Forwarded from Daily English practice
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#positive_thoughts
همیشه از این 5 نوع آدم دوری کنید.
تا آخر ببینید چون آخری خیلی خطرناکه.
1. افرادی که هنگام سفارش غذا می گویند گرسنه نیستند، اما بعدا نصف وعده غذایی شما را می خورند.
2. افرادی که وقتی با شما صحبت می کنند در مورد دیگران بحث می کنند.
3. افرادی که شکایت می کنند که شما زیاد غذا می خورید.
4. افرادی که بی جهت در رابطه شما دخالت می کنند، فقط برای ایجاد سوء تفاهم.
5. افرادی که بیش از حد با افراد ثروتمند دوست هستند، فقط برای اینکه جیب آنها را خالی کنند.
@dailyenglish2024
همیشه از این 5 نوع آدم دوری کنید.
تا آخر ببینید چون آخری خیلی خطرناکه.
1. افرادی که هنگام سفارش غذا می گویند گرسنه نیستند، اما بعدا نصف وعده غذایی شما را می خورند.
2. افرادی که وقتی با شما صحبت می کنند در مورد دیگران بحث می کنند.
3. افرادی که شکایت می کنند که شما زیاد غذا می خورید.
4. افرادی که بی جهت در رابطه شما دخالت می کنند، فقط برای ایجاد سوء تفاهم.
5. افرادی که بیش از حد با افراد ثروتمند دوست هستند، فقط برای اینکه جیب آنها را خالی کنند.
@dailyenglish2024
🍃🌺🍃
#داستانک
#سفرنامه_حج قسمت دوم
صبح زود از خانه بیرون زدم برای فرودگاه اصفهان. تنها نبودم؛ خانواده همراهی میکردند. خواب نوشین بامداد جمعه را بر خود حرام کرده بودند تا حاجی آینده به تنهایی رحیل سفر نباشد. از زیر قرآن رَدم کردند و زنم به دور از چشم بچهها گریه کرد که: "حلالم کن اگر..." خیلیوقت بود که گریه او را نديده بودم و چه را میبایست حلال میکردم که اگر تحمل و سختکوشی او نبود، شاید من در پله اول نردبان زندگی در جا زده میماندم.
ماموری گذرنامهام را مُهر کرد و من مِهر از خانواده بریدم و شدم مسافری در میان انبوه زائران. چند ساعت تأخیر در سوار شدن به هواپیما که برای ما ایرانیان دیگر عادی شده، هیچ اعتراضی نیانگیخت و این فرصتی شد تا خوب در احوال همسفران بنگرم. مردها را که میشد به موهایشان نگریست، البته اگر مویی بر سرهایشان باقی مانده بود، یک دست سفید بود و زنان همگی در چادرهای سیاه از اینسو به آنسو در حرکت بودند. بیشتر زائران زوج هستند و کمتر چون من مسافری تنها.
بالاخره سوار هواپیما شدیم و آن پرنده عظیم پرید. جایم کنار پنجره بود و مدام به پایین مینگریستم، جایی که خاک بود و صحرا، بیابان خشک بود و کویر بیانتها. خلبان درجه گرمای مدینه را ۴۱ درجه اعلام کرد، یعنی یکدفعه و بیچون و چرا افتاده بودیم وسط چله تابستان. هُرم آفتاب که در مطار المدینه به صورتم سیلی زد دانستم که آنجا سرزمینی دیگر است، کشور نخل و شتر و نفت و این آخری که در بعضی کشورها قاتل جان شده در عربستان قاتق نان گشته و از صدقه سر این مایع سیاه بدبوی کفآلود، بادیهنشینان دیروز به نان و نوای بسیار رسیدهاند؛ نشانهاش فرودگاه بزرگ و مجهز مدینه است که میتواند در یک زمان هواپیماهایی را که از قفقاز و آفریقا و جنوب شرق آسیا میرسند، اداره کند.
هتل ما در خیابانی است که نام عبدالرحمن بن عوف را بر آن نهادهاند؛ صحابی پیامبر که در نزد شیعیان محبوب نیست، چون او جامه خلافت را بر تن عثمان خلیفه سوم کرد هر چند نوشتهاند که در پایان عُمر از این کار خود نادم شده بود. هتلی که باید چند شب و روز را در آن طی کنیم، بسیار شلوغ است و از نظر امکانات چنگی به دل نمیزند ولی دل بر آن خوش دارم که چون در این سفر آمدهام تا جان فربه سازم نَه تَن، بر خود و دیگران سخت نگیرم و خاموشی گزینم و سازش پیشه سازم...
ادامه دارد...
#دکتر_علی_رادان
#حقوقدان_و_استاد_دانشگاه_اصفهان
@book_tips 🐞
#داستانک
#سفرنامه_حج قسمت دوم
صبح زود از خانه بیرون زدم برای فرودگاه اصفهان. تنها نبودم؛ خانواده همراهی میکردند. خواب نوشین بامداد جمعه را بر خود حرام کرده بودند تا حاجی آینده به تنهایی رحیل سفر نباشد. از زیر قرآن رَدم کردند و زنم به دور از چشم بچهها گریه کرد که: "حلالم کن اگر..." خیلیوقت بود که گریه او را نديده بودم و چه را میبایست حلال میکردم که اگر تحمل و سختکوشی او نبود، شاید من در پله اول نردبان زندگی در جا زده میماندم.
ماموری گذرنامهام را مُهر کرد و من مِهر از خانواده بریدم و شدم مسافری در میان انبوه زائران. چند ساعت تأخیر در سوار شدن به هواپیما که برای ما ایرانیان دیگر عادی شده، هیچ اعتراضی نیانگیخت و این فرصتی شد تا خوب در احوال همسفران بنگرم. مردها را که میشد به موهایشان نگریست، البته اگر مویی بر سرهایشان باقی مانده بود، یک دست سفید بود و زنان همگی در چادرهای سیاه از اینسو به آنسو در حرکت بودند. بیشتر زائران زوج هستند و کمتر چون من مسافری تنها.
