حکایتهای بهلول و ملانصرالدین
15.8K subscribers
4.9K photos
2.87K videos
3 files
243 links
📚حکایتهای آموزنده
👳ملانصرالدین و بهلول دانا😊

کانال ما رو به دوستانتون معرفی کنید
😍❤️
ادمین
@kurd1_pi
تبلیغات در شش کانال
@tablighat_bohlol
Download Telegram
سال ۱۹۰۰ میلادی!
مرتاضی که با جوش کردن یک تکه فلز در دور گردنش، خودش رو از دراز کشیدن محروم کرده!


📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
C᭄҉
" خودت رو لایق آرزوهات کن! "

توی این دنیا چیزی به نام قانون جذب و میدان مغناطیسی وجود داره.

چیزهای خوب جذب آدم های خوب میشن.
چیزهای معمولی جذب آدم های معمولی.

هر چه اندیشه هات و تلاش هات بزرگتر باشه بیشتر خودت رو لایق آرزوها و اهداف بزرگتر میکنی.

زندگی معمولی و از روی نیاز مختص آدم های معمولیه و زندگی خوب و بدون نیاز، مختص افراد بی نیاز و بزرگ.

پس یاد بگیریم به جای کوچیک کردن و محدود کردن دنیامون، خودمون رو بزرگ کنیم. دنیا گوش به فرمان ماست...


📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚
@Bohlol_Molanosradin
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🍁

این چهار جمله‌ی کوتاه و بخاطر بسپار

۱_پادشاه جهنم خودت باش
نه کارگر بهشت دیگران ...!

۲_همیشه با هم تراز خودت بگرد
کوچیکتر کوچیکت میکنه
و بزرگتر تحقیرت ...!

۳-از حرف مردم درس بگیر
ولی هرگز به حرف مردم زندگی نکن ...!

۴-جوری خوب باش که اگر کسی
ترکت کرد به خودش بد کرده باشه ...!


📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📘#حکایت_کفاش_و_شاگردش

قدیما یه شاگرد کفاشی بود، هر روز میرفت لب رودخونه برای درست کردن کفش، چرم می‌شست؛

اوستاش هر روز قبل رفتن بهش سیلی میزد، می‌گفت اینو میزنم تا چرم رو آب نبره! یه روز شاگرد داشت میشُست که چرم رو آب برد، با خودش گفت اوستا هر روز به من چَک میزد که آب نبره چرم رو، الان بفهمه قطعا زنده م نمیذاره!

با ترس و لرز رفت و هرجوری بود به اوستاش گفت جریان رو، ولی اوستاش گفت باشه عیب نداره. شاگرد با تعجب پرسید نمی‌زنیم؟ اوستاش گفت من میزدم که چرم رو آب نبره! الان که آب برده دیگه فایده ای نداره...

زندگیم همینه، تمام تلاش‌تون رو بکنید چرم رو آب نبره، وقتی چرمتون رو آب برد دیگه فایده نداره، حرص نخورید👌


📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌸یاد کنیم یکدیگر را تا خدا ما را یاد کند
🌸در گذریم ؛ تا خدا از ما در گذرد
🌸خوب بخواهیم؛ تا خدا برایمان خوب بخواهد

🌹 صبح زیبای بهاریتون بخیر🌹

ترانه بسیار زیبای مهستی
تقدیمتان🌷

📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚
@Bohlol_Molanosradin
✴️شنیدی که میگن ؛
اونی که گریه میکنه یه درد داره ؛
اما اونی که میخنده هزار تا ؛
من میگم اونی که میخنده هزار تا درد داره ؛
ولی اونی که گریه میکنه ؛
به هزار تا از دردهاش خندیده ؛
اما جلوی یکیشون بدجوری کم آورده …



📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚
@Bohlol_Molanosradin
#حکایت_زندگی


ميگن خواب یه مرگ كوتاهه

ولى چه فرق عجيبى است بين"مرگ"
و"خواب"
وقتى "عزيزى"خوابيده دلت
مى خواد حتى هيچ پرنده اى
پر نزنه تابيدارنشه

و وقتى
"مرده"...
دوست دارى
بابلندترين صداى دنيا
بيدارش كنى ولى افسوس....

