بویِ پیرُهَن
448 subscribers
120 photos
8 videos
6 files
137 links
ارسال یا استفاده از مطالب این کانال، به هرنحو ممکن، برای زیدهایتان حرامِ شرعی‌ست!
.
.

اگه صوبتی بود بیاید اینجا :)

https://t.me/HarfinoBot?start=dcbbe3188856672
Download Telegram
یقین بدان که ز بدحالی و شکسته‌دلی
زمانه قلعه‌ی نای است و ما در او مسعود

#ادیب_صابر_ترمذی
لطف خدای، جمله کمالات خلق را
یک‌جای کرد و داد بدو نام #مصطفی

#ادیب_صابر_ترمذی
چون بتابد ز آسمان نیکویی رخسار تو
اختران آسمان گویند: مسکین آفتاب!

#ادیب_صابر_ترمذی
تا سرشکم بیشتر شد، صبر من کمتر شده‌ست
راست، پنداری ز دیده صبر می‌بارد چو آب

#ادیب_صابر_ترمذی
سیاره که سعد و نحس دارد
با هرکه به‌کین شوی، به کین است

#ادیب_صابر_ترمذی
چو روی خویش نمودی مرا صلاح مخواه
به هیچ حال نخواهد کس از خراب، خراج

#ادیب_صابر_ترمذی
از بس که بر دلم‌ ز تو طوفان حسرت است
کشتی بر آب دیده‌ی من کار می‌کند

#ادیب_صابر_ترمذی
...چتر و تاجش چون ببیند، دیده را صورت شود
کآسمانِ دیگر و خورشیدِ دیگر کرده‌اند

خانه‌ی خورشید، برج شیر باشد در فلک
وین سخن را همگنان نادیده باور کرده‌اند

از سر منجوقِ شه تابد همی خورشید فتح
زین قِبَل، میدان او را شیرپیکر کرده‌اند

صورتِ مُلک است و ملت، زانکه نقاشان صنع
مُلک و ملت را به ترکیبش مصور کرده‌اند...


#ادیب_صابر_ترمذی

پ.ن: قصیده در مدح سلطان سنجره و در این ابیات ظاهرن داره به پرچم شیروخورشید‌نشانی اشاره می‌کنه که در لشکر سلطان بوده «))
Forwarded from بویِ پیرُهَن
لطف خدای، جمله کمالات خلق را
یک‌جای کرد و داد بدو نام #مصطفی

#ادیب_صابر_ترمذی

#ادیب_صابر_ترمذی از شاعرای مشهور قرن ششمه که توی دربار سلطان سنجر بوده و شغل درباری هم داشته. آدم مهمی بوده، به حدی که از طرف سلطان به عنوان رسول می‌ره به دربار اتسز.
توی تذکره‌ها در مورد مذهبش چیزی نگفتن، خودش هم مدح و مرثیه‌ای برای اهل‌بیت نداره، ولی اشاره‌های شیعی توی قصایدش زیاده.
این قطعه‌ای که می‌خونید رو در مضمون شکایت از روزگار گفته و توی ابیات آخر قطعه به #غصب_خلافت و غصب فدک اشاره کرده.
یه همچین اشاره‌ای توی محیط ضدشیعی قرن شیش، اونم از طرف کسی که خودش درباریه، می‌تونه فکت مهمی باشه‌.

و اما قطعه:

ز حد گذشت و به غایت رسید و بی‌مزه شد
جفای اختر و قصد سپهر و جور فلک

جفا و جور جهان را یکی‌ست میر و ملِک
بلا و قصد فلک را یکی‌ست دیو و ملَک

زمانه از همگان بر من است مستولی
که نزد او همه حق من است مستهلک

فغان از او که به صدسال گفت نتوانم
به صدهزار زبان از جفای او صد یَک

فسانه شد همه احوال من به بود و نبود
فساد گشت همه عمر من به لِی و به لَک

کدام طبع که از من در او نخاست حسد؟
کدام سینه که از من در او نرُست خَسَک؟

ز غیر خویش به شایستگی پدید آیم
به وقت تجربه چون برزنند زر به محک،

چو آب از آتش و روز از شب و حق از باطل
چو شادی از غم و نیک از بد و یقین از شک

از آنکه معتقد مرتضی و فاطمه‌ام
که زین حصول دَرَج باشد و خلاص دَرَک،

ز روزگار به دردم، ز دوستان محروم
چو مرتضی ز امامت، چو فاطمه ز فدک


ز بس که بی‌نمکی کرد با من این ایام
در آب دیده‌ی گریان گداختم چو نمک!

دیوان ادیب صابر، به تصحیح محمدعلی ناصح، ص 287 و 288

@booyepirohan
Forwarded from بویِ پیرُهَن
لطف خدای، جمله کمالات خلق را
یک‌جای کرد و داد بدو نام #مصطفی

#ادیب_صابر_ترمذی
Forwarded from بویِ پیرُهَن
لطف خدای، جمله کمالات خلق را
یک‌جای کرد و داد بدو نام #مصطفی

#ادیب_صابر_ترمذی
‌‌
#ادیب_صابر_ترمذی از شاعرای مشهور قرن ششمه که توی دربار سلطان سنجر بوده و شغل درباری هم داشته. آدم مهمی بوده، به حدی که از طرف سلطان به عنوان رسول می‌ره به دربار اتسز.
توی تذکره‌ها در مورد مذهبش چیزی نگفتن، خودش هم مدح و مرثیه‌ای برای اهل‌بیت نداره، ولی اشاره‌های شیعی توی قصایدش زیاده.
این قطعه‌ای که می‌خونید رو در مضمون شکایت از روزگار گفته و توی ابیات آخر قطعه به #غصب_خلافت و غصب فدک اشاره کرده.
یه همچین اشاره‌ای توی محیط ضدشیعی قرن شیش، اونم از طرف کسی که خودش درباریه، می‌تونه فکت مهمی باشه‌.

و اما قطعه:

ز حد گذشت و به غایت رسید و بی‌مزه شد
جفای اختر و قصد سپهر و جور فلک

جفا و جور جهان را یکی‌ست میر و ملِک
بلا و قصد فلک را یکی‌ست دیو و ملَک

زمانه از همگان بر من است مستولی
که نزد او همه حق من است مستهلک

فغان از او که به صدسال گفت نتوانم
به صدهزار زبان از جفای او صد یَک

فسانه شد همه احوال من به بود و نبود
فساد گشت همه عمر من به لِی و به لَک

کدام طبع که از من در او نخاست حسد؟
کدام سینه که از من در او نرُست خَسَک؟

ز غیر خویش به شایستگی پدید آیم
به وقت تجربه چون برزنند زر به محک،

چو آب از آتش و روز از شب و حق از باطل
چو شادی از غم و نیک از بد و یقین از شک

از آنکه معتقد مرتضی و فاطمه‌ام
که زین حصول دَرَج باشد و خلاص دَرَک،

ز روزگار به دردم، ز دوستان محروم
چو مرتضی ز امامت، چو فاطمه ز فدک


ز بس که بی‌نمکی کرد با من این ایام
در آب دیده‌ی گریان گداختم چو نمک!

دیوان ادیب صابر، به تصحیح محمدعلی ناصح، ص 287 و 288
Forwarded from بویِ پیرُهَن
لطف خدای، جمله کمالات خلق را
یک‌جای کرد و داد بدو نام #مصطفی

#ادیب_صابر_ترمذی