصر قاتلان او را در كشتنش يارى نمود. سپس بمن گفت: خبر قتل متوکل را شنيدهام ولى به بدنم چيزى رسيده است كه با آن اميدى به زنده ماندن ندارم. راوی گوید: اين امر در اول روز بود و ديزج روز را به شب نرسانده از دنيا رفت.
👈🏻 سپس شیخ طوسی از ابن خُشَیش و او از ابوالمفضل روایت کرده: منتصر شنيد كه پدرش متوکل، به حضرت زهرا عليها السّلام ناسزا مىگويد‼️سپس از شخصی در این باره پرسيد. او گفت: كشتن او واجب است، جز آنكه هركس پدرش را به قتل رساند عمر طولانى نخواهد داشت. منتصر گفت: پروايى ندارم چنانچه با كشتن او از خدا فرمانبردارى نمايم و عمرم طولانى نگردد. پس او را به قتل رساند و پس از او هفت ماه بیشتر زندگى نكرد.
📘 أمالی دارالثقافه، ص ۳۲۶ - ٣٢٧
(متن عربی )
#حسن_عاقبت_و_سوء_عاقبت
@borrhan
⚫️ عاقبت "ابراهيم دیزج و هارون معزي" ماموران متوكل برای تخریب قبر مطهر سيدالشهداء علیهالسلام
💡پیامبر بمن سیلی زد و بر صورتم آب دهان انداخت
┄┅━𖣐▪️﴾﷽﴿▪️𖣐━┅┄
🔻 شیخ طوسی رحمه الله بسندش از ابوعبدالله باقطانی روایت کرده که او گفت: عبید الله بن یحیی بن خاقان مرا بعنوان کاتب «هارون معرّی» که یکی از سران سپاه سلطان بود منصوب کرد. بدن او بسیار سفید بود حتی دستها و پاهایش، اما صورتش سیاه بود آن هم بسیار سیاه که گویا قیر بود، و در صورتش جراحتی داشت که از آن مادهای چرکین و بدبوی ترشح میکرد. پس از مدتی که با من انس گرفت از سیاهی چهرهاش پرسیدم و او از پاسخ به من سر باز زد. بعدها او به بیماری مبتلا شد که در همان بیماری از دنیا رفت. پس در کنارش نشستم و از آن امر از او پرسیدم. پس مشاهده کردم که گویا مایل است رازش نهفته بماند. پس به او ضمانت دادم که رازش را پوشیده بدارم. سپس بمن این چنین گفت که : #متوکل من و "ابراهیم دیزج" را برای شکافتن قبر حسین (علیه السّلام) و آب گشودن بروی آن مأمور نمود. هنگامی که تصمیم به خروج و حرکت به آن ناحیه را نمودم رسول خدا صلّی اللّه علیه وآله را در خواب مشاهده کردم که فرمودند: «با ابراهیم دیزج خارج مشو و آنچه درباره قبر حسین بشما دستور داده شده انجام مده.» هنگامی که صبح کردیم گروهی نزد من آمدند و مرا به حرکت ترغیب و تشویق نمودند پس با آنان حرکت کردم تا به کربلا رسیدیم. و آنچه را متوکل بما فرمان داده بود انجام دادیم. پس پیامبر را در خواب دیدم که فرمودند: «آیا بتو فرمان ندادم که با آنان خارج مشو و کردارشان را انجام مده؟! ولی قبول نکردی و آنچه انجام دادند، انجام دادی!»←آنگاه ایشان در خواب سیلی محکمی بر من نواخت و در صورتم آب دهان افکند، سپس چهرهام همانگونه که میبینی سیاه گشت و بدنم بحالت اولش باقی ماند.
🔻شیخ طوسی روایت کرده از فضل بن محمد بن عبدالحميد که : بر ابراهيم ديزج (یهودی) داخل شدم - و من همسايهاش بودم و در بيمارى كه به مرگش انجاميد از او عيادت مىكردم- پس او را در بدحالى يافتم. او بيهوش بود و پزشك بر بالينش بود. از حالش پرسيدم و ميان من و او همنشينى و انسى بود كه موجب مىشد بمن اطمينان كند و با من راحت باشد. پس حالش را از من پنهان ساخت و به من درباره پزشك اشارهاى كرد. پس پزشك اشاره او را فهميد و از حالش چيزى بدست نياورد و ندانست كه چه دوايى بنويسد تا او استفاده نمايد. پس برخاست و خارج شد و اتاق خالى گشت. سپس از حال او پرسيدم. او گفت: بخدا سوگند تو را آگاه مىنمايم و از خدا طلب بخشش مىنمايم. همانا متوكل بمن فرمان داد كه بسوى نينوا بجانب قبر حسين عليه السّلام خارج بشويم و آن را شخم زده و آثار قبر او را محو و نابود گردانیم. هنگام عصر به آن ناحيه رسيديم و همراه ما كارگران و بنّاهايى بودند كه با خود بيل و كلنگ داشتند. به نزد غلامان و يارانم آمدم تا كارگران را به ويرانى قبر و شخم زمين بگمارم، و خود را از خستگى سفر بر زمين انداختم تا بخوابم و مرا خواب در ربوده بود، كه ناگهان سر و صدايى شديد و بلند به گوش رسيد و غلامان مرا بيدار كردند. هراسان برخاستم و به غلامان گفتم: شما را چه شده است؟ گفتند: شگفتترين امر است. گفتم: آن چيست؟!!
گفتند: در محلّ قبر، گروهى ميان ما و قبر مانع شدهاند و بطرف ما تیر پرتاب مىكنند! برخاستم تا حقيقت آن امر را روشن نمايم كه آن را همانگونه كه وصف كردند يافتم و آن حادثه در اولين شب از شبهاى بيض [يعنى سيزدهم ماه] بود. سپس گفتم: شما نيز بسويشان تيراندازى كنيد. اينان تيراندازى كردند و تيرهايمان بسويمان بازگشت. پس هيچ تيرى از آنها جز بر كسى كه آن را پرتاب كرده بود فرود نيامد و او را كُشت! از اين امر هراسان و ترسان شدم و تبولرز مرا فرا گرفت. همان وقت از جانب قبر بازگشتم و خود را آماده ساختم كه متوكل مرا به قتل برساند، زیرا درباره قبر حسين (عليه السّلام) تمام آنچه را بمن گفته بود به انجام نرساند. راوی گويد به او گفتم: از آنچه از متوكل برحذرى كفايت شدى، چون متوكل اوايل ديشب كشته شد، و منتصر قاتلان او را در كشتنش يارى نمود. سپس بمن گفت: خبر قتل متوکل را شنيدهام ولى به بدنم چيزى رسيده است كه با آن اميدى به زنده ماندن ندارم. راوی گوید: اين امر در اول روز بود و ديزج روز را به شب نرسانده از دنيا رفت.
