🍃🌺🍃
راه میروم و بغض میکنم
میخندم و بغض میکنم
کتاب میخوانم و بغض میکنم
حرف میزنم، کار میکنم، درس میخوانم، فیلم میبینم، موزیک گوش میکنم و بغض میکنم و زل میزنم به نقطهای و گریه میکنم و دستانم بیاختیار، مشت میشود و ابروانم گره میخورد و فرقی نمیکند کجا؟ چگونه؟ در چه حالتی و چرا؟
من بعد از هربار گریستن، به جریان ناگزیر زندگی بر میگردم اما خشم و اندوهی در من هست که با گذار زمان فروکش که نمیکند هیچ! شعلهور میشود و یکی از همین روزهاست که آنقدر بسوزم تا زمستان حوالیام، بهار شود...
#نرگس_صرافیان_طوفان
@book_tips🐞
راه میروم و بغض میکنم
میخندم و بغض میکنم
کتاب میخوانم و بغض میکنم
حرف میزنم، کار میکنم، درس میخوانم، فیلم میبینم، موزیک گوش میکنم و بغض میکنم و زل میزنم به نقطهای و گریه میکنم و دستانم بیاختیار، مشت میشود و ابروانم گره میخورد و فرقی نمیکند کجا؟ چگونه؟ در چه حالتی و چرا؟
من بعد از هربار گریستن، به جریان ناگزیر زندگی بر میگردم اما خشم و اندوهی در من هست که با گذار زمان فروکش که نمیکند هیچ! شعلهور میشود و یکی از همین روزهاست که آنقدر بسوزم تا زمستان حوالیام، بهار شود...
#نرگس_صرافیان_طوفان
@book_tips🐞
🍃🌺🍃
#سایتهای_مورد_نیاز_دانشجویان
۱ – وبسایت prezi (اسلایدهایی بسیار متفاوت و جذاب برای ارائه های دانشجویی)
1. www.prezi.com
۲- وبسایت google scholar گوگل اسکالر (بزرگترین موتور جستجو و دانلود مقالات علمی)
2. www.scholar.google.com
۳ - وبسایت slideshare – اسلاید شر (جستجوی اسلاید های علمی)
3. www.slideshare.net
۴ - وب سایت linkedin – لینکدین (شبکه اجتماعی تجارب کسب و کار)
4. www.linkedin.com
۵ - وبسایت researchgate – ریسرچ گیت (شبکه تبادل اطلاعات علمی)
5. www.researchgate.net
۶ - وب سایت iranpaper – دانلود رایگان کتاب و مقالات علمی ایران پیپر
6. www.iranpaper.ir
۷ - وب سایت Magiran – بانک اطلاعاتی نشریات کشور
7. www.Magiran.com
۸ - وب سایت civilica – پایگاه کنفرانسهای علمی کشور
8. www.civilica.com
@book_tips🐞
#سایتهای_مورد_نیاز_دانشجویان
۱ – وبسایت prezi (اسلایدهایی بسیار متفاوت و جذاب برای ارائه های دانشجویی)
1. www.prezi.com
۲- وبسایت google scholar گوگل اسکالر (بزرگترین موتور جستجو و دانلود مقالات علمی)
2. www.scholar.google.com
۳ - وبسایت slideshare – اسلاید شر (جستجوی اسلاید های علمی)
3. www.slideshare.net
۴ - وب سایت linkedin – لینکدین (شبکه اجتماعی تجارب کسب و کار)
4. www.linkedin.com
۵ - وبسایت researchgate – ریسرچ گیت (شبکه تبادل اطلاعات علمی)
5. www.researchgate.net
۶ - وب سایت iranpaper – دانلود رایگان کتاب و مقالات علمی ایران پیپر
6. www.iranpaper.ir
۷ - وب سایت Magiran – بانک اطلاعاتی نشریات کشور
7. www.Magiran.com
۸ - وب سایت civilica – پایگاه کنفرانسهای علمی کشور
8. www.civilica.com
@book_tips🐞
🍃🌺🍃
ما تمایل داریم که دردها و رنجهای دوران کودکی را کماکان زنده نگه داریم. این مسئله یکی از بینشهای عمیق در رواندرمانیهای مبتنی بر روانتحلیلگری است. فروید به این پدیده، «اجبار به تکرار» (repetition compulsion) میگفت.
برای مثال فرزند یک فرد میگسار با کسی ازدواج میکند که میگسار است. کودکی که دوران کودکیاش با بدرفتاری اطرافیان روبرو شده است با فردی بد دهن، گستاخ و پرخاشگر ازدواج میکند یا اینکه خودش از دیگران سواستفاده میکند.
فردی که دوران کودکیاش آزار جنسی را تجربه کرده است، در بزرگسالی ممکن است در دام روابط آشفته و بی هدف بیفتد. کودکی که تحت سلطهی دیگران بوده است، ممکن است در دوران بزرگسالی به شدت دیگران را کنترل کند.
این پدیده در نگاه اول گیجکننده است. چرا ما دست به این کار میزنیم؟ چرا دوباره رنجها و دردهایمان را زنده میکنیم و هر دم هیزمی بر این آتش میگذاریم؟
چرا نمیتوانیم دست از این الگوها برداریم و زندگی بهتری برای خودمان تدارک ببینیم؟ در واقع هرکسی با متوسل شدن به روشهای محکوم به شکست، به تداوم این الگوهای منفی دامن میزند.
این واقعیت تعجببرانگیز را درمانگران نیز قبول دارند. در دوران بزرگسالی، شرایط و موقعیتهایی ایجاد میکنیم که شبیه به شرایط و موقعیتهای دوران کودکیمان است.
#جفری_یانگ #ژانت_کلوسکو
#زندگی_خود_را_دوباره_بیافرینید
@book_tips 🐞
ما تمایل داریم که دردها و رنجهای دوران کودکی را کماکان زنده نگه داریم. این مسئله یکی از بینشهای عمیق در رواندرمانیهای مبتنی بر روانتحلیلگری است. فروید به این پدیده، «اجبار به تکرار» (repetition compulsion) میگفت.
برای مثال فرزند یک فرد میگسار با کسی ازدواج میکند که میگسار است. کودکی که دوران کودکیاش با بدرفتاری اطرافیان روبرو شده است با فردی بد دهن، گستاخ و پرخاشگر ازدواج میکند یا اینکه خودش از دیگران سواستفاده میکند.
فردی که دوران کودکیاش آزار جنسی را تجربه کرده است، در بزرگسالی ممکن است در دام روابط آشفته و بی هدف بیفتد. کودکی که تحت سلطهی دیگران بوده است، ممکن است در دوران بزرگسالی به شدت دیگران را کنترل کند.
این پدیده در نگاه اول گیجکننده است. چرا ما دست به این کار میزنیم؟ چرا دوباره رنجها و دردهایمان را زنده میکنیم و هر دم هیزمی بر این آتش میگذاریم؟
چرا نمیتوانیم دست از این الگوها برداریم و زندگی بهتری برای خودمان تدارک ببینیم؟ در واقع هرکسی با متوسل شدن به روشهای محکوم به شکست، به تداوم این الگوهای منفی دامن میزند.
این واقعیت تعجببرانگیز را درمانگران نیز قبول دارند. در دوران بزرگسالی، شرایط و موقعیتهایی ایجاد میکنیم که شبیه به شرایط و موقعیتهای دوران کودکیمان است.
#جفری_یانگ #ژانت_کلوسکو
#زندگی_خود_را_دوباره_بیافرینید
@book_tips 🐞
🍃🌺🍃
سوره هود آیه 118 :
وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً ۖ وَلَا يَزَالُونَ مُخْتَلِفِينَ
ترجمه :
و اگر پروردگارت میخواست، همه مردم را یک امّت (بدون هیچ گونه اختلاف) قرار میداد؛ ولی آنها همواره مختلفند...
#کلام_پروردگار
@godqurantips 🤲
سوره هود آیه 118 :
وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً ۖ وَلَا يَزَالُونَ مُخْتَلِفِينَ
ترجمه :
و اگر پروردگارت میخواست، همه مردم را یک امّت (بدون هیچ گونه اختلاف) قرار میداد؛ ولی آنها همواره مختلفند...
#کلام_پروردگار
@godqurantips 🤲
وقتی فریب افکارتان را نمیخورید
و آنها را به دقت شناسایی میکنید
و میدانید که عملکردشان چیست
و قرار است چه کار کنید،
موفق میشوید که نفوذ آنها را در زندگی تان کاهش دهید.
#رهایی_از_زندان_ذهن
#ماتیو_مک_می
@book_tips 🐞
و آنها را به دقت شناسایی میکنید
و میدانید که عملکردشان چیست
و قرار است چه کار کنید،
موفق میشوید که نفوذ آنها را در زندگی تان کاهش دهید.
#رهایی_از_زندان_ذهن
#ماتیو_مک_می
@book_tips 🐞
🍃🌺🍃
بذر تمام بدبختیهای ما در سالهایی کاشته میشود که با آدمهایی سر و کار داریم که معتقدند، نه تنها دریافتهاند چه چیزهایی برای خودشان درست است، بلکه صلاح دیگران را نیز میدانند.
آنها با توسل به این اکتشاف خود و سنت مخربی که هزاران سال است بر فکر آنها سایه افکنده، احساس میکنند وظیفه دارند ما را مجبور کنند کاری را که از نظر آنها درست است، انجام دهیم.
بزرگترین بدبختی انسان نحوه مقاومتش در برابر این اجبار است؛ نظریه انتخاب مخالف سنت باستانی، من صلاح تو را میدانم، است.
#ویلیام_گلاسر
#نظریه_انتخاب
@book_tips 🐞
بذر تمام بدبختیهای ما در سالهایی کاشته میشود که با آدمهایی سر و کار داریم که معتقدند، نه تنها دریافتهاند چه چیزهایی برای خودشان درست است، بلکه صلاح دیگران را نیز میدانند.
آنها با توسل به این اکتشاف خود و سنت مخربی که هزاران سال است بر فکر آنها سایه افکنده، احساس میکنند وظیفه دارند ما را مجبور کنند کاری را که از نظر آنها درست است، انجام دهیم.
بزرگترین بدبختی انسان نحوه مقاومتش در برابر این اجبار است؛ نظریه انتخاب مخالف سنت باستانی، من صلاح تو را میدانم، است.
#ویلیام_گلاسر
#نظریه_انتخاب
@book_tips 🐞
🍃🌺🍃
#داستانکوتاه
#مهره_مار ( قسمت اول)
گلنار روی هره در آفتاب نشسته بود .سرمه دان و وسمه جوش و بسته سرخاب و سفید آب کنارش نهاده بود. آیینه مسی را که زنها در حمام به کار
می برند به دست گرفته بود و با خیال فارغ بزک میکرد. تازه از کار و بار خانه فراغت یافته بود. پس از رفتن شوهر به در دکان، سفره ی صبحانه را برچیده بود و قوری چای و سینی فنجان و نعلبکی را لب حوض برده، آب کشیده بود. بعد اطاق را جارو کرده دو سه تکه ای هم رخت
شسته بود و دیگر تا تنگ غروب، تا ساعتی که شوهرش از بازار بر می گشت و حسب معمول نان و میوه ای، حلوا ارده، آجیل یا چیزی برای شبچره توی دستمال چهارخانه اش می آورد، گلنار بیکار و در خانه تنها بود. |
همین یک زن و مرد بودند. کس و کاری هم تو آن شهر نداشتند. خانه کوچکشان مثل آشیانه پرنده ها تنگ بود: دو تا اطاق رو به آفتاب با یک کف دست حیاط آجرفرش که گوشه اش پله می خورد و پای شیر آب انبار می رفت. زاد و رودی نداشتند. در این سه سال و نیمه که گلنار زن اوستا جعفر شده، با او از ده آمده بود، سه بار بچه انداخته بود. هیچ کدام را حتى به چهار ماهگی نمی رساند. سفارش کارگرهای سر حمام و دارو و درمان مامای محل فایده ای نمی کرد. گلنار مادر نمی شد. شوهرش که فصل چل چلی اش بود چندان نگرانی نشان نمی داد. زنش جوان بود، نوزده الى بیست سال... به خواست خدا وقت باقی بود! اما خود گلنار یک سرگرمی
می خواست. زحمت و دغدغه شیرینی می خواست که زندگی اش را روزها، تکِ تنها در آن خانه، پر کند. اما خوب، تا قسمت چه باشد! گلنار تو همان حیاط یک وجبی چند تا مرغ و خروس زیر سبد نگه می داشت.
شوهرش هم یک جفت قناری در قفس برایش خریده بود. اینها مونس روزهای درازش بودند. کسی در خانه اش را باز نمیکرد. خودش هم با زنهای همسایه رفت و آمد نداشت. خوشش نمی آمد به بهانه چهار تا پیراهن که بیشتر پاره کرده بودند برایش بزرگتری کنند: هی، چه بپز، کجا برو، چه جور بپوش... گلنار کاری به کارشان نداشت. همین قدر می دانست که جوان است و خوشگل است و شوهرش اوستا جعفر، کفش دوز سر بازار، برایش می میرد. دیگر بیش از این چه می خواست؟ گلنار روی هره در آفتاب نشسته بود و بزک میکرد. به خودش در آیینه لبخند می زد. لبهای خود را گاز می گرفت و از سرخی شاداب آن لذت می برد. نگاه گرم چشمان شوخش را به بازی وامی داشت. ابرو به ناز بالا میکشید. پشت چشم نازک میکرد. پوزخند می زد. قهر می کرد. بوسه می خواست. زبان را توی دهان صدا می داد. تصنیف هرزه ای را که در آن روزها سر زبانها بود زمزمه می کرد. به آهنگ آن ادا در می آورد و پیچ و گوشش طنین انداخت: تاب می خورد. چنان به خود مشغول بود که یکباره صدای خودش بلند در
«وآ آی، مشتی حسن!
موش اومده!»
گلنار از تعجب یکه خورد. سربلند کرد. نگاه شرمناکش به پشت بام همسایه رفت که بچه هایش گاه می آمدند و از آنجا سرک می کشیدند. خوشبختانه کسی نبود. گلنار، که پشت لبش عرق زده بود، نفسی به راحتی کشید. اما همان دم چشمش به سوکِ دیوار افتاد. مار دراز و نازکی، که سرخی پشتش کم کم رنگ می باخت و زیر شکم سفید گلرنگ می شد از لبه ی بام رو به پایین می آمد .
ادامه دارد ...
هره: لبه ی پنجره ، برآمدگی طاقچه مانند روی دیوار
وسمه: گیاهی است که از برگ آن برای رنگ ابرو استفاده میشود
شبچره: آجیل و میوه ای که در شب نشینی مصرف میشود
سوکِ دیوار : کنج، گوشه ی دیوار
#به_آذین ( محمود اعتماد زاده )
@book_tips 🐞
#داستانکوتاه
#مهره_مار ( قسمت اول)
گلنار روی هره در آفتاب نشسته بود .سرمه دان و وسمه جوش و بسته سرخاب و سفید آب کنارش نهاده بود. آیینه مسی را که زنها در حمام به کار
می برند به دست گرفته بود و با خیال فارغ بزک میکرد. تازه از کار و بار خانه فراغت یافته بود. پس از رفتن شوهر به در دکان، سفره ی صبحانه را برچیده بود و قوری چای و سینی فنجان و نعلبکی را لب حوض برده، آب کشیده بود. بعد اطاق را جارو کرده دو سه تکه ای هم رخت
شسته بود و دیگر تا تنگ غروب، تا ساعتی که شوهرش از بازار بر می گشت و حسب معمول نان و میوه ای، حلوا ارده، آجیل یا چیزی برای شبچره توی دستمال چهارخانه اش می آورد، گلنار بیکار و در خانه تنها بود. |
همین یک زن و مرد بودند. کس و کاری هم تو آن شهر نداشتند. خانه کوچکشان مثل آشیانه پرنده ها تنگ بود: دو تا اطاق رو به آفتاب با یک کف دست حیاط آجرفرش که گوشه اش پله می خورد و پای شیر آب انبار می رفت. زاد و رودی نداشتند. در این سه سال و نیمه که گلنار زن اوستا جعفر شده، با او از ده آمده بود، سه بار بچه انداخته بود. هیچ کدام را حتى به چهار ماهگی نمی رساند. سفارش کارگرهای سر حمام و دارو و درمان مامای محل فایده ای نمی کرد. گلنار مادر نمی شد. شوهرش که فصل چل چلی اش بود چندان نگرانی نشان نمی داد. زنش جوان بود، نوزده الى بیست سال... به خواست خدا وقت باقی بود! اما خود گلنار یک سرگرمی
می خواست. زحمت و دغدغه شیرینی می خواست که زندگی اش را روزها، تکِ تنها در آن خانه، پر کند. اما خوب، تا قسمت چه باشد! گلنار تو همان حیاط یک وجبی چند تا مرغ و خروس زیر سبد نگه می داشت.
شوهرش هم یک جفت قناری در قفس برایش خریده بود. اینها مونس روزهای درازش بودند. کسی در خانه اش را باز نمیکرد. خودش هم با زنهای همسایه رفت و آمد نداشت. خوشش نمی آمد به بهانه چهار تا پیراهن که بیشتر پاره کرده بودند برایش بزرگتری کنند: هی، چه بپز، کجا برو، چه جور بپوش... گلنار کاری به کارشان نداشت. همین قدر می دانست که جوان است و خوشگل است و شوهرش اوستا جعفر، کفش دوز سر بازار، برایش می میرد. دیگر بیش از این چه می خواست؟ گلنار روی هره در آفتاب نشسته بود و بزک میکرد. به خودش در آیینه لبخند می زد. لبهای خود را گاز می گرفت و از سرخی شاداب آن لذت می برد. نگاه گرم چشمان شوخش را به بازی وامی داشت. ابرو به ناز بالا میکشید. پشت چشم نازک میکرد. پوزخند می زد. قهر می کرد. بوسه می خواست. زبان را توی دهان صدا می داد. تصنیف هرزه ای را که در آن روزها سر زبانها بود زمزمه می کرد. به آهنگ آن ادا در می آورد و پیچ و گوشش طنین انداخت: تاب می خورد. چنان به خود مشغول بود که یکباره صدای خودش بلند در
«وآ آی، مشتی حسن!
موش اومده!»
گلنار از تعجب یکه خورد. سربلند کرد. نگاه شرمناکش به پشت بام همسایه رفت که بچه هایش گاه می آمدند و از آنجا سرک می کشیدند. خوشبختانه کسی نبود. گلنار، که پشت لبش عرق زده بود، نفسی به راحتی کشید. اما همان دم چشمش به سوکِ دیوار افتاد. مار دراز و نازکی، که سرخی پشتش کم کم رنگ می باخت و زیر شکم سفید گلرنگ می شد از لبه ی بام رو به پایین می آمد .
ادامه دارد ...
هره: لبه ی پنجره ، برآمدگی طاقچه مانند روی دیوار
وسمه: گیاهی است که از برگ آن برای رنگ ابرو استفاده میشود
شبچره: آجیل و میوه ای که در شب نشینی مصرف میشود
سوکِ دیوار : کنج، گوشه ی دیوار
#به_آذین ( محمود اعتماد زاده )
@book_tips 🐞
🍃🌺🍃
سوره العنكبوت آیه 36 :
وَإِلَىٰ مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْبًا فَقَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَارْجُوا الْيَوْمَ الْآخِرَ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ
ترجمه :
و ما بسوی «مدین»، برادرشان «شعیب» را فرستادیم؛ گفت: «ای قوم من! خدا را بپرستید، و به روز بازپسین امیدوار باشید، و در زمین فساد نکنید!»
#کلام_پروردگار
@godqurantips 🤲
سوره العنكبوت آیه 36 :
وَإِلَىٰ مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْبًا فَقَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَارْجُوا الْيَوْمَ الْآخِرَ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ
ترجمه :
و ما بسوی «مدین»، برادرشان «شعیب» را فرستادیم؛ گفت: «ای قوم من! خدا را بپرستید، و به روز بازپسین امیدوار باشید، و در زمین فساد نکنید!»
#کلام_پروردگار
@godqurantips 🤲