تا هستیم قدر همدیگر را بدانیم



📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚
@Bohlol_Molanosradin
📘#داستانی_جالب

در دزدی از یک #بانک ، #دزد فریاد زد:
“هیچکس حرکت نکند #پول مال دولت است”.
بااین حرف همه به آرامی روی زمین دراز کشیدند.
به این می گویند “شیوه تفکر”
وقتی دزدان به مخفیگاهشان رسیدند،دزد جوان که لیسانس تجارت داشت به دزد پیرکه شش کلاس سواد داشت گفت:”بیاپولها را بشماریم”. دزد پیرگفت:”وقت زیادی میبرد، امشب #تلویزیون مبلغ را اعلام میکند.”
به این میگویند “#تجربه
بعداز رفتن دزدها مدیر بانک به ریسش گفت فورا به پلیس اطلاع میدهم ولی ریس گفت “صبرکن تا خودمان هم مقداری برداریم و به برداشتهای قبلی خود اضافه کنیم وبارقم دزدی اعلام کنیم”.
به این میگویند “با #موج #شنا کردن”
وقتی تلویزیون رقم را اعلام کرد دزدان پول رو شمردندو بسیار عصبانی شدند که ما زندگیمان راگذاشتیم و ۲۰میلیون گیرمان آمد ولی رئیسان بانک در یک لحظه و بدون خطر ۸۰ میلیون بدست آوردند.
به این میگویند “#دانش بیشتر از #طلا میارزد”
دانایی قدرت است🌺


📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🍁 ‌‌‌‌‌‌‌

خــــداوندا..🙏
🌸بنام تو که زیباترین نامهاست
روزمان را آغاز می‌کنیم
🌸روزی که با نام و یاد تو باشد
سراسر شادی است و عشق و مهربانی
🌸و سرشار از خیر و برکت است
و فـراوانی

🌸 بسْم اللّٰه الرَّحْمٰن الرَّحیم
الــهـــی بــه امــیــد تـــو

📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📘#حکایت_بهلول

●  می‌گویند: مسجدی می‌ساختند، بهلول سر رسید و پرسید: چه می‌کنید؟ گفتند: مسجد می‌سازیم.

گفت: برای چه؟ پاسخ دادند: برای چه ندارد، برای رضای خدا.

بهلول خواست میزان اخلاص بانیان خیر را به خودشان بفهماند، محرمانه سفارش داد سنگی تراشیدند و روی آن نوشتند «مسجد بهلول» شبانه آن را بالای سر در مسجد نصب کرد.

سازندگان مسجد روز بعد آمدند و دیدند بالای در مسجد نوشته شده است «مسجد بهلول». ناراحت شدند؛ بهلول را پیدا کردند و به باد کتک گرفتند که زحمات دیگران را به نام خودت قلمداد می‌کنی؟

بهلول گفت: مگر شما نگفتید که مسجد را برای خدا ساخته ایم؟ فرضا مردم اشتباه کنند و گمان کنند که من مسجد را ساخته‌ام، خدا که اشتباه نمی‌کند.



📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
🔰 همستر تیک آبی گرفت

🔹 پروژه جدید با اسم hamSter که تیک آبی تلگرام رو گرفته ‌و عین ناتکوین داره با سرعت بالا میاد :||

🔹 به هیچ‌وجه از دستش ندید که بعدا دلتون میسوزه

شروع درآمد دلاری👇
👇👇👇

https://t.me/hamsTer_kombat_bot/start?startapp=kentId285341263
⚠️هميشه بايد
مراقب سه چيز باشيم:↯↯

➊⇜وقتي تنها هستيم
🔅مراقب افكار خود🔅

➋⇜وقتي با خانواده هستيم
🔅مراقب اخلاق خود...🔅

➌⇜و زماني كه درجامعه هستيم
🔅مراقب زبان خود...🔅


📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📚#حکایتی_خواندنی_از_ملانصرالدین

روزی کسی در کوچه پس گردنی محکمی به ملانصرالدین زد و سپس شروع به عذرخواهی کرد که ببخشید اشتباه کردم و شما را بجای کس دیگر گرفته بودم. ملا قانع نشد ، گریبان او را گرفت و پیش قاضی برد و ماجرا را باز گفت.