👈🏻 سپس شیخ طوسی از ابن خُشَیش و او از ابوالمفضل روایت کرده: منتصر شنيد كه پدرش متوکل، به حضرت زهرا عليها السّلام ناسزا مىگويد‼️سپس از شخصی در این باره پرسيد. او گفت: كشتن او واجب است، جز آنكه هركس پدرش را به قتل رساند عمر طولانى نخواهد داشت. منتصر گفت: پروايى ندارم چنانچه با كشتن او از خدا فرمانبردارى نمايم و عمرم طولانى نگردد. پس او را به قتل رساند و پس از او هفت ماه بیشتر زندگى نكرد.
📘 أمالی دارالثقافه، ص ۳۲۶ - ٣٢٧
(متن عربی )
#حسن_عاقبت_و_سوء_عاقبت
@borrhan
Telegram
attach 📎
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به مناسبت فرارسیدن تاسوعای حسینی فایل pdf دو کتاب تشنه تر از آب ، تألیف مهدی خدامیان آرانی و کتاب چهره درخشان قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس ، تألیف علی خلخالی در «کتابخانه برهان» بارگذاری شد↓↓↓
https://t.me/borrhanlibrary/7648
https://t.me/borrhanlibrary/7651
▪️آجركالله یابقیةالله
کتاب چهره درخشان قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس علیهالسلام شامل: ۲۴۰ کرامت از آن حضرت نسبت به: شیعیان، اهل سنت، مسیحیان، کلیمیان و زردشتیان.
#معجزات_الائمه
https://t.me/borrhanlibrary/7648
https://t.me/borrhanlibrary/7651
▪️آجركالله یابقیةالله
کتاب چهره درخشان قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس علیهالسلام شامل: ۲۴۰ کرامت از آن حضرت نسبت به: شیعیان، اهل سنت، مسیحیان، کلیمیان و زردشتیان.
#معجزات_الائمه
[ کانال برهان ]
#معجزات_الائمه ⚫️ عاقبت "ابراهيم دیزج و هارون معزي" ماموران متوكل برای تخریب قبر مطهر سيدالشهداء علیهالسلام 💡پیامبر بمن سیلی زد و بر صورتم آب دهان انداخت ┄┅━𖣐▪️﴾﷽﴿▪️𖣐━┅┄ 🔻 شیخ طوسی رحمه الله بسندش از ابوعبدالله باقطانی روایت کرده که او گفت: عبید الله…
⚫️ شکافتن قبر مطهر امام حسین علیه السلام توسط «ابراهیم دیزج» یهودی ای که #متوکل عباسی (لعنهماالله) او را برای نبش و تخریب قبر مطهر امام حسین علیه السلام مأمور کرد....
➖ شيخ طوسی رحمه الله بسندش روایت کرده که ابوعلی عمّاری گفت: ابراهیم دیزج برایم روایت نمود که متوکل (لعنه الله) مرا برای نبش قبر حسین (علیه السلام) مأمور کرد، و فقط با زیردستان مخصوص خود به آنجا آمدم و قبر حسین (علیه السّلام) را شکافتم حصیری نو یافتم که بدن حسین بن علی (علیهما السّلام) بر آن قرار داشت و بوی مشک از آن به مشام میرسید. پس حصیر را در حالی که بدن حسین (علیه السلام) بر آن قرار داشت بحال خود رها کردم و فرمان دادم که بر آن خاک بریزند، آنگاه آب بر آن گشودم و فرمان دادم که با گاو آن را شخم زنند و بر آن زراعت شود، ولی گاو آن قبر را زیر پا نگذاشت و هرگاه که به آن مکان میرسید باز میگشت! پس غلامان خود را بخدا و سوگندهای بزرگ قسم دادم که اگر یکی از آنها این امر را بازگو کند او را خواهم کُشت.
📗أمالی، ط_دارالثقافه، ص۴۸۶
+ عاقبت ابراهیم دیزج
#معجزات_الائمه
@borrhan
➖ شيخ طوسی رحمه الله بسندش روایت کرده که ابوعلی عمّاری گفت: ابراهیم دیزج برایم روایت نمود که متوکل (لعنه الله) مرا برای نبش قبر حسین (علیه السلام) مأمور کرد، و فقط با زیردستان مخصوص خود به آنجا آمدم و قبر حسین (علیه السّلام) را شکافتم حصیری نو یافتم که بدن حسین بن علی (علیهما السّلام) بر آن قرار داشت و بوی مشک از آن به مشام میرسید. پس حصیر را در حالی که بدن حسین (علیه السلام) بر آن قرار داشت بحال خود رها کردم و فرمان دادم که بر آن خاک بریزند، آنگاه آب بر آن گشودم و فرمان دادم که با گاو آن را شخم زنند و بر آن زراعت شود، ولی گاو آن قبر را زیر پا نگذاشت و هرگاه که به آن مکان میرسید باز میگشت! پس غلامان خود را بخدا و سوگندهای بزرگ قسم دادم که اگر یکی از آنها این امر را بازگو کند او را خواهم کُشت.
📗أمالی، ط_دارالثقافه، ص۴۸۶
+ عاقبت ابراهیم دیزج
#معجزات_الائمه
@borrhan
#شبهات_محرم (۱۶۳)
#معجزات_الائمه (۲۰۳)
#سخنان_مهدوی (۷۲)
⚫️ پرسش و پاسخی مهم از وکیل سومِ امام عصر عجل الله تعالی فرجه، درباره شهادت امام حسین علیه السلام، و تقوای ایشان در پاسخ گفتن
✅ نظر شخصی ندادم و آنچه گفتم از جانب امامم گفتم....
┄┅━𖣐▪️﴾﷽﴿▪️𖣐━┅┄
⭕️ شیخ صدوق رحمه الله از محمّد بن ابراهیم طالقانی نقل میکند که گفت:
من نزد جناب حسین بن روح اعلی الله مقامه بودم که شخصی برخاست و گفت: میخواهم از تو در مورد موضوعی سؤال بپرسم. گفتند: هرچه در نظر داری بپرس. گفت: بمن بگویید آیا امام حسین علیه السّلام ولیِ خدا بود یا نه؟ گفتند: بله، گفت: آیا قاتل امام حسین دشمن خدا بود یا نه؟ گفتند: بله، گفت: آیا جایز است که خداوند دشمن خود را بر دوست خویشتن مسلط نماید⁉️
گفتند: جوابی را که بتو میگویم درک کن، بدان که خدای عز و جل علناً با مردم سخن نمیگوید، بلکه پیامبرانی را از جنس و صنف بشر نظیر خودشان برای آنان فرستاد. اگر خداوند پیامبرانی را برای بشر میفرستاد که هم جنس و هم شکل آنان نبودند، مردم از ایشان دور میشدند و سخن آنان را قبول نمیکردند، اما هنگامی که پیامبرانی از جنس بشر برای ایشان آمدند و غذا خوردند و در بازارها راه رفتند، به پیامبران خود گفتند: شما هم مثل خود ما هستید، ما سخن شما را نمی پذیریم مگر این که معجزهای بکنید که ما از آوردن مانند آن عاجز هستیم. در این صورت ما متوجه میشویم که آوردن معجزه به شما اختصاص دارد و ما قادر به آن نیستیم. لذا خداوند عز و جل معجزاتی به انبیا علیهم السّلام عطا کرد که مردم از آوردن آنها عاجز بودند. یکی از انبیاء بعد از اینکه مردم را از عذاب خداوند بیم دادند، طوفان را از باب معجزه آوردند و کلیه افرادی که طغیان کردند و متمرد بودند غرق شدند. یکی از پیامبران را در آتش انداختند و آتش بر او از باب معجزه سرد و سلامت شد. یکی از پیامبران از سنگِ سخت شتر درآورد و در پستان آن شیر جاری نمود.، برای یکی از انبیاء دریا شکافته شد و از میان سنگ چشمه آب جاری گردید و عصای او که از چوب خشک بود تبدیل به اژدها گردید و سِحر و جادوی ساحران را باطل نمود. یکی از پیامبران شخص کور و مرضِ پیسی را شفا میداد و اموات را به اجازه خداوند زنده میکرد و به آنان از آنچه میخوردند و در خانههای خود ذخیره میکردند خبر میداد. یکی از پیغمبران شق القمر کرد و حیواناتی از قبیل شتر و گرگ و غیره با او سخن میگفتند. هنگامی که انبیا از این قبیل معجزات آوردند و امتهای ایشان از اظهار اینگونه معجزات عاجز شدند، خداوند بخاطر تقدیرات و لطف و حکمتی که نسبت به بندگان خود داشت، پیامبران را با این معجزاتی که داشتند، گاهی غالب و گاهی مغلوب، گاهی مسلط و قاهر و گاهی مقهور میساخت. اگر خداوند عز و جل انبیاء را در همه حال غالب و قاهر میگردانید و آنان را مبتلا و مورد آزمایش قرار نمیداد، مردم ایشان بجای خداوند میپرستیدند و از طرفی هم فضیلت و ارزش صبر بر بلا و محنت و امتحانات آنان شناخته نمیشد. لذا خداوند عز و جل حال پیامبران را از این لحاظ نظیر حالِ دیگران قرار داد تا در هنگام محنت و بلا صبور، و در هنگام عافیت و غلبه بر دشمنان سپاسگزار و در همه احوال فروتن باشند، متکبر و جبار نباشند، و از جهتی هم مردم بدانند که پیامبران خدایی دارند که او خالق و مدبر آنان است. سپس مردم خداوند را پرستش کرده و از پیامبران او اطاعت نمایند و بدین وسیله بر افرادی که سرکشی کرده و مدعی خدایی پیامبران میشوند یا نسبت به دستور انبیاء عناد و مخالفت و نافرمانی و انکار میکنند، اتمام حجت شود. و از جهتی هم، آن کسی که با دلیل و برهان هلاک شده، هلاک شود و آن شخصی که با دلیل و برهان زنده گردیده، زنده شود.
👈🏻 محمّد بن ابراهیم طالقانی میگوید: من فردای آن روز نزد جناب حسین بن روح برگشتم و با خود میگفتم: جوابهایی که دیروز ایشان بمن داد، از پیش خودش بود یا نه؟! وقتی نزد ایشان رفتم، ایشان پیش دستی کرده و بمن گفتند:
«لَأَنْ أَخِرَّ مِنَ السَّمَاءِ فَتَخْطَفَنِی الطَّیْرُ أَوْ تَهْوِی بِیَ الرِّیحُ فِی مَکانٍ سَحِیقٍ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أَقُولَ فِی دِینِ اللَّهِ تَعَالَی ذِکْرُهُ بِرَأْیِی وَ مِنْ عِنْدِ نَفْسِی بَلْ ذَلِکَ عَنِ الْأَصْلِ وَ مَسْمُوعٌ عَنِ الْحُجَّةِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ.»
💥اگر من از آسمان فرود آیم و پرندهای مرا برباید، یا باد مرا در مکان بسیار دوری پرتاب نماید، برایم بهتر است از اینکه مطلبی را از دین خداوند به رأی و از پیش خود بگویم. جوابهایی که من بتو دادم از اصل (یعنی حضرت حجت عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) شنیده شده است.
📚 علل الشرايع، صدوق رحمه الله، باب ١٧٧، حدیث ١ ➖ و کمال الدین، صدوق رحمه الله، نشر: دارالکتب الاسلامیه، ٢ _ ۵٠٧
➖➖➖➖➖
@borrhan
#معجزات_الائمه (۲۰۳)
#سخنان_مهدوی (۷۲)
⚫️ پرسش و پاسخی مهم از وکیل سومِ امام عصر عجل الله تعالی فرجه، درباره شهادت امام حسین علیه السلام، و تقوای ایشان در پاسخ گفتن
✅ نظر شخصی ندادم و آنچه گفتم از جانب امامم گفتم....
┄┅━𖣐▪️﴾﷽﴿▪️𖣐━┅┄
⭕️ شیخ صدوق رحمه الله از محمّد بن ابراهیم طالقانی نقل میکند که گفت:
من نزد جناب حسین بن روح اعلی الله مقامه بودم که شخصی برخاست و گفت: میخواهم از تو در مورد موضوعی سؤال بپرسم. گفتند: هرچه در نظر داری بپرس. گفت: بمن بگویید آیا امام حسین علیه السّلام ولیِ خدا بود یا نه؟ گفتند: بله، گفت: آیا قاتل امام حسین دشمن خدا بود یا نه؟ گفتند: بله، گفت: آیا جایز است که خداوند دشمن خود را بر دوست خویشتن مسلط نماید⁉️
گفتند: جوابی را که بتو میگویم درک کن، بدان که خدای عز و جل علناً با مردم سخن نمیگوید، بلکه پیامبرانی را از جنس و صنف بشر نظیر خودشان برای آنان فرستاد. اگر خداوند پیامبرانی را برای بشر میفرستاد که هم جنس و هم شکل آنان نبودند، مردم از ایشان دور میشدند و سخن آنان را قبول نمیکردند، اما هنگامی که پیامبرانی از جنس بشر برای ایشان آمدند و غذا خوردند و در بازارها راه رفتند، به پیامبران خود گفتند: شما هم مثل خود ما هستید، ما سخن شما را نمی پذیریم مگر این که معجزهای بکنید که ما از آوردن مانند آن عاجز هستیم. در این صورت ما متوجه میشویم که آوردن معجزه به شما اختصاص دارد و ما قادر به آن نیستیم. لذا خداوند عز و جل معجزاتی به انبیا علیهم السّلام عطا کرد که مردم از آوردن آنها عاجز بودند. یکی از انبیاء بعد از اینکه مردم را از عذاب خداوند بیم دادند، طوفان را از باب معجزه آوردند و کلیه افرادی که طغیان کردند و متمرد بودند غرق شدند. یکی از پیامبران را در آتش انداختند و آتش بر او از باب معجزه سرد و سلامت شد. یکی از پیامبران از سنگِ سخت شتر درآورد و در پستان آن شیر جاری نمود.، برای یکی از انبیاء دریا شکافته شد و از میان سنگ چشمه آب جاری گردید و عصای او که از چوب خشک بود تبدیل به اژدها گردید و سِحر و جادوی ساحران را باطل نمود. یکی از پیامبران شخص کور و مرضِ پیسی را شفا میداد و اموات را به اجازه خداوند زنده میکرد و به آنان از آنچه میخوردند و در خانههای خود ذخیره میکردند خبر میداد. یکی از پیغمبران شق القمر کرد و حیواناتی از قبیل شتر و گرگ و غیره با او سخن میگفتند. هنگامی که انبیا از این قبیل معجزات آوردند و امتهای ایشان از اظهار اینگونه معجزات عاجز شدند، خداوند بخاطر تقدیرات و لطف و حکمتی که نسبت به بندگان خود داشت، پیامبران را با این معجزاتی که داشتند، گاهی غالب و گاهی مغلوب، گاهی مسلط و قاهر و گاهی مقهور میساخت. اگر خداوند عز و جل انبیاء را در همه حال غالب و قاهر میگردانید و آنان را مبتلا و مورد آزمایش قرار نمیداد، مردم ایشان بجای خداوند میپرستیدند و از طرفی هم فضیلت و ارزش صبر بر بلا و محنت و امتحانات آنان شناخته نمیشد. لذا خداوند عز و جل حال پیامبران را از این لحاظ نظیر حالِ دیگران قرار داد تا در هنگام محنت و بلا صبور، و در هنگام عافیت و غلبه بر دشمنان سپاسگزار و در همه احوال فروتن باشند، متکبر و جبار نباشند، و از جهتی هم مردم بدانند که پیامبران خدایی دارند که او خالق و مدبر آنان است. سپس مردم خداوند را پرستش کرده و از پیامبران او اطاعت نمایند و بدین وسیله بر افرادی که سرکشی کرده و مدعی خدایی پیامبران میشوند یا نسبت به دستور انبیاء عناد و مخالفت و نافرمانی و انکار میکنند، اتمام حجت شود. و از جهتی هم، آن کسی که با دلیل و برهان هلاک شده، هلاک شود و آن شخصی که با دلیل و برهان زنده گردیده، زنده شود.
👈🏻 محمّد بن ابراهیم طالقانی میگوید: من فردای آن روز نزد جناب حسین بن روح برگشتم و با خود میگفتم: جوابهایی که دیروز ایشان بمن داد، از پیش خودش بود یا نه؟! وقتی نزد ایشان رفتم، ایشان پیش دستی کرده و بمن گفتند:
«لَأَنْ أَخِرَّ مِنَ السَّمَاءِ فَتَخْطَفَنِی الطَّیْرُ أَوْ تَهْوِی بِیَ الرِّیحُ فِی مَکانٍ سَحِیقٍ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أَقُولَ فِی دِینِ اللَّهِ تَعَالَی ذِکْرُهُ بِرَأْیِی وَ مِنْ عِنْدِ نَفْسِی بَلْ ذَلِکَ عَنِ الْأَصْلِ وَ مَسْمُوعٌ عَنِ الْحُجَّةِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ.»
💥اگر من از آسمان فرود آیم و پرندهای مرا برباید، یا باد مرا در مکان بسیار دوری پرتاب نماید، برایم بهتر است از اینکه مطلبی را از دین خداوند به رأی و از پیش خود بگویم. جوابهایی که من بتو دادم از اصل (یعنی حضرت حجت عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) شنیده شده است.
📚 علل الشرايع، صدوق رحمه الله، باب ١٧٧، حدیث ١ ➖ و کمال الدین، صدوق رحمه الله، نشر: دارالکتب الاسلامیه، ٢ _ ۵٠٧
➖➖➖➖➖
@borrhan
Telegram
attach 📎
[ کانال برهان ]
<unknown> – این قافله آسمانی 18
این قافله آسمانی 19
<unknown>
این قافله آسمانی 19
🔸روایت تاریخ واقعه کربلا به زبان ساده
#این_قافله_آسمانی
←ملاقات جناب ام سلمه رض با سیدالشهداء علیهالسلام در هنگام خروج آن حضرت از مدینه و خبر از پیشگویی رسول خدا صلیالله علیه و آله و اعجاز سیدالشهداء در نشان دادن #تربت خویش
🔻مخاطب اصلی این مجموعه نوجوانان هستند ، مقید باشید این فایلها را به آنان برسانید!
#پیشگویی (۳۳۴)
#امهات_المومنین (۱۵)
#معجزات_الائمه (۲۰۴)
#حرکت_حسینی (۶۱)
#دین_زیباست
@borrhan
🔸روایت تاریخ واقعه کربلا به زبان ساده
#این_قافله_آسمانی
←ملاقات جناب ام سلمه رض با سیدالشهداء علیهالسلام در هنگام خروج آن حضرت از مدینه و خبر از پیشگویی رسول خدا صلیالله علیه و آله و اعجاز سیدالشهداء در نشان دادن #تربت خویش
🔻مخاطب اصلی این مجموعه نوجوانان هستند ، مقید باشید این فایلها را به آنان برسانید!
#پیشگویی (۳۳۴)
#امهات_المومنین (۱۵)
#معجزات_الائمه (۲۰۴)
#حرکت_حسینی (۶۱)
#دین_زیباست
@borrhan
#معجزات_الائمه (۲۰۵)
#علمای_صالح (۹۸) #توسل
✅ شفای حنجرهٔ ميرزا علی محدثزاده
✅ اعجاز اشک بر مصیبت دختر دردانه سیدالشهداء علیهالسلام
┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄
🔸مرحوم حاج میرزاعلی محدث زاده فرزند محدث، حاج شیخ عباس قمی كه از وعاظ وخطبای مشهور تهران بود، میفرمود:
زمانی من به بيماری و ناراحتی حنجره و گرفتگی صدا مبتلا شده بودم، تاجايي كه منبر رفتن وسخنراني كردن برايم ممكن نبود. مسلما هرمريضي درچنين موقعيتی به فكر معالجه ميافتد. من نيز با درنظر گرفتن طبيبي متخصص و باتجربه، باو مراجعه كردم و پس از معاينه معلوم شد كه بيماري آنقدر شديد است كه بعضی از تارهاي صوتی از كار افتاده و فلج شده است واگر لاعلاج نباشد لااقل صعب العلاج است.
➖ طبيب معالج در ضمن نوشتن نسخه، دستور استراحت دادند كه تاچند ماه ازمنبررفتن خودداري كنم و حتی با كسی حرف نزم و اگر چيزی بخواهم و يا مطلبی را از زن و بچهام انتظار داشته باشم، آنها را بنويسم. تا درنتيجهٔ استراحت مداوم و استعمال دارو، شايد سلامتی از دست رفته مجددا به من برگردد.
➖ البته صبر درمقابل چنين بيماري وحرف نزدن با مردم حتي با زن و بچه، خيلی سخت و طاقت فرساست، زيرا انسان از همه بيشتر احتياج بگفت وشنود دارد، چطور میشود تاچندماه هيچ نگويم و حرفي نزنم و پيوسته در استراحت باشم؟ درحالي كه معلوم نيست نتيجه آن چه باشد!
بر همه روشن است كه با پيش آمد چنين بيماری خطرناکی چه حال اضطراری به بيمار دست میدهد.
اين اضطرار و ناراحتي شديد، آدمی را به ياد يك قدرت فوق العاده مياندازد. اين حالت پريشانی باعث ميشود كه اميد انسان، ازتمام چارههای بشری قطع شود و به ياد مقربان درگاه الهي افتد تا به وسيلهٔ آنها بدرگاه خداوند متعال، عرض حاجت كند واز دريای بیپايان لطف خداوند بهرهای بگيرد.
➖من هم باچنين پيشامدی، جز توسل بذيل عنايت حضرت ابيعبدالله الحسين عليهالسلام چارهاي نداشتم.
روزی بعد از نماز ظهر و عصر حال توسل بدست آمد و خيلی اشك ريختم و حضرت سيد الشهداء را مخاطب قرار دادم وگفتم: يابن رسول الله، صبر درمقابل چنين بيماری براي من طاقت فرسا است! علاوه برآن، من اهل منبر هستم و مردم از من انتظار دارند من از اول عمر تا بحال علي الدوام منبر ميرفتم و از نوكران شما اهلبيت هستم. ولی حالا چه شده است كه يكباره بايد ازاين پست حساس، براثر بيماي بركنار باشم؟
به علاوه ماه مبارك #رمضان نيز نزديك است دعوتها را چه كنم؟ آقا عنايتی بفرما، تاخدا شفايم دهد!
➖بهدنبال اين توسل، طبق معمول هر روز، خوابيدم. درعالم خواب خودم را دراطاق بزرگي كه نيمي از اطاق منور و روشن بود وقسمت ديگر اطاق، كمی تاريك بود؛ ديدم.
←درآن قسمتی كه روشن بود، اباعبدالله الحسين عليهالسلام را ديدم كه نشستهاند.
خيلی خوشحال و خوشوقت شدم و همان توسلی را كه درحال بيداري داشتم، درحال رؤيا نيز پيدا كردم وبه ايشان عرض حاجت نمودم! مخصوصا اصرار داشتم كه ماه مبارك نزديك است و در مساجد متعددی دعوت شدهام، ولی با اين حنجرهٔ از کار افتاده چطور میتوانم منبر روم و سخنرانی نمايم؟
وحال آنكه دكتر مرا منع كرده است كه حتی با بچههای خودم نيز حرفی نزنم!
چون خيلي الحاح وتضرع وزاری داشتم، حضرت عليه السلام اشاره به من كردند و فرمودند:
💠 به آن آقاسيد كه دم در نشسته، بگو چندجمله ازمصيبت دخترم بخواند و شما كمی اشك بريزيد، انشاءالله تعالي خوب ميشوي!
➖من به دراطاق نگاه كردم، ديدم شوهرخواهرم «آقامصطفی طباطبائي قمی» كه از علماء وخطباء واز ائمه جماعت تهران است، نشسته است. فرمان امام حسين عليهالسلام را به او رساندم، ولی ايشان میخواست از ذكر مصيبت خودداری كند! حضرت سيدالشهداء عليهالسلام فرمودند:
💠 «بخوان روضهٔ دخترم را».
ايشان مشغول ذكر مصيبت حضرت رقيه عليهاالسلام شد ومن هم گريه میكردم و اشك میريختم.
اما متأسفانه بچهها مرا از خواب بيداركردند ومن با ناراحتي از خواب بيدار شدم و متأسف ومتأثر بودم كه چرا از آن مجلس پرفيض محروم ماندم؟ ولي دوباره ديدن آن منظره عالی امكان نداشت!
➖همان روز يا روزبعد، به همان پزشك متخصص مراجعه نمودم. خوشبختانه پس ازمعالجه، معلوم شد كه اصلا اثری از ناراحتی و بيماری قبلي نيست! پزشك كه در تعجب بود ازمن پرسيد: شما چه خورديد كه به اين زودی و سرعت نتيجه گرفتيد؟
من چگونگی توسل وخواب خودم را بيان كردم. دكتر قلم در دست داشت و سرپا ايستاده بود، ولی بعد از شنيدن داستان توسلم، بياختيار قلم از دستش برزمين افتاد وبا يك حالت معنوی كه بر اثر شنيدن نام مولی الكونين امام حسين عليهالسلام به او دست داده بود؛ پشت ميز طبابت نشست وقطره قطرهٔ اشك بر رخسارش ريخت. او گريه كرد و سپس گفت:
آقا، اين ناراحتی شما جز توسل و عنايات و امداد غيبی، چاره وعلاج ديگری نداشت.
۱. کرامات الحسينيه ۸۸/۲
۲. توسلات ۱۶۸
۳. ستاره درخشان شام ۲۶۱ - السیدة الرقية ۱۸۳ (ر.ک:تصویر الحاقی)
#رقیه
@borrhan
#علمای_صالح (۹۸) #توسل
✅ شفای حنجرهٔ ميرزا علی محدثزاده
✅ اعجاز اشک بر مصیبت دختر دردانه سیدالشهداء علیهالسلام
┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄
🔸مرحوم حاج میرزاعلی محدث زاده فرزند محدث، حاج شیخ عباس قمی كه از وعاظ وخطبای مشهور تهران بود، میفرمود:
زمانی من به بيماری و ناراحتی حنجره و گرفتگی صدا مبتلا شده بودم، تاجايي كه منبر رفتن وسخنراني كردن برايم ممكن نبود. مسلما هرمريضي درچنين موقعيتی به فكر معالجه ميافتد. من نيز با درنظر گرفتن طبيبي متخصص و باتجربه، باو مراجعه كردم و پس از معاينه معلوم شد كه بيماري آنقدر شديد است كه بعضی از تارهاي صوتی از كار افتاده و فلج شده است واگر لاعلاج نباشد لااقل صعب العلاج است.
➖ طبيب معالج در ضمن نوشتن نسخه، دستور استراحت دادند كه تاچند ماه ازمنبررفتن خودداري كنم و حتی با كسی حرف نزم و اگر چيزی بخواهم و يا مطلبی را از زن و بچهام انتظار داشته باشم، آنها را بنويسم. تا درنتيجهٔ استراحت مداوم و استعمال دارو، شايد سلامتی از دست رفته مجددا به من برگردد.
➖ البته صبر درمقابل چنين بيماري وحرف نزدن با مردم حتي با زن و بچه، خيلی سخت و طاقت فرساست، زيرا انسان از همه بيشتر احتياج بگفت وشنود دارد، چطور میشود تاچندماه هيچ نگويم و حرفي نزنم و پيوسته در استراحت باشم؟ درحالي كه معلوم نيست نتيجه آن چه باشد!
بر همه روشن است كه با پيش آمد چنين بيماری خطرناکی چه حال اضطراری به بيمار دست میدهد.
اين اضطرار و ناراحتي شديد، آدمی را به ياد يك قدرت فوق العاده مياندازد. اين حالت پريشانی باعث ميشود كه اميد انسان، ازتمام چارههای بشری قطع شود و به ياد مقربان درگاه الهي افتد تا به وسيلهٔ آنها بدرگاه خداوند متعال، عرض حاجت كند واز دريای بیپايان لطف خداوند بهرهای بگيرد.
➖من هم باچنين پيشامدی، جز توسل بذيل عنايت حضرت ابيعبدالله الحسين عليهالسلام چارهاي نداشتم.
روزی بعد از نماز ظهر و عصر حال توسل بدست آمد و خيلی اشك ريختم و حضرت سيد الشهداء را مخاطب قرار دادم وگفتم: يابن رسول الله، صبر درمقابل چنين بيماری براي من طاقت فرسا است! علاوه برآن، من اهل منبر هستم و مردم از من انتظار دارند من از اول عمر تا بحال علي الدوام منبر ميرفتم و از نوكران شما اهلبيت هستم. ولی حالا چه شده است كه يكباره بايد ازاين پست حساس، براثر بيماي بركنار باشم؟
به علاوه ماه مبارك #رمضان نيز نزديك است دعوتها را چه كنم؟ آقا عنايتی بفرما، تاخدا شفايم دهد!
➖بهدنبال اين توسل، طبق معمول هر روز، خوابيدم. درعالم خواب خودم را دراطاق بزرگي كه نيمي از اطاق منور و روشن بود وقسمت ديگر اطاق، كمی تاريك بود؛ ديدم.
←درآن قسمتی كه روشن بود، اباعبدالله الحسين عليهالسلام را ديدم كه نشستهاند.
خيلی خوشحال و خوشوقت شدم و همان توسلی را كه درحال بيداري داشتم، درحال رؤيا نيز پيدا كردم وبه ايشان عرض حاجت نمودم! مخصوصا اصرار داشتم كه ماه مبارك نزديك است و در مساجد متعددی دعوت شدهام، ولی با اين حنجرهٔ از کار افتاده چطور میتوانم منبر روم و سخنرانی نمايم؟
وحال آنكه دكتر مرا منع كرده است كه حتی با بچههای خودم نيز حرفی نزنم!
چون خيلي الحاح وتضرع وزاری داشتم، حضرت عليه السلام اشاره به من كردند و فرمودند:
💠 به آن آقاسيد كه دم در نشسته، بگو چندجمله ازمصيبت دخترم بخواند و شما كمی اشك بريزيد، انشاءالله تعالي خوب ميشوي!
➖من به دراطاق نگاه كردم، ديدم شوهرخواهرم «آقامصطفی طباطبائي قمی» كه از علماء وخطباء واز ائمه جماعت تهران است، نشسته است. فرمان امام حسين عليهالسلام را به او رساندم، ولی ايشان میخواست از ذكر مصيبت خودداری كند! حضرت سيدالشهداء عليهالسلام فرمودند:
💠 «بخوان روضهٔ دخترم را».
ايشان مشغول ذكر مصيبت حضرت رقيه عليهاالسلام شد ومن هم گريه میكردم و اشك میريختم.
اما متأسفانه بچهها مرا از خواب بيداركردند ومن با ناراحتي از خواب بيدار شدم و متأسف ومتأثر بودم كه چرا از آن مجلس پرفيض محروم ماندم؟ ولي دوباره ديدن آن منظره عالی امكان نداشت!
➖همان روز يا روزبعد، به همان پزشك متخصص مراجعه نمودم. خوشبختانه پس ازمعالجه، معلوم شد كه اصلا اثری از ناراحتی و بيماری قبلي نيست! پزشك كه در تعجب بود ازمن پرسيد: شما چه خورديد كه به اين زودی و سرعت نتيجه گرفتيد؟
من چگونگی توسل وخواب خودم را بيان كردم. دكتر قلم در دست داشت و سرپا ايستاده بود، ولی بعد از شنيدن داستان توسلم، بياختيار قلم از دستش برزمين افتاد وبا يك حالت معنوی كه بر اثر شنيدن نام مولی الكونين امام حسين عليهالسلام به او دست داده بود؛ پشت ميز طبابت نشست وقطره قطرهٔ اشك بر رخسارش ريخت. او گريه كرد و سپس گفت:
آقا، اين ناراحتی شما جز توسل و عنايات و امداد غيبی، چاره وعلاج ديگری نداشت.
۱. کرامات الحسينيه ۸۸/۲
۲. توسلات ۱۶۸
۳. ستاره درخشان شام ۲۶۱ - السیدة الرقية ۱۸۳ (ر.ک:تصویر الحاقی)
#رقیه
@borrhan
Telegram
attach 📎
#زیارت_قبور (۴۱)
#معجزات_الائمه (۲۰۶)
#حسن_عاقبت_و_سوء_عاقبت (۲۳)
#بقیع #عاشورا_هراسی
✅ حکایتِ انسانهایی که از گاو پستترند، مدام در تاریخ تکرار میشود!
┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄
«.. فَأَخَذْتُ الْعَصَا بِيَدِي، فَمَا زِلْتُ أَضْرِبُهَا حَتَّى تَكَسَّرَتِ الْعَصَا فِي يَدِي، فَوَ اللَّهِ مَا جَازَتْ عَلَى قَبْرِهِ وَ لَا تَخَطَّتْهُ.»
✍🏻 شیخ طوسی رحمه الله بسندش از "عمر بن فرج" نقل میکند که او گفت: متوکّل (لعنه الله) مرا برای ویران نمودن قبر حسین (علیه السّلام) فرستاد، پس به آن ناحیه آمدم و دستور دادم که گاوها را بر قبرها عبور دهند و آنجا را شخم بزنند. گاوها بر روی تمامی قبرها حرکت کردند ولی به قبر حسین (علیه السّلام) که رسیدند از حرکت بازایستادند! پس عصا بدست گرفته و آنقدر آنها را زدم که عصا در دست من شکست، اما بخدا سوگند از قبر حسین (علیه السّلام) عبور نکرده و گامی بسوی آن برنداشتند.
📗 أمالی، ط_دارالثقافه، ص ٣٢٥
(تصویر الحاقی)
✍ پینوشت: «عمر بن فرج» یک ناصبی افراطی بود که جنایات زیادی علیه شیعیان از او ثبت شده است. بعنوان نمونه: در دورهای هارون عباسی لعنه الله او را برای مصادره اموال منزل امام کاظم علیه السلام مأمور کرد و او جسارت را در این زمینه از حد گذراند. سپس او والى مدینه و مكه شد و دستور داد تمام مردم از معامله و رفت و آمد و حتى گفتوگو با علویون خوددارى كنند. فشار بر شیعیان و مصادره اموال آنان توسط «عمر بن فرج» تا جایى پیش رفت كه تمام لباسهای زنان خاندان رسالت کهنه و پاره شده بود، و یک لباس درست نداشتند که #نماز در آن بخوانند، فقط یک پیراهن کهنه برای ایشان باقی مانده بود که هرگاه میخواستند نماز بخوانند یک یک آن پیراهن را به نوبت میپوشیدند و نماز میخواندند، و پس از نماز از تن بیرون میکردند و دیگری میپوشید ...❗️(حتى كان القميص يكون بين جماعة من العلويات يصلين فيه واحدة بعد واحدة ثم يرقعنه و يجلسن على مغازلهن عواري حواسر _ مقاتل الطالبيین، ط: قم، ص ٣٩٦)
لذا امام هادی علیه السلام بعد از شنیدن خبر مرگ «عمر بن فرج» بسیار شکرگزاری کرده و خوشحال شدند، و یادآور شدند که این ملعون روزی که امام جواد علیه السلام او را نصیحت کرد که دست از دشمنی با اهل بیت پیامبر (علیهم السلام) بردارد، در جواب با گستاخی و جسارت به امام گفت: "أظنّك سَكران" یعنى (العیاذ بالله) یقین دارم كه تو مستى‼️ امام جواد علیه السلام با شنیدن این یاوه، سر به آسمان بلند كردند و فرمودند:
«اَللَّهُمَّ إِنْ كُنْتَ تَعْلَمُ أَنِّي أَمْسَيْتُ لَكَ صَائِماً فَأَذِقْهُ طَعْمَ اَلْحَرْبِ وَ ذُلَّ اَلْأَمْرِ» يعنی خدایا، اگر تو خبر دارى كه روزم را به عصر رساندم در حالى كه روزه دار بودم، طعم آهن داغ و ذلّت اسیرى و #زندان را به وى بچشان. _ الکافی، ط_الاسلامیه، ج ١ ص ٤٩٦
←که نفرین امام در حق او به اجابت رسید و #متوکل آن ملعون را به بدترین شکل به درک واصل کرد؛ اللهم العنهما و عذِّبهما عذابا یستغیث منه اهل النار.
🔹اما برادر او "محمد بن فرج" از شیعیان بود و در کتب رجالى توثیق شده و او را از اصحاب امام رضا، امام جواد و امام هادى علیهم السلام شمردهاند.
----------------
🔗هتاکی عمر بن فرج خبیث به جوادالائمه علیه السلام و پاسخ کوبنده امام به او (اینجا)
🔗ابراهیم دیزج یهودی و تخریب قبر امام حسین علیهالسلام و عاقبت شوم او و هارون معزی (اینجا) و (اینجا)
➖➖➖➖
@borrhan
#معجزات_الائمه (۲۰۶)
#حسن_عاقبت_و_سوء_عاقبت (۲۳)
#بقیع #عاشورا_هراسی
✅ حکایتِ انسانهایی که از گاو پستترند، مدام در تاریخ تکرار میشود!
┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄
«.. فَأَخَذْتُ الْعَصَا بِيَدِي، فَمَا زِلْتُ أَضْرِبُهَا حَتَّى تَكَسَّرَتِ الْعَصَا فِي يَدِي، فَوَ اللَّهِ مَا جَازَتْ عَلَى قَبْرِهِ وَ لَا تَخَطَّتْهُ.»
✍🏻 شیخ طوسی رحمه الله بسندش از "عمر بن فرج" نقل میکند که او گفت: متوکّل (لعنه الله) مرا برای ویران نمودن قبر حسین (علیه السّلام) فرستاد، پس به آن ناحیه آمدم و دستور دادم که گاوها را بر قبرها عبور دهند و آنجا را شخم بزنند. گاوها بر روی تمامی قبرها حرکت کردند ولی به قبر حسین (علیه السّلام) که رسیدند از حرکت بازایستادند! پس عصا بدست گرفته و آنقدر آنها را زدم که عصا در دست من شکست، اما بخدا سوگند از قبر حسین (علیه السّلام) عبور نکرده و گامی بسوی آن برنداشتند.
📗 أمالی، ط_دارالثقافه، ص ٣٢٥
(تصویر الحاقی)
✍ پینوشت: «عمر بن فرج» یک ناصبی افراطی بود که جنایات زیادی علیه شیعیان از او ثبت شده است. بعنوان نمونه: در دورهای هارون عباسی لعنه الله او را برای مصادره اموال منزل امام کاظم علیه السلام مأمور کرد و او جسارت را در این زمینه از حد گذراند. سپس او والى مدینه و مكه شد و دستور داد تمام مردم از معامله و رفت و آمد و حتى گفتوگو با علویون خوددارى كنند. فشار بر شیعیان و مصادره اموال آنان توسط «عمر بن فرج» تا جایى پیش رفت كه تمام لباسهای زنان خاندان رسالت کهنه و پاره شده بود، و یک لباس درست نداشتند که #نماز در آن بخوانند، فقط یک پیراهن کهنه برای ایشان باقی مانده بود که هرگاه میخواستند نماز بخوانند یک یک آن پیراهن را به نوبت میپوشیدند و نماز میخواندند، و پس از نماز از تن بیرون میکردند و دیگری میپوشید ...❗️(حتى كان القميص يكون بين جماعة من العلويات يصلين فيه واحدة بعد واحدة ثم يرقعنه و يجلسن على مغازلهن عواري حواسر _ مقاتل الطالبيین، ط: قم، ص ٣٩٦)
لذا امام هادی علیه السلام بعد از شنیدن خبر مرگ «عمر بن فرج» بسیار شکرگزاری کرده و خوشحال شدند، و یادآور شدند که این ملعون روزی که امام جواد علیه السلام او را نصیحت کرد که دست از دشمنی با اهل بیت پیامبر (علیهم السلام) بردارد، در جواب با گستاخی و جسارت به امام گفت: "أظنّك سَكران" یعنى (العیاذ بالله) یقین دارم كه تو مستى‼️ امام جواد علیه السلام با شنیدن این یاوه، سر به آسمان بلند كردند و فرمودند:
«اَللَّهُمَّ إِنْ كُنْتَ تَعْلَمُ أَنِّي أَمْسَيْتُ لَكَ صَائِماً فَأَذِقْهُ طَعْمَ اَلْحَرْبِ وَ ذُلَّ اَلْأَمْرِ» يعنی خدایا، اگر تو خبر دارى كه روزم را به عصر رساندم در حالى كه روزه دار بودم، طعم آهن داغ و ذلّت اسیرى و #زندان را به وى بچشان. _ الکافی، ط_الاسلامیه، ج ١ ص ٤٩٦
←که نفرین امام در حق او به اجابت رسید و #متوکل آن ملعون را به بدترین شکل به درک واصل کرد؛ اللهم العنهما و عذِّبهما عذابا یستغیث منه اهل النار.
🔹اما برادر او "محمد بن فرج" از شیعیان بود و در کتب رجالى توثیق شده و او را از اصحاب امام رضا، امام جواد و امام هادى علیهم السلام شمردهاند.
----------------
🔗هتاکی عمر بن فرج خبیث به جوادالائمه علیه السلام و پاسخ کوبنده امام به او (اینجا)
🔗ابراهیم دیزج یهودی و تخریب قبر امام حسین علیهالسلام و عاقبت شوم او و هارون معزی (اینجا) و (اینجا)
➖➖➖➖
@borrhan
Telegram
attach 📎
[ کانال برهان ]
گوشهای از معجزات هنگام ولادت رسول خدا صلی الله علیه و آله در کلام وصی آن حضرت 🔸 امیر المومنین علیه السلام فرمودند: هنگامی كه رسول خدا صلی الله علیه و آله تولد یافت، #بتهاى داخل کعبه به رو بر زمین افتادند، و هنگامی كه #شب فرا رسید #صدایی از آسمان شنیده…
🔸معجزه بینظیر تاریخ
←برخی از وقایع شب و روز میلاد خاتم پیامبران صلیالله علیه و آله
- منع #ابلیس در حرکت در آسمانهای هفتگانه
- هر بتی در هر کجای عالم بود به رو افتاد
- ایوان کسری بلرزید و چهارده کنگره آن افتاد
- دریاچه ساوه که پرستیده میشد خشک گردید
- آب در وادی سماوه پس از سالها خشکسالی جاری شد
- آتشکده فارس پس از هزار سال خاموش شد
- خواب عجیب داناترین عالم مجوس
- ظاهر شدن نوری عالم گیر از حجاز
- تخت هر پادشاهی سرنگون شد
- در روز ولادت هیچ پادشاهی نتوانست سخنی بگوید
- علم کاهنان برطرف و سحر ساحران باطل شد.
پیشنهاد مطالعه:
اینجا - اینجا - اینجا
#معجزات_الائمه
@borrhan
←برخی از وقایع شب و روز میلاد خاتم پیامبران صلیالله علیه و آله
- منع #ابلیس در حرکت در آسمانهای هفتگانه
- هر بتی در هر کجای عالم بود به رو افتاد
- ایوان کسری بلرزید و چهارده کنگره آن افتاد
- دریاچه ساوه که پرستیده میشد خشک گردید
- آب در وادی سماوه پس از سالها خشکسالی جاری شد
- آتشکده فارس پس از هزار سال خاموش شد
- خواب عجیب داناترین عالم مجوس
- ظاهر شدن نوری عالم گیر از حجاز
- تخت هر پادشاهی سرنگون شد
- در روز ولادت هیچ پادشاهی نتوانست سخنی بگوید
- علم کاهنان برطرف و سحر ساحران باطل شد.
پیشنهاد مطالعه:
اینجا - اینجا - اینجا
#معجزات_الائمه
@borrhan