بالاخره سوار هواپیما شدیم و آن پرنده عظیم پرید. جایم کنار پنجره بود و مدام به پایین مینگریستم، جایی که خاک بود و صحرا، بیابان خشک بود و کویر بیانتها. خلبان درجه گرمای مدینه را ۴۱ درجه اعلام کرد، یعنی یکدفعه و بیچون و چرا افتاده بودیم وسط چله تابستان. هُرم آفتاب که در مطار المدینه به صورتم سیلی زد دانستم که آنجا سرزمینی دیگر است، کشور نخل و شتر و نفت و این آخری که در بعضی کشورها قاتل جان شده در عربستان قاتق نان گشته و از صدقه سر این مایع سیاه بدبوی کفآلود، بادیهنشینان دیروز به نان و نوای بسیار رسیدهاند؛ نشانهاش فرودگاه بزرگ و مجهز مدینه است که میتواند در یک زمان هواپیماهایی را که از قفقاز و آفریقا و جنوب شرق آسیا میرسند، اداره کند.
هتل ما در خیابانی است که نام عبدالرحمن بن عوف را بر آن نهادهاند؛ صحابی پیامبر که در نزد شیعیان محبوب نیست، چون او جامه خلافت را بر تن عثمان خلیفه سوم کرد هر چند نوشتهاند که در پایان عُمر از این کار خود نادم شده بود. هتلی که باید چند شب و روز را در آن طی کنیم، بسیار شلوغ است و از نظر امکانات چنگی به دل نمیزند ولی دل بر آن خوش دارم که چون در این سفر آمدهام تا جان فربه سازم نَه تَن، بر خود و دیگران سخت نگیرم و خاموشی گزینم و سازش پیشه سازم...
ادامه دارد...
#دکتر_علی_رادان
#حقوقدان_و_استاد_دانشگاه_اصفهان
@book_tips 🐞
Forwarded from Daily English practice
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#positive_thoughts
10 سال طول کشید تا این را یاد گرفتم، اما در یک دقیقه به شما یاد خواهم داد.
1. زندگی منتظر هیچکس نمیماند. هر روز از خواب بیدار شوید و بدون توجه به هر اتفاقی به تلاش خود ادامه دهید.
2. مطمئن شوید که به خوبی از خود مراقبت می کنید. اگر اتفاقی برای شما بیفتد، دنیا پیش خواهد رفت و شما عقب خواهید ماند.
3. اگر برای ساختن زندگی رویایی خود کار نکنید، کسی شما را استخدام می کند تا زندگی او را بسازید.
4. در سکوت کار کنید، در خلوت جشن بگیرید. مردم دوست دارند چیزها را خراب کنند.
5- از گذشته خود پشیمان نشوید. فقط از آن درس بگیرید و ادامه دهید.
6. توصیه های هر کسی را که آنطور که شما می خواهید زندگی نمی کند، نادیده بگیرید.
7. بر احساسات خود حاکم باشید. ذهن آرام می تواند هر موقعیتی را مدیریت کند.
8. اگر کسی را بهتر از خود پیدا کردید، متنفر نباشید، از او راهنمایی بخواهید و با او همکاری کنید.
@dailyenglish2024
10 سال طول کشید تا این را یاد گرفتم، اما در یک دقیقه به شما یاد خواهم داد.
1. زندگی منتظر هیچکس نمیماند. هر روز از خواب بیدار شوید و بدون توجه به هر اتفاقی به تلاش خود ادامه دهید.
2. مطمئن شوید که به خوبی از خود مراقبت می کنید. اگر اتفاقی برای شما بیفتد، دنیا پیش خواهد رفت و شما عقب خواهید ماند.
3. اگر برای ساختن زندگی رویایی خود کار نکنید، کسی شما را استخدام می کند تا زندگی او را بسازید.
4. در سکوت کار کنید، در خلوت جشن بگیرید. مردم دوست دارند چیزها را خراب کنند.
5- از گذشته خود پشیمان نشوید. فقط از آن درس بگیرید و ادامه دهید.
6. توصیه های هر کسی را که آنطور که شما می خواهید زندگی نمی کند، نادیده بگیرید.
7. بر احساسات خود حاکم باشید. ذهن آرام می تواند هر موقعیتی را مدیریت کند.
8. اگر کسی را بهتر از خود پیدا کردید، متنفر نباشید، از او راهنمایی بخواهید و با او همکاری کنید.
@dailyenglish2024
رمان «موشها و آدم ها» اثر کدام نویسنده زیر میباشد؟
Anonymous Quiz
11%
تولستوی
16%
داستایوفسکی
68%
جان اشتاین بک
5%
ویلیام شکسپیر
🍃🌺🍃
سوره الزخرف آیه 83 :
فَذَرْهُمْ يَخُوضُوا وَيَلْعَبُوا حَتَّىٰ يُلَاقُوا يَوْمَهُمُ الَّذِي يُوعَدُونَ
ترجمه :
آنان را به حال خود واگذار تا در باطل غوطهور باشند و سرگرم بازی شوند تا روزی را که به آنها وعده داده شده است ملاقات کنند (و نتیجه کار خود را ببینند)!
#کلام_پروردگار
@book_tips 🐞
سوره الزخرف آیه 83 :
فَذَرْهُمْ يَخُوضُوا وَيَلْعَبُوا حَتَّىٰ يُلَاقُوا يَوْمَهُمُ الَّذِي يُوعَدُونَ
ترجمه :
آنان را به حال خود واگذار تا در باطل غوطهور باشند و سرگرم بازی شوند تا روزی را که به آنها وعده داده شده است ملاقات کنند (و نتیجه کار خود را ببینند)!
#کلام_پروردگار
@book_tips 🐞
به زنده ماندن در این دیار
چه پای سختی فشردهام
چه مرگها آزمودهام
ولی شگفتا نمردهام.
#سیمین_بهبهانی
@book_tips 🐞
چه پای سختی فشردهام
چه مرگها آزمودهام
ولی شگفتا نمردهام.