قاضی حکم کرد: ملا در عوض یک پس گردنی به آن شخص بزند. ملا به این امر راضی نشد. قاضی حکم کرد به عوض پس گردنی یک سکه طلا بایستی آن مرد به ملا بدهد. ناچار تسلیم شده و برای آوردن سکه از محکمه بیرون رفت.

ملا قدری به انتظار نشست. بعد در حالی که داشت در محکمه قدم میزد نگاهش به پس گردن کلفت قاضی افتاد پس درنگ نکرد و پس گردنی محکمی نثار قاضی کرد و گفت:

چون عیال در خانه منتظر من است و من زیاد وقت نشستن ندارم هر وقت آن مرد سکه را آورد شما در مقابل این پس گردنی آن سکه طلا را بگیرید.😁


📗حکایتهای بهلول و ملانصرالدین👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
✍🏻 ارزششو داشته باشید
وقتی یکی هر چند وقت حالتو می پرسه
وقتی یکی بی دلیل زنگ می زنه
وقتی پیشِت می شینه سر صحبت رو باز می کنه
وقتی سلامش خشک و خالی نیست و پرِ قربون صدقه است
وقتی یکی هوا تو داره وقتی میگه چائیت سرد نشه 🌸
وقتی میگه نبینم غم تو
فدا سرت... اینا یعنی برام ارزش داری مهمی ... برای دیگران ارزش قائل شیم
در حقیقت برای خودمون ارزش قائل شدیم
ارزششو داشته باشیم...🌸🍃


📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
قاضی شهر خواست با بهلول شوخی کند از او پرسید می خواهم مسئله ای از تو بپرسم آیا حاضری جواب بدهی ؟

بهلول گفت : آنچه را می دانم جواب می دهم و هر چه را ندانم از شما خواهم پرسید

قاضی پرسید : اگر سگی از بامی به بام دیگر جست و بادی از او رها شد آن باد متعلق به کدام یک از صاحبان بامهاست

بهلول گفت : به هر بامی که نزدیکتر است متعلق به اوست . 

قاضی گفت : اگر فاصله هر دو بام برابر باشد چطور ؟

بهلول گفت : نصف باد به صاحب اولی بام و نصف دیگر به دومی تعلق می گیرد .

قاضی گفت : چنانچه صاحبان خانه غایب باشند تکلیف چیست ؟ 

بهلول گفت : در این صورت جزو بیت المال است و به قاضی تعلق می گیرد
😁



📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📘#حکایتی_خواندنی

🧐اندکی تأمل

حیوانات مزرعه همیشه باید کار میکردند نه شیر گاوها به گوساله هایشان میرسید و نه تخم مرغ ها منجر به تولد یک جوجه همه دسترنج #حیوانات متعلق به آقای جونز صاحب بی رحم مزرعه بود غذای حیوانات مزرعه اندک و در حد بخور و نمیر بود تا جان داشتند از ترس چوب و ترکه کار میکردند وقتی حیوانی از کار افتاده میشد یا #کشته میشد و یا در دور دست رها ...

- در این مزرعه زاغی بود که رابطه خوبی با آقای جونز داشت او برای حیوانات مزرعه از دنیایی دیگر حرف میزد میگفت : ما حیوانات وقتی بمیریم به سرزمین " شیر و عسل " میرویم آنجا دیگر نیازی به کار کردن نیست میگفت : سرزمین شیر و عسل آن بالاهاست بالای #ابرها ! حتی ادعا میکرد در یکی از پروازهایش آنجا را به چشم خود دیده است بسیاری از حیوانات مزرعه حرف او را باور و سختی ها را تحمل میکردند



📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin


انسانها و اشکال هندسی

"آدمها" هم مثل "اشکال هندسی" هستند:

بعضیها همیشه با همه "موازی" هستند و کاری با هیچ کسی ندارند!

بعضیها "متقاطعند" همه را قطع می‌کنند سوهان اعصاب، همیشه رو مخ آدمها هستند!

بعضیها "نقطه اند" کوچکند و قد خودشان حرف می‌زنند!

بعضیها "پاره خطند" اول و آخرشون معلوم نیست کجاست؟!

بعضیها "دایره اند" با همه کنار می آیند ، همه هم دوسشان دارند، موج مثبت می‌دهند!

بعضیها "مثلثند" هر جور نگاهشان کنی تند و تیز و رک هستند مثل تابلو خطر می‌مانند!

بعضیها "مربعند" چارچوب دارند منظم و خشکند!

بعضیها هم "خط خطیند" مثل مایعات به شکل ظرفشون درمیان یه بار خط ، یه بار تیز، یه بار خشک گاهی هم صمیمی!

🔶امیدواریم شما دایره ای باشد....
..


📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
🍁 ‌‌‌‌‌‌‌

#تلنگر

🎨 زندگیست دیگر ...
همیشه که همه ی رنگ هایش جور نیست،
همه ی سازهایش کوک نیست،
حواست_باشد به این روزهایی که دیگر بر نمی گردد ...
به فرصت هایی که مثل باد می آیند و می روند و همیشگی نیستند.
به این سالها که به سرعتِ برق گذشتند...
به جوانی که می رود،
به میانسالی که می آید،
حواست باشد به کوتاهی زندگي ! 👌🏻



📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
🍁


باید برای بعضی "از دست دادن‌ها"
از خدا تشکر کرد و برای
بعضی رفتن‌ها، از آدم‌ها ...!
باید تشکر کرد که رفتند و از
دست رفتند و ما را قوی‌تر کردند.
باید تشکر کرد که ما را با نعمت بزرگِ
نداشتن خودشان آشنا کردند.
که گاهی نداشتن‌ها پر منفعت‌تر است
از داشتن‌ها، و از دست دادن‌ها
آموزنده‌تر است از به دست آوردن‌ها !

باید اعتراف کرد که اگر نمی‌رفتند
ما هرگز ارزش واقعی خودمان را
نمی‌فهمیدیم و تنهایی ایستادن را
بلد نمی‌شدیم.
باید اعتراف کرد که اگر از دستشان
نمی‌دادیم، آرامشمان را به دست نمی‌آوردیم.
باید اعتراف کرد که اگر هنوز هم بودند؛
ما آدمِ جسورِ امروز نبودیم...👌
.



📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
طوری زندگی کن که مرگت برای بقیه عروسی نباشد....



📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
وقتی #ارنست_چگوارا را در پناهگاهش با کمک چوپان خبرچین دستگیر کردند، یکی از چوپان پرسید: چرا خبرچینی کردی درحالی که چگوارا برای آزادی شماها مبارزه می‌کرد!!؟
چوپان جواب داد که او با جنگهایش گوسفندان مرا می‌ترساند!

بعداز مقاومت محمدکریم در مقابل فرانسوی‌ها در مصر و شکست او، قرار بر اعدامش شد، که ناپلئون او را فراخواند و گفت:
سخت است برایم کسی را اعدام کنم که برای آزادی وطنش مبارزه می‌کرد، من به تو فرصتی می‌دهم تا ده هزارسکه طلا بابت غرامت سربازهای کشته شده به من بدهی...
محمدکریم گفت: من اکنون این پول را ندارم اما صدهزار سکه از تاجران می‌خواهم، می‌روم تهیه می‌کنم و باز می‌گردم...
محمدکریم به مدت چندروز در بازارها با زنجیر برای تهیه پول گردانیده می‌شد اما هیچ تاجری حاضر به پراخت پولی جهت آزادی او نبود و حتی بعضی طلبکارانه می‌گفتند که با جنگ‌هایش وضعیت اقتصادی را نابسامان کرد پس نزد ناپلئون  برگشت!
ناپلئون به او گفت:
چاره ایی جز اعدام تو ندارم، نه بخاطر کشتن سربازهایم، بلکه بدلیل جنگیدن برای مردمی که پول را مقدم بر وطن خود می‌دانند.

محمد کریم می‌گوید:
آدم دانا که برای جامعه‌ ای نادان مجاهدت میکند مانند کسی است که خودش را آتش می‌زند تا روشنایی را برای آدم نابینا فراهم سازد!!

اين همان حكايت #سقراط است كه ويل دورانت در پايان داستانش وقتی او را جام شوكران می دهند و می كشند، می گويد:
« بدا به حال آدمی كه بخواهد جامعه ای را پيش از آن كه موعد بيدار شدنش فرا رسيده باشد، بيداركند!»


📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin