Forwarded from Daily English practice
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#positive_thoughts
سه چیز که باید بپذیرید.
اکثر مردم آخرین مورد را نادیده می گیرند.
1. خویشتن داری یعنی قدرت و آرامش یعنی تسلط.
شما باید به نقطه ای برسید که خلق و خوی شما بر اساس اعمال شخص دیگری تغییر نکند.
به دیگران اجازه ندهید مسیر زندگی شما را کنترل کنند
و اجازه ندهید احساسات شما هوش شما را بهبود بخشد.
2. ترس از خرج کردن پول را متوقف کنید.
شما بیرون می روید و 100 دلار خرج غذا و نوشیدنی خوب می کنید، پس چه؟
با دوستات خوش گذشت
شما 1000 دلار برای سفر خرج می کنید، پس چه؟
زمان شما در این سیاره یک هدیه است.
شما همیشه می توانید پول را پس بگیرید، اما نمی توانید زمان را به عقب برگردانید.
3. در سه نسل، همه کسانی که شما را میشناسند، میمیرند، از جمله افرادی که نظراتشان شما را از انجام کاری که میخواستید در تمام مدت انجام دهید، باز داشته است.
پس برو و به اهداف و رویاهایت برسی
بدون فکر کردن.
زیاد به نظرات دیگران فکر نکنید.
@dailyenglish2024
سه چیز که باید بپذیرید.
اکثر مردم آخرین مورد را نادیده می گیرند.
1. خویشتن داری یعنی قدرت و آرامش یعنی تسلط.
شما باید به نقطه ای برسید که خلق و خوی شما بر اساس اعمال شخص دیگری تغییر نکند.
به دیگران اجازه ندهید مسیر زندگی شما را کنترل کنند
و اجازه ندهید احساسات شما هوش شما را بهبود بخشد.
2. ترس از خرج کردن پول را متوقف کنید.
شما بیرون می روید و 100 دلار خرج غذا و نوشیدنی خوب می کنید، پس چه؟
با دوستات خوش گذشت
شما 1000 دلار برای سفر خرج می کنید، پس چه؟
زمان شما در این سیاره یک هدیه است.
شما همیشه می توانید پول را پس بگیرید، اما نمی توانید زمان را به عقب برگردانید.
3. در سه نسل، همه کسانی که شما را میشناسند، میمیرند، از جمله افرادی که نظراتشان شما را از انجام کاری که میخواستید در تمام مدت انجام دهید، باز داشته است.
پس برو و به اهداف و رویاهایت برسی
بدون فکر کردن.
زیاد به نظرات دیگران فکر نکنید.
@dailyenglish2024
📕📗📘
🍃📚هفتادمین کتاب 📚🍃
🔴درود بر همراهان عزیز مطالعه گروهی
✅ ضمن تشکر از مشارکت شما عزیزان در نظر سنجی، کتاب #جهان_و_تأملات_فیلسوف از #آرتور_شوپنهاور جهت مطالعه این دوره انتخاب شد.
کتاب منتخب تیر ماه:
#جهان_و_تأملات_فیلسوف
نویسنده: #آرتور_شوپنهاور
مترجم: #رضا_ولییاری
🎥 فیلم هفته
۱- مستند سهگانه درباره سه نخستوزیر ایران / احسان عمادی:
-رزمآرا؛ یک دوسیه مسکوت
-محاکمه (درباره مصدق)
-اشغال (درباره فروغی و شهریور ۱۳۲۰)
۲- روزهای عالی (perfect days) / ویم وندرس
تاریخ شروع : 《۱۴۰۳/۰۴/۰۷》
تاریخ پایان : 《۱۴۰۳/۰۴/۳۱》
📕📗📘📙📕📗📘📙
🍃📚هفتادمین کتاب 📚🍃
🔴درود بر همراهان عزیز مطالعه گروهی
✅ ضمن تشکر از مشارکت شما عزیزان در نظر سنجی، کتاب #جهان_و_تأملات_فیلسوف از #آرتور_شوپنهاور جهت مطالعه این دوره انتخاب شد.
کتاب منتخب تیر ماه:
#جهان_و_تأملات_فیلسوف
نویسنده: #آرتور_شوپنهاور
مترجم: #رضا_ولییاری
🎥 فیلم هفته
۱- مستند سهگانه درباره سه نخستوزیر ایران / احسان عمادی:
-رزمآرا؛ یک دوسیه مسکوت
-محاکمه (درباره مصدق)
-اشغال (درباره فروغی و شهریور ۱۳۲۰)
۲- روزهای عالی (perfect days) / ویم وندرس
تاریخ شروع : 《۱۴۰۳/۰۴/۰۷》
تاریخ پایان : 《۱۴۰۳/۰۴/۳۱》
📕📗📘📙📕📗📘📙
🍃🌺🍃
#داستانک
#سفرنامه_حج قسمت ۸
شب دو ساعت بیشتر نخوابیدم؛ با همان حولهها. تا حالا در چنان لباسی نخوابیده بودم. ساعت ۴ به وقت محلی برای نماز بیدارمان کردند. هنوز آسمان چون قیر سیاه بر صورت آغاز صبح پاشیده شده بود که با اتوبوسها راهی اعمال حج عمره شدیم. روشنایی آن حولههای سفید در آخرین مقاومتهای تاریکی روز دیدنی بود. در اتوبوس چند دقیقهای چشمهای خسته را بر روی هم گذاشتم و از عالَم معقول و محسوس بیرون شدم. غلبه خواب وضوی دوباره را تکلیف میکرد. وضو گرفته که برگشتم کاروان را از دست داده بودم؛ منتظر زائر خواب آلوده نمانده بودند. حولهها را سفت کرده و وارد محل طواف شدم. نگاهم که به کعبه افتاد، گویی خواب میدیدم.
شعر سلمان ساوجی را زیر لب زمزمه کردم: *آنچه میبینم تصور بود، آیا یا خیال... و اینکه میبینم به بیداری است یا رب یا به خواب*. عقربه کوچک ساعت هنوز به شش نرسیده طواف را شروع کردم، از مقابل سنگ سیاه. جمعیت فراوان بود از زن و مرد، سفید و سیاه، شیخ و شاب، سالم و ناتوان. هر کس به ذکری مشغول و به یادی مالوف. صداها به تکبیر و تهلیل بلند بود و هر کس به طریقی صفت حمد صاحب خانه میکرد.
خانه ثابت و ما دوار، یار ایستاده و عشاق دوان، خانه چون کوه عیان و ما ذرهای پنهان، خانه پر اسرار و ما در تلاشی پر اصرار. دیدم بهتر آن است که متوسل به اشعار حکیم ظریف گفتار شیرین و سخن خوشبیان بهاالدین محمد معروف به شیخ بهایی شوم:
هر در که زنم صاحب آن خانه تویی تو... هر جا که روم پرتو کاشانه تویی تو... در میکده و دیر که جانانه تویی تو... مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو.
دو رکت نماز در پشت مقام ابراهیم خواندم و برای سعی عازم صفا شدم. چه صفایی که صفا در حرکت بود و تکاپو. به خود گفتم: "تو برای خیلی چیزها در زندگی دویدهای و بسیاری از آنچه را که در پیاش دوان بودهای به دست آوردهای؛ حالا کمتر از ساعتی برای مطلوب دیگر بدو، هروله کن، سعی کن با صفای دل در این مقام صفا" و تکاپو را آغاز کردم.
آدمها در این هفت بار رفت و آمد متفاوت بودند. زن و شوهری را دیدم که دست یکدیگر را گرفته و میروند، گویی در نزهتگاهی به تفریح آمدهاند. پیران سالخورده با زحمت و عصا زنان خود را به جلو میکشند. زائران اهل اندونزی دست جمعی از زن و مرد سرودی را که اذکار مذهبی در آن بود، دم گرفته بودند. مثل آنکه آمدهاند به تماشای مسابقه فوتبال و تیم محبوبشان را تشویق میکنند. چنان موزون و زیبا و دست جمعی خدا و رسولش را میخواندند که یکی دوبار من سنگدلِ آهنین قلب را منقلب کردند. دیدم دارم گریه میکنم در حالی که زبان آن قوم را نمیدانستم. در دور هفتم چون دوندهای میمانستم که به دنبال طناب آخر مسابقه میگردد. بالاخره به پایان خط رسیدم وقت موی ستردن و کوتاه کردن ناخن بود.
قیچی کوچک را که در آوردم، مشتری پیدا کرد. حاجی مالزیایی که با همسرش آمده بود جلو آمد و دستش را با لبخند دراز کرد. قیچی را دادم. از زیر روسری اندکی موهای زنش را کوتاه کرد و بعد خودش را. نمیدانستم که زنها هم چنین میکنند. شاید فقه آنان چنین حکم میکند. به پاس عاریتی که داده بودم چند تار موی سر مرا هم چید و به انگلیسی تشکر کرد. حالا من و او و همسرش حج عمره گذارده بودیم؛ حجی نیمه تا به تقدیر صاحبخانه تمام گردد...
ادامه دارد...
#دکتر_علی_رادان
#حقوقدان_و_استاد_دانشگاه_اصفهان
@book_tips 🐞
#داستانک
#سفرنامه_حج قسمت ۸
شب دو ساعت بیشتر نخوابیدم؛ با همان حولهها. تا حالا در چنان لباسی نخوابیده بودم. ساعت ۴ به وقت محلی برای نماز بیدارمان کردند. هنوز آسمان چون قیر سیاه بر صورت آغاز صبح پاشیده شده بود که با اتوبوسها راهی اعمال حج عمره شدیم. روشنایی آن حولههای سفید در آخرین مقاومتهای تاریکی روز دیدنی بود. در اتوبوس چند دقیقهای چشمهای خسته را بر روی هم گذاشتم و از عالَم معقول و محسوس بیرون شدم. غلبه خواب وضوی دوباره را تکلیف میکرد. وضو گرفته که برگشتم کاروان را از دست داده بودم؛ منتظر زائر خواب آلوده نمانده بودند. حولهها را سفت کرده و وارد محل طواف شدم. نگاهم که به کعبه افتاد، گویی خواب میدیدم.
شعر سلمان ساوجی را زیر لب زمزمه کردم: *آنچه میبینم تصور بود، آیا یا خیال... و اینکه میبینم به بیداری است یا رب یا به خواب*. عقربه کوچک ساعت هنوز به شش نرسیده طواف را شروع کردم، از مقابل سنگ سیاه. جمعیت فراوان بود از زن و مرد، سفید و سیاه، شیخ و شاب، سالم و ناتوان. هر کس به ذکری مشغول و به یادی مالوف. صداها به تکبیر و تهلیل بلند بود و هر کس به طریقی صفت حمد صاحب خانه میکرد.
خانه ثابت و ما دوار، یار ایستاده و عشاق دوان، خانه چون کوه عیان و ما ذرهای پنهان، خانه پر اسرار و ما در تلاشی پر اصرار. دیدم بهتر آن است که متوسل به اشعار حکیم ظریف گفتار شیرین و سخن خوشبیان بهاالدین محمد معروف به شیخ بهایی شوم:
هر در که زنم صاحب آن خانه تویی تو... هر جا که روم پرتو کاشانه تویی تو... در میکده و دیر که جانانه تویی تو... مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو.
دو رکت نماز در پشت مقام ابراهیم خواندم و برای سعی عازم صفا شدم. چه صفایی که صفا در حرکت بود و تکاپو. به خود گفتم: "تو برای خیلی چیزها در زندگی دویدهای و بسیاری از آنچه را که در پیاش دوان بودهای به دست آوردهای؛ حالا کمتر از ساعتی برای مطلوب دیگر بدو، هروله کن، سعی کن با صفای دل در این مقام صفا" و تکاپو را آغاز کردم.
آدمها در این هفت بار رفت و آمد متفاوت بودند. زن و شوهری را دیدم که دست یکدیگر را گرفته و میروند، گویی در نزهتگاهی به تفریح آمدهاند. پیران سالخورده با زحمت و عصا زنان خود را به جلو میکشند. زائران اهل اندونزی دست جمعی از زن و مرد سرودی را که اذکار مذهبی در آن بود، دم گرفته بودند. مثل آنکه آمدهاند به تماشای مسابقه فوتبال و تیم محبوبشان را تشویق میکنند. چنان موزون و زیبا و دست جمعی خدا و رسولش را میخواندند که یکی دوبار من سنگدلِ آهنین قلب را منقلب کردند. دیدم دارم گریه میکنم در حالی که زبان آن قوم را نمیدانستم. در دور هفتم چون دوندهای میمانستم که به دنبال طناب آخر مسابقه میگردد. بالاخره به پایان خط رسیدم وقت موی ستردن و کوتاه کردن ناخن بود.
قیچی کوچک را که در آوردم، مشتری پیدا کرد. حاجی مالزیایی که با همسرش آمده بود جلو آمد و دستش را با لبخند دراز کرد. قیچی را دادم. از زیر روسری اندکی موهای زنش را کوتاه کرد و بعد خودش را. نمیدانستم که زنها هم چنین میکنند. شاید فقه آنان چنین حکم میکند. به پاس عاریتی که داده بودم چند تار موی سر مرا هم چید و به انگلیسی تشکر کرد. حالا من و او و همسرش حج عمره گذارده بودیم؛ حجی نیمه تا به تقدیر صاحبخانه تمام گردد...
ادامه دارد...
#دکتر_علی_رادان
#حقوقدان_و_استاد_دانشگاه_اصفهان
@book_tips 🐞
اولین شخصیتی که در رمان «کلیدر» به ما معرفی می شود کدام شخصیت میباشد؟
Anonymous Quiz
39%
مارال
11%
عبدوس
44%
گل محمد
6%
دلاور
کتاب «ناطوردشت» اتر کدام نویسنده زیر میباشد؟
Anonymous Quiz
60%
جی. دی. سلینجر
19%
داستایوفسکی
12%
کارل مارکس
9%
ویکتور هوگو
🍃🌺🍃
#سوره محمد _آیه 35 :
فَلَا تَهِنُوا وَتَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ وَاللَّهُ مَعَكُمْ وَلَنْ يَتِرَكُمْ أَعْمَالَكُمْ
ترجمه :
پس هرگز سست نشوید و دشمنان را به صلح دعوت نکنید در حالی که شما برترید، و خداوند با شماست و چیزی از ثواب اعمالتان را کم نمیکند!
#کلام_پروردگار
@book_tips 🐞
#سوره محمد _آیه 35 :
فَلَا تَهِنُوا وَتَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ وَاللَّهُ مَعَكُمْ وَلَنْ يَتِرَكُمْ أَعْمَالَكُمْ
ترجمه :
پس هرگز سست نشوید و دشمنان را به صلح دعوت نکنید در حالی که شما برترید، و خداوند با شماست و چیزی از ثواب اعمالتان را کم نمیکند!
#کلام_پروردگار
@book_tips 🐞
تمایل به رها کردن گذشته
،عجیب ترین رازتغییر زندگی تان است.
بنابراین اگر به خودتان عشق دارید گذشته را رها کنید.
وخودرا ودیگران را به خاطر گذشته سرزنش نکنید
#لوییز_هی
@book_tips 🐞
،عجیب ترین رازتغییر زندگی تان است.
بنابراین اگر به خودتان عشق دارید گذشته را رها کنید.
وخودرا ودیگران را به خاطر گذشته سرزنش نکنید
#لوییز_هی
@book_tips 🐞
🍃🌺🍃
#داستانک
#سفرنامه_حج قسمت ۹
صبح جمعه هنوز وقت اذان صبح نرسیده در مسجدالحرام بودم. با زحمت در میان صفوف شلوغ نمازگزاران قرار گرفتم. امام جماعتی که هرگز اکثر مامومین او را ندیده و فقط صدای رسای او را میشنوند در رکعت اول آیه سجدهدار خواند و خود به سجده رفت و بیشتر حاجیان و از جمله مرا در حیرت و تردید گذاشت: "چه باید بکنم؟ هیچوقت اینجور نماز نخواندهام و از آداب آن بیخبرم. پدر آمرزیده! بیشتر از ۶ هزار آيه را ول کردهای و چسبیدهای به آيه سجدهدار؟ میان بیش از صد هزار پیغمبر جرجیس را انتخاب میکنی؟"
این کار او باعث سردرگمی میان نمازگزارانی شد که به این گونه نماز خواندن آشنایی نداشتند؛ به خصوص ایرانیها. خلاصه که مجبور شدم دوباره نماز را اعاده کنم. از این دست مقولات که حاصل اختلاف در احکام دینی است کم نمیباشد. اهلسنت کمتر در قید بعضی آداب شیعی در ادای نماز هستند. نماز مغرب را قبل از غروب کامل خورشید میخوانند، به اتصال صفوف اعتنایی ندارند و گاه زنان در صفوف مردان و یا جلوتر از آنان میایستند.
پس از نماز صبح از درب دیگری بیرون آمدم. هتلهای جدیدی که با تراشیدن کوه محیط بر کعبه ساخته شدهاند بسیار مجلل هستند و محل سکونت حاجیان متمول. همینطور که محو تماشای یکی از هتلها بوده و به نمای زیبا و سنگهای گرانقیمت آن مینگریستم، چشمم افتاد به نام هتل؛ الغزالی. نامی که خنده بر لبم آورد. آخر چه نسبتی میان اندیشمند بزرگ اسلامی ایرانی قرن پنجم و چنین هتلی وجود داشت؟ قرار است کدام گره کور فلسفی، کلامی یا فقهی در این هتل گشوده شود؟ به بالای سرم نگاه کردم. زن و مردی در حال خوردن صبحانه بودند؛ درست مشرف به خانه خدا. پول که داشته باشی همه چیز در خدمت توست: صبحانه آن هم با طعم غزالی طوسی. این که چای داغ را در هوای مطبوع رستوران هتل مزمزه کنی و در زیر پایت هزاران نفر حاجی، بانوان و بینوا در حال جابهجایی باشند و صد متر آن طرفتر نورافکنهای هنوز روشن نماد توحید و یادگار معماری ابراهیم و پسرش تو را به خود بخوانند، چیزی در حد پرواز بر روی ابرهاست.
فکر کردم که اگر ابوحامد غزالی زنده بود و تلفیق صنعت هتلداری مدرن و سنت حج را میدید و اینگونه سنت را رفیق شفیق و هم آغوش مدرنیته مییافت؛ بیهیچ جنگ و جدالی، قلم را بر لیقه مرکب فشرده تا به جای تهافت الفلاسفه در نقد فلسفه و طعنه به منطقیون و اهل تفلسف، تعاون التجاره والدّین مینوشت؛ روزگار غریبی است...
ادامه دارد...
#دکتر_علی_رادان
#حقوقدان_و_استاد_دانشگاه_اصفهان
@book_tips 🐞
#داستانک
#سفرنامه_حج قسمت ۹
صبح جمعه هنوز وقت اذان صبح نرسیده در مسجدالحرام بودم. با زحمت در میان صفوف شلوغ نمازگزاران قرار گرفتم. امام جماعتی که هرگز اکثر مامومین او را ندیده و فقط صدای رسای او را میشنوند در رکعت اول آیه سجدهدار خواند و خود به سجده رفت و بیشتر حاجیان و از جمله مرا در حیرت و تردید گذاشت: "چه باید بکنم؟ هیچوقت اینجور نماز نخواندهام و از آداب آن بیخبرم. پدر آمرزیده! بیشتر از ۶ هزار آيه را ول کردهای و چسبیدهای به آيه سجدهدار؟ میان بیش از صد هزار پیغمبر جرجیس را انتخاب میکنی؟"
این کار او باعث سردرگمی میان نمازگزارانی شد که به این گونه نماز خواندن آشنایی نداشتند؛ به خصوص ایرانیها. خلاصه که مجبور شدم دوباره نماز را اعاده کنم. از این دست مقولات که حاصل اختلاف در احکام دینی است کم نمیباشد. اهلسنت کمتر در قید بعضی آداب شیعی در ادای نماز هستند. نماز مغرب را قبل از غروب کامل خورشید میخوانند، به اتصال صفوف اعتنایی ندارند و گاه زنان در صفوف مردان و یا جلوتر از آنان میایستند.
پس از نماز صبح از درب دیگری بیرون آمدم. هتلهای جدیدی که با تراشیدن کوه محیط بر کعبه ساخته شدهاند بسیار مجلل هستند و محل سکونت حاجیان متمول. همینطور که محو تماشای یکی از هتلها بوده و به نمای زیبا و سنگهای گرانقیمت آن مینگریستم، چشمم افتاد به نام هتل؛ الغزالی. نامی که خنده بر لبم آورد. آخر چه نسبتی میان اندیشمند بزرگ اسلامی ایرانی قرن پنجم و چنین هتلی وجود داشت؟ قرار است کدام گره کور فلسفی، کلامی یا فقهی در این هتل گشوده شود؟ به بالای سرم نگاه کردم. زن و مردی در حال خوردن صبحانه بودند؛ درست مشرف به خانه خدا. پول که داشته باشی همه چیز در خدمت توست: صبحانه آن هم با طعم غزالی طوسی. این که چای داغ را در هوای مطبوع رستوران هتل مزمزه کنی و در زیر پایت هزاران نفر حاجی، بانوان و بینوا در حال جابهجایی باشند و صد متر آن طرفتر نورافکنهای هنوز روشن نماد توحید و یادگار معماری ابراهیم و پسرش تو را به خود بخوانند، چیزی در حد پرواز بر روی ابرهاست.
فکر کردم که اگر ابوحامد غزالی زنده بود و تلفیق صنعت هتلداری مدرن و سنت حج را میدید و اینگونه سنت را رفیق شفیق و هم آغوش مدرنیته مییافت؛ بیهیچ جنگ و جدالی، قلم را بر لیقه مرکب فشرده تا به جای تهافت الفلاسفه در نقد فلسفه و طعنه به منطقیون و اهل تفلسف، تعاون التجاره والدّین مینوشت؛ روزگار غریبی است...
ادامه دارد...
#دکتر_علی_رادان
#حقوقدان_و_استاد_دانشگاه_اصفهان
@book_tips 🐞
🍃🌺🍃
#داستانک
#سفرنامه_حج قسمت ۱۰
مسجدالحرام پُر است از نظافتکاران و خدمه بنگلادشی و پاکستانی اردو زبان. در هتلی که هستیم، به گمان این که خدمتکار جوانی که هر روز سطل زباله اتاق را خالی میکند بنگلادشی است، باب گفتگو را با او گشودم. معلوم شد که اهل میانمار است و از اقلیت مسلمان روهینگیا و اذیت و آزار اکثریت بودایی، او و خانوادهاش را فراری داده و برای درآوردن نان، جان در خدمت کارفرمای عرب فرسوده میسازد.
به جهت استقرار صدها نفر از این دست کارگران محوطه داخلی و خارجی حرم همیشه پاکیزه است و از زباله معمول خبری نیست. اما وضعیت در داخل شهر مکه و دورتر از حرم اینگونه نیست. ترمینال که اتوبوسهای آن مسافران را رایگان به حرم برده و میآورد مملو از زباله است؛ بیشتر ظروف پلاستیکی و کاغذی، لیوانها و بطریهای مصرف شده. در آنجا حتی یک کارگر که متصدی نظافت باشد ندیدم. حاکمان سعودی چون میزبانی ریاکار عمل میکنند که سالن پذیرایی خانه را مجلل ساخته و در چشم میهمان آراسته و در تنظیف آن کوتاهی نکرده ولی آشپزخانهاش پُر از ظروف نشسته و آلوده میباشد.
فکر نمیکردم که چهره زشت فقر و گدایی را در مکه عریان و آشکار ببینم ولی در اشتباه بودم. دستفروشی و حتی گدایی در اطراف حرم رایج است و بیشتر دستفروشان زنانی هستند که در زیر ردای سیاه عربی تنها دو چشم پیدا دارند و حسن یا قبح وجه آنان بر ما پوشیده است. گدایان علیل جسمی و کودکان سائل هم با حضور میلیونها زائر چشم بر دست مردم داشته و بینصیب به خانههای خود باز نمیگردند.
دولت سعودی با تمام ثروتی که دارد و در سالهای اخیر با هزینههای گزاف سعی در القای چهره جدیدی از خود به جهانیان داشته، نمیتواند از پوست ضخیم مذهب به شدت محافظهکار وهابیت و تاریخ بدوی خود خارج شده و پوستاندازی کند. صحبت از بدویت شد ناگفته نگذارم که من تا اينجا نیامده بودم و مقاله آقای رسول جعفریان در باب مراودات ایران و عثمانی در زمینه سفر حج را نخوانده بودم گمان نمیکردم که تا همین ۱۰۰ سال پیش در مکه بازار برده فروشی وجود داشته است.
واقعیت تلخ آن است که یکی از تفریحات حجاج ايرانی در اواخر عصر قاجاریه پس از به جای آوردن مناسک حج دیدن بردههایی بوده که در معرض فروش قرار گرفته بودند. بدین خاطر امینالدوله رجل معروف دوره ناصری که مدت کوتاهی هم صدراعظم مظفرالدین شاه بوده بر حال یک زن برده که به فارسی تکلم میکرده رقت آورده و از باب ترحم با دادن پانصد تومان او را خریده و اسباب استخلاص آن زن بیچاره را در مکه فراهم آورده است.
چهره روز عربستان را میشود در همین عدم توازن دید. در کنار هتلهای جدید و فنآوریهای نوین و زرق و برق روزگار نو مأموران وزارت امر به معروف و نهی از منکر با شدت و غلظت زائران را از بعضی کارها باز میدارند. وقتی در کنار کعبه به عنوان تیمُن مقام ابراهیم را لمس نمودم با اعتراض یکی از این مأموران روبرو شدم که: "هذا شی و لاتمسح" و دریافتم که در زیر این پوسته نازک مدرنیت پر شکوه، عقاید به شدت کهنه محمد بن عبدالوهاب حضوری زنده و تاثیرگذار دارد و شاید روزی همین باورهای دیرین وَبال گردن اقدامات جهشی و شتابزده حاکمان جوان سعودی شود.
ادامه دارد...
#دکتر_علی_رادان
#حقوقدان_و_استاد_دانشگاه_اصفهان
@book_tips 🐞
#داستانک
#سفرنامه_حج قسمت ۱۰
مسجدالحرام پُر است از نظافتکاران و خدمه بنگلادشی و پاکستانی اردو زبان. در هتلی که هستیم، به گمان این که خدمتکار جوانی که هر روز سطل زباله اتاق را خالی میکند بنگلادشی است، باب گفتگو را با او گشودم. معلوم شد که اهل میانمار است و از اقلیت مسلمان روهینگیا و اذیت و آزار اکثریت بودایی، او و خانوادهاش را فراری داده و برای درآوردن نان، جان در خدمت کارفرمای عرب فرسوده میسازد.
به جهت استقرار صدها نفر از این دست کارگران محوطه داخلی و خارجی حرم همیشه پاکیزه است و از زباله معمول خبری نیست. اما وضعیت در داخل شهر مکه و دورتر از حرم اینگونه نیست. ترمینال که اتوبوسهای آن مسافران را رایگان به حرم برده و میآورد مملو از زباله است؛ بیشتر ظروف پلاستیکی و کاغذی، لیوانها و بطریهای مصرف شده. در آنجا حتی یک کارگر که متصدی نظافت باشد ندیدم. حاکمان سعودی چون میزبانی ریاکار عمل میکنند که سالن پذیرایی خانه را مجلل ساخته و در چشم میهمان آراسته و در تنظیف آن کوتاهی نکرده ولی آشپزخانهاش پُر از ظروف نشسته و آلوده میباشد.
فکر نمیکردم که چهره زشت فقر و گدایی را در مکه عریان و آشکار ببینم ولی در اشتباه بودم. دستفروشی و حتی گدایی در اطراف حرم رایج است و بیشتر دستفروشان زنانی هستند که در زیر ردای سیاه عربی تنها دو چشم پیدا دارند و حسن یا قبح وجه آنان بر ما پوشیده است. گدایان علیل جسمی و کودکان سائل هم با حضور میلیونها زائر چشم بر دست مردم داشته و بینصیب به خانههای خود باز نمیگردند.
دولت سعودی با تمام ثروتی که دارد و در سالهای اخیر با هزینههای گزاف سعی در القای چهره جدیدی از خود به جهانیان داشته، نمیتواند از پوست ضخیم مذهب به شدت محافظهکار وهابیت و تاریخ بدوی خود خارج شده و پوستاندازی کند. صحبت از بدویت شد ناگفته نگذارم که من تا اينجا نیامده بودم و مقاله آقای رسول جعفریان در باب مراودات ایران و عثمانی در زمینه سفر حج را نخوانده بودم گمان نمیکردم که تا همین ۱۰۰ سال پیش در مکه بازار برده فروشی وجود داشته است.
واقعیت تلخ آن است که یکی از تفریحات حجاج ايرانی در اواخر عصر قاجاریه پس از به جای آوردن مناسک حج دیدن بردههایی بوده که در معرض فروش قرار گرفته بودند. بدین خاطر امینالدوله رجل معروف دوره ناصری که مدت کوتاهی هم صدراعظم مظفرالدین شاه بوده بر حال یک زن برده که به فارسی تکلم میکرده رقت آورده و از باب ترحم با دادن پانصد تومان او را خریده و اسباب استخلاص آن زن بیچاره را در مکه فراهم آورده است.
چهره روز عربستان را میشود در همین عدم توازن دید. در کنار هتلهای جدید و فنآوریهای نوین و زرق و برق روزگار نو مأموران وزارت امر به معروف و نهی از منکر با شدت و غلظت زائران را از بعضی کارها باز میدارند. وقتی در کنار کعبه به عنوان تیمُن مقام ابراهیم را لمس نمودم با اعتراض یکی از این مأموران روبرو شدم که: "هذا شی و لاتمسح" و دریافتم که در زیر این پوسته نازک مدرنیت پر شکوه، عقاید به شدت کهنه محمد بن عبدالوهاب حضوری زنده و تاثیرگذار دارد و شاید روزی همین باورهای دیرین وَبال گردن اقدامات جهشی و شتابزده حاکمان جوان سعودی شود.
ادامه دارد...
#دکتر_علی_رادان
#حقوقدان_و_استاد_دانشگاه_اصفهان
@book_tips 🐞
Forwarded from Daily English practice
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#positive_thoughts
هفت حقیقت ناراحت کننده ای که باید بشنوید
1. اگر به صبر کردن برای زمان مناسب ادامه دهید، تمام زندگی خود را هدر خواهید داد و هیچ اتفاقی نخواهد افتاد.
2. اگر شروع به ارتقای زندگی خود کنید، 99 درصد از دوستان نزدیک خود را از دست خواهید داد.
3. اگر پدر و مادرتان را ببخشید و آنها را برای مشکلاتتان سرزنش نکنید، 10 برابر شادتر خواهید بود.
4. زمانی بالغ تر می شوید که به خودتان آموزش دهید که هیچ چیز را شخصی نگیرید.
5. شما به 100 کتاب خودیاری نیاز ندارید. تنها چیزی که نیاز دارید اقدام و انضباط شخصی است.
6. بیشتر مردم به دلیل ترس از تنها ماندن در روابط سمی گیر کرده اند.
7. حقوق دارویی است که کارفرما به شما می دهد تا رویاهایتان را فراموش کنید.
@dailyenglish2024
هفت حقیقت ناراحت کننده ای که باید بشنوید
1. اگر به صبر کردن برای زمان مناسب ادامه دهید، تمام زندگی خود را هدر خواهید داد و هیچ اتفاقی نخواهد افتاد.
2. اگر شروع به ارتقای زندگی خود کنید، 99 درصد از دوستان نزدیک خود را از دست خواهید داد.
3. اگر پدر و مادرتان را ببخشید و آنها را برای مشکلاتتان سرزنش نکنید، 10 برابر شادتر خواهید بود.
4. زمانی بالغ تر می شوید که به خودتان آموزش دهید که هیچ چیز را شخصی نگیرید.
5. شما به 100 کتاب خودیاری نیاز ندارید. تنها چیزی که نیاز دارید اقدام و انضباط شخصی است.
6. بیشتر مردم به دلیل ترس از تنها ماندن در روابط سمی گیر کرده اند.
7. حقوق دارویی است که کارفرما به شما می دهد تا رویاهایتان را فراموش کنید.
@dailyenglish2024
«گرگور سامسا» شخصیت اصلی کدام رمان زیر است؟
Anonymous Quiz
23%
صد سال تنهایی گابريل گارسيا مارکز
16%
پیرمرد و دریا ارنست همینگوی
45%
مسخ فرانتس کافکا
16%
بیگانه البرکامو
🍃🌺🍃
سورهالزمر آیه 53
«لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ»
ترجمه:
«از رحمت خداوند نومید مشوید که
خدا تمامیِ گناهان را میآمرزد.»
#کلام_پروردگار
@book_tips 🐞
سورهالزمر آیه 53
«لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ»
ترجمه:
«از رحمت خداوند نومید مشوید که
خدا تمامیِ گناهان را میآمرزد.»
#کلام_پروردگار
@book_tips 🐞
یافتن خوشبختی در درونمان کار آسانی نیست،
اما جز آنجا در هیچ جای دیگری هم امکانپذیر نیست...
#کارل_گوستاو_یونگ
@book_tips 🐞
اما جز آنجا در هیچ جای دیگری هم امکانپذیر نیست...
#کارل_گوستاو_یونگ
@book_tips 🐞
🍃🌺🍃
#داستانک
#سفرنامه_حج قسمت ۱۱
حاجیان به واقع به میهمانی خدا آمدهاند ولی به حسب ظاهر میزبان دولت عربستان است. میزبان باید در اکرام میهمان بکوشد و اسباب راحتی او را فراهم آورد. اگر از حق نگذریم و بخواهیم جانب انصاف را فرو نگذاریم میزبان در این رابطه بد عمل نکرده است. هتلها به اندازه است و حملونقل روان. خوراک حجاج کمبودی ندارد و خدمات دیگر در دسترس میباشد. نمیتوان از پر شماری حجاج آسان گذشت که خود مهمترین مشکل را ایجاد کرده است. گرچه عربستان سعی کرده با سهمیهبندی حضور زائران را محدود سازد ولی خیل مشتاقان این سفر هر ساله میلیونها تن را به این سرزمین میکشاند و کار برای دولت میزبان سخت مینماید.
میماند رفتار نیروهای امنیتی که کارنامه سعودیها در این قسمت قابل قبول نیست. یعنی جایی که پای نیروی انسانی به میان میآید کُمیت عربستان میلنگد. من این را میگذارم به پای رسوب فرهنگ بدوی این قوم. عادات و رسوم دیرینه اجتماعی چیزی نیست که به آسانی دست از سر مردم یک سرزمین بردارد. تا صد سال پیش، حاجیان از دست راهزنان بدوی خواب به چشمشان نمیآمد و حاکمان تضعیف شده عثمانی برای مقابله با دزدان سرگردنه گیر بیپروایی که مور و ملخوار بر سر زائران و اموال آنان مانند بختک فرود میآمدند درمانده بودند راه به جایی نمیبردند. اقبال ما حاجیان امسال بلند است؛ نه صد سال پیش، این راه را آمدیم و نه حتی جلوتر. کسانی که چند دهه قبل این راه را طی کردند و گزارش آن زمان را میدهند از رفتار خشن و تند پلیس سعودی داستانها دارند.
حالا ما با سر و صدای بلند، فریادهایی که بر سرمان میکشند و حداکثر هل دادن آنها مواجهایم ولی در گذشته نه چندان دور، ضرب و شتم زائران از سوی آنان که خود باید حافظ امنیت میبودند امری معمول بوده است. این طور که معلوم است هر چه عقربه زمان بیشتر به گذشته بر میگردد، غلظت خشونت با زائران هم بیشتر بوده است.
این موضوع در سفر نامههای برجامانده از سوی رجال حاکم در ایران که در اواسط و اواخر قاجاریه به حج آمده بودند به چشم میخورد اما شاید هیچیک به اندازه ماجرای گردن زدن ابوطالب یزدی زائر ایرانی از سوی حکومت سعودی در سال ۱۳۲۲ نمیتواند این خشونت را دردناکتر جلوه نماید. وی که در آن زمان، تنها ۲۲سال داشته و با همسر جوانش به حج آمده بود، در حین طواف دچار گرمازدگی و سپس تهوع میشود. آلودگی ناشی از استفراغ این حاجی ایرانی، از سوی دولت عربستان عمدی تلقی شده و تلاشهای مرحوم محسن صدر نماینده دولت ایران در حج که خود روزگاری وزیر عدلیه بوده به جایی نمیرسد و زائر جوان و غریب یزدی پس از یک محاکمه یک مرحلهای غیر قابل فرجام، محکوم به اعدام میشود. نه متهم زبان قاضی و شاهدان را میدانسته و نه از خدمات محامیون (وکلای دادگستری) برخوردار بوده است. زائر بیچاره فردای روز دستگیری در مروه و در جلوی چشمان حاجیان دیگر کشورها گردن زده میشود؛به همین راحتی!
روابط دو دولت برای پنج سال قطع میشود و آنچه از بیهوده بر زمین ریخته میشود، خون زائر بخت برگشته است. حالا چه مأموران سعودی بر سرمان بانگ بزنند و یا با تندی ما را به جلو و عقب رفتن بخوانند "رهرو منزل عشقیم و ز سر حد عدم... تا به اقلیم وجود این همه راه آمدهایم"
ادامه دارد...
#دکتر_علی_رادان
#حقوقدان_و_استاد_دانشگاه_اصفهان
@book_tips 🐞
#داستانک
#سفرنامه_حج قسمت ۱۱
حاجیان به واقع به میهمانی خدا آمدهاند ولی به حسب ظاهر میزبان دولت عربستان است. میزبان باید در اکرام میهمان بکوشد و اسباب راحتی او را فراهم آورد. اگر از حق نگذریم و بخواهیم جانب انصاف را فرو نگذاریم میزبان در این رابطه بد عمل نکرده است. هتلها به اندازه است و حملونقل روان. خوراک حجاج کمبودی ندارد و خدمات دیگر در دسترس میباشد. نمیتوان از پر شماری حجاج آسان گذشت که خود مهمترین مشکل را ایجاد کرده است. گرچه عربستان سعی کرده با سهمیهبندی حضور زائران را محدود سازد ولی خیل مشتاقان این سفر هر ساله میلیونها تن را به این سرزمین میکشاند و کار برای دولت میزبان سخت مینماید.
میماند رفتار نیروهای امنیتی که کارنامه سعودیها در این قسمت قابل قبول نیست. یعنی جایی که پای نیروی انسانی به میان میآید کُمیت عربستان میلنگد. من این را میگذارم به پای رسوب فرهنگ بدوی این قوم. عادات و رسوم دیرینه اجتماعی چیزی نیست که به آسانی دست از سر مردم یک سرزمین بردارد. تا صد سال پیش، حاجیان از دست راهزنان بدوی خواب به چشمشان نمیآمد و حاکمان تضعیف شده عثمانی برای مقابله با دزدان سرگردنه گیر بیپروایی که مور و ملخوار بر سر زائران و اموال آنان مانند بختک فرود میآمدند درمانده بودند راه به جایی نمیبردند. اقبال ما حاجیان امسال بلند است؛ نه صد سال پیش، این راه را آمدیم و نه حتی جلوتر. کسانی که چند دهه قبل این راه را طی کردند و گزارش آن زمان را میدهند از رفتار خشن و تند پلیس سعودی داستانها دارند.
حالا ما با سر و صدای بلند، فریادهایی که بر سرمان میکشند و حداکثر هل دادن آنها مواجهایم ولی در گذشته نه چندان دور، ضرب و شتم زائران از سوی آنان که خود باید حافظ امنیت میبودند امری معمول بوده است. این طور که معلوم است هر چه عقربه زمان بیشتر به گذشته بر میگردد، غلظت خشونت با زائران هم بیشتر بوده است.
این موضوع در سفر نامههای برجامانده از سوی رجال حاکم در ایران که در اواسط و اواخر قاجاریه به حج آمده بودند به چشم میخورد اما شاید هیچیک به اندازه ماجرای گردن زدن ابوطالب یزدی زائر ایرانی از سوی حکومت سعودی در سال ۱۳۲۲ نمیتواند این خشونت را دردناکتر جلوه نماید. وی که در آن زمان، تنها ۲۲سال داشته و با همسر جوانش به حج آمده بود، در حین طواف دچار گرمازدگی و سپس تهوع میشود. آلودگی ناشی از استفراغ این حاجی ایرانی، از سوی دولت عربستان عمدی تلقی شده و تلاشهای مرحوم محسن صدر نماینده دولت ایران در حج که خود روزگاری وزیر عدلیه بوده به جایی نمیرسد و زائر جوان و غریب یزدی پس از یک محاکمه یک مرحلهای غیر قابل فرجام، محکوم به اعدام میشود. نه متهم زبان قاضی و شاهدان را میدانسته و نه از خدمات محامیون (وکلای دادگستری) برخوردار بوده است. زائر بیچاره فردای روز دستگیری در مروه و در جلوی چشمان حاجیان دیگر کشورها گردن زده میشود؛به همین راحتی!
روابط دو دولت برای پنج سال قطع میشود و آنچه از بیهوده بر زمین ریخته میشود، خون زائر بخت برگشته است. حالا چه مأموران سعودی بر سرمان بانگ بزنند و یا با تندی ما را به جلو و عقب رفتن بخوانند "رهرو منزل عشقیم و ز سر حد عدم... تا به اقلیم وجود این همه راه آمدهایم"
ادامه دارد...
#دکتر_علی_رادان
#حقوقدان_و_استاد_دانشگاه_اصفهان
@book_tips 🐞
🍃🌺🍃
#برگ_روزانه
شما برای خاموش کردن تلویزیون دست دراز می کنید و دستگاه کنترل از راه دور را بر می دارید، ولی به جای خاموش کردن آن، شروع می کنید به تغییر کانال های تلویزیون. نیم ساعت یا یک ساعت بعد باز هم در حال تماشای تلویزیون هستید، ولی همچنان با زدن دکمه، کانال ها را عوض می کنید. با این حال به نظر می رسد دکمه خاموش کردن روی دستگاه، تنها دکمه ای ست که نمی توانید آن را فشار دهید. همچنان به تماشای تلویزیون ادامه می دهید، نه برای آن که برنامه ای جالب، توجه شما را به خود جلب کرده است، بلکه دقیقاً به این دلیل که برنامه جالبی نمی یابید.
زمانی که به این کار عادت کنید، هر چه برنامه ها کم مایه تر و بی معناتر باشند، بیش تر اعتیاد آور می شوند. اگر برنامه های تلویزیون جالب و فکر بر انگیز بودند، کاری می کردند تا دوباره ذهن شما را برای فکر کردن مستقل تحریک کنند، یعنی آگاهی بیش تر به وجود می آوردند که جذاب تر از خلسه تلویزیونی ست. آن گاه که توجه شما دیگر فقط توسط تصاویر روی صفحه تلویزیون به طور کامل میخکوب نمی شد.
در صورتی که محتوای برنامه از کیفیت ویژه ای برخوردار باشـد، تا اندازه ای می تواند اثر وارونه بگذارد و گاه حتـى تـأثیر بی حس کننـده ذهـن و آن خـواب مصنوعی را که تلویزیون می آفریند، خنثی سازد. برخی برنامه هـا هـم هستند که برای خیلی از مردم بسیار یاری بخش بوده اند؛ برنامه هایی که زندگی ایـن عـده را دگرگون ساخته، قلب هایشان را گشوده و آن ها را بیش تر آگاه کرده اند. حتی برخی از برنامه های خنده آور، با وجودی که به موضوع خاصی نمی پردازند، امـا بـا نشـان دادن تصاویر مسخره آمیز از حماقت های بشر و «من درون»، می توانند ناخواسته به برنامه های معنوی تبدیل شوند.
این گونه برنامه ها به ما می آموزند که نباید هیچ چیز را جدی گرفت و نگرش به زندگی باید همراه با آسان گیری باشد و از همه مهم تر آن که با خنداندنمان به ما آموزش می دهند. خنده به گونه ای چشمگیر هـم رهایی بخش و هم شفا دهنده است. با این حال، بسیاری از برنامـه هـای تلویزیونی همچنان در اختیار عده ایست که کاملاً توسط «من درون» خود اداره می شوند و از این رو دستور کار پنهانی تلویزیون با خواب کردن شما به اداره کننـده شـمـا تبـديل می شود یا بهتر بگوییم، فرمان نا آگاه شدن به شما می دهد. اما همچنان ظرفیت و توانایی بسیلر بزر. و ناشناخته ای در حوزه تلویزیون وجود دارد.
#اکهارت_تله
#جهانی_نو
@book_tips 🐞
#برگ_روزانه
شما برای خاموش کردن تلویزیون دست دراز می کنید و دستگاه کنترل از راه دور را بر می دارید، ولی به جای خاموش کردن آن، شروع می کنید به تغییر کانال های تلویزیون. نیم ساعت یا یک ساعت بعد باز هم در حال تماشای تلویزیون هستید، ولی همچنان با زدن دکمه، کانال ها را عوض می کنید. با این حال به نظر می رسد دکمه خاموش کردن روی دستگاه، تنها دکمه ای ست که نمی توانید آن را فشار دهید. همچنان به تماشای تلویزیون ادامه می دهید، نه برای آن که برنامه ای جالب، توجه شما را به خود جلب کرده است، بلکه دقیقاً به این دلیل که برنامه جالبی نمی یابید.
زمانی که به این کار عادت کنید، هر چه برنامه ها کم مایه تر و بی معناتر باشند، بیش تر اعتیاد آور می شوند. اگر برنامه های تلویزیون جالب و فکر بر انگیز بودند، کاری می کردند تا دوباره ذهن شما را برای فکر کردن مستقل تحریک کنند، یعنی آگاهی بیش تر به وجود می آوردند که جذاب تر از خلسه تلویزیونی ست. آن گاه که توجه شما دیگر فقط توسط تصاویر روی صفحه تلویزیون به طور کامل میخکوب نمی شد.
در صورتی که محتوای برنامه از کیفیت ویژه ای برخوردار باشـد، تا اندازه ای می تواند اثر وارونه بگذارد و گاه حتـى تـأثیر بی حس کننـده ذهـن و آن خـواب مصنوعی را که تلویزیون می آفریند، خنثی سازد. برخی برنامه هـا هـم هستند که برای خیلی از مردم بسیار یاری بخش بوده اند؛ برنامه هایی که زندگی ایـن عـده را دگرگون ساخته، قلب هایشان را گشوده و آن ها را بیش تر آگاه کرده اند. حتی برخی از برنامه های خنده آور، با وجودی که به موضوع خاصی نمی پردازند، امـا بـا نشـان دادن تصاویر مسخره آمیز از حماقت های بشر و «من درون»، می توانند ناخواسته به برنامه های معنوی تبدیل شوند.
این گونه برنامه ها به ما می آموزند که نباید هیچ چیز را جدی گرفت و نگرش به زندگی باید همراه با آسان گیری باشد و از همه مهم تر آن که با خنداندنمان به ما آموزش می دهند. خنده به گونه ای چشمگیر هـم رهایی بخش و هم شفا دهنده است. با این حال، بسیاری از برنامـه هـای تلویزیونی همچنان در اختیار عده ایست که کاملاً توسط «من درون» خود اداره می شوند و از این رو دستور کار پنهانی تلویزیون با خواب کردن شما به اداره کننـده شـمـا تبـديل می شود یا بهتر بگوییم، فرمان نا آگاه شدن به شما می دهد. اما همچنان ظرفیت و توانایی بسیلر بزر. و ناشناخته ای در حوزه تلویزیون وجود دارد.
#اکهارت_تله
#جهانی_نو
@book_tips 🐞
🍃🌺🍃
سوره الفاتحه آیات ۶-۷
بسمالله الرحمن الرحیم
«ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَ ٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِیمَ . صِرَ ٰطَ ٱلَّذِینَ أَنۡعَمۡتَ عَلَیۡهِمۡ غَیۡرِ ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَیۡهِمۡ وَلَا ٱلضَّاۤلِّینَ»
«ما را به راه راست هدایت کن
راه کسانی که به آنها نعمت دادی، نه راه کسانی که بر آنها غضب نمودی، نه گمراهان.
#کلام_پروردگار
@book_tips 🐞
سوره الفاتحه آیات ۶-۷
بسمالله الرحمن الرحیم
«ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَ ٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِیمَ . صِرَ ٰطَ ٱلَّذِینَ أَنۡعَمۡتَ عَلَیۡهِمۡ غَیۡرِ ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَیۡهِمۡ وَلَا ٱلضَّاۤلِّینَ»
«ما را به راه راست هدایت کن
راه کسانی که به آنها نعمت دادی، نه راه کسانی که بر آنها غضب نمودی، نه گمراهان.
#کلام_پروردگار
@book_tips 🐞