#سیمین_بهبهانی
@book_tips 🐞
🍃🌺🍃
#داستانک
#سفرنامه_حج قسمت سوم
قبل از سفر خواستم کتاب خسی در میقات جلالآلاحمد را با خود بیاورم تا آن را چندباره بخوانم. پیش از این سفرنامه حج او را خوانده بودم ولی خوانش آن کتاب خواندنی بعد از گذشت بیش از ۶۰ سال، آن هم در سفری مشابه، چیز دیگری بود. جلال مذهبی نبود و خود نوشته که رنج این سفر را بدان جهت بر خود خریده تا حس کنجکاویش را ارضا کرده باشد و نشانی از برادرش بجوید؛ برادر معممی که معارف شیعه را در میان شیعیان نخاوله مدینه نشر میداد و ناگهانی از دنیا رفت.
میهمان کافه خیابان نادری تهران و همپالگی ابراهیم گلستان و دکتر غلامحسین ساعدی و خیل دیگر نام آشنایان روشنفکری دهه طلایی چهل شمسی کجا و زائر اماکن مقدس اسلامی کجا؟ جستجوگر ناآرامی که راه خانه پدر روحانی محتشم خود را گم کرده و سر از پستوهای حزب توده در آورد و در دورهای سرآمد روشنفکران زمانه خود شد و به ناگاه در سفر حج دوباره سراغی از راه و رسم پدری گرفت تا ریسمان مِهر فرزندی را به تمامی نبریده باشد. سفر جلال، همانطور که خودش میگفت و میخواست عزیمت به خود بود؛ سفری از منزلگاه تردید و گمشدگی تا بینهایت دریافتن معنا؛ کرم ابریشمی پروانه میشد.
برای اولین بار به حرم نبوی آنجا که مزار آخرین فرستاده خدا بود رفتم. زیارت کسی که با مرگش رشته وحی میان زمین و آسمان برای همیشه منقطع گشت. منقلب بودم، گیاه خشک شدهای را میماندم که در مقابل سرو بلندی که سر شاخههایش دیده نمیشد قرار گرفتهام. چه باید میگفتم و چگونه سلام میدادم؟ شرف مکان صیقلی شد بر جان افسردهام؛ جانی که در تلاطم تمنیات زمینی رنجور شده و بالهای پرواز روحانیاش به تیغ قیچی شرارتهای نفسانی بریده گشته است: "السلام علیک یا نبیالله؛ چه تحفهای تقدیمت کنم که تو را سزاوار باشد؟ به یقین اگر کوهی از سیم و زر نثارت کنم دَرخور شأن تو نیست، من آن اعرابیم که از راه دور آب شور بادیه را به درگاه خلیفه مسندنشین مجاور دجله هدیه بُرد، اما شاید قند کلام فارسی از قندان سعدی شیرازی بتواند هدیهای درخور باشد:
قدر فلک را کمال و منزلتی نیست... در نظر قدر با کمال محمد... چشم مرا تا به خواب دید جمالش... خواب نمیگیرد از جمال محمد".
بغض آمد و گلویم را فشرد و اشک در چشمانم جمع شد. در زیر آن بارگاه معنوی دو رکعت نمازی و سپس نیازی تا نداهای زمینی راه بالا رفتن بیابد و پاسخی از لاهوت دلهای ناسوتی ما را در برگیرد.
کنار دستم مردی میانسال نشسته بود. از قامت کوتاه و هندسه چشمانش حدس زدم که از مالزی آمده است یا همان دور و بَر. با مخلوطی از زبان انگلیسی و عربی و بالاخره زبان همه فهم اشاره گفت که از اندونزی آمده؛ از جاکارتاو. ?and you؛ گفتم Iran؛ گمان کرد که میگویم iraq. شروع کرد از صدام حسین تعریف کردن که موشک به اسرائیل زده و تن جهودان را لرزانده و نمیدانست این عراقی بیرحم که از او تمجید میکند، هزاران هموطن من را کشته و خون به دل و اشک به چشم هزاران تن دیگر کرده است.
زائرانی که از شرق آسیا میآیند آرام، کمسخن، منظم و پر تعداد هستند. مردان و زنانی با قامتهای معمولا کوتاه که مردان بیاستثنا کلاهی مدور بر سر داشته و چون زنان پارچهای مانند دامن بر خود بستهاند و زنان که چند نفری راه میپیمایند و با یکدیگر گرم سخن میگویند. چند هزار کیلومتر راه را کوبیده و آمدهاند تا خود را برسانند به مزار پیامبرشان؛ از شرق دور آمده و راه رستگاری را در ریگستانهای عربستان جستجو میکنند...
ادامه دارد ...
#دکتر_علی_رادان
#حقوقدان_و_استاد_دانشگاه_اصفهان
@book_tips 🐞
#داستانک
#سفرنامه_حج قسمت سوم
قبل از سفر خواستم کتاب خسی در میقات جلالآلاحمد را با خود بیاورم تا آن را چندباره بخوانم. پیش از این سفرنامه حج او را خوانده بودم ولی خوانش آن کتاب خواندنی بعد از گذشت بیش از ۶۰ سال، آن هم در سفری مشابه، چیز دیگری بود. جلال مذهبی نبود و خود نوشته که رنج این سفر را بدان جهت بر خود خریده تا حس کنجکاویش را ارضا کرده باشد و نشانی از برادرش بجوید؛ برادر معممی که معارف شیعه را در میان شیعیان نخاوله مدینه نشر میداد و ناگهانی از دنیا رفت.
میهمان کافه خیابان نادری تهران و همپالگی ابراهیم گلستان و دکتر غلامحسین ساعدی و خیل دیگر نام آشنایان روشنفکری دهه طلایی چهل شمسی کجا و زائر اماکن مقدس اسلامی کجا؟ جستجوگر ناآرامی که راه خانه پدر روحانی محتشم خود را گم کرده و سر از پستوهای حزب توده در آورد و در دورهای سرآمد روشنفکران زمانه خود شد و به ناگاه در سفر حج دوباره سراغی از راه و رسم پدری گرفت تا ریسمان مِهر فرزندی را به تمامی نبریده باشد. سفر جلال، همانطور که خودش میگفت و میخواست عزیمت به خود بود؛ سفری از منزلگاه تردید و گمشدگی تا بینهایت دریافتن معنا؛ کرم ابریشمی پروانه میشد.
برای اولین بار به حرم نبوی آنجا که مزار آخرین فرستاده خدا بود رفتم. زیارت کسی که با مرگش رشته وحی میان زمین و آسمان برای همیشه منقطع گشت. منقلب بودم، گیاه خشک شدهای را میماندم که در مقابل سرو بلندی که سر شاخههایش دیده نمیشد قرار گرفتهام. چه باید میگفتم و چگونه سلام میدادم؟ شرف مکان صیقلی شد بر جان افسردهام؛ جانی که در تلاطم تمنیات زمینی رنجور شده و بالهای پرواز روحانیاش به تیغ قیچی شرارتهای نفسانی بریده گشته است: "السلام علیک یا نبیالله؛ چه تحفهای تقدیمت کنم که تو را سزاوار باشد؟ به یقین اگر کوهی از سیم و زر نثارت کنم دَرخور شأن تو نیست، من آن اعرابیم که از راه دور آب شور بادیه را به درگاه خلیفه مسندنشین مجاور دجله هدیه بُرد، اما شاید قند کلام فارسی از قندان سعدی شیرازی بتواند هدیهای درخور باشد:
قدر فلک را کمال و منزلتی نیست... در نظر قدر با کمال محمد... چشم مرا تا به خواب دید جمالش... خواب نمیگیرد از جمال محمد".
بغض آمد و گلویم را فشرد و اشک در چشمانم جمع شد. در زیر آن بارگاه معنوی دو رکعت نمازی و سپس نیازی تا نداهای زمینی راه بالا رفتن بیابد و پاسخی از لاهوت دلهای ناسوتی ما را در برگیرد.
کنار دستم مردی میانسال نشسته بود. از قامت کوتاه و هندسه چشمانش حدس زدم که از مالزی آمده است یا همان دور و بَر. با مخلوطی از زبان انگلیسی و عربی و بالاخره زبان همه فهم اشاره گفت که از اندونزی آمده؛ از جاکارتاو. ?and you؛ گفتم Iran؛ گمان کرد که میگویم iraq. شروع کرد از صدام حسین تعریف کردن که موشک به اسرائیل زده و تن جهودان را لرزانده و نمیدانست این عراقی بیرحم که از او تمجید میکند، هزاران هموطن من را کشته و خون به دل و اشک به چشم هزاران تن دیگر کرده است.
زائرانی که از شرق آسیا میآیند آرام، کمسخن، منظم و پر تعداد هستند. مردان و زنانی با قامتهای معمولا کوتاه که مردان بیاستثنا کلاهی مدور بر سر داشته و چون زنان پارچهای مانند دامن بر خود بستهاند و زنان که چند نفری راه میپیمایند و با یکدیگر گرم سخن میگویند. چند هزار کیلومتر راه را کوبیده و آمدهاند تا خود را برسانند به مزار پیامبرشان؛ از شرق دور آمده و راه رستگاری را در ریگستانهای عربستان جستجو میکنند...
ادامه دارد ...
#دکتر_علی_رادان
#حقوقدان_و_استاد_دانشگاه_اصفهان
@book_tips 🐞
Forwarded from Daily English practice
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#positive_thoughts
4 نفر هستند که باید آنها را ببخشید، اگر واقعاً در مورد تغییر زندگی خود و یادگیری نحوه زندگی در زمان حال جدی هستید.
اولین افرادی که باید ببخشید والدین شما هستند. زنده یا مرده باید آنها را به خاطر هر اشتباهی که در تربیت شما مرتکب شده اند، کاملا ببخشید.
شما باید از آنها سپاسگزار باشید که به شما زندگی میبخشند.
دومین افرادی که باید آنها را ببخشید افرادی هستند که در ازدواج یا روابط شما موفق نبودهاند.
سومین نفری که باید ببخشید هر کس دیگری در زندگی شماست که به هر طریقی به شما صدمه زده است.
وقایع را پاک کن و ببخش و فراموش کن.
چهارمین و آخرین نفری که باید ببخشید خودتان هستید. این اشتباهات گذشته را با خود حمل نکنید، آن زمان گذشته بود و اکنون حال است.
@dailyenglish2024
4 نفر هستند که باید آنها را ببخشید، اگر واقعاً در مورد تغییر زندگی خود و یادگیری نحوه زندگی در زمان حال جدی هستید.
اولین افرادی که باید ببخشید والدین شما هستند. زنده یا مرده باید آنها را به خاطر هر اشتباهی که در تربیت شما مرتکب شده اند، کاملا ببخشید.
شما باید از آنها سپاسگزار باشید که به شما زندگی میبخشند.
دومین افرادی که باید آنها را ببخشید افرادی هستند که در ازدواج یا روابط شما موفق نبودهاند.
سومین نفری که باید ببخشید هر کس دیگری در زندگی شماست که به هر طریقی به شما صدمه زده است.
وقایع را پاک کن و ببخش و فراموش کن.
چهارمین و آخرین نفری که باید ببخشید خودتان هستید. این اشتباهات گذشته را با خود حمل نکنید، آن زمان گذشته بود و اکنون حال است.
@dailyenglish2024
🍃🌺🍃
سوره المائدة آیه 7 :
وَاذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَمِيثَاقَهُ الَّذِي وَاثَقَكُمْ بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا ۖ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ
ترجمه :
و به یاد آورید نعمت خدا را بر شما، و پیمانی را که با تأکید از شما گرفت، آن زمان که گفتید: «شنیدیم و اطاعت کردیم»! و از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید که خدا، از آنچه درون سینههاست، آگاه است!
#کلام_پروردگار
@book_tips 🐞
سوره المائدة آیه 7 :
وَاذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَمِيثَاقَهُ الَّذِي وَاثَقَكُمْ بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا ۖ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ
ترجمه :
و به یاد آورید نعمت خدا را بر شما، و پیمانی را که با تأکید از شما گرفت، آن زمان که گفتید: «شنیدیم و اطاعت کردیم»! و از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید که خدا، از آنچه درون سینههاست، آگاه است!
#کلام_پروردگار
@book_tips 🐞
از رفته و نامده چه گویم
چون حاصل عمرم این زمان است
ما را سر بودن جهان نیست
ما را سر یار مهربان است.
#عطار
@book_tips 🐞
چون حاصل عمرم این زمان است
ما را سر بودن جهان نیست
ما را سر یار مهربان است.
#عطار
@book_tips 🐞
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
از چشمانداز جوانی که بنگری، زندگی آیندهای دراز و بیپایان است؛ ولی از چشمانداز پیری، تنها گذشتهای بسیار کوتاه به چشمت میآید. وقتی با کشتی دور میشویم، اجزای ساحل ریز و ریزتر میشوند و امکان شناسایی و تمایزشان نیز کمتر؛ همچون سالهایی که پشت سر نهادهایم با همه رویدادها و تکاپوهایشان.
#آرتور_شوپنهاور
@book_tips 🐞
#آرتور_شوپنهاور
@book_tips 🐞
🍃🌺🍃
#داستانک
#سفرنامه_حج قسمت چهارم
عربستان کشور ثروتمندی است؛ به مدد پول نفت و توریسم مذهبی. پول سرشار این دو منبع در چند دهه اخیر چهره این کشور را دگرگون کرده است. آنقدر هتلهای برافراشته رنگارنگ و فشرده درهم در اطراف مسجدالنبی درست شده که وقتی در وسط آنان قرار میگیری برای دیدن آسمان مجبوری سرت را بالا بیاوری. فُندق اینها مانند خوشه فَندق خودمان از دل خاک بیرون روییده و دور مسجد را به تسخیرخود آورده است.
اسمهایی که برای هتلها انتخاب کردهاند ملغمهای است از فرهنگ اسلامی، عربی و غربی. دیدم نام هتل را گذاشتهاند دارالایمان انتر کونتینانتال؛ با یک تیر دو نشانه زدهاند هم به لاهوت، هم ناسوت؛ هم دم از سرزمین ایمان میزند و هم تمدن جدید.
امروز زائران را بردند برای بازدید بعضی اماکن تاریخی اسلامی؛ فرصتی شد برای دیدن بهتر شهر مدینه. شهر مدرن شده و این را میشود از بنای ساختمانهای مسکونی و مغازههای جدید تجاری دریافت؛ معماری ساختمانهای مسکونی در مدینه با آنچه در شهرهای بزرگ ایران میبینیم تا اندازهای متفاوت است. ساختمانها را متراکم نساختهاند، پنجرهها کوچک است و اهمیت زیادی به نورگیری بنا، آنطور که در ایران راجعبه آن سختگیری میکنند، نمیدهند. شاید وجود آفتاب همیشگی که در شش ماه سال داغی را به جان مردم میریزد و باید از آن تا حد ممکن احتراز شود و تعصب شدید مردان از دیده شدن زنهایشان باعث شده تا آپارتمانها دارای پنجرههای کوچکی باشند؛ اثر فرهنگ است بر معماری، نه حُسن است که آن را ستایش کنیم و نه عیب که آن را مذمت؛ جغرافیای متفاوت است و انتخاب روش زیست اجتماعی؛ معماری جدید با چاشنی اعتقادات دینی؛ تلاقی مدرنیته با سُنَت. هر چه چشم انداختم تا یک بانک پیدا کنم نشد. برایم سوال شد زیرا بانک برای یک کشور نفتی چون ابزار تنفسی است برای یک موجود زنده.
ما در ایران بر سر هر کوی و برزن یک دکه بانک علم کردهایم و نمیشود که سعودیها به نقش این نهاد اقتصادی مهم اعتنا مانده باشند؟ شاید به این نتیجه رسیدهاند که بانک را باید کنترل کرد و یله و رها نساخت. نمیدانم، شاید هم به همان چیزی میاندیشم که شما در فکرتان مرور میکنید؛ بانک کمتر ولی پویا و کارآمد.
بانک برای ما داستان تکراری پرداخت تسهیلات با نرخهای سود بالا و اختلاسهای پیدرپی است. شما را نمیدانم ولی اخبار فسادهای پی در پی مالی در بانکها بر سلامتی جسمی من تاثیر بد گذاشته است. چرا جسم؟ من یکی که از دلایل مهم خرابی دندانهایم را اختلاس بانکی میدانم. چطور؟چطور ندارد؛ از بس با شنیدن اخبار مولمه این گونه فسادها دندانهایم را از روی عصبانیت به هم چلاندم و کسی هم نبود بگوید به تو چه مرد حسابی که اختلاس شده؟ مگر ارث پدر تو را خوردهاند و یک آب هم رویش که اینطور دندان بر هم میسایی، به خرجم نرفت و دست آخر آنها گوهرهای تابناک را نابود کردم و فرستادم لای دست دیگر اندام در حال اضمحلالم و خدا نیامرزد اختلاسچی را که پولش را او بالا کشیده و درد و مرضش به جان دیگری افتاده... دیگر چه بگویم؟
ادامه دارد...
#دکتر_علی_رادان
#حقوقدان_و_استاد_دانشگاه_اصفهان
@book_tips 🐞
#داستانک
#سفرنامه_حج قسمت چهارم
عربستان کشور ثروتمندی است؛ به مدد پول نفت و توریسم مذهبی. پول سرشار این دو منبع در چند دهه اخیر چهره این کشور را دگرگون کرده است. آنقدر هتلهای برافراشته رنگارنگ و فشرده درهم در اطراف مسجدالنبی درست شده که وقتی در وسط آنان قرار میگیری برای دیدن آسمان مجبوری سرت را بالا بیاوری. فُندق اینها مانند خوشه فَندق خودمان از دل خاک بیرون روییده و دور مسجد را به تسخیرخود آورده است.
اسمهایی که برای هتلها انتخاب کردهاند ملغمهای است از فرهنگ اسلامی، عربی و غربی. دیدم نام هتل را گذاشتهاند دارالایمان انتر کونتینانتال؛ با یک تیر دو نشانه زدهاند هم به لاهوت، هم ناسوت؛ هم دم از سرزمین ایمان میزند و هم تمدن جدید.
امروز زائران را بردند برای بازدید بعضی اماکن تاریخی اسلامی؛ فرصتی شد برای دیدن بهتر شهر مدینه. شهر مدرن شده و این را میشود از بنای ساختمانهای مسکونی و مغازههای جدید تجاری دریافت؛ معماری ساختمانهای مسکونی در مدینه با آنچه در شهرهای بزرگ ایران میبینیم تا اندازهای متفاوت است. ساختمانها را متراکم نساختهاند، پنجرهها کوچک است و اهمیت زیادی به نورگیری بنا، آنطور که در ایران راجعبه آن سختگیری میکنند، نمیدهند. شاید وجود آفتاب همیشگی که در شش ماه سال داغی را به جان مردم میریزد و باید از آن تا حد ممکن احتراز شود و تعصب شدید مردان از دیده شدن زنهایشان باعث شده تا آپارتمانها دارای پنجرههای کوچکی باشند؛ اثر فرهنگ است بر معماری، نه حُسن است که آن را ستایش کنیم و نه عیب که آن را مذمت؛ جغرافیای متفاوت است و انتخاب روش زیست اجتماعی؛ معماری جدید با چاشنی اعتقادات دینی؛ تلاقی مدرنیته با سُنَت. هر چه چشم انداختم تا یک بانک پیدا کنم نشد. برایم سوال شد زیرا بانک برای یک کشور نفتی چون ابزار تنفسی است برای یک موجود زنده.
ما در ایران بر سر هر کوی و برزن یک دکه بانک علم کردهایم و نمیشود که سعودیها به نقش این نهاد اقتصادی مهم اعتنا مانده باشند؟ شاید به این نتیجه رسیدهاند که بانک را باید کنترل کرد و یله و رها نساخت. نمیدانم، شاید هم به همان چیزی میاندیشم که شما در فکرتان مرور میکنید؛ بانک کمتر ولی پویا و کارآمد.
بانک برای ما داستان تکراری پرداخت تسهیلات با نرخهای سود بالا و اختلاسهای پیدرپی است. شما را نمیدانم ولی اخبار فسادهای پی در پی مالی در بانکها بر سلامتی جسمی من تاثیر بد گذاشته است. چرا جسم؟ من یکی که از دلایل مهم خرابی دندانهایم را اختلاس بانکی میدانم. چطور؟چطور ندارد؛ از بس با شنیدن اخبار مولمه این گونه فسادها دندانهایم را از روی عصبانیت به هم چلاندم و کسی هم نبود بگوید به تو چه مرد حسابی که اختلاس شده؟ مگر ارث پدر تو را خوردهاند و یک آب هم رویش که اینطور دندان بر هم میسایی، به خرجم نرفت و دست آخر آنها گوهرهای تابناک را نابود کردم و فرستادم لای دست دیگر اندام در حال اضمحلالم و خدا نیامرزد اختلاسچی را که پولش را او بالا کشیده و درد و مرضش به جان دیگری افتاده... دیگر چه بگویم؟
ادامه دارد...
#دکتر_علی_رادان
#حقوقدان_و_استاد_دانشگاه_اصفهان
@book_tips 🐞
🍃🌺🍃
سوره المائدة آیه 9 :
وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ ۙ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِيمٌ
ترجمه :
خداوند، به آنها که ایمان آورده و اعمال صالح انجام دادهاند، وعده آمرزش و پاداش عظیمی داده است.
#کلام_پروردگار
@book_tips 🐞
سوره المائدة آیه 9 :
وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ ۙ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِيمٌ
ترجمه :
خداوند، به آنها که ایمان آورده و اعمال صالح انجام دادهاند، وعده آمرزش و پاداش عظیمی داده است.
#کلام_پروردگار
@book_tips 🐞
🍃🌺🍃
دشمن چیز مفیدی است، اگر کم آوردید خودتان درست کنید!
۱- دشمن یعنی کسی که شما می توانید همه ضعف ها و کم کاری هایتان را بر گردن او بیندازید
۲- دشمن یعنی چیزی که شما می توانید مردم را با آن بترسانید تا ناگزیر به آغوش شما پناه بگیرند.
۳- دشمن یعنی کسی که اگر کاری کردید، با وجود او مهم تر جلوه اش دهید و اگر نکردید او را مقصر جلوه کنید.
۴- دشمن یعنی کسی که وقت و بی وقت به او فحش دهید، بی آنکه جواب فحش بشنوید.
۵- دشمن یعنی کسی که حواس مردم را پرت او کنید تا هوس نکنند که از شما چیزی بخواهند.
۶- دشمن یعنی مترسکی که با آن می توانید بچه های بزرگ را بترسانید.
پس دشمن، با این همه خاصیت، یک موضوع حیاتی است. ولی همه خوبی اش به این است که نباشد، که اگر باشد دَمار از روزگارتان در می آورد.
#مهدی_شجاعی
@book_tips 🐞
دشمن چیز مفیدی است، اگر کم آوردید خودتان درست کنید!
۱- دشمن یعنی کسی که شما می توانید همه ضعف ها و کم کاری هایتان را بر گردن او بیندازید
۲- دشمن یعنی چیزی که شما می توانید مردم را با آن بترسانید تا ناگزیر به آغوش شما پناه بگیرند.
۳- دشمن یعنی کسی که اگر کاری کردید، با وجود او مهم تر جلوه اش دهید و اگر نکردید او را مقصر جلوه کنید.
۴- دشمن یعنی کسی که وقت و بی وقت به او فحش دهید، بی آنکه جواب فحش بشنوید.
۵- دشمن یعنی کسی که حواس مردم را پرت او کنید تا هوس نکنند که از شما چیزی بخواهند.
۶- دشمن یعنی مترسکی که با آن می توانید بچه های بزرگ را بترسانید.
پس دشمن، با این همه خاصیت، یک موضوع حیاتی است. ولی همه خوبی اش به این است که نباشد، که اگر باشد دَمار از روزگارتان در می آورد.
#مهدی_شجاعی
@book_tips 🐞
🍃🌺🍃
#داستانک
#سفرنامه_حج قسمت پنجم
در مسجدالنبی در کنارم زائری از ترکیه نشسته بود و آن طرفتر از کشور مالی. رنگ به شدت تیره این یکی نشان میداد که از قاره سیاه آمده است. سعی کردم با آنها حرف بزنم، نشد. نه زبان انگلیسی میدانستند و نه عربی. من هم در حدی که گلیم خود را از آب بیرون بکشم میدانم ولی آنها همینقدر هم نمیدانستند. آن یکی ترکی میگفت و دیگری زبانی که تا به حال نشنیده بودم. از طریق ترجمه گوشی همراه توانستم بفهمم که زائر ترک کارگر است. زبان حالش میگفت که بر خود سختی بسیار روا داشته تا توانسته به این سفر بیاید. زائران فقیر در مدینه کم نیستند، از پاکستانی و بنگلادشی گرفته تا آفریقایی، مسافران زن و مردی که با رنج مالی و بدنی زیاد خودشان را رساندهاند تا در این مراسم بزرگ اسلامی شرکت کنند.
در فکرم که این چگونه جذبهای است که آدمی تنگدست پولی را که با رنج فراوان جمع کرده و به آن محتاج است با رضایت کامل و بی هیچ شِکوِه و اعتراضی در کشور دیگری میریزد به پای باورهایش؟ اینجا بسیارند زائران فقیری که اشکریزان و نالهکنان در حال تضرع و ابتهال هستند. اگر انسان منحصر در نیازهای مادیش بود، سخن کارل مارکس بیوجه نبود که دین افیون تودههاست چون مالی را که سخت به آن محتاج است آورده در این صحرای خشک و هیچ نیازی از او رفع نشده است ولی واقعیت این است که آدمی ورای دنیای مادی، زیست دیگری نیز دارد که برای آن نیز ارزش قائل است. اگر جز این بود این همه آدم سرخ و سیاه و روشن پوست که اینجا کنار هم جمع شدهاند با این همه اختلاف زبانی، تاریخی و نژادی، چگونه در یک صف قرار میگیرند و بر گرد مکعبی از سنگ و چوب میگردند و با زبانهایی متفاوت یک دل صاحب خانه دوست را صدا میزنند.
بنگلادشیها کار نظافت مسجد و اطراف آن را عهدهدار هستند، نیروی کار ارزانی که به وفور در دسترس کشورهای ثروتمند عرب خلیج فارس هستند. تیره پوست هستند و اردو زبان؛ بعضی که زیاد ماندهاند تا حدی عربی میدانند. در هتل کارگری که آمده بود زباله اتاق را ببرد بسیار جوان بود، فکر کردم عرب است، گفت که بنگلادشی است؛ دلم سوخت، پسرکی بیش نبود؛ کدام پدر یا مادر بینوا چشم انتظار ریالی است که پسر از کارفرمای سعودی میگیرد و حواله داکا یا فلان روستای دور افتاده بنگلادش میکند. همه جا و همه وقت هم حاضرند. هنوز دقایقی به ساعت ۳ صبح مانده عازم حرم بودم که جوان اردو زبانی با وسایل تنظیف ایستاده بود. سلام کردم، انتظارنداشت، لبخند زد و من هم که زبان او را نمیدانستم با زبان صورت جواب دادم؛ بر رویش لبخند زدم تا اول صبح هر دو انرژی گرفته باشیم.
پدر فقر بسوزد که برای لقمه نانی پنج هزار کیلومتر راه را بکوبی و بیایی برای فعلگی در کشوری با زبان و فرهنگی دیگر. همه جوان نیستند؛ کارگران خارجی میانسال با ریشهای تمام سفید هم کم نیستند؛ به دنبال اندک خرده کاغذ یا پلاستیکی هستند تا جمع کنند و نظافت کرده باشند و نانی برای پدر و مادر پیر و یا زن و فرزند چشم انتظار بفرستند. اینجا غنی و فقیر در کنار هم نماز میخوانند، جنگ پابرهنگان و شکمفربگان نیست، دیالکتیک طبقاتی مارکس و انگلس کار نمیکند، توحید است و ندای وحدت سیاه حبشی و سید قریشی که عُمر به هنگام خلافت خود بلال تیرهپوست و برده سابق را "سیدنا" میخواند...
ادامه دارد...
#دکتر_علی_رادان
#حقوقدان_و_استاد_دانشگاه_اصفهان
@book_tips 🐞
#داستانک
#سفرنامه_حج قسمت پنجم
در مسجدالنبی در کنارم زائری از ترکیه نشسته بود و آن طرفتر از کشور مالی. رنگ به شدت تیره این یکی نشان میداد که از قاره سیاه آمده است. سعی کردم با آنها حرف بزنم، نشد. نه زبان انگلیسی میدانستند و نه عربی. من هم در حدی که گلیم خود را از آب بیرون بکشم میدانم ولی آنها همینقدر هم نمیدانستند. آن یکی ترکی میگفت و دیگری زبانی که تا به حال نشنیده بودم. از طریق ترجمه گوشی همراه توانستم بفهمم که زائر ترک کارگر است. زبان حالش میگفت که بر خود سختی بسیار روا داشته تا توانسته به این سفر بیاید. زائران فقیر در مدینه کم نیستند، از پاکستانی و بنگلادشی گرفته تا آفریقایی، مسافران زن و مردی که با رنج مالی و بدنی زیاد خودشان را رساندهاند تا در این مراسم بزرگ اسلامی شرکت کنند.
در فکرم که این چگونه جذبهای است که آدمی تنگدست پولی را که با رنج فراوان جمع کرده و به آن محتاج است با رضایت کامل و بی هیچ شِکوِه و اعتراضی در کشور دیگری میریزد به پای باورهایش؟ اینجا بسیارند زائران فقیری که اشکریزان و نالهکنان در حال تضرع و ابتهال هستند. اگر انسان منحصر در نیازهای مادیش بود، سخن کارل مارکس بیوجه نبود که دین افیون تودههاست چون مالی را که سخت به آن محتاج است آورده در این صحرای خشک و هیچ نیازی از او رفع نشده است ولی واقعیت این است که آدمی ورای دنیای مادی، زیست دیگری نیز دارد که برای آن نیز ارزش قائل است. اگر جز این بود این همه آدم سرخ و سیاه و روشن پوست که اینجا کنار هم جمع شدهاند با این همه اختلاف زبانی، تاریخی و نژادی، چگونه در یک صف قرار میگیرند و بر گرد مکعبی از سنگ و چوب میگردند و با زبانهایی متفاوت یک دل صاحب خانه دوست را صدا میزنند.
بنگلادشیها کار نظافت مسجد و اطراف آن را عهدهدار هستند، نیروی کار ارزانی که به وفور در دسترس کشورهای ثروتمند عرب خلیج فارس هستند. تیره پوست هستند و اردو زبان؛ بعضی که زیاد ماندهاند تا حدی عربی میدانند. در هتل کارگری که آمده بود زباله اتاق را ببرد بسیار جوان بود، فکر کردم عرب است، گفت که بنگلادشی است؛ دلم سوخت، پسرکی بیش نبود؛ کدام پدر یا مادر بینوا چشم انتظار ریالی است که پسر از کارفرمای سعودی میگیرد و حواله داکا یا فلان روستای دور افتاده بنگلادش میکند. همه جا و همه وقت هم حاضرند. هنوز دقایقی به ساعت ۳ صبح مانده عازم حرم بودم که جوان اردو زبانی با وسایل تنظیف ایستاده بود. سلام کردم، انتظارنداشت، لبخند زد و من هم که زبان او را نمیدانستم با زبان صورت جواب دادم؛ بر رویش لبخند زدم تا اول صبح هر دو انرژی گرفته باشیم.
پدر فقر بسوزد که برای لقمه نانی پنج هزار کیلومتر راه را بکوبی و بیایی برای فعلگی در کشوری با زبان و فرهنگی دیگر. همه جوان نیستند؛ کارگران خارجی میانسال با ریشهای تمام سفید هم کم نیستند؛ به دنبال اندک خرده کاغذ یا پلاستیکی هستند تا جمع کنند و نظافت کرده باشند و نانی برای پدر و مادر پیر و یا زن و فرزند چشم انتظار بفرستند. اینجا غنی و فقیر در کنار هم نماز میخوانند، جنگ پابرهنگان و شکمفربگان نیست، دیالکتیک طبقاتی مارکس و انگلس کار نمیکند، توحید است و ندای وحدت سیاه حبشی و سید قریشی که عُمر به هنگام خلافت خود بلال تیرهپوست و برده سابق را "سیدنا" میخواند...
ادامه دارد...
#دکتر_علی_رادان
#حقوقدان_و_استاد_دانشگاه_اصفهان
@book_tips 🐞
Forwarded from Daily English practice
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#positive_thoughts
چقدر طول می کشد تا یک نفر فراموش شود؟
برخی از داروها می گویند که بر اساس داده های پزشکی، اگر صبح از خواب بیدار شوید و همچنان به فردی که قبل از خواب شبانه به او فکر می کردید فکر کنید، حداقل شش تا هشت ماه طول می کشد تا از این وابستگی عاطفی رها شوید.
و فراموش کردن کامل این شخص، هفت سال طول می کشد.
دانشمندان می گویند حتی اگر واقعاً صدمه دیده باشید، معمولاً هفت سال طول می کشد تا احساسات آسیب دیده از بین بروند.
به این دلیل که در عرض هفت سال، تمام سلول های بدن شما با سلول های جدید جایگزین می شوند.
بنابراین سلول های قدیمی که در خاطرات نگه داشته اند، هر روز شروع به محو شدن می کنند.
دلیل اینکه فراموش کردن یک شخص سخت است،
این است که آنها زمانی نقش مهمی در خاطرات ما داشتند و نیازهای شخصی ما را برآورده می کردند.
همچنین وقتی با کسی وقت می گذرانیم عادت های خاصی شکل می گیرد.
هنگامی که این فرد ترک می کند، معادل ترک این عادت ها به صورت نامرئی است که منجر به احساس درد و ناراحتی می شود.
این همان چیزی است که روانشناسی آن را "درماندگی آموخته شده" می نامد.
@dailyenglish2024
چقدر طول می کشد تا یک نفر فراموش شود؟
برخی از داروها می گویند که بر اساس داده های پزشکی، اگر صبح از خواب بیدار شوید و همچنان به فردی که قبل از خواب شبانه به او فکر می کردید فکر کنید، حداقل شش تا هشت ماه طول می کشد تا از این وابستگی عاطفی رها شوید.
و فراموش کردن کامل این شخص، هفت سال طول می کشد.
دانشمندان می گویند حتی اگر واقعاً صدمه دیده باشید، معمولاً هفت سال طول می کشد تا احساسات آسیب دیده از بین بروند.
به این دلیل که در عرض هفت سال، تمام سلول های بدن شما با سلول های جدید جایگزین می شوند.
بنابراین سلول های قدیمی که در خاطرات نگه داشته اند، هر روز شروع به محو شدن می کنند.
دلیل اینکه فراموش کردن یک شخص سخت است،
این است که آنها زمانی نقش مهمی در خاطرات ما داشتند و نیازهای شخصی ما را برآورده می کردند.
همچنین وقتی با کسی وقت می گذرانیم عادت های خاصی شکل می گیرد.
هنگامی که این فرد ترک می کند، معادل ترک این عادت ها به صورت نامرئی است که منجر به احساس درد و ناراحتی می شود.
این همان چیزی است که روانشناسی آن را "درماندگی آموخته شده" می نامد.
@dailyenglish2024
Forwarded from Daily English practice
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM