بویِ پیرُهَن
448 subscribers
120 photos
8 videos
6 files
137 links
ارسال یا استفاده از مطالب این کانال، به هرنحو ممکن، برای زیدهایتان حرامِ شرعی‌ست!
.
.

اگه صوبتی بود بیاید اینجا :)

https://t.me/HarfinoBot?start=dcbbe3188856672
Download Telegram
تا به حال که واقعه‌ها همه بد بوده‌اند، از این به بعد هم هر واقعه‌ای که اتفاق بیفتد خوب نخواهد بود. مگر اینکه تاریخ‌نویس یا واقعه‌نگار، توهماتِ مدونِ بشر را قطورتر کند‌.

#یدالله_رویایی
گفت: «این خورشید و آفتابش برای دیدن تهِ ظلمات کافی نیست.»
گفتم: «اگر دوتا داشتیم؟»
[گفت:] «اگر دوتا خورشید می‌داشتیم، ظلمات ته نداشت.»

#یدالله_رویایی
و یاد، بیشتر برای رفتن است تا داشتن.

#یدالله_رویایی
وقتی تو را این‌طور می‌بینم، دوست دارم که دوستم بداری.

#یدالله_رویایی
بویِ پیرُهَن
دیروز داشتم با اسنپ از مدرسه می‌رفتم دانشگاه. توی ماشین، خواب و بیدار بودم. شیشه هم نیمه‌باز بود‌. یهو چشمو باز کردم دیدم یه موجود زنده‌ای رو شلوارمه. تو همون حالت خواب و بیداری، با دوتا انگشت زدم افتاد پایین. دو دیقه‌ی بعد تو همون حالت خلسه‌ای که بودم داشتم…

‌می‌توانی از تمام خودت، مردابی منفور بسازی. و چرا منفور؟
از سمت مگس‌ها نگاه کن که می‌آیند و در فرنیِ متعفن تو‌ تخم‌گذاری می‌کنند. این غریزه‌ی کثیفی است که انسان‌ها خودشان را عزیز و اشرف می‌بینند و از سر حقه‌بازی و گول زدن هم به اگزیستانسیالیسم می‌رسند.
اگر وضعیت خود را به جای اینکه فقط در گروه آدمی‌زادگان، در میان مجموعه‌ی خلقت و در جمع کائنات روشن کنیم، خدا راضی‌تر است و در رضایت خداست که ما خوب می‌شویم و هم تعریف‌ها عوض می‌شوند.
که آنچه از گناه و شرف و عصمت و پستی گفته شده است، تمام تعاریف بشری هستند و لزوما خودخواهانه و خراب و نتیجتا بر آب، از آنچه دیدیم.

#یدالله_رویایی
سکوت، دسته‌گلی بود
میان حنجره‌ی من

ترانه‌ی ساحل،
نسیم بوسه‌ی من بود و پلک باز تو بود.

بر ‌آب‌ها پرنده‌ی باد،
میان لانه‌ی صدها صدا پریشان بود.
بر آب‌ها،
پرنده، بی‌طاقت بود.

صدای تندر خیس،
و نور، نورِ ترِ آذرخش،
در آب آینه‌ای ساخت
که قاب روشنی از شعله‌های دریا داشت‌.

نسیم بوسه و
پلک تو و
                                پرنده‌ی باد،
شدند آتش و دود

میان حنجره‌ی من
سکوت، دسته‌گلی بود.

#یدالله_رویایی
صدا سقف نمی‌شناسد وقتی که می‌خواهد ببیند. صدا در زیر سقف تاریک می‌شود. صدای زیر سقف، صدای ممنوع است. صدایی که می‌خواهد ببیند، بیرون می‌آید و فریاد می‌شود، اذان می‌شود: اذنی برای دیدن و نورِ چشم بر مناره.

#یدالله_رویایی
و انتظارِ صخره‌ی سرخ
- نوکِ زبانِ تو -
امیدِ آمدنِ لغتی‌ست
لغتی که نمی‌آید!

#یدالله_رویایی
انگار روی سوال راه می‌روم. اعصاب من از سطح سوال باز می‌شود و بسته می‌شود.

#یدالله_رویایی
دهانِ بازِ تو بازو بود
آویخته
از شانه، از دعا

دهان بسته‌ی تو حالا
بازوی بسته‌های من اینجا
ریخته
در شانه
در دشنام

دهان بسته، کهکشان منجمد از مرداب
آهسته باز می‌شود
و جنگل را در گوش من
خسته می‌کند

آهسته حرف بزن
تا سرقت سلاح من از لب‌هات در لب‌هات
پنهان کنند
مرداب و کهکشان را.

#یدالله_رویایی