📔#حکایت_کفاش_و_شاگردش
قدیما یه شاگرد کفاشی بود هر روز
میرفت لب رودخونه چرم میشست
برای کفش درست کردن
اوستاش هر روز قبل رفتن بهش سیلی میزد میگفت اینو میزنم تا چرم رو آب
نبره، یه روز شاگرد داشت میشُست که
چرم رو آب برد،با خودش گفت اوستا
هر روز به من چَک میزد که آب نبره
چرم رو،الان بفهمه قطعا زنده م نمیذاره،
با ترس و لرز رفت و هرجوری بود به
اوستاش گفت جریان رو، ولی اوستاش
گفت باشه عیب نداره،شاگرد با تعجب
پرسید نمیزنیم؟ اوستاش گفت من
میزدم که چرم رو آب نبره،الان که آب
برده دیگه فایده ای نداره.
زندگیم همینه،تمام تلاشتون رو بکنید
چرم رو آب نبره، وقتی چرمتون رو آب
برد دیگه فایده نداره، حرص نخورید
✓
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
قدیما یه شاگرد کفاشی بود هر روز
میرفت لب رودخونه چرم میشست
برای کفش درست کردن
اوستاش هر روز قبل رفتن بهش سیلی میزد میگفت اینو میزنم تا چرم رو آب
نبره، یه روز شاگرد داشت میشُست که
چرم رو آب برد،با خودش گفت اوستا
هر روز به من چَک میزد که آب نبره
چرم رو،الان بفهمه قطعا زنده م نمیذاره،
با ترس و لرز رفت و هرجوری بود به
اوستاش گفت جریان رو، ولی اوستاش
گفت باشه عیب نداره،شاگرد با تعجب
پرسید نمیزنیم؟ اوستاش گفت من
میزدم که چرم رو آب نبره،الان که آب
برده دیگه فایده ای نداره.
زندگیم همینه،تمام تلاشتون رو بکنید
چرم رو آب نبره، وقتی چرمتون رو آب
برد دیگه فایده نداره، حرص نخورید
✓
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📘#حکایت_کفاش_و_شاگردش
قدیما یه شاگرد کفاشی بود، هر روز میرفت لب رودخونه برای درست کردن کفش، چرم میشست؛
اوستاش هر روز قبل رفتن بهش سیلی میزد، میگفت اینو میزنم تا چرم رو آب نبره! یه روز شاگرد داشت میشُست که چرم رو آب برد، با خودش گفت اوستا هر روز به من چَک میزد که آب نبره چرم رو، الان بفهمه قطعا زنده م نمیذاره!
با ترس و لرز رفت و هرجوری بود به اوستاش گفت جریان رو، ولی اوستاش گفت باشه عیب نداره. شاگرد با تعجب پرسید نمیزنیم؟ اوستاش گفت من میزدم که چرم رو آب نبره! الان که آب برده دیگه فایده ای نداره...
زندگیم همینه، تمام تلاشتون رو بکنید چرم رو آب نبره، وقتی چرمتون رو آب برد دیگه فایده نداره، حرص نخورید👌
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
قدیما یه شاگرد کفاشی بود، هر روز میرفت لب رودخونه برای درست کردن کفش، چرم میشست؛
اوستاش هر روز قبل رفتن بهش سیلی میزد، میگفت اینو میزنم تا چرم رو آب نبره! یه روز شاگرد داشت میشُست که چرم رو آب برد، با خودش گفت اوستا هر روز به من چَک میزد که آب نبره چرم رو، الان بفهمه قطعا زنده م نمیذاره!
با ترس و لرز رفت و هرجوری بود به اوستاش گفت جریان رو، ولی اوستاش گفت باشه عیب نداره. شاگرد با تعجب پرسید نمیزنیم؟ اوستاش گفت من میزدم که چرم رو آب نبره! الان که آب برده دیگه فایده ای نداره...
زندگیم همینه، تمام تلاشتون رو بکنید چرم رو آب نبره، وقتی چرمتون رو آب برد دیگه فایده نداره، حرص نخورید👌
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📔#حکایت_کفاش_و_شاگردش
قدیما یه شاگرد کفاشی بود هر روز
میرفت لب رودخونه چرم میشست
برای کفش درست کردن
اوستاش هر روز قبل رفتن بهش سیلی میزد میگفت اینو میزنم تا چرم رو آب
نبره، یه روز شاگرد داشت میشُست که
چرم رو آب برد،با خودش گفت اوستا
هر روز به من چَک میزد که آب نبره
چرم رو،الان بفهمه قطعا زنده م نمیذاره،
با ترس و لرز رفت و هرجوری بود به
اوستاش گفت جریان رو، ولی اوستاش
گفت باشه عیب نداره،شاگرد با تعجب
پرسید نمیزنیم؟ اوستاش گفت من
میزدم که چرم رو آب نبره،الان که آب
برده دیگه فایده ای نداره.
💐زندگیم همینه،تمام تلاشتون رو بکنید
چرم رو آب نبره، وقتی چرمتون رو آب
برد دیگه فایده نداره، حرص نخورید
✓
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
قدیما یه شاگرد کفاشی بود هر روز
میرفت لب رودخونه چرم میشست
برای کفش درست کردن
اوستاش هر روز قبل رفتن بهش سیلی میزد میگفت اینو میزنم تا چرم رو آب
نبره، یه روز شاگرد داشت میشُست که
چرم رو آب برد،با خودش گفت اوستا
هر روز به من چَک میزد که آب نبره
چرم رو،الان بفهمه قطعا زنده م نمیذاره،
با ترس و لرز رفت و هرجوری بود به
اوستاش گفت جریان رو، ولی اوستاش
گفت باشه عیب نداره،شاگرد با تعجب
پرسید نمیزنیم؟ اوستاش گفت من
میزدم که چرم رو آب نبره،الان که آب
برده دیگه فایده ای نداره.
💐زندگیم همینه،تمام تلاشتون رو بکنید
چرم رو آب نبره، وقتی چرمتون رو آب
برد دیگه فایده نداره، حرص نخورید
✓
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📘#حکایت_کفاش_و_شاگردش
قدیما یه شاگرد کفاشی بود، هر روز میرفت لب رودخونه برای درست کردن کفش، چرم میشست؛
اوستاش هر روز قبل رفتن بهش سیلی میزد، میگفت اینو میزنم تا چرم رو آب نبره! یه روز شاگرد داشت میشُست که چرم رو آب برد، با خودش گفت اوستا هر روز به من چَک میزد که آب نبره چرم رو، الان بفهمه قطعا زنده م نمیذاره!
با ترس و لرز رفت و هرجوری بود به اوستاش گفت جریان رو، ولی اوستاش گفت باشه عیب نداره. شاگرد با تعجب پرسید نمیزنیم؟ اوستاش گفت من میزدم که چرم رو آب نبره! الان که آب برده دیگه فایده ای نداره...
زندگیم همینه، تمام تلاشتون رو بکنید چرم رو آب نبره، وقتی چرمتون رو آب برد دیگه فایده نداره، حرص نخورید👌
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
قدیما یه شاگرد کفاشی بود، هر روز میرفت لب رودخونه برای درست کردن کفش، چرم میشست؛
اوستاش هر روز قبل رفتن بهش سیلی میزد، میگفت اینو میزنم تا چرم رو آب نبره! یه روز شاگرد داشت میشُست که چرم رو آب برد، با خودش گفت اوستا هر روز به من چَک میزد که آب نبره چرم رو، الان بفهمه قطعا زنده م نمیذاره!
با ترس و لرز رفت و هرجوری بود به اوستاش گفت جریان رو، ولی اوستاش گفت باشه عیب نداره. شاگرد با تعجب پرسید نمیزنیم؟ اوستاش گفت من میزدم که چرم رو آب نبره! الان که آب برده دیگه فایده ای نداره...
زندگیم همینه، تمام تلاشتون رو بکنید چرم رو آب نبره، وقتی چرمتون رو آب برد دیگه فایده نداره، حرص نخورید👌
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin